830) نقد و بررسی التمهید فی علوم القرآن (نزول قرآن)/3

تذکر:

آنچه در ذیل می‌آید و در پست‌های دیگر ادامه می‌یابد، از کتاب آشنایی با دانش علوم قرآن (فلسفه علوم قرآن) و نیز: واکاوی دانش و منابع جامع علوم قرآنی - دو اثر نگارنده (سیدمحمدحسن جواهری) که یکی از آن‌ها در آستانه انتشار است - انتخاب شده و نقل آن‌ها تنها با ذکر منبع مجاز است.

2. نزول

2-1. نزول تدریجی

در مبحث نزول قرآن، استاد معرفت نظریه دو نزولی بودن قرآن را نادرست و تک نزولی بودن (نزول تدریجی) را صحیح دانسته است. این دیدگاه مطابق آنچه در ادامه خواهیم گفت، به صواب نزدیک‌تر است لیکن مشکلاتی فراروی آن است که اگر حل نشود، نمی‌تواند دیدگاه نزول تدریجی را چندان موجه جلوه دهد. در ادامه خلاصه نظریه ایشان و مهم‌ترین نظریه رقیب را بیان و به اشکالات اساسی اشاره کرده و به سهم خویش می‌کوشیم پاسخی برای حل آن‌ها ارائه دهیم.

- نظریه اول بر دو نزولی بودن قرآن استوار است. بسیاری از علمای اهل تسنن نزول اول (دفعی) را در شب قدر به بیت المعمور و آغاز نزول تدریجی را از مبعث دانسته‌اند. مرحوم صدوق با نگرش روایی این نظر را جزو اعتقادات شیعه معرفی کرده[1] ولی شیخ مفید به ایشان اشکال کرده و مستند این نظر را روایت واحد معرفی کرده است.[2] علامه طباطبائی با باور به دو نزولی بودن قرآن، نزول دفعی را بر قلب پیامبر اکرم ص دانسته است. [3]

- نظریه دوم تک‌نزولی بودن قرآن است که با تفاوت‌هایی به گونه‌های مختلفی بیان شده است.[4] در یکی از دیدگاه‌ها، آیاتی از سوره علق در روز مبعث نازل شد و پس از سه سال (فترت وحی) از شب قدر نزول تدریجی قرآن آغاز گردید. این نظریه را صاحب التمهید فی علوم القرآن ارائه کرده است.[5] برخی نیز نزول اولین آیات سوره علق را در شب قدر دانسته و بر این باورند که در روز مبعث آیه‌ای نازل نشده است.[6]

از بین این دو نظریه‌، نظریه نخست با دو رویکردش در حل مشکل تفاوت زمان نزول قرآن در شب قدر و نزول آیات ابتدایی سوره علق روز مبعث در ماه رجب موفق‌تر است، هرچند در باره اوصاف قرآنی که یکباره در شب قدر نازل شده و حکمت چنین نزولی، و برخی مسائل و ابهامات پیرامونی که ادامه به برخی اشاره می‌شود - هیچ توضیح مناسبی ندارد و افزون بر این، مستندات روایی آن قابل اعتماد نیست. در خصوص نظریه دوم (تک نزولی) چند نکته قابل تأمل است:

1. نویسند التمهید در نقد نزول قرآن به بیت المعمور یا هرجای دیگر پس از توضیحاتی آورده است: «خبر دادن از نزول قرآن از جایگاه بلندتر به جایگاه پایین‌تر که هر دو از دسترس مردم و حتی پیامبر اکرم ص به دور است، چه فایده‌ای می‌تواند داشته باشد تا با این بّهت و عظمت از آن یاد کند؟»[7]

در نقد این مطلب باید دانست - گذشته از این که به حکم آیه «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا» (اسرا، 85) تمسک به عدم آگاهی برای استدلال نادرست است - ایشان با تمسک به «ابّهت و عظمت خبر» («إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» (دخان، 3)) به رد نظریه رقیب پرداخته ولی نفرموده نزول آیاتی از قرآن و شروع نزول تدریجی آن در شب قدر آن هم در فرضی که پیش‌تر و چند سال قبل آیاتی از سوره علق نازل شده، چگونه با این ابّهت در خبر بلکه با ظاهر آیه و اطلاق آن سازگاری دارد؟

2. برخی برای تقریب مشکل یاد شده به قنات مثال زده‌اند. کسی که مدت‌ها قنات می‌کنده پس از اتمام کار- مثلاً- در روز جمعه، می‌گوید: «آب قنات روز جمعه بیرون آمد.» روشن است که مرادش شروع بیرون آمدن است.

