بسم الله الرحمن الرحیم
بخشی از کتاب تفسیر زیباییشناختی قصص قرآن (داستان حضرت موسی ع / فصل اول)، سیدمحمدحسن جواهری، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی.
نمونهای از تفسیر زیبایی شناختی که به ابعاد گرایشی، روشی، و بینسورهای توجه شده است. (ر.ک: تفسیر زیباییشناختی ششضلعی قرآن کریم/ التفسیر الجمالی السداسی للقرآن الکریم؛
https://javahery.blogfa.com)
******************
فصل اول: از تولد تا فرار
آیات این فصل:
قصص | نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (4) وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (5) وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (6) وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئينَ (8)؛ وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (9) وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (10) وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (11) وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (13)؛ وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (14)؛ وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ (15) قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (16) قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ (17) فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبينٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُريدُ أَنْ تَقْتُلَني كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُريدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُريدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحينَ (19) وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحينَ (20) فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (21). ... قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (25)...؛ فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ ... (29). |
طه | وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى (9)... قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَامُوسىَ(36) وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38) أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني (39) إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40). |
1-1. بررسی زیباییشناختی آیات
ابتدای داستان حضرت موسی ع که مربوط به تولد او است، در دو سوره قصص و طه گزارش شده است. بر اساس روایات ترتیب نزول سوره طه پیش از سوره قصص نازل شده است، لیکن قرائن متعدد درون این دو سوره به وضوح بر خطا بودن فرضیه تقدم نزول سوره طه بر قصص دلالت دارد و عکس بودن آن را تأیید میکند. یکی از این قرائن چگونگی آغاز داستان در این دو سوره است. پیش فرض ما در فهم این قرینه، عدم آگاهی از داستان است؛ یعنی مخاطب میباید خود را جای کسی قرار دهد که برای نخستین بار داستان حضرت موسی ع را از قرآن میشنود و به مرور و با نزول حلقات مختلف داستان در سورههای مختلف، آگاهی او نسبت به داستان کاملتر میشود. این پیشفرض مهم یکی از اساسیترین شروط برای درک هرچه کاملتر جنبههای زیباییشناختی آیات مربوط به داستان حضرت موسی ع نیز هست و نادیده گرفتن این پیشفرض به این میماند که معمایی را برای کسی که از پاسخ آن آگاه است، طرح کنیم!
قصص:
از ابتدای داستان تا آیه 8 (نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ ... إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئينَ) (3-8) بحث کامل و تمام است و فهم معنای آن وابسته به آیات بعد نیست و به کسی که از داستان حضرت موسی ع آگاهی ندارد، تصویری اجمالی ارائه مینماند تا بعد رفتهرفته جزئیات ضرور آن را بیان کند؛ از این رو آیات بعد را باید مصداق آرایه تفصیل بعد از اجمال تلقی کرد. ارائه تصویر اجمالی از داستان در همان گام نخست از این جهت ضروری است که سبک بیان این داستان پیوسته و یکجا نیست و جزئیات در حلقهها و پردههای متعدد و در سورهها و زمانهای گوناگون بیان میشود و بیخبری مخاطب از اجمال داستان به کاهش درسآموزی او از این حلقات گسسته از هم میانجامد. این نکته با قرائت داستان حضرت موسی ع در سوره طه- که بدون ارائه تصویر اجمالی از داستان ارائه شده- در مورد کسی که از داستان حضرت موسی ع کاملاً بیاطلاع است، به خوبی نمایان است.
در این قسمت از داستان صنایع ایجاز و حذف در نهایت زیبایی به کار رفته است و نظمی را شکل داده که مفسران بلاغی را حیرتزده رها کرده است.
در آیه نخست از مؤثرترین افراد داستان از دو طیف ایمان و کفر یاد شده است: «نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ». در این آیه داستان بسیار مهم معرفی شده و از این رو از «نبأ» استفاده شده است. «نبأ» به قول راغب «خبري است كه داراى فائده بزرگ و مفيد علم يا ظنّ است» [1]در کلیات ابوالبقا هم آمده که این واژه در قرآن تنها در مورد اخبار مهم به کار رفته است؛ مانند «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ؟ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيم» (نبأ، 1-2).[2]
در آیه بعد در حدود یک سطر شش خبر داده شده: فرعون طغیان کرد، تفرقه انداخت، بنیاسرائیل را تضعیف و تحقیر کرد، فرزندانشان را از دم تیغ گذراند، زنانشان را به خدمت گرفت، و او از فاسدان بود! این شش خبر مانند شش کد و نمایه هستند که شرح یک داستان را در دل خود نهفته دارند و با زبان راز و اشاره به مخاطبان خود منتقل میکنند: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ».
دو آیه بعد محتوای داستان را کامل میکند بدون نیاز به آیات 7 و 8؛ یعنی از آیه 3-6 داستان کامل میشود و آیات 7 و 8 تفصیل بعد از اجمال و تکمیل کننده بحث است و بعد از آیه 8 نیز تفصیل ماجرا آمده و در حقیقت از ابتدای داستان تا مرحله فرار از مصر سه بار داستان کامل و دو باره تفصیل داده شده و این به لحاظ بلاغی یک رویکرد فوق العاده و بدیع است. در آیه 5 اراده الهی و پاداش صبوری بنیاسرائیل و رسیدن به منزلگاه شایسته آنان و نیز نابودی ستمگران و علت آن و افتادن اموال و امکانات آنها به دست بنیاسرائیل اشاره شده و همه این مطالب تنها در یک سطر یا کمتر از آن آمده است: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ». استضعاف کلیدیترین نمایه ستمکاری فرعونیان است. خدا با این تلمیح سبب این منت را گوشزد کرد و با واژه «الوارثین» خبر از اضمحلال و نابودی ستمکاران دارد و مقام امامت آنان را به اهلش سپرد و مستضعفان را وارث آنان قرار داد. در آیه بعد فرازی در بسط «الوارثین» آورده و قلمرو و دامنه آن را افزون بر مقام امامت قوم که در آیه 5 به صراحت آمده، به امکانات زمینی نیز گسترانید و در پایان آیه یادآور شد که فرعون و هامان و لشکریان آنان را به آن چیزی مبتلا کرد که از آن فرار میکردند: «وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ» و در واقع میتوان به لحاظ بلاغی این آیه را تفصیل و تکمیل خاتمه آیه پیشین دانست؛ یعنی این «وارث شدن» با نابودی فرعونیان و همهجانبه است.
دو آیه بعد (7-8) نیز همچون آیات پیشین در اوج ایجاز و بلاغت است. در این دو آیه بیان قبل تفصیل یافته و یکبار دیگر در دو سطر شالوده قصه به زیبایی و در قالبی نو تکرار میشود تا در جان مخاطب بنشیند: «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ»؛ از سلامت جان موسی ع و اوضاع پریشان و خفقان گسترده و بیرحمی ستمگران با «أَنْ أَرْضِعيهِ» و «خِفْتِ عَلَيْهِ» خبر میدهد و راهکار نجات از ترس را در کاری به مراتب ترسناکتر قرار میدهد و در عین حال تمام ایمان مخاطب را خطاب کرده و با اطناب زیبای بلاغی[3] مژده میدهد که نه بترس و نه محزون باش؛ چرا که سلامتش میداریم و به تو بازش میگردانیم و این هر دو را با «رَادُّوهُ إِلَيْكِ» بیان نموده و مژده سروری او را نیز میافزاید و البته به مقتضای حال و بر طریق بلاغت هر دو را به صیغه اسم فاعل میآورد (رَادُّوهُ؛ جاعِلُوهُ) که قطعی بودن فعل را نشان دهد؛ چراکه اسم فاعل بر ثبات و پایداری دلالت میکند؛ چیزی که دست فعل (نردّه و نجعله) از آن کوتاه است. همچنین در بیان ماجرا الهام مباشر خدا به قلب مادر موسی ع را با صنعت التفات به مخاطب زنده کرده و به الفاظ حیات میبخشد (أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ).
زیبایی دیگر در این آیه، اجتماع دو امر (أرضعيه، فألقيه) و دو نهی (لا تخافي، و لا تحزني) و دو خبر و دو بشارت (إنا رادوه إليك، و جاعلوه من المرسلين) است[4] که تراز ادبی آن را به اوج آسمان و عرش سهل– ممتنع میرساند.
در آیه بعد بیان آیات قبل تکمیل شده، به صورت مستقل بار دیگر داستان از بعدی دیگر بازخوانی میشود و آنقدر این کار زیبا اتفاق میافتد که مخاطب قرآن بدون تأمل نمیتواند به ظرافت تکرار پی ببرد و این تکرارهاست که همچون ضربههای ریز چکشی بر میخ، مفهوم را در جان مخاطب جایگیر میکند: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئينَ (8)»؛ نجات از آب (فَالْتَقَطَهُ)، پرورش در دامان فرعونیان (فَالْتَقَطَهُ ... لیکون)، دشمنی با آنان و هدایت و رستگاری موسی ع (عَدُوًّا)، و موفقیت او در برابر فرعونیان (حَزَناً) همه و همه در نصف سطر آمده است! نصف دیگر نیز به قضاوت خداوند در باره فرعونیان اختصاص مییابد که با بیانی شامل، دو مفهوم قریب و بعید را منظور میکند: هم در امید بستن به موسی ع خطاکارند و هم در ستمکاری و طغیان و عصیانشان.
