789) خلود یا عدم خلود عذاب کفار در جهنم

باسمه تعالی

خلود یا عدم خلود عذاب کفار در جهنم

در تاریخ 28 بهمن 1402 کرسی علمی –ترویجی «بررسی و تحلیل خلود یا عدم خلود عذاب [کفار در دوزخ]»‌ در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد و عرایض این بنده در نقد انقطاع عذاب کفار معاند به شرح ذیل ارائه شد:

در باب عذاب اخروی کفار دو دیدگاه عمده وجود دارد:

- دیدگاه عمومی مسلمانان

دیدگاه عمومی همه مسلمانان (شیعه و سنی) در طول تاریخ اسلام این است که حداقل برخی کافران معاند «الی الابد» یا به تعبیر دیگر «ابدالآبدین» در دوزخ معذّب خواهند بود.

- نظرگاه قائل به انقطاع عذاب کافران

برخی نویسندگان و سخنوران برای «خلود» معنای محدودی تصور کرده‌اند و آن را بعضاً به «مدت زمانی دراز» ترجمه کرده‌اند. «ابد» را نیز به این معنا گرفته‌اند که مثلاً «من تا شما منزل ما نیایی ابداً‌ منزل شما نمی‌آیم». یعنی انکار قطعی لیکن در مدت محدود و مقید به آمدن شما. این افراد بر این باورند که:

اولاً: در قیامت فرصت یا فرصت‌های مجدد به کافران داده می‌شود و بالاخره یک روزی فرا می‌رسد که همه کافران از جهنم بیرون می‌آیند. برخی کمی تخفیف داده و گفته‌اند:‌ از جهنم بیرون نمی‌آیند ولی به جهنم عادت می‌کنن و دیگر رنج نمی‌برند.

ثانیاً: در آخرت همچنان فرصت عمل باقی است.

ثالثاً: برخی از طرفداران این دیدگاه پا را فراتر گذاشته و اساساً‌ می‌گویند: روزی فرا می‌رسد که همه چیز نابود می‌شود و نه جهنم و نه بهشت و نه جهنمی و نه بهشتی هیچ چیز برجای نمی‌ماند.

نقد و بررسی

این دیدگاه آسیب‌های مهمی دارد که قابل گذشت نیست واز این رو دانشمندان هیچ‌گاه به چنین دیدگاهی - با صرف نظر از اختلاف‌های بین طرفداران اندک آن‌ها – توجه نکرده و به آن اهمیت نداده‌اند:

1. این دیدگاه مخالف ظاهر ده‌ها آیه قرآن و انبوهی از روایات اهل بیت ع است و حتی یک آیه و نیز یک روایت به نفع آن وجود ندارد.

توضیح این‌که: طبق جدولی که در ذیل آمده و توضیح داده شده، ده‌ها آیه بر خلود ابدی به معنای واقعی و مطابق با برداشت مسلمانان در طول تاریخ دلالت دارد و مجموعه آن‌ها به طور قطع این ظهور را می‌رساند که «این دنیا دار تکلیف و اختیار است و با مرگ فرصت عمل تمام می‌شود و کافران- یا دست‌کم برخی از آن‌ها- تا ابدالدهر و بی‌نهایت در دوزخ معذّب خواهند بود و هیچ‌گاه نه عذاب از آن‌ها برداشته می‌شود و نه به آن عادت می‌کنند و از شدت آن‌ کاسته می‌شود.»

خلاصه این که بهشت و جهنم دائمی و ابدی است، هرچند در ابدیت خود همواره و هر لحظه نیازمند بر قرار بودن اراده الهی بر وجود و بقای آن‌هاست و چنین اراده‌ای بر اساس آیات و روایات متظافر وجود دارد.

اما جدول فوق الذکر و توضیح آن:

بهشت:

بهشت

خالِدينَ فيها أَبَداً (نساء، 57 و 122)

مائده، 119 و توبه، 22 و 100 و تغابن، 9 و طلاق، 11 و بینه، 8

با تأکید «ابدا»

بهشت

جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ‏ فيها (آل عمران، 15)

نیز: آل عمران، 136 و 198 و نساء، 13 و مائده، 85 و توبه، 72 و 89 و ابراهیم، 23 و کهف، 108 و طه، 76 و فرقان، 76 و عنکبوت، 58 و لقمان، 9 و احقاف، 14 و فتح، 5 و حدید، 12 و مجادله، 22 و

فرقان، 16و زمر، 73 و بقره، 25 و 81 و آل عمران، 107 و اعراف، 42 و یونس، 26 و هود، 23 و مؤمنون، 11 و رخرف، 71 و

بدون تأکید

بهشت

وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ (هود، 108)

با تأکید

تحلیل جدول: با این که می‌دانیم بهشتیان در بهشت جاودانه ابدی هستند و هیچ‌گاه از بهشت بیرون نمی‌روند، در 27 آیه «خالدین/ خالدون» بدون تأکید به کار رفته و 8 بار نیز با تأکید «ابدا» آمده است.

