523)  نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت ششم)

ادامه بررسی متن جناب حجت الاسلام و المسلمین مفیدی ( از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام ):

دلیل بر ترجیح معتبر بودن قرائات متعدد

اجماع بر «جواز قرائت هر یک از ملک و مالک»، غیر از اجماع بر «حرف واحد بودن ملک و مالک» است، چون اول فقط یک اجماع عملی است که با مماشات هم تنافی ندارد، اما دوم اجماعی است که ناظر به سبعة احرف رایج در بین اهل سنت است، پس موضع‌گیری صریح شیعه در مخالفت با برداشت اهل سنت از احرف سبعة است، اما به چه دلیلی میتوانیم بگوییم که اجماع شیعه، معنون به عنوان حرف واحد است؟

دلیل واضح معنون بودن اجماع شیعه به اجماع بر حرف واحد بودن قرآن کریم در قبال هفت حرف بودن به رسم اهل سنت، این است که این دو مفسر بزرگ (در تبیان و مجمع) اعتراف کردند که همزمان دو چیز در بین شیعه معروف و شایع بوده است، یعنی صغیر و کبیر شیعه آن را میدانستند، یکی اجماع بر خواندن قرائات رایج، و دیگری کثرت روایات اهل البیت ع بر حرف واحد بودن قرآن کریم، و این دو امر، نمیتواند با هم در ذهن عموم مردم شکل بگیرد، چون تنافی دارد، [تعلیقه: چه تنافی‌ای وجود دارد؟ قرآن یکی است که بین قرائت‌های رایج گم شده و یکی از آن‌هاست. طبیعی است چاره ای جز رجوع به قرائت رایج وجود ندارد و اگر چند قرائت رایج وجود داشته باشد، به رایج‌ترین آن‌ها تمسک می‌شود، یا با تخفیف و تسهیل مجاز است به هریک اخذ کند با این احتمال که قرائتی که أخذ کرده همان قرائتی باشد که بر پیامبر نازل شده است؛ بنابراین، هیچ تنافی یا رفتار غیر عقلایی بین آن دو وجود ندارد. البته ما در اصل فرضیه تعدد قرائت رایج نیز بحث داریم و معتقدیم که قرائت رایج همواره یکی بوده که بعد از چند سده به نام قرائت حفص از عاصم مشهور شد که داستان مفصلی دارد.]

هر شیعه در شبانه‌روز چقدر باید سوره حمد را در نمازها بخواند؟ آیا کلام وحی را نداند که مالک است یا ملک؟! آیا ممکن است امام باقر ع در روایت کافی بفرمایند که: (و لکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة)، و شیعه اجماع کنند که کلمه‌ای را که یک راوی به عمد یا اشتباه جایگزین کلمه وحی الهی کرده، هر روز در نماز واجب خودشان، قرائت کنند؟!

آیا اگر اهل البیت ع به شیعه میفرمودند که مثلا در نماز، مالک، قرائت کنید نه ملک، و این شعار شیعه می‌شد، آیا این فرق می‌کرد با بعض واجبات و مستحبات که شعار شیعه شده است؟ مثلا مسح پا و شستن دست از بالا در وضو، و ارسال دست و قنوت در نماز، و حی علی خیر العمل در اذان، و نظایر اینها، شعار شیعه هستند، و مخالف صریح روش اهل سنت است؛ اما هر یک از مالک و ملک را اهل سنت جایز میدانند و به آن قرائت میکنند. آیا حفظ آنچه ملک وحی آورده از اینکه گفتار یک راوی جایگزین آن شود مهمتر است یا شعار شدن قنوت که یک امر مستحب است؟ آیا اگر یکی از مالک یا ملک، سخن یک راوی است، اهل البیت علیهم السلام شیعه را مجاز می‌کنند که در خانه‌های خودشان و هنگامی که تقیه نیست، حرف غیر خالق را به جای سخن خالق قرار دهند و در نماز واجب خودشان هر روزه تکرار کنند؟!

[تعلیقه:‌ما قبلاً‌ در باره مالک و ملک سخن گفته‌ایم و بیان کرده‌ایم که ادعای رایج و مشهور بودن «ملک» نابجاست و اهل بیت ع تنها مردم را به قرائت عامه سوق داده‌اند نه هر قرائت شاذّی. اگر قرائت عامه را همان قرائت واحده بگیریم – که در مقاله‌‌ای آن را به بحث گذاشته‌ایم و ان شاء الله منتشر خواهد شد – که اساساً تجویز قرائت غیر آن درست نیست و اگر قرائت عامه را قرائت رایج در نظر بگیریم، باز ارجاع به ملک بدون اثبات رایج و الهی بودن آن جایز نیست و ما در بحثی که داشتیم بیان کردیم که به گفته سجستانی در المصاحف که جزو مهم‌ترین منابع است، «اول من قرأ ملک مروان؛ اولین کسی که به جای مالک «ملک» قرائت کرد، مروان بود.» (به پست اول مراجعه شود). ضمناً جناب آقای مفیدی باید مدعای خویش را که همه شیعیان همواره گاهی مالک و گاهی ملک می‌خوانده‌اند، را اثبات کنند!ً!!]

سیر بحث

اکنون می‌خواهیم نشان دهیم آنچه شواهد تاریخی نشان می دهد این است که حق با دیدگاه اخیر است. از آنجا که وجود برخی از علمای شیعی که قائل به تحریف شده‌اند و حملات علیه شیعه و متهم کردن آنان به تحریف، فضای بحث را مقداری مغشوش کرده، مناسب است که ابتدا پیش از ورود در این گزارش تاریخی، ابتدا مروری داشته باشیم بر معرفی‌ای که اهل بیت درباره قرآن ارائه داده‌اند که ببینیم از منظر آنان که مفسران حقیقی قرآن‌اند، حقیقت قرآن چگونه چیزی است؛ و آیا اساساً تحریف در قرآن امکان دارد یا خیر؟ فهم این بحث، بخوبی ما را در فهم درست از روایاتی که از اهل بیت ع در این زمینه صادر شده کمک خواهد کرد.

[تعلیقه:‌به نظر می‌رسد آنچه آقای مفیدی را گرفتار چنین نظریه‌ای کرده، فرضیه تحریف قرائی بوده و چون نتوانسته از راه برهان تاریخی آن را باطل کند، به این نظریه تمسک کرده است؛ اما باید دانست که  تحریف ناپذیری قرائی از راه صحیح قابل اثبات بوده و نیازی به تمسک به راه‌های بی پشتوانه و پراشکال و پرچالش نیست.]

در یک کلام باید گفت قرآن حقیقتی است متعالی که در الفاظ و مصاحف ظهور کرده است؛ و این واضح است که خود آن حقیقت، غیر از این ظهور است. (همین است که موجب می‌شود وقتی پیروان معاویه قرآن‌ها را بر نیزه می‌کنند حمله کردن و پاره کردن آن قرآن‌هایی که سد راه حقیقت قرآن شده‌اند مجاز باشد؛ همان گونه که تخریب مسجد ضرار واجب شد)

[تعلیقه: این همان قاعده‌ای است که با عنوان «القرآن و القرائات حقیقتان متغایرتان» گویا نخستین بار از سوی زرکشی ارائه شده و به اتقان و سپس به منابع علوم قرآنی شیعه  و سنی راه یافته است. این قاعده به باور نگارنده مخدوش است – که در ذیل توضیحاتی در باره آن ارائه خواهد شد – و اجمالاً‌ عرض می‌شود بر فرض پذیرش این قاعده، باز تمسک به آن کمکی به نظریه آقای مفیدی نخواهد کرد. تمسک به داستان بر نیزه کردن قرآن و  مسجد قبا نیز موجب تعجب و شگفتی است و بطلان چنین تمسکی بی‌نیاز از بیان است!!

اما قاعده یادشده

الزركشي: «القرآن والقراءات حقيقتان متغائرتان، فالقرآن هو الوحي المنزل على محمد صلى الله عليه و آله والقراءات هي اختلاف ألفاظ الوحي المذكور في كتبة الحروف أو كيفيتها».[1]

این قاعده که بعدها خیلی معروف شد و سرزبان‌ها افتاد،  گویا نخستین بار از زرکشی و یا به اشاره از فخر رازی صادر شده است. اگر در عبارات زرکشی دقت کنیم، در می‌یابیم که او قرآن و ادبیات و قرآن و قرائات را در نظر گرفته و چنین قاعده‌ای را بر قلم رانده است، در حالی که قرآن بدون یکی از قرائات مورد اشاره او بی‌معنی است. به دیگر سخن، اشکال ما بر قاعده این است که «ان القرآن و القراءات حقیقتان متغایرتان» درست نیست بلکه «ان القرآن و اختلاف القراءات – مثلاً – حقیقتان متغایرتان» یا چیزی شبیه به این می‌تواند درست باشد ولی فایده‌ای بر آن مترتب نیست و مشکلی را حل نمی‌کند؛ زیرا مفاهیم نشانه‌ها و صورت‌های مختلفی دارند: نوشتاری، آوایی، نشانه، و ... و وحی قرآن با نشانه آوایی‌ مُنزَل آن القا شده و بدون نشانه آوایی یعنی قرائت نازل شده که جزو قرائات موجود است (و یکی از قرائات مشهور و در دسترس که در باره آن به تفصیل سخن خواهیم گفت) اساساً قابل انتقال نخواهد بود به ویژه در مورد قرآن که الفاظ آن نیز وحیانی است؛ چنان‌که زرکشی خود به آن اشاره کرده است؛ یعنی قرآن و یکی از قراءات (قرائت نازل شده) حقیقتان متغایرتان نیستند بلکه حقیقتة واحده هستند. سخن زرکشی به گونه‌ای است که گویا نشانه نوشتاری قرآن را اصل و نشانه آوایی آن را فرع فرض کرده باشد در حالی که هرمفهومی ابتدا با صورت آوایی و حروف واجی القا می‌شود و حروف نوشتاری فرع بر حروف واجی و آوایی است. درنتیجه به باور نگارنده قاعده فوق با بیانی که زرکشی ارائه کرده مخدوش است. نکته جالب توضیح پایانی است: «و القراءات هى اختلاف الفاظ الوحى المذكور فى كتبة الحروف او كيفيتها»؛ و به این صورت به سراغ نشانه نوشتاری که هیچ محلی از اعراب ندارد، نیز رفته است! و شاید با فهم این اشکال باشد که مرحوم آیت الله خویی این گونه می‌گوید:

«إنّ الاختلاف في القراءة إنّما يكون سببا لالتباس ما هو القرآن بغيره، و عدم تميزه من حيث الهيئة أو من حيث الاعراب، و هذا لا ينافي تواتر أصل القرآن، فالمادة متواترة و إن اختلف في هيئتها أو في إعرابها، و إحدى الكيفيتين أو الكيفيات من القرآن قطعا، و إن لم تعلم بخصوصها». این سخن حقیقتاً‌ عجیب است! گویا قرآن متواتر مواد آن است نه هیئت و اعراب آن و این در حالی است که الفاظ قرآن وحیانی است و ماده و صورت آن متواتر است؛ به تعبیر بهتر: تفسیر کلام ایشان گویا این است که اصل قرآن موادّ آیات است و مواد آیات متواتر است و قرائت هیئت و اعراب آیات و غیر متواتر است و منافاتی بین آن‌ها وجود ندارد (تواتر ماده و عدم تواتر هیئت). این سخن مبهم بلکه دشوار است؛ ماده با اختلاف هیئت می‌تواند معانی متفاوتی بیابد و غالباً چنین است؛ بنابراین، ماده بدون هیئت پوچ و بی‌معنی است! در حقیقت سخن آیت الله خوئی به پاک کردن صورت مسئله می‌ماند تا حل آن! گذشته از این، باید پرسید حجیت ملاک قرار دادن ماده و نه هیئت چیست؟ زیرا بسیار است که بر اثر تغییر هیئت معنا به کلی تغییر می‌کند مانند «مالک» و «ملک»؛ بنابراین چگونه می‌توان به چنین ملاکی گردن نهاد و پذیرفت؟!

بنابراین، این سخن‌ها تلاش‌هایی ناکام برای استوار کردن قاعده‌ای از اساس باطل بیش نیست!!]

ادامه دارد .

در ایتا به ما بپیوندید: http://eitaa.com/jotting


[1] - البرهان، ج 1، ص 318؛ وتقدم في« تصريحات أئمّة الفنّ».

519)  نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت پنجم)

ادامه بررسی متن جناب حجت الاسلام و المسلمین مفیدی ( از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام ):

چه توجیهی از این پدیده [اختلاف قرائات] باید کرد؟

۱) جعلی دانستن اینها

ساده‌ترین راه این است که همه این روایات؛ و بلکه همه قرائت‌های غیرمنطبق بر مصحف کنونی را دروغ و جعلی و ساخته عده‌ای از مغرضان بشمریم؛ و کسانی را که موجب شیوع این روایات و قرائات شده‌اند، لعن و نفرین نماییم. اگرچه این رویه‌ای است که برخی در پیش گرفته‌اند، اما تواتر وجود اینها تردیدی بر وجود این واقعیت از صدر اسلام تاکنون نمی‌گذارد و چشم بستن بر روی واقعیت، هیچگاه نمی‌تواند مشکل را حل کند.

[تعلیقه: اولاً: از جعلی دانستن آن آسان‌تر پذیرش انفعالی آن‌ها و توجیه و تطهیر آن‌هاست؛ کاری که صاحب متن حاضر عهده‌دار آن شده ولی خوب از عهده بر نیامده است؛ چنان‌که خواهید دید. ثانیاً:انکار این قرائات - به معنای اتهام جعل به آن‌ها - نیاز به استدلال دارد و استدلال بر آن کار ساده‌ای نیست بلکه دشوار است. در پیوست مربوط به ملک و مالک گام نخست را در این مسیر برداشتیم. ان شاءالله در ادامه به صورت خیلی فشرده بحث را دنبال خواهیم کرد.]

۲) تحریف قرآن!

بعد از رواج صنعت چاپ و در اثر وقایعی که از قرن یازدهم رخ داد، معدودی از علمای اخباری شیعه (اول از همه سید نعمت الله جزائری) پیدا شدند که وجود این حجم از روایات این‌چنینی و قرائات متکثر را دلیلی بر تحریف قرآن قلمداد کردند؛ تا جایی که مرحوم محدث نوری کتابی در این زمینه تالیف کرد و روایات متعددی که در فصول مختلف آن، قرائات متعددی که خود اهل سنت نقل کرده‌اند، روایات و احادیثی که در متون معتبر خود اهل سنت آمده، و سپس روایات متعددی که در متون شیعه آمده (و همگی آنها با متن مصحف کنونی تفاوت‌هایی دارد) را گردآوری نمود؛ و اینها را شاهدی بر تحریف قرآن قلمداد کرد؛ و متاسفانه این مساله تبدیل به شمشیری از جانب پاره‌ای از علمای اهل سنت علیه شیعه شده است که با اینکه متون خود آنها نیز پر است از این گونه قرائات و احادیث[1]، اما شیعیان را به تحریف قرآن متهم کنند؛ در حالی که قاطبه علمای شیعه[2] از همان ابتدای اسلام بر این جمله که «قرآنی که ما بین الدفتین موجود است، همان قرآنی است که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده و مصون از تحریفی بوده است» را بارها و بارها مورد تاکید قرار داده‌اند.[3]

حقیقت این است که اگرچه کثرت روایات و قرائات مذکور را نمی‌توان انکار کرد، اما از این سو، شواهد فراوانی هم علیه امکان تحریف قرآن وجود دارد؛ از جمله:

الف. کثرت آیاتی که همین افراد هم در قرآن بودن این آیات تردیدی ندارند و بر مصونیت قرآن تاکید دارد؛ مثلا:‌ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏، حجر/۹؛ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد، فصلت/۴۱-۴۲؛ أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفين‏، زخرف/۵)

ب. روایات فراوانی (نه تنها از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله، بلکه از اغلب اهل بیت علیهم السلام) که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، تحریف قرآن را انکار می‌کند؛ مثلا:

ب.1. روایاتی که ثواب ختم یک سوره یا ثواب ختم قرآن را برشمرده است؛ و اینکه عموم مسلمانان و شیعیان هم با خواندن همین قرآن اعلام می‌کردند که ختم قرآن کرده‌اند.

ب.2. روایاتی که در مورد خواندن تک تک سوره‌ها در نمازهای مختلف ویا در شرایط مختلف وارد شده است و مردم هم با خواندن همین آیات و سور خود را مصداق عامل به این روایات می دیدند.

ب.3. روایاتی که تاکید دارد که قرآن را به همین صورت که در دست مردم است بخوانید، بویژه در نماز (مخصوصا اگر دقت کنیم که هر گونه کلام اضافی را موجب بطلان نماز دانسته‌اند) که مهمترینش همین است که از معصومین هم قرائت «مَلِک یوم الدین» و هم قرائت «مالک یوم الدین» در نماز متعدد و در غیر شرایط تقیه روایت شده است و هیچ جا هیچ شیعه‌ای از امام علیه السلام نپرسیده که کدام از اینها درست است؛ و همه علمای شیعه هم به مجزی بودن نماز به هریک از این دو قرائت فتوا داده‌اند.

ج. سنت مستمره اقراء (که حرف به حرف قرآن را با رعایت تمام ریزه‌کاریها هم استاد برایشان می‌خواند و هم در محضر استاد می‌خواندند) و وجود طبقه قاریان در هر نسل که چنین تواتری که سینه به سینه تا شخص پیامبر اکرم صل الله علیه و آله می‌رسد در هیچ موضوع دیگری در جهان یافت نمی‌شود.

د. سیره مستمره مسلمانان در حفظ و ختم قرآن و خواندن آیات و سوره‌های توصیه شده، مخصوصا اگر توجه شود که قرآن کریم – برخلاف تورات و انجیل – از همان روز اول در دست همه مردم بوده است و همواره عده زیادی به حفظ دقیق آن اهتمام داشته‌اند و آنهایی هم که حفظ نبودند اصرار داشتند که حرف به حرف آن را با دقت و بدون غلط بخوانند که امکان هر اقدامی برای تحریف را به لحاط میدانی منتفی می‌کند.

[تعلیقه: اولاً: ظاهرا مراد از طرح عنوان «تحریف قرآن» این است که "اگر ما تعدد قرائات را بپذیریم، از اتهام تحریف رهایی می‌یابیم!"‌ و اگر چنین تقدیری نگیریم، طرح تحریف قرآن در این موضع توجیهی ندارد. از سوی دیگر این تقدیر نیز با ذیل عنوان همخوانی ندارد. ما در جای خود ثابت خواهیم کرد که بدون نگرانی از متهم شدن قرآن به تحریف قرائی، و بدون تأثیر پذیری از این پیش‌فرض، به سراغ اختلاف قرائات رفته و اتهام تحریف قرائی را با برهان تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرائی دفع خواهیم کرد.

ثانیاً: در باره مطالب ذیل تحریف نکاتی هست که در پست مربوط به تحریف ناپذیری قرآن تحت عنوان «برهان تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرآن کریم»  و عربی آن‌ «البرهان التاریخی علی صیانة القرآن من التحریف» مفصل آمده است. این مقاله برای همایش بزرگداشت آیت الله فاضل لنکرانی ره به شمارش مرکز فقهی نگارش یافت و افزون بر این وبلاگ،  در فضای مجازی وجود دارد .

آدرس دو پست یاد شده:

؟؟؟؟]

۳) نسخ‌ تلاوت

توجیهی که در تفاسیر اهل سنت بسیار رایج است[4]، و قلیلی از بزرگان شیعه (مانند شیخ طوسی) هم آن را پذیرفته‌اند،[5] مساله «نسخ‌التلاوة» بوده که دو قسم دارد: «نسخ التلاوة و الحکم» و «نسخ التلاوة دون الحکم»

مساله «نسخ» یک واقعیت مسلمی است که قرآن کریم هم بر آن تاکید فرموده است (بقره/۱۰۶). معنای اولی این کلمه که مورد اتفاق همه مفسران است «نسخ الحکم دون التلاوة» است؛ یعنی حکمی در قرآن بیاید و بعداً حکمش نسخ شود در حالی که آیه‌اش هنوز باقی است و تلاوت می‌شود، مانند آیه نجوی (مجادله/۱۲) که پس از چند روز، با نزول آیه بعد، حکمش نسخ شد.