این مثال با نزول تدریجی قابل مقایسه نیست؛ زیرا در نزول تدریجی اطلاق «القرآن» با الف و لام عهد مَجاز نیست بلکه حقیقت است، لیکن اطلاق آب قنات بر جزء اولیه آن اطلاق کل بر جزء و مَجاز است و در حقیقت آب قنات یک واحد به هم پیوسته است. این مشکل زمانی عمیق‌تر به نظر می‌رسد که بدانیم مراد از «القرآن» در آیه 32 سوره فرقان بی‌تردید همه قرآن است نه جزء آن (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَة) و بالاتر این‌که در روایات ترتیب نزول منتخب التمهید نزول قدر 25 و نزول فرقان 42 است. بله، همان قریشیان که از قرآن همه آن را- که در آینده قرار بوده نازل و کامل شود- اراده کردند، می‌دانستند که مراد از قرآن در سوره قدر همه قرآن نیست وگرنه به جای سؤال از چرایی عدم نزول دفعی، از ماهیت و چگونگی آن سؤال می‌کردند. خدای متعال در سوره دخان (نزول 64) می‌فرماید: «حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3)»و این در حالی است که مخاطب می‌دانست مراد همه کتاب نیست بلکه جزئی از آن است؛ همان که در سوره قدر پیش‌تر به آن اشاره شده بود؛‌ زیرا در غیر این‌صورت از کتاب و قرآنی که یکدفعه نازل شده پرس و جو می‌کرد و البته به مقتضای بلاغت و رویکرد زیبایی‌شناختی به قرآن چنین برداشتی از نگاه مخاطب عجیب نبود و سکوت مخاطب بهترین دلیل بر آن است. گذشته از این، حتی اگر نزول دفعی هم مراد بود، مخاطب مشرک جز نزول تدریجی نمی‌فهمید؛ زیرا نزول دفعی ادعایی بدون امکان اثبات بود، و بر فرض اگر چنین می‌بود و پیامبر ص آن را به مخاطبان بازمی‌گفت و توضیح می‌داد که مثلاً قرآن یکجا به آسمان چهارم نازل شده، جنجالی آغاز می‌شد و تکذیب‌ها و اثبات‌ها رواج می‌یافت و فراگیر می‌شد و در تاریخ انعکاس می‌یافت که آنچه به ما رسیده کاملاً‌ با چنین فرضی بیگانه است. در هر صورت، به نظر می‌رسد نظریه دو نزولی اگر اشکالاتش بیش از نظریه تک‌نزولی نباشد، کم‌تر نیست و البته هیچ‌یک از دو نظریه نمی‌توانند به همه سؤالات پاسخ گویند.

3. ایشان نزول سوره حمد را پس از فترت سه ساله وحی (مورد ادعای ایشان) و پس از نزول آیاتی از ابتدای سوره‌های علق، قلم، مزمّل و مدثّر دانسته است[8]؛ زیرا مطابق این نظریه تنها آیات ابتدایی سوره علق در روز مبعث و آیات ابتدایی سوره‌های قلم، مزمل و مدثر در اوائل بعثت و پیش از علنی شدن رسالت نازل شد و دیگر آیاتی فرود نیامد تا این‌که رسماً نزول قرآن در شب قدر (پس از گذشت سه سال از بعثت) با نزول سوره حمد آغاز شد (هرچند به نظر می‌رسد کلام ایشان اضطراب دارد و در مجموع نزول سوره حمد را در همان ابتدا و پس از اوائل چند سوره می‌داند[9]). همچنین نام «فاتحه الکتاب» برای سوره حمد را به مناسبت این دانسته که اولین سوره نازل شده به صورت کامل بوده است. این درحالی است که دیگران نام فاتحة الکتاب را به مناسبت قرار گرفتن این سوره در ابتدای ترتیب فعلی سوره‌ها در مصحف دانسته و آن را دلیلی بر این گرفته‌اند که جمع قرآن و ترتیب فعلی سوره‌ها مشخصاً با آغاز سوره حمد در زمان پیامبر اکرم ص رایج بوده است.[10]

در هر صورت، نظریه تک نزولی ایشان هرچند از برخی مشکلات نظریه دو نزولی خلاصی یافته، لیکن گرفتار ابهامات و پرسش‌هایی است که به چند نمونه اشاره شد.

پیشنهاد و راهکار

گام اول) به نظر می‌رسد بتوان نظریه تک‌نزولی را به گونه‌ای مطرح کرد که برخی از مشکلات اساسی مرتفع شود. توضیح این‌که:

هیچ مانعی وجود ندارد که لیلة القدر پیش از مبعث رخ داده و مبعث سال بعد (در ماه رجب) نخستین آیات سوره علق نازل شده باشد. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد اولین سوره نازل شده حمد یا فاتحة‌ الکتاب است[11] و نام «فاتحة الکتاب»- در صورتی که بپذیریم از ابتدا بر آن گذاشته شده و این نام حاصل آغاز شدن ختم قرآن با آن نیست[12]- نیز بر همین امر دلالت دارد و بر همین اساس در ترتیب سور و ختم قرآن، افتتاح با سوره حمد است (توضیح بیشتر در ادامه می‌آید). تا اینجا دو اشکال برطرف شد:

1. چرا آغاز نزول در شب قدر اعلان شده ولی پیش از آن آیاتی از سوره علق همزمان با بعثت نازل شده بوده است؟

2. وجه اطلاق «فاتحة الکتاب» بر سوره حمد چیست؟

اینک باید به این پرسش نیز پاسخ دهیم که سوره نازل شده چه اهمیتی دارد که با این ابّهت و عظمت از آن یاد شده است؟ از سوی دیگر این چه جزئی از قرآن و کتاب است که عنوان «قرآن» و «کتاب» بر آن اطلاق شده است (قدر، 1؛ دخان، 2-3؛ بقره، 185).