در یک مورد « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ» که هیچ راهی برای فهم آن وجود ندارد و گویا به این معنی است که کسی هیچ چیز را مستقل از خدا نپندارد و اراده مایه استدامت همه چیز است. عین همین عبارت برای اهل آتش نیز آمده است که ذیل آن توضیح کوتاهی ارائه خواهد شد.

جهنم:

جهنم

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ (نساء، 14)

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً (نساء، 93)

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ (توبه، 63)

كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ (محمد، 15)

مجرد از تأکید

جهنم

قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيها (انعام، 128) و توبه 68 و نحل، 29 و زمر، 72 و غافر، 76 و حشر، 17 و تغابن، 10 و بینه، 6 و

بقره، 39 و 81 و 217 و 257 و 275 و آل عمران، 116 و مائده، 80 و اعراف، 36 و توبه، 17 و یونس، 27 و رعد، 5 و انبیا، 99 و مؤمنون، 103 و رخرف، 74 و مجادله، 17

مجرد از تأکید

جهنم

خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذاب‏ (بقره، 162) و نیز آل عمران، 88

با تأکید

جهنم

إِلاَّ طَريقَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَدا (نساء، 169) و احزاب، 65 و جن، 23

با تأکید «ابدا»

جهنم

خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك‏ (هود، 107)

با تأکید

عین همین تأکید در مورد بهشتیان نیز آمده است در آیه 108 همین سوره

جهنم

مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْرًا

خَلِدِينَ فِيهِ وَ سَاءَ لهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا (طه، 100 و 101)

باقی ماندن در گناه یعنی باقی ماندن در جهنم

تحلیل جدول: در مورد جهنم و بقای اهل آتش در آن 28 بار مجرد از تأکید آمده و سه بار با تأکید «ابدا» و سه بار نیز با تأکیدهای دیگر.

یک بار نیز « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك» آمده که عین آن در مورد بهشتیان نیز آمده است و توضیح آن گذشت.

تحلیل هر دو جدول

با توجه به این‌که منبع اصلی دانش و باورهای ما قرآن و سپس روایاتی است که اولاً: معتبر باشند و ثانیاً: مخالف قرآن نباشند؛ از این رو می‌توان به طور قطع گفت «خلود» به معنای ابدیت است و این معنا با مفاد روایات در خصوص اهل بهشت و جهنم کاملاً همخوان است و وصف «ابد»‌ برای آن در برخی آیات به سیاق باز می‌گردد و با روش «زیبایی‌شناختی» باید تفسیر شود. دلیل عمده بر معنای ابدیت در خلود این است که در آیات بسیاری برای اهل بهشت مجرد از تأکید به کار رفته و ما با استفاده از روایات می‌دانیم که اهل بهشت در آن ابدی هستند فرض انتقطاع برای آن‌ها صحیح نیست. همچنین باید توجه کرد که فرض انقطاع – هرچند بعد از مدت‌ زمان بسیار طولانی- باز خلاف بلاغت است؛ زیرا بلیغ در مقام تبشیر و انذار هیچ‌گاه متزلزل سخن نمی‌گوید؛ بنابراین، ما هیچ آیه ‌ای که بر خلاصی اهل آتش از آتش دلالت کند، در اختیار نداریم مگر دو آیه:

- در آیه 107 سوره هود که « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك» به کار رفته و عین آن در آیه 108 برای بهشتیان به کار رفته است و این قید ربطی به مسئله خلود یا عدم خلود ندارد و ظاهرا به دفع شبهه کلامی باز می‌گردد که حالا چون بهشت و جهنم ابدی است، دیگر خدا هیچ کاره است (ظاهرا «ما» با توجه به سیاق مصدری و در معنای معترضه است). این فراز تأکید می‌کند که استدامه هر چیزی به اراده الهی وابسته است و هیچ چیز قابل فرضی جدای از خدا استقلال ندارد. (والله العالم)

- «لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً» (نبا، 23):‌ بر اساس این آیه اهل دوزخ یا برخی از آن‌ها در دوزخ بقایشان «احقاب» است.

