743) ملاک تحدی در آیات قرآن

1. آیات تحدّی

ملاک‌های مختلفی در آیات تحدّی برای هماوردی تعیین شده است که عبارت‌اند از:

الف) همه قرآن (مقدار لازم برای تحقق عنوان "قرآن")

قصص، نزول 49، آیه 49: " قُلْ فَأْتُواْ بِکتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى‏ مِنْهُمَا[1] أَتَّبِعْهُ إِن کنتُمْ صَادِقِین"

اسراء، نزول 50، آیه 88: " قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن یأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کاَنَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا "

ب) یک سوره

یونس، نزول 51، آیه 38: " أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کنتُمْ صَادِقِین"

ج) ده سوره با قید "ساختگی"

هود، نزول 52 ، آیه 13: " أَمْ یقُولُونَ افْترَائهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کنتُمْ صَادِقِین "

د) یک حدیث (کلام تازه‌ای که منعقد شده باشد، هرچند به اندازه یک سوره نباشد.)

طور، نزول 76،‌ آیات 34- 35: " أَمْ یقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا یؤْمِنُونَ؛ فَلْیأْتُواْ بحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن کاَنُواْ صَادِقِین"

ه) یک سوره مانند سوره‌های قرآن از مثل آورده قرآن (قید:‌ من در "من مثله")

بقره، نزول 87، آیه 23: " وَ إِن کنتُمْ فىِ رَیبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ‏ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَکم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کنتُمْ صَادِقِین "

تذکر مهم

ذکر زمان نزول (بر اساس روایت مورد اعتماد طرفداران آن) به معنای تأیید نیست، بلکه برای همراهی با کسانی است که به هر دلیل نیم‌نگاهی به روایات ترتیب نزول دارند. واقعیت این است که اسناد این روایات به شدت ضعیف و غیر معتبر است و بدتر این‌که محفوف به قرائن متعدد بطلان نیز هست. می‌توان حدس زد که ترتیب‌های منقول در این روایات به صورت اجتهادی و از طریق پرس و جو از اصحاب تنظیم شده که البته خطاهای مهم و روشنی نیز دارد. شاید این کار برای نشان دادن بی‌نیازی از مصحف حضرت علی ع بوده باشد (که تاریخ نزول آیات در آن نگاشته شده بود، و آن را نپذیرفتند و دیگر هیچ کس آن را ندید و جزو ودایع امامت است). از نظر طرفداران این روایات، بهترین سند مستند به ابن عباس است ولی نگارنده بسیار بعید می‌دانم فهرست ارائه شده حتی کار خود او باشد بلکه به نظر می‌رسد کاری از دیگران باشد که به او نسبت داده شده مثل نسبت دادن هزاران روایت جعلی دیگر به او. به هر حال، بحث در این باره دامنه‌دار است.

برای آگاهی بیشتر:

۱. نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول (در بخش بزرگی از مقاله اسناد بررسی شده است)، سید محمدحسن جواهری، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین) سال نهم تابستان 1397 شماره 33

۲. ر.ک:

http://javahery.blogfa.com/

موضوع: نقد روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول (تفسرتنزیلی ) با ده‌ها پست.


[1] . تورات و قرآن.

*****************************************

2.نظریه تحدّی

نظریه تحدّی هرچه باشد باید دو نکته در آن لحاظ شده باشد:

الف) قرائن موجود در آیات تحدّی را دقیقاً‌ لحاظ و مراعات کند.

ب) از گونه‌گونی ملاک‌های آیات تحدّی رمزگشایی نماید (بتواند دلیل تفاوت در ملاک‌های تحدّی در آیات تحدّی (همه قرآن، یک سوره، ده سوره و ...) را به صورت مقبولی توجیه کند).

از بین نظریه‌های موجود، برخی یکی از این دو ویژگی و برخی هیچ‌یک را ندارند؛ بنابراین، باید دنبال یک نظریه جدید و کارآمد باشیم که دو ویژگی فوق را در خود جمع داشته باشد. در ذیل نظریه مشهور و نظریه مختار طرح و بررسی می‌شود.

نظریه مشهور

بر اساس نظریه مشهور تحدی ابتدا به همه قرآن، سپس به ده سوره و در نهایت به یک سوره است. این نظریه برای پذیرفته شدن دو مانع پیش رو دارد: نخست ترتیب نزول و دیگری قرائن آیات.

در فهرست‌های ترتیب نزول سوره‌های قرآن بین ترتیب سوره یونس و هود اختلاف نظر دیده می‌شود، هرچند فهرست مشهور تقدم سوره یونس بر هود را گزارش کرده است. در فهرست ابن ندیم، نزول سوره هود مقدم بر سوره یونس است. برخی نیز براین باورند که آیات مربوط به تحدی از سوره هود پیش از آیات مربوط از سوره یونس نازل شده‌اند هرچند سایر آیات این دو سوره ترتیبی عکس داشته باشند. با توجه به بی‌اعتباری فهرست‌های ترتیب نزول و به ویژه این‌که حتی برخی طرفداران این نظریه (آیت الله معرفت) که خود فهرستی منتخب در ترتیب نزول سوره‌ها دارند، با نادیده انگاشتن تقدم سوره‌ یونس بر سوره هود در فهرست منتخب خود، به این نظریه تحدی تمسک کرده‌اند؛ از این رو می‌توان مانع نخست نظریه مشهور را نادیده و ناچیز انگاشت.

اما مانع دوم نادیده گرفتن قرائن است که مهم‌ترین آن‌ها «مفتریات»‌ در سوره هود است (بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ).

می‌توان نظریه مشهور را فارغ از توجه به ترتیب نزول دو سوره یونس و هود، با کمی تغییر و رعایت قید «مفتریات» ارائه کرد؛ یعنی ابتدا همه قرآن، سپس ده سوره در ادبیات و در نهایت یک سوره در لفظ و محتوا. در این دیدگاه قید مفتریات نقش خویش را بدون آسیب‌ رساندن ایفا می‌کند.

نظریه مشهور تفاوت در ارائه ملاکات تحدی در سوره‌های مختلف را فارغ از توجه به سیاق با همین تنزّل در میزان و ملاک تحدی توجیه می‌کند که به رغم سادگی آن قابل پذیرش است.

تذکر

1. بسیاری از طرفداران دیدگاه مشهور تحدی به یک سوره در لفظ و محتوا را این گونه تفسیر نمی‌کنند که در صورت جدا کردن این دو از هم، عرب می‌توانسته برابر یکی از آن دو بیاورد؛ به بیان دیگر، عرب در آوردن مثل قالب و لفظ همانند لفظ و محتوا ناتوان است. جانب محتوا نیز چنین است، به ویژه که محتوا به صورت مستقل مورد تحدی است. اما برخی طرفداران نظریه مشهور بر این باورند که اعجاز بیانی در فرض جمع «لفظ و محتوا» معجزه است نه در فرض تفکیک آن دو از یکدیگر. شاخص این افراد سید مرتضی و استاد معرفت‌اند. به نظر می‌رسد بی‌توجهی به منطق اثبات اعجاز قرآن، و جایگزین کردن پاسخ سؤال دوم به جای سؤال اول (← سیر منطقی در اعجاز قرآن) موجب شده یکی به نظریه صرفه و دیگری به نظریه جمع لفظ و معنا پناه ببرد. آنچه مهم است این است که ادعای وجود چیزی که در قالب و لفظ با قرآن هم‌تراز باشد، بدون شاهد و مثال است و هیچ‌یک برای ادعای خود دلیل و شاهدی ارائه نکرده‌اند تا بتوان ارزیابی کرد. نظریه صرفه به طور مستقل بررسی و نقد خواهد شد و در نقد دیدگاه استاد معرفت در جمع لفظ و معنا به همین نقد کوتاه بسنده می‌کنیم که سوره «مسد» محتوای بلندی ندارد و در حقیقت هجونامه‌ای علیه جسارت ابولهب است که شرح آن گذشت (← تحدی و فضای تحدی در قرآن ← سوره مسد).[1]

2. اگر کسی قید «مفتریات» را به معنای صرفا قالب و صورت نداند و آن را از باب مماشات و نوعی تبکیت و تعریض بداند و خلاصه ملاک در سوره‌های هود و یونس را به جز تعداد آن‌ها یکسان تلقی کند، باید ناگزیر تفاوت در شمار سوره‌های مورد تحدی را قرینه بگیرد بر این که سوره هود (با ملاک ده سوره) قطعاً پیش از سوره یونس (با ملاک یک سوره) نازل شده است (مطابق با فهرست ابن ندیم).

نظریه مختار

چنان که در تبیین نظریه مشهور بیان شد، این نظریه فارغ از توجه به ترتیب نزول و اختلاف فهرست‌ها در آن‌ و نیز با اهتمام اندک به تبیین نقش قیود و قرائن موجود در آیات تحدی و همچنین بدون تحلیل متن‌شناسانه و بافتاری آیات در بردارنده آیات تحدی، طی طریق کرده است. در مقابل، بسیاری با توجه به قرائن متنی مانند «مفتریات» از این نظریه عبور کرده و کوشیده‌اند از ورای این نظریه ساده به فهمی عمیق‌تر از آیات تحدی دست‌یابند....

در دیدگاه مختار تقدم یا تأخّر نزول سوره یونس ع بر سوره هود ع تأثیری برجای نمی‌گذارد؛ زیرا ملاک مطرح شده در این دو سوره را از یک نوع نمی‌داند، لیکن بر فرض تقدم سوره یونس بر سوره هود که روایات ترتیب نزول گزارش کرده‌اند، می‌توان گفت:

1. ابتدا به همه قرآن با همه اوصاف آن تحدّی شد ولی بعد ملاک از همه قرآن به یک سوره در لفظ و محتوا تنزّل یافت.

2. تحدّی به یک سوره در لفظ و محتوا با لحاظ همه ویژگی‌های آن سوره است. (حتی آن‌ها که صدها سال بعد از زمان نزول کشف شده‌اند[2]؛ مانند اخبار غیبی و مصادیق اعجاز علمی؛ مثلاً کسی که می‌خواهد در برابر سوره کوثر مانندی بیاورد، باید در متن خود حداقل یک خبر غیبی هم قرار دهد که در صورت برابری لفظ و محتوا و عبور از این دو مانع، باید منتظر شد تا خبر غیبی تحقق پذیرد و در صورت تحقق آن، معارضه تمام است؛ اما کسی که با سوره فیل معارضه می‌کند نیازی نیست در متن خود خبر غیبی قرار بدهد).

3. بعد از ملاک یک سوره در لفظ و محتوا، به عده‌ای خاص اجازه داده شد به جای لفظ و محتوا، تنها برابر ده سوره در لفظ بیاورند. این تغییر ملاک تنها نسبت به عربی که مهارتش در ادبیات و از معارف عالی تهی بود، تخفیف به شمار می‌رفت نه همه معارضان. در این ملاک، به عربِ زبان‌دان و پرورش‌یافته در ادبیات ممتاز آن روزگاران که ادبیات عالی را عجین‌ شده با شیر مادر دریافت می‌کرد، فرصت داده شد که محتوای ده سوره قرآن را که مصداق «مفتریات» می‌پنداشت، تنها با قالب جدید ارائه کند. (ده سوره نمی‌تواند ده برابر یک سوره باشد بلکه باید ده سوره در قالب‌های تازه و مانند قالب‌های قرآنی آورده شوند؛ مثلاً برابر سوره کوثر باید حدود یک سطر باشد و می‌باید ده سوره را به این شکل در قالب جدید بیاورد و آوردن یک سوره ده سطری در برابر سوره کوثر از «عشر سور مفتریات» کفایت نمی‌کند.)

4. در مرحله بعد، باز هم از یک سوره در لفظ و محتوا یا ده سوره تنها در لفظ تنزّل و قرار شد اگر می‌تواند حتی به اندازه یک «حدیث» بیاورد. منظور از حدیث یک کلام منعقد تازه است. بر این اساس، مثلاً‌ اگر کسی می‌خواهد برابر سوره بقره سوره‌ای بیاورد، لازم نیست برابر همه آن را بیاورد بلکه مثلاً اگر برابر آیه دین یا داستان طالوت و جالوت یا یکی از داستان‌های مطرح شده در سوره بقره نیز بیاورد، کافی است.