آیه 9 به بعد تا آیه 13 را میتوان شرح و تفصیلی بر دو آیه قبل دانست؛ زیرا چرایی و اسباب و مقدمات التقاط و چگونگی بازگشت به دامان مادر با تفصیلی روشن بازگو شده است. بیان این چند آیه گزارشی و خبری است و غالباً، جز فرازهایی کوتاه، به غایب التفات دارد.
در آیه 9 بلاغت و چینش زیبای واژگان خودنمایی میکند: «يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً». زن فرعون میخواهد خواسته خود را به شوهر تحمیل کند؛ محبت به این نوزاد او را فراگرفته ولی حکیمانه ابتدا از منفعت مالی (خدمتکار و برده شدن) سخن به میان میآورد که به میل همسر نزدیکتر است و در پس آن سخن از فرزندخواندگی میکند که به میل و خواهش او نزدیک و با آن هماهنگ است. او هوشمندانه قبل از اینکه امید به فایده را مطرح کند، با فراز «قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ» احساسات او را تحریک میکند و نیز این فراز میتواند خبر از انعطاف درونی فرعون و محبت او نسبت به این نوزاد باشد. نکته جالب این است آیه به زیبایی و با نهایت ایجاز که از نگاه بلاغی جزو مصادیق اعجاز بیانی قرآن در واژهگزینی به شمار میرود، از همسر فرعون با واژه «امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ» یاد میکند (نه زوجة فرعون) تا بفهماند که رابطه این زن و شوهر محبتآمیز نبوده و گویا بالاجبار زیر یک سقف زندگی میکردهاند (چنان که آیه 11 سوره تحریم به آن تصریح دارد: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين») و یا دستکم به مخاطب میفهماند که ازدواج این دو فرد ثمرهای نداشته و به اصطلاح اجاقشان کور است و بدین روی همنشینی معنایی مناسب با سیاق بر قرار میکند، و البته هر دو نیز میتواند مراد باشد. بنت الشاطی در باره فرق معنایی زوج و مرأة آورده است: «ما به تأمل در سیاق استعمال این دو واژه در قرآن میپردازیم و این تأمل، ما را به رازی که در دلالت این دو واژه نهفته است، رهنمون میگردد: واژه زوج یا همسر زمانی به کار رفته که مسئله زوجیت یا جفت بودن مرد برای زن محور و معیار سخن اصلی آیه بوده است که یا حکمت و آیتی را بیان میدارد و یا در مقام تشریع و تبیین حکمی است...؛ اما هر جا آنچه آیتِ زوجیت است، یعنی آن آرامش و دوستی و مهربانی، به سبب خیانت یا ناسازگاری در عقاید، رخت از میان بربسته باشد، دیگر زوج نیست، بلکه إمرأة (زن) است؛ چنان که میخوانیم «زن (إمرأة) عزیز در پی کامجویی از غلام خویش است[5] ...».[6] البته مطابق توضیحی که ذیل آیه 23 سوره قصص در فصل بعد ارائه خواهیم کرد، حضور تنهای یک زن در یک حادثه، هرچند همسر نیز داشته باشد ولی همسرش حاضر نباشد، به مقتضای آنچه گفته شد، میتواند با واژه «مرأة» یاد شود.
«لاتقتلوه» جلوه دیگری از بلاغت است که در این آیه میدرخشد. در حالی که همسر فرعون با او سخن میگفت، ناگاه نگاهش را به سربازان فرعون معطوف کرده، بر سر آنها فریاد میزند که دست نگهدارید! «نکشیدش!» شاید به ما نفعی برساند یا او را به فرزندی گرفتیم! او اینگونه سخن گفت و نمیدانستند که در تدبیر الهی سخن میگوید. «و هم لایشعرون» نشان میدهد غیر از فرعون و همسرش کسان دیگری هم حاضر بودند و از این رو احتمال مخاطب بودن یاران فرعون در خطاب «لاتقتلوه» بیشتر است تا دیدگاه برخی مفسران که جمع آمدن این فراز را به جهت حفظ احترام به فرعون تفسیر کردهاند![7] و اگر چنین میبود میبایست بگوید «قرت عین لی و لکم» نه «لک». این تفسیر هماهنگ با رویکرد زیباییشناختی روشی و همایش نحوی و بلاغی آیه مطابق برداشت برخی مفسران مانند علامه در المیزان است هرچند به قرینه بلاغی آن تصریح نکرده است.[8]
خاتمه آیه گوشزد میکند که همه آنها جاهلانه در خدمت تدبیر پروردگارند و اسباب نابودیشان را به دست خویش فراهم میکنند. بسیار است که خداوند چنین تدبیرهایی را در طول تاریخ دنیا برپا کرده و آدمیاناند که ناآگاه در آن نقشی برعهده میگیرند خواه به ضرر یا سودشان باشد.
آیه 10 و 11 به لحاظ محتوایی معکوساند؛ یعنی ابتدا محتوای آیه 11 و در پی آن آیه 10 رخ داده است. ممکن است آیه 10 ملحق به قسمت قبل باشد؛ یعنی در ادامه آیه نهم و پس از آیه دهم، پرده دیگری از داستان بازگو میشود و در هر صورت بیتردید آیه یازدهم پیش از آیه نهم رخ داده است. مفاد آیه 10 و 11 از این قرار است که فرزند گریان است و هیچ شیری را نمیپذیرد، مادر هم توسط خواهرش که در آیه 11 نقشش بازگو میشود، در جریان امر قرار دارد، نزدیک است به نزد فرعونیان رفته و فریاد کند من مادر اویم، شیر مرا خواهد گرفت او را به من بدهید تا سیرش کنم! لیکن اگر این کار را میکرد و آنها میفهمیدند که این فرزند از بنیاسرائیلیان است، قتل او حتمی بود. خدای متعال حال مادر موسی ع را بسیار زیبا گزارش کرده است: «أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً»؛ یعنی هیچ صبر و قراری برای او باقی نمانده بود. در این استعاره مکنیّه (آوردن مشبه همراه با یکی از اجزا یا ویژگیهای مشبهٌبه) تشبیه معقول به محسوس صورت گرفته و تهی شدن قلب مادر از صبر به ظرفی تشبیه شده که درونش تهی گردیده است و باید پرسید در مقام بیان بیقراری و به پایان رسیدن صبر به زبان تصویرگری، چه تشبیه و چه تعبیری از این تشبیه و تعبیر گویاتر است؟ این تعبیر به گونههای مختلف در زبانهای دیگر نیز وجود دارد. در زبان فارسی نیز نهایت بیقراری حاصل از اضطراب و دلهره را به «خالی شدن دل» تصویر میکنند.
فراز بعد به تفسیر و تبیین این حالت پرداخته، میفرماید: «إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ؛ اگر قلبش را محكم و استوار نكرده بوديم تا از باوركنندگان وعده ما باشد، نزديك بود آن [حادثه پنهانى] را فاش كند»؛ این شرح بلیغانه مؤکَّد («إن» مخففه از ثقیله و لام «لتبدی» فارقه[9] است) و این استعارة تصريحية تبعية[10] برای حالت بیصبری مادر موسی ع بسیار عجیب است! مادری که از ترس قتل فرزند با توکل بر خدا و به فرمان او، فرزند را به دست خطری بزرگ یعنی امواج دریای بیرحم میسپارد، در برابر گرسنگی موسی ع آنچنان بیتاب میشود که میخواهد مادر بودن خویش را فریاد کند و چه تعبیری زیباتر از «لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» میتواند این حالت را به تصویر بکشد؟ اگر کمی صبر و تحمل باقی مانده باشد، موعظه و هشدار به کار میآید ولی زمانی که بیقراری مادرانه به نهایت برسد و شکیبایی رخت بر بندد، چاره کار سخن نیست بلکه امر تکوینی ربط بر قلب و به تعبیر دیگر کنترل فیزیکی او است؛ زیرا او ظرف شنیدن ندارد؛ قلب او در حال انفجار و پاره پاره شدن است و گویا میبایست با طناب آن را محکم بست تا نگسلد؛ این راه برای کنترل کسانی که قرار از کف میدهند، ناگزیر است. مشابه این تعبیر در باره اصحاب کهف نیز آمده است: «وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِم» (کهف، 14)؛ یعنی قلبهایشان را با طناب محکم بستیم (کنایه از تزریق شکیبایی به آنها) تا بتوانند بر ترک خانه و رفاه و کوچ به بیابان و غار و تحمّل سختیها فائق آیند. همچنین این فراز به خوبی و در نهایت بلاغت شدت گرسنگی حضرت موسی ع را آشکار میسازد و نشان میدهد زمان گرفته شدن از آب تا رسیدن به مادر، زمان کمی نبوده است.
پایان آیه نیز وجهی بلاغی دارد و آن «مِنَ الْمُؤْمِنينَ» است؛ نفرمود: لتکون من الواثقین و نه من المطمئنین و نه چیز دیگری که بر آرامش و طمئنینه دلالت کند بلکه فرمود من المؤمنین تا احتمالاً گوشزد کند که اضطراب و بیقراری یا آشکار کردن راز و به خطر انداختن فرزند ناشی از ضعف ایمان است! و البته برخی مفسران آن را ایمان به بشارتهای خدا تفسیر کردهاند (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْك...).
