۱/۹ امام عليه السلام، لباسى را مىطلبد كه كسى بدان، رغبت نكند
۴۱۷. المناقب، ابن شهرآشوب: آن گاه امام حسين عليه السلام فرمود: «لباسى برايم بياوريد كه كسى به آن رغبت نكند و زيرِ لباسهايم بپوشم تا برهنهام نكنند؛ چرا كه من كشته مىشوم و لباس و سلاحم را مىبَرند».
براى امام عليه السلام، شلواركى آوردند؛ امّا نپذيرفت و فرمود: «اين، لباس اهل ذِمّه[930] است».
سپس، لباسى بلندتر را كه از شلوار، كوتاهتر و از شلوارك، بلندتر بود، آوردند و امام عليه السلام، آن را پوشيد.[931]
۲/۹ خداحافظى امام عليه السلام با زنان
۴۱۸. المناقب، ابن شهرآشوب: سپس حسين عليه السلام، با زنان، وداع كرد. سكينه، شيون مىكرد. امام عليه السلام، او را به سينهاش چسباند و فرمود:
اى سَكينه! بدان كه پس از من، گريهات طولانى
خواهد بود، هنگامى كه مرگ، مرا در يابد.
با اشك حسرتت، دلم را آتش مزن
تا آن گاه كه روح در بدن دارم
و چون كشته شدم، تو سزامند گريستنى
اى بهترينِ زنان![932]
[0]
[0] محمدی ریشهری، محمد، گزیده شهادت نامه امام حسین علیه السلام بر پایه منابع معتبر، صفحه: ۶۱۹، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1391 ه.ش.
۳/۹ وصيّتهاى امام عليه السلام
۴۱۹. إثبات الوصيّة: حسين عليه السلام، سپس على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را - كه بيمار بود -، فرا خواند و اسم اعظم و ميراثهاى پيامبران را به او وصيّت كرد و او را آگاه كرد كه علوم و نوشتهها و قرآنها و سلاح را به امّ سَلَمه - كه خدا از وى خشنود باد -، سپرده و به وى فرمان داده است كه همه آنها را به او (زين العابدين عليه السلام) بدهد.[933]
۴۲۰. الكافى - به نقل از ابو حَمزه ثُمالى، از امام باقر عليه السلام -: چون هنگام وفات [پدرم] على بن الحسين عليه السلام فرا رسيد، مرا به سينهاش چسباند و سپس فرمود: «اى فرزند عزيزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسيدن وفاتش به من وصيّت كرد، وصيّت مىكنم، و نيز به آنچه پدرش به وى وصيّت كرده است».
سپس فرمود: «اى پسر عزيزم! مبادا بر كسى ستم كنى كه در برابر تو، هيچ ياورى جز خدا ندارد!».[934]
۴۲۱. الكافى - به نقل از ابو حَمزه ثُمالى، از امام باقر عليه السلام -: چون هنگام وفات [پدرم] على بن الحسين عليه السلام، فرا رسيد، مرا به سينهاش چسباند و سپس فرمود: «اى فرزند عزيزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسيدن وفاتش به من وصيّت كرد، وصيّت مىكنم، و نيز به آنچه پدرش به وى وصيّت كرده است».
سپس فرمود: «اى پسر عزيزم! بر حق، شكيبايى كن، هر چند تلخ باشد».[935]
[0]
[0] محمدی ریشهری، محمد، گزیده شهادت نامه امام حسین علیه السلام بر پایه منابع معتبر، صفحه: ۶۲۰، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1391 ه.ش.
[930] اهل ذمّه، به كافرانى گفته مىشود كه در حمايت حكومت اسلامى زندگى مىكنند؛ امّا با توجّه به منابع ديگر، ظاهراً عبارت «أهل الذِّمّة» كه در متن عربى حديث آمده است، تصحيف «أهل الذلّة (اهل خوارى)» باشد.
