تذکر:
آنچه در ذیل میآید و در پستهای دیگر ادامه مییابد، از کتاب آشنایی با دانش علوم قرآن (فلسفه علوم قرآن) و نیز: واکاوی دانش و منابع جامع علوم قرآنی - دو اثر نگارنده (سیدمحمدحسن جواهری) که یکی از آنها در آستانه انتشار است - انتخاب شده و نقل آنها تنها با ذکر منبع مجاز است.
2. نزول
2-1. نزول تدریجی
در مبحث نزول قرآن، استاد معرفت نظریه دو نزولی بودن قرآن را نادرست و تک نزولی بودن (نزول تدریجی) را صحیح دانسته است. این دیدگاه مطابق آنچه در ادامه خواهیم گفت، به صواب نزدیکتر است لیکن مشکلاتی فراروی آن است که اگر حل نشود، نمیتواند دیدگاه نزول تدریجی را چندان موجه جلوه دهد. در ادامه خلاصه نظریه ایشان و مهمترین نظریه رقیب را بیان و به اشکالات اساسی اشاره کرده و به سهم خویش میکوشیم پاسخی برای حل آنها ارائه دهیم.
- نظریه اول بر دو نزولی بودن قرآن استوار است. بسیاری از علمای اهل تسنن نزول اول (دفعی) را در شب قدر به بیت المعمور و آغاز نزول تدریجی را از مبعث دانستهاند. مرحوم صدوق با نگرش روایی این نظر را جزو اعتقادات شیعه معرفی کرده[1] ولی شیخ مفید به ایشان اشکال کرده و مستند این نظر را روایت واحد معرفی کرده است.[2] علامه طباطبائی با باور به دو نزولی بودن قرآن، نزول دفعی را بر قلب پیامبر اکرم ص دانسته است. [3]
- نظریه دوم تکنزولی بودن قرآن است که با تفاوتهایی به گونههای مختلفی بیان شده است.[4] در یکی از دیدگاهها، آیاتی از سوره علق در روز مبعث نازل شد و پس از سه سال (فترت وحی) از شب قدر نزول تدریجی قرآن آغاز گردید. این نظریه را صاحب التمهید فی علوم القرآن ارائه کرده است.[5] برخی نیز نزول اولین آیات سوره علق را در شب قدر دانسته و بر این باورند که در روز مبعث آیهای نازل نشده است.[6]
از بین این دو نظریه، نظریه نخست با دو رویکردش در حل مشکل تفاوت زمان نزول قرآن در شب قدر و نزول آیات ابتدایی سوره علق روز مبعث در ماه رجب موفقتر است، هرچند در باره اوصاف قرآنی که یکباره در شب قدر نازل شده و حکمت چنین نزولی، و برخی مسائل و ابهامات پیرامونی – که ادامه به برخی اشاره میشود - هیچ توضیح مناسبی ندارد و افزون بر این، مستندات روایی آن قابل اعتماد نیست. در خصوص نظریه دوم (تک نزولی) چند نکته قابل تأمل است:
1. نویسند التمهید در نقد نزول قرآن به بیت المعمور یا هرجای دیگر پس از توضیحاتی آورده است: «خبر دادن از نزول قرآن از جایگاه بلندتر به جایگاه پایینتر که هر دو از دسترس مردم و حتی پیامبر اکرم ص به دور است، چه فایدهای میتواند داشته باشد تا با این بّهت و عظمت از آن یاد کند؟»[7]
در نقد این مطلب باید دانست - گذشته از این که به حکم آیه «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا» (اسرا، 85) تمسک به عدم آگاهی برای استدلال نادرست است - ایشان با تمسک به «ابّهت و عظمت خبر» («إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» (دخان، 3)) به رد نظریه رقیب پرداخته ولی نفرموده نزول آیاتی از قرآن و شروع نزول تدریجی آن در شب قدر آن هم در فرضی که پیشتر و چند سال قبل آیاتی از سوره علق نازل شده، چگونه با این ابّهت در خبر بلکه با ظاهر آیه و اطلاق آن سازگاری دارد؟
2. برخی برای تقریب مشکل یاد شده به قنات مثال زدهاند. کسی که مدتها قنات میکنده پس از اتمام کار- مثلاً- در روز جمعه، میگوید: «آب قنات روز جمعه بیرون آمد.» روشن است که مرادش شروع بیرون آمدن است.
این مثال با نزول تدریجی قابل مقایسه نیست؛ زیرا در نزول تدریجی اطلاق «القرآن» با الف و لام عهد مَجاز نیست بلکه حقیقت است، لیکن اطلاق آب قنات بر جزء اولیه آن اطلاق کل بر جزء و مَجاز است و در حقیقت آب قنات یک واحد به هم پیوسته است. این مشکل زمانی عمیقتر به نظر میرسد که بدانیم مراد از «القرآن» در آیه 32 سوره فرقان بیتردید همه قرآن است نه جزء آن (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَة) و بالاتر اینکه در روایات ترتیب نزول منتخب التمهید نزول قدر 25 و نزول فرقان 42 است. بله، همان قریشیان که از قرآن همه آن را- که در آینده قرار بوده نازل و کامل شود- اراده کردند، میدانستند که مراد از قرآن در سوره قدر همه قرآن نیست وگرنه به جای سؤال از چرایی عدم نزول دفعی، از ماهیت و چگونگی آن سؤال میکردند. خدای متعال در سوره دخان (نزول 64) میفرماید: «حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3)»و این در حالی است که مخاطب میدانست مراد همه کتاب نیست بلکه جزئی از آن است؛ همان که در سوره قدر پیشتر به آن اشاره شده بود؛ زیرا در غیر اینصورت از کتاب و قرآنی که یکدفعه نازل شده پرس و جو میکرد و البته به مقتضای بلاغت و رویکرد زیباییشناختی به قرآن چنین برداشتی از نگاه مخاطب عجیب نبود و سکوت مخاطب بهترین دلیل بر آن است. گذشته از این، حتی اگر نزول دفعی هم مراد بود، مخاطب مشرک جز نزول تدریجی نمیفهمید؛ زیرا نزول دفعی ادعایی بدون امکان اثبات بود، و بر فرض اگر چنین میبود و پیامبر ص آن را به مخاطبان بازمیگفت و توضیح میداد که مثلاً قرآن یکجا به آسمان چهارم نازل شده، جنجالی آغاز میشد و تکذیبها و اثباتها رواج مییافت و فراگیر میشد و در تاریخ انعکاس مییافت که آنچه به ما رسیده کاملاً با چنین فرضی بیگانه است. در هر صورت، به نظر میرسد نظریه دو نزولی اگر اشکالاتش بیش از نظریه تکنزولی نباشد، کمتر نیست و البته هیچیک از دو نظریه نمیتوانند به همه سؤالات پاسخ گویند.