در پاسخ به این سؤال می‌گوییم: با توجه به این‌که مطابق بیان فوق شب قدر پیش از مبعث است، در نتیجه ادعای آغاز نزول تدریجی قرآن از آن شب مبارک کاملاً بجا و صحیح است و این خود به تنهایی با عظمت است و افزون بر این، نخستین سوره نازل شده می‌تواند «حمد» باشد که هیچ نمازی پس از نزول آن، بدون آن پذیرفتنی نیست (لا صلاة‌ الا بفاتحة الکتاب)[13] (به ویژه که پیامبر اکرم ص از همان روزهای نخستین نماز می‌گزارد) و در باره این سوره است:‌ «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني‏ وَ الْقُرْآنَ الْعَظيم‏» (حجر، 87)؛ توصیف سوره حمد به قرآن عظیم نشان ‌دهنده عظمت فوق العاده این سوره است.

در نتیجه، بر اساس این دیدگاه که با قرائن و روایات همخوانی بیشتری دارد و اشکالات دیدگاه التمهید را نیز ندارد، قرآن تنها یک نزول داشته و آن نزول تدریجی بوده است. نزول تدریجی نیز پیش از بعثت و در شب قدر آغاز شده و نخستین سوره نازل شده بر آن حضرت به احتمال قوی سوره حمد بوده که مؤید به روایات نیز هست.[14]

گام دوم) در گام نخست کوشیدیم از راهی که دیگران رفته‌اند، به نتیجه مطمئن و قابل دفاع برسیم، لیکن در گام دوم با تمسک به ظاهر بلاغی آیه 32 سوره فرقان - که به نظر می‌رسد تا کنون حقش ادا نشده - نظریه تک‌نزولی را تنها نظریه صائب معرفی می‌کنیم، چه بتوانیم مشکلات آن را برطرف کنیم و چه نتوانیم! توضیح این‌که:

در سوره فرقان می‌خوانیم:‌ «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلا؛ و كافران گفتند: چرا قرآن يك باره بر او نازل نشد؟ همان‌گونه [نازل می‌کنیم] تا قلب تو را به آن استوار سازيم، و آن را بر تو با مهلت و آرامى خوانديم‏».

مشرکان می‌پرسند: اگر او واقعاً پیامبر و قرآن وحی الهی است، چرا مانند دیگر کتب آسمانی یکجا نازل نشده است؟ قرآن در پاسخ می‌فرماید:‌ «کذلک». این عبارت تأیید باور مشرکان در انحصار نزول به نزول تدریجی است و در این مطلب ظهور دارد؛ یعنی اگر قرآن نزول دفعی می‌داشت، می‌بایست نفرماید «کذلک» بلکه مثلا بفرماید:‌ «ذلک» (یعنی نزول دفعی را مسکوت بگذارد نه این‌که عدم آن را تأیید کند) یا اساساً سخن مشرکان را نقل نکند که بخواهد آن را تأیید کند؛ زیرا سؤال و انکار مشرکان بر نظریه تدریجی بار نشده بلکه بر عدم نزول دفعی نشسته و به طور طبیعی «کذلک» عبور با تأیید از سخن مشرکان است؛ اگر قرآن نزول دفعی می‌داشت (حتی در فرض پنهان بودن از مخاطب)، روا نبود تأیید به ذهن مخاطب القا شود.

در نتیجه، اگر دلیل نظریه دو نزولی روایات[15] باشد فارغ از ضعف یا ضعف شدید سند- می‌باید آن را بر قرآن عرضه کنیم و اگر مخالف ظهور آیات باشد، کنار بگذاریم و نپذیریم.[16] دریافت زیبایی‌شناختی از آیه در این ظهور دارد که قرآن نزول دفعی ندارد و از این رو روایات دو نزولی قرآن مخالف ظاهر قرآن بوده و مردود است. گفتنی است نویسندگان تفسیر نمونه در ذیل آیه 2 و 3 سوره دخان آورده‌اند: «اين نكته لازم به تذكر است كه ظاهر آيه اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل گرديد.»[17] لیکن چنان که اشاره شد تحقق چنین ظهوری در ذهن مخاطب روزگار نزول قرآن بسیار بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا در این فرض از وجود و چگونگی آن پرس و جو می‌کرد و این خود مجالی برای گفتمانی فراگیر و ماندنی بود که البته هیچ نشانی از آن در دست نیست.

گذشته از این، بر فرض قرآن نزول دفعی نیز داشته باشد، طبیعتاً قرآن آن را ذکر نمی‌کند؛ زیرا - چنان که در بالا اشاره شد- امکان اثبات ندارد و امری شخصی است؛ از این رو، چرا باید اهل بیت ع آن را بازگو کنند و چه فایده‌ای بر آن مترتب است؟ بنابراین، احتمال این‌که دو نزولی بودن قرآن برای فرار از شبهه مشرکان ارائه شده باشد، بعید نیست؛ زیرا مشرکان می‌گفتند قرآن به صورت تدریجی نازل می‌شود و مطابق با حوادث، ما این احتمال را می‌دهیم که محمد ص به تدریج آن را ساخته باشد. اگر قرآن یکجا نازل می‌شد، این شبهه برطرف می‌شد. در کتب آسمانی قبل نیز همین طور عمل شده؛ چرا باید در مورد قرآن که از همان خداست، متفاوت عمل شده باشد؟ البته ممکن است سؤال آنان از این جهت باشد که چون کتب آسمانی پیشین یکباره نازل شده‌اند و این قرآن را نیز همان خدا فروفرستاده، پس می‌بایست آن را دفعی می‌فرستاد نه تدریجی.