[931] ثُمَّ قالَ [الإِمامُ الحُسَينُ عليه السلام]: ايتوني بِثَوبٍ لا يُرغَبُ فيهِ، ألبَسهُ غَيرَ ثِيابي؛ لا اجَرَّدُ، فَإِنّي مَقتولٌ مَسلوبٌ. فَأَتَوهُ بِتُبّانٍ فَأَبى أن يَلبَسَهُ وقالَ: هذا لِباسُ أهلِ الذِّمَّةِ، ثُمَّ أتَوهُ بِشَيءٍ أوسَعَ مِنهُ - دونَ السَّراويلِ وفَوقَ التُّبّانِ - فَلَبِسَهُ ۴۲۰ (المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۱۰۹).
[932] ثُمَّ وَدَّعَ [الحُسَينُ عليه السلام] النِّساءَ، وكانَت سُكَينَةُ تَصيحُ، فَضَمَّها إلى صَدرِهِ وقالَ:
سَيَطولُ بَعدي يا سُكَينَةُ فَاعلَمي | مِـنـكِ الـبُكاءُ إذَا الحِمامُ دَهاني |
لـا تُـحـرِقـي قَلبي بِدَمعِكِ حَسرَةً | ما دامَ مِنِّي الرّوحُ فِي جُثماني |
وإذا قُــتِـلـتُ فَـأَنـتِ أولـى بِـالَّـذي | تَــأتــيـنَـهُ يـا خَـيـرَةَ الـنِّـسـوانِ |
۴۲۱ (المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۱۰۹)
[933] ثُمَّ أحضَرَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام، وكانَ عَليلاً، فَأَوصى إلَيهِ بِالاِسمِ الأَعظَمِ ومَواريثِ الأَنبِياءِ عليهم السلام، وعَرَّفَهُ أنَّهُ قَد دَفَعَ العُلومَ وَالصُّحُفَ وَالمَصاحِفَ وَالسِّلاحَ إلى امِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنها، وأمَرَها أن تَدفَعَ جَميعَ ذلِكَ إلَيهِ ۴۲۲ (إثبات الوصيّة: ص ۱۷۷).
[934] لَمّا حَضَرَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام الوَفاةُ ضَمَّني إلى صَدرِهِ، ثُمَّ قالَ:
يا بُنَيَّ! اوصيكَ بِما أوصاني بِهِ أبي عليه السلام حينَ حَضَرَتهُ الوَفاةُ، وبِما ذَكَرَ أنَّ أباهُ عليه السلام أوصاهُ بِهِ، قالَ: يا بُنَيَّ، إيّاكَ وظُلمَ مَن لا يَجِدُ عَلَيكَ ناصِراً إلَّا اللَّهَ ۴۲۳ (الكافى: ج ۲ ص ۳۳۱ ح ۵، الخصال: ص ۱۶ ح ۵۹).
[935] لَمّا حَضَرَت أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام الوَفاةُ ضَمَّني إلى صَدرِهِ، وقالَ:
يا بُنَيَّ! اوصيكَ بِما أوصاني بِهِ أبي عليه السلام حينَ حَضَرَتهُ الوَفاةُ، وبِما ذَكَرَ أنَّ أباهُ عليه السلام أوصاهُ بِهِ، يا بُنَيَّ، اصبِر عَلَى الحَقِّ وإن كانَ مُرّاً ۴۲۴ (الكافى: ج ۲ ص ۹۱ ح ۱۳، مشكاة الأنوار: ص ۵۸ ح ۶۷).
۴/۹ آخرين يارىخواهى امام عليه السلام براى اتمام حجّت
۴۲۲. الملهوف: هنگامى كه حسين عليه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را ديد، تصميم گرفت كه خود به ميدان برود و ندا داد: «آيا مدافعى هست كه از حَرَم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، دفاع كند؟ آيا يكتاپرستى هست كه در كار ما از خدا بترسد؟ آيا دادرسى هست كه به خاطر خدا، به دادِ ما برسد؟ آيا يارىدهندهاى هست كه به خاطر خدا، ما را يارى دهد؟».
پس صداى ناله زنان برخاست.[936]
۴۲۳. مثير الأحزان - به نقل از حُمَيد بن مسلم -: هنگامى كه حسين عليه السلام ديد كه از خاندان و يارانش، جز اندكى باقى نمانده است، برخاست و ندا داد: «آيا كسى مدافع حرم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله هست؟ آيا يكتاپرستى هست؟ آيا فريادرسى هست؟ آيا ياورى هست؟».