در آیات 10 و 11 سه تعبیر وجود دارد که به لحاظ بلاغی و ابتکار میدرخشد: «أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً» و «لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» و «فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ». صاحب الجدول این سه تعبیر را به لحاظ اسلوب عربی بیمانند و در حد معجزه معرفی کرده است که دست هیچ کاتب و شاعری پیش از قرآن به آن نرسیده است.[11]
در باره دو فراز نخست به اجمال سخن رفت و در اینجا در باره بلاغت و رویکرد زیباییشناختی فراز اخیر نکاتی را بیان میکنیم: «فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ». در این فراز برای بیان شدت توجه خواهر حضرت موسی ع از واژه «بصر» استفاده کرده است نه «رأی» و نه «نظر»؛ یعنی نفرمود: فنظرت الیه عن جنب و نفرمود: فرأته عن جنب. برای رمزگشایی این کاربست، لازم است به چند نکته توجه شود:
1. در فراز آیه از دو حرف قلقله که در لغت به معنای اضطراب و جنبش است، استفاده گردیده (باء و جیم) و نیز از صاد که از حروف استعلائیه است، بهره گرفته شده است که با معنی آیه که شدت قلق و نگرانی و تعقیب است، همآغوشی بهتری دارد. در دو فراز دیگر تنها ظاء از حروف استعلاء است که به دلیل مفتوح بودن شدت آن از صاد مضموم در «فَبَصُرَتْ» کمتر است.
2. تعبیر آیه به جای مثل «فنظرت الیه» که در آن «الیه» بعد مسافت را میرساند، «فَبَصُرَتْ بِهِ» است. بای الصاقیه میفهماند که گویا خواهر چشم از موسی ع بر نمیداشت و این تعبیر با محتوا تناسب بیشتری دارد. در خصوص واژه «جُنُبٍ» ابن فارس دو معنای متقارب ذکر کرده است: «الجيم و النون و الباء أصلان متقاربان أحدهما: النَّاحية، و الآخر البُعْد.»[12] که به لحاظ بلاغی و همایش کلمات، به نظر میرسد معنای دوم مناسبتر باشد (زیرا خواهر موسی ع میبایست از فاصلهای حرکت کند که سرّش آشکار نشود و افزون بر آن، رود نیل پهناور بوده (فِي الْيَمِّ) و به طور طبیعی صندوق حامل حضرت موسی ع احتمالاً از کنار رودخانه پهناور نیل و به تعبیر قرآن «دریا» فاصله گرفته است و تعبیر «فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ» در سوره طه نیز بر این مطلب دلالت دارد)، هرچند به دلیل پهناور بودن رود نیل جمع دو معنی نیز بعید نیست!
3. در آیه 198 سوره اعراف هر سه ماده (رأی، نظر و بصر) به کار رفته است: «وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُون». دقت در تفاوتهای این سه واژه میتواند در روشنتر شدن ظرافت تعبیر آیه مورد بحث تأثیرگذار باشد.
فرق «نظر» و «رأى»: ماده «نظر» زمانى استعمال مىشود كه «ناظر» (بيننده) بهدنبال ديدن چيزى باشد، خواه آن را ببيند يا نه؛ به ديگر سخن، ناظر دنبال اين است كه مجهولى را با ديدن به معلوم تبديل كند و ماده «رأى» در موردى استعمال مىشود كه بيننده شىء را ببيند؛ براى مثال، گفته مىشود: «الناس ينظرون الى السماء لرأية الهلال؛ مردم به آسمان نگاه مىكنند تا هلال را ببينند.» در اين مثال، مردم براى ديدن هلال به آسمان نگاه مىكنند (ينظرون)، ولى ممكن است هلال را نبينند، ليكن اگر ديده شد، گفته مىشود: «رأوا الهلال؛ هلال را ديدند.»
فرق «بصر» و «رأى»: به گفته برخى كارشناسان، هرگاه شىء به وضوح ديده شود، از ماده «بصر» استفاده مىگردد؛ يعنى آشكار بودن شىء ديده شده در معناى «بصر» داخل است. برخى دانشوران، معناى «بصر» و «رأى» را اينگونه جمع كردهاند كه «بصر» مرحله ديدن و انتقال تصوير اشيا به عقل است و «رأى» مرحله درك عقل مىباشد؛ به ديگر سخن «بصر» مرحلهاى چونان تصوّر و «رأى» مرحلهاى بسان تصديق است. در نتيجه، اگر بخواهيم بين سه واژه «نظر»، «بصر» و «رأى» نوعى هماهنگى برقرار كنيم، بايد بگوييم اولين مرحله «نظر» است و سپس «بصر» و آنگاه «رأى» كه مرحله درك عقل و پايان كار مىباشد.[13]
در آيه مورد بحث، «تراهم» خطاب به پيامبر- صلّى اللّه عليه و آله- است كه بالاترين مرحله مىباشد و «ينظرون» و «لا يبصرون» به بتها و يا بتپرستان اشاره دارد؛ يعنى (براساس تفسير به بت) بتها با چشمهاى مصنوعىشان به پيامبر- صلّى اللّه عليه و آله- مىنگرند، ولى در حقيقت او را نمىبينند و يا (براساس تفسير به بتپرستان) بتپرستان با چشمهاى خود بهسوى پيامبر- صلّى اللّه عليه و آله- مىنگرند و نشانههاى صدق و درستى را مىبينند، ولى واقعيتها را نمىبينند.[14]
بنابراین، از بین سه ماده رأی و نظر و بصر به لحاظ آوایی و معنایی مناسبترین واژه «فَبَصُرَتْ بِهِ» است.
آیه 12 با عبارت بلیغ «وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْل» آغاز شده است. در این فراز «حرمنا» استعاره تحریم است به معنای منع کردن. بلاغت این استعاره از این رو است که اجتناب فطری موسی ع را در عین تشنگی و گرسنگی اختیاری و هوشمندانه جلوه میدهد. مراضع نیز به معنای جمع مُرضِعه مجاز است؛ زیرا آنچه منع شده «ثدی المراضع» است. «من قبل» نیز احتمالاً به «أَنْ أَرْضِعِيهِ» راجع است که توضیح آن در شبهات خواهد آمد.
در این سوره معرفی دایه با عبارت «عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ» آمده و در سوره طه با تعبیر «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ» بیان شده است. در تفسیر چرایی دوگانگی تعبیر میتوان به نکته بلاغی و زیباییشناختی توجه کرد و آن خاتمه ایغالیه آیه در این سوره است: «وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ». به بیان روشنتر، چون در این آیه به نقش خانواده در تربیت فرزند توجه داده شده، در صدر عبارت نیز خانواده به عنوان دایه معرفی شده است و این تعبیر قرینه خوبی بر این است که حضرت موسی ع در زمان شیرخوارگی در دامان مادر بزرگ شد نه آنکه مادر برای شیردادن به کاخ فرعون در تردد باشد؛ چنان که برخی مفسران گفتهاند و تعجب از سخنی است که وجود قرینه بر دو احتمال یاد شده (حضور موسی ع نزد مادر یا تردد مادر به کاخ در فواصل معین) را انکار میکند![15] البته افزون بر اینکه قرینه منحصر به مورد یاد شده نیست و ظاهر «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ» بر آن دلالت دارد (زیرا اگر برعکس بود، زیبنده بود این فراز آیه رسیدن مادر به وصال فرزند را گزارش کند نه برعکس آن را)، به لحاظ عرفی هم امکان تردد دائم دایه به کاخ فرعون وجود ندارد؛ زیرا نوزاد وعده غذایی زیاد با فاصله کم دارد. برخلاف سوره قصص، در سوره طه چنین ذیل و خاتمهای وجود ندارد؛ از این رو تعبیر مفرد به کار رفته است و از این دقتهای بلاغی و زیباییشناختی در سراسر قرآن بسیار فراوان است.
در آیه بعد (13) «وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» بسا نشان دهد خلجان یا نگرانی همچنان در قلب مادر موسی ع وجود داشته است و قرینه آن نیز «إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» است و این به دلیل سنگینی و دشواری رخداد است. خاتمه آیه (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ) نیز به لحاظ بلاغی و زیباییشناسی جایگاه ویژهای دارد و از بُعد منفی خلجان قلبی مادر موسی ع میکاهد و آن را امری طبیعی جلوه میدهد؛ زیرا بیشتر مردم اساساً آنچنان که باید به وعدههای الهی علم ندارند و وعدههای الهی در نهانگاه باورشان ظنی است و از این رو است که به مقتضای آن عمل نمیکنند.