بر فرض نخست، شاید اگر مشرکان از حجم آیاتی که قرار بود در آینده نازل شود، مطلع می‌شدند، چنین شبهه‌ای در ذهنشان شکل نمی‌گرفت؛ زیرا می‌یافتند که حتی با گذر زمان نیز امکان فراهم کردن آن حجم اطلاعات و تعالیم از شخصی امّی امکان‌پذیر نیست.

در هر صورت، قرآن در پاسخ به علت تدریجی بودن اشاره کرده (لِنُثَبِّتَ...) و آن را برخلاف دیگر کتب الهی، معجزه قرار داده و بر آن تحدی کرده است.

این احتمال وجود دارد که برخی برای بیان امتیاز ویژه قرآن و یا برای رفع شبهه یادشده، دو نزولی بودن را مطرح کرده باشند و برای فرار از پاسخ‌گویی در باره ماهیت و چیستی آن، آن را تنها تا آسمان چهارم فرود آورده باشند. اینان با چنین ساخت و پرداختی مشکل متفاوت بودن زمان بعثت و لیلة القدر را نیز توجیه ‌می‌کنند.

2-2. فترت وحی

در آیات و روایات اشاره شده که وحی قرآنی مدتی قطع شده است و این مدت در لسان قرآن‌پژوهان «فترت وحی» خوانده شده است. در باره مدت زمان فترت وحی اختلاف زیادی وجود دارد از چند روز تا چند سال. احمد بن حنبل از شعبی روایت سه سال را برای فترت وحی نقل کرده است. از طرفی در برخی روایات شیعی مورد اعتماد مدت زمان رسالت بیست سال ذکر شده است. از سوی سوم، پیامبر اکرم ص سه سال ابتدای رسالت به صورت پنهانی تبلیغ می‌کرد و مأمور به اعلام علنی رسالت نبود. استاد معرفت برای حل مشکل بیست سال بودن مدت رسالت (نه 23 سال)، به نقل احمد بن حنبل پناه برده و می‌گوید: آغاز مدت بیست سال رسالت از ابتدای علنی شدن تبلیغ بوده و مدت سه سال تبلیغ پنهانی جزو رسالت نیست و آنچه آیه در این مدت نازل شده به نام قرآن نبوده، هرچند بعدها جزو قرآن قرار داده شده است.[18] به نظر ایشان پنج آیه ابتدای سوره علق برای بشارت در آغاز این سه سال و پس از آن آیاتی از سوره مدثر نازل شد و دیگر آیه‌ای نازل نشد (فترت وحی) تا این‌که پس از سه سال سوره حمد به عنوان قرآن نازل شد[19] و به این ترتیب مشکل تفاوت نزول قرآن در شب قدر و نزول اولین آیات قرآن در روز مبعث را نیز حل و فصل کرد.

بنابراین، نوآوری استاد معرفت این‌همانی سه سال فترت و سه سال تبلیغ پنهانی است که ظاهراً‌ کسی پیش از وی چنین نظری را ارائه نکرده است.

این دیدگاه از چند جهت با مشکل روبه‌رو است:

یکم) ضعف شدید روایت احمد بن حنبل به روایت شعبی که حتی بزرگانی از اهل تسنن نیز آن را نپذیرفته‌اند. گفتنی است استاد معرفت برای فترت سه ‌ساله مستند دیگری ارائه نکرده است.[20]

دوم) با توجه به این‌که پیامبر اکرم ص در مدت سه سال تبلیغ پنهانی داشته، بی‌تردید مأمور به تبلیغ بوده و از این رو قائل شدن به غیر قرآنی بودن آیات ابتدایی سوره علق و مدثر و نیز انقطاع وحی در این مدت بی‌معنی است! چه تلازمی بین پنهانی بودن تبلیغ و عدم نیاز به وحی بوده با این که به طور طبیعی پیامبر اکرم ص در ابتدای کار بیشتر به قوت قلب حاصل از نزول پیاپی وحی نیاز داشته است.

سوم) ظاهرا از بین مشکلات متعددی که استاد معرفت با آن روبه‌رو بوده، مسئله روایات نزول قرآن در بیست سال اساسی‌تر بوده است. ایشان این قول را اتفاقی معرفی کرده است.[21] وی که ظاهراً نخواسته هزینه عبور از این روایات را بپذیرد، منشأ را در فترت وحی جستجو کرده است.