مردم با صداى بلند، گريه كردند.[937]
۴۲۴. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: آن گاه حسين عليه السلام، به چپ و راستش نگريست و هيچ مردى را نديد. على بن الحسين، زين العابدين عليه السلام - كه سنّش از على [اكبر] شهيد، كمتر و بيمار بود و نسل خاندان محمّد عليهم السلام از طريق او استمرار يافت -، بيرون آمد؛ ولى نمىتوانست شمشيرش را حمل كند و امّ كلثوم، پشت سرِ او فرياد مىزد: اى پسر عزيزم! باز گرد.
على گفت: اى عمّه! بگذار پيش روىِ فرزند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بجنگم.
حسين عليه السلام فرمود: «اى امّ كلثوم! او را بگير و باز گردان تا زمين، از فرزندان خاندان محمّد صلى اللَّه عليه و آله، تهى نمانَد».[938]
[936] لَمّا رَأَى الحُسَينُ عليه السلام مَصارِعَ فِتيانِهِ وأحِبَّتِهِ، عَزَمَ لِقاءَ القَومِ بِمُهجَتِهِ ونادى: هَل مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللَّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ يَخافُ اللَّهَ فينا؟ هَل مِن مُغيثٍ يَرجُو اللَّهَ بِإِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعينٍ يَرجو ما عِندَ اللَّهِ في إعانَتِنا؟ فَارتَفَعَت أصواتُ النِّساءِ بِالعَويلِ ۴۲۵ (الملهوف: ص ۱۶۸؛ مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۲ ص ۳۲).
[937] فَلَمّا رَأَى الحُسَينُ عليه السلام أنَّهُ لَم يَبقَ مِن عَشيرَتِهِ وأصحابِهِ إلَّا القَليلُ، فَقامَ ونادى: هَل مِن ذابٍّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللَّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ؟ هَل مِن مُغيثٍ؟ هَل مِن مُعينٍ؟ فَضَجَّ النّاسُ بِالبُكاءِ ۴۲۶ (مثير الأحزان: ص ۷۰).
[938] ثُمَّ التَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام عَن يَمينِهِ وشِمالِهِ، فَلَم يَرَ أحَداً مِنَ الرِّجالِ، فَخَرَجَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام، وهُوَ زَينُ العابِدينَ عليه السلام - وهُوَ أصغَرُ مِن أخيهِ عَلِيٍّ القَتيلِ - وكانَ مَريضاً، وهُوَ الَّذي نَسلُ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام، فَكانَ لا يَقدِرُ عَلى حَملِ سَيفِهِ، واُمُّ كُلثومٍ تُنادي خَلفَهُ: يا بُنَيَّ ارجِع! فَقالَ: يا عَمَّتاه، ذَريني اقاتِل بَينَ يَدَيِ ابنِ رَسولِ اللَّهِ، فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: يا امَّ كُلثومٍ، خُذيهِ ورُدّيهِ، لِئَلّا تَبقى الأَرضُ خالِيَةً مِن نَسلِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله ۴۲۷ (مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۲ ص ۳۲؛ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۴۶).
۵/۹ نبرد انفرادى امام عليه السلام با دشمنانش
۴۲۵. الإرشاد: هنگامى كه جز سه تن از ياران حسين عليه السلام باقى نماندند، امام عليه السلام به دشمن، حمله بُرد و آنان را از خود، دور مىكرد و آن سه تن، از او حفاظت مىكردند تا آن كه آنان نيز كشته شدند. امام عليه السلام كه از زخمهاى تن و سرش، سنگين شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشير مىزد و آنها، از چپ و راستِ او مىگريختند.