اما مفسران مذکور، این معنا را بسط داده و گفته‌اند ممکن است گاه تلاوت آیه هم نسخ شود، خواه حکمش باقی بماند (نسخ التلاوة دون الحکم؛ مانند چیزی که اهل سنت درباره آیه موسوم به آیه رجم مطرح می کنند[6]) یا حکمش هم نسخ شود و چیزی از آن نماند (نسخ التلاوة و الحکم).

اما صرف نظر از اینکه چنین کاری (بویژه نسخ التلاوة دون الحکم) لغو و کاملا غیرحکیمانه است، و تا قرن چهارم حتی یک نفر نیز چنین دیدگاهی نداشته (که این احتمال را تقویت می‌کند که تئوری‌سازی‌ای بوده که قرن‌ها بعد برای توجیه برخی مطالب پدید آمده)، شواهد نقض فراوانی نیز دارد:

الف. مهمتر از همه اینکه کسانی که چنین دیدگاهی دارند، برای توجیه این ادعا، به عرضه اخیره قرآن (آخرین عرضه قرآن از جانب فرشته وحی بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در سال آخر عمر ایشان) تمسک می‌کنند و مدعی‌اند که در این عرضه بود که نسخ‌التلاوة بسیاری از آیات رخ داد؛ و می‌کوشند شواهد فراوانی که بر وجود قراءات مخالف مصحف عثمانی (مصحف کنونی) در کتب معتبر خود اهل سنت وجود دارد، همگی را بر بی‌اطلاعی صحابی مذکور از این عرضه اخیره قلمداد کنند؛ در حالی که از کسانی که با سندهای مختلف حضورش در عرضه اخیره اثبات شده، عبدالله ابن‌ مسعود و عبدالله بن ابی و عبدالله بن عباس هستند که این قرائات غیرمنطبق بر مصحف عثمانی از آنها نقل شده؛ و آن سو، هیچ سندی بر اینکه خود زید بن ثابت (که مصحف عثمانی را تنظیم کرده) در عرضه اخیره حضور داشته باشد، وجود ندارد.

ب. بسیاری از قرائت‌های مذکور اصلا در مقام بیان حکم شرعی نیستند که نسخ تلاوت دون الحکم در مورد آنها معنایی داشته باشد.

[تعلیقه: نسخ التلاوة برای توجیه موارد ادعایی در تحریف قرآن به کار می‌آید ولی در اختلاف قرائات مانند ملک و مالک و یطهرن و یطهرن و بسیاری دیگر، به کار نمی‌آید؛ بنابراین، این مطلب به نوعی خروج از بحث است.]

۴) وحی بیانی

توجیهی که در برخی از قدمای شیعه (مانند شیخ صدوق) رایج بوده این است که: اینها «وحی بیانی» بوده است، نه «وحی قرآنی»؛ یعنی وحی را بر دو قسم می‌دانسته‌اند: یکی «وحی قرآنی»، که متن قرآن کریم است؛ و دیگری «وحی بیانی» که شرح و تفسیر آیات است که آن هم از جانب خداوند و توسط فرشته وحی فرود آمده اما جزء متن قرآن نیست (شبیه احادیث قدسی)[7] و بر این باورند که این زیاده ‌هایی که در برخی از روایات دیده می‌شود از این باب است.

صرف نظر از اینکه این بیان، هیچ شاهد روایی ندارد (و اگر چنین چیزی در کار بود، انتظار می‌رفت بارها و بارها در سخن صحابه و تابعین و ائمه اطهار علیهم السلام بدان اشاره شود)، مشکل اصلی این دیدگاه آن است که حداکثر تفاوت‌هایی را که از جنس افزوده‌ها بر مصحف کنونی است می‌تواند توجیه کند؛ در حالی که در بسیاری از این روایات و قراءات در مقایسه با مصحف عثمانی، گاه خود کلمه عوض شده ویا کلماتی کم شده است.

[تعلیقه: به نظر می‌رسد بخش مهمی از قرائات متفاوت با قرائت رایج موجود را که به نوعی با آن به لحاظ معنی مترادف و بسان شرح است، می‌توان مشمول این توجیه دانست.]

۵) اختلاف قرائات

توجیه آخر که شواهد فراوان بر آن وجود دارد این است که قرائت‌های مختلف اولا همگی توسط جبرئیل امین نازل، و توسط خود حضرت محمد صل الله علیه و آله مستقلاً بر مردم قرائت می‌شده است [تعلیقه: وقتی می‌گوییم «همگی» یعنی حتی قرائات متناقض نیز الهی است درحالی که خدا فرموده است: "وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً" !!! ]؛

و ثانیا - برخلاف تصور ابتدایی‌ای که بتدریج و به تَبَع یکسان‌سازی مصاحف توسط عثمان پدید آمد- اختلاف قرائت تنها در حروف و اعراب نبوده است، بلکه گاه در کلمات و عبارات بوده است.[8]

[تعلیقه: اولاً: اگر اختلاف قرائات همه از جانب پیامبر اکرم ص بود – چنان که این توجیه می‌گوید – چرا توحید مصاحف اتفاق افتاد آن هم با نظر موافق حضرت علی ع؟

ثانیاً: وظیفه و فراورده توحید مصاحف چه بود؟  قبلاً گزارش مهم مکی بن ابی طالب در مورد اختلاف نقل شد که بسیار اندک بوده است؛ بیشترین اختلاف در مورد مصحف شام و عراق تنها با چهل حرف (مورد) و کم‌ترین اختلاف مربوط به مصحف کوفه و بصره با تنها پنج اختلاف! (ر.ک: مقدمتان فی علوم القرآن، به کوشش آرتور جفری، مقدمه المبانی؛ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 113) ]

به ویژه که یک آیه گاه به صورتهای مختلف نازل می‌شده است و در منابع روایی شیعه و سنی، فراوان ذکر می‌شود که برخی از آیات در چند موقعیت مختلف نازل شده‌اند؛ و جالب توجه این است که گاه در برخی از نزول‌ها کلماتی بیشتر یا کمتر داشته است. [تعلیقه:‌این‌ روایات گزارش‌هایی از اجتهادهای شخصی برخی قراء قبل و بعد از توحید مصاحف و یا اساساً مجعول است.]

در منابع حدیثی اهل سنت روایات متعددی هست که برخی از بزرگان صحابه می‌دیدند که شخصی آیه‌ای را متفاوت با آنچه خود شنیده قرائت می‌کند و با همدیگر خدمت پیامبر صل الله علیه و آله می‌رفتند و ایشان می‌فرمود «هر دو را من از جانب فرشته وحی گفته‌ام»[9] [تعلیقه: ما قبلاً دو روایت برخلاف این ادعا در ابتدای بحث با کلید واژه « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ » نقل کردیم.]

 و البته خود پیامبر صل الله علیه و آله تاکید می کردند که هرکس فقط یک نحوه قرائت کند که به این عمل «إفراد القراءة» می‌گفتند (یعنی آیه را به یک صورت قرائت کردن به نحوی که برای مخاطب، مطالب با همدیگر خلط نشود). [تعلیقه: چه سندی بر این ادعا وجود دارد؟ و اگر چنین است چرا توحید مصاحف روی داد؟]

طبق این تحلیل، این احادیث و قرائت‌های غیرمشهور، (به شرطی که معتبر باشند) عموماً از جنس همان «اختلاف قرائات» متواتری است که غالبا در حد اختلاف در اعراب و نقطه بوده است. و این گونه نبوده که چنین تحریفی رخ دهد و ائمه علیهم السلام از باب تقیه در مقابل آن سکوت کنند.[10]

[تعلیقه: وقتی می‌گوییم «غالباً» یعنی به صورت موجبه جزئیه به تحریف و تقیه باور داریم!!]

در واقع، اکثریت قریب به اتفاق مفسرانی که تعدد قرائات نازل‌شده بر پیامبر صل الله علیه و آله را اذعان دارند، براین باورند که آنچه در مصحف عثمانی جمع شده است، شامل تمام قرائات نمی‌شود؛ و بویژه در جمع‌آوری قرآن در زمان عثمان، طبق توجیه خودشان، بنا را بر این گذاشتند که بسیاری از این قرائات متعدد را حذف کنند تا مانع اختلاف در امت شوند! [یعنی اجماع امت از شیعه و سنی بر روشی برخلاف روش خدا و رسول شکل گرفت و حضرت علی ع نیز با آنان همراه شد؟!!!!] و تصمیم گرفتند یک قرائت را اصل قرار دهند و تنها قرائات متعددی را که در حد اعراب و نقطه‌گذاری و برخی از حروف است باقی بگذارند؛ که البته موفق نشدند و همین است که امروزه بسیاری از این قرائات – اگرچه نه در متن قرآن چاپ شده – به دست ما رسیده است. در واقع خداوند با نزول قرائات متعدد، از طرفی کاری کرد که کسی خودش در قرآن کریم دست نبرد [تعلیقه:‌یعنی نیازی نبوده که دست ببرد چون هر قرائتی که می‌خواسته بخواند، در گنجینه قرائات متعدد نازل شده از خدا یافت می‌شده است!!!]؛ و حداکثر اینکه برخی قرائات را مهجور گذاشتند؛ و از طرف دیگر بسیاری از این قرائات جسته و گریخته در روایات شیعه و سنی (به عنوان قرائات شاذه) باقی ماند و تمام آنها نزد اهل بیت ع محفوظ است و این همان قرآنی است که امیرالمومنین ع بعد از شهادت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله جمع‌آوری کرد و از او قبول نکردند[11]، و وقتی هم که امام زمان علیه السلام ظهور کند آنها را در اختیار همگان قرار می‌دهد.

[تعلیقه:یعنی مصحف حضرت علی ع کشکول همه قرائات متفاوت و بعضاً‌ متناقض و مهجور و شاذ و ... است! مانده‌ام چه بنویسم که هم رعایت ادب و هم حق مطلب را ادا کرده باشم!]

ادامه دارد .

 


[1]. جالب آنکه منابع اصیل اهل سنت در تمهید اسناد تحریف به قران کریم بسی فراتر از منابع شیعه است، اما با ترفند علمای اهل سنت در طول قرون، همین منابع مشترک، شمشیر برّانی شده است بر سر شیعه که اینها قائل به تحریف قرآن هستند! و یک شاهد واضح آن، تحریف سخن ابن مسعود است ... البته این نکته مهم است که توجه داشته باشیم، فضای ذهنی اهل سنت در قرن دوم و سوم با قرن های بعد و امروز کاملاً متفاوت بوده است، در واقع دوره ای طی شده است که با کارهای کلاسیک علمای اهل سنت طوری شده که بر اساس احادیثی که هم در کتب شیعه هست و هم در کتب اهل سنت چنان وانمود می‌شود که گویی اینها فقط در شیعه است و شیعه متهم به تحریف می‌گردد. در صحیح‌ترین روایات و کتب نزد اهل سنت، پیش از قضیه واضح اختلاف قرائات، مسأله اختلاف مصاحف مطرح بوده و تا قبل از قرن چهارم حساسیتی از اهل سنت راجع به اختلاف مصاحف موجود نبوده، و حساسیت بعد از دست‌یابی شیعه به قدرت حکومتی در قرن چهارم کم کم شروع می‌شود.

[2]. شهید اول، سید نعمت الله(منبع الحیات، ص64) ، سید صدر در شرح وافیه، سید مجاهد در مفاتیح الصول (ص 322)، شهید ثانی در مقاصد (ص254)، مسالک ج8 ص180 و ... تصریح کرده اند که  معظم المجتهدین من اصحابنا حکموا بالتواتر قرائات السبع و قالوا کلٌ نزل به الروح الأمین علی قلب سیدالمرسلین.

[3]. این گفته شیخ صدوق قده (متوفی ۳۸۱) در اعتقادات الامامیة است که شیخ مفید قده (متوفای ۴۱۳) هم در تصحیح الاعتقاد بر آن صحه گذاشته است.

[4] . مثلا: احكام القرآن (جصاص)، ج‏۱، ص۷۴؛ أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج‏۱، ص۱۰۰؛ معالم التنزيل (بغوی)، ج‏۱، ص۱۵۴ و ۵۹۲

[5] . التبيان فى تفسير القرآن، ج‏۱، ص۳۹۴

[6] . در کتب اهل سنت روایات متعددی از عمر نقل می کنند که مدعی است آیه ای بدین صورت « إِذَا زَنَى الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ نَكَالا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» در قرآن وجود داشته که بر حکم رجم (سنگسار) پیرمرد و پیرزنی که زنا کنند، تصریح نموده، ولی در فتاوی اهل سنت مورد اتفاق است اما اکنون در قرآن نیست! (مثلا الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج‏6، ص558؛ تفسیر الامام الشافعی، ج2، ص555 (تفسير الإمام الشافعي؛ محمد بن إدريس الشافعی (المتوفى204هـ)، تحقيق: أحمد بن مصطفى الفرَّان، المملكة العربية السعودية: دار التدمرية، 1427.)؛ تفسیر الطبری، ج6، ص290)

[7] . إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص۸۴-۸۶

[8] .  مثلا در برخی از قرائاتِ غیرمطابق با مصحف عثمان (ولی مطابق با مصحف اُبَیّ ویا مصحف ابن‌مسعود ویا ابن‌عباس) که مورد اهتمام مسلمانان بوده است، عبارت «كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً» (کهف18/79) به صورت «كُلَّ سَفينَةٍ صالِحَةٍ غَصْباً» قرائت شده است (صحیح بخاری، ج4، ص154 و ج۶، ص۸8 و 91؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۴۷؛ سنن نسائی، ج۱۰، ص۱۵۹؛ البحر المحيط، ج‏۷، ص۲۱۳)، و این مطلب در روایات شیعه هم علاوه بر این دو مصحف، از ائمه اطهار ع هم نقل شده است (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۴۴؛ تفسير العياشي، ج‏۲، ص۳۳۵؛ تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۹).

[9] . مثلا صحيح البخاري، ج6، ص184. مرحوم مجلسی در بحار الأنوار (ج‏۳۱، ص۲۰۸-۲۰۹) دو حدیث مفصل در این زمینه را از کتب اهل سنت نقل می‌کند. یکی حدیثی که کتاب جامع الاصول (ج۲، ص۴۷۷- ۴۷۸ حديث ۹۳۹)، آن را از صحاح معروف اهل سنت (بخاری و مسلم و مالک و ابوداود و نسائی، با سندهای مورد اعتماد آنان) نقل می‌کند که حکایت نزاع عمر با هشام بن حکیم است که می‌بیند او سوره فرقان را به نحوی متفاوت با آنچه خودش از پیامبر شنیده قرائت می‌کند؛ و دیگری حدیثی که خود مستقیما از صحاح مسلم و ترمذی و ابوداود و نسائی نقل می‌کند که حکایت نزاع ابی بن کعب  با رفیقش است که می‌بیند او آیاتی را متفاوت با وی قرائت می‌کند.

[10] . و اکنون لازم است این مسئله بخوبی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد تا ضمن پذیرش اختلاف ها، نه تنها عدم تحریف قرآن را بپذیریم بلکه تعدد قرائات قرآن کریم را نوعی کمال لازم برای قرآن تلقی نماییم. اتفاق جمیع مسلمین نیز در طول تاریخ بر ترویج تعدد قرائات ( نه تنها عدم منع بلکه ترویج آن) امری صحیح و مطابق شأن عظیم کتاب مبین است، فقهای شیعه نیز بر جواز قرائت در نماز به قرائت یکی از قراء سبعه نقل اجماع کرده اند، و ظاهر آن این است که یعنی حتی در یک نماز، در یک رکعت یک قرائت و در رکعت دیگر قرائت دیگر مجاز است . صدها تفسیر شیعه و سنی دائماً مسأله تعدد قرائات را ذکر میکنند و مخاطبین خود را مأنوس این فضا میگردانند، و محال است امری مورد رضایت قطعی مولا نباشد و تمام مسلمین بر خلاف آن اجماع کنند!

اهل البیت علیهم السلام با وجود تقیه، بسیاری از اختصاصیات خود را به شیعه منتقل کردند، هر چند زمانی تقیه حاکم بود اما به مرور زمان ، مرام اهل بیت علیهم السلام نزد شیعه روشن می شد، کالشمس فی رابعة النهار، لذا امروز احدی از شیعه اذان را بدون حیّ علی خیر العمل نمیگوید، الصلاة خیر من النوم در اذان نمیگوید، دست بسته نماز نمیخواند، بعد از حمد آمین نمیگوید، در وضو پا را نمی‌شود و... اما آیا اهل بیت علیهم السلام یک مصحف خاص برای شیعه گذاشتند؟ یک قرائت خاص برای شیعه گذاشتند؟

حضرات معصومین علیهم السلام به راحتی می توانستند مصحف واحدی را با تدابیر خود برای شیعه حفظ کنند و به دست ایشان برسانند کما اینکه بسیاری از احکام و معارف خاص شیعه با عبور از دوران تقیه، حفظ شده است. لکن نه تنها تعدد قرائات، تناسبی با ظرفیت عظیم قرآنی دارد و لازمه تناسب تدوین با تکوین است، بلکه بهترین راهکار برای مصونیت قرآن از تحریف است، در واقع خداوند متعال کاری کرده است که هم قرآن او محفوظ است و هم با سبعه بودنش مقاصدش را دنبال و کیدهایی که علیه کتابش داشتند خنثی کرده است. بنابراین هر چند أمت در برهه ای بخاطر خلافت و اختلاف، از وجوهی محروم شدند، لکن این ظرفیت برای أمت باقی است.

[11] . در روایات متعددی آمده است که هرکس غیر از حضرت علی ع مدعی شود که کل قرآن را جمع کرده است کذاب است.

511) نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت سوم)

در ادامه نقدها بر مدعیات جناب آقای مفیدی، در این پست به دو نکته عجیب می‌پردازیم و صحت و سقم آن را بررسی می‌کنیم.

1. ایشان در باره زمخشری که به تواتر قرائات اشکال کرده، این طور تعریض کرده‌اند:

«زمخشری با این‌که صاحب تفسیر قرآن بوده ولی با تحقیقی که در کتاب طبقات القراء دیدم، متوجه شدم که او اصلا درس قرائت نخوانده بوده است؛ یعنی در طبقات القراء نیست. وقتی این فن را نمی‌داند، اشکال به تواتر می‌کند. شهید اول و شهید ثانی و ابن زهره در طبقات القراء هستند [لذا قائل به تواتر قرائات هستند!]. شهید ثانی می‌فرماید:‌ من دو بار تمام قرائات سبع را نزد استاد خواندم.»

2. جناب آقای مفیدی ضمن امام القرائه خواندن شهید اول و تعظیم فراوان در برابر او و کمک گرفتن از این مقوله برای تقویت استدلال، به قول او تمسک جسته که قرائات عشر را متواتر دانسته و به جواز قرائت آن‌ها در نماز فتوا داده است:‌ «تجوز القراءة بالمتواتر و لا تجوز بالشواذ و منع بعض الاصحاب من قراءة أبی جعفر و یعقوب و خلف و هی کمال العشر، و الاصح جوازها لثبوت تواترها کثوب قراءة القراء السبعة.» (ذکری الشیعة، محمد بن مکی (الشهید الاول)، ج3، ص 305)

نقد و بررسی

این نحوه استدلال بسیار نازل و اسف‌بار است. سؤال اول ما این است که بررسی تواتر قرائات و اشکال به آن چه ارتباطی با فراگرفتن قرائات‌ دارد؟! اصلاً‌ این دو دو مقوله‌اند. تواتر قرائات بحثی تاریخی و رجالی است و می‌توان فرض کرد کسی اصلاً توجیه قرائتی را نداند ولی متخصص اسناد آن باشد!