در آیه 14 داستان وارد مرحله تازهای میشود. در آن زمان حضرت موسی ع وارد دوران رشادت عقلی و جسمانی حیات خود شده و به لطف و مدد الهی خوشهچین حکمت و دانش گردیده بود. البته هرکس هرچه از حکمت و دانش فرا میگیرد، همه در طول اراده الهی است، لیکن خدای متعال حکمت و دانش او را به خود نسبت میدهد تا به مخاطب بفهماند سطح برخورداری موسی ع از حکمت و دانش ویژه و به عنایت الهی بوده است. نکته بلاغی مهمی که از دید بسیاری از مفسران پنهان مانده، نقش زیبای خاتمه تمکینیه[16] آیه است: «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ». این خاتمه نشان میدهد کسب حکمت و دانش اولاً: بیحساب و کتاب نبوده و ثانیاً: تلاشهای موسی ع به طور مستقیم (در دانشاندوزی) یا غیر مستقیم (در ارتکاب حسناتی که موجب نزول ویژه و غیر متعارف حکمت و علم الهی شده باشد) در بهرهمندی از دانش نقش داشته است و به تعبیر دیگر، این حکمت و دانش به نوعی نتیجه (نَجْزِي) آن کار «حسن» موسی ع بوده است. باید دید حضرت موسی ع با چه نیتی و چگونه در این مسیر کوشیده و گام برداشته که مصداق محسنین شده است و مطابق با آیه هرکس در چنین مسیری گام بردارد، از این فواید (حکمت و علم) بهرهمند میشود. در تفسیر نمونه آمده است: «تعبير" كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ" به خوبى نشان مىدهد كه موسى ع به خاطر تقواى الهیاش، و به خاطر اعمال نيك و پاكش، اين شايستگى را پيدا كرده بود كه خداوند پاداش علم و حكمت به او بدهد، و روشن است كه منظور از اين علم و حكمت، وحى و نبوت نيست؛ زيرا موسى آن روز با زمان وحى و نبوت فاصله زيادى داشت. بلكه منظور همان آگاهى و روشنبينى و قدرت بر قضاوت صحيح، و مانند آن است كه خدا به عنوان پاكدامنى و درستى و نيكوكارى به موسى داد، و از اين تعبير اجمالا برمىآيد كه موسى در همان كاخ فرعون كه بود رنگ آن محيط را به خود هرگز نگرفت و تا آنجا كه در توان داشت به كمك حق و عدالت مىشتافت هر چند جزئيات آن امروز بر ما روشن نيست.»[17] روشن است که این تفسیر دامنه بلاغی فوق را در برندارد و اتیان حکمت و علم را غیر عادی و غیر اکتسابی گرفته است هرچند به آن تصریحی ندارد.
گفتنی است احتمالهای دیگری نیز وجود دارد مانند این که مراد از محسنین کسان دیگری باشند و رشد و برخورداری حضرت موسی ع نتیجه و برکات حسنات آنها بوده باشد، لیکن مقتضای بلاغت با تفاسیر نخست همراهتر است.
آیه 14 مقدمهای برای فصل تازه زندگانی حضرت موسی ع است. در آیه 15 نکات مهمی وجود دارد. او در آن زمان دوست و دشمن را میشناخته است (هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ). با توجه به این که به گفته قرآن در آن دوران از حکمت و علم سرشار (به قرینه تخصیص به ذکر شدن و نسبت آن به پروردگار (آتَيْناهُ)) برخودار بوده، به نوعی بر بنیاسرائیل تأثیر میگذاشته و ریاست و سردستگی آنها را نیز داشته است (هذا مِنْ شيعَتِهِ). اما اینکه چرا در زمان غفلت مردم وارد شهر شده، احتمالاتی وجود دارد و شاید مناسبترین احتمال این باشد که او از رجال حکومت بوده و چون خواسته ناشناس وارد شهر شود، زمان غفلت مردم را انتخاب کرده است. همچنین احتمال است ورود پنهانی و ناشناس به امور بنیاسرائیل و جلسات پنهانی با آنها مربوط باشد و «من شیعته» قرینهای بر چنین تعاملهای پنهانی است. او در دل شب و زمان غفلت مردم به دو فرد برخورد کرد که به شدت با هم زد و خورد میکردند؛ یکی قبطی و دیگری بنیاسرائیلی. طبیعی است این زد و خورد پر سر و صداست و مردم را دور خود جمع میکند. در حین زد و خورد طرف بنیاسرائیلی که حضرت موسی ع را میشناخت، از او کمک خواست و چون ظلم طرف قبطی کاملاً آشکار بود، موسی ع به کمک بنیاسرائیلی رفت و به قبطی ضربهای زد که موجب مرگ غیر عمد او شد. حضرت به مردم میگوید که هدفش مصلحانه و جدا کردن بین آندو بوده و با یک رخداد ناخواسته روبهرو شده است (قرینه از آیه 19: وَ ما تُريدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحينَ). او که گویا میدید این رخداد مانع برخی خدمات نیکش به بنیاسرائیل میشود، در پیشگاه خدا نیز عذر میآورد که مداخلهاش بر این اساس بوده که کمککار ظالمان نباشد. (آیه 17) پس از این واقعه حضرت موسی در شهر پنهان میشود (به قرینه: فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ (آیه 18) و نیز قرینه: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى (آیه 20)). فردای آن شب حضرت موسی ع دو باره آن مرد را دید که با یک قبطی دیگر درگیر شده و از او کمک میخواهد (آیه 18). موسی ع که عهد کرده بود کمککار ظالم نباشد و احساس میکرد با سکوتش به ظالم کمک میکند (آیه 17) پس از تذکر به فرد ستیزهجوی بنیاسرائیلی (إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبينٌ) بار دیگر میرود که در برابر قبطی از او دفاع کند لیکن با احتیاط و صرفا با کنترل قوی و شدید فرد قبطی و نه زدن او (أَنْ يَبْطِشَ)، اما قبطی که از جریان شب گذشته کاملاً مطلع بوده، بر جان خود ترسیده به موسی ع نسبت به قتل جدید هشدار میدهد و به او گوشزد میکند که روش او برخلاف ادعایش مصلحانه نیست بلکه خصمانه است. (آیه 19) پس از این واقعه گویا قبطیها نسبت به گرایش و رفتار حضرت موسی ع به شدت موضع گرفته و تصمیم میگیرند او را به جهت انتقام یا خیانت به قبطیان به قتل برسانند. حال این تصمیم با هماهنگی فرعون بوده یا خیر، چه بسا استفاده شود که بدون هماهنگی بوده (إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ؛ زیرا به ملأ نسبت داده شده و از باب افتعال آمده است) . در این حین شخصی به سرعت نیت آنها را به حضرت موسی ع گزارش میدهد که موجب فرار فوری (به مناسبت فاء «فخرج» که بر خروج بدون درنگ دلالت دارد[18]) او به سوی مدین میشود. (آیه 20)
در فراز «يَأْتَمِرُونَ بِكَ» از آیه 20 یک تضمین بلاغی نیز وجود دارد که زیبایی خاصی به آیه بخشیده است؛ فعل «يَأْتَمِرُونَ» با «فی» به کار میرود و «بک» با «یهمّون» در تضمین مناسبت دارد[19]؛ از این رو «يَأْتَمِرُونَ بِكَ» یعنی در باره تو توطئه کرده و نسبت به اجرای آن جدی هستند.
همه این مطالب را میتوان از قرائن بلاغی آیات 15 الی 20 استفاده کرد بدون این که عبارات گرفتار تطویل و تکرار شده باشد. اگر دقت شود صنعت حذف در آیات یاد شده به شکل گستردهای به کار گرفته شده است. هرجا حذف امکان داشته و یا تصریح ضرورت نداشته، اختصار مبنا قرار داده شده است و اگر کسی بخواهد مفهوم را به درستی دریابد، باید به کوچکترین قرائن توجه کند. در این آیات، دور بودن قصر از شهر، برنامه تربیتی موسی ع برای بنیاسرائیل، آشکار بودن درگیری نخست، اعتذار موسی ع برای مردم حاضر در صحنه، تفاوت نحوه برخورد در دو واقعه، قدرت جسمانی حضرت موسی ع، جایگاه بالای حضرت موسی ع در دستگاه فرعون، نقش توطئهگونه اطرافیان فرعون در نقشه قتل موسی ع، افشای سریع قتل اول، و برخی نکات دیگر از قرائن استفاده شده است. روشن است که نادیده گرفتن هریک از قرائن فوق ممکن است به خطای در تفسیر بینجامد که بیان تفصیلی نمونههای آنها فراتر از مجال اندک این مقال است.
