588) معرفی دو مقاله در نقد تفسیر به ترتیب نزول (تنزیلی)/ 37

1. تحلیل انتقادی روش و منابع تفسیری محمد عزت دروزه در تفسیر تنزیلی الحدیث، علی اکبر شایسته نژاد؛ مطالعات قرآن و حدیث، سال هفتم، شماره اول، 1392؛

2. تفسیر تنزیلی در بوته نقد با تأکید بر تفسیر الحدیث، همو، مجله معرفت، سال بیست و سوم، شماره 197، 1393.

587) تبیین نادرستی تفسیر «کوثر» به «نهری در بهشت» (قسمت دوم)

بسم الله الرحمن الرحیم

در پست قبل در باره سوره کوثر نکاتی بیان شد. در این پست روشن خواهیم کرد که تفسیر کوثر جز به حضرت صدیقه طاهره نادرست بلکه «جسارت به آن حضرت» است.

توضیح مطلب:

یک خطای آشکار در روش تفسیری برخی مفسران این است که ابتدا سراغ روایات می‌روند و پس از شکل گرفتن معنایی در ذهنشان، به تفسیر آیه می‌پردازند که این روش ممکن است به خطای در تفسیر و گمراهی مفسر بینجامد. متأسفانه در تفسیر سوره کوثر نیز چنین اتفاقی افتاد است؛ یعنی مفسران به جای این که نخست به سراغ سوره بروند و آن را بفهمند و بعد روایات را بررسی کنند، برعکس عمل کرده‌اند!

در این سوره خدای متعال در باره توهین کننده به پیامبر اکرم ص که گفته بود:‌ "چون پیامبر ص فرزند پسری ندارد که نسل با او حفظ شود؛ بنابراین «ابتر» است" فرمود: ای محمد ناراحت نباش، تو ابتر نیستی بلکه خود او ابتر است؛ چگونه تو ابتر باشی و حال آن که من به تو «کوثر» را دادم! حال اگر به جای کوثر «نهری در بهشت» را قرار دهیم، معنای آیه این گونه می‌شود:

ای پیامبر! آن کس که به تو گفته چون فرزند پسر نداری پس ابتر و مقطوع النسلی، خودش مقطوع النسل است نه تو؛ چون ما به تو «نهری در بهشت» دادیم!!

انصافاً‌ یک انسان بلیغ این گونه سخن می‌گوید که خدای بلیغان بگوید؟!!

بدتر از این عدم انسجام و همنشینی در صدر و ذیل و موضوع و حکم، پیامد این تفسیر است؛ زیرا پیامد تفسیر «توهین به حضرت زهرا» است نه تمجید او!! برای فهم این معنا، آیه را دو باره بازخوانی می‌کنیم:

ای پیامبر!‌ ناراحت نباش!‌ تو ابتر نیستی چون من به تو نهری در بهشت دادم؛ یعنی این دختری که الآن داری همان گونه که عرب جاهلی اعتقاد دارد، نمی‌تواند نسل تو را حفظ کند بلکه نهری در بهشت جایگزین و برطرف کننده این توهین به تو است!!!!

معنای صحیح: بنابراین معنای صحیح از این قرار است: ای پیامبر!‌ تو ابتر نیستی بلکه او خود ابتر است؛ چرا که ما به تو «الکوثر» دادیم؛ یعنی این «الکوثر» هر معنایی که داشته باشد، باعث می‌شود که دیگر مصداق «ابتر و مقطوع النسل» نباشی؛ یعنی این دختری که داری و آن‌ها او را برای حفظ نسل کافی نمی‌دانند، نه تنها کافی است و می‌تواند نسل و نام تو را حفظ کند بلکه با دیگران متفاوت است؛ زیرا او «الکوثر» و محل تجمع همه خوبی‌هاست!

در حقیقت شاید همه ابعاد معنای «الکوثر» برای ما کاملاً‌ روشن نباشد، لیکن بخشی از قیود و معانی آن به کمک قرائن قطعی جزو دریافت‌های واضح و بیّن است و هر روایتی که با این قسمت‌ها و قیود در تعارض باشد، پذیرفتنی نیست. به تعبیر دیگر، ما «الکوثر» را به هرچه تفسیر کنیم، نمی‌توانیم آن را از دختر پیامبر ص منسلخ کنیم؛ چراکه در این فرض آیه به این معنی است که عرب جاهلی درست می‌پنداشته‌ و پیامبر با داشتن این دختر نیز ابتر است هرچند این کاستی و نقص جایگزین دارد و مثلاً‌ نهری در بهشت یا پایداری نام او به واسطه دین یا چیز دیگر است!ً که بر اساس این فرض، نمی‌بایست بفرماید: «إن شانئک هو الابتر» تا ذهن مخاطب به تنها فرزند دختر او منعطف شود و این به صورت آشکار خلاف بلاغت است.