3. ایشان نزول سوره حمد را پس از فترت سه ساله وحی (مورد ادعای ایشان) و پس از نزول آیاتی از ابتدای سورههای علق، قلم، مزمّل و مدثّر دانسته است[8]؛ زیرا مطابق این نظریه تنها آیات ابتدایی سوره علق در روز مبعث و آیات ابتدایی سورههای قلم، مزمل و مدثر در اوائل بعثت و پیش از علنی شدن رسالت نازل شد و دیگر آیاتی فرود نیامد تا اینکه رسماً نزول قرآن در شب قدر (پس از گذشت سه سال از بعثت) با نزول سوره حمد آغاز شد (هرچند به نظر میرسد کلام ایشان اضطراب دارد و در مجموع نزول سوره حمد را در همان ابتدا و پس از اوائل چند سوره میداند[9]). همچنین نام «فاتحه الکتاب» برای سوره حمد را به مناسبت این دانسته که اولین سوره نازل شده به صورت کامل بوده است. این درحالی است که دیگران نام فاتحة الکتاب را به مناسبت قرار گرفتن این سوره در ابتدای ترتیب فعلی سورهها در مصحف دانسته و آن را دلیلی بر این گرفتهاند که جمع قرآن و ترتیب فعلی سورهها مشخصاً با آغاز سوره حمد در زمان پیامبر اکرم ص رایج بوده است.[10]
در هر صورت، نظریه تک نزولی ایشان هرچند از برخی مشکلات نظریه دو نزولی خلاصی یافته، لیکن گرفتار ابهامات و پرسشهایی است که به چند نمونه اشاره شد.
پیشنهاد و راهکار
گام اول) به نظر میرسد بتوان نظریه تکنزولی را به گونهای مطرح کرد که برخی از مشکلات اساسی مرتفع شود. توضیح اینکه:
هیچ مانعی وجود ندارد که لیلة القدر پیش از مبعث رخ داده و مبعث سال بعد (در ماه رجب) نخستین آیات سوره علق نازل شده باشد. از سوی دیگر، به نظر میرسد اولین سوره نازل شده حمد یا فاتحة الکتاب است[11] و نام «فاتحة الکتاب»- در صورتی که بپذیریم از ابتدا بر آن گذاشته شده و این نام حاصل آغاز شدن ختم قرآن با آن نیست[12]- نیز بر همین امر دلالت دارد و بر همین اساس در ترتیب سور و ختم قرآن، افتتاح با سوره حمد است (توضیح بیشتر در ادامه میآید). تا اینجا دو اشکال برطرف شد:
1. چرا آغاز نزول در شب قدر اعلان شده ولی پیش از آن آیاتی از سوره علق همزمان با بعثت نازل شده بوده است؟
2. وجه اطلاق «فاتحة الکتاب» بر سوره حمد چیست؟
اینک باید به این پرسش نیز پاسخ دهیم که سوره نازل شده چه اهمیتی دارد که با این ابّهت و عظمت از آن یاد شده است؟ از سوی دیگر این چه جزئی از قرآن و کتاب است که عنوان «قرآن» و «کتاب» بر آن اطلاق شده است (قدر، 1؛ دخان، 2-3؛ بقره، 185).
در پاسخ به این سؤال میگوییم: با توجه به اینکه مطابق بیان فوق شب قدر پیش از مبعث است، در نتیجه ادعای آغاز نزول تدریجی قرآن از آن شب مبارک کاملاً بجا و صحیح است و این خود به تنهایی با عظمت است و افزون بر این، نخستین سوره نازل شده میتواند «حمد» باشد که هیچ نمازی پس از نزول آن، بدون آن پذیرفتنی نیست (لا صلاة الا بفاتحة الکتاب)[13] (به ویژه که پیامبر اکرم ص از همان روزهای نخستین نماز میگزارد) و در باره این سوره است: «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيم» (حجر، 87)؛ توصیف سوره حمد به قرآن عظیم نشان دهنده عظمت فوق العاده این سوره است.
در نتیجه، بر اساس این دیدگاه که با قرائن و روایات همخوانی بیشتری دارد و اشکالات دیدگاه التمهید را نیز ندارد، قرآن تنها یک نزول داشته و آن نزول تدریجی بوده است. نزول تدریجی نیز پیش از بعثت و در شب قدر آغاز شده و نخستین سوره نازل شده بر آن حضرت به احتمال قوی سوره حمد بوده که مؤید به روایات نیز هست.[14]
گام دوم) در گام نخست کوشیدیم از راهی که دیگران رفتهاند، به نتیجه مطمئن و قابل دفاع برسیم، لیکن در گام دوم با تمسک به ظاهر بلاغی آیه 32 سوره فرقان - که به نظر میرسد تا کنون حقش ادا نشده - نظریه تکنزولی را تنها نظریه صائب معرفی میکنیم، چه بتوانیم مشکلات آن را برطرف کنیم و چه نتوانیم! توضیح اینکه:
در سوره فرقان میخوانیم: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلا؛ و كافران گفتند: چرا قرآن يك باره بر او نازل نشد؟ همانگونه [نازل میکنیم] تا قلب تو را به آن استوار سازيم، و آن را بر تو با مهلت و آرامى خوانديم».
مشرکان میپرسند: اگر او واقعاً پیامبر و قرآن وحی الهی است، چرا مانند دیگر کتب آسمانی یکجا نازل نشده است؟ قرآن در پاسخ میفرماید: «کذلک». این عبارت تأیید باور مشرکان در انحصار نزول به نزول تدریجی است و در این مطلب ظهور دارد؛ یعنی اگر قرآن نزول دفعی میداشت، میبایست نفرماید «کذلک» بلکه مثلا بفرماید: «ذلک» (یعنی نزول دفعی را مسکوت بگذارد نه اینکه عدم آن را تأیید کند) یا اساساً سخن مشرکان را نقل نکند که بخواهد آن را تأیید کند؛ زیرا سؤال و انکار مشرکان بر نظریه تدریجی بار نشده بلکه بر عدم نزول دفعی نشسته و به طور طبیعی «کذلک» عبور با تأیید از سخن مشرکان است؛ اگر قرآن نزول دفعی میداشت (حتی در فرض پنهان بودن از مخاطب)، روا نبود تأیید به ذهن مخاطب القا شود.