«احقاب» جمع «حقب» مدتی از زمان است که مشخص نیست چقدر است. بر اساس روایات برخی از اهل آتش پس از مدتی که خدا داند چقدر است، از دوزخ بیرون می‌آیند و به بهشت می‌روند ولی باقی اهل دوزخ جاودانه و ابدی در آن خواهند ماند. خدا در سوره نبأ پس از آیه فوق، این گونه نجات یافتگان را این گونه توصیف کرده است: « إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً (27) وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً (28)»؛ چنان که دیده می‌شود سخن از انکار حساب و کتاب قیامت نیست بلکه سخن از «امید نداشتن»‌ است. البته به معنای «عدم ترس و وحشت»‌ نیز آمده: «توجه داشته باشيد كه" لا يرجون" از ماده" رجاء" هم به معنى" اميد" است و هم به معنى" عدم ترس و وحشت" اصولا انسان وقتى اميد و انتظار كيفر داشته باشد طبعا مى‏ترسد، و اگر نداشته باشد نمى‏ترسد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، لذا آنان كه اميد به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند.» (تفسير نمونه، ج‏26، ص 42)

وصف دیگر این افراد این است که آیات الهی را تکذیب کردند. این که مقصود از «آیات» چیست، شفاف بیان نشده و می‌تواند معجزات، احکام و هرچیزی باشد که بر وجود خدا و توحید و نبوت دلالت کند. این افراد به هر دلیل آیات را تکذیب کردند ولی در آیه سخنی از دشمنی و مبارزه در میان نیست؛ از این رو ممکن است تخفیف یاد شده و خروج از جهنم بعد از زمانی بسیار طولانی که متناسب آن جهان است، شامل کسانی باشد که در عالم انکار و الحاد خود ته ایمانی داشته باشند و یا از همه خطوط عبور نکرده باشند و البته دانش نزد خداست (والله العالم) و خلاصه این که ما تنها و به صورت اجمالی آگاهی داریم که تنها برخی جهنمیان از آتش بیرون خواهند آمد و به تفصیل مطلب راهی نیست.

با توجه به آنچه بیان شد و نیز با توجه به جدول فوق قول کسانی که پایان همه دوزخیان را خروج از آتش می‌دانند، برخلاف صریح آیات و روایات بوده و مصداق تفسیر به رأی است و در حدیث مشهور و شبه متواتری آمده است که: «هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، باید جایگاهی از آتش برای خود بجوید».

2. برخلاف این دیدگاه، همه کافران بلکه همه انسان‌ها به محض چشم بستن از دنیا نسبت به خدا معرفت کامل پیدا می‌کنند؛ زیرا حجاب‌ها از جلوی چشمانشان برداشته می‌شود و به تعبیر قرآن: «فبصرک الیوم حدید» و به تعبیر حدیث مشهور: «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»؛ و آیات و روایات بسیار دیگر.

3. بر خلاف این دیدگاه تنها دنیا جای عمل است و پس از مرگ دیگر فرصت عمل بر قرار نیست؛ از این رو مجرمان می‌گویند:‌ خدای ما را بازگردان تا در دنیا عمل صالح انجام دهیم:

- «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ [دشمنان حق از دشمنى خود باز نمى‏ايستند] تا زمانى كه يكى از آنان را مرگ در رسد، مى‏گويد: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصيرهايى كه از من سر زده به دنيا] بازگردان؛ اميد است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنيا] واگذاشته‏ام كار شايسته‏اى انجام دهم. [به او مى‏گويند:] اين چنين نيست [كه مى‏گويى‏] بدون ترديد اين سخنى بى‏فايده است كه او گوينده آن است، و پيش رويشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند.» (مومنون، 99-100)

- «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ؛ قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ؛ پروردگارا! ما را از دوزخ بيرون آر، پس اگر [به بدى‏ها و گمراهى‏ها] بازگشتيم، بى‏ترديد ستمكار خواهيم بود. [خدا] مى‏گويد: [اى سگان!] در دوزخ گم شويد و با من سخن مگوييد!» (مؤمنون، 107-108)

4. در جهان آخرت «اختیاری» در کار نیست و همه تسلیم محض خدا هستند و حتی بدون اجازه او سخن نمی‌توانند بگویند و نیز بدون اجازه او نمی‌توانند قدم از قدم بردارند یا حتی از جا برخیزند یا بنشینند.

بله، بر اساس برخی روایات برای کسانی که در دنیا از نعمت و فرصت «اختیار» و «عقل» برخوردار نبوده‌اند (مانند دیوانگان و کودکان) در عالم برخی یا در مرحله‌ای جدید یا خاصی که خدا می‌داند، فرصتی به آن‌ها داده می‌شود تا ارزیابی آن‌ها عادلانه تحقق پذیرد.

5. در ایمان دو عنصر و رکن وجود دارد:‌ «معرفت» و «التزام به مقتضای آن» یعنی عبودیت و تسلیم.