جالب این است که بدانیم در منابع اهل تسنن تفسیر به نهری در بهشت که ذهن‌ها را کلاً‌ از حضرت زهرا س دور می‌کند، بعضاً از عایشه نقل شده، هر چند در برخی منابع شیعی نیز از اهل بیت ع نقل شده است.

مشکل اصلی در تفسیر ( که کم هم نیست) باور نداشتن به عرضه روایات بر آیات قرآن است؛ یعنی ما در علم اصول مفصل آن را بحث می‌کنیم ولی در مقام عمل مرعوب روایات می‌شویم و سر روایات «عرض بر قرآن» را می‌شکنیم!

586) نکاتی مهم و کلیدی در باره سوره کوثر (قسمت اول)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

1. از ظاهر سوره فهمیده می‌شود که در پاسخ به طعن فردی (عاص بن وائل) به پیامبر اکرم ص نازل شده است و طعن نیز اتهام «ابتر» به ایشان بوده است؛ زیرا از نظر عرب زمان پیامبر اکرم ص نسل تنها از طریق فرزندان پسر برقرار می‌شده و دختر نمی‌توانسته نسل را حفظ کند. در حقیقت این سوره افزون بر دفاع از جایگاه حضرت زهرا س، از جایگاه زن نیز دفاع کرده است.

2. این طعن زمانی رخ داده که پیامبر ص پسری نداشته و یا پس از فوت وی بوده است؛ اما بی‌تردید حضرت فاطمه س وجود داشته است.

3. به دلیل قرینه بلاغت، خدای متعال با آیه «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» اولاً: اتهام را به طعن زننده بازگرداند که بر اساس گزارش‌های تاریخی تحقق یافت و نسل او از بین رفت. و

ثانیاً: «ابتر» نبودن پیامبر اکرم ص را اثبات کرد. توضیح مطلب با ذکر مثال این گونه است که شخصی به شخص دیگری بگوید: تو ناشنوا هستی! رفیق این شخص در پاسخ به اتهام یا توهین شخص اول می‌گوید: خودش ناشنواست! هرکس این سخن را بشنود این معنا در ذهن او شکل می‌گیرد که شخص دوم ناشنوا نیست! بله، اگر می‌گفت: خودش هم ناشنواست، همه می‌فهمیدند شخص دوم ناشنواست ولی ناشنوایی مثلا عیب نیست.

4. با توجه به این که اثبات ابتر نبودن با عبارت «إنا اعطیناک» تنها و تنها به فرزند موجود پیامبر ص یعنی حضرت فاطمه س باز می‌گردد، خدا متعال به جای نام بردن او - که به دلیل شدت وضوح مخالف ایجاز کلام است- وصف او را قرار داد و دستور فرمود به دلیل آن وصف خاص (به دلیل وجود فاء در: فَصَلِّ) شکرانه به جای آورد (آیه دوم).

5. «کوثر» وصف خاص حضرت فاطمه زهرا س است؛ زیرا مخاطب آن روز آگاهی نداشت که قرار است فرزندان فراوانی نصیب او شود؛ بنابراین، دامنه این وصف بسیار وسیع است و یکی از معانی آن «کثرت فرزند» است و انحصار در این معنی پذیرفتنی نیست.

6. معنای وصف خاص این است که مخاطب به دلیل شدت وضوح، «کوثر» را وصف فاطمه زهرا س تلقی کرد نه این‌که کوثر را مجرد از دختر پیامبر ص تلقی کند و یکی از مصادیق آن را فاطمه زهرا س بداند (چنان‌که برخی مفسران گفته‌اند) که به باور حقیر خطای روشن است.

7. با توجه به این که این سوره به صورت خاص در تمجید و توصیف حضرت زهرا س است، بعید نیست (زمینه جدی وجود دارد) که روایاتی ساخته شده باشد تا سوره را عام نشان دهد و حضرت زهرا س را نهایتاً‌ یکی از مصادیق آن قرار دهد؛ از این رو چنین روایاتی با وسواس بیشتر به لحاظ سندی و دلالی بررسی می‌شوند.