در نتیجه، اگر دلیل نظریه دو نزولی روایات[15] باشد – فارغ از ضعف یا ضعف شدید سند- میباید آن را بر قرآن عرضه کنیم و اگر مخالف ظهور آیات باشد، کنار بگذاریم و نپذیریم.[16] دریافت زیباییشناختی از آیه در این ظهور دارد که قرآن نزول دفعی ندارد و از این رو روایات دو نزولی قرآن مخالف ظاهر قرآن بوده و مردود است. گفتنی است نویسندگان تفسیر نمونه در ذیل آیه 2 و 3 سوره دخان آوردهاند: «اين نكته لازم به تذكر است كه ظاهر آيه اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل گرديد.»[17] لیکن – چنان که اشاره شد – تحقق چنین ظهوری در ذهن مخاطب روزگار نزول قرآن بسیار بعید به نظر میرسد؛ زیرا در این فرض از وجود و چگونگی آن پرس و جو میکرد و این خود مجالی برای گفتمانی فراگیر و ماندنی بود که البته هیچ نشانی از آن در دست نیست.
گذشته از این، بر فرض قرآن نزول دفعی نیز داشته باشد، طبیعتاً قرآن آن را ذکر نمیکند؛ زیرا - چنان که در بالا اشاره شد- امکان اثبات ندارد و امری شخصی است؛ از این رو، چرا باید اهل بیت ع آن را بازگو کنند و چه فایدهای بر آن مترتب است؟ بنابراین، احتمال اینکه دو نزولی بودن قرآن برای فرار از شبهه مشرکان ارائه شده باشد، بعید نیست؛ زیرا مشرکان میگفتند قرآن به صورت تدریجی نازل میشود و مطابق با حوادث، ما این احتمال را میدهیم که محمد ص به تدریج آن را ساخته باشد. اگر قرآن یکجا نازل میشد، این شبهه برطرف میشد. در کتب آسمانی قبل نیز همین طور عمل شده؛ چرا باید در مورد قرآن که از همان خداست، متفاوت عمل شده باشد؟ البته ممکن است سؤال آنان از این جهت باشد که چون کتب آسمانی پیشین یکباره نازل شدهاند و این قرآن را نیز همان خدا فروفرستاده، پس میبایست آن را دفعی میفرستاد نه تدریجی.
بر فرض نخست، شاید اگر مشرکان از حجم آیاتی که قرار بود در آینده نازل شود، مطلع میشدند، چنین شبههای در ذهنشان شکل نمیگرفت؛ زیرا مییافتند که حتی با گذر زمان نیز امکان فراهم کردن آن حجم اطلاعات و تعالیم از شخصی امّی امکانپذیر نیست.
در هر صورت، قرآن در پاسخ به علت تدریجی بودن اشاره کرده (لِنُثَبِّتَ...) و آن را برخلاف دیگر کتب الهی، معجزه قرار داده و بر آن تحدی کرده است.
این احتمال وجود دارد که برخی برای بیان امتیاز ویژه قرآن و یا برای رفع شبهه یادشده، دو نزولی بودن را مطرح کرده باشند و برای فرار از پاسخگویی در باره ماهیت و چیستی آن، آن را تنها تا آسمان چهارم فرود آورده باشند. اینان با چنین ساخت و پرداختی مشکل متفاوت بودن زمان بعثت و لیلة القدر را نیز توجیه میکنند.
2-2. فترت وحی
در آیات و روایات اشاره شده که وحی قرآنی مدتی قطع شده است و این مدت در لسان قرآنپژوهان «فترت وحی» خوانده شده است. در باره مدت زمان فترت وحی اختلاف زیادی وجود دارد از چند روز تا چند سال. احمد بن حنبل از شعبی روایت سه سال را برای فترت وحی نقل کرده است. از طرفی در برخی روایات شیعی مورد اعتماد مدت زمان رسالت بیست سال ذکر شده است. از سوی سوم، پیامبر اکرم ص سه سال ابتدای رسالت به صورت پنهانی تبلیغ میکرد و مأمور به اعلام علنی رسالت نبود. استاد معرفت برای حل مشکل بیست سال بودن مدت رسالت (نه 23 سال)، به نقل احمد بن حنبل پناه برده و میگوید: آغاز مدت بیست سال رسالت از ابتدای علنی شدن تبلیغ بوده و مدت سه سال تبلیغ پنهانی جزو رسالت نیست و آنچه آیه در این مدت نازل شده به نام قرآن نبوده، هرچند بعدها جزو قرآن قرار داده شده است.[18] به نظر ایشان پنج آیه ابتدای سوره علق برای بشارت در آغاز این سه سال و پس از آن آیاتی از سوره مدثر نازل شد و دیگر آیهای نازل نشد (فترت وحی) تا اینکه پس از سه سال سوره حمد به عنوان قرآن نازل شد[19] و به این ترتیب مشکل تفاوت نزول قرآن در شب قدر و نزول اولین آیات قرآن در روز مبعث را نیز حل و فصل کرد.
بنابراین، نوآوری استاد معرفت اینهمانی سه سال فترت و سه سال تبلیغ پنهانی است که ظاهراً کسی پیش از وی چنین نظری را ارائه نکرده است.
این دیدگاه از چند جهت با مشکل روبهرو است:
یکم) ضعف شدید روایت احمد بن حنبل به روایت شعبی که حتی بزرگانی از اهل تسنن نیز آن را نپذیرفتهاند. گفتنی است استاد معرفت برای فترت سه ساله مستند دیگری ارائه نکرده است.[20]
دوم) با توجه به اینکه پیامبر اکرم ص در مدت سه سال تبلیغ پنهانی داشته، بیتردید مأمور به تبلیغ بوده و از این رو قائل شدن به غیر قرآنی بودن آیات ابتدایی سوره علق و مدثر و نیز انقطاع وحی در این مدت بیمعنی است! چه تلازمی بین پنهانی بودن تبلیغ و عدم نیاز به وحی بوده با این که به طور طبیعی پیامبر اکرم ص در ابتدای کار بیشتر به قوت قلب حاصل از نزول پیاپی وحی نیاز داشته است.