در بیان این فراز داستان، در عین اختصار حداقل یک مطلب کلی در قالب داستان بیان شده که با تنقیح مناط به یک اصل فرازمانی و مکانی تبدیل میشود و آن این است که نباید به مجرمان مدد رساند: «فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ». این فرازی ستوده شده است؛ البته مقدمه این فراز نیز خود اصل دیگری است: «رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ...» یعنی شکرانه نعمتهای الهی میبایست درخور و متناسب باشد. منظور از نعمت به قرینه آیات 6 و 7 سوره فاتحه و 69 سوره نساء «ولایت و هدایت الهی» است: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ».[20] البته برخی منظور از نعمت را غفران الهی گرفته و سایر نعمتهای الهی را بر آن افزودهاند[21] لیکن این تفاسیر با بلاغت آیه هماهنگی کاملی ندارد و تفسیری که بلاغت آیه را همراه دارد، صرفاً غفران الهی مورد اشاره است (فَغَفَرَ لَه)؛ زیرا اگر موارد فوق تفسیر نعمت باشد، تذکر آن بعد از رخداد قتل قبطی وجهی ندارد و پیش از آن نیز مجال تعهد بوده است، لیکن اگر مراد از نعمت همان غفران پیامد این رخداد باشد، عبارات هماهنگ با مقتضای حال و بلیغ خواهد بود. ممکن است گفته شود اطلاق نعمت بر غفران معهود عرف عرب حاضر نیست، خواهیم گفت لسان عرب زمان نزول ملاک است و در لسان قرآن اطلاق نعمت بر غفران کاربست یافته است؛ چنانکه در آیه 49 سوره قلم میخوانیم: «لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُوم؛ اگر نعمتی از سوى پروردگارش او را در نيافته بود، يقيناً نكوهش شده به صحرايى بىآب و گياه افكنده مىشد» و این نعمت در پاسخ به درخواست حضرت یونس در ذکر یونسیه است: «فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين». (انبیاء، 87) علامه طباطبایی در تفسیر آیه آورده است: «و فسرت النعمة بقبول التوبة».[22]
به بررسی زیباییشناختی آیات یاد شده باز گردیم. در آیه 15 پس از شروع داستان بیدرنگ صحنه بازآفرینی میشود: «هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ». این دو اشاره نزدیک (هذا) در حقیقت تصویرسازی قوی و بازآفرینی و احضار مخاطب در صحنه است. عبارت «خائفاً یترقّب» که دو بار تکرار شده به لحاظ آوایی تناسب عجیب و دلنشینی با محتوا دارد. «یترقب» حرکت یک مراقبت شدید و نگاه پیاپی به اطراف را به تصویر میکشد و به قول سید قطب تعبیری مصور از حالت موسی ع است.[23] در آیات فوق و نیز آیات بعد تا آیه 29 در همه آیات «قال» یا «قالت» به کار رفته است. در این میان اختلاف شده که مقول قول «قال» در آیه 19 کیست؟ برخی گوینده را فرد بنیاسرائیلی دانستهاند که ظاهراً نادرست است و برخلاف بلاغت آیه؛ زیرا این مقول قول زمانی صادر شده که حضرت موسی ع تلاش میکند شخص قبطی را با قدرت بگیرد و کنترل کند، طبیعی است طرف بنیاسرائیلی نمیبایست نگران چیزی باشد ولی به شرحی که در بالا گذشت، فرد قبطی که هم حضرت موسی ع را میشناخته و هم از جریان شب گذشته آگاه بوده، نگران میشود که موسی ع او را نیز به قتل برساند؛ لذا پیشدستی کرده و او را به «جبّاریت» متهم کرده و بهانه صلحجویی را از او سلب میکند. این حذف با توجه به قرینه موجود در آیه بر زیبایی آیه افزوده است و مخاطب را نیازمند دقت میکند. در آیه 20 فراز «جاءَ رَجُلٌ» مبهم آمده زیرا شناخت شخص در داستان نقش کلیدی ندارد و نشان میدهد قرآن در عین نقل داستان، هدف قصهپردازی و قصهسرایی ندارد و این خود در مسیر صنعت ایجاز تعریف میشود. ایجاز در پایان آیه 19 نیز به شکل جالبی رخ داده است؛ آنجا که رخداد دوم مسکوت گذاشته میشود و معلوم نیست که آیا «جاءَ رَجُلٌ» در اثنای درگیری دوم بوده یا پس از آن. به نظر میرسد عطف با واو «وَ جاءَ» نشانه تأخیر از واقعه دوم است. گویا حضرت موسی ع با احتیاط و توجیه، درگیری دوم را ختم به خیر میکند، لیکن قضیه از سوی قبطیان پیگیری میشود. ابن عاشور آمدن آن مرد را در اثنای درگیری دانسته است و قطع داستان در آیه 19 را نیز دلیل آن میداند[24]، لیکن اگر چنین میبود به مقتضای بلاغت میبایست این مطلب به نحوی در آیه گزارش شود؛ مثلاً گفته شود: «فإذا جاءه رجل یسعی ...». رها شدن داستان درگیری دوم که اوج ایجاز است، نشان میدهد رخداد بعد از گفتمان قبطی و موسی ع طبیعی و به خیر بوده است.
طه:
آغاز داستان همچون آیه 15 سوره نازعات، با عبارت «هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى» است. «حَدِيث» از تازه و نو به خبر و داستانی گفته میشود که به آن مثل بزنند: «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ [سبأ/ 19]، أي: أخبارا يتمثّل بهم».[25] در سوره قصص با استفاده از «نبأ» به اهمیت این داستان و در این سوره با «حدیث» بر اساس گفته راغب، به شهرت آن اشاره شده است. تفاوت این دو تعبیر قرینه دیگری بر تقدم سوره قصص بر سوره طه بر اساس آغاز این دو داستان در این دو سوره است.
نکته شگفت در آیات سوره طه تعبیر «أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَم» است. «قذف» به معنای رمی و پرتاب کردن است. به گفته ابن فارس «قَذَفَ الشَّيءَ يقذِفُه قذْفًا، إذا رمى به»[26] و به گفته ابن ملقن: «أَنِ اقْذِفِيهِ: أي ارميه.»[27] اما متأسفانه غالب مفسران به نکته بلاغی این تعبیر روانشناختی توجهی نکرده و نهایتاً قذف نخست را به معنای «وضع» تفسیر کردهاند.[28] البته ابن عاشور در این باره آورده است: قذف در اصل به معنای رمی است و در اینجا به جای وضع به کار رفته تا سرعت و پنهانکاری در کار را نشان دهد؛ همچون کسی که سنگی پرتاب میکند: «و القذف: أصله الرمي، و أطلق هنا على الوضع في التابوت، تمثيلا لهيئة المخفي عمله، فهو يسرع وضعه من يده كهيئة من يقذف حجرا و نحوه.»[29]
یعنی مادر موسی ع میبایست کودک را با سرعت و در نهایت پنهانکاری در صندوق قرار داده و در دریا رها کند. هرچند این سخن را میتوان پذیرفت، لیکن به نظر میرسد کاربست «قذف» در آیه به جای وضع در هر دو مورد، مطلبی فراتر باشد. گویا میخواهد بفهماند تابوت مورد اشاره، میبایست بزرگتر یا بسیار بزرگتر از اندازه یک کودک باشد و هنگامی که در دریا (رود پهناور نیل) رها میکند، تابوت را به طرف وسط رود یا به تعبیر قرآن دریا بفرستد تا جریان آب بعد از مدتی آن را به ساحل آورد. تعبیر دریا و ساحل نشان از پهنای زیاد و آرام بودن حرکت آب آن دارد.
افزون بر دو وجه فوق، وجه بلاغی دیگری نیز قابل فهم است که با دو وجه فوق قابل جمع نیز هست و آن اینکه تعبیر «أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ» میفهماند موسی ع در هر حال تحت حمایت و حفاظت الهی است و مادر موسی نباید نگران چیزی باشد و با خاطر جمع میبایست فرزند خود را به دل تابوت پرتاب کند و تابوت را نیز به دل دریا! در حقیقت این نوعی مبالغه در ایجاد آرامش ذهنی و به تعبیر دیگر بیانی با رویکرد روانشناختی است.
افزون بر فراز بلاغی فوق، آیات 36 الی 40 که موضوع بحث فعلی است، همچون آیات دیگر مشحون به نکات زیباییشناختی است.
نکته نخست «تفسیر بعد از ابهام» است که برای بزرگداشت امر مبهم و با اهمیت جلوه دادن آن به کار میرود. در آیه 36 سخن از اجابت سؤال است و تذکر به لطفی دیگر که پیشتر بر او روا داشته است؛ اما این لطف و منّت الهی در آیه 37 به صورت مبهم رها میشود تا در ادامه تفسیر و تبیین گردد. تفسیر بعد از ابهام را میتوان در آیه 38 و 39 نیز دید. در آیه 38 «ما يُوحى» مبهم رها شده است تا در ادامه تفسیر شود و البته معلوم نیست آنچه بیان شده تمام «ما یوحی» باشد؛ بنابراین، تفخیم در ابهام و تفسیر بعد از ابهام دو جهت بلاغی و زیباییشناختی نهفته در این آیات است.
نکته زیباییشناختی دیگر، تصویرگری و تشخّص بخشیدن و مجاز عقلی به کار رفته در «فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ» است؛ یعنی دریا هوشمندانه تابوت را سالم و در جای مناسب به ساحل میراند تا کودک از آب نجات یابد.
«عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ» نیز فراز زیباییشناختی دیگری در این آیات است؛ زیرا این دو نوع دشمنی از جهت نوع و جنس و منشأ متفاوت است و در تفکیک آن، اوج حقارت و ناتوانی آنها را منعکس میکند؛ زیرا کسانی که با موسی ع و خدای او دشمن بودند، به اراده و تدبیر الهی کفالت موسی ع را برعهده گرفتند.
«مَحَبَّةً مِنِّي» نیز از دو جهت رویکری زیباییشناختی دارد؛ نخست ابهام در «محبت» که به واسطه ابهام بر اهمیت و عظمت آن دلالت دارد و دیگری نسبت آن به خویشتن «منّی»؛ یعنی محبتی که روشن نیست چیست ولی هرچه هست بسیار با عظمت و مهم است و این امتیاز را دارد که الهی و ویژه و متفاوت با محبتهای معمول و شناخته شده است.
تعبیر بلاغی دیگر «لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني» است. «صناعت» نشان از تغییر و تحول بنیادی و همه جانبه دارد؛ گویا از نو و به صورت ویژهای ساخته میشود، بر خلاف تعابیری همچون «نشئت» و مانند آن. «عَلى عَيْني» نیز خود مجاز مرسل[30] است و بیتردید مراد از «عین» جسمانی نیست بلکه توجه ویژه و خاص الهی است که پیوسته و فراگیر است. [31]
از عجایب این آیات، ایجاز در آیه 40 است؛ گویا این آیه مجموعهای از کدها یا نمایههای ارجاع دهنده است! از بخشی از داستان با «إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ»، از بخشی دیگر با «هَلْ أَدُلُّكُمْ ...»، از بخش دیگر از دوران جوانی با «قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ» و با کدی دیگر (فَتَنَّاكَ فُتُوناً) از آزمایشهای گفته و ناگفته، و از بخشی دیگر با «فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ» و در نهایت از نتیجه همه این تدابیر با فراز «ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى» یاد شده است! نه تنها ایجاز در روایت که به نمایهزنی شبیه است تا نقل داستان، که در خود نمایهها نیز ایجاز جلوهگر است. در فراز «قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ» اوج ایجاز دیده میشود. در این فراز به این توجه شده که کشتن آن فرد قبطی موجب اندوه تو شده بود و من تو را از اندوه نجات دادم. در این فراز اشارهای به وجه این قتل و ارزشگذاری آن نشده است؛ گویا درستی کار موسی ع مفروغ عنه است. آنچه در کانون توجه قرار گرفته، اثر نفسانی آن بر موسی ع است بدون اینکه علتیابی یا ارزشگذاری شود.