حُمَيد بن مسلم مىگويد: به خدا سوگند، آن وقت شكستخوردهاى را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند، امّا اين گونه استوار و پُردل و جسور مانده باشد. پيادگان، بر او يورش مىبُردند و او هم بر آنان، يورش مىبُرد و از چپ و راستِ او، مانند فرار بُزها به هنگام حمله گرگ، از هم شكافته مىشدند.[939]
۴۲۶. الملهوف: راوى مىگويد: آن گاه حسين عليه السلام، دشمن را به نبردِ تن به تن فرا خواند و همه كسانى را كه به جنگش مىآمدند، از ميان بر مىداشت تا آن جا كه تعداد فراوانى از آنها را كُشت و در اين حال، مىفرمود:
«مرگ، از ننگ، بهتر است
و ننگ، از ورود به آتش».
يكى از راويان مىگويد: به خدا سوگند، تا كنون شكست خوردهاى را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند؛ امّا اين گونه استوار و پُردل مانده باشد. پيادگان، بر او يورش مىبُردند واو هم بر آنان، يورش مىبُرد و آنان، مانند فرار بُزها به هنگام حمله گرگ، از هم شكافته مىشدند.
او بر آنان، حمله مىبُرد و در حالى كه آنان، بالغ بر سى هزار نفر بودند، از پيشِ پاى او، مانند ملخهاى پراكنده، مىگريختند و او، دوباره به جاى خويش، باز مىگشت و مىگفت: «هيچ نيرو و توانى، جز از جانب خداوندِ والامرتبه بزرگ، نيست».[940]
[939] لَمّا لَم يَبقَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام أحَدٌ إلّا ثَلاثَةُ رَهطٍ مِن أهلِهِ، أقبَلَ عَلَى القَومِ يَدفَعُهُم عَن نَفسِهِ وَالثَّلاثَةُ يَحمونَهُ، حَتّى قُتِلَ الثَّلاثَةُ وبَقِيَ وَحدَهُ، وقَد اثخِنَ بِالجِراحِ في رَأسِهِ وبَدَنِهِ، فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ، وهُم يَتَفَرَّقونَ عَنهُ يَميناً وشِمالاً.
فَقالَ حُمَيدُ بنُ مُسلِمٍ: فَوَاللَّهِ ما رَأَيتُ مَكثوراً قَطُّ، قَد قُتِلَ وُلدُهُ، وأهلُ بَيتِهِ وأصحابُهُ، أربَطَ جَأشاً ولا أمضى جَناناً مِنهُ عليه السلام، إن كانَتِ الرَّجّالَةُ لَتَشُدُّ عَلَيهِ فَيَشُدُّ عَلَيها بِسَيفِهِ، فَتَنكَشِفُ عَن يَمينِهِ وشِمالِهِ انكِشافَ المِعزى إذا شَدَّ فيهَا الذِّئبُ ۴۲۸ (الإرشاد: ج ۲ ص ۱۱۱، إعلام الورى: ج ۱ ص ۴۶۸).
[940] قالَ الرّاوي: ثُمَّ إنَّ الحُسَينَ عليه السلام دَعَا النّاسَ إلَى البِرازِ، فَلَم يَزَل يَقتُلُ كُلَّ مَن بَرَزَ إلَيهِ، حَتّى قَتَلَ مَقتَلَةً عَظيمَةً، وهُوَ في ذلِكَ يَقولُ:
القَتلُ أولى مِن رُكوبِ العارِ | وَالعارُ أولى مِن دُخولِ النّارِ |
قالَ بَعضُ الرُّواةِ: وَاللَّهِ ما رَأَيتُ مَكثوراً قَطُّ، قَد قُتِلَ وُلدُهُ، وأهلُ بَيتِهِ وأصحابُهُ، أربَطَ جأشاً مِنهُ، وإنَّ الرِّجالَ كانَت لَتَشُدُّ عَلَيهِ فَيَشُدُّ عَلَيها بِسَيفِهِ، فَتَنكَشِفُ عَنهُ انكِشافَ المِعزى إذا شَدَّ فيهَا الذِّئبُ، ولَقَد كانَ يَحمِلُ فيهِم وقَد تَكَمَّلوا ثَلاثينَ ألفاً، فَيُهزَمونَ بَينَ يَدَيهِ كَأَنَّهُمُ الجَرادُ المُنتَشِرُ، ثُمَّ يَرجِعُ إلى مَركَزِهِ وهُوَ يَقولُ: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ العَلِيِّ العَظيمِ ۴۲۹ (الملهوف: ص ۱۷۰، مثير الأحزان: ص ۷۲).