برخی محققان روایات بیست‌ساله را تقریبی و نه تحدیدی و دقیق ارزیابی کرده‌اند.[22]

البته منشأ را می‌توان در زمان مبعث نیز جستجو کرد؛ زیرا به نقل سعید بن مسیب سن حضرت در زمان رسالت 43 سال بوده است[23]، هرچند مطابق قول مشهور بلکه اجماع قریب به اتفاق همه مورخان عمر شریف آن حضرت 40 و مدت اقامت پس از بعث 13 سال بوده است. سیوطی بر اساس اختلاف در مدت اقامت آن حضرت در مکه اقوال 20 و 23 و 25 سال را برای دوران رسالت آن حضرت ذکر کرده است.[24]

در هر صورت، از جمله شرایط پذیرش روایت، عدم مخالفت با ظاهر قرآن و مسلمات تاریخی است و در صورتی که این دو یا یکی از این‌ها حاصل شود، روایات بیست‌ساله کنار گذاشته می‌شوند.

چهارم) در تفاسیر عمدتاً دو جا سخن از فترت وحی رفته است؛ نخست در تفسیر آیه «مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلى‏» (ضحی، 3) و دیگری سبب نزول سوره کهف (نزول 69) و آیات 23 و 24 آن (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً، إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‏...).

در سبب نزول سوره کهف آمده که قریش از پیامبر اکرم ص در باره اصحاب کهف و ذوالقرنین سؤال کردند، حضرت وعده دادند که فردا پاسخ می‌دهد. فردا شد و جبرئیل نیامد و به نقل ابن عباس چهل روز به تأخیر افتاد. برخی آیات 23 و 24 سوره کهف را اشاره به این سبب نزول دانسته‌اند.[25] اگر فترت وحی مربوط به سوره کهف باشد، اساساً ارتباطی به دوران اولیه بعد از بعثت ندارد؛ زیرا نزول این سوره حدود سال هشتم بعد از بعثت است.

اما اگر مربوط به سوره ضحی باشد، به دلیل محتوای سوره که با ترتیب نزول منتخب صاحب التمهید نیز همراه است، باز مربوط به دوران بعد از تبلیغ پنهانی است و از این رو خدمتی به نظریه مورد بحث نمی‌کند. البته در برخی نقل‌ها انقطاع وحی به دوران اولیه پس از بعث نیز نسبت داده شده که اولاً: به لحاظ سند ضعیف‌اند و ثانیاً: سخن از چند روز انقطاع است نه سه سال! و ثالثاً: هیچ‌یک از اقوال مؤیدی در آیات ندارند جز آنچه در باره سوره کهف آمده است.

پنجم) اساساً انقطاع سه ساله وحی اولاً: با حکمت تدریج در نزول سازگاری ندارد به ویژه سال‌های نخست پس از بعثت. ثانیاً:‌ با لطف خدا به پیامبر اکرم ص سازگار نیست و هیچ نشانه‌ صحت و مؤیدی هم برای فترت سه ساله در اختیار نیست.

با توجه به موارد فوق، می‌توان با قاطعیت نظریه فترت سه ساله وحی را مردود اعلام کرد؛ اما در خصوص روایات نزول بیست ساله وحی قرآن، می‌توان این گونه گفت (والله العالم) که در سه سال از 23 سال رسالت، وحی قرآنی نازل نشده است؛ از این رو در روایات یاد شده (20 سال) این سه سال لحاظ نشده است ؛ البته نظریه علامه سیدجعفر مرتضی عاملی در خصوص بیان تقریبی بودن آن‌ها (نه تحدیدی و دقیق) و نیز بازگرداندن به مدت اقامت حضرت در مکه - که روشی تاریخی برای حل مسئله است- راه‌های دیگر حل مسئله است.

2-3. روایات ترتیب نزول

یکی از مهم‌ترین مباحث این بخش از التمهید، تاریخ‌نگاری آیات و سور قرآن کریم و ارائه فهرست ترتیب نزول است. ما در بالا با نمونه‌ای از کارکردهای تاریخ‌نگاری روبه‌رو بودیم ولی عمده اهمیت این بحث از این‌جاست که ترتیب نزول آیات و بعضاً سوره‌های قرآنی قرینه تفسیری است. از این خطیرتر، برخی با این قرینه تفسیری معامله مبنا کرده و آن را مبنای تفسیری قرار داده‌اند[26] حتی در آیات الاحکام که به لحاظ بعد فقهی آن ناگزیر می‌باید افزون بر اصول و قواعد تفسیر، به قواعد جاری در فقه نیز پایبند باشد.[27]

بررسی التمهید نشان می‌دهد نویسنده به برخی روایات ترتیب نزول اعتماد کرده و با تکمیل نقص‌های آن، فهرستی کامل و مورد تأیید خود ارائه کرده است. البته عجیب این است که خواسته یا ناخواسته هیچ‌گاه به آن پایبندی لازم را نشان نداده است که شاهد آن در بررسی نظریه تحدی ایشان ارائه خواهد شد.

اما در باره این بحث لازم است به نکاتی توجه شود:

الف) اعتبار روایات: استاد معرفت در همان ابتدای بحث آورده است: «اعتمدنا في هذا العرض على عدّة روايات متفق عليها؛ وثق بها العلماء أكثريا، و عمدتها رواية ابن عباس بطرق وأسانيد اعترف بها أئمّة الفن؛ ما در عرضه فهرست به شماری از روایات مورد اتفاق اعتماد کردیم؛ روایاتی که بیشتر علما به آن‌ها اعتماد کرده‌اند و عمده آن‌ها روایات ابن عباس به طرق و استنادهایی‌ است که اهل فن به اعتبار آن‌ها اعتراف کرده‌اند‏» و به مجمع البیان [28] و اتقان سیوطی[29] ارجاع داده است.