آنچه بیان شد، بر اساس معنای راجح از «حدیث» است ولی برخی مفسران معنای حدیث را به ظاهر محدود کرده‌اند که بر این اساس تنزّلی دیگر رخ داده است؛ یعنی ابتدا کل قرآن یا بخش اعظمی از قرآن که بتوان به آن «قرآن» اطلاق کرد؛ سپس یک سوره در صورت و معنا و پس از آن ده سوره تنها در صورت و باز در تنزّلی دیگر تنها در یک بخش کلام کامل منعقد تازه در لفظ و محتوا یا تنها در لفظ (بر اساس اختلاف در تفسیر حدیث).[3]

تذکر بسیار مهم:

الف) دقت شود این تنزّل‌های پیاپی تنها برای به رخ کشیدن ناتوانی مخاطب است وگرنه به فرض کسی می‌توانست برابر آیه دین که یک صفحه است، برابری بیاورد، هرگز از نگاه داوران کارش با قرآن برابری نمی‌کند هرچند مبارزه را برده باشد؛ درست مانند مثال ذیل:

فرض کنید فردی دیسکی را به میزان 400 متر پرتاب می‌کند و این در حالی است که رکورد پرتاب دیسک حدود 80 متر است. حال اگر فرد یاد شده در یک مسابقه برای گرم کردن مسابقه بگوید هرکس بتواند دیسک را 100 متر پرتاب کند، من را شکست داده و پیروز میدان است و جایزه برای او. حال اگر کسی موفق شود دیسک را 100 متر پرتاب کند، هرچند در ظاهر پیروز میدان است ولی از نظر تماشاچیان او هرگز حتی قابل مقایسه با صاحب پرتاب 400 متر هم نیست چه رسد به پیروزی واقعی بر او.

ب) معنای «مثل» برای مخاطبان اولیه که اهل لسان بودند، کاملاً آشکار بود؛ از این رو در پاسخ به تحدی قرآن از معنای مثل نپرسیدند بلکه ادعا کردند ما مثل آن را می‌آوریم که البته دروغ و توهّمی بیش نبود. «مثل» در آیات تحدی اطلاق دارد و هر امتیازی را شامل می‌شود، خواه از جهت لفظ باشد و خواه از جهت معنا، هرچند در سوره هود با قید «مفتریات» که توضیح آن در ادامه آمده است، دامنه مثل در ظاهر و قالب و در آیه 49 قصص به محتوا محدود شده است.

5. ضمیر «من مثله» در سوره بقره بر اساس تفسیر راجح به پیامبر اکرم ص باز می‌گردد و در آیات دیگر تحدی به قرآن.

6. در فراز «قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ» بر اساس لزوم تطابق وصف با موصوف می‌بایست بفرماید: «امثالها/ امثاله» لیکن «مثل» برای مفرد، تثنیه و جمع به کار می‌رود؛ مانند «أ نؤمن لبشرين مثلنا» و «و حور عين كأمثال اللؤلؤ المكنون»، هرچند ممکن است در انتخاب یکی از دو وجه مجاز، حکمت بلاغی و غیر آن نهفته باشد. در این خصوص، آیت الله مصباح یزدی افراد «مثله»‌ در فراز یاد شده را به معنای برابری ده سوره با یک سوره از قرآن دانسته است؛ یعنی امتیازهای یک سوره در ده سوره آورده شود، لیکن این تفسیر افزون بر ابهام در آن، مغایر با تبادر عرفی از معارضه و مقابله است؛ یعنی عرف نمی‌پذیرد که مثلاً‌ اگر در غزلی ده صنعت ادبی و هنری به کار رفته باشد، معارض آن نیز ده غزل بیاورد که این ده صنعت در آن‌ها، هریک در بردارنده یک صنعت، توزیع شده باشد و یا معارض در برابر ده غزل، ده غزل بسراید و مثلاً‌ ده صنعت هنری مشترک در همه غزل‌های اصل را در ده غزل توزیع کند و در هر غزلی یک صنعت جای دهد.

این احتمال بلیغانه نیز وجود دارد که اِفراد «مثله»‌ به دلیل یکی انگاشتن همه سوره‌های قرآن باشد؛ یعنی قرآن را واحدی به شمار آورده که در سوره‌های خود تجلی‌های متفاوتی داشته است.


[1] . برای آگاهی از بررسی و نقد دیدگاه ایشان ر.ک: نظریه‌های اعجاز بیانی، ساختار 1.

[2] . فرض کنیم شخصی دستگاهی ساخته که می‌تواند مانند رادیو دوازده موج را دریافت کند. اما این دستگاه ویژگی‌های دیگری نیز دارد که فعلاً از عموم مردم پنهان است؛ مانند ضبط صدا و تصویر. روشن است که اگر کسی دستگاه دیگری درست کند که همین دوازده موج را بگیرد، اختراع او از نگاه عموم مردم با دستگاه موجود برابری کرده است. اما اگر مردم از قابلیت ضبط آن نیز آگاه شوند، در چنین فرضی، دیگر دستگاه جدید از نظر عرف، معارض و برابر واقعی دستگاه موجود و مفروض به شمار نمی‌رود، حتی اگر از نظر قانون مسابقه، ضبط صدا و تصویر جزو ملاک‌های برتری نباشد.

بر اساس دیدگاه مختار ویژگی‌های دیگر (ضبط و ...) نیز جزو ملاک ارزیابی است؛ بله اگر هیچ‌کس از آن ویژگی‌ها آگاهی نداشته باشد، بر اساس تعاملات عرفی و اصول عقلائی محاوره، مجالی برای بروز و ظهور ندارد و ملاک ارزیابی به دامنه آگاهی محدود می‌شود.

[3] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: اعجاز و تحدی، جواهری، ص 295- 296.

در پست بعد توضیحی در باره «مفتریات» بیان خواهد شد.

593) نقد تفسیر به ترتیب نزول (تفسیر تنزیلی)/39

ترتیب آیات در سوره‌ها

پیش‌تر در چند پست در باره ترتیب آیات سخن گفتیم و نشان دادیم که چینش آیات در قرآن لزوماً‌ وابسته به زمان نزول نیست بلکه ممکن است حکمت‌های دیگری لحاظ شود. نمونه‌های متعددی را تا کنون مثال زده‌ایم که یک داستان یا موضوع پس و پیش در سوره‌ها ثبت شده‌اند و در این پست به نمونه دیگری اشاره می‌کنیم.

در داستان حضرت موسی ع و بنی اسرائیل، پس از عبور از آب، دو میقات برای حضرت موسی ع نقل شده است؛ یک میقات که به همراه هفتاد نفر به وقوع پیوست و میقات دیگر که حضرتش به تنهایی رهسپار کوه طور شد که به چهل روز انجامید و در پی تأخیر شماری از بنی‌اسرائیل گوساله‌پرست شدند. در میقات اول وقتی نزدیک میقات شدند، حضرت از همراهانش پیش افتاد و قرار شد از خدا بخواهد که همراهان او سخنان او و خدا را بشنوند. حضرت موسی ع به کوه طور رفت و با خدا سخن گفت و همراهانش از همه طرف سخن خدا با او را شندیدند. وقتی حضرت بازگشت، گفتند تو خدا را دیده‌ای ما هم می‌خواهیم ببینیم. حضرت موسی ع دیدن را انکار کرد ولی آنان نپذیرفتند و همین شد که صاعقه‌ای فرود آمد و آنان را کشت. حضرت موسی ع به درگاه خدا التماس کرد که بار دیگر آنان را زنده کند و خلاصه این که آنان بار دیگر زنده شدند و همگی بازگشتند. در میقات دیگر که بعدها اتفاق افتاد برخی از بنی‌اسرائیل که سابقاً یا گوساله پرست بودند و یا با گوساله‌پرست‌ها محشور بودند، تا سامری گوساله‌ای درست کرد که خدای خاصی از آن در می‌آمد (احتمالا صدا حاصل از حرکت باد در درون گوساله بوده)، فیل آنان یاد هندوستان کرد و به آیین گذشته و آشنایشان بازگشتند که داستان آن‌ها و مجازاتشان در سوره اعراف آمده است.

حال این دو میقات که ترتیب آن‌ها در سوره نساء آمده (... ذَالِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخَّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ ... ) در سوره اعراف برعکس ذکر شده است؛ یعنی ابتدا جریان گوساله آمده و بعد صاعقه:

ترتیب:

میقات اول یا میقاتی مستقل و پیش از میقات اول و همراهی هفتاد نفر: وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (143) قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (144) وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ (145) سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (146) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (147)

میقات دوم که بنی‌اسرائیل گوساله‌پرست شدند:‌ وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ (148) وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (149) وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150) قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (151) إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (152)

وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (153) وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (154)

میقات اول و همراهی هفتاد نفر: وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ (155) وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ (156)

تفصیل مطلب و بیان حکمت این تقدیم و تأخیر را در تفسیر زیبایی شناختی داستان حضرت موسی ع که در حال تدوین است، تقدیم خواهم کرد. ان شاء الله.

592) خلاصه نقدهای روش تفسیر به ترتیب نزول /38

تا کنون مقالات و پست‌های متعددی در نقد روش تفسیر به ترتیب نزول (تفسیر تنزیلی) ارائه کرده‌ایم. همچنین در چند پست و یک مقاله (پست 537) خلاصه نقدها نیز ارائه شد، لیکن در این پست شالوده‌ها نقدها را در دو بند ارائه می‌کنم که اصل بحث ذیل این دو محور است و سایر اشکالات فرع این دو به شمار می‌رود:

1. خلط بزرگ بین قرینه بودن زمان نزول و مبنا بودن آن.

2. دسترسی مطمئن به زمان نزول آیات.

توضیح 1:

بررسی تفاسیر و مباحث حول تفسیر به ترتیب نزول ما را به دو واقعیت تلخ مواجه می‌کند: عدم توجه کافی به «قرینه زمان نزول» در بسیاری از تفاسیر و «خلط قرینه و مبنا» در شماری دیگر. در پست 538 و مقاله علمی- پژوهشی «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» در باره این بند توضیحات لازم بیان شده است

توضیح 2:

برخی دسترسی به زمان نزول سوره‌ها را کافی دانسته‌اند و ضرورت آگاهی از زمان نزول آیات را انکار کرده‌اند. در پست 531 به این شبهه پرداخته شده است. (نیز به پست 570 مراجعه شود.)

نگارنده در چند پست به این بحث پرداخت که راه مطمئن و حتی ضعیفی (ولی حجت) به زمان نزول آیات و حتی سور قرآن نداریم (پست 537؛ مقاله «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول») و مطابق اصول و قواعد پذیرفته شده تفسیر، زمانی می‌توانیم زمان نزول را قرینه بگیریم که نسبت به آن اطمینان (حجت) داشته باشیم؛ بنابراین، مفسران وظیفه دارند برای این‌که تفسیری کامل و دقیق داشته باشند، به قرینه زمان نزول توجه کنند؛ یعنی اولا: بکوشند از راه‌های صحیح که در یک پست به آن‌ها اشاره شده است، به زمان نزول دست یابند (که روایات ترتیب نزول به هیچ وجه مصداق راه اطمینان آور و حجت نیست) و ثانیاً: آن را در جایگاه قرینه ببینند نه مبنا.

588) معرفی دو مقاله در نقد تفسیر به ترتیب نزول (تنزیلی)/ 37

1. تحلیل انتقادی روش و منابع تفسیری محمد عزت دروزه در تفسیر تنزیلی الحدیث، علی اکبر شایسته نژاد؛ مطالعات قرآن و حدیث، سال هفتم، شماره اول، 1392؛

2. تفسیر تنزیلی در بوته نقد با تأکید بر تفسیر الحدیث، همو، مجله معرفت، سال بیست و سوم، شماره 197، 1393.