۴۲۷. الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): هنگامى كه ياران و خاندان حسين عليه السلام كشته شدند، همه روز را مقاومت كرد، و هيچ كس به سوى او نمىآمد، مگر آن كه باز مىگشت، تا آن كه پيادگان، او را در ميان گرفتند و ما، كسى را تا آن هنگام نديده بوديم كه در حلقه چنين گروهى بيفتد و اين همه استوار بماند.
مانند سواران دلاور، با آنها مىجنگيد و هر گاه كه به آنها حمله مىبُرد، از هم باز و شكافته مىشدند، گويى كه شيرى به گلّه بُزها حمله بُرده باشد.[941]
۴۲۸. مطالب السَّؤول: آن گاه حسين عليه السلام، دشمن را به نبرد تن به تن، فرا خواند و همه آنانى را كه به جنگش مىآمدند، حتّى بزرگان آنها را، از ميان برداشت تا آن جا كه تعداد فراوانى از آنها را كُشت.... او مانند شيرِ شَرزه بود و به كسى حمله نمىبُرد، جز آن كه با ضربه شمشيرش، او را به خاك مىافكند.[942]
۴۲۹. الفتوح: آن گاه، حسين عليه السلام [دشمن را] به نبرد تن به تن، فرا خواند و همه قهرمانانى را كه به جنگ او مىآمدند، مىكُشت تا آن كه تعداد فراوانى را از آنها كُشت.
شمر بن ذى الجوشن - كه خدا لعنتش كند -، پيشاپيش دسته بزرگى، جلو آمد. حسين عليه السلام با همه آنها جنگيد و آنها نيز با او جنگيدند... آن گاه حسين عليه السلام، مانند شير شرزه به آنها حمله بُرد و در پىِ كسى نمىرفت، جز آن كه او را با ضربه شمشيرش به زمين مىانداخت. تيرها از هر سو به طرف او مىآمدند و به گلو و سينه او مىخوردند، و او مىفرمود: «اى امّت بدكار! پس از محمّد، چه بد كرديد در حقّ امّت و خاندانش. هان! شما پس از من، ديگر از كشتن هيچ بندهاى از بندگان خدا، هراس نخواهيد داشت؛ بلكه چون مرا كُشتيد، كشتن هر كس ديگرى بر شما گران نخواهد بود و - به خدا سوگند -، اميد مىبرم كه خدا، مرا با خوارى شما، گرامى بدارد و انتقام مرا از شما به گونهاى كه نمىدانيد، بگيرد».
حُصَين بن نُمَير سَكونى، بر حسين عليه السلام بانگ زد: اى پسر فاطمه! خدا، چگونه انتقام تو را از ما مىگيرد؟
حسين عليه السلام فرمود: «ميانتان، ترس و درگيرى مىاندازد و خونتان را [به دست خودتان] مىريزد و آن گاه، عذاب را بر شما سرازير مىكند».[943]
۴۳۰. المناقب، ابن شهرآشوب: سپس حسين عليه السلام، به جناح راست [دشمن] حمله بُرد و فرمود:
«مرگ، از ننگ، بهتر است
و ننگ، از ورود به آتش».
و به جناح چپ [دشمن] حمله بُرد و فرمود:
«من، حسين بن علىام
حامىِ خاندان پدرم!
سوگند خوردهام كه تسليم نشوم
و بر دين پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بروم».
آن گاه، به نبرد پرداخت تا ۱۹۵۰ تن را كُشت و عدّه ديگرى را هم زخمى كرد.[944]
عمر بن سعد، به لشكرش گفت: واى بر شما! آيا مىدانيد با كه مىجنگيد؟ اين، فرزندِ همان كاكُلْ ريخته فَربهشكم (على بن ابى طالب) است. اين پسرِ كشنده عرب است. از هر سو به او حمله ببريد.