1-2. بررسی تکرار در آیات
موارد مشابه در فصل ولادت تا فرار از مصر که در سورههای طه و قصص گزارش شده است، آنچه سوره طه آمده، در سوره قصص بسیار کوتاه و به اختصار آمده است (زیر فرازهای مشابه خط کشیده شده است). داستان ولادت تا جوانی حضرت موسی ع در هیچ سوره دیگری تکرار نشده است؛ از این رو به طور قاطع میتوان تکرار این قسمت از داستان حضرت موسی ع را انکار کرد؛ زیرا بیتردید تکرار در این اندازه مانند اشارههایی است که برای جلوگیری از تکرار در دائرة المعارفها به مدخلهای مرتبط داده میشود. در باره فصلهای دیگر زندگانی حضرت موسی ع در جای خود سخن خواهیم گفت. البته گاهی بر پارهپاره شدن داستان حضرت موسی ع و آمدن آنها در سورههای مختلف «تکرار» اطلاق میشود. در این خصوص باید توجه داشت که قرآن کتاب قصه و داستانسرایی نیست و در هر سوره به مناسبت و به قدر نیاز به بخش یا بخشهایی از داستان پیامبران اشاره کرده است؛ آن هم نه به شیوه معمول داستانسرایان؛ زیرا گاه در بیان پارهای از داستان به نامهای نقشهای اصلی نیز اشاره نشده است، بلکه با ملاحظه ایجاز تنها به مقدار نیاز به حوادث اشاره شده است؛ از این رو دیده میشود که گاه جایی که به لحاظ هنری جای بسط و اطناب و هنرنمایی وجود دارد و حتی فضای حاکم بر قصه آن را میطلبد، چون فراتر از نیاز و یا حتی ضرورت بوده، بر خلاف معهود، تصویرسازی هنری نشده و خیلی موجز و کوتاه داستان ادامه یافته و یا ختم شده است. نمونه ذیل به خوبی گویای مطلب فوق است:
در فرازی از داستان حضرت نوح ع خدای متعال یکباره داستان را کوتاه کرده، میفرماید: «وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِين؛ و گفته شد: اى زمين! آب خود را فرو بر، و اى آسمان! [از باران] باز ايست، و آب فروکش کرد و كار پايان يافت و كشتى بر [كوهِ] جودى قرار گرفت و گفته شد: دورى باد [از رحمت خدا] بر گروه ستمكاران!» (هود، 44)
البته قرآن هرجا نیز لازم بوده همه داستان با تفصیل یا به طور موجز یکجا آورده شود، آن را یکجا نقل کرده است؛ مانند داستان حضرت یوسف ع و نیز داستانهای ذوالقرنین و اصحاب کهف و برخی دیگر.
اما در خصوص سوره قصص به مناسبت سیاق آن اقتضا بوده به مسلمانان به استضعاف کشیده شده به دست فراعنه قریش وعده نصرت و یاری داده شود (رویکرد فراسورهای در تفسیر زیباییشناختی)؛ از این رو در این سوره به سرگذشت موسی ع از دوران تولد و حتی پیش از آن، دوران کودکی، دوران جوانی و مسائل مربوط به آن، مثل داستان مرد قبطی، یاری رساندن به دو دختر و ازدواج با یکی از آن دو، چوپانی گوسفندان پدرزن، دوران رسالت، دوران درگیری با فرعون و غرق شدن فرعون و فرعونیان و نجات موسی ع و اطرافیانش اشاره شده است. این سوره وقتی نازل شد که مسلمانان در مکه اندک و ضعیف و مشرکان صاحب جاه و مقام بودند. این سوره با استشهاد به داستان موسی ع و فرعون، معیارهای حقیقی قدرتها و ارزشها را بیان کرده ، اعلان میکند که در جهان هستی تنها یک قدرت و یک ارزش وجود دارد و آن قدرت خداوند و ارزش ایمان است.[32]
بعد از این سوره و در مکه سوره طه نیز نازل شد.[33] در این سوره نیز بخشهایی از داستان حضرت موسی ع گزارش شده است که متناسب آغاز و سیاق سوره است (رویکرد فراسورهای در تفسیر زیباییشناختی). آیات این سوره- چنانکه از سیاقش بر میآید- با نوعی تسلّی بخشیدن و دلداری دادن به رسول خدا آغاز میشود تا جان شریف خود را در واداشتن مردم به قبول دعوتش به سختی نیندازد؛ زیرا قرآن نازل نشده برای اینکه آن حضرت خود را به زحمت بیندازد، بلکه آن تنزیلی است الهی که مردم را به خدا و آیات او تذکر میدهد تا شاید بیدار شوند و غریزه خشیت آنان هشیار گردد. آنگاه متذکر شده و به وی ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند؛ پس غیر از تبلیغ وظیفه دیگری ندارد؛ اگر مردم به ترس آمدند و گرنه يا عذاب استيصال و خانمان برانداز منقرضشان مىكند، و يا اينكه به سوى خداى خود برگشت نموده، در آن عالم به وبال ظلم و فسق خود مىرسند و اعمال خود را بدون كم و زياد مىيابند، و به هر حال نمىتوانند با طغيان و تكذيب خود، خداى را عاجز سازند. خدای متعال در همین راستا و برای دلداری دادن و ایجاد انگیزه و افزودن بر توان استقامت، داستان حضرت موسی ع را از زمان بعثت (به همراه گریزی به بخش نخست زندگی) و سپس مبارزه با فرعون و درگيريهاى فراوان او با دستگاه فرعونيان و مبارزه با ساحران و ايمان آوردن آنها و معجزه غرق شدن فرعونيان و رهایی موسی ع و مؤمنان بازگو کرده است.[34]
1-3. شباهتها و تفاوتها
در خصوص شباهتها و تفاوتها چند نکته قابل توجه است:
1. مقایسه آیات این فصل که مربوط به ولادت تا فرار از مصر است و تنها در دو سوره طه و قصص آمده، نشان میدهد که شباهتها بسیار اندک و تفاوتها و به تعبیر دیگر، مطالب اختصاصی سوره قصص نسبت به حجم مطالب سوره طه بسیار زیاد است تا آنجا که میتوان مطالب سوره طه در خصوص این فصل را در حد اشاره تلقی کرد نه تکرار.
«أَوْحَيْنا، الْيَمِّ، هَلْ أَدُلُّكُمْ، كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ» تنها واژهها و فرازهای مشابه این فصل از زندگی حضرت موسی ع در این دو سوره بلکه در کل قرآن است. البته دو فراز «عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ» و «عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ» تا حدودی مشابه هم هستند جز این که در فراز اول اشاره به مادر و در فراز دوم اشاره به خانواده دارد و البته نکته این تفاوت در بالا بیان شد.
تذکر: با توجه به شباهتها و تفاوتهای بیان قرآن در خصوص این فصل از زندگی حضرت موسی ع و با توجه به این که گزارش قرآن در سوره طه بسیار خلاصه و اشارهای است ولی در سوره قصص از جنبه هنری و قصهپردازی بیشتری برخوردار است، به مقتضای بلاغت به نظر میرسد برخلاف شماره سورههای طه و قصص در روایات ترتیب نزول (45 و 49)، سوره قصص پیش از سوره طه نازل شده باشد. ظهور این برداشت با توجه به فراز «إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ» قویتر مینماید؛ زیرا اگر مخاطب از جریان حرکت خواهر موسی ع آگاه نباشد (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (قصص، 11)) از خود میپرسد: منظور قرآن از این فراز چیست و خواهر موسی ع کجا حرکت میکرده است؟
2. افزون بر وجه بلاغی فوق، نکته بلاغی دیگری نیز مؤید این برداشت است و آن استفاده از «نبأ» در این سوره (قصص) است؛ در سورههای دیگر اگر نیاز بوده از واژه «حدیث» استفاده شده است ("هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى" سوره طه، آیه 9 و سوره نازعات، آیه 15).[35]
1-4. شبهات ادبی
1-4-1. شبهه: أَنْ أَرْضِعيهِ
در باره «أَنْ أَرْضِعيهِ» ممکن است پرسیده شود که چرا خدای متعال در این آیه سخنی فرموده که روشن است و به تعبیر دیگر، چرا سخن از واضحات به میان آورده است درحالی که سیاق بیان ایجاز و اشارت و نهایت گزیدهگویی است؟
در پاسخ میگوییم: به نظر میرسد دستور به شیردادن از آن رو است که نوزاد شیر مادر را بشناسد و به آن انس گیرد و پس از آن هرگز شیرهای زنهای دیگر را نپذیرد؛ در حقیقت خدای متعال «حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ» را با اسباب مادی و دنیاییاش جاری کرده است و بیان داستان به جای منع با تعبیر «حَرَّمْنا» - که به معنای تکوینی است نه تشریعی - در حقیقت ترسیم بلاغی و زیباییشناختی حقیقت یاد شده و ترسیم نوعی اختیار و شعور در کودک در برابر یک حکم تکوینی است.