580)  نقد تفسیر به ترتیب نزول (تفسیر تنزیلی) 36

سیوطی در اتقان از ابوجعفر نَحَّاس[1][I1] نقل کرده است: «به نظر من ترتیب سوره‌های قرآن از جانب رسول خدا ص است به دلیل روایت واثلة ابن الاسقع: «به جای تورات، سبع طوال به من داده شده است و به جای ...».‏[2] سیوطی این روایت را در جای دیگری نیز آورده است: «أخرج أحمد و غيره من حديث واثلة بن الأسقع: أن رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و سلّم- قال: "أعطيتُ مكان‏ التوراة السّبعُ الطّول، و أعطيتُ مكان الزبور المئين، و أعطيت مكان الإنجيل المثاني، و فُضّلتُ بالمفصّل"[3][4]

روایت یاد شده در منابع شیعی نیز با تفاوت‌هایی آمده است:

«عیاشی به سند خود از سعد بن طریف نقل کرده است که گفت: از امام باقر ع شنیدم که فرمود:‌ رسول خدا ص فرمود: «أعطيت الطوال مكان‏ التوراة، و أعطيت المئين مكان الانجيل، و أعطيت المثاني مكان الزبور، و فضلت بالمفصل سبع و ستين سورة».[5]

مرحوم کلینی نیز از سعد اسکاف از پیامبر اکرم ص روایت مشابهی نقل کرده است که اختلاف جزئی دارد: «أعطيت السور الطوال مكان‏ التوراة، و اعطيت المئين مكان الإنجيل، و اعطيت المثاني مكان الزبور، و فضّلت بالمفصّل ثمان و ستون سورة، و هو مهيمن على سائر الكتب»‏[6][I2] .

مقایسه این روایات با ترتیب موجود قرآن هماهنگی بسیاری را گوشزد می‌کند و نشان می‌دهد همان‌گونه که نحاس فهمیده، شخص پیامبر اکرم ص در ترتیب موجود نقش اساسی داشته است؛ یعنی او شخصاً از ترتیب نزول دست برداشته و مردم را به سوی دیگری هدایت کرده است. همین رویکرد را در چینش آیات نیز می‌توان دید که در پست‌های قبل بیان شده است.


[1] . ر.ک: ر.ک:‌ البرهان 6/ 258، و المناهل 1/ 289.

[2] . رواه أحمد في المسند 4/ 107، و الطبراني في المعجم الكبير( 186- 187) 22/ 75- 76، و في مسند الشاميين( 2732)، و الطيالسي( 1012). قلت: و سنده حسن إن شاء اللّه تعالى؛ نیز ر.ک: الإتقان في علوم القرآن، سیوطی، ج‏1، ص: 222.

[3]. رواه أحمد في المسند 4/ 107، و الطيالسي( 1012)، و الطبراني في المعجم الكبير( 186- 187) 22/ 75- 76، و في مسند الشاميين( 2732). قلت: سنده حسن إن شاء اللّه تعالى؛ الإتقان في علوم القرآن، سیوطی، ج‏1، ص: 206.

[4] .

[5] . تفسير العياشي، محمد بن مسعود، 1/ 25. و عن واثلة بن الاسقع- رضي اللّه عنه- أن رسول اللّه- صلى الله عليه و آله)- قال:

أعطيت مكان التوراة السبع، و أعطيت مكان الزبور المئين، و أعطيت مكان الانجيل المثاني، و فضلت بالمفصل، رواه أحمد، و في إسناده عمران القطان، انظر: الترغيب و الترهيب، المنذري، 2/ 368.

[6] . الكافي: ج 2 ص 601 ح 10 كتاب فضل القرآن.


567)  نقدی دیگر بر روایات ترتیب نزول (نقد تفسیر به ترتیب نزول) 33

فرازی از کتاب: «تفسیر زیبایی‌شناختی داستان حضرت موسی ع» (در حال نگارش):
نقدی دیگر بر روایات ترتیب نزول
بر اساس روایات ترتیب نزول سوره طه 45، سوره شعراء 47 و سوره قصص 49 است، لیکن این ترتیب درست به نظر نمی‌رسد و ترتیب هماهنگ با محتوا ظاهراً همان است که در جدول قرار داده شد. در این باره پیش‌تر بارها سخن گفتیم (و با توجه به قرائن نشان دادیم که نزول سوره قصص بر سوره طه مقدم بوده است) و به مناسبت این سوره نیز با توجه به یک قرینه زیبایی‌شناختی ترتیب مذکور در روایات ترتیب نزول نقد می‌شود. در سوره شعراء‌ می‌خوانیم: « وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ». مخاطب از خود می‌پرسد: این «ذنب» چیست و از چه واقعه‌ای خبر می‌دهد؟ این درحالی است که در سوره طه سخنی در باره این ذنب نیامده و در سوره قصص برای نخستین بار در باره آن سخن رفته است؛ بنابراین، بر اساس نگرش زیبایی‌شناختی می‌بایست نخست سوره قصص نازل شده باشد و سپس سوره طه یا شعراء.

برای آگاهی بشتر:

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b1-%d9%be%d8%a7%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%d8%b1%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