آنان هم با ۱۸۰ نيزه و چهار هزار تير، حمله كردند.[945]
[941] لَمّا قُتِلَ أصحابُهُ وأهلُ بَيتِهِ، بَقِيَ الحُسَينُ عليه السلام عامَّةَ النَّهارِ لا يُقدِمُ عَلَيهِ أحَدٌ إلَّا انصَرَفَ، حَتّى أحاطَت بِهِ الرَّجّالَةُ، فَما رَأَينا مَكثوراً قَطُّ أربَطَ جَأشاً مِنهُ، إن كانَ لَيُقاتِلُهُم قِتالَ الفارِسِ الشُّجاعِ، وإن كانَ لَيَشُدُّ عَلَيهِم فَيَنكَشِفونَ عَنهُ انكِشافَ المِعزى شَدَّ فيهَا الأَسَدُ ۴۳۰ (الطبقات الكبرى/الطبقة الخامسة من الصحابة: ج ۱ ص ۴۷۳، سير أعلام النبلاء: ج ۳ ص ۳۰۲).
[942] ثُمَّ دَعَا [الحُسَينُ عليه السلام] النّاسَ إلَى البِرازِ، فَلَم يَزَل يُقاتِلُ ويَقتُلُ كُلَّ مَن بَرَزَ إلَيهِ مِنهُم مِن عُيونِ الرِّجالِ، حَتّى قَتَلَ مِنهُم مَقتَلَةً كَبيرَةً... هذا وهُوَ كَاللَّيثِ المُغضَبِ، لا يَحمِلُ عَلى أحَدٍ مِنهُم إلّا نَفَحَهُ بِسَيفِهِ فَأَلحَقَهُ بِالحَضيضِ ۴۳۱ (مطالب السؤول: ص ۷۲؛ كشف الغمّة: ج ۲ ص ۲۳۲).
[943] ثُمَّ إنَّهُ [أيِ الحُسَينَ عليه السلام] دَعا إلَى البِرازِ، فَلَم يَزَل يَقتُلُ كُلَّ مَن خَرَجَ إلَيهِ مِن عُيونِ الرِّجالِ، حَتّى قَتَلَ مِنهُم مَقتَلَةً عَظيمَةً.
قالَ: وتَقَدَّمَ الشِّمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللَّهُ في قَبيلَةٍ عَظيمَةٍ، فَقاتَلَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام بِأَجمَعِهِم وقاتَلوهُ... ثُمَّ حَمَلَ عَلَيهِمُ [الحُسَينُ عليه السلام] كَاللَّيثِ المُغضَبِ، فَجَعَلَ لا يَلحَقُ أحَداً إلّا لَفَحَهُ بِسَيفِهِ لَفحَةً ألحَقَهُ بِالأَرضِ، وَالسِّهامُ تَقصِدُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، وهُوَ يَتَلَقّاها بِصَدرِهِ ونَحرِهِ وهُوَ يَقولُ: يا امَّةَ السَّوءِ! فَبِئسَ ما أخلَفتُم مُحَمَّداً في امَّتِهِ وعِترَتِهِ، أما إنَّكُم لَن تَقتُلوا بَعدي عَبداً مِن عِبادِ اللَّهِ فَتَهابونَ قَتلَهُ، بَل يَهونُ عَلَيكمُ عِندَ قَتلِكُم إيّايَ، وَايمُ اللَّهِ، إنّي لَأَرجو أن يُكرِمَنِي اللَّهُ بِهَوانِكُم، ثُمَّ يَنتَقِمُ لي مِنكُم مِن حَيثُ لا تَشعُرونَ.
قالَ: فَصاحَ بِهِ الحُصَينُ بنُ نُمَيرٍ السَّكونِيُّ فَقالَ: يَابنَ فاطِمَةَ! وبِماذا يَنتَقِمُ لَكَ مِنّا؟
فَقالَ: يُلقي بَأسَكُم بَينَكُم، ويَسفِكُ دِماءَكُم، ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيكُمُ العَذابَ صَبّاً ۴۳۲ (الفتوح: ج ۵ ص ۱۱۷، مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۲ ص ۳۴).