آیا شرط ورود به اسناد روایات و رجال‌شناسی مشروط به فهم محتوای حدیث است؟!

بنابراین، اشکال ایشان به زمخشری کاملاً نادرست، نامربوط و واهی است.

سخن حضرت آقای مفیدی در باره شهید اول نیز مخدوش است؛ زیرا ادعا بدون بررسی ادله آن پذیرفته نیست و اگر چنین بود، اصلاً نمی‌بایست در فقه هیچ اختلافی بین علما و شهید اول وجود داشته باشد و همه مقلد او باشند، در حالی که اختلافات فراوان است و حتی آرای خود شهید نیز در کتاب‌های مختلف بعضاً مختلف است که کاملاً‌ طبیعی است.

نکته جالب این است که شهید ثانی ابتدا بر تواتر قرائات صحه گذاشته ولی مطلب را این گونه توضیح داده است: «ليس المراد بتواتر القراءات أنّ كلّ ماورد من هذه السبع متواتر، بل المراد: انحصار المتواتر الآن فيما نقل من هذه القراءات، فإنَّ بعض ما نقل عن السبعة شاذّ، فضلًا عن غيرهم، كما حقّقه جماعة من أهل هذا الشأن؛

مقصود ما از تواتر قرائات این نیست که تک تک قراءات هفت‌گانه متواتر باشد، بلکه مقصود این است که در حال حاضر قرائت متواتر در ضمن همین قرائات وجود دارد وگرنه می‌دانیم که بخش‌هایی از همین قرائت‌های هفت‌گانه شاذ است؛ چه رسد به قرائت‌های دیگر. این حقیقتی است که گروهی از دانشمندان علم قرائات اثبات کرده‌اند».

البته شهید ثانی در آثار مهم بعدی خود دیگر ادعای تواتر قرائات را تکرار نکرد؛ در کتاب‌هایی مانند:‌ مسالک، الروضة‌البهیة و ...  

مرحوم وحید بهبهانی در حاشیه کتاب مدارک سخن شهید ثانی را رد کرده و این روایت صحیحه را از امام باقر ع متذکر شده که فرمود: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مى‏آيد.»[1] جالب این است که آقای مفیدی تأکید می‌کند نگویید «اختلاف» بلکه بگویید «تعدد قرائات»!! بماند تا جای خود به آن بپردازیم!

سيد محمد العاملي – از نوادگان شهید ثانی – نیز پس از نقل سخن شهید آورده است: «هذا مشكل جدّا لكون المتواتر لايشتبه بغيره؛ کلام شهید در نهایت اشکال است؛ زیرا قرائت متواتر با غیر متواتر مشتبه نمی‌شود!» (مفتاح الکرامه، ص 393)


[1] . اصول الكافى، الكلينى، ج 2، ص 630، حديث 12.

برای دیدن قسمت دوم: 

http://javahery.blogfa.com/post/449/510)-%d8%aa%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%82%d8%a7%d8%aa-%d9%86%da%af%d8%a7%d8%b1%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%af%d8%b9%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%88%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d9%88%d8%b2%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%a6%d8%a7%d8%aa-(%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%af%d9%88%d9%85)

510)  نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت دوم)

پیش از ورود به اصل بحث لازم است به چند نکته مهم توجه دهم:

یکم) اگر بگویم این پست سخت‌ترین پستی است که تا کنون گذاشته ام، احتمالاً به جا سخن گفته‌ام؛ از این رو از مخاطبان بزرگوار نیز استدعا دارم با دقتی مضاعف این پست را از نظر بگذرانند.

دوم) گاه برخی انسان‌ها که می‌توانند مصدر افعال خیر باشند و به قوه محرکه‌ پیش برنده تبدیل شوند،‌ به هردلیل گرفتار آفتی شده و نه تنها به حرکت پیش برنده و مثبت موفق نمی‌شوند که موجب حرکت قهقرایی و منفی می‌شوند. داریم محققانی که هزاران ساعت از وقت خود و شاگردان را صرف مسائلی بی‌حاصل می‌کنند و آخر کار هم - اگر توفیق یارشان باشد - بی آسیب و دست خالی بازمی‌گردند. همین الآن که این سطور را می‌نویسم به یاد پروژه‌ای افتادم که ده‌ها نفر در طول بیش از ده سال روی آن کار کردند و بعد با آمدن رایانه و نرم‌افزار، تقریباً‌ یا تحقیقاً زحماتشان بر باد رفت! البته حتماً اجرشان عندالله محفوظ است ولی قبل از بهرمندی جامعه از حاصل تلاششان و به تعبیر دیگر، قبل از تولد از بین رفت و سقط شد! من اکنون به یاد مرحوم حاجی نوری افتادم که پس از آن‌همه خدمت، کتاب خسارت‌بار «فصل الخطاب» را نگاشت که مثلاً از حق اهل بیت ع دفاع کند ولی هیهات، که بیش از صد سال چماقی شد بر سر شیعه! البته چند سال بعد از نگارش کتاب، خود متوجه خطایش شد و جزوه‌ای نوشت که مقصودش چیز دیگری بوده، ولی چه سود که اگر در توجیه موفق نیز باشد تازه نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب است! خدایش بیامرزاد! حقیقت این است که ما هم از این خطر مصون نیستیم. نکند برخی با حرف‌های نسنجیده فصل الخطاب را روسفید کنند! باید از شر نفس و شیطان رجیم و حیله‌های تو در توی او به خدا پناه ‌برد! ابلیس برخی را با شراب و ربا و فحشا گمراه می‌کند و برخی را با انفاق، نماز، کرامت و قرائت قرآن و مسجد و محراب! آری، مسجد و محراب و چشم ماورایی و برزخی! خدا رحمت کند مرحوم آیة الله سید موسی زرآبادی، آن عارف بزرگ را! از او نقل شده است: «در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم و به قدری پیش رفتم که پرده‌ها از جلو چشمم برداشته شد. دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم رهگذرها را در کوچه و خیابان می‌دیدم، روزی به من گفته شد: «حالا که به این مقام رسیده‌ای اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، یک راه دارد و‌ آن ترک اعمال ظاهری است».

گفتم: این اعمال ظاهری با دلائل قطعی و براهین مسلم شرعی به ما ثابت شده است. من هرگز تا زنده‌ام آن‌ها را ترک نخواهم کرد.

گفته شد: در این صورت همه آنچه به شما داده شده از شما سلب خواهد شد.

گفتم: «به جهنم»!

از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادی شدم؛ دیگر از آن کشف و شهود هیچ خبری نبود. در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری، با آن همه نقشی که دارد شدیداً در رنج و عذاب است و لذا تصمیم گرفتم که با تمام قدرت ـ علاوه بر واجبات ـ به اعمال مستحبی روی بیاورم و در حدّ توان چیزی از مستحبات را ترک نکنم. از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبین، حالاتی به من دست داد که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود.» (مکتب تفکیک، ص ۱۹۶ (با تلخیص).‌)

سوم) در باره امور خارق العاده و تفاوت‌های پدیده‌های خارق العاده شیطانی، کرامت، و معجزه در کتاب اعجاز و تحدی و نقد شبهات به تفصیل سخن گفته‌ایم، علاقه‌مندان می‌توانند مراجعه کنند.

اما بعد:

جناب آقای مفیدی - از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام - در سخنرانی خود برای اثبات تعدد قرائات به داستانی از زندگی کربلایی کاظم متوسل شده و گویا این داستان خیلی روی ذهن ایشان تأثیر گذاشته است. وی از بزرگواری نقل می‌کند که کربلایی کاظم ساروقی آیه «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَر» را «و اللیل إذا أدبر» خوانده است؛ یعنی به جای «إذ» خوانده «إذا». نکته مهم این‌که در ابتدای داستان از او در پاسخ به این سؤال که «قرآن افاضه شده بر شما با کدام قرائت است؟» نقل شده که گفت: «همین قرآن‌های رایج».

جناب آقای مفیدی می‌خواهد با استناد به این داستان بگوید که چون این قرائت افاضه شده، قرائت‌ موجود هم متواتر است، پس

ثابت می‌شود که قرائت‌های مختلف از سوی جبرئیل آورده شده و بحث اختلاف قرائت نداریم بلکه تعدد قرائت داریم.

نقد و بررسی

1. قبل از پرداختن به این داستان، ابتدا باید در باره توانایی خارق العاده مرحوم کربلایی کاظم ساروقی بیندیشیم؛ اولین سؤال این است که او از کرامت الهی برخوردار بود یا توانایی او شیطانی بوده است؟

در پاسخ می‌گوییم: به لحاظ داده‌های علم و تجربه هر دو ممکن است؛ یعنی پدیده شگفت‌انگیز کربلایی کاظم می‌تواند هم الهی باشد هم شیطانی؛ اما او مصداق کدام‌یک است؟

شرایط را بررسی می‌کنیم. مکانی که این توانایی در آنجا به او افاضه شد؛ شیوه زندگی عجین شده با تقوا؛ حلال‌خواری و جز این‌ها. همه این‌ها نشان از ممتاز و نوارنی بودن این پیرمرد بی‌سواد ولی حافظ ویژه قرآن دارد. اما ما با او کاری نداریم؛ سخن ما در باره «توانایی‌ او» است نه «خود او»؛ او انسان خیلی خوبی است؛ قبول، اما از کجا می‌توان دریافت که توانایی او نیز الهی باشد؟ در پاسخ گفته می‌شود: توانایی او معمول نیست؛ خارق العاده است. او قرآن را از حفظ دارد آن‌هم به گونه‌ای که احدی از بشر معمول جز او ندارد!

باز می‌گوییم: قرآن نور است، درست، ولی همین قرآن به راهنمایی عمروعاص بر سر نیزه رفت و با فریب عوام الناس تدبیر و حکومت امیرالمؤمنین را زمین زد. آن عابد جاهل بنی‌اسرائیل را نمازهای شگفت‌آور شیطان فریب داد. در روایتی تکان دهنده از کافی شریف می‌خوانیم: جابر به امام باقر ـ علیه السلام ـ عرض می‌کند: افرادی هستند که چون چیزی از قرآن را به یاد می‌آورند یا برای آن‌ها قرائت می‌شود، چنان از خود بی‌خود می‌شوند که اگر دست‌ها یا پاهایشان را قطع کنند، متوجه نمی‌شوند. [حال اینان چگونه است؟]

امام در پاسخ فرمود:‌ سبحان الله! این امری شیطانی است؛ [مؤمنان] این گونه وصف نشده‌اند! بلکه قرآن [توأم با] نرمی [و آرام بودن]، رقت، اشک و ترس است.» (الكافي، کليني، ج2، ص617؛ البرهان في تفسير القرآن، بحراني، ج‏4، ص707.)

نگارنده در این باره با تفصیل در جلد دوم اعجاز بیانی و تأثیری (2جلد) سخن گفته‌ام. در فراز پایانی دعای عالیة‌المضامین نکته‌ای عجیب وجود دارد؛ می‌فرماید:‌ «اَللَّهُمَّ ارْزُقْنی عَقلاً کامِلاً وَ لُبـّاً رَاجِحـاً وَ عِـزّاً بَاقِیـاً وَ قَلباً زَکِیـّاً وَ عَمَلاً کَثیـراً وَ أدَبـاً بَارِعـاً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لی وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ برحمتکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین.» بله، عقل کامل، خرد ممتاز، عزت باقی، دل پاک، عمل کثیر و ادب عالی که هر یک می‌تواند زندگی انسان را زیر و رو کند و انسان را به عالی‌ترین مراتب برساند، جمع همه این‌ها در معرض خطر «لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ» قرار گرفته است؛ یعنی عقل کامل و ... می‌تواند انسان را به سراشیبی سقوط بکشاند! لذا در دعا می‌فرماید خدایا این‌ها را به سود من قرار ده نه به ضرر من. (ر.ک‌: پست 500)

حال برگردیم به داستان کربلایی کاظم. از کجا بفهمیم توانایی خارق العاده او رحمانی است یا شیطانی؟

گویا چاره‌ای نیست جز این که ببینیم نتیجه‌ای که توانایی او به بار می‌آورد در خدمت به اسلام و قرآن است یا خیر؟ با تعالیم قرآن و اهل بیت ع تطبیق دارد یا خیر؟ اهل بیت ع فرمودند اگر روایتی از ما نقل شد که با قرآن مخالف بود، ما آن را نگفته‌ایم، در بعضی اخبار آمده که به دیوار بکوبید، حتماً پدیده کربلایی کاظم و حتی خیلی بزرگ‌تر از آن هم در ارزش و قیمت به گرد پای سخنان اهل بیت ع نمی‌رسد. اگر قرآن در جایگاه ارزیابی روایات چنین جایگاهی دارد،‌ در ارزیابی سخنان دیگران چه جایگاهی دارد؟ اگر سخنان آنان معارض قرآن باشد چه؟ بگذریم!

بالاخره چه کنیم؟ دست ما از همه جا کوتاه است و تنها راه گویا همین راه است؛ آری، چاره‌ای نیست جز این‌که به همین راه گردن بگذاریم؛ این راهی است برای تشخیص کرامت از سحر که همواره مورد توجه علما بوده و در کتاب‌های کلامی و معارفی از آن سخن گفته‌اند و نگارنده نیز به تفصیل در کتاب اعجاز و تحدی در باره آن سخن گفته است. باید ببینیم، حاصل توانایی او در مسیر اسلام است یا در مسیر و زمین شیطان؟ هر کدام باشد، بر منشأ آن دلالت دارد.

یک نکته مهم

باز تأکید می‌کنم ما حساب خود کربلایی کاظم را از توانایی‌ او و منشأ آن جدا می‌کنیم؛ ممکن است انسانی خیلی خوب باشد، ولی ناخواسته ناقل بیماری مهلکی نیز باشد؛ بیماری و میکروب چیزی است و شخصیت فرد چیز دیگر. این زرنگی شیطان است که گاه انسان‌های خوب را به دام انداخته و به خدمت می‌گیرد بدون آن‌که اصلاً‌ متوجه باشند!

2. ما به وثاقت راوی داستان – با این که حقیر منبع را در اختیار ندارم تا مراجعه کنم – گردن می‌گذاریم ولی این حق را برای خود محفوظ می‌دانیم که بگوییم: این نقل با تأیید علمای فراوانی مبنی بر استماع قرائت کربلایی کاظم و اعلان هماهنگی کامل قرائت او با قرآن موجود در تعارض است! و این نقل حتی با گفته خود کربلایی کاظم که قرائت او همان قرائت قرآن‌های رایج است، در تعارض است و جالب‌تر این است که این سخن کربلایی کاظم را خود راوی نقل کرده و به تعارض سخن و قرائت او توجه کرده و برای او نیز سؤال شده است!

در باره این داستان چند خرده سؤال وجود دارد:

- با تعارض سخن او با قرائت او چه کنیم؟ نمی‌توانیم بپذیریم که کربلایی کاظم که به آمار حروف کلمات و بسیاری از ظرایف - که اگر راویان مطمئن نقل نکرده بودند، باورپذیر نبود - توانایی و آگاهی داشته، ولی نفهمیده که قرائت او با قرائت قرآن موجود بلکه با قرائت قراء سبعه و بالاتر با قراء عشره مخالف است!! یعنی مشکل ما این است که به هیچ وجه نمی‌توانیم بپذیریم که او به این اختلاف آگاه نبوده باشد ولی از سوی دیگر مشهور این است که او راستگو و با تقوا بوده،‌ این تهافت و تعارض را چگونه حل کنیم؟

- چگونه این اختلاف قرائت را فقط راوی محترم این داستان با قبول وثاقت کامل او، نقل کرده و این همه عالم به این اختلاف پی نبرده‌اند؟‌ نکند دو گونه خوانده باشد یا در آن مجلس شیطان برای لحظاتی اختیار او را به دست گرفته و با ایجاد فراموشی، آن گونه بر زبانش جاری شده باشد! او که معصوم نبوده و به لحاظ علمی و مبنایی این امکان‌پذیر است. شاید راوی داستان - که در آن روزها حدودا پانزده تا بیست‌سال سن داشته - اگر از او موارد دیگری از اختلاف قرائات را سؤال می‌کرد و یا سؤالش را فنی‌تر تعقیب می‌کرد و یا با انتقال این اختلاف قرائت به اساتید آن روز زمینه تحقیق وسیع‌تری را فراهم می‌کرد، حقیقت کاملا آشکار می‌شد.

- مشکل دیگر این است که تفاوت «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَر» و «و اللیل إذا أدبر» به لحاظ آوایی بسیار تابلو و مشخص است (این آیه را با آیات قبل و بعد بخوانید) و امکان ندارد کسی متوجه این تفاوت نشود،‌ حال این همه مراجع طراز اول قم و نجف و علمای مطرح جهان اسلام و شیعه او را امتحان کردند و سطر به سطر و کلمه به کلمه و جزء به جزء قرائت او را با قرائت موجود تطبیق دادند – به ویژه که اتهام تحریف قرآن در آن روزگاران داغ و هنوز درد کتاب فصل الخطاب تازه بوده است – و این کار را برای کشف حقیقت انجام داده‌ و در این خصوص وسواس به خرج داده‌اند، نفهمیده‌اند که او «إذا» خوانده نه «إذ» و بر هماهنگی و مطابقت کامل قرائت او با قرائت موجود شهادت داده‌اند؟!! جالب‌تر این است که این سوره جزو سوره‌های کوتاه است که بسیاری در حافظه دارند و زیادتر قرائت می‌شود و با این حال این همه مفسر، قاری، عالم و... به این تفاوت کاملاً آشکار و تابلو پی نبرده‌اند؟!!!

- مشکل دیگر این است که با وجود صدها اختلاف چطور شده همین یک اختلاف وجود داشته آن‌هم به این شکل که قرائت او با هیچ‌یک از قرائت‌های مشهور و غیر مشهور هماهنگ نیست بلکه با قرائت منقول از ابن مسعود هماهنگ است که البته قرائت او را نیز نه شیعه قبول دارد و نه اهل تسنن و البته احتمال انتساب دروغین به او نیز بسیار است؛ زیرا او با عثمان درافتاد و از این رو مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بر اثر آن هم بدرود حیات گفت. این‌ها سؤال‌های ساده و کوچکی نیست که بشود به راحتی از آن‌ها عبور کرد!

- «إذا ادبر» و «إذا دبر» که شماری از قاریان خوانده‌اند،‌ به لحاظ معنایی نزدیک هم است؛ یعنی وقتی که شب تمام می‌شود یا در همان حدود که نزدیک آیه بعد است: «وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ». یعنی قسم به زمان‌هایی که هر دو هنگام صبح است ولی بر اساس قرائت موجود: «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ ، وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَر» ظاهرا مراد هنگام ورود به شب و هنگام صبح است. فراء در توضیح آیه گفته است: «إذ أدبر النهار فكان فى آخره، يقال: دبرنى جاء خلفى و إذا أدبر إذا ولّى‏» (مجاز القرآن، ج‏2، ص276)

و خلاصه این‌که به لحاظ معنایی «إذ أدبر» (قرائت موجود) از «‌‌إذا أدبر» (قرائت منسوب به ابن مسعود) مناسب‌تر است؛ زیرا در قرائت موجود زمان فراگیر است و صبح و شام را در بر می‌گیرد ولی در قرائت ابن مسعود و ظاهرا قرائت إذا دبر تکرار زمان رخ داده است. نکته زیباشناختی دیگر این‌که در قرائت موجود بین دو زمان به لحاظ آوایی توقفی نیست همچنانکه گردش شب و روز پی‌درپی است ولی در قرائت ابن مسعود با این که زمان قریب به هم و تقریبا تکراری است، ولی بین دو آیه به لحاظ آوایی توقفی شکل می‌گیرد که به لحاظ معنایی هماهنگی تام ندارند.