8. چنان‌که اشاره شد، اگر مطلب فوق را به عنوان «ظاهر» آیه بپذیریم - که البته دلیل و مانعی فراروی انعقاد چنین ظاهری وجود ندارد- باید روایات معارض را ( هرچند در تقلیل و توسعه و تغییر دامنه و معنای کوثر باشد) کنار بگذاریم وگرنه به روایات «لزوم عرضه احادیث بر قرآن» عمل نکرده‌ایم.

مطالب فوق را می‌توان ملاک ارزیابی تفاسیر در نظر گرفت و سراغ آن‌ها رفت. روشن است هر داده و تفسیری که با مطالب فوق که از ظاهر آیات به دست آمد و حجت است، در تعارض باشد، مردود است مگر این‌که با حجتی قوی بتواند ظاهر آیات این سوره را ابطال کند که ظاهرا چنین حجتی وجود ندارد.

585) بلاغت در نحو (کاربست جمع قلة) /1

بسم الله الرحمن الرحیم

بلاغت در صرف و نحو

بسیاری از قواعد صرفی و نحوی نیازمند بررسی بلاغی است. البته بخشی از آن‌ها از دیدگاه بلاغی مورد مطالعه قرار گرفته و بعضاً‌ از علم نحو جدا شده و به علم معانی وارد شده است، لیکن هنوز نکات فراوانی وجود دارد که نیازمند بررسی است. نمونه واضح آن بلاغت تضمین نحوی است که متأسفانه تقریباً رها شده است. در هر صورت، بناداریم اگر خدا یاری کند، به مرور به برخی نکات بلاغی قواعد ادبی صرف و نحو اشاره کنیم. نمونه ذیل یکی از آن‌هاست:

مثال: در علم صرف می‌خوانیم: برخی مفردها هم جمع قله دارند و هم جمع کثرت، ولی گاه با این‌که جمع کثرت برای مفردی وجود دارد، جمع قله به کار گرفته می‌شود. علمای زبان عربی معمولاً این موارد را جزو شذوذ آورده و از آن عبور می‌کنند و می‌گویند: جمع قلة معمولاً بر کم‌تر از ده دلالت دارد ولی گاه برای کثرت نیز به کار می‌رود؛ برای مثال: در آیه «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ....» تقلیل «اعین» می‌تواند به جهت ترغیب به تقلیل آن باشد؛ یعنی شایسته است چشم‌های خیانت‌کار اندک باشد.

جالب این است که علمای زبان و ادبیات عرب در آیه یاد شده به بلاغت «خائنة» توجه کرده‌اند ولی از ذکر بلاغت «اعین» سکوت کرده‌اند.

اوزان جمع قله عبارت است از:

افعلة افعل ثم فعلة // ثمت افعال جموع قلة

تذکر

شایسته است مراکز علمی بلاغت در جمع‌های «قله» را به طور خاص در قرآن در قالب کتاب یا پایان‌نامه پیگری کنند.

584) سه اتفاق مهم قبل از ظهور

فارغ از علائم مشهور و منصوص ظهور، سه اتفاق مهم پیش از ظهور رخ خواهد داد که عبارت‌اند از:

1. انقطاع عمومی و فراگیر که از وقوع حوادث خوف‌ناک و زیانبار مانند زلزله حاصل می‌شود. منظور از انقطاع، ناامید شدن از قدرت‌های بشری برای رسیدن به آرامش و آسایش است. بشر پیش از ظهور خواهد فهمید که برای کامروا شدن تنها باید به سراغ خدا رفت و بس و تنها نجات دهنده او مصلح جهاني موعود است.

2. شناخته شدن امام حسین ع به صورت فراگیر و جهانی شدن نهضت عاشورا که با راهپیمایی اربعین در حال شکل گرفتن است.

3. تحقق یک الگوواره و درونمایی از حکومت امام زمان عج در یک جای جهان برای این‌که الگویی باشد تا توجه و اعتماد قلوب مردم جهان را نسبت به حضرت پس از ظهور و اعلان قیام تسریع بخشد. از احادیث مستفاد است که این الگوواره در ایران تحقق خواهد یافت. نظامی که قرار است الگوی کوچک و ضعیفی از حکومت عدل ولی عصر عج باشد، پیش از قیام و ظهور حضرت به اوج موفقیت و پیشرفت دست خواهد یافت.