536) نقد محتوایی روایات ترتیب نزول / تفسیر تنزیلی (به ترتیب نزول) 28

باسمه تعالی

نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب

پژوهشهای قرآنی بهار 1400 - شماره 98 رتبه علمی-پژوهشی (حوزه علمیه)/ISC (‎20 صفحه - از 117 تا 136 )
سیدمحمدحسن جواهری[1]
چکیده: زمان نزول یکی از قرائن مهم تفسیری است که از گذشته‌های دور جسته و گریخته مورد توجه مفسران بوده و در عصر حاضر با اقبال بیشتری روبه‌رو شده است. این قرینه (و نه مبنای)[2] تفسیری را می‌توان از راه‌های متعددی به دست آورد و یکی از اصلی‌ترین راه‌های دست‌یابی به آن از دیدگاه شماری از مفسران، روایات ترتیب نزول است. روشن است اگر فهرستی که این روایات گزارش کرده‌اند دچار آسیب باشد، برداشت مفسرانی که با اتکای به آن‌ها به سراغ قرآن می‌روند، با خلل روبه‌رو خواهد بود. بنابراین، در گام نخست باید اعتبار و حجیت این روایات از جهات مختلف از جمله محتوا بررسی شود. نگارنده در این مقال می‌کوشد این روایات را از جهت محتوا به بوته نقد برد و با واکاوی محتوایی اعتبار آن‌ها را به دست آورد. در نقد محتوا لازم است هم چینش آیات یک سوره با توجه به جایگاه آن سوره در فهرست نزولی سوره‌های قرآن بررسی شود و هم دو یا چند سوره با توجه به آیات درون آن‌ها با هم قیاس شوند و قرائن هریک مورد توجه قرار گیرد. طبیعی است ناهماهنگی در هر دو دسته از جهت محتوا به فهرست‌های این روایات آسیب وارد می‌کند که این آسیب‌ها می‌تواند در فرایند تفسیر و برداشت مفسر ظاهر شود. فرضیه نگارنده در این مقاله این است که چینش آیات درون برخی سوره‌ها با جایگاه سوره در فهرست نزولی همخوانی ندارد و نیز بررسی آیات چند سوره با هم با توجه به جایگاه سوره‌ها نشان از عدم اعتمار فهرست‌های روایات ترتیب نزول سوره‌هاست. افزون بر تحقیق فرضیه فوق، مقاله حاضر می‌کوشد الگویی برای ارزیابی ترتیب دیگر سوره‌ها و نیز اصطیاد جایگاه نزول آن‌ها را به دست دهد.
واژگان کلیدی: روایات ترتیب نزول، قرینه تفسیری، تفسیر تنزیلی1. مقدمه و مفهوم‌شناسی1-1. روایات ترتیب نزول
در منابع تفسیری و حدیثی روایاتی وجود دارد که ترتیب نزول سوره‌های قرآن را بر اساس نزول ابتدای سوره‌ها نقل کرده است. توضیح این‌که بسیاری از سوره‌ها یکباره نازل شده‌اند و برخی به تدریج؛ در مورد اخیر، از آن‌جا که آغاز سوره‌ها نمایانگر آغاز نزول یک سوره بوده،‌ نزول همان آیات ابتدایی ملاک تاریخ نزول قلمداد شده است، هرچند آیاتی از آن در سال‌ها بعد نازل شده و در بین آیات سوره‌ای که سال‌ها پیش نازل شده است، قرار داده شده باشد (جواهری، 1397، شماره 33). در مجموع حدود بیست روایت در خصوص ترتیب نزول سوره‌های قرآن- که فهرست معتنابهی از سوره‌ها را بیان کرده باشد- در اختیار است. در بین این روایات، روایاتی که به اهل بیت‰ نسبت داده شده است، به اتفاق مفسران مردود و غیر قابل مراجعه است و تنها روایاتی که عمدتاً‌ به ابن عباس باز می‌گردد، پایه جمع‌بندی و استفاده قرار گرفته است. ما در صدد آن نیستیم که در باره اسناد این روایات یا حتی جمع‌بندی مورد استفاده طرفداران این روایات بحث کنیم؛ زیرا اسناد را در مقاله‌ای مستقل به بحث گذاشتیم و در خصوص اختلافات هم پایه کار خود را بر مصادیقی قرار می‌دهیم که همه روایات ترتیب نزول مورد اعتنا در باره آن‌ها اتفاق داشته باشند. 1-2. قرینه تفسیری بودن زمان نزول آیات
قرینه عنصری در کلام است که در انتقال یا انصراف معنا (از یک معنا به معنایی دیگر) نقش ایفا می‌کند و به سهم خویش از تطویل کلام می‌کاهد. مردم در تعاملات اجتماعی خود به گفتگو نیازمندند و در این مسیر کوتاه‌ترین راه را برای رساندن مقصود خود به طرف مقابل انتخاب می‌کنند. برای این منظور متکلم و ماتن از کاربست قرائن گوناگون غفلت نمی‌کنند و این نوع تعامل با قرائن در ناخودآگاه آن‌ها وجود دارد. وقتی کسی در روز شنبه سخن از خرید ماشینی خاص کرده،‌ اگر معامله او به هم بخورد، برای خبردادن به دیگرانی که پیش‌تر از خرید مطلع بودند،‌ بیشترین تکیه را بر قرینه ذهنی کرده و خیلی خلاصه می‌گوید:‌ معامله بهم خورد. مخاطب نیز کاملاً متوجه مراد او می‌شود. استفاده و اعتماد و تکیه بر قرینه در همه روزگاران بر قرار بوده و قرینه یکی از عناصر دخیل در انتقال معنا به مخاطب است و هر گونه خلل در ایفای نقش قرینه به ایهام، کژتابی و اشتباه منتهی می‌شود.
در حوزه تفسیر، شماری از قرائن پیوسته غیر لفظی وجود دارد که به «فضای نزول» شهرت یافته است و عبارت‌اند از:‌ سبب و شأن نزول، فرهنگ زمان نزول، و زمان و مکان نزول آیات. (ر.ک: بابائی، قواعد تفسیر قرآن، 1394، ص 192- 193) اشکال مهمی که بروز می‌کند این است که قرینه معتبر زمان و مکان نزول آیات است نه سور مگر این‌که همه آیات سوره یکباره نازل شده باشد، لیکن آنچه روایات ترتیب نزول به دست می‌دهد،‌ ترتیب نزول سوره‌هاست بدون در نظر گرفتن نزول آیات. غفلت از این نکته مهم می‌تواند مفسر را به خطا بیندازد؛ البته ما در این مقال نمی‌خواهیم بر این مبنا سخن بگوییم و فعلاً‌ از باب مماشات این نکته بسیار مهم را نادیده می‌گیریم و هرجا لازم باشد،‌ آن را لحاظ می‌کنیم و در باره آن توضیحات لازم را ارائه می‌نماییم.1-3. وظیفه و دامنه این مقاله
هدف ما در این مقاله بررسی محتوایی روایات ترتیب نزول است؛ بنابراین،‌ اگر ثابت شود بین آیات یک سوره، سوره‌ یا سوره‌هایی نازل شده و یا آیات یک سوره به لحاظ زمانی مقدم و مأخر ثبت شده باشند، این دو نشان ‌دهنده ناکارآمدی و نامطمئن بودن فهرست‌های روایات ترتیب نزول است؛ زیرا قرینه مورد استفاده در تفسیر، ترتیب و زمان نزول آیات است نه سور قرآن و زمانی ما می‌توانیم از ترتیب سوره‌های قرآن برای دریافت ترتیب آیات استفاده کنیم که چینش آیات نیز بر اساس زمان نزول باشد و یا دست‌کم قرینه‌ای در میان باشد، وگرنه استفاده از ترتیب سوره‌های قرآن به سوَری محدود خواهد شده که یکباره نازل شده باشند و یا قرینه‌ دیگری در میان باشد که نشان دهد ترتیب آیات مطابق نزول آن‌ها بوده است. موارد یاد شده مربوط به درون سوره‌هاست. همین ارزیابی بین آیات بین سوره‌های قرآن نیز قابل طرح است؛ یعنی بررسی شود که آیا نزول آیات دو سوره با ترتیب آن‌ها همخوان است یا خیر. در نتیجه، اگر بین آیات دو سوره بر اساس سیاق یا محتوا ترتیبی حاکم باشد که با ترتیب گزارش شده در روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن ناهماهنگ و معارض باشد، ضربه مهمی به اعتبار این روایات و کارکرد آن‌ها وارد خواهد شد.
گفتنی است این مقاله تنها آسیب‌های محتوایی فهرست‌های مستفاد از روایات ترتیب نزول یا منصوص آن‌ها را در دستور کار دارد و آسیب‌های دیگر به مجال‌های مستقل دیگری وانهاده شده است.[3]1-4. راه‌های کشف رتبه و جایگاه نزول آیات و سور قرآن
در خصوص ترتیب و زمان نزول سوره‌های قرآن، نخست روایات ترتیب نزول و سپس گزاره‌های تاریخی به کار می‌آیند با این تفاوت که روایات ترتیب نزول – به رغم اشکالات آن‌ها – غالباً کامل بوده و ترتیب همه سوره‌ها را ارائه می‌کند ولی گزاره‌های تاریخی ترتیب دو یا نهایتاً چند سوره را گزارش می‌کنند؛ از این رو عمده مستند ترتیب بین سوره‌ها روایات ترتیب نزول است. منظور از گزاره‌های تاریخی داده‌هایی است که یا به صراحت ترتیب نزول دو یا چند سوره را با نام گوشزد کرده‌اند و یا با نقل وقایع تاریخی و زمان رخداد آن‌ها و عرضه آن‌ها بر حوادثی که قرآن نقل کرده، ترتیب آیات و به تبع آن‌ها ترتیب سوره‌های مشتمل بر آن‌ها به دست می‌آید مگر آن‌که قرینه‌ای در بین باشد و بر غیر آن دلالت کند. شأن نزول‌ها و روایات مشتمل بر ناسخ و منسوخ نیز که بسیاری از آن‌ها مشترک بین منابع تاریخی و تفسیری و علوم قرآنی است، از دیگر منابع استخراج ترتیب نزول آیات و سور است.
اما در خصوص ترتیب آیات در یک سوره، افزون بر روایات ترتیب نزول به ویژه در سوره‌هایی که یکباره نازل شده‌اند و نیز روایات ناسخ و منسوخ و آیات استثنایی (آیاتی که در زمانی خارج از زمان نزول سوره نازل شده و به دستور پیامبر اکرم ص در میان آن سوره قرار داده شده است)، سیاق محتوایی و سیاق و قرائن ادبی و آوایی بین آیات یک سوره نیز از راه‌های دست‌یابی به ترتیب بین آیات یک سوره و یا قرینه‌ و مؤیدی بر آن‌هاست.1-5. فرضیه مختار
2. نمونه‌هایی از تعارض چینش آیات درون یک سوره با جایگاه آن در روایات ترتیب نزول 2-1. آیات سوره ممتحنه
در سوره ممتحنه، آياتى كه در سال‏ هشتم هجرى و در آستانه فتح مكّه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده است، (طبری، تاريخ الطبرى، 1387ق، ج 2، ص 155؛ سبحانى، 1385ش، ج 2، ص 712- 713؛ طبرسی، 1372ش، ج 9، ص 445،( ذيل نخستين آيات سوره ممتحنه)، مجلسی، [بی‌ تا]، ج 92، ص 69) در ابتداى سوره واقع شده و آيه دهم و يازدهم كه در سال ششم هجرى در ارتباط با مواد پيمان حديبيّه درباره سبيعه اسلميّه و ام كلثوم دختر عقبه نازل شده، (طبرسی، 1372ش، ج 9، ص 452 ذيل آيه 10 و 11 سوره ممتحنه؛ طبری، 1412ق، ج 2، ص 125؛ سبحانى، 1385ش، ج 2، ص 602، مجلسی، [بی‌ تا]، ج 92، ص 68 و 92.) پس از آن آورده شده است و آيه دوازدهم درباره بيعت با زنان است كه پس از فتح مكّه نازل شده است (طبرسی، 1372ش، ج 9، ص 456، ذيل آيه 12 سوره ممتحنه؛ طبری، 1412ق، ج 2، ص 161؛ سبحانی, 1385ش، ج 2، ص 737 و 738.) و آخرين آيه آن (آيه سيزدهم) نيز از نظر معنا با آيات صدر سوره متناسب است (طبرسی، مجمع البیان، 1372ش، ج 9، ص 458، در پايان تفسير سوره ممتحنه، تحت عنوان« النظم»؛ التمهيد، ج 1، ص 278، در مورد پراكندگى نزول آيات سوره ممتحنه و بر وفق ترتيب نزول نبودن آن، ر. ك: مجلسی، [بی‌ تا]، ج 92، ص 67، به بعد.) كه در آستانه فتح مكّه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابایی و همکاران، 1383ش، ص: 105)2-2. آیات سوره مائده
در آیه 3 سوره مائده آمده است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا؛ امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان‌] آيينى برگزيدم».
در آیه 64 همین سوره آمده است:‌ «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ اى پيامبر، آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى، رسالتش را به انجام نرسانده‌اى ...».
مفسران شیعه اتفاق نظر دارند که آیه سوم سوره مائده درباره واقعه غدیر خم و ولایت علی(ع) در روز ۱۸ ذی‌الحجه، نازل شده است. (امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۴۷. برای دیدن روایاتی که نزول این آیه را در مورد غدیر می‌دانند ر.ک: حویزی، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۵۸۷. بحرانی، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۲۲۳.) علامه امینی در کتاب الغدیر و میر حامد حسین در عبقات الانوار شواهد بسیاری را از منابع اهل تسنن در تأیید و اثبات نزول این آیه در‌ شأن علی(ع) و واقعه غدیر آورده‌اند. (ر.ک: امینی، ۱۴۱7ق، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۶؛ حسینی میلانی، ۱۴۲6ق، ج۸، ص۲۶۱.)
به تصریح مفسران شیعی و برخی از مفسران اهل تسنن آیه تبلیغ پس از بازگشت رسول خدا از حجة الوداع در منطقه غدیر خم در روز ۱۸ ذی‌الحجه نازل شد. (ر.ک: قمی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۷۹؛ عیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۳۳۱-۳۳۲؛ فیض کاشانی، ، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۵۱؛ حویزی، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۶۵۳-۶۵۵؛ کلینی، ۱۴۰۱ق، ج‌۱، ص‌۲۹۰، ح‌۶؛ طبرسی، 1413ق، ج۱، ص۵۷؛ ابوالفتوح رازی، ۱۳۸۲-۱۳۸۷ش، ج۴، ص۲۷۵-۲۸۱؛ قمی مشهدی، ۱۳۶۸ش، ج۴، ص۱۶۷. برای آگاهی از روایات منابع اهل تسنن ر.ک: سیوطی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۲۹۸؛ آلوسی، 1415ق، ج۶، ص۱۹۴.)
روشن است که آیه 3 بعد از آیه 64 همین سوره نازل شده است و این نشان می‌دهد که آیات این سوره به ترتیب نزول ثبت نشده است.2-3. آیه 281 سوره بقره
«وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون‏» بر اساس روایات این آیه آخرین آیه‌ای است که بر پیامبر اکرم ص نازل شده است. (بحرانی، 1415ق، البرهان في تفسير القرآن، ج‏1،ص 560) پیامبر اکرم ص پس از نزول این آیه دستور داد آن را در سوره بقره و در جای فعلی آن قرار دهند.2-4. کمیّت ناسازگاری چینش آیات با محتوای آن‌ها به لحاظ زمان نزول
ممکن است گفته شود با چند مثال نمی‌توان به نتیجه‌ مطمئنی دست یافت و از این رو از این ناهماهنگی‌ها نمی‌توان به گسترش ترتیب نزول سوره‌ها به ترتیب آیات سور و اصطیاد ترتیب نزول از چینش آیات خدشه‌ای وارد کرد. در پاسخ گفته می‌شود: اولاً: حتی یک مورد ناهماهنگی قطعی در چینش آیات بر اساس نزول کافی است که پایه استدلال به ترتیب آیات برای تعیین ترتیب نزول را مخدوش سازد؛ زیرا احتمال ورود ناهماهنگی در چینش بر اساس نزول در باره هر دسته‌ آیاتی که یقین به نزول یکباره آن‌ها در اختیار نباشد، استدلال را ظنّی و غیر معتبر خواهد کرد.
ثانیاً: ترتیب سوره‌ها بر اساس نزول آیات ابتدایی سوره است، مگر این که آیات یک سوره با هم نازل شده باشند. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: معرفت، التمهيد في علوم القرآن، 1415ق، ج‏1، ص: 275) اما آیات میانی و پایانی سوره در سوره‌هایی که یکباره نازل نشده‌اند، از ترتیب سوره‌ها خارج‌اند و به فهرست جداگانه ای نیاز دارند که به ترتیب آیات فارغ از ترتیب سوره‌ها بپردازد. به گفته زرقانی آیات بسیاری این گونه‌اند که در میان آیاتی که از نظر زمان نزول با هم همخوانی ندارند،‌ جای گرفته‌اند با حکمتی که ما از آن‌ها بی‌خبریم و غالبا حتی نمی‌توانیم حدس بزنیم. مرحوم آیت الله معرفت در جلد نخست التمهید فی علوم القرآن اختلافات در ترتیب نزول سوره‌ها وآیات را تحت عنوان «آيات مستثنيات‏» آورده و البته بیشتر آن‌ها را ضعیف و مبتنی بر اجتهاد و حدس شمرده است. (معرفت، 1415ق.، ج‏1، ص: 169) البته برخی دفاع‌ها از ترتیب موجود هم خالی از مناقشه و ضعف نیست و این نشان می‌دهد مستثنیات آیات و اختلافات در مورد سوره‌ها نیازمند تحقیق و تفحص بیشتر است. نمونه برخی از دفاع‌های ضعیف را می‌توان در باره سوره الرحمن مشاهده کرد. این سوره بر اساس روایات ترتیب نزول مدنی است ولی برخی به مکی بودن آن اعتقاد دارند. نویسنده التمهید در این باره گزارش کرده است:‌‌ «جاء في نصّ الفهرست و اليعقوبي: أنّها مكيّة و ذهب المشهور أيضا الى ذلك.» وی سپس تأیید سیوطی و سیدقطب را نیز ضمیمه کرده و سپس به دفاع از مدنی بودن آن پرداخته است. ( ر.ک: معرفت، 1415ق.،‌ ج1، ص 150)3. ناسازگاری روایات ترتیب نزول با محتوای سوره‌ها