3. اگر بگوییم قرائت ابن مسعود صحیح است و آن را بپذریم، به این معنی است که همه قرائت‌های شناخته شده و حتی شواذ مورد قبول است و محدودیت به قراء هفت‌گانه و ده‌گانه و بیشتر بی‌ارزش است. با این وصف، با قرائت‌های منقول متعارض چه کنیم؟ آیا خدای متعال جبرئیل را با قرائت‌های متعارض به سوی پیامبر اکرم ص فرستاده و بعد خود در قرآن ادعا کرده که‌: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً» !!)

___________

پست قسمت اول

http://javahery.blogfa.com/post/447/508)-%d8%aa%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%82%d8%a7%d8%aa-%d9%86%da%af%d8%a7%d8%b1%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%af%d8%b9%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%88%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d9%88%d8%b2%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%a6%d8%a7%d8%aa-(%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84)-

508)  نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت اول)

ویرایش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیراً یکی از اساتید حوزه علمیه به نام «حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حسین مفیدی» - از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام - در یک نشست علمی (بدون ناقد رسمی) در جمع طلاب و شاگردانش به صورت مشروح  در باره قرائات قرآن سخنرانی فرموده‌اند. فایل صوتی سخنان ایشان در برخی کانال‌ها (وابسته به مدرسه فقهی امام محمدباقرعليه السلام) منتشر و سپس فایلی از نشست علمی و برخی یادداشت‌های گوینده آماده و ارائه شد. فایل و متن را یکی از طلاب فاضل برای حقیر فرستاد تا نظر دهم. من وقتی مطالب ایشان را شنیدم، خیلی تأسف خوردم و تصمیم گرفتم نقدی بر متن ذیل – که خلاصه‌ای نسبتاً جامع از گفتار او است – ارائه کرده و در فضای مجازی عرضه کنم؛ امید که مفید باشد.

قبل از ورود به نقد متن، به چند نکته کلی اشاره می‌کنم:

1. در حوزه قرائات آثار متعددی از اساتید منتشر شده است؛ مانند بخش عمده جلد دوم التمهید فی علوم القرآن، نگاشته مرحوم آیت الله محمدهادی معرفت؛, و ... .

این کتاب‌ها کامل نیستند و نگارنده نیز نقدهای زیادی بر آن‌ها دارم و بخش‌هایی از نقدهایم بر تاریخ قرائات التمهید در فضای مجازی (http://javahery.blogfa.com) موجود است، لیکن نادیده گرفتن کلی این آثار که زمان بسیاری از اساتیدی که عمری در حوزه علوم قرآن صرف کرده‌اند،‌ گرفته و حاصل عمری تلاش است، شایسته نیست و بیش از آن‌که به آن‌ها بازگردد، کار خود انسان را با کاستی مواجه می‌کند. خیلی خوب بود جناب آقای مفیدی وقتی در باره تواتر قرائات سخن می‌گویند، دست‌کم اشاره وار ادله مردود بودن ادعای تواتر قرائات را که به تفصیل در التمهید آمده، به بحث بگذارند یا حداقل اشاره‌ای بکنند که به مخاطب بفهمانند «ما این‌ها را دیده‌ایم» و هکذا برخی مباحث دیگر. به یاری خدا ما با نقد متن ذیل نشان خواهیم داد که تضارب آراء چه چالش‌های بزرگی فراروی گوینده محترم ایجاد خواهد کرد.

2. برخی مطالب که در فایل صوتی آمده و بعضاً بر آن تأکید شده، در متن نیامده؛ حقیر نیز با اعتقاد به ضعف یا شدت ضعف آن‌ها از ذکر و نقد آن‌ها می‌گذرم ولی اگر کسی بخواهد به صورت خصوصی ورود می‌کنم. 

3. نکته مهم دیگر این است که در نقد بنا را بر اختصار و ارجاع می‌گذاریم وگرنه می‌بایست کتابی پرحجم در نقد متن ذیل بنگاریم! زیرا ادعا مسیری آسان و کوتاه است ولی نقد  مسیری طولانی و پر زحمت.

4. برخی تعلیقات از تعلیقات قبلی نگارنده بر التمهید کپی شده است.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات و مساله تحریف

مقدمه: مساله وجود قرائتهای متعدد غیرمنطبق با مصحف کنونی

قرآن کریم توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله به چندین قرائت خوانده شده

[تعلیقه: معمولاً در مقدمه فرضیه‌ها بدون اثبات به صورت قطع ادعا نمی‌شوند؛ زیرا این ادعاها قرار است اثبات شوند، لیکن چون ادعا شده ، به اجمال پاسخ می‌دهم و چنانچه در ادامه سخنی و یا ادله‌ای ارائه شد،‌ به تفصیل وارد می‌شوم:

تفسير الطبري عن عبداللَّه (احتمالا بن مسعود است) : اختَلَفَ رَجُلانِ في سورَةٍ ، فَقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، وقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، فَأُتِيَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله فَأُخبِرَ بِذلِكَ ، قالَ : فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ وعِندَهُ رَجُلٌ (احتمالاً علی ع بوده)، فَقالَ: اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم (دو نوع معنی می‌شود: هریک بر قرائت خود بخوانید که به آن آموخته‌اید (این معنی درست نیست؛ زیرا با « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ» نمی‌سازد؛ و این نشان می‌دهد که آن‌ها یا یکی از آن‌ها قرائتی شاذ داشته که یا آموخته و یا خود ساخته و نیز نشان می‌دهد قرائتی که از سوی پیامبر اکرم ص به آن‌ها آموزش داده شده، شهرت داشته است؛ زیرا قرائت صحیح را بیان نکرد فقط به قرائت مشهوری که طبق آن تعلیم شده‌اند ارجاع فرمود)؛ یا: قرائت‌های خود را رها کنید و آن‌گونه که پیامبر اکرم ص به شما آموخته بخوانید)- فَلا أدري أبِشَي‏ءٍ اُمِرَ (یعنی آن شخص که حضرت علی ع است) أم بِشَي‏ءٍ ابتَدَعَهُ مِن قِبَلِ نَفسِهِ (یعنی نمی‌دانم پیامبر اکرم ص به او دستور دارد به ما این‌گونه بگوید یا از طرف خودش گفت)- فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختِلافُهُم عَلى‏ أنبِيائِهِم (این عبارت نیز مؤید خشم پیامبر اکرم ص است). قالَ : فَقامَ كُلُّ رَجُلٍ مِنّا وهُوَ لايَقرَأُ عَلى‏ قِراءَةِ صاحِبِهِ (این عبارت اگر نتیجه « اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم» باشد، مؤید تأیید اختلاف قرائات است که با « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ» و « فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ ...» نمی‌سازد) . (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ).

تفسير الطبري عن عبداللَّه بن مسعود : تَمارَينا (المِراء : الجدال] في سورَةٍ مِنَ القُرآنِ ، فَقُلنا : خَمسٌ وثَلاثونَ ، أو سِتٌّ وثَلاثونَ آيَةً ، قالَ : فَانطَلَقنا إلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله فَوَجَدنا عَلِيّاً يُناجيهِ ، قالَ : فَقُلنا : إنّا اختَلَفنا فِي القِراءَةِ ، قالَ : فَاحمَرَّ وَجهُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله (نشان خشم پیامبر اکرم ص از اختلاف قرائات)، وقالَ : إنَّما هَلكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِاختِلافِهِم بَينَهُم (مؤید واکنش تند و خشم پیامبر اکرم ص در برابر اختلاف قرائات است).

قالَ : ثُمَّ أسَرَّ إلى‏ عَلِيٍّ شَيئاً ، فَقالَ لَنا عَلِيٌّ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله يَأمُرُكُم أن تَقرَؤوا كَما عُلِّمتُم (همان برداشت را از این فراز نیز داریم لیکن در این روایت تتمه معارضی وجود ندارد درحالی که در روایت فوق و روایتی که در متن التمهید آمده، خاتمه معارضی وجود دارد. البته در روایت متن تعارض وجود ندارد و یکدست به نفع اختلاف قرائات است، لیکن روایت با این دو روایت ناسازگار و در تعارض است.) (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۲۲۶ ح ۸۳۲ ، صحيح ابن حبّان : ج ۳ ص ۲۲ ، كنز العمّال : ج ۲ ص ۳۳۹ ح ۴۱۸۳ ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج ۲ ص ۴۲ عن أبي بكر بن عياش ، بحار الأنوار : ج ۴۰ ص ۱۵۶ ذيل ح ۵۴ .)) ]

که همه این قرائات، توسط فرشته وحی از جانب خداوند سبحان نازل شده است.

[تعلیقه:‌این ادعا نیز مردود و بدون سند است و حدیث صحیح ذیل مطلب را روشن می‌کند. اگر در ادامه در باره آن سخن به میان آمد، به تفصیل وارد خواهیم شد: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مى‏آيد.»[1]]  

در این میان، به دلایل تاریخی، قرائات سبع (هفتگانه) یا قرائات عشر (دهگانه) شهرت بسیار بیشتری پیدا کرده‌اند.

لازم به ذکر است بر اساس حدیثی که با سند صحیح [ادعای بدون دلیل است. در پاورقی توضیح داده شده است.] توسط شیعه[2] و به طور متواتر [این ادعا نیز عجیب است!] توسط اهل سنت[3] از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله روایت شده است، قرآن کریم بر هفت حرف (سبعة احرف) نازل شده است که یکی از معانی آن، این است که قرآن با قرائات متعدد نازل شده است؛ هرچند بر اثر اقداماتی که در قرن چهارم به بعد رخ داد، در بین عوام این تلقی پدید آمد که قرائاتی که امروزه به نام قرائات سبعه معروف شده همان سبعة احرف است! و این تلقی قطعا ناصواب است.[4]

[تعلیقه: استاد معرفت به تفصیل در باره روایات سبعة احرف سخن گفته و برخی فضلا در باره آن تک‌نگاری دارند. نگارنده فهرستی از اشکالات این روایات را بیان می‌کنم، علاقه‌مندان می‌‌توانند رجوع کنند:

- اشکال سندی؛

- اختلاف در مضامین؛

- روایات مخالف با سبعة احرف از جهت شمار؛

- روایات شیعی در رد سبعة احرف؛ مانند:

صحیح السند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ.

صحیح السند: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِي‏ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ.]

در هر صورت، وجود و رواج قرائات متعدد که همگی توسط خود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله بر مسلمانان عرضه شده است [این تهمتی به پیامبر اکرم ص است!!!!!!]، یک مطلب متواتر و غیر قابل انکار در میان شیعه و سنی بوده است؛ هرچند در دو سه قرن اخیر، به خاطر رواج قرائت حفص از عاصم توسط صنعت چاپ[5] [در باره این ادعا نیز سخن خواهیم گفت و با مدارک متقن نشان خواهیم داد که قرائت حفص از عاصم قبل از صنعت چاپ نیز مشهور و معمول بوده، هرچند  صنعت چاپ باعث شد قرائت‌های شاذ از جامعه برچیده شود.] و نیز کج‌فهمی [!!!!!!!!!!] برخی از علمای شیعه در فهم حدیثی که در کتاب شریف کافی از نزول قرآن بر حرف واحد سخن می‌گوید[6]، [7] برخی در نزول قرائات متعدد از جانب خداوند تردید کرده‌اند!

در واقع، روایاتی متعددی، هم در کتب شیعه وجود دارد و هم در کتب اهل سنت، وجود دارد که حکایتگر این است که قراءاتی از برخی از آیات قرآن در صدر اسلام وجود داشته که با مصحفی که اکنون در دست ماست، و با هفت قرائت متواتر در جهان اسلام شایع است[8]، تفاوت‌هایی دارد؛ و این گونه روایات در طول تاریخ معرکه آرای محدثان، فقها، متکلمان و در یک کلام، قرآن‌شناسان مسلمان بوده است.

بویژه اگر توجه کنیم که در همین آیات موجود که هر روزه تلاوت می‌کنیم، قرائات متعددی از همان صدر اسلام به صورت کاملا متواتر تا به امروز رسیده است [تعلیقه: کاملاً متواتر!! ان شاء الله در ادامه که اشکالات بر تواتر قرائات مطرح خواهد شد، از عهده اثبات و پاسخ به نقدها برخواهید آمد!!] ، مساله پیچیده‌تر می‌شود.

 


[1] . اصول الكافى، الكلينى، ج 2، ص 630، حديث 12.

[2] . خصال، ج۲، ص۳۵۹. شیخ صدوق در این صفحه بابی گشوده است به نام «نزل القرآن على سبعة أحرف‏» که دو حدیث آورده است:

حدیث43: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الصَّيْرَفِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْأَحَادِيثَ تَخْتَلِفُ عَنْكُمْ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوهٍ ثُمَّ قَالَ «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ».

[آیت الله معرفت در باره سند این روایت آورده است: « ... بسند فيه (محمد بن يحيى الصيرفى)- و هو مجهول- ...» ایشان در ادامه آورده‌اند: « و فسر العلماء الاحرف فى هذا الحديث بمعنى البطون، اى كل آية تحتمل وجوها من المعنى، و ان كانت ربما تخفى على العامة، لكن الامام المعصوم عليه السلام يعرفها، فيفتى عليها.».

نگارنده در نقد استاد معرفت آورده‌ام: تعلیقه: علما احرف را به بطون معنی کرده‌اند ولی بر فرض معنای قرائت نیز حدیث قابل فهم است؛ یعنی قرائات هفت‌گانه آن‌چنان متفاوت‌اند که معانی متفاوتی ارائه‌ می‌کنند و امام بر اساس آن معانی متفاوت، فتواهای متفاوتی ارائه می‌کند، لیکن چون این معنی مشکلاتی دارد – مانند این‌که اولاً غالب اختلاف قرائات چنین نیست که معانی هفت‌گانه متفاوتی ارائه کنند تا بتوان آن‌ها را مصداق این روایت فرض کرد و فتوای متفاوت و گاه متعارض از سوی یک امام بر اساس قرائت‌های مختلف یک آیه و یک واژه نیز با حکمت خداوند ناسازگار است؛ ازاین رو علما «احرف» را به بطون تفسیر کرده‌اند.]

حدیث44: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَانِي آتٍ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ.

در سند حدیث دوم، برخی خدشه دارند (که البته ضعیف بودن سند، لزوما به معنای کذب بودن حدیث نیست، هرچند از اعتبار آن می‌کاهد) اما حدیث اولش صحیح‌السند است.

[استاد معرفت در باره سند این سند نیز آورده است: «... فيه (احمد بن هلال)- و هو غال متهم فى دينه- ...»]

[3] . مثلا: صحيح البخاري (6/ 184)

4991 - حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُفَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي اللَّيْثُ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُقَيْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، حَدَّثَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: «أَقْرَأَنِي جِبْرِيلُ عَلَى حَرْفٍ فَرَاجَعْتُهُ، فَلَمْ أَزَلْ أَسْتَزِيدُهُ وَيَزِيدُنِي حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ»

4992 - حَدَّثَنَا سَعِيدُ [ص:185] بْنُ عُفَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي اللَّيْثُ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُقَيْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ، أَنَّ المِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَبْدٍ القَارِيَّ، حَدَّثَاهُ أَنَّهُمَا سَمِعَا عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ، يَقُولُ: سَمِعْتُ هِشَامَ بْنَ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ، يَقْرَأُ سُورَةَ الفُرْقَانِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَاسْتَمَعْتُ لِقِرَاءَتِهِ، فَإِذَا هُوَ يَقْرَأُ عَلَى حُرُوفٍ كَثِيرَةٍ، لَمْ يُقْرِئْنِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَكِدْتُ أُسَاوِرُهُ فِي الصَّلاَةِ، فَتَصَبَّرْتُ حَتَّى سَلَّمَ، فَلَبَّبْتُهُ بِرِدَائِهِ، فَقُلْتُ: مَنْ أَقْرَأَكَ هَذِهِ السُّورَةَ الَّتِي سَمِعْتُكَ تَقْرَأُ؟ قَالَ: أَقْرَأَنِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَقُلْتُ: كَذَبْتَ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَدْ أَقْرَأَنِيهَا عَلَى غَيْرِ مَا قَرَأْتَ، فَانْطَلَقْتُ بِهِ أَقُودُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَقُلْتُ: إِنِّي سَمِعْتُ هَذَا يَقْرَأُ بِسُورَةِ الفُرْقَانِ عَلَى حُرُوفٍ لَمْ تُقْرِئْنِيهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «أَرْسِلْهُ، اقْرَأْ يَا هِشَامُ» فَقَرَأَ عَلَيْهِ القِرَاءَةَ الَّتِي سَمِعْتُهُ يَقْرَأُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «كَذَلِكَ أُنْزِلَتْ»، ثُمَّ قَالَ: «اقْرَأْ يَا عُمَرُ» فَقَرَأْتُ القِرَاءَةَ الَّتِي أَقْرَأَنِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «كَذَلِكَ أُنْزِلَتْ إِنَّ هَذَا القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»

[4] . وَقَالَ أَبُو شَامَةَ ظَنَّ قَوْمٌ أَنَّ الْقِرَاءَاتِ السَّبْعَ الْمَوْجُودَةَ الْآنَ هِيَ الَّتِي أُرِيدَتْ فِي الْحَدِيثِ وَهُوَ خِلَافُ إِجْمَاعِ أَهْلِ الْعِلْمِ قَاطِبَةً وَإِنَّمَا يَظُنُّ ذَلِك بعض أهل الْجَهْل وَقَالَ بن عَمَّارٍ أَيْضًا لَقَدْ فَعَلَ مُسَبِّعُ هَذِهِ السَّبْعَةِ مَالا يَنْبَغِي لَهُ وَأَشْكَلَ الْأَمْرَ عَلَى الْعَامَّةِ بِإِيهَامِهِ كُلَّ مَنْ قَلَّ نَظَرُهُ أَنَّ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ هِيَ الْمَذْكُورَةُ فِي الْخَبَرِ وَلَيْتَهُ إِذِ اقْتَصَرَ نَقَصَ عَنِ السَّبْعَةِ أَوْ زَادَ لِيُزِيلَ الشُّبْهَةَ وَوَقَعَ لَهُ أَيْضًا فِي اقْتِصَارِهِ عَنْ كُلِّ إِمَامٍ عَلَى رَاوِيَيْنِ أَنَّهُ صَارَ مَنْ سَمِعَ قِرَاءَةَ رَاوٍ ثَالِثٍ غَيْرِهِمَا أَبْطَلَهَا وَقَدْ تَكُونُ هِيَ أَشْهَرَ وَأَصَحَّ وَأَظْهَرَ وَرُبَّمَا بَالَغَ مَنْ لايفهم فَخَطَّأَ أَوْ كَفَّرَ (فتح الباري لابن حجر (9/ 30)

وَقَالَ مَكِّيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ هَذِهِ الْقِرَاءَاتُ الَّتِي يُقْرَأُ بِهَا الْيَوْمَ وَصَحَّتْ رِوَايَاتُهَا عَنِ الْأَئِمَّةِ جُزْءٌ مِنَ الْأَحْرُفِ السَّبْعَةِ الَّتِي نَزَلَ بِهَا الْقُرْآنُ ثُمَّ سَاقَ نَحْوَ مَا تَقَدَّمَ قَالَ وَأَمَّا مَنْ ظَنَّ أَنَّ قِرَاءَةَ هَؤُلَاءِ الْقُرَّاءِ كَنَافِعٍ وَعَاصِمٍ هِيَ الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ الَّتِي فِي الْحَدِيثِ فَقَدْ غَلِطَ غَلَطًا عَظِيمًا قَالَ وَيَلْزَمُ مِنْ هَذَا أَنَّ مَا خَرَجَ عَنْ قِرَاءَةِ هَؤُلَاءِ السَّبْعَةِ مِمَّا ثَبَتَ عَنِ الْأَئِمَّةِ غَيْرُهُمْ وَوَافَقَ خَطَّ الْمُصْحَفِ أَنْ لَا يَكُونَ قُرْآنًا وَهَذَا غَلَطٌ عَظِيمٌ فَإِنَّ الَّذِينَ صَنَّفُوا الْقِرَاءَاتِ مِنَ الْأَئِمَّةِ الْمُتَقَدِّمِينَ كَأَبِي عُبَيْدٍ الْقَاسِمِ بْنِ سَلَّامٍ وَأَبِي حَاتِمٍ السِّجِسْتَانِيِّ وَأَبِي جَعْفَرٍ الطَّبَرِيِّ وَإِسْمَاعِيلَ بْنِ إِسْحَاقَ وَالْقَاضِي قَدْ ذَكَرُوا أَضْعَافَ هَؤُلَاءِ (فتح الباري لابن حجر (9/ 31)

