خلاصه: بر اساس روایات خدا به حضرت داود ع وحی کرد که تو بنده خوبی هستی الا این‌که از بیت المال ارتزاق می‌کنی . داود نبی چهل روز به درگاه خدا گریه و ناله کرد که خدایا راهی برای نجات من پیش پای من بگذار. (نعم العبد انت الا انك تاكل من بيت المال فبكى داود اربعين صباحا فالان اللَّه له الحديد و كان يعمل كل يوم درعا ... فاستغنى عن بيت المال) خدا در قرآن راه نجات او را این‌گونه گزارش کرده است: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيد» خدا به آهن دستور داد در دستان حضرت داود نرم شود تا او بتواند از آن زره بسازد و با فروش آن‌ها از بیت المال بی‌نیاز گردد. 

نکته: خدای متعال شغلی را به او آموخت که اولا: تولید است و ثانیا: به درد مردم می‌خورد و جانشان را حفظ می‌کند، و ثالثا: موجب قدرت بخشیدن به نیروهای رزمندگان لشکر حق است. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ؟

سؤال این است که چرا خدا به آهن دستور داد نرم شود و چرا نفرمود ما به داود قدرت تصرف در آهن را دادیم؟

چندی پیش شخصی در رسانه به این پرسش این گونه پاسخ داد که این تنبیهی بود برای داود! من هرچه در اطراف آیه جستجو و تأمل کردم وجه تنبیه را نیافتم بلکه قرائنی بر عکس در آیات وجود دارد. به نظر می‌رسد وجه آن این باشد که قدرت حضرت داود ع اضافه نشد و چنین نبود که چون می‌تواند در آهن تصرف کند، بتواند مثلاً یک چوب قوی و ضخیم را که هیچ پهلوانی نمی‌تواند از وسط بشکند، با دست بشکند و این خود نمایش اعجاز بود؛ یعنی او و چه بسا دیگران ببینند که قدرت خارق العاده تنها محدود به آهن است و  به اشیای دیگر گسترش ندارد و به بیان دیگر، وجه دستور به آهن این است که غیر عادی بودن نرم شدن آن همواره بروز و ظهور داشته باشد.  البته این به شرطی است که «النا له الحدید» را اعجاز گونه بدانیم، ولی اگر آن را به تعلیم دانش تصرف در آهن و ابزار خاص ذوب و حالت دادن به آن تفسیر کنیم - که البته با ظاهر آیه چندان همراه نیست - این برداشت‌ها پسندیده نیست. 

نکته: گفتنی است جمع بین این دو نیز بعید نیست بلکه چه بسا قرینه بر آن هم وجود داشته باشد؛ یعنی خدا هم آهن را در دستان او نرم کرده و هم دانش آن را به او داده باشد.