سوم) ظاهرا از بین مشکلات متعددی که استاد معرفت با آن روبهرو بوده، مسئله روایات نزول قرآن در بیست سال اساسیتر بوده است. ایشان این قول را اتفاقی معرفی کرده است.[21] وی که ظاهراً نخواسته هزینه عبور از این روایات را بپذیرد، منشأ را در فترت وحی جستجو کرده است.
برخی محققان روایات بیستساله را تقریبی و نه تحدیدی و دقیق ارزیابی کردهاند.[22]
البته منشأ را میتوان در زمان مبعث نیز جستجو کرد؛ زیرا به نقل سعید بن مسیب سن حضرت در زمان رسالت 43 سال بوده است[23]، هرچند مطابق قول مشهور بلکه اجماع قریب به اتفاق همه مورخان عمر شریف آن حضرت 40 و مدت اقامت پس از بعث 13 سال بوده است. سیوطی بر اساس اختلاف در مدت اقامت آن حضرت در مکه اقوال 20 و 23 و 25 سال را برای دوران رسالت آن حضرت ذکر کرده است.[24]
در هر صورت، از جمله شرایط پذیرش روایت، عدم مخالفت با ظاهر قرآن و مسلمات تاریخی است و در صورتی که این دو یا یکی از اینها حاصل شود، روایات بیستساله کنار گذاشته میشوند.
چهارم) در تفاسیر عمدتاً دو جا سخن از فترت وحی رفته است؛ نخست در تفسیر آیه «مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلى» (ضحی، 3) و دیگری سبب نزول سوره کهف (نزول 69) و آیات 23 و 24 آن (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً، إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه...).
در سبب نزول سوره کهف آمده که قریش از پیامبر اکرم ص در باره اصحاب کهف و ذوالقرنین سؤال کردند، حضرت وعده دادند که فردا پاسخ میدهد. فردا شد و جبرئیل نیامد و به نقل ابن عباس چهل روز به تأخیر افتاد. برخی آیات 23 و 24 سوره کهف را اشاره به این سبب نزول دانستهاند.[25] اگر فترت وحی مربوط به سوره کهف باشد، اساساً ارتباطی به دوران اولیه بعد از بعثت ندارد؛ زیرا نزول این سوره حدود سال هشتم بعد از بعثت است.
اما اگر مربوط به سوره ضحی باشد، به دلیل محتوای سوره که با ترتیب نزول منتخب صاحب التمهید نیز همراه است، باز مربوط به دوران بعد از تبلیغ پنهانی است و از این رو خدمتی به نظریه مورد بحث نمیکند. البته در برخی نقلها انقطاع وحی به دوران اولیه پس از بعث نیز نسبت داده شده که اولاً: به لحاظ سند ضعیفاند و ثانیاً: سخن از چند روز انقطاع است نه سه سال! و ثالثاً: هیچیک از اقوال مؤیدی در آیات ندارند جز آنچه در باره سوره کهف آمده است.
پنجم) اساساً انقطاع سه ساله وحی اولاً: با حکمت تدریج در نزول سازگاری ندارد به ویژه سالهای نخست پس از بعثت. ثانیاً: با لطف خدا به پیامبر اکرم ص سازگار نیست و هیچ نشانه صحت و مؤیدی هم برای فترت سه ساله در اختیار نیست.
با توجه به موارد فوق، میتوان با قاطعیت نظریه فترت سه ساله وحی را مردود اعلام کرد؛ اما در خصوص روایات نزول بیست ساله وحی قرآن، میتوان این گونه گفت (والله العالم) که در سه سال از 23 سال رسالت، وحی قرآنی نازل نشده است؛ از این رو در روایات یاد شده (20 سال) این سه سال لحاظ نشده است ؛ البته نظریه علامه سیدجعفر مرتضی عاملی در خصوص بیان تقریبی بودن آنها (نه تحدیدی و دقیق) و نیز بازگرداندن به مدت اقامت حضرت در مکه - که روشی تاریخی برای حل مسئله است- راههای دیگر حل مسئله است.
2-3. روایات ترتیب نزول
یکی از مهمترین مباحث این بخش از التمهید، تاریخنگاری آیات و سور قرآن کریم و ارائه فهرست ترتیب نزول است. ما در بالا با نمونهای از کارکردهای تاریخنگاری روبهرو بودیم ولی عمده اهمیت این بحث از اینجاست که ترتیب نزول آیات و بعضاً سورههای قرآنی قرینه تفسیری است. از این خطیرتر، برخی با این قرینه تفسیری معامله مبنا کرده و آن را مبنای تفسیری قرار دادهاند[26] حتی در آیات الاحکام که به لحاظ بعد فقهی آن ناگزیر میباید افزون بر اصول و قواعد تفسیر، به قواعد جاری در فقه نیز پایبند باشد.[27]
بررسی التمهید نشان میدهد نویسنده به برخی روایات ترتیب نزول اعتماد کرده و با تکمیل نقصهای آن، فهرستی کامل و مورد تأیید خود ارائه کرده است. البته عجیب این است که خواسته یا ناخواسته هیچگاه به آن پایبندی لازم را نشان نداده است که شاهد آن در بررسی نظریه تحدی ایشان ارائه خواهد شد.
اما در باره این بحث لازم است به نکاتی توجه شود:
الف) اعتبار روایات: استاد معرفت در همان ابتدای بحث آورده است: «اعتمدنا في هذا العرض على عدّة روايات متفق عليها؛ وثق بها العلماء أكثريا، و عمدتها رواية ابن عباس بطرق وأسانيد اعترف بها أئمّة الفن؛ ما در عرضه فهرست به شماری از روایات مورد اتفاق اعتماد کردیم؛ روایاتی که بیشتر علما به آنها اعتماد کردهاند و عمده آنها روایات ابن عباس به طرق و استنادهایی است که اهل فن به اعتبار آنها اعتراف کردهاند» و به مجمع البیان [28] و اتقان سیوطی[29] ارجاع داده است.