وی در علوم قرآنی با تفصیل بیشتر مطلب را بازگفته است: «در ترتيب نزول سوره‏ها رواياتى در دست است كه مورد اعتماد بزرگان است و عمدتا از ابن عباس نقل شده است. مانند روايتى كه احمد بن ابى يعقوب كاتب، معروف به ابن واضح يعقوبى (متوفاى 292) در تاريخ خود از محمد بن سائب كلبى‏ از ابى صالح از ابن عباس نقل مى‏كند[30] و يا روايتى كه محمد بن اسحاق ورّاق، معروف به ابن نديم (متوفاى 385) در كتاب الفهرست خود آورده است‏[31] و يا علّامه طبرسى صاحب تفسير از شيخ خود ابو محمد مهدى بن نزار حسينى قاينى از علّامه قرن پنجم حافظ كبير عبيد اللّه بن عبد اللّه بن احمد، معروف به حاكم حسكانى نيشابورى صاحب كتاب «شواهد التنزيل» روايت ترتيب را از ابن عباس آورده است و نيز از كتاب «الايضاح» استاد احمد زاهد روايتى را نقل كرده است‏[32] و نيز امام بدر الدين زركشى، اولين محقق مسايل قرآنى (متوفاى 794) در كتاب خود «البرهان في علوم القرآن» كه در سال 773 آن را نگاشته، تفصيلا روايات ترتيب را آورده است و مى‏گويد: «هذا نزل من القرآن و عليه استقرت الرواية من الثقات»[33] و بالاخره جلال الدين سيوطى، علّامه عصر خود (متوفاى 911) در كتاب معروف خود «الاتقان» اين روايات را آورده است، و از ابو الحسن بن حصّار، در اين زمينه منظومه‏اى مى‏آورد كه در كتاب الناسخ و المنسوخ وى درج شده است. سيوطى روايت ترتيب را از جابر بن زيد[34] نيز مى‏آورد كه تكميل ‏كننده روايت ابن عباس به شمار مى‏رود[35]».[36]

نویسنده در این دو سطر مدعیات ذیل را مطرح کرده است:

- روایات متفق علیها؛

-وثق بها العلماء اکثریاً؛

- عمدتها رواية ابن عباس بطرق و أسانید اعترف بها ائمة الفن.

متأسفانه این مدعیات در التمهید هیچ‌گاه رنگ اثبات و تحقیق به خود نگرفته است. عجیب‌‌تر این‌که برای نمونه به طریق «محمد بن سائب كلبى‏ از ابى صالح از ابن عباس» مثال می‌زند و آن را می‌ستاید در حالی که وی در بحث غرانیق همین طریق را به اتفاق علما ضعیف دانسته است و از سیوطی نقل کرده که ضعیف‌ترین طریق‌هاست! : «و أمّا طریق الکلبی الى ابن‌عباس عن طریق أبی صالح فموهون بالاتفاق؛ قال جلال الدین السیوطی: هی أوهى الطرق[37]».[38]

اما برخلاف ادعای التمهید، تحقیق نشان می‌دهد[39] روایات ترتیب نزول با هیچ ملاک شیعی مورد اعتماد نیستند[40] و اگر اعتمادی هست از علمای اهل تسنن است.

ب) ملاک ترتیب سوره‌ها: آیت الله معرفت ترتیب نزول فهرست‌ را بر اساس آیات ابتدایی سوره‌ها دانسته است[41]، مگر سوره‌هایی که یکجا نازل شده باشند.

سؤال مهم در این خصوص این است که چقدر آگاهی از ترتیب سور بر اساس آیات ابتدایی آن بر فرض که از طریق صحیحی به دست آید - کارآمد است؟ زیرا قرینه ترتیب نزول در تفسیر بر اساس آیات شکل می‌گیرد نه ترتیب سور. متأسفانه طرح این مسائل مبنایی و مهم در التمهید خالی است.

گفتنی است ایشان بحثی تحت عنوان «آیات مستثنیات» دارند که مراد بررسی آیات مکی و مدنی است، لیکن مراد ما اعم از آن بوده و تقدم و تأخر نزول آیات از جایگاه‌ آن‌ها در سوره‌هاست که مشخص نیست شمار این جابجایی‌ها چقدر است.[42]

ج) اعتبار فهرست اجتهادی: سؤال مهم دیگر این است که اجتهاد در تکمیل فهرست هرچند به صورت موجبه جزئیه- چقدر معتبر است؟ به ویژه در خصوص تفسیر قرآن که در باره آن روایات تفسیر به رأی صادر شده و از این رو از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. متأسفانه این جهت بحث نیز در التمهید مغفول مانده است.

د) اشکالات محتوایی: فهرست ارائه شده از سوی استاد معرفت و اعتماد سهل‌گیرانه به روایات ترتیب نزول، مورد اعتماد برخی محققان قرار گرفته است و همین امر سبب شده رفته رفته مورد نقد محتوایی قرار بگیرد که پیش‌تر در بحث پژوهش‌های نوآمد معاصران، گفتار دوم (ه/2. تاریخ‌گذاری قرآن)[43] اشاره‌ای شد و نیاز به تکرار نیست.