[944] اگر براى كشتن هر نفر، يك دقيقه وقت نياز باشد، براى كشتن هزار و نهصد نفر، بيش از ۳۱ ساعت وقت لازم است. از اينرو، با عنايت به محدوديت زمان و برترى نظامى دشمن و اين كه نوع كارها در كربلا، بر اساس امور طبيعى جريان داشته، نه به صورت خارقالعاده، پذيرفتن درستى گزارشهايى از اين قبيل - كه تعداد كشته شدگان به دست امام عليه السلام يا اهل بيت آن بزرگوار را غيرعادى نشان مىدهند -، مشكل است.
[945] ثُمَّ حَمَلَ عليه السلام عَلَى المَيمَنَةِ، وقالَ:
المَوتُ خَيرٌ مِن رُكوبِ العارِ | وَالعارُ أولى مِن دُخولِ النّارِ |
ثُمَّ حَمَلَ عَلَى المَيسَرَةِ، وقالَ:
أنَا الحُسَينُ بنُ عَلِيّ | أحـمـي عِـيـالـاتِ أبـي |
آلَـيـتُ أن لـا أنـثَـنـي | أمضي عَلى دينِ النَّبِيّ |
وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى قَتَلَ ألفاً وتِسعَمِئَةٍ وخَمسينَ سِوىَ المَجروحينَ.
فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ لِقَومِهِ: الوَيلُ لَكُم، أتَدرونَ مَن تُبارِزونَ؟ هذَا ابنُ الأَنزَعِ البَطينِ، هذَا ابنُ قَتّالِ العَرَبِ، فَاحمِلوا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ.
فَحَمَلوا بِالطَّعنِ مِئَةً وثَمانينَ، وأربَعَةَ آلافٍ بِالسِّهامِ ۴۳۳ (المناقب، ابن شهر آشوب: ج ۴ ص ۱۱۰. نيز، ر. ك: إثبات الوصيّة: ص ۱۷۸).
۶/۹ امام عليه السلام در پىِ آب
۴۳۱. الأخبار الطِّوال: حسين عليه السلام، تشنه شد و كاسه آبى خواست. هنگامى كه آن را به دهان بُرد، حُصَين بن نُمَير، تيرى به سوى او انداخت كه به دهانش فرو رفت و ميان او و آب نوشيدن، مانع شد و حسين عليه السلام، كاسه را از دست، فرو گذاشت.
هنگامى كه ديد دشمنان از او پس مىكِشند، برخاست و بر تَل و سيلْبندِ كنار فرات، به سوى آب رفت كه جلويش را گرفتند و او به همان جا كه بود، باز گشت.[946]
۴۳۲. أخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل: تشنگى حسين عليه السلام، شديد شد و او را از آب، باز داشتند. آب قابل نوشيدنى برايش فراهم شد. رفت تا آن را بياشامد كه حُصَين بن تميم، تيرى به گلويش زد، و آب، خون شد....[947]
۴۳۳. مُثير الأحزان: سپس، نبرد را متوجّه حسين عليه السلام كردند و او را از فراوانىِ زخمها و ضربهها، مانند تكّهگوشتى كردند. امام عليه السلام، آبى براى نوشيدن مىجوييد و نمىيافت و ۷۲ زخم، برداشته بود.[948]
۴۳۴. الفتوح: دشمنان، بر او حمله بُردند و پيوسته، او بر آنان و آنان بر او حمله مىبردند و او در اين ميان، آبى مىجُست تا از آن بنوشد و هر بار كه به تنهايى به سوى فرات، يورش مىبُرد، به او حمله مىكردند تا او را از آب، باز بدارند.[949]
[946] عَطِشَ الحُسَينُ عليه السلام فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ، فَلَمّا وَضَعَهُ في فيهِ رَماهُ الحُصَينُ بنُ نُمَيرٍ بِسَهمٍ، فَدَخَلَ فَمَهُ، وحالَ بَينَهُ وبَينَ شُربِ الماءِ، فَوَضَعَ القَدَحَ مِن يَدِهِ.
ولَمّا رَأَى القَومَ قَد أحجَموا عَنهُ، قامَ يَتَمَشّى عَلَى المُسَنّاةِ نَحوَ الفُراتِ، فَحالوا بَينَهُ وبَينَ الماءِ، فَانصَرَفَ إلى مَوضِعِهِ الَّذي كانَ فيهِ ۴۳۴ (الأخبار الطوال: ص ۲۵۸، بغية الطلب فى تاريخ حلب: ج ۶ ص ۲۶۲۹).