وی در علوم قرآنی با تفصیل بیشتر مطلب را بازگفته است: «در ترتيب نزول سورهها رواياتى در دست است كه مورد اعتماد بزرگان است و عمدتا از ابن عباس نقل شده است. مانند روايتى كه احمد بن ابى يعقوب كاتب، معروف به ابن واضح يعقوبى (متوفاى 292) در تاريخ خود از محمد بن سائب كلبى از ابى صالح از ابن عباس نقل مىكند[30] و يا روايتى كه محمد بن اسحاق ورّاق، معروف به ابن نديم (متوفاى 385) در كتاب الفهرست خود آورده است[31] و يا علّامه طبرسى صاحب تفسير از شيخ خود ابو محمد مهدى بن نزار حسينى قاينى از علّامه قرن پنجم حافظ كبير عبيد اللّه بن عبد اللّه بن احمد، معروف به حاكم حسكانى نيشابورى صاحب كتاب «شواهد التنزيل» روايت ترتيب را از ابن عباس آورده است و نيز از كتاب «الايضاح» استاد احمد زاهد روايتى را نقل كرده است[32] و نيز امام بدر الدين زركشى، اولين محقق مسايل قرآنى (متوفاى 794) در كتاب خود «البرهان في علوم القرآن» كه در سال 773 آن را نگاشته، تفصيلا روايات ترتيب را آورده است و مىگويد: «هذا نزل من القرآن و عليه استقرت الرواية من الثقات»[33] و بالاخره جلال الدين سيوطى، علّامه عصر خود (متوفاى 911) در كتاب معروف خود «الاتقان» اين روايات را آورده است، و از ابو الحسن بن حصّار، در اين زمينه منظومهاى مىآورد كه در كتاب الناسخ و المنسوخ وى درج شده است. سيوطى روايت ترتيب را از جابر بن زيد[34] نيز مىآورد كه تكميل كننده روايت ابن عباس به شمار مىرود[35]».[36]
نویسنده در این دو سطر مدعیات ذیل را مطرح کرده است:
- روایات متفق علیها؛
-وثق بها العلماء اکثریاً؛
- عمدتها رواية ابن عباس بطرق و أسانید اعترف بها ائمة الفن.
متأسفانه این مدعیات در التمهید هیچگاه رنگ اثبات و تحقیق به خود نگرفته است. عجیبتر اینکه برای نمونه به طریق «محمد بن سائب كلبى از ابى صالح از ابن عباس» مثال میزند و آن را میستاید در حالی که وی در بحث غرانیق همین طریق را به اتفاق علما ضعیف دانسته است و از سیوطی نقل کرده که ضعیفترین طریقهاست! : «و أمّا طریق الکلبی الى ابنعباس عن طریق أبی صالح فموهون بالاتفاق؛ قال جلال الدین السیوطی: هی أوهى الطرق[37]».[38]
اما برخلاف ادعای التمهید، تحقیق نشان میدهد[39] روایات ترتیب نزول با هیچ ملاک شیعی مورد اعتماد نیستند[40] و اگر اعتمادی هست از علمای اهل تسنن است.
ب) ملاک ترتیب سورهها: آیت الله معرفت ترتیب نزول فهرست را بر اساس آیات ابتدایی سورهها دانسته است[41]، مگر سورههایی که یکجا نازل شده باشند.
سؤال مهم در این خصوص این است که چقدر آگاهی از ترتیب سور بر اساس آیات ابتدایی آن – بر فرض که از طریق صحیحی به دست آید - کارآمد است؟ زیرا قرینه ترتیب نزول در تفسیر بر اساس آیات شکل میگیرد نه ترتیب سور. متأسفانه طرح این مسائل مبنایی و مهم در التمهید خالی است.
گفتنی است ایشان بحثی تحت عنوان «آیات مستثنیات» دارند که مراد بررسی آیات مکی و مدنی است، لیکن مراد ما اعم از آن بوده و تقدم و تأخر نزول آیات از جایگاه آنها در سورههاست که مشخص نیست شمار این جابجاییها چقدر است.[42]
ج) اعتبار فهرست اجتهادی: سؤال مهم دیگر این است که اجتهاد در تکمیل فهرست – هرچند به صورت موجبه جزئیه- چقدر معتبر است؟ به ویژه در خصوص تفسیر قرآن که در باره آن روایات تفسیر به رأی صادر شده و از این رو از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. متأسفانه این جهت بحث نیز در التمهید مغفول مانده است.
د) اشکالات محتوایی: فهرست ارائه شده از سوی استاد معرفت و اعتماد سهلگیرانه به روایات ترتیب نزول، مورد اعتماد برخی محققان قرار گرفته است و همین امر سبب شده رفته رفته مورد نقد محتوایی قرار بگیرد که پیشتر در بحث پژوهشهای نوآمد معاصران، گفتار دوم (ه/2. تاریخگذاری قرآن)[43] اشارهای شد و نیاز به تکرار نیست.
3. تاریخ قرآن
[1] . بحار الانوار، مجلسی، ج18، ص 250- 251.
[2] . تصحیح اعتقادات الامامیة، شیخ مفید، ص 123- 124.
[3] . ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، ج2، ص 16- 18 (تفسیر آیه 185 سوره بقره).
[4] . ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول.
[5] . ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج1، ص 76- 77.
[6] . ر.ک: اتقان، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول، تنبیه دوم.
[7] . علوم قرآنی، معرفت، ص 73.
[8] . ر.ک: التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج1، ص 159.