1-4-2. شبهه: يَأْتَمِرُونَ بِكَ
در این آیات فراز «يَأْتَمِرُونَ بِكَ» نیز مورد سؤال است که چرا «يَأْتَمِرُونَ» که متعدی است با حرف جاره باء آمده است؟
در پاسخ میتوان گفت: در این فعل تضمینی رخ داده و چنانکه ابن عاشور به آن اشاره کرده، فعل «یهمّون» در تضمین است.[36] آنچه میماند بلاغت تضمین است که متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته و یا به دلیل شدت وضوح رها شده است. توطئه قتل آنهم قتل شخصیتی مانند حضرت موسی ع که پسرخوانده پادشاه مصر است، کار سادهای نیست و اساساً اگر ساده بود به توطئه و تدبیر نیاز نبود؛ از این رو این مطلب چیز سادهای نیست که بطالت و تکاسل و کوتاهی در آن تصور شود؛ در نتیجه «بک» با اشاره به فعل در تقدیرش به مخاطب میفهماند که فرصتی برای تعلل نیست و باید به فوریت خویش را برهاند.
1-4-3. نیز سؤال است که در آیه 19 (فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِش ...) چرا «أن» دو بار آمده است؟
پاسخ: ابن قیم جوزیه تکرار «أن» را از باب تأکید میداند. [37] زرکشی نیز بر همین رأی است. [38] برخی نیز آن را زائد میدانند[39] و گویا تأکید راه فراری از اقرار به زیادت است. ابن اثیر در تحلیل آیه ای در قرآن که به زعم برخی از نحویان حرف «أن» در آن تکرار شده است، در تبیین عدم زیادت آن و تحلیل بلاغی آن به این نکته اشاره میکند که «فایده وضع لفظ آن است که بر معنایی دلالت کند و اگر لفظی در کلام فصیح آمده باشد، بهتر آن است که حمل بر معنا شود و اگر پس از بررسی و تحقیق و جستجو معنایی یافت نشد، آنگاه حکم میشود که زائد است؛ اما اگر کسی در قرآن به زائده بودن حرفی معتقد باشد، باید بگوییم که اعجاز آن را خدشهدار کرده است.»[40] نحویان برای زائد بودن «أن» بعد از «لما» به آیه «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ» (یوسف، 96) مثال زدهاند. ابن اثیر در طعنی بر نحویان در خصوص آیه 19 سوره قصص نگاشته است: «نحویان نتوانستند در باب فصاحت و بلاغت سخن بگویند و اگر «أن» از آیه حذف شود، بر فوریت فعل دلالت می کند و اگر باقی بماند چیزی نیست تا دلالت کند که فعل بر فوریت دلالت ندارد و تراخی و کندی در آن است. تکرار «أن» بر این دلالت دارد که موسی ع در قتل دوم شتاب نکرده بود؛ چنان که در مورد اولی چنین کرده و لذا کندی به خرج داده است.»[41] وی در باره چگونگی این برداشت تفسیری سخن نگفته ولی این احتمال وجود دارد که وی بر اساس قاعده معروف «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» چنین استفادهای کرده باشد؛ چنانکه در مثل اسطاعوا و استطاعوا دیده میشود: «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (کهف، 97)؛ و [بدین ترتیب یأجوج و مأجوج] نه مىتوانستند از آن بالا روند و نه مىتوانستند بدان رخنه کنند» گفته شده انتخاب «اسطاعوا» (بدون تاء) برای بالا رفتن از سد به دلیل آسانتر بودن آن نسبت «استطاعوا» (با تاء) در مورد سوراخ کردن آن است.[42]
احمد بدوی حروف- به تعبیر برخی نحویین- زائد را ابزار زیباییشناختی در بیان معرفی کرده است. به باور وی و برخی دیگر این حروف زائد کاکرد زیباییشناختی دارند و به قصد زیباسازی ساختار بیانی در جمله آورده میشوند. جمله با وجود این حروف دارای بلاغتی بیشتر و آهنگ آن زیباتر و بیان آن باشکوهتر است.[43]
1-5. شبهات محتوایی
الف) قتل
نکته قابل توجه در این آیات ضربه منجر به قتل حضرت موسی ع است. این مطلب مورد سؤال است که با توجه به عصمت حضرت موسی ع حتی در سابقه خود (سابقه سوء براى پيامبر حتى قبل از رسيدن به مقام نبوت قابل قبول نيست؛ زیرا موقعيت او را در افكار عمومى تنزل میدهد و او را در رسیدن به هدف بعثت و هدایت خلق ناکام میگذارد) چرا وی مرتکب این عمل شده که در آیات دیگری با تعابیر «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» و «قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي» و «فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ» (قصص، 15- 17) و «قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» (شعراء، 20) از آن یاد کند؟
آیا میتوان از راه بررسی زیباییشناختی آیات مورد بحث پاسخی یافت؟
عمل شیطان
در آیات 15 سوره قصص حضرت موسی ع فعل را بر گردن شیطان میاندازد: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ». این فعل میتواند منازعه و ورود ناخواسته حضرت موسی ع به این درگیری و گرفتار شدن در عواقب قتل باشد. در برخی روایات اهل بیت ع مشار الیه هذا منازعه دانسته شده است[44] که به نظر میرسد مراد حضرت از درگیری قبطی و بنیاسرائیلی، کل حادثه و ورود حضرت موسی ع به این داستان نیز هست.
نیز میتواند مراد از مشار الیه هذا، «قتل» باشد و بر این اساس، دلیل انتساب آن به شیطان – با این که قبطی مهدور الدم بوده (زیرا – چنانکه خواهد آمد – به بیان قرآن حضرت موسی ع قتل او را ظلم بر او تلقی نکرده بلکه ظلم بر خود دانسته) – گرفتار شدن در آفات آن است؛ زیرا خدمترسانی حضرت موسی ع به بنیاسرائیل را به شدت محروم کرد و همین اندازه یاری کردن فرعون و قبطیان ستمگر است و از این رو است که در ادامه تعهد میکند هرگز کمکار مجرمان نباشد (والله العالم).
بنابراین، فارغ از صحت روایت و تفسیر نخست یا عدم پذیرش آن و تفسیر اخیر، نفس فعل حضرت موسی ع ماهیت شیطانی نداشته بلکه ظرف تحقق آن به این دلیل که مانع انجام وظایف شده، به شیطان انتساب دارد.
در آیه 16 حضرت موسی ع مفعول ظلم را نفس خویش (إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي) قرار میدهد و این، در مقام اقرار در برابر آگاه مطلق است؛ یعنی بیانش دقیق و عین صداقت است؛ بنابراین، اگر ظلم نسبت به شخص قبطی بود نمیبایست ظلم را تنها به خود محدود کند و مثلاً میبایست عرضه دارد: إنی ظلمت غیری یا غیری و نفسی! ظلم به نفس نیز از باب پیامدهای سوء و زحماتی است که بروز کرد و مانع ادامه یافتن کار خیر او شد. گویا حضرت موسی ع میبایست بیشتر تحمل میکرد و بین بد و بدتر، بد را انتخاب میکرد تا فرصت مناسب برای دفاع از همه مظلومان فراهم شود.
غفران الهی
در ادامه آمده است: «فَاغْفِرْ لي». برخی این فراز را به معنای لغوی یعنی پوشاندن گرفتهاند؛ علامه در تفسیر این فراز آورده است: «"فَاغْفِرْ لِي" هو إلغاء تبعة فعله و إنجاؤه من الغم و تخليصه من شر فرعون و ملئه، كما يظهر من قوله تعالى: "وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ" (طه، 40)؛ "فَاغْفِرْ لِي" به معنای مغفرت مصطلح و آمرزش گناه نيست، بلكه مراد از آن اين است كه خدايا اثر اين عمل را خنثى كن، و مراد از عواقب وخيم آن خلاص گردان، و از شر فرعون و درباريانش نجات بده، و اين معنا از آيه" وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ" به خوبى استفاده مىشود».[45] ولی این معنا و تفسیر صحیح نیست؛ زیرا اگر «فَاغْفِرْ لي» به معنای پوشاندن باشد، «فَغَفَرَ لَهُ» نیز به همین معناست؛ زیرا عطف به آن و مشعر به معنای واژه نخست (اغْفِرْ) است و این معنی با آیه بعد به لحاظ زیباییشناختی هماهنگ نیست؛ زیرا اگر مراد پوشاندن بود، معنی نداشت در آیه بعد بفرماید: «فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ...» و افزون بر این، این معنی بر خلاف دیگر کاربستهای مشابه است مانند آیه 25 سوره صاد: «فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ» که در باره ترک اولای حضرت داود ع در قضاوت بین دو برادر و در پاسخ به استغفار او است: «وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب» (سوره ص، 24).
یاری نکردن مجرمان
سؤال این است که مگر حضرت موسی ع قبل از کشتن قبطی یاریگر مجرمان بوده که اینک پس از غفران الهی به عدم یاری مجرمان عهد میبندد؟!