وَقَالَ بن السَّمْعَانِيّ فِي الشَّافِي التَّمَسُّكُ بِقِرَاءَةِ سَبْعَةٍ مِنَ الْقُرَّاءِ دُونَ غَيْرِهِمْ لَيْسَ فِيهِ أَثَرٌ وَلَا سُنَّةٌ وَإِنَّمَا هُوَ مِنْ جَمْعِ بَعْضِ الْمُتَأَخِّرِينَ فَانْتَشَرَ رَأْيُهُمْ أَنَّهُ لَا تَجُوزُ الزِّيَادَةُ عَلَى ذَلِكَ قَالَ وَقَدْ صَنَّفَ غَيْرُهُ فِي السَّبْعِ أَيْضًا فَذَكَرَ شَيْئًا كَثِيرًا مِنَ الرِّوَايَاتِ عَنْهُمْ غَيْرَ مَا فِي كِتَابِهِ فَلَمْ يَقُلْ أَحَدٌ إِنَّهُ لَا تَجُوزُ الْقِرَاءَةُ بِذَلِكَ لِخُلُوِ ذَلِكَ الْمُصْحَفِ عَنْهُ وَقَالَ أَبُو الْفَضْلِ الرَّازِيُّ فِي اللَّوَائِحِ بَعْدَ أَنْ ذَكَرَ الشُّبْهَةَ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا ظَنَّ الْأَغْبِيَاءُ أَنَّ أَحْرُفَ الْأَئِمَّةِ السَّبْعَةِ هِيَ الْمُشَارُ إِلَيْهَا فِي الْحَدِيثِ وَأَنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدَ بن مُجَاهِدٍ جَعَلُوا الْقِرَاءَاتِ ثَمَانِيَةً أَوْ عَشْرَةً لِأَجْلِ ذَلِكَ قَالَ وَاقْتَفَيْتُ أَثَرَهُمْ لِأَجْلِ ذَلِكَ وَأَقُولُ لَوِ اخْتَارَ إِمَامٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْقُرَّاءِ حُرُوفًا وَجَرَّدَ طَرِيقًا فِي الْقِرَاءَةِ بِشَرْطِ الِاخْتِيَارِ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ خَارِجًا عَنِ الْأَحْرُفِ السَّبْعَةِ وَقَالَ الْكَوَاشِيُّ كُلُّ مَا صَحَّ سَنَدُهُ وَاسْتَقَامَ وَجْهُهُ فِي الْعَرَبِيَّةِ وَوَافَقَ لَفْظُهُ خَطَّ الْمُصْحَفِ الْإِمَامِ فَهُوَ مِنَ السَّبْعَةِ الْمَنْصُوصَةِ فَعَلَى هَذَا الْأَصْلِ بُنِيَ قَبُولُ الْقِرَاءَاتِ عَنْ سَبْعَةٍ كَانُوا أَوْ سَبْعَةِ آلَافٍ وَمَتَى فُقِدَ شَرْطٌ مِنَ الثَّلَاثَةِ فَهُوَ الشَّاذُّ قُلْتُ وَإِنَّمَا أَوْسَعْتُ الْقَوْلَ فِي هَذَا لِمَا تَجَدَّدَ فِي الْأَعْصَارِ الْمُتَأَخِّرَةِ مِنْ تَوَهُّمٍ أَنَّ الْقِرَاءَاتِ الْمَشْهُورَةَ مُنْحَصِرَةٌ فِي مِثْلِ التَّيْسِيرِ وَالشَّاطِبِيَّةِ وَقَدِ اشْتَدَّ إِنْكَارُ أَئِمَّةِ هَذَا الشَّأْنِ عَلَى مَنْ ظَنَّ ذَلِكَ كَأَبِي شَامَةَ وَأَبِي حَيَّانَ وَآخِرُ مَنْ صَرَّحَ بِذَلِكَ السُّبْكِيُّ فَقَالَ فِي شَرْحِ الْمِنْهَاجِ عِنْدَ الْكَلَامِ عَلَى الْقِرَاءَةِ بِالشَّاذِّ صَرَّحَ كَثِيرٌ مِنَ الْفُقَهَاءِ بِأَنَّ مَا عَدَا السَّبْعَةِ شَاذٌّ تَوَهُّمًا مِنْهُ انْحِصَارَ الْمَشْهُورِ فِيهَا (فتح الباري لابن حجر (9/ 32)

وَقَالَ الْقَاضِي أَبُو بَكْرِ بْنُ الْعَرَبِيِّ فِي الْعَوَاصِمِ: ضَبْطُ الْأَمْرِ عَلَى سَبْعِ قِرَاءَاتٍ لَيْسَ لَهُ أَصْلٌ فِي الشَّرْعِ، وَقَدْ جَمَعَ قَوْمٌ ثَمَانِيَ قِرَاءَاتٍ، وَقَوْمٌ عَشْرًا، أَصْلُ ذَلِكَ أَنَّهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ -، قَالَ: «أُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعِ أَحْرُفٍ» فَظَنَّ قَوْمٌ أَنَّهَا سَبْعُ قِرَاءَاتٍ وَهَذَا بَاطِلٌ، وَتَيَمَّنَ آخَرُونَ بِهَذَا اللَّفْظِ فَجَمَعُوا سَبْعَ قِرَاءَاتٍ. (البحر المحيط في أصول الفقه، ابوعبدالله بدرالدین محمد زرکشی، دارالکتبی، 1414، ج2، ص220)

[5] . برخلاف آنچه امروزه گاهی گمان می‌شود که این قرائت تنها قرائت متواتر است و بقیه این اندازه معروف نبوده، حقیقت این است که در قرون اولیه این قرائت در مقایسه با سایر قرائات رواج خیلی زیادی هم نداشته است. مثلا در میان قراء سبعه و راوایان چهارده‌گانه آنها هریک «متفردات»ی دارد (مثلا متفردات حفص، یعنی مواردی از قرآن که از میان این چهارده روایت، تنها و تنها حفص دان گون قرائت کرده است) طبری، مفسر معروف اهل سنت در قرن چهارم، که در تفسیرش به نقل بسیاری از قرائاتی که امروزه برای ما شاید ناآشنا باشد اهتمام دارد ظاهرا اصلا با قرائت حفص آشنا نبوده و در تفسیر آیات هرگاه به یکی از محل‌هایی می‌رسد که حفص قرائت متمایزی در آن مورد داشته است، هیچ اشاره‌ای بدان قرائت نمی‌کند. (ر. ک: مقاله «قراءة حفص عن عاصم ليست من مرويات الطبري في القراءات» در http://vb.tafsir.net/tafsir1071/#.WxUHLSCLlPZ

[تعلیقه: این ادعا نیاز به بررسی جدی دارد ولی بر فرض صحت، پاسخ آن این است که طبری بر ثبت قراءة العامة به دلیل رواج و بی‌نشان بودن آن و عدم اهتمام قراء نامی به آن و ترجیح آنان به تمایز با تمسک به قرائات دیگر، اهتمام نداشته و - چنان که مقدسی (قرن چهارم) در احسن التقاسیم در گزارشی مهم تصریح کرده - فرهنگ آن دوران چنین بوده که قراء نامی با قرائت‌های غیر قرائت العامة (که بعدها به حفص از عاصم نامبردار شد) برای خود تمایز و اعتبار دست و پا می‌کرده‌اند. در حقیقت آنان آگاهی از قرائت مطابق  قرائت حفص از عاصم را که در آن دوران به قرائت العامة شناخته می‌شد، به دلیل فراگیر و رایج و بدون نشان بودن، هنر نمی‌ دانستند و هنر را در تسلط بر قرائات غیر قرائت العامة - که قرائت عمومی بود - می‌دیدند. ان شاء الله عبارت‌های احسن التقاسیم را در قسمت‌های بعد به تفصیل ارائه و به بحث خواهم گذاشت و خلاصه‌ای از آن را در مقاله ای گزارش کرده‌ام (هنوز منتشر نشده). شاهد عرض بنده عدم اشاره به آن است؛ بله اگر می آورد و تضعیف می‌کرد، قابل بحث بود ولی بنا بر ادعا، او اصلا اشاره نکرده و ادعای عدم اطلاع و عدم دسترسی نشان دهنده بی‌خبری مدعی است لذا عرض شد این ادعا نیاز به بررسی جدی دارد. به نظرم این مطلب مؤید نظریه این همانی و شاهد بطلان قرائات غیر قرائت العامه و واحده است؛ یعنی دقیقا عکس آنچه جناب آقای مفیدی در پی اثبات آن است! حقیر مقاله‌ای دارد که از جهتی به این موضوع پرداخته است (مقاله‌ای که به آن اشاره شد، ان شاء الله پس از انتشار در این وبلاگ ارائه خواهد شد). ضمنا این بحث به صورت خاص ظرفیت یک مقاله علمی پژوهشی را دارد. ان شاء الله به این مسئله با تفصیل ورود خواهم کرد.]

[6] . در کتاب کافی (ج2، ص630) حدیثی است که شخصی به امام صادق ع عرض می‌کند که «مردم می‌گویند که قرآن بر سبعة احرف نازل شده است؛ و امام ع پاسخ می‌دهد که دروغ می‌گویند، بر حرفی واحد از نزد خدایی واحد نازل شده است: (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِد).

دقت کنید: سوال کننده، گفتن این جمله «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» را به مردم نسبت می‌دهد، نه به حدیث نبوی؛ و حضرت نمی‌فرمایند که این حدیث جعلی است؛ بلکه می‌فرماید این دشمنان خدا دروغ می‌گویند.  [«كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ » بر جعلی بودن دلالت ندارد؟!! مفسر این روایت - البته اگر به تفسیر نیازمند باشد! - روایت صحیح السند از امام باقر ع است که در همان فضا و دوران زندگی می‌کردند:«ان القرآن واحد نزل من عند واحد، و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة» البته این تفسیر برای سبعة احرف (یعنی جواز تغییر کلمات قرآن به کلمات تقریبا هم‌معنا) با روایات زیادی از سبعة احرف نمی‌سازد و هیچ قرینه‌ای در روایت نیست که این معنا غلبه تمام بر دیگر معانی یافته باشد و البته روایت امام باقر ع قرینه بطلان این تفسیر است و بدین معنی است که روایات سبعة احرف کلاً باطل است، هرچند در منابع شیعی نیز ورود کرده باشد. 

در نقد روایات شیعی سبعة احرف باید گفت اگر این تفسیر را بپذیریم، بدین معنی است که سبعة احرف در این معنا غلبه یافته است و بر اساس این فرض، چگونه می‌توان تصور کرد که اهل بیت ع که در همان فضا و دوران زندگی می‌کردند، از این اصطلاح برای مقصد دیگر استفاده کنند و در عین حال سخن از حرف واحد و قرائت واحده به میان آورند؟!‌ روشن است که احادیث سبعة احرف اولاً: به این تفسیر نیست هرچند ممکن است برخی این تفسیر را برای آن مطرح کرده باشند و ثانیاً: این روایت نظر به صرف این تفسیر ندارد بلکه همه روایات سبعة احرف را نشانه گرفته است و بدین روی می‌توان این روایت را معارض روایات سبعة‌ احرف در روایات شیعی قلمداد کرد. البته اشکالات روایات سبعة‌احرف بیش از این است و تفاسیر گوناگونی برای آن‌ها ارائه شده است.]

اگر کسی با تحولات اجتماعی زمان امام صادق ع آشنا باشد، بین این حدیث و احادیث نبوی‌ای که درباره نزول قرآن به سبعه احرف روایت شده، منافاتی نمی‌بیند. در قرون اول و دوم هجری، این تلقی غلط از حدیث نبوی نزول قرآن بر هفت حرف در میان بسیاری از مسلمانان رایج شده بود که مقصود از این حدیث این است که هرجا بیان عبارتی از عبارات قرآن برای شما دشوار بود، می‌توانید مترادف آن را بگویید؛ و این را به پیامبر ص نسبت می‌دادند، و روال برخی از صحابه هم همین بوده است! (این یکی از تحلیل‌هایی بود که در دو قرن اول درباره فلسفه تعدد قرائات رایج بود، و اسم آن را «ترادف تسهیلی» می‌گذاریم؛ یعنی جواز مترادف‌گویی برای آُان گرفتن بر امت!).

احادیثی که چنین نسبتی به پیامبر اکرم ص و صحابه داده‌اند در کتب اهل سنت و جزء احادیث صحیح آنها! موجود است (...) چنانکه مثلا از سفیان بن عیینة ( در قرن دوم) می پرسد: اختلاف قرائت مدنیین و عراقیین آیا از سبعة أحرف است؟ می گوید: خیر، سبعة أحرف این است که خودت برای کلمه قرآن، مترادف قرائت کنی (فتح الباري لابن حجر ج9، ص30: وَقد أخرج بن أَبِي دَاوُدَ فِي الْمَصَاحِفِ عَنْ أَبِي الطَّاهِرِ بن أبي السَّرْح قَالَ سَأَلت بن عُيَيْنَةَ عَنِ اخْتِلَافِ قِرَاءَةِ الْمَدَنِيِّينَ وَالْعِرَاقِيِّينَ هَلْ هِيَ الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ قَالَ لَا وَإِنَّمَا الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ مِثْلُ هَلُمَّ وَتَعَالَ وَأَقْبِلْ أَيَّ ذَلِكَ قلت أجزأك قَالَ وَقَالَ لي بن وَهْبٍ مِثْلَهُ). و ... توضیح داده که مقصود وی این بوده است که قرائات مشهور به قرائات مدنی و کوفی و بصری و ...، که همگی با سند متصل از پیامبر ص نقل شده، همگی حرف واحد است. [تعلیقه: تفسیر شخصی ابن عیینه چقدر معتبر و صائب است؟ با ده‌ها روایت دیگر از اهل تسنن و شیعه چه می‌کنید؟ ] در چنین فضایی ائمه اطهار با این تلقی غلط از آن روایت نبوی درگیر می‌شوند، و تصریح می‌کنند که قرآن فقط آن حرف واحدی است که از جانب خداوند نازل شده است [تعلیقه: قرینه شما از این نیت‌خوانی چیست؟] از این رو  شیعیانی که در زمان اهل بیت ع با این فضا آشنا بودند، هیچگاه حرف واحد در حدیث امام صادق ع را به معنای قرائت واحد قلمداد نمی‌کردند و لذا حتی یک نفر هم از امامان سوال نکرد که کدام این قرائت‌هایی که الان در میان ما رایج است، همان حرف واحد است [تعلیقه: این استدلال صحیح نیست، بلکه اتفاقاً سؤال نکردن آن‌ها نشان می‌دهد مردم نیز از فرمایش امام همان چیزی را فهمیده‌اند که علمای شیعه فهمیده‌اند؛ یعنی همان سبعة احرف مشهور نزد اهل تسنن مورد سؤال در روایت بالا!]؛ و جالب اینکه خود ائمه ع هم در نمازهایشان – حتی در جاهایی که غیرشیعه‌ای نبوده و محل تقیه نبوده است – در نماز، گاه «مالک یوم الدین» (قرائت عاصم) می‌خوانده‌اند و گاه «ملک یوم الدین» (قرائت نافع) و هیچکس هم حتی یکبار از ایشان نپرسید اگر قرائت واحدی باید باشد کدام از این دو قرائت درست است [تعلیقه: در باره ملک و مالک که تغییر محتوایی ایجاد می‌کند، به اندازه یک مقاله یا یک کتاب حرف است و در اینجا به همین مقدار بسنده می‌کنم که:‌روایات مورد اشاره در تعارض است با روایات فراوان که بعضاً صحیح السند هستند و به برخی اشاره شد و در کتاب مهم مصاحف سجستانی (238ق)  آمده است:‌«" أول من قرأها "ملك" مروان."[6]» ر.ک: پیوست همین پست ]؛ و از همه جالبتر اینکه خود مرحوم کلینی که در کافی این حدیث را آورد در همان کافی در احادیث دیگری براحتی قرائات مختلفی را نقل می‌کند [تعلیقه: نقل، دلیل بر صحت و تأیید همه قرائت‌ها نیست بلکه به معنای عدم تشخیص قرائت واحده از بین قرائات مختلف است؛ یعنی او باور دارد که قرائتی که جبرئیل آورده یکی است ولی نمی‌داند کدامیک از قرائات موجود است؛ از این رو قرائات را با اختلاف می‌آورد ولی نه هر قرائتی را بلکه تنها قرائاتی را آورده که احتمال می‌دهد همان قرائت واحده نازل شده باشد]؛ یعنی در یک حدیث آیه را بر اساس همین قرائت حفص از عاصم می‌آورد و در حدیثی دیگر امام قرائت دیگری را مطرح می‌کند و هر دو نیز از امام معصوم است (مثلا آیه «قل‏ اعملوا فسيرى‏ الله‏ عملكم‏ و رسوله‏ و المؤمنون» که به صورت «والمأمونون» هم قرائت شده: کافی ج۱ ص220 و 424)‏. [تعلیقه: در آیه 222 سوره بقره «یطهرن» دو قرائت دارد با مفهوم و حکم فقهی متفاوت؛ یعنی می‌فرمایید در این مورد نیز تکلیف زن‌ها دو گونه است؟!!!!!! ] در واقع، با تلاش ائمه ع و همراهی برخی از اهل قرائات (که هم جزء بزرگان شیعه و هم جزء بزرگان اهل سنت بوده‌اند)، در قرون سوم و چهارم کم‌کم این فضا اصلاح می‌شود و دیگر کسی به خود اجازه نمی‌داده که با استناد به این فهم غلط از روایت سبعة احرف، چنان اقدام ناصوابی انجام دهد.

[تعلیقه: خلاصه حرف آقای مفیدی این است که مراد از احرف سبعه در دو قرن اول و دوم جواز استفاده از کلمات مترادف به اختیار خود قراء است نه آن‌که صرفا مستند به روایات باشد و حرف واحد موجود در روایت امام صادق ع به این معنی است که هر قرائت مستندی که از پیغمبر باشد، از جانب خداست و ممکن است هزار قرائت از جانب خدا آمده باشد و همه آن‌ها یکی به شمار می‌رود. (بر اساس توضیحات گوینده در فایل صوتی و متنی) این تفسیر بسیار عجیب و مخالف این روایت صحیح از امام باقر ع است که فرمود: «ان القرآن واحد نزل من عند واحد، و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة» حضرت می‌فرماید اختلاف از جانب قراء است نه از جانب جبرئیل و خدای متعال!! ولی آقای مفیدی می‌گوید همه اختلاف قرائات مستند مصداق حرف واحد و قرائت واحده است!!]