معرفت و خداشناسی و خداباوری در دنیا به صورت ظنّ قوی، علم الیقین، عین الیقین و برای برخی انسان‌های خاص حتی حق الیقین تحقق می‌پذیرد (چنان که امیر المؤمنین ع فرمود: لو کشف الغطاء مزددت یقیناً)که اگر فرد به مقتضای آنچه به آن رسیده و یا به او رسیده عمل کند و تسلیم درگاه خدا باشد، رستگار می‌شود (مگر در مسیر معرفت و عمل کوتاهی کرده باشد و مقصر شناخته شود نه قاصر) اما پس از پایان فرصت این دنیایی و فرارسیدن مرگ و عبور از این دنیا به عالم بعد و به ویژه همزمان با ورود به قیامت، معرفت کامل و همه افراد بدون استثناء به مرحله و مرتبه «حق الیقین»‌ که بالاترین مرتبه خداباوری است، نائل می‌شوند و این نه از جهت تأمل و تحقیق و تعقل حاصل از تلاش فکری انسان و اختیار او است بلکه بر اثر کنار رفتن حجاب‌های معرفتی است. مشکل این است که پس از مرگ «رکن دوم ایمان» یعنی «تسلیم» فرصت انتخاب ندارد؛ زیرا پس از مرگ و با برطرف شدن موانع نفسانی و شیطانی، التزام به مقتضای معرفت و تسلیم بدون اختیار حاصل می‌شود.

همچنین، هیچ مانعی وجود ندارد که مانع التزام آن‌ها به مقتضای معرفت و خداباوریشان شود؛ از این رو است که حتی متکبری مانند فرعون که ادعای خدایی می‌کرد، به محض در آستانه مرگ قرار گرفتن، ایمان ‌آورد و تسلیم ‌شد: «... حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (یونس، 90)

اما خدا در پاسخ فرمود: «آلآنَ؟! وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؟!» (آیه 91)

در سوره انعام آیه 138نیز می‌خوانیم: «... يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا ...».

در این آیه ایمان آوردن کفار مفروغ عنه و مسلم است لیکن سخن در نفع آن است (لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا) و اگر ما فرض کنیم – به فرض محال- روزی فرا رسد در جهنم برخی کافران که هنوز ایمان نیاورده بودند، ایمان آورده و منتفع شوند؛ در این صورت، این فرض با ظاهر آیه 138 انعام معارض و ناپذیرفتنی خواهد بود.

- گذشته از این، آیه ظاهرا سخن از عذابی مرگ‌آفرین در همین دنیاست که سخن از بی‌فایده بودن ایمان در آستانه مرگ است (همانند فرعون) نه پس از مرگ!

6. تناسب جرم و کیفر: آیا می‌توان اثبات کرد که همه جرم‌های مجرمان در دار دنیا منقطع الاثر است؟ با توجه به لزوم تناسب جرم و کیفر، انقطاع عذاب از همه کافران مساوی با فرض انقطاع آثار همه جرم‌ها در عالم دنیاست که واضح البطلان است.

7. طرفداران انقطاع عذاب به آیاتی تمسک کرده‌اند که وافی به مقصود نیستند؛ زیرا:

اولاً: اگر نگوییم همه، غالباً‌ بر اساس قواعد زبان و ادبیات عرب مرجوع یا نادرست‌اند و با بلاغت فوق بشری قرآن سازگاری ندارند.

ثانیاً: همه آیاتی که مورد استدلال قرار گرفته‌اند، در طول تاریخ اسلام همواره در کتب عالمان اسلامی از شیعه و سنی و در حوزه‌های مختلف تفسیری، کلامی و غیره مورد توجه بوده و هماهنگ با دیدگاه خلود ابدی به معنای واقع آن تفسیر شده و هیچ مشکلی بروز نکرده است! و این بدین معناست که طرفداران دیدگاهی که قرار است در مقابل ظاهر ده‌ها آیه و انبوهی از روایات و برداشت عمومی همه مسلمانان در طور تاریخ اسلام بایستد و قد علم کند، نمی‌تواند به این آیات استدلال کند؛ زیرا طرف مقابل هم به همین آیات استدلال کرده و آن را مطابق و هماهنگ با قول خود یافته است. (و با توجه به این‌که طرفداران انقطاع عذاب جز این آیات متشابه، مستمسک دیگری ندارند، مگر برخی مستحسنات مخدوش عرفانی و مانند آن، روشن می‌شود این دیدگاه از پای‌بست ویران است.)

رد برخی ادله:

- غافر، 10و 11: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ (10) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (11)

استدلال شده که «إذ تدعون» به این دلیل که «تدعون»‌ فعل مضارع است، به آخرت مربوط است و در آخرت ایمان به آن‌ها عرضه می‌شود، درحالی که کاربرد «إذ» با فعل مضارع هم معنی ماضی می‌دهد و هم مضارع و فهم صحیح وابسته به سیاق است.

کاربرد إذ + فعل مضارع به معنای ماضی: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ (به معنای ماضی)؛ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ [آن زمانی که به مؤمنان می‌گفتی] أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ (به معنای ماضی)؛ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (به معنای ماضی).

- نساء، 146-146: إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً.