دو شعر  بسیار زیبا در باره امیر المؤمنین علی علیه السلام

http://javahery.blogfa.com/post/134/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1-%d8%a7%d9%84%d9%85%d8%a4%d9%85%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85

حب علی ع (تکراری)

وجودم همه ذوب در یا علی است

که درمان و دردم همه با علی است

بود نام او مرهم درد ما

که دردی نباشد چو با ما علی است

فضائل علی ع (تکراری)

عن ابن عباس، قال: قال رسول اللَّه‏ (صلى الله عليه و آله):

"لَوْ أَنَّ الرياضَ أقلامٌ و البحرَ مدادٌ و الجنَّ حُسّابٌ و الإِنسَ‏ كتّاب ما أحصَوا فضائِلَ علىِّ بنِ ابى طالب."

قلم گر شود چوب عالم برش‏

و گر آب دريا همه جوهرش‏

اگر آسمان و زمين صفحه‏اش‏

اگر جن و انس و ملك كاتبش‏

به هر صبح و شام ار نگارش كنند

دوات و قلم گر به پايان برند

از آن بى ‏كرانه كجا برده ‏اند؟

به پيمانه‏ اى كى چو دريا كشند؟!

به فهم بشر چون بيايد على؟

كه بشناسدش جز خدا و نبى؟

كجا دست يازد به لعل نگار؟

به كفچه كه يابد تمام بحار؟

علی را خدا بهر خود ساخته (تکراری)

.....

علي را به نور خود آراسته‏
جهاني در او جملگي خواسته‏

كه ايزد روانش بپرداخته‏
علي را خدا بهر خود ساخته‏

به نيروي حق جسمش آميخته‏
كه درياي قدرت بدو ريخته‏

چه گويم من از بي‏كران قدرتش‏
كجا چون مني گويد از همّتش‏

رفيقان به افسانه‏ ها سر زنيد
كه چشمان ما كس به واقع نديد

به افسانه‏ ها هم نخواهيد ديد
هماوردي اش را كجا كس رسيد

چو آيند گردان و رزم ‏آوران‏
يلان سُترگ و همه سروران‏

به هنگامه‏ اش سرفرود آورند
به جنگ كم از او چو موري روند

جگر پشّه‏ اند و چو بر آب پاي
كجا در مصافش رود تيز راي‏

كجا وصف بي‏مثلش آرد زبان‏
هماورد او را نيارد زمان‏

چو خورشيد و فرزانه عارفان
وجودش چو انسان، نهان در نهان‏

همه خلق عالم برش سر به خاك
‏ سر پادشاهان همه در مُغاك‏

هويدا برش آنچه اندر حجاب‏
فلك زير پايش بسان ركاب‏

علي آسمان و همه خَلق خاك‏
رود امر او بر طيور و سماك‏

رجز خواند او وقت هنگامه چند
برد جانشان را چو تير از كمند

به تيغ سخن قلب آن گرد را
شكافد ز سينه ربايد ز جا

سمند كلامش چنان در مصاف‏
كه گويي بود رعد او در لفاف‏

گه جنگ چون بر تكاور سوار
زمين چاك ‏چاك و هوا تارتار

به شمشير بُرّان چو برق آسمان‏
غريويدني همچو رعد دَمان‏

به دژخيم يورش برد سرفراز
نماند به نزدش به جز برگ و ساز

به ميدان گردان و جنگ‏ آوران‏
برش همچو موري است شير ژيان‏

يكي آسمان جاي گرز گران‏
شود شش چو كوبد به گردنكشان‏

يكي تيغ دو تا يكي بر دو بر
يكي بي‏مثل ذوالفقار قَدَر

ببرد صف خصم را آن دلير
چكس رسته باشد ز چنگال شير

گهي دست و پا و گهي سر بُرَد
به طغراي تيغش كواكب كند

بريزد زمين و برارد چو جوي‏
به چوگان استَرشْ در زير گوي‏

چنان گوي‌ها را به چوگان زند
برد آسمان شب ‏نمايش كند

شود گوش اختر به طبطاب او
فلك در بماند به پرتاب او

.....

ادامه:

http://javahery.blogfa.com/post/339/%d8%b9%d9%84%d9%8a-%d8%b1%d8%a7-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d8%a8%d9%87%d8%b1-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%87%e2%80%8f