در نقد ترتیب روایات ترتیب نزول می‌توان مثال‌های متعددی ارائه کرد لیکن ارائه یک مثال با ویژگی‌های خاص بسیار ارزشمند است. اتکا به قرائن داخلی آیه و روشن بودن قرائن و نیز مورد اتفاق بودن ترتیب آن‌ها در روایات ترتیب نزول از جمله این ویژگی‌هاست. بررسی محتوایی سوره احزاب و سوره نور و سوره احزاب و سوره حشر تا حدی از ویژگی‌های یاد شده برخوردار است. در روایات ترتیب نزول شماره سوره احزاب 90، سوره حشر 101 و شماره سوره نور 103 است. روشن است که اگر بررسی محتوای این سه سوره نشان دهد سوره‌های حشر و نور بر سوره احزاب مقدم است، اعتماد به روایات ترتیب نزول فروخواهد ریخت. 3-1. تقدم احزاب بر نور یا برعکس؟
اگر بتوانیم به قرائنی در متن دو سوره دست یابیم که زمان نزول را به کمک گزاره‌های تاریخی مشخص کند، خواهیم توانست به نتیجه مطلوب در این باره برسیم و آن را در فهم مراد آیات به کار بندیم. روشن است که تنها در صورتی می‌توانیم از نتیجه این بررسی‌های در تفسیر آیات مدد بجوییم که از اتقان لازم برخوردار باشند وگرنه مانند اعتماد به روایات غیر معتبر دچار خطای در تفسیر شده و در معرض تفسیر به رأی قرار می‌گیریم که ،خوش‌بینانه، حرکت بر لبه پرتگاه و دره هلاکت است.
از بررسی متن دو سوره مطالب ذیل مستفاد است:3-1-1. قرینه اول: آیات حجاب
در هر دو سوره آیاتی در باره حجاب آمده است:
1. آیه 59 سوره احزاب
يَأَيها النَّبى قُل لّأزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.
مفهوم‌شناسی جلباب: معانی متعددی برای آن گفته شده: «پوششی بزرگتر از خمار و کوچک‌تر از رداء که زن با آن سر و سینه‌اش را می‌پوشاند؛ لباسی گشاد که از ملحفه (چیزی شبیه چادر که با وسعتش همه بدن را می‌پوشاند) کوچک‌تر است؛ همانند ملحفه. (زبیدی، 1306ق، ج‏1، ص374)
شیخ طوسی در معنای جلباب آورده است: «جلابیب جمع جلباب، به گفته ابن عباس و مجاهد، پوشش زن و همان مقنعه است که سر و پیشانی زن را وقتی می‌خواهد پی حاجتی از خانه بیرون رود، می‌پوشاند، بر خلاف کنیزان که بدون سر برهنه خارج می‌شوند، و به قول حسن، جلابیب چادر و ملافه‌مانندی است که زن بر خود می‌گیرد و جلو صورت نزدیک می‌کند». (طوسی، 1409ق، ج8، ص 361))
علامه طباطبائی نیز آورده است:‌ «جلباب لباسی است که زن همه بدن خود را با آن می‌پوشاند و یا پوششی است که زن سر و صورتش را با آن می‌پوشاند». (طباطبائی، 1417ق، ج‏16، ص 340))
سدّی و بیضاوی نیز پوشاندن صورت را به نحوی در معنا آورده‌اند:‌ « عن السدّي: أن تغطّي إحدى عينيها و جبهتها و الشقّ الآخر إلّا العين؛ البيضاوي: مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ: يغطّين وجوههنّ و أبدانهنّ بملاحفهنّ إذا برزن لحاجة.» (مصطفوی، 1368ش، ج‏2، ص 95)
بعید نیست معنای اصل «جلب» که راندن از سویی به سوی دیگر است (ابن فارس: جلب: أصلان، أحدهما الإتيان بالشي‏ء من موضع الى موضع، و الآخر شي‏ء يغشيّ شيئا.) در «جلباب» که حامل نوعی مبالغه (در شدت پوشانیدن بدن) نیز هست (مصطفوی، 1368ش، ج‏2، ص: 95- 96) ، نهفته باشد؛ زیرا زن پوشش را دور خود می‌پیچد و از سویی به سوی دیگر می‌گرداند و خود را کاملاً در آن پنهان می‌کند.
2. آیات 30 و 31 سوره نور
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَالِكَ أَزْكىَ‏ لهَمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا يَصْنَعُونَ؛ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُيُوبهِنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَير أُوْلىِ الْارْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلىَ‏ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُواْ إِلىَ اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكم تُفْلِحُونَ.
مفهوم‌شناسی خِمار (جمع: خمر): خمار در اصل به معنای پوشاندن است و برخی از مصادیق آن عبارت‌اند از: عمامه، دستار، مقنعه، روسری، و مانند این‌ها. (ابن منظور، 1414ق، ذیل واژه «خمر»؛ طوسی، 1409ق، ج2، ص 212؛ طبرسی، 1372ش، ج7، ص 217)
3. آیه 60 سوره نور
وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ الَّاتىِ لَا يَرْجُونَ نِكاَحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ و بر زنان از كار افتاده‏اى كه اميد ازدواجى ندارند، گناهى نيست كه حجاب و روپوش خود را كنار بگذارند، در صورتى كه با زيور و آرايش خويش قصد خودآرايى نداشته باشند، و پاكدامنى براى آنان بهتر است؛ و خدا شنوا و داناست.
ثوب: لباس (ابن منظور، 1414ق، ج‏1، ص: 245)) و جمع ثوب اثواب و ثیاب است. ثیاب لباس‌هایی است که فوق دثار (لباسی که روی شعار (= لباس زیر) پوشیده می‌شود. پوشیده می‌شود.) (مدنی، [بی‌تا]، ج‏7، ص: 423)؛ ابن منظور، 1414ق، ج‏4، ص: 409؛ زبیدی، 1306ق ، ج‏6، ص: 392)
بررسی تقدم سوره احزاب بر سوره نور
نخستین قرینه بر تقدم سوره نور بر احزاب، برخلاف ترتیب موجود در روایات ترتیب نزول سوره‌ها، واکنش مخاطبان در وهله نخست برابر حکم حجاب است و آن این است که از چه کسانی باید حجاب گرفت؟ آیا در برادر و عمو و دائی و پدربزرگ و داماد و ... نیز باید حجاب داشت؟
پاسخ به این پرسش‌ها بی‌تردید می‌بایست همراه نخستین آیات حجاب باشد؛ زیرا نمی‌توان پذیرفت که نخستین آیه حجاب نازل شود و بدون این که به این سؤالات پاسخی داده شود، مدت‌های طولانی مردم به زحمت بیفتند و آن‌گاه پاسخ به این پرسش‌ها با آیات دیگر حجاب نازل شود!
تذکر: نکته مهم این است که پاسخ به پرسش‌های‌ فوق همراه با آیه خُمُر و در خاتمه همان آیه نازل شده و از دستور حجاب به خُمُر به لحاظ متنی جدا نشده است؛ زیرا اگر پاسخ به سؤالات فوق در آیه‌ای مستقل – هرچند در آیه بعد از آیه خمر نازل می‌شد – این شبهه می‌توانست مطرح شود که در ترتیب آیات حجاب در دو سوره احزاب و نور تغییری صورت گرفته و مثلا پاسخ به پرسش‌های فوق می‌بایست در سوره احزاب قرار داده شود (بنابر فرض تقدم احزاب بر نور) ولی به دلیل تغییر و تحول از سوی خود پیامبر ص یا مسلمانان در سوره نور قرار داده شده است.
حال باید دید اگر مطابق روایات ترتیب نزول احزاب را بر سوره نور مقدم بدانیم با توجه به این‌که پاسخ به پرسش‌های فوق در آیه 31 نور جای دارد، محتوای آیات حجاب چگونه خواهد بود:
الف) بر خلاف گفته لغویان و مفسران، باید به تفسیری حداقلی از جلباب بسنده کنیم؛ یعنی جلابیب چیزی است که زینت‌ها و گلو و سینه را نمی‌پوشاند؛ زیرا اگر جلباب را شامل این موارد بدانیم، نمی‌توانیم نزول حجاب آیه 31 سوره نور را که به پوشش گردن و سینه دستور می‌دهد، توجیه کنیم.‌
ب) تفسیر حداقلی از جلباب با قرینه پیوسته خود آیه 59 سوره احزاب نیز هماهنگ نیست؛ زیرا پوششی که نتواند گردن و سینه و زیورآلات را بپوشاند، نمی‌تواند مصداق « ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ » باشد. به ویژه در روزگار ما پوششی این گونه خود برای ایجاد جذابیت بیشتر به کار می‌رود.
ج) زنان و دختران پیامبر ص به همراه «نساء المومنین» مخاطب این آیه‌اند، لیکن به صراحت جزو مخاطبان آیات سوره نور نیستند و این مطلب موهم این است که آن‌ها مشمول حجاب به خُمُر نیستند، لیکن این استنتاج هم با شأن نزول‌ آیات حجاب در سوره نور نمی‌سازد و هم با روایات همسو نیست؛ زیرا در هیچ خبری و روایتی بیان نشده که حجاب بر زنان پیامبرŒ از دیگران کم‌تر بوده بلکه با برخی آیات سوره احزاب یعنی 33 ‌(وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ) و 53 (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن‏) نیز ناسازگار است؛ زیرا حریم بیان شده برای زنان پیامبر ص در آیات یاد شده شدیدتر از حجاب به خمر است بلکه از جهاتی حتی از حکم حجاب به جلباب نیز شدیدتر است.
د) زن‌ها می‌بایست در برابر محارم نیز از جلابیب استفاده کنند؛ زیرا محارم در آیه 31 سوره نور (خمار) استثنا شده‌اند، ولی در آیه جلابیب چنین استثنایی وجود ندارد. این پیامد مورد پذیرش هیچ گروهی از مسلمانان نیست.
ه) با توجه به این که حکم تخفیف پوشش سالخوردگان و کسانی که امید ازدواج در باره آن‌ها نمی‌رود، بعد از آیه خُمُر (آیه 60 سوره نور) نازل شده است،‌ این بدین‌ معناست که این قسم از زن‌ها از ابتدای نزول حکم جلباب مکلف به رعایت آن بوده‌اند و تا سالیانی پس از آن یعنی تا نزول آیه خمار (بر حسب تقدم احزاب بر نور) همچنان به خمار مکلف بوده‌اند، لیکن پس از مدتی یکباره جلباب و خمار یکسره برداشته می‌شود! زیرا آیه سخن از «ثیاب» دارد:‌ «فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ»؛ پیامدی که هیچ قائلی بین شیعه و سنی و هیچ نشانی از آن در تاریخ و روایات وجود ندارد! واقعیت داستان حجاب چیست؟
تا این‌جا مشکلات مدل احزاب – نور (بر اساس ترتیب روایات ترتیب نزول) را بررسی کردیم و به نادرستی آن پی بردیم، لیکن سؤال اساسی این است که پس واقعیت چیست و احکام مربوط به حجاب با چه ترتیبی و در چه شرایطی نازل شده‌اند؟
بحث تفصیلی در این باره نیازمند مجالی وسیع است لیکن به اختصار و متناسب با این مجال اندک، تنها برخی نکات مهم‌ و کلیدی را که به روشن شدن بحث کمک می‌کند،‌ بیان می‌کنیم. بررسی اجمالی آیات حجابالف) آیات خمر: آیات 30- 31 سوره نور
1. حکم حجاب در آیه 31 به تفصیل آمده و پیش از این زن‌ها- هرچند حجابی اجمالی و در سطوح مختلف داشته‌اند- به این نوع حجاب مقید نبود‌ه‌اند و یا عمومیت نداشته است.
2. بیان تفصیلی در آیه 31 نشان می‌دهد که نزول آن پیش از آیه جلباب است؛ زیرا این تفصیل ها در آن‌جا نیامده و علی القاعده می‌بایست اگر جلباب پیش از خمر نازل شده بود، به طریق اولویت تفصیل ها هم همزمان با آن می‌آمد؛ زیرا سختی جلباب بر زن‌ها بیش از خمار است و طبیعی است رفع سختی باید همزمان با آن باشد و بر اساس این فرض، بیان مجدد آن در آیه بعد تکرار است و از این رو می‌توان قاطعانه نزول آیه خمر را پیش از جلباب دانست.
3. از عدم تصریح به زنان پیامبرˆ در حجاب ابتدایی (خمر)- بر خلاف آنچه در آیه حجاب کامل (جلباب) آمده- می‌توان دانست که احتمالا آن‌ها این مقدار را رعایت می‌کرده‌اند؛ چنان‌که برخی شأن نزول‌ها مؤید این مطلب است.
4. با توجه به نکات یاد شده، می‌توان استفاده کرد که آیه همه بدن را مشمول پوشش اجباری قرار داده و تنها صورت، دست‌ها (بنا بر تفسیری که برای زینت با استفاده از قرینه «لیعلم» و آیه 60 سوره نور می‌توان ارائه کرد) و مقداری از پاها از انگشتان تا پایین قوذک پا (به گونه‌ای که محل خلخال پوشیده بماند) از صراحت آیه خارج‌ و مشمول ابهام «الا ما ظهر منها» هستند که روشن شدن میزان رعایت اجباری پوشش و چگونگی آن در آن‌ها بر عهده روایات قابل اعتماد و حوزه فقه است.ب) آیه قواعد: قرائن آیه 60 سوره نور
1. پس از نزول آیه قبل (31) قواعد من النساء برای رعایت حجاب مذکور به زحمت افتادند که خدای متعال در این آیه رفع شبهه کرد.
2. اگر جلباب قبل از این آیه نازل می‌شد، می‌بایست این آیه پس از نزول جلباب نازل می‌شد و نزول آن پس از نزول خمر نشان دهنده نزول مقدم خمر است.
3. حجاب مایه عفت و ابزاری برای دست‌یافتن به آن است (وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لهنَّ). مفهوم آیه این است که اگر حجاب نداشته باشند، گویا عفت را رعایت نکرده‌اند، لیکن عدم رعایت عفت از زنان سالخورده‌ای که امید ازدواج برای آن‌ها نیست و به طور طبیعی از زیبایی ظاهری تحریک کننده نیز برخوردار نیستند (البته به شرط عدم تبرج به زینت که ممکن است آفات دیگری داشته باشد) گویا برای جامعه زحمت درست نمی‌کند؛ از این رو آسان گرفتن بر چنین زن‌هایی بر مصلحت رعایت حال جامعه مقدم شده است.ج) آیه جلباب: قرائن آیه 59 سوره احزاب
1. حکم به جلباب (حجاب کامل) از دشواری خاصی برخوردار است و مقاومت جامعه زنان و حتی مردان در برابر آن بسیار است؛‌ از این رو خدای متعال در این آیه حکم جلباب را در پوشش ارائه اسوه ( قُل لأِزْوَاجِكَ) و بیان یکی از حکمت‌های تحریض کننده (فَلَا يُؤْذَيْنَ ) نازل فرموده است؛ اسوه قرار دادن برای امور مهم و از جمله آن‌ها حجاب کامل، بخشی از مهندسی حجاب در عصر نبوی است که در ادامه بیان خواهد شد؛ بنابراین، اسوه‌سازی برای حجاب و عفاف در جامعه ما نیز نیازمند اسوه‌سازی است که می‌تواند شامل همسران مسئولان و به طور کلی همسران و دختران خواص جامعه باشد.
2. پیش از اسوه‌سازی و آغاز از خانه، در آیات پیشین طرح اسوه بودن زن‌های پیامبر ˆ با اوج دادن به جایگاه آن‌ها در جامعه (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ؛ يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُن‏؛ وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُن‏ و ... ) و قرار دادن حریم برای آن‌ها (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ)،‌ فراهم شده بود و نزول این آیات با فاصله صورت پذیرفته که بر این اساس، زنان پیامبرˆ به خوبی می‌توانستند نقش سازنده خود را ایفا کنند. این نیز بخش دیگری از مهندسی حجاب و عفاف در عصر نبوی است که می‌تواند در زمانه ما درقالب تشویق‌ مراعات کننده‌گان حجاب کامل تجلی پیدا کند.
3. در این آیه تنها به یک حکمت روان‌شناختی که مورد نیاز مخاطب بوده و آن‌ها را به اطاعت تحریض می‌کرده،‌ توجه داده شده است و وجود حکمت‌های دیگر کاملا طبیعی بلکه بسیار قوی است (مانند سالم‌سازی جامعه)؛‌ زیرا همسران پیامبرˆ که پیش‌تر به منزله امهات مردم قرار گرفته‌اند، از هرگونه تعرض مصون بوده و مصداق فراز مورد بحث (فَلَا يُؤْذَيْنَ) نبوده‌اند، ولی با این همه مخاطب آیه قرار گرفته‌اند. این آیه مصداق خوبی برای کسانی است که با نگاهی ظاهربینانه و انکار حکمت‌های غیر منصوص، حکمت را به جای علت تامه گذاشته و بر اساس این نگرش نادرست، با رفع حکمت، رفع حکم را نتیجه گرفته‌اند.
4. بیان حکمت در باره حکم حجاب کامل در مقایسه با بسیاری از احکام (مانند روزه) که حکمتی برای آن ها بیان نشده، نشان دهنده اهمیت و دشواری و حساسیت این حکم است.
6 . با توجه به این که همسران و دختران پیامبرˆ از تعرض‌هایی مشابه آنچه در شأن نزول آمده ، مصون بوده‌اند، می‌توان نتیجه گرفت که با توجه به مخاطب بودن آن‌ها در این آیه‌، شأن نزول- بر فرض اعتبار- آیه را تحدید نمی‌کند.
7. خطاب به «نساء المؤمنین» نشان می‌دهد که این آیه عمومیت دارد بلکه عمومیت این آیه به لحاظ ظاهر و نص از عمومیت آیه 30 سوره نور اجلی است؛ زیرا مخاطبان این آیه به طور مستقیم شامل زنان و دختران پیامبرˆ نیز شده است.