[9] . «قلت: لاشكّ أنّ النبيّ صلى الله عليه و آله كان يصلّي منذ بعثته، وكان يصلّي معه علي وجعفر وزيدبن حارثة وخديجة. (تفسير علي بنإبراهيم القمّي، ج 1، ص 378) ولاصلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب (المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 238- 239؛ وصحيح مسلم، ج 2، ص 9) فقد ورد في الأثر: أوّل ما بدأ به جبرائيل: أن علّمه الوضوء والصّلاة (سيرة ابنهشام، ج 1، ص 260- 261؛ وبحار الأنوار، ج 18، ص 184، ح 14 وص 194، ح 30) فلابدّ أنّ سورة الفاتحة كانت مقرونة بالبعثة». (التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج1، ص 159)
اما در ادامه آورده است: «أما سورة الفاتحة فهي اولى سورة نزلت بصورة كاملة، وبسمة كونها سورة من القرآن كتابا سماويا للمسلمين، فهي أوّل قرآن نزل عليه صلى الله عليه و آله بهذا العنوان الخاص، وأمّا آيات غيرها سبقتها نزولًا، فهي إنّما نزلت لغايات اخرى، وإن سجّلت بعدئذ قرآنا ضمن آياته وسوره.» (همان) یعنی اولین سورهای که با عنوان قرآن نازل شد، سوره حمد بود. این در حالی است که در مسئله «فترة ثلاث سنوات» آورده است: «ولنفرض أنّ البعثة كانت في رجب، حسب رواية أهل البيت ولفيف من غيرهم، لكن القرآن- بسمة كونه كتابا سماويّا ودستورا إلهيا خالدا- لم ينزل عليه إلّا بعد فترة ثلاث سنين. كان النبيّ صلى الله عليه و آله خلالها يكتم أمره من ملأ الناس، ويدعو إلىاللّه سرّا، ومن ثمّ لم يكن المشركون يتعرّضون أذاه، سوى طعنات لسنية، حيث لايرون من شأنه ما يخشى على دينهم. وكان يصلّي إذ ذاك مع رسولاللّه صلى الله عليه و آله أربعة: علي وجعفر وزيد وخديجة. وكلّما مرّ بهم ملأ من قريش سخروا منهم.» (همان، ج1، ص 143)
[10] . ر.ک: تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، ج1، ص 8.
[11] . نویسنده کتاب درآمدی بر تاریخگذاری قرآن در فصل ششم، تاریخگذاری سوره حمد را با هدف اثبات تقدم نزول آن به تفصیل به بحث گذاشته است. (درآمدی بر تاریخگذاری قرآن، نکونام، ص 262- 285)
[12] . استاد معرفت نام «فاتحة الکتاب» را بدین مناسبت میداند که این سوره نخستین سورهای است که "به طور کامل" نازل شده است (ج1، ص 109). وی برای این ادعای خود به دو سند استناد کرده است (صحيح مسلم، ج 2، ص 9 و منتخب كنز العمال بهامش المسند، ج 3، ص 180)، لیکن نگارنده هر دو منبع بلکه برخی منابع دیگر را بررسی نمود و متنی دال بر اینکه عنوان «فاتحة الکتاب» از ابتدا بر سوره حمد اطلاق میشده، نیافت. در صحیح مسلم در باب «قراءة أمّ القرآن فی الصلاة» سه روایت از عُبادة بن الصامت از رسول خدا ص نقل شده که تنها در یکی آمده: «لا صلاة لمن لم یقرأ بفاتحة الکتاب» و در دو روایت دیگر آمده: «لا صلاة لمن لم یقرأ بأمّ الکتاب» و در مجموع در روایات «ام الکتاب» غلبه دارد و در کتاب خطی صحیح مسلم عنوان باب هم «ام القرآن» آمده نه «فاتحة الکتاب» و در کتابهای چاپی به فاتحة الکتاب تبدیل شده. جالب این که حتی مجاهد معتقد است - هرچند در اعتقادش تنهاست - فاتحة الکتاب در مدینه نازل شده و تا آنجا که نگارنده بررسی کرد، در نقد وی به مطلبی که نشان دهد فاتحة الکتاب عنوانی است که بر نزول آن در ابتدای دعوت پیامبر ص دلالت دارد، استناد نشده است. (برای مثال بنگرید: اللباب في علوم الكتاب، أبو حفص الدمشقي، ج1،ص 160) در هر صورت، به نظر میرسد عنوان فاتحة الکتاب بعدها یا در مدینه بر اثر ابتدای ختم قرآن به این سوره به وجود آمده باشد و در این خصوص با قاطعیت نمیتوان سخن گفت و البته استدلال صاحب التمهید نیز به همین نسبت مخدوش است.
[13] . فقه القرآن، راوندی، ج1، ص 102.
[14] . مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، ج10، ص 613- 614و 780؛ «بإسناده عن سعيد بن المسيب عن علي بن أبي طالب (ع) أنه قال سألت النبي عن ثواب القرآن فأخبرني بثواب سورة سورة على نحو ما نزلت من السماء فأول ما نزل عليه بمكة (فاتحة الكتاب) ثم (اقرأ باسم ربك)».
.[15] در این خصوص سه روایت از امام صادق ع نقل شده که راوی در یک مورد حفص بن غیاث است (الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ، ج2، ص 628) که تضعیف شده، و راوی دو روایت دیگر مشخص نیست ولی شباهت متن نشان میدهد همان روایت حفص بن غیاث است (تفسیر قمی، ، ص 66 و تفسیر عیاشی، ج1، ص 80). روایت غیر صریح دیگری نیز نقل شده که مضمونش (... و لمینزل القرآن إلا فی لیلة القدر...) یا قابل قبول نیست و یا باید تأویل کرد. (ر.ک: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص 80)
[16] . نکته مهم در خصوص رابطه قرآن با روایات این است که غالب آیات قرآن بدون روایات دارای ظهور هستند. اگر روایتی مفسر باشد، انعقاد ظهور آیه یا حجیت آن به لحاظ آن وابسته است؛ مانند این که روایتی «صعید» را معنا کند. همچنین اگر روایتی به ظهور آیهای اعتراف کرده، لیکن آن را تخصیص زند، در صورت اعتبار سند، پذیرفتنی است، لیکن سخن در روایتی است که اساساً با کلیت ظهور آیه در تعارض است (نه آنکه خاصی برای عام یا قیدی برای مطلق باشد)، چنین روایتی به حکم روایات عرض بر قرآن کنار گذاشته میشود.
[17] . تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، ج21، ص 147
[18] . ر.ک: التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج1، ص 159
[19] . ر.ک: همان.
[20] . التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج1، ص 144
[21] . «وهذه الرواية وإن كانت فيها أشياء لانعرفها، ولعلّها من اجتهاد الشعبي الخاصّ، لكن الذي نريده من هذه الرواية هو جانب تحديد نزول القرآن في مدّة عشرين عاما، وأنّ نزوله تأخّر عن البعثة بثلاث سنين، وهذا شيء متّفق عليه.» (التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج1، ص 145)
[22] . الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۲۴۷.