3. تاریخ قرآن


[1] . بحار الانوار، مجلسی، ج18، ص 250- 251.

[2] . تصحیح اعتقادات الامامیة، شیخ مفید، ص 123- 124.

[3] . ر.ک:‌ المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، ج2، ص 16- 18 (تفسیر آیه 185 سوره بقره).

[4] . ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول.

[5] . ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج1، ص 76- 77.

[6] . ر.ک:‌ اتقان، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول، تنبیه دوم.

[7] . علوم قرآنی، معرفت، ص 73.

[8] . ر.ک: التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج‏1، ص 159.

[9] . «قلت: لاشكّ أنّ النبيّ صلى الله عليه و آله كان يصلّي منذ بعثته، وكان يصلّي معه علي وجعفر وزيدبن حارثة وخديجة. (تفسير علي بن‏إبراهيم القمّي، ج 1، ص 378) ولاصلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب (المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 238- 239؛ وصحيح مسلم، ج 2، ص 9) فقد ورد في الأثر: أوّل ما بدأ به جبرائيل: أن علّمه الوضوء والصّلاة (سيرة ابن‏هشام، ج 1، ص 260- 261؛ وبحار الأنوار، ج 18، ص 184، ح 14 وص 194، ح 30) فلابدّ أنّ سورة الفاتحة كانت مقرونة بالبعثة». (التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج‏1، ص 159)

اما در ادامه آورده است: «أما سورة الفاتحة فهي اولى سورة نزلت بصورة كاملة، وبسمة كونها سورة من القرآن كتابا سماويا للمسلمين، فهي أوّل قرآن نزل عليه صلى الله عليه و آله بهذا العنوان الخاص، وأمّا آيات غيرها سبقتها نزولًا، فهي إنّما نزلت لغايات اخرى، وإن سجّلت بعدئذ قرآنا ضمن آياته وسوره.» (همان) یعنی اولین سوره‌ای که با عنوان قرآن نازل شد، سوره حمد بود. این در حالی است که در مسئله «فترة ثلاث سنوات» آورده‌ است: «ولنفرض أنّ البعثة كانت في رجب، حسب رواية أهل البيت ولفيف من غيرهم، لكن القرآن- بسمة كونه كتابا سماويّا ودستورا إلهيا خالدا- لم ينزل عليه إلّا بعد فترة ثلاث سنين. كان النبيّ صلى الله عليه و آله خلالها يكتم أمره من ملأ الناس، ويدعو إلى‏اللّه سرّا، ومن ثمّ لم يكن المشركون يتعرّضون أذاه، سوى طعنات لسنية، حيث لايرون من شأنه ما يخشى على دينهم. وكان يصلّي إذ ذاك مع رسول‏اللّه صلى الله عليه و آله أربعة: علي وجعفر وزيد وخديجة. وكلّما مرّ بهم ملأ من قريش سخروا منهم.» (همان، ج1، ص 143)

[10] . ر.ک: تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، ج‏1، ص 8.

[11] . نویسنده کتاب درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن در فصل ششم، تاریخ‌گذاری سوره حمد را با هدف اثبات تقدم نزول آن به تفصیل به بحث گذاشته است. (درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن، نکونام، ص 262- 285)

[12] . استاد معرفت نام «فاتحة الکتاب» را بدین مناسبت می‌داند که این سوره نخستین سوره‌ای است که "به طور کامل" نازل شده است (ج1، ص 109). وی برای این ادعای خود به دو سند استناد کرده است (صحيح مسلم، ج 2، ص 9 و منتخب كنز العمال بهامش المسند، ج 3، ص 180)، لیکن نگارنده هر دو منبع بلکه برخی منابع دیگر را بررسی نمود و متنی دال بر این‌که عنوان «فاتحة الکتاب» از ابتدا بر سوره حمد اطلاق می‌شده، نیافت. در صحیح مسلم در باب «قراءة أمّ القرآن فی الصلاة» سه روایت از عُبادة ‌بن الصامت از رسول خدا ص نقل شده که تنها در یکی آمده: «لا صلاة‌ لمن لم یقرأ بفاتحة الکتاب» و در دو روایت دیگر آمده: «لا صلاة ‌لمن لم یقرأ بأمّ الکتاب» و در مجموع در روایات «ام الکتاب» غلبه دارد و در کتاب خطی صحیح مسلم عنوان باب هم «ام القرآن» آمده نه «فاتحة الکتاب» و در کتاب‌های چاپی به فاتحة الکتاب تبدیل شده. جالب این که حتی مجاهد معتقد است - هرچند در اعتقادش تنهاست - فاتحة‌ الکتاب در مدینه نازل شده و تا آنجا که نگارنده بررسی کرد، در نقد وی به مطلبی که نشان دهد فاتحة الکتاب عنوانی است که بر نزول آن در ابتدای دعوت پیامبر ص دلالت دارد، استناد نشده است. (برای مثال بنگرید:‌ اللباب في علوم الكتاب، أبو حفص الدمشقي، ج1،‌ص 160) در هر صورت، به نظر می‌رسد عنوان فاتحة الکتاب بعدها یا در مدینه بر اثر ابتدای ختم قرآن به این سوره به وجود آمده باشد و در این خصوص با قاطعیت نمی‌توان سخن گفت و البته استدلال صاحب التمهید نیز به همین نسبت مخدوش است.