گفته‌اند «إلا الَّذِينَ تابُوا»‌ استثنای از درک اسفل است در حالی که استثنا از نفاق در دنیاست و این بسیار واضح است؛ یعنی یا منافق‌اند و عاقبتشان وصول به درک اسفل است یا توبه می‌کنند و رستگار می‌شوند.

- قصص، 65- 67: وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ (65) فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ (66) فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ (67)

گفته شده فاء در « فَأَمَّا مَنْ تابَ» تفریع بر وضع آنان در دوزخ است، لیکن – چنان که همه مفسران در طول تاریخ اسلام فهمیده‌اند – آیه 67 پاسخ آیات پیشین است. در آیه 60 و 61 می‌خوانیم:

«أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ». (قصص، 61)

در آیات 62 الی 66 حال این محضرین بیان شده و سپس بازگشته و در پیوست آیات قبل که از ارسال رسل خبر داده، می‌فرماید: «أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ».

گذشته از این‌که در عالم آخرت و در جهنم فرض عمل صالح بی‌معنی است. در آیه 99 و 100 سوره مؤمنون آمده است: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ».

معنای « رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً » این است که عمل صالح نیاز به بازگشت به دار دنیا دارد و اگر قرار باشد در آخرت فضای جدیدی برای اختیار و عمل صالح فراهم شود، به معنای تکرار دنیا خواهد بود که به نص محکمات قرآن محال است.

جواهری: https://eitaa.com/jotting

http://javahery.blogfa.com/

766) معنای خلود

باسمه تعالی

معنای خلود

بهشت:

بهشت

خالِدينَ فيها أَبَداً (نساء، 57 و 122)

مائده، 119 و توبه، 22 و 100 و تغابن، 9 و طلاق، 11 و بینه، 8

با تأکید «ابدا»

بهشت

جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ‏ فيها (آل عمران، 15)

نیز: آل عمران، 136 و 198 و نساء، 13 و مائده، 85 و توبه، 72 و 89 و ابراهیم، 23 و کهف، 108 و طه، 76 و فرقان، 76 و عنکبوت، 58 و لقمان، 9 و احقاف، 14 و فتح، 5 و حدید، 12 و مجادله، 22 و

فرقان، 16و زمر، 73 و بقره، 25 و 81 و آل عمران، 107 و اعراف، 42 و یونس، 26 و هود، 23 و مؤمنون، 11 و رخرف، 71 و

بدون تأکید

بهشت

وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ (هود، 108)

با تأکید

تحلیل جدول: با این که می‌دانیم بهشتیان در بهشت جاودانه ابدی هستند و هیچ‌گاه از بهشت بیرون نمی‌روند، در 27 آیه «خالدین/ خالدون» بدون تأکید به کار رفته و 8 بار نیز با تأکید «ابدا» آمده است.

در یک مورد « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ» که هیچ راهی برای فهم آن وجود ندارد و گویا به این معنی است که کسی هیچ چیز را مستقل از خدا نپندارد و اراده مایه استدامت همه چیز است. عین همین عبارت برای اهل آتش نیز آمده است که ذیل آن توضیح کوتاهی ارائه خواهد شد.

جهنم:

جهنم

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ (نساء، 14)

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً (نساء، 93)

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ (توبه، 63)

كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ (محمد، 15)

مجرد از تأکید

جهنم

قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيها (انعام، 128) و توبه 68 و نحل، 29 و زمر، 72 و غافر، 76 و حشر، 17 و تغابن، 10 و بینه، 6 و

بقره، 39 و 81 و 217 و 257 و 275 و آل عمران، 116 و مائده، 80 و اعراف، 36 و توبه، 17 و یونس، 27 و رعد، 5 و انبیا، 99 و مؤمنون، 103 و رخرف، 74 و مجادله، 17

مجرد از تأکید

جهنم

خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذاب‏ (بقره، 162) و نیز آل عمران، 88

با تأکید

جهنم

إِلاَّ طَريقَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَدا (نساء، 169) و احزاب، 65 و جن، 23

با تأکید «ابدا»

جهنم

خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك‏ (هود، 107)

با تأکید

عین همین تأکید در مورد بهشتیان نیز آمده است در آیه 108 همین سوره

جهنم

مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْرًا

خَلِدِينَ فِيهِ وَ سَاءَ لهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا (طه، 100 و 101)

باقی ماندن در گناه یعنی باقی ماندن در جهنم

تحلیل جدول: در مورد جهنم و بقای اهل آتش در آن 28 بار مجرد از تأکید آمده و سه بار با تأکید «ابدا» و سه بار نیز با تأکیدهای دیگر.

یک بار نیز « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك» آمده که عین آن در مورد بهشتیان نیز آمده است و توضیح آن گذشت.