10. گفته شده حکمت حکم به جلباب «ذلک ادنی ...» شامل زنان پیامبرˆ هم می‌شده، لیکن به نظر می‌رسد در مورد زنان پیامبرˆدرست نیست؛ توضیح این که: اولاً: قبل از نزول آیه، دستور «قرن فی بیوتکن» و «فسئلوهن من وراء حجاب» نازل شده بود و زنان پیامبرˆ پس از نزول این آیات جز به ضرورت از خانه بیرون نمی‌رفتند و بیرون رفتن آن‌ها نیز- اگر امر خطیری بود و ضرورت اقتضا می‌کرد- با رعایت «جلباب» و «من وراء حجاب» هر دو بوده و از این رو، همواره در حریم امن بوده‌اند. ثانیاً: زنان پیامبرˆ شناخته شده بودند و شأن آن‌ها شأن مادری امت بود و کسی نسبت به آن‌ها تعرض نمی‌کرد.تکمیل و تبیین الگوی نور – احزاب با تبیین مهندسی حجاب در عصر نزول
1. حجاب در عصر جاهلی: از بررسی برخی اشعار برجای مانده از دوران جاهلی و نیز برخی گزاره‌های تاریخی آن دوران می‌توان چنین استنباط کرد که زنان در دوران جاهلی با پوشش‌های گوناگونی ظاهر می‌شده‌اند که بعضا به جایگاه اجتماعی آنان ارتباط داشته است. به نظر می‌رسد زنان آزاد به ویژه آنان که از جایگاه اجتماعی ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند، با پوشش کامل و البته آراسته و مجلل در مجامع عمومی ظاهر می‌شده‌اند و زنان دون پایه و کنیزان پوشش ناقص و ضعیفی داشته‌اند. این گونه‌گونی پوشش در بین زنان جاهلی در قبیله‌های گوناگون نیز متفاوت بوده و گاه قبیله‌ای قائل به پوشش نبوده است. همچنین از بررسی اسناد تاریخی بر می‌آید که برخی مراسم دوران جاهلی در خصوص برخی قبایل گاه با کشف حجاب حتی در خصوص زنان بلند پایه همراه بوده است. نمونه های ذیل برخی مستندات برداشت فوق را تشکیل می‌دهد:
- یکی از حوادث دوران جاهلیت، فِجار دوم است که جنگی بود بین قریش و هوازن. سبب جنگ این بود که زن زیبایی توجه چند جوان قریشی را که در بازار عکاظ نشسته بودند، به خود جلب کرد. زن از قبیله بنی‌عامر بود و روپوشی بر چهره و پیراهنی بلند پوشیده بود. جوانان از او خواستند که صورت خود را باز کند، ولی آن زن از کنار زدن نقاب خود خودداری کرد. یکی از جوان‌ها پیراهن آن زن را از پشت سرش به وسیله خاری به هم بست و آن زن که متوجه نشده بود، وقتی از جایش برخاست، پشت او دیده شد. جوانان خنده‌کنان گفتند: او ما را از نگاه کردن به صورتش منع می‌کرد ولی حالا ما پشت او را دیدیم! آن زن فریاد زد و آل عامر را به یاری فرا خواند. قبیله او به دفاع آمدند و جنگ خونینی رخ داد که به فجار دوم مشهور شد. (ر.ک: بغدادی، 1405ق، ص 163؛ فلاح، 1397ش، ص 76 )
- در تائیه شنفری، از شعرای دوره جاهلیت، آمده است:
لقد أعجبتْنی لاسقوطاً قِناعُها .... إذا ما مشتْ و لا بذاتِ تَلفُّتِ (ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، 1415ق، ج 21، ص 123)
شاعر می‌گوید از شدت حیائش وقتی راه می‌رود، روبند و نقابش نمی‌افتد و به این طرف و آن طرف نگاه نمی‌کند.
- سبرة بن عمرو فقعسی در بیان عیب‌های قبیله بنی‌نهشل می‌گوید: زنان آن‌ها خودشان را از ترس اسارت شبیه کنیزان برهنه می‌کنند و خمار از چهره بر می‌دارند و این رفتار را ننگی بزرگ می‌شمرد:‌
و نِسوَتُکم فی الروع بادٍ وجوهَها .... یُخَلْنَ إماء و الإماء حرائرُ / اَعَیَّرَتْنا البانُها و لحومُها .... و ذلک عارٌ یا ابن‌رَیطَة ظاهرٌ (خطیب تبریزی، 1421ق، ج1، ص 88)
2. حجاب ابتدایی و کامل: خدای متعال با توجه به بازتاب‌های وسیع حجاب در جامعه و تأثیر فراوانی که در زندگی مردم بر جای می‌گذاشت و واکنش‌های منفی احتمالی که روی روند رشد اسلام‌خواهی تأثیر منفی می‌گذاشت، نزول حکم حجاب را تا زمان برقراری حکومت اسلامی و اقتدار اجمالی آن به تأخیر انداخت. آن‌گاه با نزول حکم ابتدایی حجاب و سکوت از تدریجی بودن این حکم (بسان آنچه در مورد شراب رخ داد) زمینه مساعد را برای حجاب کامل فراهم کرد. در مرحله نخست با محدود کردن بانوان و بیان استثناها شرایطی را فراهم آورد که در فعالیت‌های پیشین زنان تغییر یک‌باره و کلی ایجاد نشود. حتی بانوان سالخورده را با قید ساده اجتناب از نمایش زر و زیور و تبرّج به زینت از قانون حجاب معاف کرد. جامعه زمان نزول در عادات فرهنگی خود کم و بیش با این نوع حجاب (نور، 31) قبل از نزول این قانون آشنا بود و این قانون را به نوعی غلبه یک عادت بر عادات دیگر تلقی می‌کرد؛ به ویژه که این عادت جزو عادات طبقه برتر جامعه به شمار می‌رفت. پیامبرˆ نیز وظیفه آگاه‌سازی و تعلیم و بازشمردن فواید حجاب را در جامعه به عنوان یک معلم و مفسر قرآن انجام می‌داد و به این ترتیب زمینه رفته‌رفته برای حجاب کامل فراهم می‌شد. خدای متعال در فاصله حجاب ابتدایی (نور، 31) و کامل (احزاب، 59) به ایجاد اسوه پرداخت؛ زنان پیامبر اکرمŒ را در جایگاه مادران امت قرار داد (احزاب، 6) و به آنان فرمود: «اى همسران پيامبر! شما اگر پرهيزكارى پيشه كنيد [از نظر منزلت و موقعيت‏] مانند هيچ‌يك از زنان نيستيد...» (احزاب، 32)؛ حسناتشان مضاعف و گناهانشان مضاعف خواهد بود. حتی به آنان دستور داد «در خانه‏هايتان قرار و آرام گيريد، و [در ميان نامحرمان و كوچه و بازار] مانند زنان دوران جاهليت پيشين [كه براى خودنمايى با زينت و آرايش و بدون پوشش در همه‏جا ظاهر مى‏شدند] ظاهر نشويد» (احزاب، 33) و کمی قبل از نزول آیه حجاب کامل حریم ویژه‌ای برای آن‌ها قرار داد:‌ «و زمانى كه از همسرانش متاعى خواستيد از پشت پرده و حجابى از آنان بخواهيد»؛ هنوز حجاب کامل نیامده بود لیکن آن‌ها به دستور پروردگار می‌بایست با مردان نامحرم رودر‌رو نشوند؛ چیزی مافوق حجاب کامل! مردم این‌ها را به چشم می‌دیدند و این مستوری و حریم در نگاه آنان بزرگ و باعظمت جلوه‌گر شد. اکنون زمان نزول حجاب کامل است؛ قانونی که ابدی شد؛ قانونی که حتی زنان پیامبرŒ را نیز شامل شد!‌ این حکم چه ویژگی‌هایی داشت که حتی زنان پیامبرŒ را با آن‌که حتی از رو در رو شدن نیز منع شده بودند، مخاطب قرار داد؟ این نشان از مرحله کامل حجاب است که اگر ضرورتی پیش‌آمد زنان پیامبرŒ از خانه بیرون روند، به آن شیوه خود را بپوشانند؛ این جاست که تفسیر شیخ طوسی از جلباب - که ابتدای این مقال گذشت- به خوبی فهم می‌شود‌. مهندسی خدای متعال در آیه حجاب کامل همه جانبه است؛ از یک سو به الگو توجه دارد و زنان و دختران پیامبرˆ را به طور ویژه مخاطب قرار می‌دهد؛ یعنی پیامبر!‌ این حکم سنگین است و به الگوسازی نیاز دارد، تو باید با همه امکاناتت به میدان بیایی و همسران و دخترانت را برای این کار الگو قرار دهی. در مرحله بعد، به یکی از مهم‌ترین حکمت‌ها که بسامد زیادی در جامعه دارد، اشاره می‌کند که خیل عظیم مخاطبان را به این حکم ترغیب کند: «اين [پوشش‏] به اينكه [به عفت و پاكدامنى‏] شناخته شوند نزديك‏تر است، و در نتيجه [از سوى اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت‏»؛ در پایان هم وعده‌ غفران و رحمت می‌دهد که این خود از بزرگ‌ترین تشویق‌ها به شمار می‌رود: «وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا‏» و با این مهندسی بدون هیچ مشکل خاصی جامعه به سوی یکی از مهم‌ترین نمادها مسلمانی و ابزارهای سالم‌سازی و تعالی جامعه که بستر ترویج و گسترش نیکی‌هاست، سوق داده شد.[4] 3-1-2. قرینه دوم: داستان افک
آیات مربوط به افک (نور، 11- 26) است. این واقعه در سال پنجم هجری قمری در مدینه و پیش از نزول واقعه احزاب (ماه دهم یعنی در 17شوال سال پنجم هجری)- که در سوره احزاب آمده- رخ داده است. (ر.ک:‌ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج14، ص388)
تذکر 1: آیه افک دو شأن نزول دارد. شأن نزولی که منابع اهل تسنن نقل کرده‌اند، مربوط به عایشه است که در جنگ بنی‌مصطلق و پس از آن در سال پنجم هجری رخ داد. شأن نزول دیگر در برخی منابع شیعی آمده که مربوط به ماریه قبطیه است و سال نهم هجری رخ داده است، لیکن این شأن نزول از نظر محتوا بسیار ضعیف و پر از ابهام است[5]. البته برخی جزئیات شأن نزول نخست نیز خالی از مناقشه نیست ولی روشن است موافق شأن نزول‌ها، بر فرض عایشه بودن شخص یاد شده، حتی کسانی که نقدهای جدی به عایشه دارند (مانند خروج بر امام زمان خود) نیز چنین خطاهایی را بر هیچ‌یک از همسران انبیاء و از جمله همسران نبی خاتم ص روا نمی دانند.
تذکر2: آیات افک (11-26) به گفته عایشه به نقل واحدی در اسباب نزول پس از نزول آیه حجاب نازل شده است (و قد كان يراني قبل أن يضرب عليَّ الحِجَابُ). ( واحدی، 1411ق، ص 329) حکم حجاب مورد اشاره عایشه مربوط به آیه خمار (نور، 31) است؛ زیرا فرض آیه 59 سوره احزاب به قرینه شواهد ذیل پذیرفتنی نیست:
اولاً: با توجه به این‌که پیش از آن، آیه 33 به آن‌ها دستور داده که در خانه بمانند (وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُن‏) فرض خروج از خانه در جنگ بنی‌مصطلق صحیح به نظر نمی‌رسد.
ثانیاً: غزوه بنی مصطلق یا مُرَیسیع که در سبب نزول یاد شده آمده، در شعبان سال پنجم هجری روی داد (واقدی، 1409ق ، ج‏1،ص404) در حالی که جنگ احزاب در 17 شوال سال پنجم هجری رخ شده است و آیات مربوط به جنگ احزاب اوائل سوره احزاب است و آیه حجاب اواخر آن و حوادث بین این دو زمان‌بر بوده است.
گفتنی است بر اساس برخی تواریخ متأخر، جنگ بنی‌مصطلق در شوال سال ششم رخ داده است (صالحی شامی، 1414ق، ج 4، ص 502)[6] لیکن این قول را نمی‌توان پذیرفت؛ زیرا الف) با توجه به این که سعد بن معاذ پرچم‌دار انصار در جنگ بنی‌مصطلق بوده (واقدی، 1409ق، ج 1، ص 405) و وی پس از غزوه بنی‌قریظه در اثر زخمی که داشته به شهادت رسیده و از طرفی، بین جنگ احزاب و بنی‌قریظه فاصله‌ای نبوده، ناگزیر می‌بایست جنگ بنی‌مصطلق قبل از جنگ خندق یا احزاب رخ داده باشد و تصوری جز این با گزاره‌های تاریخی تناسب ندارد. گفتنی است نام سعد بن معاذ در شأن نزول نخست نیز آمده است. (مکارم شیرازی و همکاران، ‌1371ش، تفسیر نمونه، ج14، ص389) ب) اگر جنگ بنی‌مصطلق را مربوط به شوال سال ششم هجری و آیه حجاب را مربوط به سوره احزاب بدانیم، با توجه به جنگ احزاب در شوال سال پنجم و حوادثی که بعد از آن رخ داد تا آیه حجاب کامل نازل شد، کم‌ترین احتمال زمان بین جنگ احزاب و حجاب کامل نمی‌تواند از پنج شش ماه نزدیک‌تر باشد،‌ که بر این اساس،‌ زمان باقی مانده بین نزول آخرین آیه احزاب و نزول اولین آیه سوره نور کم‌تر از شش ماه خواهد بود، لیکن آنچه مطلب را به شدت غریب و ناپذیرفتنی می‌کند این است که طبق اخباری که احزاب را مقدم بر نور دانسته‌اند، سوره‌های پرحجم ممتحنه، نساء، زلزال، حدید، محمدŒ، رعد، الرحمن، دهر، طلاق، بینه،‌ حشر، و احتمالا سوره نصر (ر.ک: بهجت‌پور، 1392ش، 1392ش، ص 334-335) در این فاصله (بین احزاب و نور) نازل شده‌اند؛ یعنی در این مدت حدود شش ماه کوتاه، که نگارنده گمان نمی‌کند در جهان اسلام از گذشته تا کنون کسی به چنین چیزی قائل باشد!!
تذکر3:‌ از تذکر 2 می‌توان به نکته مهم دیگری دست یافت و آن این که بر اساس شأن نزول نخست، ترتیب آیات این سوره همانند سوره ممتحنه، بر اساس نزول نخواهد بود.
تذکر 4: اگر شأن نزول دوم را ملاک قرار دهیم- با صرف نظر از مشکلات فراوان آن- و از آن استفاده کنیم که پس آیه خُمر در سال نهم نازل شده، خواهیم پرسید:
اولاً: با توجه به تقدم نزول حکم جلباب (در سوره احزاب) در این فرض، تکلیف استثناهای آن (مانند عمو، دایی، داماد، و ... و نیز قواعد من النساء) تا سال نهم چه بوده است؟ ‌
ثانیا: چرا با وجود نزول حجاب کامل در این فرض، حجاب ابتدایی (خمر) (که موافق با قرائن آیه نسبت به جلباب ساده‌تر است ) تا سال نهم به تأخیر افتاده است؟ آیا بر فرض اصرار بر این شأن نزول نمی توان فرض کرد که آیات افک بعدها به سوره نور اضافه شده است؟ که در این صورت، ترتیب سوره را در این مورد نمی‌توان برای آیات آن در نظر گرفت.
ثالثا: مشکل دیگر این فرض این است که بر اساس روایت ابوصالح از ابن عباس (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، [بی تا]، ج 2، ص33) سوره نور بلافاصله پس از سوره احزاب نازل شده که با این شأن نزول دوم هماهنگ نیست. گفتنی است اگر اختلاف روایات ترتیب نزول در این حد است، آیا نمی‌توان حدس زد که یک جابجایی ساده بین سوره احزاب و نور نیز رخ داده باشد؟
در مجموع،‌ از بررسی آیات افک نتایج ذیل به دست می‌آید:
1. به هیچ‌وجه با استناد به شأن نزول دوم نمی‌توان سوره نور را به تمامه مربوط به سال نهم دانست و به تبع نمی‌توان نزول آیه 30 و 31 را مربوط به آن سال دانست.
2. همه شأن نزول‌ها با ابهام و اشکال روبه‌رو هستند، لیکن شأن نزول نخست کم‌اشکال‌تر است؛ همچنین این شأن نزول موافق قرائن متعدد، مربوط به قبل از نزول سوره احزاب است.3-2. تقدم احزاب بر حشر یا برعکس؟
در سوره احزاب – چنان‌که نام آن بر آن دلالت دارد – گزارش جنگ احزاب در سال پنجم هجری (ذی القعده یا شوال) آمده است. (مغازی، 1409ق،ج ۲،ص ۴۴۰- ۴۲۱؛ ابن الورى،1389ق، ج ۱، ص ۱۶۰؛ ابن هشام، [بى‌تا]، ج۳، ص ۲۲۴؛ توزری، 2013م،ج ۲، ص ۱۵۸؛ بیهقى، 1408ق،ج ۳،ص ۳۹۵؛ ابوالفلاح، 1406ق ، ج۱، ص ۱۱؛ ابوالفداء، 1907م، ج۱، ص ۱۳۴؛ ابوالفتح، 1414ق، ج۲، ص ۵۵؛ ابن واضح یعقوبی، [بی تا]، ج۲، ص۵۰؛ ابن الأثير، 1385ق، ج ۲،ص ۱۷۸؛ و ...) در سوره حشر نیز مطابق نام آن، جنگ بنی‌نضیر و کوچ اجباری آنان گزارش شده است و تقدم جنگ بنی‌نضیر بر جنگ احزاب جزو مطالب روشن تاریخ اسلام است. جنگ بنی‌نضیر به گزارش واقدی در ربیع الاول سال چهارم هجری رخ داده است (واقدی، 1409ق ، ج۱، ص۳۶۳) و یکی از عوامل اصلی بروز جنگ احزاب، تلاش برخی یهودیان کوچ کرده بنی‌نضیر بود که با نام شمارش شده‌اند.
نتیجه‌گیری
1. روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن کریم افزون بر اشکال سندی و برخی موانع دیگر، از جهت ترتیب نزولی آیات درون سوره‌ها و نیز از جهت ترتیب آیات چند سوره در قیاس با هم با چالش اساسی روبه‌روست.
2. شماری از سوره‌ها که عمدتاً‌ یکباره نازل نشده‌اند، از جهت چینش آیات درون آن‌ها به ترتیب نزول نیستند و این نشان می‌دهد ترتیب بین سوره‌ها اگر ثابت شود، قابل گسترش و استفاده برای دریافت ترتیب نزول بین آیات سوره‌ها نیست.
3. در روایات ترتیب نزول سوره احزاب بر سوره نور مقدم و بیش از ده سوره بین آن‌ها فاصله است، لیکن بر اساس دو قرینه مهم موجود در این دو سوره یعنی داستان افک و آیات حجاب، نزول سوره نور بر احزاب مقدم بوده است.
4. افزون بر دلالت قرائن یاد شده بر تقدم سوره نور بر احزاب، سوره حشر نیز بر احزاب به دلیل سال‌های رخداد جنگ‌های احزاب (سال پنجم) و بنی‌نضیر (سال چهارم) مقدم است