.[7] اختلاف قرائات را گاهی حمل بر «ترادف تسهیلی» کرده اند به این معنا که مجاز به استعمال کلماتی مترادف (سماعی یا عرفی) در آیات قرآن هستیم که به شدت مورد نهی اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است، لکن بهترین وجه برای توجیه اختلاف قرائات متواتر، «تباین تنزیلی» است به این معنا که کلمات وحی وجوه گوناگونی می توانند داشته باشند که هر کدام در فضای مخصوص به خود صحیح است والبته راه دستیابی به آنها فعلاً منحصر به اخبار متواتر است [تعلیقه: اولاً: ما حتی یک روایت متواتر نداریم. ثانیاً: در فرضیه تباین تنزیلی با قرائاتی که مفاهیم متعارض ارائه می‌کنند، چه می‌کنید؟ مانند دو قرائت «یطهرن»]. در اثر تلقی اشتباه بعض صحابه از روایت سبعة أحرف، امثال ابن عیینه و حتی مالک بن انس یکی از ائمه اربعه اهل سنت، چنین گمان می کردند که شش حرف از این هفت حرف، حروف توسعه بر امت هستند، یعنی چون به گمان آنها اساس هفت حرف، بر توسعه و تخفیف و تسهیل بر امت در تجویز قرائت قرآن به مرادف بوده، پس یک حرف، نازل من عند الله است، و شش حرف هم از ناحیه مردم از باب مترادفات است، دقیقا مثل امروز که بعض فقهاء برای غیر متمکن از قرائت میگویند به ترجمه اکتفا کند، آنها نیز می  گفتند: در قرائت قرآن، چه بگویی: تعال، و چه بگویی: هلمّ، هر دو قرآن است، چون خود خداوند برای تسهیل، اجازه داده است که قرآن را به نحو مرادف بخوانید، و این در اُنس قبائل مختلف به لغات مترادف مختلف خیلی نمود داشت، لذا ابن مسعود وقتی شخص نتوانست بگوید: طعام الاثیم، فورا گفت بگو: طعام الفاجر! [تعلیقه:هرچند ابن مسعود متهم است به تغییر کلمات که اصلش معلوم نیست زیرا تغییر کلمات - برعکس سخن و ادعای آقای مفیدی - در آن زمان مذموم بود و چون ابن مسعود مترود دستگاه حاکم بود، بعید نیست به او این نسبت‌ها داده شده باشد (برای کوبیدن او) ولی در این مورد خاص، آن شخص به جای «طعام الاثیم» می‌خواند: «طعام الیتیم» و چون طعام الیتیم معنای نادرستی القا می‌کند، ابن مسعود بین بد و بدتر، بد را انتخاب کرد و به او از باب ناچاری پیشنهاد کرد به جای طعام الیتیم بگوید طعام الفاجر. استاد معرفت در التمهيد في علوم القرآن، ج‏2، ص: 101 در این باره مطالب خوبی دارند و حقیر نیز تعلیقاتی دارم که گویا در همین وبلاگ آمده است.]

[8] . متاسفانه عدم اطلاع برخی از معاصران موجب گردیده که گمان کنند که تنها قرائت حفص از عاصم (که مبنای نگارش مصحف امروزی است) متواتر است ؛ و بقیه قرائات سبعه این گونه نیست [!!!!]. در حالی که شیوع این قرائت خاص، چنانکه در ادامه توزیع خواهیم داد به صنعت چاپ و اقدام دولت عثمانی برمی‌گردد؛ وگرنه تا پیش از آن مثلا در همین ایران قرائت شعبه از عاصم رایجتر بوده؛ و یا همین الان در مناطق غرب آفریقا قرائتِ (و مصحف‌های نگاشته شده بر اساس قرائتِ) نافع بسیار رایج‌تر است.

ادامه دارد.

پیوست

نویسنده قواعد تفسیر قرآن در باره قرائت «ملک» آورده است:

«آیه چهارم سوره حمد در مصحف‌های موجود «مالک یوم الدین» است و گفته‌اند: بسیاری از صحابه (همچون أبیّ، ابن ‌مسعود، معاذ، ابن ‌عباس) و بسیاری از تابعین (مانند قتاده و اعمش) و عاصم و کسائی (از قاریان هفت‌گانه) و خلف و یعقوب (از قاریان ده‌گانه) نیز به همین صورت قرائت کرده‌اند. اما زید، ابوالدرداء،‌ ابن ‌عمر،‌ مِسوَر و بسیاری دیگر از صحابه و تابعین و پنج قاری از قاریان هفت‌گانه (عبد الله بن عامر دمشقی، ابن ‌کثیر مکی، ابوعمرو بصری، حمزه کوفی، نافع مدنی) آن را «ملک» خوانده‌اند[8] و با توجه به این‌که هم در عصر صحابه و تابعان قرائت «ملک» شایع و رایج بوده و هم پنج تن از قاریان هفت‌گانه که هرکدام امام قرائت بوده و گروه زیادی از مسلمانان از آنان پیروی می‌کرده‌اند، «ملک» قرائت کرده‌اند‌ و در روایات نقل شده از معصومان‰ نیز قرائت مالک[9] ‌و قرائت «ملک»[10] هر دو دیده می‌شود و اکنون نیز هرچند قرائت «مالک یوم الدین» مشهورتر است، ولی قرائت «ملک یوم الدین» هم شایع و رایج است و فقها و مراجع بزرگ هر دو قرائت را صحیح دانسته و می‌دانند.[11] با این وضعیت، چگونه اطمینان حاصل می‌شود که قرائت «مالک» که با اعراب کنونی قرآن مطابقت دارد، قرائت تلقی شده از رسول خدا9 و قرائت «ملک» قرائت اختراعی و نادرست است؟!»[12]

نقد و بررسی

1. پیش از هرچیز یادآور می‌شویم که از بین دو قرائت مالک و ملک تنها یکی از آن‌ دو صحیح است و نمی‌توان صحت هر دو را پذیرفت؛ زیرا «مالک» و «ملک» تفاوت معنایی روشنی دارند و نمی‌توان از باب لهجه و مانند آن هر دو را پذیرفت. در صحیحه زراره از امام باقر† آمده است: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مى‏آيد.»[13]

2. سجستانی (238ق) در کتاب المصاحف آورده است: «[269] حدثنا عبداللّه حدثنا عبداللّه بن سعيد حدثنا ابن يمان عن معمر عن الزهري أن النبي- صلى اللّه عليه و سلّم- و أبا بكر و عمر و عثمان قرءوا "مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏" و أول من قرأها "ملك" مروان.»[14]

3. انس گويد: با رسول خدا 9 و ابوبکر و عمر و عثمان و علي نماز خواندم، آنان همگي مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ قرائت مي کردند.[15]

4. تشکیک در شهرت قرائت «ملک» به لحاظ تاریخی نیز بسیار جدی است تا آنجا که چه بسا بتوان به طور قطع شهرت آن را نادرست تلقی کرد. برای درک مطلب ابتدا باید توجه کرد که سوره حمد را همه مردم از کوچک و بزرگ در حافظه دارند و روزانه بارها و بارها آن را قرائت می‌کنند. در زمان رسول خدا9 شمار بسیار زیادی از مردم در نمازهای واجب و غیر آن قرائت صحیح سوره فاتحة الکتاب را از شخص پیامبر9 شنیده بودند و با تأسّی از ایشان درست ادا می‌کردند. همچنین عموم مردم فرق بین ملک و مالک را می‌دانستند و پیامبر9 نیز در برابر چنین انحراف‌هایی به شدّت موضع می‌گرفت[16]؛ زیرا تحریف آشکار آیه به شمار می‌رفت؛ بنابراین، قرائت صحیح که مطابق قرائت پیامبر9 بود تا ایشان زنده بود، بر قرار و در جهان اسلام پخش شده بود؛ زیرا اولین چیزی که هر مسلمانی می‌آموزد سوره حمد بوده و نماز بدون این سوره باطل است. پس از پیامبر9 نیز قرائت ایشان همچنان بر قرار بود و تا توحید مصاحف هیچ گزارشی مبنی بر تغییر مالک به ملک شنیده نشده است. در جریان توحید مصاحف نیز قاریانی که برای ایجاد وحدت در قرائت از مدینه به عالم اسلام سفر کردند، همچنان هماهنگ و صحیح قرائت می‌کردند؛ زیرا آنان قرائت را از شخص رسول خدا9 و صحابه آن حضرت که مانند آن حضرت صحیح قرائت می‌کردند، شنیده بودند. تا اینجا روشن است که در دهه‌های نخست قرائت صحیح در عالم اسلام پخش شده و به طور صحیح قرائت می‌شد. گزارش ذیل مطلب را بیشتر آشکار می‌کند: «ابو درداء از قاریان دوران حیات پیامبر اکرم ص می‌گوید: من دانش‌آموختگان قرائت خود را شمارش کردم که بیش از 1600 نفر شدند» (التمهید،‌ ج2، طبقات القراء، طبقه اول، 4. ابودرداء (به نقل از تذکرة‌ الخواص ابن جوزی، ص 35)) این حاصل تلاش یک نفر است حال حاصل تلاش صدها و هزاران قاری زمان پیامبر اکرم ص که قرائت او را در سراسر جهان اسلام پراکنده کردند، چگونه است؟ آن‌هم در حالی که طبق برخی گزارش‌ها – که در ادامه در متن آمده – قرائت عموم مردم ده‌ها سال بعد از رحلت پیامبر اکرم ص مطابق با قرائت ایشان بوده است و نیز گزارشی از مکی بن ابی‌طالب در مورد اختلاف بسیار اندک مصاحف بعد از توحید مصاحف که بیشترین اختلاف در مورد مصحف شام و عراق تنها با چهل حرف (مورد) و کم‌ترین اختلاف مربوط به مصحف کوفه و بصره با تنها پنج اختلاف بوده است! (ر.ک: مقدمتان فی علوم القرآن، به کوشش آرتور جفری، مقدمه المبانی؛ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 113)

حال فرض بگیریم که در جایی از جهان اسلام یک قاری بر اساس اجتهاد شخصی خود گمان کند که بهتر است به جای مالک، ملک بخواند، و باز فرض کنیم که این قاری طرفدارانی دارد که از او تبعیت می‌کنند، سؤال این است که تغییر قرائت او چقدر در تغییر قرائت عموم مردم که هر روز بارها در نماز واجبشان حمد را قرائت می‌کردند، می‌توانسته تأثیر بگذارد و مردم چقدر از او می‌پذیرند؟ در آن زمان که رسانه‌ای نبوده و بسیاری از قراء بر قرائت صحیح و اصلی اصرار می‌کرده‌اند و عموم مردم نیز از کودکی بر قرائت صحیح عادت کرده‌اند، در آن پهنه بسیار وسیع جهان اسلام، تغییر قرائت این کلمه چقدر تأثیر‌گذار بوده است؟ 

قدیمی‌ترین گزارشی که از شهرت این قرائت شده از کیست؟ فرض کنیم بر اساس برخی گزارش‌ها بپذیریم چند قاری از قراء سبعه که عمدتاً به اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجری باز می‌گردند، ملک قرائت کرده‌ باشند، این چند قاری در جهان اسلام چقدر تأثیرگذارند؟ مثلاً‌ ابن عامر قاری شام است[17]؛ او نهایتاً‌ در یک یا چند مسجد از شهر دمشق یا مرکزی که در آن می‌زیسته قرائت می‌کرده، چگونه می‌توان فرض کرد او توانسته باشد قرائت عموم مردم سرزمین شام را که در صدها شهر و هزاران روستا‌ پراکنده بوده‌اند و به قرائت آباء و اجدادی خود یعنی «مالک» قرائت می‌کرده‌اند، تغییر دهد؟ یا نافع مدنی و ابن کثیر مکی که قاریان حجاز می‌باشند، چگونه می‌توانسته‌اند قرائت میلیون‌ها نفر ساکن حجاز را تغییر دهند و قرائتشان را بر قرائتی که ده‌ها سال مردم ساکن در صدها و هزارها شهر و روستا بر اساس آن قرائت می‌کردند، تفوق و برتری بخشند و به شهرت رسانند؟

مهم‌تر از این، قدیمی‌ترین گزارش‌هایی که از قاریان بر جای مانده خود با واسطه و محتمل الخطاست و در باره گزارش‌ها اطمینانی در اختیار نیست (به ویژه در مورد قاریانی که ملک خوانده‌اند!). هیچ‌یک از دو راوی ابن‌ عامر قاری شام که به سال 118 درگذشته، او را ندیده‌اند؛ زیرا هشام بن عمار در سال 153 به دنیا آمد و ابن ذکوان در سال 173 متولد شد! دو راوی ابن کثیر الداری قاری مکه نیز همین مشکل را دارند! ابن کثیر متوفای 120 هجری قمری است و  بزّی متولد سال 170 و قنبل متولد سال 195 هجری قمری! روایان ابوعمرو مازنی قاری بصره (متوفای 154ق) و حمزة زیّات کوفی (متوفای 156ق) نیز همین مشکل را دارند! یعنی دوری (حفص بن عمر) متوفای 246هجری و سوسی (صالح بن زیاد) متوفای 261 هجری راویان ابوعمرو و خلف بن هشام بزّاز (150 – 229ق) و خلاد بن خالد شیبانی متوفای 220هجری راویان حمزه. با این وصف چقدر به نقل این راویان در مورد صدها اختلاف قرائت از کسانی که آن‌ها را ندیده‌اند و خدا می‌داند بین این راویان و آن‌ها چند واسطه بوده، اطمینان می‌شود؟ افزون بر این،‌ اعتبار این امامان قرائت چقدر بوده است و چقدر می‌توانسته‌اند تأثیر گذار باشند؟ نویسنده معرفة القراء اکبار، در باره ابن عامر – قاری شام –  به نقل از ذهبی آورده است:‌ «وی نسب خود را پنهان می‌کرد .... آن گاه که سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید، به مهاجر بن ابی مهاجر فرمان داد که به مسجد دمشق برود و پشت سر جایگاه امام بایستد و هنگامی که ابن عامر خواست برای امامت جلو بایستد، لباس وی را بگیرد و به طرف خود بکشد و به او بگوید:‌ بیا عقب! هرگز نشاید که یک فرد مجهول النسب در جایگاه امامت قرار گیرد.» (ج1، ص 69).

غیر عرب بودن پنج تن از قراء سبعه نیز چیزی نیست که بتوان از آن به آسانی عبور کرد. (التيسير، ص 6- 5.)

باز سخن را کمی گسترده کنیم،‌ مؤلفانی که کوشیده‌اند اختلاف قاریان را از سراسر جهان اسلام گردآورند، چقدر در کار خود دقت به خرج داده‌اند؟ کتاب «التيسير في القراءات السبع‏» نوشته ابوعمرو دانی اندلسی مؤلف سرشناس قرن چهارم و پنجم هجری و مؤلف «جامع البيان في القراءات السبع‏» پیش روی ماست. او در کتابش اسناد قرائات را نگاشته است. او تلاش کرده اختلاف قاریان را پس از دویست سیصد سال گزارش کند، اما براستی چقدر می‌توان به این اسناد و نقل قول‌ها آن‌هم با آن‌همه ریزکاری اعتماد کرد؟ تازه این کتاب جزو کتب برتر این دانش است و اگر نگوییم معتبرترین کتاب، بی‌تردید جزو معتبرترین و مشهورترین تألیفات قرائات به شمار می‌رود. البته این را نیز اضافه کنیم که ابوعمرو دانی در هیچ‌یک از دو کتاب معروفش اختلاف مورد بحث (مالک و ملک) را گزارش نکرده است و تفسیر خوش‌بینانه آن این است که برای این اختلاف شأنیّتی قائل نبوده است؛ زیرا پیش از او ابن خالویه (م370ق) در کتاب «الحجة في القراءات السبع‏» به این اختلاف بدون داوری اشاره کرده است.

در باره وثاقت و استواری اسناد و منابع نکته مهم دیگری نیز قابل توجه است که نشان می‌دهد تشکیک ما بی‌حساب و بدون پایه نبوده است. ما در مؤلفات و آثار مدون قرن چهارم، امثال کتاب السبعة ابن مجاهد، قرائاتی را می‌یابیم که این قرائات از دیدگاه ابن مجاهد و شاگردش- ابن خالویه- متواتر به نظر می‌رسیده است لیکن دانشمندان سده پنجم و علمای بعد این قرائات را شاذ تلقی کرده‌اند؛ برای مثال، ابن کثیر «غیر المغضوب» را در سوره فاتحه به نصب رای «غیر» قرائت می‌کرد. این قرائت را علمای سده چهارم متواتر می‌دانستند. (برای آگاهی بیشتر ر.ک:‌ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 56 -57)

در هر صورت، ما در این مقال نه تنها شهرت قرائت «ملک» را نپذیرفتیم، بلکه در انتساب قرائت‌ها به قاریان و جایگاه این قرائت‌ها تشکیک کردیم و بیان داشتیم که این نقل قول‌ها نیاز به بررسی دارد و پذیرش آن‌ها به صورت خام صحیح نیست و در هر صورت نه قرائت و نه دیگر قرائت‌ها نمی‌توانند با قرائت مشهور موجود در قرآن‌ هم‌ترازی کنند.]

پست‌های مرتبط: 

http://javahery.blogfa.com/category/23/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%a6%d8%a7%d8%aa

462) داستان اختلاف قرائات 15 «القراءات فى نشأتها الاولى‏» (تعلیقاتی بر مبحث تاریخ قرائات التمهید ج2)

داستان اختلاف قرائات

در زمان پیامبر اکرم ص اختلاف قرائاتی وجود نداشت مگر احتمالاً در لهجه آن‌هم برای کسانی که توانایی مراعات لهجه صحیح را نداشتند؛ البته برخی هم به ذوق و سلیقه و اجتهاد خود قرائتی داشتند که مورد نهی بود و شاذّ. پس از پیامبر اکرم ص تا توحید مصاحف اختلاف قرائات در مواد و ترتیب کلمات شکل گرفت که موجب شد عثمان به توحید مصاحف اقدام کند. در توحید مصاحف فقط مواد و ساخت‌های کلمات و ترتیب‌ آن‌ها بر اساس قرائت پیامبر اکرم ص تنظیم و تصحیح شد؛ زیرا تا چند ده سال بعد که تمایز حروف با نقطه و نیز اعراب وضع شد، مصاحف بدون نقطه و بدون اعراب نگاشته می‌شد؛ از این رو توحید مصاحف فقط در مورد مواد کلمات، ساخت و ترتیب آن‌ها بود و نه حروف و اعراب. مصاحف اولیه نیز به گفته مکی بن ابطالب اختلاف اندکی در حد چند حرف داشتند. بیشترین اختلاف بین مصحف شام و عراق بود با چهل حرف اختلاف؛ یعنی اختلاف در حروف یا کلمات آن هم در مواد بود و نه اعراب و تمایز حرف نقطه‌دار و بی‌نقطه. 

در جریان توحید مصاحف و اختلاف‌های پیش از آن، عمده دلیل اختلاف قرائات اجتهاد قراء بود که به خود اجازه تصرف در واژگان قرآن را از جهت مواد، ساخت و ترتیب می‌دادند، و در مسئله توحید نیز افزون بر یکسان‌سازی از این جهات، تکیه اصلی بر القای شفاهی قرائت صحیح بود؛ زیرا اعراب گذاری و نقطه‌گذاری ممیز حروف شکل نگرفته بود. بعدها ضعف رسم الخط از جهت تشابه حروف، نبود الف، نبود اعراب، و جز‌ این‌ها دستاویزی شد برای کسانی که علاقه‌مند به اجتهاد در قرائت بودند. آن‌ها دیگر نمی‌توانستند در مواد کلمات و ترتیب آن‌ها و آنچه در توحید مصاحف مورد توجه بود و رسم الخط بر آن دلالت می‌کرد،‌ اجتهاد کنند ولی اجتهاد خود را در حوزه اعراب و حروف مشابه و برخی ساخت‌ها که رسم الخط تحمل انحراف در آن‌ها را داشت، اعمال کردند و در حقیقت، چه قبل از توحید مصاحف و چه بعد از آن اجتهاد اصلی‌ترین و شاید تنهاترین عامل در اختلاف قرائت بود. بله خاستگاه اجتهاد ممکن بود در افراد گوناگون متفاوت باشد، ولی رکنی و اصلی بودن عاملیت آن روشن است.

پست‌های مرتبط:

http://javahery.blogfa.com/category/23/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%a6%d8%a7%d8%aa

450)  تاریخ قرائات 7 (تعلیقاتی بر مبحث �القراءة و القرّاء� التمهید (معرفت)، ج2)

(7)

تذکر

1. از آنجا که قرار است ان شاء الله این تعلیقه یکجا منتشر شود، نقل تنها با ذکر منبع و آدرس وبلاگ مجاز است.

2. اگر بخشی از متن از جهت فونت به هم ریختگی داشته باشد با کپی و انتقال به ورد برطرف می‌شود.