تحلیل هر دو جدول

با توجه به این‌که منبع اصلی دانش و باورهای ما قرآن و سپس روایاتی است که اولاً: معتبر باشند و ثانیاً: مخالف قرآن نباشند؛ از این رو می‌توان به طور قطع گفت «خلود» به معنای ابدیت است و این معنا با مفاد روایات در خصوص اهل بهشت و جهنم کاملاً همخوان است و وصف «ابد»‌ برای آن در برخی آیات به سیاق باز می‌گردد و با روش «زیبایی‌شناختی» باید تفسیر شود. دلیل عمده بر معنای ابدیت در خلود این است که در آیات بسیاری برای اهل بهشت مجرد از تأکید به کار رفته و ما با استفاده از روایات می‌دانیم که اهل بهشت در آن ابدی هستند فرض انتقطاع برای آن‌ها صحیح نیست. همچنین باید توجه کرد که فرض انقطاع – هرچند بعد از مدت‌ زمان بسیار طولانی- باز خلاف بلاغت است؛ زیرا بلیغ در مقام تبشیر و انذار هیچ‌گاه متزلزل سخن نمی‌گوید؛ بنابراین، ما هیچ آیه ‌ای که بر خلاصی اهل آتش از آتش دلالت کند، در اختیار نداریم مگر دو آیه:

- در آیه 107 سوره هود که « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك» به کار رفته و عین آن در آیه 108 برای بهشتیان به کار رفته است و این قید ربطی به مسئله خلود یا عدم خلود ندارد و ظاهرا به دفع شبهه کلامی باز می‌گردد که حالا چون بهشت و جهنم ابدی است، دیگر خدا هیچ کاره است (ظاهرا «ما» با توجه به سیاق مصدری و در معنای معترضه است). این فراز تأکید می‌کند که استدامه هر چیزی به اراده الهی وابسته است و هیچ چیز قابل فرضی جدای از خدا استقلال ندارد. (والله العالم)

- «لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً» (نبا، 23):‌ بر اساس این آیه اهل دوزخ یا برخی از آن‌ها در دوزخ بقایشان «احقاب» است.

«احقاب» جمع «حقب» مدتی از زمان است که مشخص نیست چقدر است. بر اساس روایات برخی از اهل آتش پس از مدتی که خدا داند چقدر است، از دوزخ بیرون می‌آیند و به بهشت می‌روند ولی باقی اهل دوزخ جاودانه و ابدی در آن خواهند ماند. خدا در سوره نبأ پس از آیه فوق، این گونه نجات یافتگان را این گونه توصیف کرده است: « إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً (27) وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً (28)»؛ چنان که دیده می‌شود سخن از انکار حساب و کتاب قیامت نیست بلکه سخن از «امید نداشتن»‌ است. البته به معنای «عدم ترس و وحشت»‌ نیز آمده: «توجه داشته باشيد كه" لا يرجون" از ماده" رجاء" هم به معنى" اميد" است و هم به معنى" عدم ترس و وحشت" اصولا انسان وقتى اميد و انتظار كيفر داشته باشد طبعا مى‏ترسد، و اگر نداشته باشد نمى‏ترسد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، لذا آنان كه اميد به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند.»[1]

وصف دیگر این افراد این است که آیات الهی را تکذیب کردند. این که مقصود از «آیات» چیست، شفاف بیان نشده و می‌تواند معجزات، احکام و هرچیزی باشد که بر وجود خدا و توحید و نبوت دلالت کند. این افراد به هر دلیل آیات را تکذیب کردند ولی در آیه سخنی از دشمنی و مبارزه در میان نیست؛ از این رو ممکن است تخفیف یاد شده و خروج از جهنم بعد از زمانی بسیار طولانی که متناسب آن جهان است، شامل کسانی باشد که در عالم انکار و الحاد خود ته ایمانی داشته باشند و یا از همه خطوط عبور نکرده باشند و البته دانش نزد خداست (والله العالم) و خلاصه این که ما تنها و به صورت اجمالی آگاهی داریم که تنها برخی جهنمیان از آتش بیرون خواهند آمد و به تفصیل مطلب راهی نیست.

با توجه به آنچه بیان شد و نیز با توجه به جدول فوق قول کسانی که پایان همه دوزخیان را خروج از آتش می‌دانند، برخلاف صریح آیات و روایات بوده و مصداق تفسیر به رأی است و در حدیث مشهور و شبه متواتری آمده است که: «هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، باید جایگاهی از آتش برای خود بجوید».


[1] تفسير نمونه، ج‏26، ص: 42.