[947] اِشتَدَّ العَطَشُ بِهِ [أي بِالحُسَينِ عليه السلام] فَمَنَعوهُ، فَحَصَلَ لَهُ شَربَةُ ماءٍ، فَلَمّا أهوى لِيَشرَبَ رَماهُ حُصَينُ بنُ تَميمٍ بِسَهمٍ في حَنَكِهِ، فَصارَ الماءُ دَماً... ۴۳۵ (أخبار الدول وآثار الاُول: ج ۱ ص ۳۲۲).
[948] ثُمَّ قَصَدوهُ [أيِ الحُسَينَ عليه السلام] بِالحَربِ، وجَعَلوهُ شِلواً مِن كَثرَةِ الطَّعنِ وَالضَّربِ، وهُوَ يَستَقي شَربَةً مِن ماءٍ فَلا يَجِدُ، وقَد أصابَتهُ اثنَتانِ وسَبعونَ جِراحَةً ۴۳۶ (مثير الأحزان: ص ۷۳).
[949] فَحَمَلَ عَلَيهِ القَومُ بِالحَربِ، فَلَم يَزَل يَحمِلُ عَلَيهِم ويَحمِلونَ عَلَيهِ وهُوَ في ذلِكَ يَطلُبُ الماءَ لِيَشرَبَ مِنهُ شَربَةً، فَكُلَّما حَمَلَ بِنَفسِهِ عَلَى الفُراتِ، حَمَلوا عَلَيهِ حَتّى أحالوهُ عَنِ الماءِ ۴۳۷ (الفتوح: ج ۵ ص ۱۱۷).
۷/۹ بارانِ تير
۴۳۵. الإرشاد: هنگامى كه شمر بن ذى الجوشن، شجاعت حسين عليه السلام را ديد، سواران را فرا خواند و در پشتِ پيادگان قرار گرفتند و به تيراندازان، فرمانِ تير داد. آنان، او را تيرباران كردند و از فراوانىِ تيرها، مانند خارپشت شده بود. امام عليه السلام، عقب كشيد و آنان در برابرش موضع گرفتند.[950]
۴۳۶. الفتوح: تيرها از هر سو به طرف حسين عليه السلام مىآمدند و به گلو و سينه او مىخوردند و او مىفرمود: «اى امّت بدكار! چه بد جانشينانى براى محمّد، در ميان امّت و خاندانش بوديد.[951]
۴۳۷. المناقب، ابن شهرآشوب: تيرها در زره امام عليه السلام مانند خار در پوستِ خارپشت شده بود. نيز روايت شده كه همه آنها، از رو به رو به او اصابت كرده بود.[952]
[950] فَلَمّا رَأى ذلِكَ [أي شَجاعَةَ الحُسَينِ عليه السلام] شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ، استَدعَى الفُرسانَ فَصاروا في ظُهورِ الرَّجّالَةِ، وأمَرَ الرُّماةَ أن يَرموهُ، فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّى صارَ كَالقُنفُذِ، فَأَحجَمَ عَنهُم، فَوَقَفوا بِإِزائِهِ ۴۳۸ (الإرشاد: ج ۲ ص ۱۱۱، روضة الواعظين: ص ۲۰۸).
[951] وَالسِّهامُ تَقصِدُهُ [أيِ الحُسَينَ عليه السلام] مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، وهُوَ يَتَلَقّاها بِصَدرِهِ ونَحرِهِ وهُوَ يَقولُ: يا امَّةَ السَّوءِ، فَبِئسَما أخلَفتُم مَحَمَّداً في امَّتِهِ وعِترَتِهِ ۴۳۹ (الفتوح: ج ۵ ص ۱۱۸، مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۲ ص ۳۴).
[952] كانَتِ السِّهامُ في دِرعِهِ كَالشَّوكِ في جِلدِ القُنفُذِ. ورُوِيَ أنَّها كانَت كُلُّها في مُقَدَّمِهِ ۴۴۰ (المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۱۱۱، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۵۲).