[23] . ر.ک: المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 610؛ التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج1، ص144.
[24] . الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول (ج1، ص 156).
[25] . مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، ج6، ص 711
[26] . برای آگاهی از تفاوت این دو نگرش (قرینه و مبنا) و ارزیابی حجیت آنها ر.ک: «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر»، جواهری، فصلنامه ذهن، سال بیستم شماره 4 (پیاپی 80، زمستان 1398)
[27] . بر این روش تفسیری اشکالات متعدد و مهمی مطرح شده است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، جواهری، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین) سال نهم تابستان 1397 شماره 33؛ «نقد و بررسی روش «تفسیر تنزیلی» تفسیر به ترتیب نزول»، همو، نشریه معارف (ویژه استادان معارف، مبلغان و دفاتر)، فروردین و اردیبهشت 1400، شماره 17 (http://maarefmags.ir).
[28] . ج10، ص 405- 406.
[29] . ج1، ص 26 و 72.
[30] تاريخ يعقوبى؛ ج 2، ص 26 و 35.
[31] الفهرست، ابن النديم، فن سوم از مقاله اول، ص 47- 43.
[32] تفسير طبرسى؛ ج 10، ص 406- 405. نيز رجوع شود به شواهد التنزيل، ج 2، ص 311 به بعد.
[33] البرهان؛ ج 1، ص 193.
[34] جابر بن زيد، از فقهاى بنام بصره و از بزرگان تابعين بشمار مىرود. از ابنعباس و عكرمه روايت كرده است.
وفات او به سال 103 اتفاق افتاده است. روز وفات او قتاده گفت:«امروز داناترين اهل عراق وفات نمود».
[35] الاتقان؛ ج 1، ص 29- 22.
[36] . علوم قرآنی، معرفت، ص 8- 89.
[37] . الإتقان، سیوطی، ج2، ص189
[38] . التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج1، ص89
[39] . ر.ک: «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، همو، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین)، تابستان 1397، شماره 33؛ اعجاز و تحدی، نگارنده، ص 271- 278.
[40] . ممکن است گفته شود ابنعباس آن را از حضرت علی ع اخذ کرده و چون احساس خطر میکرده، نامی از حضرت نبرده و یا مشاهده او است. در پاسخ میگوییم: ابنعباس بارها و بارها به صراحت و با شدت از حضرت علی ع دفاع کرده است و مطالبی در باره آن حضرت گفته که روایات ترتیب نزول در باره آنها هیچ است؛ اگر تقیهای در کار بود، میبایست در خصوص ولایت و فضائل حضرت علی ع باشد نه مثل ترتیب نزول که هیچ حساسیتی ندارد! گذشته از اینکه بعدها فرصت کافی برای معرفی حضرت داشته و حتی در دوران حکومت حضرت از طرف حضرت برای مدتی والی بصره بوده است! و افزون بر این، این فهرست حاوی نکته خاصی نیست که انتسابش به حضرت علی ع مشکلی برای هیئت حاکم ایجاد کند و حساسیتزا باشد؛ بنابراین، هیچ قرینهای بر این ادعا وجود ندارد بلکه قرینه برخلاف آن وجود دارد. اما در خصوص اجتهاد یا مشاهده خود او: ابنعباس دو یا سه سال قبل از هجرت به دنیا آمد؛ از این رو – چنان که علامه طباطبائی فرموده- نقل او ارزش تاریخی ندارد، اما اگر حاصل اجتهاد او باشد (ممکن است این فهرست را در مدت 18 سالی که بعد از شهادت حضرت علی ع زنده بود، فراهم کرده باشد) نیز به دلیل خطاهای بسیار پذیرفتنی نیست. برای آگاهی بیشتر ر.ک: http://javahery.blogfa.com/ (نقد روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول).
[41] . التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج1، ص 167؛ علوم قرآنی، همو، ص 89.
[42]. چند نمونه: یکم) در سوره ممتحنه آیات ابتدایی در سال هشتم هجری نازل شده و آیات 10 و 11 در سال ششم هجری و آیه 12 پس از فتح مکه (سال هشتم) و آیه 13 از نظر معنا با آیات صدر سوره متناسب است که در آستانه فتح مکه در باره حاطب بن ابیبلتعه نازل شده است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: روش تفسير قرآن، علی اکبر بابائی و دیگران، ص 105).
دوم) یا آیات ابتدایی سورههای علق، قلم، مزمل و مدثر در ابتدای رسالت و آیات مابقی آنها بعدها نازل شد که برخی موارد بر اساس برخی گزارشها در مدینه بوده است. طبرسی در باره سوره قلم آورده است: «حسن و عكرمه و عطاء گويند كه اين سوره مكّى است. ابنعباس و قتاده گفتهاند از اولش تا آيه "سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ" مكّى است و ما بعدش تا آيه "لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ " مدنى است، و ما بعدش تا آيه "يكتبون" مكّى و ما بعدش تا آخر سوره مدنى است و آن به اتفاق مفسّرين و قاريان پنجاه و دو آيه است.
سوم) همچنین با توجه به اینکه نزول سورههای شعراء و حجر به ترتیب 47 و 54 است؛ آیات «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين» (شعراء، 214) و «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ» (حجر، 94) و آیات متصل به آنها در ابتدای علنی شدن دعوت و پیش از سوره مسد نازل شدهاند.