به نظر میرسد حضرت موسی ع که تا آن روز به صورت پنهانی به شکلهای مختلف به یاری بنیاسرائیل میشتافت و با نفوذی که در دستگاه فرعون داشت، از قدرت خویش به نفع ستمدیدگان بنیاسرائیل استفاده میکرد، با ارتکاب قتل در معرض خطر قرار گرفت و از این رو فرصت خدمت از او گرفته شد. او حتی اگر در بین فرعونیان میماند و آنها برای قتل او توطئه نمیکردند، باز جایگاه سابق خود را نمییافت و در جایگاه متهم قرار میگرفت. در نتیجه این حادثه هرچند با حذف یکی از وفاداران فرعون همراه بود، لیکن با قطع شدن کمکهای پنهان حضرت موسی ع نهایتاً به ضرر بنی اسرائیل انجامید و این از نگاه حضرت موسی ع خود نوعی یاری رساندن به دستگاه ظالم فرعون بود؛ از این رو به درگاه خدا عذر تقصیر آورد و تعهد کرد که دیگر حتی به این اندازه و به این شکل یاریگر فرعونیان و ظالمان و مجرمان نباشد. قرینه روشن بر تأیید این تفسیر این است که حضرت موسی ع هرگز قبل از قتل قبطی یاریگر مجرمان نبوده، بلکه تلاش میکرده یاریگر بنیاسرائیل باشد و فراز «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» در آیه 14 بر آن دلالت دارد.
آنچه گفته شد- به باور نگارنده- بیشترین تطابق را با سیاق و عبارات آیات و بیشترین هماهنگی را با رعایت بلاغت و عصمت حضرت موسی ع دارد و بر این اساس میتوان به ارزیابی تفاسیر دیگر مفسران پرداخت.
سخنی در باره آیه 20 سوره شعرا
در این آیه حضرت موسی ع در برابر فرعون که او را به شدت سرزنش میکند (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْت) میفرماید: «قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ». در این آیه واو «وَ أَنَا» حالیه است. او بلافاصله میگوید: «فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لىِ رَبىّ حُكْمًا وَ جَعَلَنىِ مِنَ الْمُرْسَلِين». «لَمَّا خِفْتُكُمْ» نشان میدهد بین واقعه و ترس زمانی گذشته است و خبر آن مرد در مورد توطئه قتل پس از گذشت مدت زمانی میباشد. حضرت موسی ع به مقتضای بلاغت و تبکیت، با گفتن «فَعَلْتُهَا إِذًا وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ»، زمینه روانی لازم برای تبلیغ را فراهم میآورد. در تفسیر نمونه پس از بیان چند تفسیر، آمده است:
«تفسير سومى كه شايد از جهاتى مناسبتر با مقام موسى ع و عظمت كيان او باشد اين است كه موسى ع در اينجا يك نوع توريه به كار برده است، سخنى گفته كه ظاهرش اين بوده من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد، ولى در باطن مقصود ديگرى داشته و آن اينكه من نمىدانستم كه اين كار مايه اين همه دردسر مىشود و گرنه اصل كار حق بود و مطابق قانون عدالت (و يا اينكه من آن روز كه اين حادثه واقع شد راه را گم كرده بودم و به آنجا رسيدم كه اين حادثه رخ داد)».[46]
در هر صورت، هرگونه که به عبارت بنگریم، گناهی بر حضرت موسی ع از عبارت مستفاد نیست و نهایتاً اشکال این است که چرا به گناه نکرده اقرار کرده است (وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ) که بر اساس بیان فوق از تفسیر نمونه، این اقرار برای آرام کردن فضا و گرفتن بهانه از دست فرعون به شکل توریه بیان شده است و مراد اصلی از ضلالت یا غفلت و ناآگاهی از پیامدهای ورود به حادثه یا گم کردن راه بوده است.
ب) شبهه زمان اعطای «حکم»
ممکن است پرسیده شود بر اساس آیه 14 سوره قصص زمان اعطای حکم قبل از فرار بوده است: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» و در آیه 21 سوره شعراء زمان اعطای حکم بعد از فرار بیان شده است: «فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لىِ رَبىِّ حُكْمًا وَ جَعَلَنىِ مِنَ الْمُرْسَلِين»، آیا این تهافتی ندارد؟
در تفسیر نمونه به این پرسش چنین پاسخ داده شده است: «علم و حكمت داراى مراحل مختلف است، موسى يك مرحله را قبلا يافته بود، و مرحله كاملترى را به هنگام نبوت و رسالت پيدا كرد.»[47]
شاهد بر صحت این پاسخ همنشینی حکم و علم پیش از فرار (در سوره قصص) و حکم و رسالت پس از فرار (در سوره شعراء) است؛ یعنی حکم پیش از فرار تناسبی با علم و رشد دارد و حکم پس از آن با رسالت هماهنگ است و بسا افزون بر مرتبه، جنس این دو حکم نیز متفاوت باشد.
[1] . معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ماده «نبأ».
[2] . قاموس القرآن، فیروزآبادی، ماده «نبأ».
[3] . ر.ک: الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافی،ج20، ص: 229.
[4] . ر.ک: همان،ج20، ص: 230
[5]. یوسف، 30 و 51.
[6].برای آگاهی بیشتر ر.ک: اعجاز بیانی قرآن، بنت الشاطی، ص 224- 225؛ روششناسی ترجمه قرآن کریم، جواهری، ص 66- 67.
[7] . ر.ک: تفسیر شریف لاهیچی، ج 3، ص 456 37؛ انوار التنزیل و أسرار التأویل، بیضاوی، ج 4، ص 172.
[8] ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، ج 16، ص 11.
[9] . بین مخففه و نافیه.
[10] . در استعاره مصرحه: مستعار له با قرینه محذوف و در استعاره تبعیه: مستعار فعل یا صفت است. در این فراز «مدد رساندن الهی و آرام کردن قلب مادر حضرت موسی ع» به «بستن با طناب» تشبیه شده است. مستعار له (مدد رساندن ...) حذف و مستعار (بستن با طناب) فعل است.
[11] . الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافی، ج20، ص: 230.
[12] . معجم مقاييس اللغة، ابن فارس،ج1، ص: 483
[13] . ر. ك: تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج 7، ص 60؛ معجم مقاييس اللغة، ابن فارس، ماده بصر؛ معجم الفروق اللغويه، عسکری و جزائری،شماره 543 و 1533؛ الترادف فى القرآن الكريم، المنجد، ص 181-183.
[14]ر. ك: همان؛ درسنامه ترجمه قرآن کریم، جواهری، ص 137- 138.
[15] . ر.ک: تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج16، ص: 36.
[16] . معنای آن با معنای آیه وابستگی کامل دارد و اگر حذف شود، معنا مضطرب میگردد.
[17] . تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج16، ص: 40.
[18] . بیان المعانی، عبدالقادر آلغازی، ج2، ص 363.
[19] . ر.ک: مجاز القرآن، ابوعبیده، ج2، ص: 100
[20] . الميزان في تفسير القرآن، طباطبائی،ج16، ص: 20.
[21] . تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج16، ص: 43.
[22] . الميزان في تفسير القرآن،طباطبائی،ج19،ص 387.
[23] . التصویر الفنی فی القرآن، سیدقطب، ص 201.
[24] . ر.ک: التحرير و التنوير، ابن عاشور، ج20، ص: 34.
[25] .مفردات ألفاظ القرآن، ص: 223
[26] . معجم مقاييس اللغة، ابن فارس،ج5، ص: 68
[27] تفسير غريب القرآن، ابن ملقن، ص 245.
[28] . الميزان في تفسير القرآن، طباطبائی،ج14، ص: 150.
[29] .التحرير و التنوير، ابن عاشور،ج16، ص: 117.
[30] . مجاز اگر علاقهاش مشابهت باشد «استعاره» و در غیر این صورت مرسل است.
[31] . برخی قرآن پژوهان به شماری از این نکات توجه دادهاند؛ ر.ک: اعراب القرآن الكريم و بيانه، درویش،ج6، ص: 192- 194.
[32] . ر.ک: حکمت تفاوت تعابیر در آیات مشابه قرآن کریم، زهره اهوارکی، ص 26.
[33] . در باره زمان نزول این دو سوره در ادامه سخن خواهیم گفت.
[34] . ر.ک:الميزان في تفسير القرآن، طباطبائی،ج14، ص: 119؛ تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج13، ص: 154
[35] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: مقاله «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب»، پژوهشهای قرآنی، تابستان 1400، صفحه 117-136.
[36] . ر.ک: التحرير و التنوير، ابن عاشور، ج20، ص 35: «و ضمن معنى (يهمون) فعدي بالباء فكأنه قيل: يأتمرون و يهمّون بقتلك».
[37] . الفوائد المشوق إلی علوم القرآن و علم البیان، ابن قیم جوزیه، ص 163.
[38] . ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، محمد بن بهادر زرکشی، ج3، ص 99.
[39] . الجدول فی إعراب القرآن و صرفه، محمود صافی، ج 20، ص 239.
[40] . المثل السائر، ابن اثیر، ج1، ص 165؛ زیباییشناسی آیات قرآن، سیدی، ص 325.
[41] . المثل السائر، ابن اثیر، ج1، ص 164؛ زیباییشناسی آیات قرآن، سیدی، ص 326 (با ویرایش).
[42] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: بلاغة الکلمة فی التعبیر القرآنی، سامرائی، ص11ـ12؛ اعجاز بیانی و تأثیری، جواهری، ج1، ص 310
[43] . من بلاغة القرآن، احمد بدوی، ص 175؛ زیباییشناختی آیات قرآن، سیدی، ص 326.
[44] . ر.ک: عیون اخبار الرضا، ابن بابویه، ج1، ص 199.
[45] . الميزان في تفسير القرآن، طباطبائی،ج16، ص: 19.
[46] . تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج15، ص: 204.
[47] . تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران،ج15، ص: 205.