خلود/2

آیا مشرکان پس از مرگ ایمان می‌آورند و آیا از آن‌ها پذیرفته می‌شود و در وضع آن‌ها تأثیری برجای می‌گذارد؟

پاسخ: آیات بسیاری پاسخ‌گوی این پرسش است؛ مانند: 

1. وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (52) وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ (سبأ، 51- 54)

ترجمه:

اى كاش مى‏ديدى زمانى را كه مشركان قريش و هم‏مسلكانشان در آستانه مرگ در ترس و وحشت قرار مى‏گيرند و نمى‏توانند از سيطره خدا دور بمانند، و از مكانى نزديك گرفته مى‏شوند، چرا كه ميان آنان و خدا فاصله‏اى نيست. (51)

آنان در آخرت خواهند گفت: به قرآن ايمان آورديم. اما چگونه از جهان آخرت كه از سراى عمل دور است، دست يافتن به ايمانى كارساز براى آنان ميسر است؟! (52)

(در آن سرا، ايمانشان به قرآن بى‏اثر است)، چرا كه قبلا بدان كافر شدند و از دنيا، آن سراى دور از آخرت، جهان ديگر را كه از ديدشان نهان بود، هدف تيرهاى انكار كه برخاسته از گمان بود قرار دادند. (53)

با مرگ، ميان آنان و لذّت‏هايى كه به آنها رغبت داشتند فاصله افتاد؛ همان‏گونه كه پيش‏تر با امثال آنان از امت‏هاى گذشته نيز چنين رفتار شد، چرا كه آنان نيز درباره آخرت سخت در ترديد بودند. (54)

2. يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ ۖ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿غافر، ٥٢﴾

همان روزی که عذرخواهی ستمکاران سودشان ندهد و برای آنان لعنت خدا و سرای سخت و بدی است. 

3. فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ  فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا ۖ سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ ۖ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ ﴿غافر، 84 و 85﴾

ترجمه: پس هنگامی که عذاب سخت ما را دیدند، گفتند: بی تردید به خدا ایمان آوردیم و به معبودانی که با او شریک قرار می دادیم، کافریم. (۸۴) ولی زمانی که عذاب سخت ما را دیدند، ایمانشان سودی به آنان نداد. سنت خداست که از دیرباز نسبت به بندگانش جاری شده است [که ایمانشان را پس از دیدن عذاب نمی پذیرد] و آنجاست که کافران زیانکار شدند. (۸۵)

خلود به معنای ابد یا مدت زمان طولانی؟ /1

ابتدا آیات مربوط به خلود را از نظر بگذرانیم:

نساء:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً (167) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً (168) إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (169)

احزاب:

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً (64) خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (65)

جن:

... ِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَدا (23)

مائده:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (36) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (37)

محمد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ

اهل زبان عرب می‌دانند که این آیه به تنهایی قادر است خلود ابدی را اثبات کند؛ زیرا مقتضای لن تأبید که مقید به حال غیر موسع است، جز ابدیت نخواهد بود.

بقره:

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166) وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

فرقان:

وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصرِف عَنَّا عَذَاب جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کانَ غَرَاماً (65)

بقره:

أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (86)

خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)

آل عمران: خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (88)

نحل: وَ إِذا رَأَى الَّذينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (85)

فاطر: وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزي كُلَّ كَفُورٍ (36)

غافر: وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ (49) قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (50) إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ (51) يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52)

تذکر:‌ فراز « لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ» نشان می‌دهد فرصت دیگری به آن‌ها داده نخواهد شد.

نبأ:

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً (21) لِلطَّاغِينَ مَآباً (22) لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً (23) لا يَذُوقُونَ فِيها بَرْداً وَ لا شَراباً (24) إِلاَّ حَمِيماً وَ غَسَّاقاً (25) جَزاءً وِفاقاً (26) إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً (27) وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً (28) وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً (29) فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلاَّ عَذاباً (30)

تذکر

در مورد آیه 23 چند احتمال به ترتیب قوت قابل طرح است:

1. آیه 23 بر اساس برخی روایات، مربوط به گروهی از گنهکاران است که به هر دلیل مورد عفو قرار می‌گیرند و از جهنم خارج می‌شوند.

2. جهت رعایت فاصله از «احقاباً» استفاده شده و این مقدار تغییر در بیان ضرری به بیان معنی نمی‌زند؛ زیرا احقاب جمع حقبه به معنای زمان بدون تعیین حد است یا زمان بسیار طولانی؛ بر این اساس،‌ اهل دوزخ زمان‌های پی در پی و نا محدود خواهند داشت که تعبیری دیگر از بی‌نهایت است.

3. ممکن است اشاره به گونه‌گون شدن و تنوع داشتن دوره‌های مختلف عذاب باشد؛ یعنی دوره‌های گوناگون عذاب دارند.

اما بعد:

دلیل خلود به معنای ابد برای برخی دوزخیان

اگر خلود را بالاخره هرچند بعد از میلیاردها سال به سال‌ها آخرت که خیلی طولانی است، پایان پذیر بدانیم‌می‌باید به پایان پذیر بودن آثار گناهان دنیا قائل شویم وگرنه خلاف عدالت خدا سخن گفته‌ایم؛ یعنی اگر فرض کنیم کسی روی شخص دیگری جرمی مرتکب شود و آثار این جرم به صورت ابدی برقرار باشد، اگر قائل شویم که مجازات فرد خاطی پایان ‌می‌پذیرد در حالی که هنوز آثار جرم برقرار است، قائل به رفتار ناعادلانه شده‌ایم و این در مورد خدا نادرست است و بنابراین، شخص مجرمی که آثار گناهش دائمی است، عذابش نیز دائمی و متناسب با جرمش خواهد بود.