[1] . استادیارپژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گروه قرآن پژوهی s.javahery@gmail.com
[2] . برخی برای این روایات کارکردی در اندازه مبنا تعریف کرده‌اند که در جای خود نقد و بررسی شده است. ر.ک: «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» (جواهری، 1398،‌ شماره 80).
[3] . ر.ک: مقاله «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول» (جواهری، 1397، شماره 33) و «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» (جواهری، 1398،‌ شماره 80).
[4] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: http://javahery.blogfa.com/.
[5] . این شأن نزول هم با قرائن موجود در آیه نمی‌سازد و هم با عصمت پیامبرˆ؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک:‌ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج14، ص 391-392؛ نیز ر.ک:‌ http://commonmistakes.blogsky.com/1392/07/04؛ ر.ک: سبحانی، 1385ش ج2, ص 182
[6] . محمد بن یوسف صالحی شامی متوفی 942 قمری است. قتاده و عروة بن زبير آن را در سال پنجم دانسته‌اند، در كتاب بخارى (ج 5، ص 54) آمده كه در سال چهارم بوده و البته هيچ كس چنين چيزى را نگفته است نك: صالحی شامی، سبل الهدى، 1414ق، ص 502؛ و بايد دانست كه آگاهي‌هاى تاريخى بخارى اندك بوده و اين از بخش مغازى آن به دست مى‌آيد.