وقفة عند مسألة تواتر القراءات‏

[تعلیقه: متأسفانه ساختار این فصل به گونه‌ای دیریاب تنظیم شده است و مخاطبان مبتدی را به زحمت می‌اندازد. خلاصه مطالب این بخش به قرار ذیل است:

1. سخنان صریح صاحب‌نظران در باره تواتر قرائات

1-1. نقل سخنان یازده دانشمند در باره تواتر قرائات

1-2. نقل و نقد سخنان بی‌پایه مدافعان تواتر قرائات

1-3. نقل و نقد سخن شهید ثانی ره در باره تعدد نزول و تواتر قرائات

2. پاسخ‌ به طرفداران تواتر قرائات

2-1. عدم هماهنگی ادعای طرفداران با اصطلاح «تواتر» E اصطلاح تواتر؛ سندهای تشریفاتی؛ اخبار واحد نه متواتر

2-2. انکار قرائات و مخالفت بزرگان با قراء

2-3. قرائات شاذ قراء سبعة

2-4. دلائل شخصی قراء و اجتهادهای آنان برای توجیه قرائاتشان

2-5. تناقض و تعارض و تفاوت در قرائات

2-6.  (ضمیمه)  قرآن و قرائات دو حقیقت متغایر

2-7. (ضمیمه) احرف سبعه و مسئله تواتر

تذکر: نویسنده با دو پاسخ اخیر خاستگاه‌های بروز ادعای تواتر را از میان برداشته است. از یک سو به آن‌ها گوشزد می‌کند اگر دست از ادعای پوچ خود در مورد تواتر قرائات بردارید، مشکلی ایجاد نمی‌شود و به دام انکار تواتر قرآن نمی‌افتید؛ زیرا قرآن و قرائات دو حقیقت متفائت و متغایرند و از سوی دیگر به نظر می‌رسد نویسنده با طرح مسئله احرف سبعه خواسته پاسخ دیگری به طرفداران تواتر قرائات بدهد و آن این است که اساساً خاستگاه ادعای تواتر قرائات یک خطا در برداشت از روایات سبعة احرف است و برخی طرفداری‌ها به همین خطا باز می‌گردد. در هر صورت این دو مورد اخیر قسیم موارد پیشین‌ نیستند.]

1- تصريحات أئمة الفنّ‏

تلك التي قدّمناها- في الفصل السابق- كانت عوامل نشوء الاختلاف بين القرّاء، وكانت وافية بالدلاله‏على أنّ اختياراتهم كانت اجتهاديّة ، مستندة إلى حجج وتعاليل فصّلها كتب القراءات [تعلیقه: یعنی – همان‌طور که در فصل گذشته در نقدهای خود مدعی شدیم - اجتهاد عامل اصلی بوده و علت‌های مذکور در فصل پیشین بهانه‌ها و دستاویزهای آن‌ها بوده است. این مطلب را نویسنده در ابتدای این فصل آورده است]. الأمر الّذي يكفي للردّ على زاعمي تواترها عن النّبي صلى الله عليه و آله فلا يكون هو صلى الله عليه و آله الذي قرأها بهذه الوجوه التي لم يتنبّه لها سوى قرّاء سبعة أو عشرة جاؤوا فى عصور متأخّرة؟!

[تعلیقه: تذکر: چنان‌که در ادامه و تعریف معنای تواتر در تعلیقه‌ای خواهیم گفت، تواتر نزد گذشتگان با معاصران متفاوت بوده و در گذشته به مستفیض نیز متواتر گفته می‌شده است.] وإنّ تواترا هذا شأنه، لجدير بأن يرمى قائله بالشطط في الرأي. غير أنّ جماعات تغلّبت عليهم العامّيّة، وراقتهم تحمّسات عاطفيّة، في كلّ شأن يرجع إلى شؤون المقدّسات الدينيّة، لايزالون يزمّرون ويطبّلون حول حديث «تواتر القراءات». وربّما يرمون منكرها بالكفر والجحود، ومن ثمّ فإنّ الحقيقة أصبحت مهجورة ومطمورة في ثنايا هذا الغوغاء والعجاج العارم.

لكن الحقّ أحقّ أن يتّبع، وأنّ الحقيقة في ضوء البراهين القاطعة أولى بالاتّباع. ونحن إذ نوافيك بأدلّة كافلة لإثبات «عدم تواتر القراءات» وعدم مساسه بمسألة «تواتر القرآن» الثابت قطعيّا، نقدّم تصريحات ضافية من أئمّة الفن، تدليلا على إنكار العلماء المحققين‏

التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج‏2، ص: 44

طرّا لحديث تواتر القراءات، مع اعترافهم بتواتر القرآن وأن لاملازمة بين المسألتين:

ادامه نوشته

449)  عرضه روایات بر قرآن و یک مثال

یک مثال جالب برای عرضه روایا ت بر قرآن با آثار متعدد:

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ ۖ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (بقره، 222)

ترجمه: از تو درباره حيض مى‏پرسند، بگو: حيض، حالت ناملايم و زيان‌بارى است؛ پس در زمان حيض از [آميزش با] زنان كناره‏گيرى كنيد، و با آنان نزديكى ننماييد تا پاك شوند؛ و هنگامى كه خود را طاهر کردند (به غسل یا شستشو؟) از جايى كه خدا به شما فرمان داده با آنان آميزش كنيد. يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مى‏كنند، و كسانى را كه خود را پاكيزه مى‏كنند، دوست دارد.

_ بسیاری از مترجمان « يَطْهُرْنَ » و « تَطَهَّرْنَ » را یکسان ترجمه کرده‌اند که بی‌تردید نادرست است.

_ «يَطْهُرْنَ» یعنی پاک شدن از حیض و « تَطَهَّرْنَ » فعل ماضی بر وزن تفعّلن از باب تفعّل بر «مطاوعه » (اثر پذیری ) دلالت دارد؛ یعنی خود را طاهر کردند حال یا با شستشو و یا با غسل که تفسیر آن برعهده اهل بیت ع است.

_ نکته مهم این است که اگر آیه روشن باشد، مطابق روایات عرض بر قرآن خود ملاک ارزیابی روایات خواهد بود ولی اگر ابهامی داشته باشد، ما با کمک روایات ابهام آن را می‌زداییم. حال می‌پرسیم آیا آیه ابهامی دارد؟

_ در تفسیر نمونه آمده است: «بنا بر اين آيه خالى از ابهام نيست، ولى با توجه به اينكه جمله دوم تفسيرى است بر جمله اول و نتيجه آن- لذا با فاء تفريع عطف شده- به نظر مى‏رسد كه تطهرن نيز به معنى پاك شدن از خون است، بنا بر اين با پاك شدن از عادت، آميزش مجاز است، به خصوص اينكه در آغاز آيه هيچ سخنى از وجوب غسل در ميان نبود و اين همان قولى است كه فقهاى بزرگ نيز در فقه به آن فتوا داده‏اند كه بعد از پاك شدن از خون حتى قبل از غسل، آميزش جنسى جايز است، ولى بدون شك، بهتر اين است كه بعد از غسل كردن باشد.» (تفسير نمونه، ج‏2، ص: 140)

_ به نظر می‌رسد برخلاف گفته تفسیر نمونه آیه هیچ ابهامی ندارد و معنای آن کاملاً روشن است. توضیح این که:‌ قرآن دستور می‌دهد تا پاک شدن از حیض از زنان اجتناب کنید و پس از پاکی نیز تا تطهیر همچنان اجتناب کنید. اگر «يَطْهُرْنَ» مطابق قرائت دوم بود (یَطَّهَرنَ)، معنای تطهیر وپاک کردن می‌داد و در این صورت این سؤال و شبهه پیش می‌آمد که قبل از اتمام زمان عادت و بعد از انقطاع خون، در صورت تطهیر اجتناب از زن لازم نیست ولی قرائت موجود این شبهه را برطرف کرده است. لیکن این گفته تفسیر نمونه که « به نظر مى‏رسد كه تطهرن نيز به معنى پاك شدن از خون است » قابل فهم و صحیح نیست؛ چگونه می‌توانیم حکم کنیم که خدای متعال در قرآن با آن همه دقت‌های ادبی و بلاغی دو واژه با دو صیغه متفاوت ولی به یک معنا به کار برده است آن هم کنار هم!ً بنابراین معنای آیه روشن است: الزاماً از زنان تا پایان عادت و نیز تا بعد از تطهیر (به غسل یا شستشو) اجتناب کنید. فای تفریع نیز نشان می‌دهد که تطهیر با غسل پس از پاک شدن از خون حیض است.

اگر تطهیر را غسل بگیریم – چنان که غالب روایات بر آن دلالت دارند – واجب است تا پایان غسل از زنان اجتناب کرد و قبل از غسل جایز نیست و در هر صورت حمل «تطهّرن» بر استحباب بدون تکیه بر روایات خلاف قواعد زبان عربی و خلاف بلاغت و خلاف منطوق آیه است و از این جهت آیه ابهامی ندارد و از این رو باید آیه را ملاک ارزیابی اختلاف روایات گرفت نه آن‌که برخی روایات را قرینه بر تفسیر آیه بگیریم .

روایات باب را می‌توان در وسائل، کتاب الطهاره، ابواب الحیض دید. در این روایات از ابعاد مختلف اختلاف وجود دارد؛ ولی عمده آن‌ها حرمت قبل از غسل و یا کراهت قبل از غسل و یا استحباب بعد از غسل را مطرح کرده‌اند که چون ظاهر آیه کاملاً‌ روش است و ابهامی ندارد، برای حل مشکل می‌باید روایات را بر آیه عرضه کنیم که نتیجه آن حرمت قبل از غسل می‌شود.

فایده بحث

1. قرائات: بررسی فوق نشان داد قرائت غیر از « يَطْهُرْنَ » با بلاغت ناسازگار است.

2. فقه: بررسی فوق نشان داد که جایگاه آیه در استنباط در حکم ملاکی است که نتیجه استنباط را مشخص می‌کند نه برعکس!

3. تأثیر بلاغت در تفسیر: بلاغت در آیه بسان یک قرینه موفق به یاری تفسیر و فهم دقیق متن آمد و توانست قرائت مخالف قرائت موجود را به سهم خود مردود اعلان کند. البته روایات نیز موافق قرائت موجود است.

 

 

448)  تاریخ قرائات 6  (تعلیقاتی بر مبحث «القراءة و القرّاء» التمهید (معرفت)، ج2)

جمع‌بندی و خلاصه بحث در باره عوامل اختلاف قرائات

یکم. خلاصه دیدگاه نویسنده التمهید (معرفت)

1. اختلاف مصاحف مناطق مختلف (اصلی‌ترین عامل)؛

2. ضعف‌های رسم الخط؛

3. تعدد لهجات؛

4. اجتهاد؛

5. عوامل دیگر.

دوم. خلاصه دیدگاه نویسنده تاریخ قرائات (فضلی) و برخی دیگر

1. تعدد نزول؛

2. تعدد لهجات.

سوم. دیدگاه نگارنده

به نظر می‌رسد عوامل اختلاف قرائات به ترتیب موارد ذیل یا قریب به آن باشد:

1. اجتهاد: ( 1-1. ترجیح یک وجه بر اساس محتوا (سیاق، محتوا، فقه، کلام)؛ 1-2. غلوّ در ادب.)

2. اختلاف لهجه‌ها (اختلاف در حرکات، همزه یا حرف لین، تغییر محل حرف، اثبات یا حذف حرف، تبدیل حرف)؛

3. اشکالات مربوط به رسم الخط (تشابه نوشتاری حروف، بی‌نقطه بودن حروف، تجزیه یک کلمه، حذف حرف یا اسقاط الف، اضافه کردن حرف، خطاهای نگارشی در مصاحف)؛

4. تفاوت مصاحف اولیه بعد از توحید مصاحف (بخش زیادی از اختلاف مصاحف ثانویة نتیجه اجتهادات و دیگر عوامل است که بعدها حادث شده است.)؛

5. درآمیختگی تفسیر با متن؛

6. اهداف سیاسی.

تذکر

ان ‌شاء الله ادله این ساختار را به صورت مستقل پست خواهم کرد.

447)  تاریخ قرائات 5 (تعلیقاتی بر مبحث «القراءة و القرّاء» التمهید (معرفت)، ج2)

9- عوامل اخرى‏

متن: هناك عوامل اخرى زعموها ذات صلة بتكييف قراءة القرآن، او اختيار قراءة غير قراءة الآخرين.

... و عليه، فالقراءات من هذا القبيل ساقطة رأسا.

[تعلیقه: در پایان این فصل (عوامل نشوء الاختلافلازم است به برخی آرای دیگر در خصوص منشأ اختلاف قرائات اشاره شود. آقای فضلی در کتاب تاریخ قراءات فصلی را با همین عنوان گشوده است. وی برخلاف نویسنده التمهید هیچ سهمی برای اختلاف مصاحف و ابتدایی بودن رسم الخط قائل نیست و تمام اختلاف قرائات را در دو چیز و زیرمجموعه آن‌ها جستجو کرده است: 1. تعدد نزول؛ 2. تعدد لهجه‌ها.

«و من كل هذا نخلص الى أن القراءات القرآنية ترجع في اختلافها الى سببين رئيسين هما: 1 - تعدد النزول: و يدخل فيه قراءة النبي (ص) و كثير من المروى عن الصحابة (ر) عن النبي (ص) و بعض من تقرير النبي (ص). 2 - تعدد اللهجات: و يدخل فيه القليل من فعل النبي (ص) و الكثير من تقريره (ص). و كذلك نخلص الى أن هذا التعدد في القراءات كان تيسيرا و توسعة على الامة الاسلامية و هي الامة المرحومة. و عند رجوعنا الى ما وقفنا عليه في تطور القراءات، نخلص الى أن جملة من هذه القراءات قد شملتها عملية التشذيذ.» (القراءات القرآنیة, ص 101- 102)

ابن قتیبه نیز در باره وجوه و انواع اختلاف قرائات گفته است: «همۀ اين وجوه را بايد كلام خداوند متعال برشمرد كه آن را «روح الامين» يعنى جبرائيل (عليه السلام) بر رسولش (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) نازل كرده است، به اين دليل كه آن حضرت در هر ماهى از ماه رمضان آنچه از قرآن نزد او فراهم مى‌آمد با جبرائيل (عليه السلام) معارضه و مقابله مى‌كرد، و خداوند بر طبق مشيت به حقّ خود يا بر آن مى‌افزود و يا چيزى را نسخ مى‌كرد؟! و هر طور كه مى‌خواست در رابطه با قرآن كريم دستوراتى در جهت توسعه و تسهيل بر بندگانش اعلام مى‌فرمود، و از جملۀ آنها اين بود كه دستور داد هر گروهى مطابق لغت و لهجه و عادت خود از لحاظ تلفظ، قرآن كريم را قرائت كنند» (تأویل مشکل القرآن، ص 30؛ تاریخ قراءات قرآن کریم، عبدالهادی فضلی، ص 113-116).]

به نظر می‌رسد بتوان تعدد لهجه را - فارغ از جواز یا عدم جواز - در اختلاف قرائات دخیل دانست لیکن تعدد نزول از دیدگاه شیعه مردود است. بر اساس روایات شیعی قرآن تنها یک قرائت دارد و قرائت پیامبر اکرمˆ و اهل بیت ع نیز یک قرائت واحد است و اگر مماشات و تسهیلی اتفاق افتاده باشد تنها در خصوص اختلاف لهجه و آن‌هم تا جاییاست که محتوا تغییر نکند. آقای فضلی با نقل روایاتی قرائات مختلفی را از پیامبر اکرمˆ روایت کرده است. نیز نقل کرده که حضرتش در برابر اختلاف قرائات صحابه سکوت می‌کردند و به آن‌ها رخصت می‌دادند تا به شکل‌های مختلف قرائت کنند. همچنین با نقل روایاتی مدعی شده‌اند که قرآن با قرائت‌های مختلفی نازل شده است.

همچنین وی به سخنی از صاحب حدائق استناد جسته است: «استاد ما شهيد ثانى در «شرح الرسالة الالفية» - در اشاره به قراءات سبع - مى‌گفت: همۀ اين قراءات از سوى خداى متعال است كه آنها را «روح الامين» بر قلب سيد المرسلين (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) - به منظور تخفيف و تسهيل بر امت اسلامى و آسان گرفتن بر اهل ملت اسلام - نازل كرده است». (الحدائق الناضرة، یوسف بحرانی، ج8، ص 69؛ نیز ر.ک: مفتاح الکرامة، سید محمدجواد حسینی عاملی, ج2، ص 392)

لیکن چنان‌که گفتیم و نویسنده التمهید به آن خواهد پرداخت، «ان القرآن واحد نزل من عند واحد، و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة». افزون بر این روایت، در روایات تاریخی آمده است که پیامبر اکرمˆ در برابر اختلاف قرائت موضع سخت می‌گرفتند:

تفسير الطبري عن عبداللَّه : اختَلَفَ رَجُلانِ في سورَةٍ ، فَقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، وقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، فَأُتِيَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله فَأُخبِرَ بِذلِكَ ، قالَ : فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ وعِندَهُ رَجُلٌ ، فَقالَ: اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم - فَلا أدري أبِشَي‏ءٍ اُمِرَ أم بِشَي‏ءٍ ابتَدَعَهُ مِن قِبَلِ نَفسِهِ - فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختِلافُهُم عَلى‏ أنبِيائِهِم . قالَ : فَقامَ كُلُّ رَجُلٍ مِنّا وهُوَ لايَقرَأُ عَلى‏ قِراءَةِ صاحِبِهِ . (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ).

تفسير الطبري عن عبداللَّه بن مسعود : تَمارَينا [المِراء : الجدال] في سورَةٍ مِنَ القُرآنِ ، فَقُلنا : خَمسٌ وثَلاثونَ ، أو سِتٌّ وثَلاثونَ آيَةً ، قالَ : فَانطَلَقنا إلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله فَوَجَدنا عَلِيّاً يُناجيهِ ، قالَ : فَقُلنا : إنّا اختَلَفنا فِي القِراءَةِ ، قالَ : فَاحمَرَّ وَجهُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وقالَ : إنَّما هَلكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِاختِلافِهِم بَينَهُم .
قالَ : ثُمَّ أسَرَّ إلى‏ عَلِيٍّ شَيئاً ، فَقالَ لَنا عَلِيٌّ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله يَأمُرُكُم أن تَقرَؤوا كَما عُلِّمتُم  (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۲۲۶ ح ۸۳۲ ، صحيح ابن حبّان : ج ۳ ص ۲۲ ، كنز العمّال : ج ۲ ص ۳۳۹ ح ۴۱۸۳ ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج ۲ ص ۴۲ عن أبي بكر بن عياش ، بحار الأنوار : ج ۴۰ ص ۱۵۶ ذيل ح ۵۴ .)

بنابراین،‌ فرضیه دخالت «تعدد نزول» در اختلاف قرائات از دیدگاه شیعی به دلیل روایات معتبر از اهل بیت ع و اختلاف روایات طرفداران فرضیه فوق با روایات فرضیه رقیب (که قائل به وحدت قرائت نبوی هستند) مردود است.]

441)  تاریخ قرائات 4 (تعلیقاتی بر مبحث «القراءة و القرّاء» التمهید (معرفت)، ج2) - (ویرایش دوم)

ویرایش دوم

برای درس تاریخ قرائات در مقطع دکتری متن تاریخ قرائات التمهید استاد معرفت را به عنوان متن درسی انتخاب کردم. در ضمن تدریس بر این کتاب تعلیقاتی زده‌ام که مهم‌ترین آن‌ها را در این وبلاگ به اشتراک می‌گذارم شاید مورد استفاده دیگران هم قرار گیرد. 