اما بیان دائمی بودن برخی آثار گناهان (که بر اساس «جزاءً وفاقا» عذاب هم دائمی و ابدی می‌شود به تناسب دائمی بودن گناه)

اگر کسی به نام الف شخص دیگری را به نام ب منحرف و بی‌دین کند و شخص ب افراد دیگری را بی‌دین و برخی را نیز به قتل برساند، فرد ب و افرادی که به دست او کشته و یا منحرف و کافر می‌شوند، از دو نکته رنج می‌برند: اولاً: آن‌ها از توفیقات و فیوضات ایمان داشتن به طور دائم محروم می‌شوند؛ ثانیاً: آن‌ها متناسب جرمشان گرفتار عذاب می‌شوند.

ممکن است گفته شود: در قیامت خدا دو باره افرادی مانند ب را آزمایش و مجددا ایمان را بر آن‌ها عرضه می‌کند، و به این ترتیب اگر آن‌ها ایمان را پذیرفتند،‌ مشمول فیوضات ایمان می‌شوند و آثار گناهان تمام می‌شود.

در جواب گفته می‌شود: اولاً‌: دلیلی بر عرضه ایمان مجدد در قیامت برای این گونه افراد لجوج و عنود وجود ندارد؛ ثانیاً: بر فرض محال که چنین فرصتی بار دیگر به آن‌ها داده شود،‌ آثار ایمان در آخرت به مراتب کم‌تر از آثار و فیوضات ایمان در دار دنیاست و بر این اساس باز نسبت به ایمان در دنیا کسر فیوضات دارند و این یعنی ادامه داشتن آثار گناه فرد الف زیرا او فرد ب را منحرف کرد و حالا هم که فرد ب در آخرت (در فرض محال) ایمان آورده، عایدی او کم‌تر از زمانی است که اگر در دنیا ایمان می‌آورد، به دست می‌آورد و این یعنی هنوز فرد ب از فرض الف شاکی است و به او می‌گوید:‌ اگر من را منحرف نمی‌کردی هم اینقدر عذاب نمی‌شدم و هم الآن جایگاهم بهتر بود اما تو باعث محرومیت دائمی من شدی و من از خدا می‌خواهم به صورت دائمی تو را عذاب کند.

ممکن است گفته شود: به چه دلیل فایده و خاصیت ایمان در آخرت - بر فرض وجود - همانند ایمان در دنیا نیست؟

می‌گوییم: غیر از این که مطلب عقلائی است، آیه 10 سوره حدید بر آن دلالت دارد: ...ِ لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ‏ الْفَتْحِ‏ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا ...

خدا می‌فرماید: کسانی که قبل از فتح مکه انفاق و جهاد کردند با کسانی که بعد از فتح مکه که خطر مشرکان برطرف شده بود، انفاق و جهاد کردند،‌ یکسان نیستند. مثال دیگرش کسانی است که قبل از پیروزی انقلاب به میدان جهاد آمدند و کسانی که بعد از پیروزی انقلاب به جبهه‌ها رفتند. قبل از انقلاب امیدی به پیروزی نبود و فقط مسئله ادای وظیفه مطرح بود، خطر ساواک برای خانواده هم بود،‌ بی‌سرپرستی و آسیب خانواده و فرزندان هم بر قرار بود، اما با همه این احوال با توکل بر خدا به میدان آمدند در حالی که مخاطرات اطراف آن‌ها را گرفته بود؛ اما بعد از پیروزی انقلاب وضع کاملاً فرق می‌کرد. خانواده‌ها محترم بودند و مورد توجه بیشتر مردم قرار می‌گرفتند و از طرف دولت تا حدی تأمین و پشتیبانی می‌شدند و خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کردو تازه انقلاب پیروز شده و آن ‌ها برای محافظت از آن به میدان آمدند. پس جهاد قبل از انقلاب باجهاد بعد از انقلاب فرق می‌کند و جهاد قبل از پیروزی انقلاب برتر و والاتر است. همینطور مسئله ایمان در دنیا و آخر که البته بر فرض که کسی بتواند اثبات کند در آخرت دوباره ایمان عرضه می‌شود که اثبات آن به قول عرب‌ها «دونه خرط القتاد!».

بنابراین،‌ همین یک دلیل کافی است که سخن مدعیان ابدی نبودن خلود باطل شود. ادله دیگر ان‌شاء الله در فرصت‌های دیگر ارائه می‌شود.