چهارم) نمونه دیگر داستان حضرت لوط ع در سوره حجر است (آیات 61 تا 77). در این آیات زمان تحقق آیات 67 تا 72 بین آیات 62 و 63 است و نکته مهم این است که مفسران در نزول یکباره این آیات اتفاق نظر دارند: «پس هنگامى كه فرستادگان خدا نزد خاندان لوط آمدند، (61) لوط گفت: بىترديد شما گروهى ناشناختهايد. (62) گفتند: [نه، ما آشنا هستيم] با چيزى نزد تو آمدهايم كه قومت همواره در آن ترديد داشتند. (63) و ما واقعيتى قطعى و مسلّم را [كه همان عذاب الهى است، جهت نابودى مردم] براى تو آوردهايم و يقيناً راستگوييم. (64) پس [چون] پارهاى از شب [گذشت] خاندانت را كوچ ده و خودت دنبال آنان برو و هيچ يك از شما [به شهر] بازنگردد، و آنجا كه مأمور هستيد، برويد. (65) ما [كيفيت] اين حادثه [بزرگ] را به او وحى كرديم كه: هنگامى كه مجرمان وارد صبح شوند، بنيادشان بركنده خواهد شد. (66) و اهل شهر [با آگاه شدن از مهمانان لوط] شادى كنان [به خانه لوط] آمدند. (67) لوط گفت: اينان مهمانان منند، آبروى مرا نبريد. (68) از خدا پروا كنيد و مرا [نزد مهمانانم] خوار و بىمقدار نسازيد. (69) گفتند: مگر ما تو را [از مهمان كردن] مردمان نهى نكرديم؟ (70) [لوط] گفت: اگر مىخواهيد [كار درست و معقولى] انجام دهيد، اينان دختران منند [كه براى ازدواج مناسبند.] (71) [اى پيامبر!] به جان تو سوگند، آنان در مستى خود فرو رفته و سرگردان بودند. (72) پس به هنگام طلوع آفتاب، صدايى [مرگبار و وحشتناك و غرّشى سهمگين] آنان را فرا گرفت. (73) در نتيجه آن شهر را زير و رو كرديم و بر آنان سنگهايى از جنس سنگِ گل بارانديم. (74) قطعاً در اين [سرگذشت اسفبار و حادثه عبرتآموز] نشانههايى [از قدرت خدا و خوارى و رسوايى مجرمان] براى هوشمندان [كه جستجوگر علل حوادثاند] وجود دارد. (75) و آن [آثار و بقاياى شهر ويران شده قوم لوط] بر سر راهى است كه پابرجاست. (76) مسلماً در اين [شهر ويران شده] براى مؤمنان نشانهاى [پندآموز] است. (77)» (حجر، 61- 77) (تقدیم قسمت مربوط به مژده بر قسمت دیگر احتمالاً از این رو است که این سوره بعد از عام الحزن نازل شده و در آن زمان پیامبر اکرم ص در فشار بود و از این رو، مژده بر عذاب مقدم شده تا در آرامش پیامبر ص مؤثرتر باشد . ر.ک: مبانی هنری قصههای قرآن، ص 168)
پنجم) در نقل داستان گاو بنیاسرائیل نیز جابجایی رخ داده است. سیر طبیعی چنین است: کسی کشته شد، مردم اختلاف کردند، از حضرت موسی ع خواستند با معجزه قاتل را معرفی کند، حضرت موسی ع دستور میدهد گاوی بکشند و قطعهای از آن را به مقتول بزنند تا زنده شده و قاتل را معرفی کند، مردم بهانهگیری کرده و سرانجام به دستور عمل کردند. اینک آیات 67 الی 73 سوره بقره: «و [ياد كنيد] زمانى كه موسى به قومش گفت: خدا به شما فرمان مىدهد گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را مسخره مىكنى؟! گفت: به خدا پناه مىبرم از اينكه از نادانان باشم. (67) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند كه آن گاو چگونه گاوى باشد؟ گفت: او مىفرمايد كه: آن گاوى است نه پير از كارمانده، نه جوان نارسيده، [بلكه] گاوى ميان اين دو نوع گاو است. پس آنچه را به آن فرمان دادهاند، انجام دهيد. (68) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند رنگ آن چگونه است؟ گفت: او مىفرمايد: گاوى است زرد [رنگش روشن] كه بينندگان را شاد و مسرور مىكند. (69) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند كه [نهايتاً آن گاو] چه گاوى است؟ زيرا اين گاو بر ما مُبهم و مُشتبه شده، و اگر خدا بخواهد [به شناخت آن] هدايت خواهيم شد. (70) گفت: او مىفرمايد: گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند و نه زراعت را آبيارى نمايد، [از هر عيب و نقصى] سالم است، و رنگى مخالف رنگ اصلى در آن نيست، گفتند: اكنون حق را براى ما آوردى. پس آن را ذبح كردند، در حالى كه نزديك بود فرمان خدا را اجرا نكنند!! (71)
و [ياد كنيد] هنگامى كه كسى را كشتيد و درباره [قاتل] او به نزاع و ستيز برخاستيد؛ و خدا آشكار كننده چيزى است كه پنهان مىداشتيد. (72) پس گفتيم: پارهاى از آن [گاو ذبح شده] را به مقتول بزنيد [تا زنده شود و قاتل را معرفى كند]. خدا مردگان را اين گونه زنده مىكند و نشانههاىِ [قدرت و ربوبيّت] خود را به شما نشان مىدهد، تا بينديشيد. (73)». برخی در علت این به هم خوردن طبیعی بیان داستان گفتهاند: «قرآن در این جا نیز به طبیعت و حقیقت رویداد نظر میکند، لیکن این طبیعت خود منقلب و وارونه است. انسان به عنوان اصلیترین عنصر قصه، مسخ شده و واژگون گشته است. تردید و بددلی همه وجود آدمها را انباشته و آنچه را باید در آغاز بنگرند، در پایان، آ« هم پس از چند و چونهای بسیار مینگرند. پس طبیعت اینان اقتضا میکند که قصهشان واژگون نقل شود تا زمان و آدمها اتحاد طبیعت یابند.» (مبانی هنری قصههای قرآن، حسینی ژرفا، ص 174) البته بعید نیست آیات 72 و 73 در زمان دیگری (هرچند در مدینه) نازل شده و در اینجا قرار داده شده باشند. قرینه این احتمال تکرار «إذ» است («إذ قال» و «إذ قتلتم»). البته احتمال دیگر بر فرض اتصال آیات در نزول و یا حکمت چینش به غیر ترتیب وقوع، ایضاح بعد از ابهام است که صنعتی در علم معانی است.
ششم) نیز آیه اکمال (مائده، 3) بر آیه تبلیغ (مائده، 67) مقدم شده است و جز اینها. علامه مجلسی در بحار الانوار (ج 99، ص 66) بحثی در باره آیاتی که در جای خود به لحاظ نزول ثبت نشدهاند با عنوان «باب تأليف القرآن و أنه على غير ما أنزل الله عز و جل» باز کرده است.
[43] . ر.ک: همین کتاب، ص بعد از صفحهآرایی درج شود.