470)  تأملی در روش تفسیر به ترتیب نزول (نقد تفسیر تنزیلی ) 17

به لطف الهی تا کنون توفیق یار شد و مقالات متعددی در نقد روش تفسیر به ترتیب نزول و بر مبنای نزول نگاشته شد. سند روایات ترتیب نزول و محتوای آن‌ها، نیز مبانی، مشروعیت، کارکرد، و برخی اشکالات دیگر روش تفسیر به ترتیب نزول، ابعاد مختلف این نقدها را تشکیل می‌دهند. ان شاء الله در یک پست مستقل خلاصه مقالات را در قالب فهرست‌واره‌ای ارائه خواهم کرد. اما غرض از این پست.. 

یکی از ویژگی‌های مصحف امام علی ع تذکر زمان و شرایط و فضای حاکم بر نزول آیات و سور است؛ یعنی در آن مصحف زمان نزول آیات و سور دقیقاً ثبت شده است (البته چنان‌که در مقاله «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» تذکر دادیم این امر مستلزم تغییر چینش آیات و سور نیست.) در منابع حدیثی و تاریخی آمده که وقتی حضرت مصحفش را عرضه کرد، آن‌ها با بررسی اجمالی گفتند این همان است که نزد ماست و ما به آن نیاز نداریم. طبیعی است نگاه ساده آن‌ها به ثبت آیات و سور و حفظ ترتیبی است که در زمان پیامبر ص رواج داشت، بوده است‌، لیکن آن‌ها به این نکته نیز توجه داشتند که مصحف حضرت نکاتی توضیحی و تفسیری دارد و دست آن‌ها از این جهت خالی است. یکی از این موارد تذکر زمان نزول بود که به طور طبیعی زیاد هم مورد سؤال بوده است؛ از این رو آن‌ها و کسانی که به نوعی با تفسیر قرآن درگیر بودند تلاش کردند این نقیصه را به نوعی جبران کنند هرچند به صورت تخمینی و غیر مطمئن؛ از این رو فهرست‌هایی صادر شد. این فرایندی است که در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن است به ذهن برسد. در حقیقت، ارائه فهرستی در خصوص زمان نزول هرچند بسیار ناقص و در حد نزول سوره‌ها آن‌هم بدون بیان مبنای استخراج فهرست، تا حد زیادی می‌توانست دست خالی رویگردانان از مصحف حضرت علی (ع) را از دیدگاه مردم پنهان کند یا در حالت خوش‌بینانه می‌توانست تا حدودی - هرچند اندک - پاسخ‌گوی برخی پرسش‌های مردم در خصوص زمان نزول باشد و خلاصه مراد از این پست این است که انگیزه زیادی هم در هیئت حاکم رویگردان از مصحف حضرت علی (ع) و هم در مفسران صحابی و تابعی و دیگر مفسران وجود داشته که بتوانند به فهرستی در خصوص ترتیب نزول دست یابند لیکن بی‌تردید دانش آن تنها نزد امیر المؤمنین علی (ع ) است و رویگردانی از مصحف ایشان به معنای محرومیت از اضافات تفسیری و روشنگرانه این مصحف در خصوص تاریخ نزول آیات و سور و دیگر مسائل است تا زمانی که توسط امام عصر (عج) بار دیگر ارائه شود و ملاک تفسیر و فهم آیات قرار گیرد. 

پست‌های مربوط: 

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

تیر خلاص بر روایات ترتیب نزول ( تأملی در تفسیر به ترتیب نزول ( تفسير تنزیلی ) (۱۰) )

 

در پست های قبل در نقد روش تفسیر قرآن به ترتیب نزول مطالبی گفتم. مطالب مهم دیگری هم هست که ان شاء الله پس از انتشار در مقالات و یا به صورت کتاب،‌ اضافه خواهم کرد (از جمله بررسی اسناد روایات و نیز این که چگونه می توان بین پذیرش قرینیت زمان نزول در تفسیر و رد پایه و ملاک قرار گرفتن آن در تفسیر جمع کرد؟)، اما در این پست می خواهم یک تیر خلاص به روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن بزنم و بحث را برای بسیاری خاتمه دهم و جلوی هدررفت وقت گران بهای آن ها را بگیرم! البته ان شاء الله مفاد این پست به همراه نکات مهم یا بسیار مهم دیگری در مقاله و یا کتابی مستقل منتشر خواهد شد.

خلاصه مطلب:

اگر ما بتوانیم به صورت موجبه جزئیه اثبات کنیم همه روایات ترتیب نزول بدون استثنا در حداقل دو سوره به صورت قطع گرفتار خطا شده‌اند، دیگر نخواهیم توانست به هیچ وجه و با هیچ توجیهی به آنها اعتماد کنیم؛ زیرا روایات یاد شده در کنار ضعف شدید سند از موقوف بودن تا راویان کذاب (همچون عمر بن هارون بلخی) و گرفتاری های دیگر، محفوف به قرائن بطلان هم خواهند شد و خلاصه این که: «هرچه بدان همه دارند تو یکجا داری».

اما توضیح مطلب

ادامه نوشته

تأملی در تفسیر به ترتیب نزول  ( تفسير تنزیلی ) (4)

تأملی در تفسیر به ترتیب نزول ( تفسير تنزیلی ) (4)

این پست تکمله پست قبلی است.

قرینه بودن ترتیب نزول در حدی که پایه تفسیر قرار گیرد (و نه استفاده از آن به صورت یک قرینه و شاهد) با موانعی رو به رو است که طرفداران آن لازم است پاسخ‌هایی قانع کننده برای آن‌ها ارائه کنند:

یکم) از برخی قرائن چه بسا بتوان استفاده کرد که پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- از ترتیب نزول دست کشیده است:

(أ- یک نظریه قوی و پرطرفدار این است که سوره‌های قرآن در زمان پیامبر- صلی الله علیه و آله- به دستور ایشان و یا در مرآی و منظر ایشان ترتیب مشخصی منطبق بر ترتیب فعلی یا نزدیک به آن یافته است. (دقت شود: ترتیب سوره‌ها به جهت مثلا نظم دادن به تلاوت، حفظ و ختم قرآن، مستلزم جمع‌آوری سوره‌های نوشته شده بر نوشت ‌افزارها بین دو جلد به نام مصحف نیست.)

ب- با توجه به توقیفی بودن چینش آیات در سوره‌ها، پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- در چینش برخی آیات در برخی سوره‌ها ترتیب بر اساس نزول را بر هم زده و آنچه شأنش تأخیر است، بر آیاتی که قبلاً نازل شده بوده، مقدم داشته است. این مطلب حتی به صورت یک موجبه جزئیه قابل طرح است. (مانند آیات سوره ممتحنه؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: روش تفسیر قرآن، ص ۱۰۴- ۱۰۵)

ج- پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- گاه دستور می‌دادند برخی آیات (که شمار آن ها مشخص نیست) را بین آیاتی قرار دهند که مدت‌ها پیش از آن نازل شده بوده است.)

دوم) بی‌تردید حوادث دوران نزول، مفاهیم قرآن را تحت الشعاع قرار نمی‌دادند، لیکن آیا در ترتیب نزولِ آیات و تعالیم نیز تأثیر گذار نبوده‌اند؟ اگر تأثیرش را به صورت موجبه جزئیه بپذیریم، آن گاه بسان الغای خصوصیت و تنقیح مناط، باید از حصار حوادث و ترتیب نزول بگذریم و به نظام حاکم بر مفاهیم و تعالیم برسیم. (این مطلب را به جهت اهمیت آن با مثالی توضیح می دهیم: فرض کنیم استادی بخواهد مطلبی که 10 بند دارد، بر اساس ترتیب منطقی آن بیان کند، لیکن در مقام ارائه پس از بیان سه بند با پرسشی از سوی دانشجویان رو به رو می‌شود که ناگزیر می‌گردد بند مثلا نهم را بر بند چهارم مقدم کند، و سپس بندهای دیگر را به ترتیب ارائه نماید. حال اگر دانشجویی بخواهد مطلب استاد را تقریر کند، باید بکوشد با الغای تأثیر حادثه پرسش دانشجویان بر ترتیب منطقی بندها و درهم ریختن نظم آن‌ها، نظام حاکم در ذهن استاد را به دست آورده و مطلب را بر اساس آن تنظیم کند نه این که برای آن حادثه در تنظیم بندها نقشی قائل شود.)

افزون بر موانعی که اصل قرینه بودن و حجیت تقدم و تأخر نزولی در تفسیر را تهدید می کند, مشکلات دیگری نیز وجود دارد که لازم است پس از پذیرفتن اصل قرینه بودن یا تعیین کردن حد و مرز و چگونگی آن- که به پژوهشی بایسته نیازمند است- به آن ها توجه ویژه شود تا از تفسیر به رأی مصونیت ایجاد گردد. از جمله این مشکلات می توان به دو مورد ذیل اشاره کرد:

اولاً) غیر قابل اعتماد بودن روایات ترتیب نزول.

ثانیاً) در خصوص مکی یا مدنی بودنِ دست‌کم یک‌چهارم سوره‌های قرآن، اختلاف نظر وجود دارد، که بعضا با دفاع ضعیفی رو به رو شده است (مانند سوره الرحمان؛ ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج1، ص 150 ). این اختلاف در مورد شمار قابل توجهی از آیات نیز وجود دارد که اطمینان به این روایات را سلب و یا مخدوش می‌کند.