تعلیقه 2

التمهيد في علوم القرآن، ج‏2، ص: 14

عوامل نشوء الاختلاف‏

[تعلیقه: پیش از ورود به بحث لازم است انواع اختلاف قرائات را بررسی نماییم. متأسفانه نویسنده التمهید به این مسئله وارد نشده‌اند؛ از این رو مطلب را از تاریخ‌ قراءات استاد فضلی نقل می‌کنیم:

 دانشمندانى امثال ابن قتيبه و امام فخر الدين رازى، و ابن الجزرى و ديگران در مقام استقرای قراءات - على‌رغم اختلاف انواع آن - برآمدند، و سعى كردند جهات و يا وجوه اختلاف را نيز مشخص سازند. مساعى آنها در اين زمينه به اين نتيجه بارور گشت كه وجوه و يا انواع اختلاف قراءات به مواردى كه در زير ياد مى‌كنيم محدود مى‌باشد:

 1 . [حرکت و شکل متفاوت، معنی ثابت:] اختلاف در حركات كلمه، بدون اينكه در معنى و صورت و شكل آن تغييرى ايجاد كند؛ مانند: «... وَ يَضِيقُ صَدْرِي...» (شعراء: 13) و سينه‌ام تنگ مى‌شود (دلتنگ مى‌گردم). كه هم به رفع قاف: «و يضيق»، و هم با نصب آن «و يضيق» قرائت شده است. و نيز مانند اختلاف قرائت كلمۀ «اطهر» در آيۀ: «قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ...» (هود: 78) لوط به اين مردم زشت كردار فرمود: اى مردم اينها دختران من هستند و براى تأمين هدف شما پاكيزه‌تر و مناسب‌تر مى‌باشند. در اين آيه، راء «اطهر» هم به رفع و هم به نصب قرائت شده است.

 2 . [حرکت و معنی متفاوت, شکل ثابت:] اختلاف در حركات كه تغييرى در معنى ايجاد كند، لكن صورت و شكل كلمه محفوظ مى‌ماند؛ مانند «كفلها» در آيۀ: «... وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا...» (آل عمران: 37) و خداوند زكريا را كفيل مريم قرار داد، (يا خود زكريا كفالت مريم را به عهده گرفت). كلمۀ «كفلها» هم به تخفيف فاء: «كفلها» و رفع (محلّى) زكريا به عنوان فاعل، و نيز به تشديد فاء: «كفّلها» و نصب (محلّى) زكريا به عنوان مفعول دوم قرائت شده است.

 3 . [حروف و معنی متفاوت، شکل ثابت:]  اختلاف در حروف كلمه كه در معنى تغيير ايجاد كند، لكن صورت و شكل كلمه محفوظ مى‌ماند؛ مانند «ننشزها» در آيۀ: «... وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها...» (بقره: 259) و بنگر به استخوانها كه چگونه آنها را به هم مى‌پيونديم. كلمۀ «ننشزها» هم با زاء: «ننشزها»، و هم با راء: «ننشرها» قرائت شده است.

 4 . [حروف و شکل متفاوت، معنی ثابت:] اختلاف در حروف كه در صورت و شكل كلمه تغييرى به وجود مى‌آورد، لكن معناى كلمه محفوظ مى‌ماند، مانند «العهن المنفوش» در آيۀ: «وَ تَكُونُ الْجِبٰالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» (قارعه: 5) و كوهها به سان پشمى كه ندافى و زده شده است در مى‌آيد. اين آيه به صورت «كالصّوف المنفوش» نيز قرائت شده است. و يا مانند كلمۀ «بصطة» در آيۀ: «... وَ زٰادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً...» (اعراف: 69) و در آفرينش شما ستبرى و گسترشى را افزوده است. كه هم با سين: «بسطة»، و هم با صاد: «بصطة» قرائت شده است.

 5 . [حروف, معنی و شکل متفاوت:]  اختلاف در حروف كه موجب تغيير در معنى و شكل مى‌گردد؛ مانند كلمۀ «طلع» در آيۀ: «وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ» (واقعه: 29). و درخت موردى به هم پيچيده. كلمۀ «طلح» هم به حاء: «و طلح»، و نيز به عين: «و طلع» قرائت شده است.

 6 . اختلاف در تقديم و تأخير، مانند: وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ... (ق: 19) و بى‌هوشى مرگ - به حق - در رسيده است. كه به صورت «و جاءت سكرة الحقّ بالموت»، يعنى به صورت تقديم «الحق» بر «الموت» قرائت شده است. و نيز مانند: «فَأَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ...» (نحل: 112) پس جامۀ گرسنگى و ترس را به اهل آن آبادى چشانده است. كه به صورت «فاذاقها اللّه لباس الخوف و الجوع»، يعنى به تقديم «الخوف» بر «الجوع» قرائت شده است.

 7 . اختلاف در زياده و نقصان؛ مانند: «... و ما عملت ايديهم...» (يس: 35) و آن كارى كه دست آنها انجام داده است. كه به صورت «و ما عملته ايديهم» نيز قرائت شده است. و نيز مانند: إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (لقمان: 26) تحقيقا خدا است كه بى‌نيازى ستوده در گفتار و كردار است. كه به صورت «انّ اللّه الغنىّ الحميد» نيز قرائت شده است.

ابن الجزرى اختلاف در اصول قرائى را به وجه اول (يعنى به مورد اختلاف در حركاتى كه تغييرى در شكل و صورت و معناى كلمه ايجاد نمى‌نمايد) ملحق مى‌كند و مى‌گويد: «و امّا اختلافهائى امثال اظهار و ادغام، و روم و اشمام، و تفخيم و ترقيق، و مدّ و قصر، و اماله و فتح، و تحقيق و تسهيل، و ابدال و نقل - كه از آنها به «اصول» تعبير مى‌شود - از آن‌گونه اختلاف‌هايى نيست كه لفظ و معنى از رهگذر آنها مختلف و متنوع گردد؛ زيرا اين صفات گوناگون، يعنى اظهار و ادغام و امثال آنها - از ديدگاه او - لفظ و كلمه را از اينكه يك لفظ و كلمه است خارج نمى‌سازد، و بر فرض هم اگر بگوئيم: اختلاف اين گونه صفات در كلمه و لفظ، باعث مى‌شود كه ما نتوانيم بگوئيم يك لفظ و يك كلمه است بايد چنين اختلافى را از نوع اختلاف مورد اول بدانيم، يعنى در زمرۀ اختلاف در حركات محسوب گردد كه به هيچ وجه اختلافى در معنى و شكل و صورت كلمه ايجاد نمى‌كند». (النشر، ج1، ص 26-27)]

متن: لا شكَّ إنّ اختلاف مصاحفِ الامصار كانَ اهم عواملِ نشوء الاختلاف القرائى،...

[تعلیقه: به نظر نمی‌رسد این مطلب صحیح باشد؛ زیرا اولاً: قاری‌ها اختلافی نداشتند و یا بسیار اندک بوده و همه آن‌ها در مدینه بودند و به قرائت صحیح  می‌خواندند و نسبت به اختلاف قرائات که در آن زمان جزو حساس‌ترین مسئله‌های حاکمیت بود، حساس بودند؛ بنابراین بسیار بعید است در جریان توحید مصاحف افراد فرستاده شده همراه مصاحف موجب اختلاف قرائات شده باشند. گذشته از این، چنان‌که در ادامه می‌آید اختلاف بین مصاحفی که در جریان توحید مصاحف به نقاط مختلف جهان اسلام فرستاده شد، بسیار ناچیز بوده است. عبدالهادی فضلی در ادامه آنچه از او در نقد پیشین نقل کردیم، آورده است:

«فشردۀ ردّيۀ اين دانشمندان بر گولدزيهر: مى‌توانيم مضامين رديه‌اى را كه اين دانشمندان بر گولدزيهر وارد ساختند در گفتار زير فشرده سازيم:

الف - شيوع و رواج پديدۀ قراءات قرآنى قبل از زمانى روى داد كه هنوز مصاحف امام نگارش نشده بود. و در نقل و روايت قرآن كريم بر حفظ و نگاهبانى دلها و سينه‌ها و اذهان مردم آشناى به قرآن تكيه مى‌شد، و لذا بر مصاحف و نوشته‌هاى قرآنى در رابطه با قراءات اعتماد نمى‌كردند. (النشر، ج1، ص 6)

ب - توجه به مسئلۀ قرائت و تحرك مربوط به آن نيز پيش از پيدايش نقطه و اعراب انجام گرفت، چنانكه اين مطلب به طور مفصل در مبحث مربوط به «پيدايش قراءات و تطور آن» بازگو شده است.

ج - قراءات بر اساس نقل و روايت مبتنى بوده است، همان گونه كه ضمن بحث گسترده‌اى در فصل مربوط به «مآخذ و منابع قراءات» راجع به آن گفتگو كرديم. * شاهد و مؤيد ديگرى نيز در مردود بودن نظريۀ گولدزيهر وجود دارد، و آن عبارت از سخنى است كه ابى شامه در شرح گفتار زير - كه از شاطبى است - ياد كرده است. شاطبى در كتاب خود ضمن ابياتى، اين مصرع را آورده است: «و ايلاف كلّ و هو فى الخطّ ساقط» ابى شامه در همين شرح كه به «ابراز المعانى» نامبرده است در گزارش اين مصرع مى‌نويسد: «يعنى همه قراء سبعة در قرائت خود، ياء را در كلمۀ دوم، يعنى در «ايلافهم رحلة» اثبات كرده‌اند، يعنى آن را تلفظ نموده‌اند، درحالى‌كه اين ياء در خط و كتابت مصحف، محذوف مى‌باشد، و نيز همين ياء در كلمۀ اول اين سوره از لحاظ خط و نگارش، ثابت است. و در هر دو مورد، الفى كه پس از لام «ايلاف» تلفظ مى‌شود در خط و نوشتۀ مصحف وجود ندارد، شكل و فرم نوشته در مصحف بدين صورت آمده است: «1 - لايلف قريش 2 - الفهم» (ابراز المعانی، ص 406). قراء بالاتفاق «ايلاف» دوم را با ياء قرائت كرده‌اند، درحالى‌كه اين كلمه در رسم الخط فاقد ياء مى‌باشد، اما در مورد «ايلاف» اول - با وجود اينكه از لحاظ رسم الخط، داراى ياء مى‌باشد - اختلاف نظر دارند. اين نكته، كار اين قراء را - كه در قرائت خود به نقل و روايت صحيح تكيه مى‌كردند و به رسم الخط و مقتضيات قواعد و دستور زبان عربى اعتناء و توجهى مبذول نمى‌نمودند - تقويت و تأييد مى‌كند. * بجا است در اينجا گفتار صفاقسى را ياد كنيم، چرا كه وى مى‌گفت: «شيخ عارف، سيدى محمد بن الحاج در كتاب «المدخل» گفته است: براى احدى جائز نيست آنچه در مصحف آمده است قرائت كند مگر آنكه قرائت قرآن كريم را بر وجه صحيح آن فرا گيرد، و يا آنكه رسم الخط مصحف و نيز قرائاتى را كه مخالف با رسم الخط مصحف مى‌باشد بياموزد. و اگر جز اين، راه ديگرى را در قرائت قرآن پيش گيرد بايد گفت: راهى را كه بر خلاف اجماع امت اسلامى است در پيش گرفته است». و همو در همين كتاب گفته است: لازم نيست تلاوت قرآن كريم با رسم الخط آن سازگار باشد، زيرا رسم الخط - اگر چه يك سنت قابل اتّباع است - لكن گاهى تلاوت و قرائت با آن سازگار، و نيز گاهى ناسازگار مى‌باشد. بنگريد كه چگونه كلمۀ «جائ» (زمر، 69) را با الفى قبل از ياء، و كلمۀ «لأاذبحنّه» (نمل،‌21) و نيز «لا أوضعوا»  (توبه، 47) را با الفى قبل از «لا» مى‌نگارند. امثال اين نمونه‌ها در قرآن كريم فراوان است كه بايد آنها را بر خلاف رسم الخط مصحف قرائت كنند. ابى شامه نيز مى‌گويد: قرائت، عبارت از نقل و روايت است، آنچه از قراءات منقوله اگر موافق رسم الخط مصحف باشد از قراءات ديگر اقوى است، اما پيروى از صرف رسم الخط - تا وقتى كه نقل و روايت آن را تأييد نكند - واجب نيست. (ابراز المعانی، ص 406)

د - گولدزيهر در صدر و ذيل سخن خود، گرفتار تناقض‌گوئى است. دكتر عبد الرحمن سيد مى‌گويد: گولدزيهر، سخن خود را دربارۀ قراءات با مطلبى به پايان مى‌برد كه از رهگذر آن، نتايجى را كه به دست مى‌آورد ويران مى‌سازد و آن نظرياتى را كه بدان تمسك جسته از ميان مى‌برد. او از على (كرم اللّه وجهه) نقل كرده - وقتى از او راجع به تغيير و تحويل آيه‌اى به آن معنائى كه مقصود گوينده است سؤال كردند - فرمود: «انّ القرآن لا يهاج اليوم و لا يحوّل»: امروز و هم اكنون نبايد قرآن را جابجا كرده و در آن تغييرى به هم رساند. لذا نبايد مسلمين رأيى را در قبول و يا تغيير آن اظهار نمايند، بلكه آنان موظفند مقيد به نصوص قرآن بوده، و آنگاه كه قرآن را بر آنها مى‌خوانند درنگ نمايند. هم چنين گولدزيهر آن نظريه‌اى را كه مسلمين بدان روى آوردند - مبنى بر اينكه قرآن كريم بر هفت حرف نازل شده و همۀ اين هفت حرف صحيح است - ياد مى‌كند و متذكر مى‌شود كه «نبايد به صحت قرائتى اعتراف كرد، و هيچ قرائتى را در دائرۀ تعبير قرآنى داخل دانست - قرآنى كه همۀ مردم را به مقابلۀ با خود دعوت كرده است - مگر آنكه آن قرائت به حجت‌ها و ادله‌اى از  نقل و روايت قابل اطمينان مستند باشد». (کلدتسیهر، ص 55)

و نيز گفته است: «دانشمندان محتاط و سختگير اهل سنت - اگر چه قراءات مورد قبول قراء مورد اعتماد را مباح و جائز برشمرده‌اند - مع‌ذلك فرضيه‌هاى اختيارى و انتخابى قراءات را در دائرۀ قراءات شاذه‌اى قرار دادند كه چنين قرائاتى از نظر آنها مردود مى‌باشد، و دستور دادند اين قراءات انتخابى را در ردۀ قراءات شاذه بر شمارند. حتى احيانا اين فرضيه‌هاى انتخابى در قراءات، كيفر و مجازات سختى را از سوى مؤسساتى - كه براى حفظ و صيانت ميراث دينى تأسيس شده بود - به دنبال داشت. در سالهاى 322 و 323 هجرى دو تن از قراء حرفه‌اى بغداد به كيفر سختى مجازات شدند، چرا كه آنها مى‌خواستند قرائاتى را شايع و راجع سازند كه مخالف با نصّ عثمانى بود» (کولدتسیهر، ص 55). «وقتى كه رأى و نظر مسلمين از صدر اسلام از چنين كيفيتى برخوردار بود، و آنان متفقا بر آن بودند كه پس از نبى اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) هيچ رأى و اظهار نظرى در مسئلۀ قرائت داراى ارزش و اعتبار نيست، و نبايد جز به قرائتى كه از ناحيۀ آن حضرت ثابت شده است عمل كرد، و نيز نبايد جز آنچه كه آن حضرت قرائت كرد پذيرا گشت، كاملا روشن مى‌شود نتايجى كه گولدزيهر بدان رسيده است سراسر غلط و نادرست مى‌باشد و استنباط او بر يك اساس سالم و استوارى مبتنى نيست». (مجله المربد، ص 97- 98)

ه‍ - اختلاف ميان مصاحف امام كه بدستور عثمان فراهم آمدند بسيار اندك و معدود بوده است: - اختلاف ميان مصحف اهل مدينه و عراق به دوازده حرف محدود بوده است. - اختلاف ميان مصحف اهل شام و عراق در شمارى حدود چهل حرف منحصر بوده است. - و اختلاف ميان مصحف اهل كوفه و بصره منحصر به پنج حرف بوده  است. نويسندۀ كتاب «المبانى» فصل ويژه‌اى را در مقدمۀ آن ترتيب داده و شمار اين اختلافها و موارد و كلمات مورد اختلاف را در آن ياد كرده است.

و - وجود حروف و وجوه فراوانى از قراءات كه قراء در مورد پاره‌اى از آنها - بر خلاف رسم الخط مصحف - آنها را قرائت كرده‌اند، مانند همان نمونه‌هائى كه از شرح ابى شامه: «ابراز المعانى» قبلا ياد كرديم. و نيز مانند حروف و وجوه ديگرى كه قراء بر خلاف رسم الخط پاره‌اى از مصاحف، آنها را قرائت كردند. در كتابهائى كه راجع به رسم الخط قرآن تأليف شده است اين مطلب آمده و نيز شمار و آمار اين كلماتى كه قرائت آنها مخالف با رسم الخط مصاحف مى‌باشد و نيز خود اين كلمات مفصلا بيان شده است.

ز - اختلاف رسم الخط و شيوۀ نگارش مصاحف بر اساس نوعى از اختلافاتى - كه در مورد قراءات از نبى اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) روايت شده است - مبتنى بود. معنى اين سخن آن است كه قراءات بر اساس اختلافات مربوط به رسم الخط مصاحف مبتنى نيست، چنانكه گولدزيهر چنين پنداشته و چنان وانمود كرده است كه اختلافات قراءات از اختلاف رسم الخط ريشه مى‌گيرد.» همان، ص 127- 131.]

 متن: و هكذا قرأ ابن عامر- و هو مقرئ الشام-:

جاءوا بالبيناتِ و بالزبر (آل عمران: 184)- بالباء- لانَّ مصحفَ الشام كان كذلك. و قرأ الباقون بغير باء[1].

و قرأ نافع و ابن عامر: سارعوا الى مغفرةٍ من ربكم (آل عمران:

133)- بلا واو- لان مصحفَ المدينة و مصحف الشام كانا خلوا عنها.

[تعلیقه: ظاهراً توجیهی که می‌توان برای این اختلاف کرد، اختلاف مصاحف است، لیکن از یک نکته نباید غفلت کرد و آن این است که آیا واو از مصاحف اولیه بعد از توحید مصاحف حذف شده بوده یا بعدها از نسخه‌هایی که از روی آن مصحف استنساخ شده‌اند، حذف شده‌اند؟ منظور این است که ممکن است واو ابتداءً بر اثر اجتهاد قاری حذف و سپس و به تبع آن از مصحف حذف شده باشد.]

متن: و نافع مدنى، و ابن عامر شامى. و قرأ الباقون بالواو، لان مصاحفهم كانت مشتملة عليها[2].

و هناك- ايضا- عوامل اخرى ساعدت على هذا الاختلاف، نذكر منها ما يلي:-

[تعلیقه: ایشان مهم‌ترین عامل را اختلاف مصاحف دانست که در بالا در باره آن سخن گفتیم. عوامل دیگر از نظر ایشان عبارت‌اند از:‌ابتدایی بودن خط؛ بی‌نقطه بودن حروف؛ نداشتن علائم و حرکات؛ ننوشتن الف در کلمات؛ گوناگونی لهجه‌ها؛ استبداد در رأی و اجتهاد؛ خودستایی در ادبیات عرب؛ عامل روانی؛ و عوامل دیگر.

بررسی

1. این تنظیم از چند جهت مورد تأمل است:‌

          1-1. تداخل و هم‌پوشی مباحث؛ برای مثال، بی نقطه بودن حروف و ننوشتن الف در کلمات را می‌توان جزو عنوان نخست (ابتدایی بودن خط) قرار داد، و جز این‌ها.

          1-2. در نظر نگرفتن اولویت و یا اولویت‌بندی مورد تأمل؛

        1-3. در هم ریختگی مباحث؛ برای مثال، در بحث ابتدایی بودن خط، مثال‌هایی به ترتیب در باره تشابه حروف، تجزیه کلمه، حذف حرف، دوباره تشابه حروف، حذف حرف، و اضافه کردن حرف آمده است.]