[13] . فقه القرآن، راوندی، ج1، ص 102.

[14] . مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، ج‏10، ص 613- 614و 780؛ «بإسناده عن سعيد بن المسيب عن علي بن أبي طالب (ع) أنه قال سألت النبي عن ثواب القرآن فأخبرني بثواب سورة سورة على نحو ما نزلت من السماء فأول ما نزل عليه بمكة (فاتحة الكتاب) ثم (اقرأ باسم ربك)».

.[15] در این خصوص سه روایت از امام صادق ع نقل شده که راوی در یک مورد حفص بن غیاث است (الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ، ج2، ص 628) که تضعیف شده، و راوی دو روایت دیگر مشخص نیست ولی شباهت متن نشان می‌دهد همان روایت حفص بن غیاث است (تفسیر قمی، ، ص 66 و تفسیر عیاشی، ج1، ص 80). روایت غیر صریح دیگری نیز نقل شده که مضمونش (... و لم‌ینزل القرآن إلا فی لیلة القدر...) یا قابل قبول نیست و یا باید تأویل کرد. (ر.ک: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص 80)

[16] . نکته مهم در خصوص رابطه قرآن با روایات این است که غالب آیات قرآن بدون روایات دارای ظهور هستند. اگر روایتی مفسر باشد، انعقاد ظهور آیه یا حجیت آن به لحاظ آن وابسته است؛ مانند این که روایتی «صعید» را معنا کند. همچنین اگر روایتی به ظهور آیه‌ای اعتراف کرده، لیکن آن را تخصیص زند، در صورت اعتبار سند، پذیرفتنی است، لیکن سخن در روایتی است که اساساً‌ با کلیت ظهور آیه در تعارض است (نه آن‌که خاصی برای عام یا قیدی برای مطلق باشد)، چنین روایتی به حکم روایات عرض بر قرآن کنار گذاشته می‌شود.

[17] . تفسير نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، ج‏21، ص 147

[18] . ر.ک:‌ التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج‏1، ص 159

[19] . ر.ک: همان.

[20] . التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج‏1، ص 144

[21] . «وهذه الرواية وإن كانت فيها أشياء لانعرفها، ولعلّها من اجتهاد الشعبي الخاصّ، لكن الذي نريده من هذه الرواية هو جانب تحديد نزول القرآن في مدّة عشرين عاما، وأنّ نزوله تأخّر عن البعثة بثلاث سنين، وهذا شي‏ء متّفق عليه.» (التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج1، ص 145)

[22] . الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۲۴۷.

[23] . ر.ک:‌ المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 610؛ التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج1، ص144.

[24] . الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول (ج1، ص 156).

[25] . مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، ج‏6، ص 711

[26] . برای آگاهی از تفاوت این دو نگرش (قرینه و مبنا) و ارزیابی حجیت آن‌ها ر.ک:‌ «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر»، جواهری، فصلنامه ذهن، سال بیستم شماره 4 (پیاپی 80، زمستان 1398)

[27] . بر این روش تفسیری اشکالات متعدد و مهمی مطرح شده است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، جواهری، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین) سال نهم تابستان 1397 شماره 33؛ «نقد و بررسی روش «تفسیر تنزیلی» تفسیر به ترتیب نزول»، همو، نشریه معارف (ویژه استادان معارف، مبلغان و دفاتر)، فروردین و اردیبهشت 1400، شماره 17 (http://maarefmags.ir).

[28] . ج10، ص 405- 406.

[29] . ج1، ص 26 و 72.

[30] تاريخ يعقوبى؛ ج 2، ص 26 و 35.

[31] الفهرست، ابن النديم، فن سوم از مقاله اول، ص 47- 43.

[32] تفسير طبرسى؛ ج 10، ص 406- 405. نيز رجوع شود به شواهد التنزيل، ج 2، ص 311 به بعد.

[33] البرهان؛ ج 1، ص 193.

[34] جابر بن زيد، از فقهاى بنام بصره و از بزرگان تابعين بشمار مى‏رود. از ابن‌عباس و عكرمه روايت كرده است.

وفات او به سال 103 اتفاق افتاده است. روز وفات او قتاده گفت:«امروز داناترين اهل عراق وفات نمود».

[35] الاتقان؛ ج 1، ص 29- 22.

[36] . علوم قرآنی، معرفت، ص 8- 89.

[37] . الإتقان، سیوطی، ج2، ص189

[38] . التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج‏1، ص89

[39] . ر.ک:‌ «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، همو، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین)، تابستان 1397، شماره 33؛ اعجاز و تحدی، نگارنده، ص 271- 278.

[40] . ممکن است گفته شود ابن‌عباس آن را از حضرت علی ع اخذ کرده و چون احساس خطر می‌کرده، نامی از حضرت نبرده و یا مشاهده او است. در پاسخ می‌گوییم: ابن‌عباس بارها و بارها به صراحت و با شدت از حضرت علی ع دفاع کرده است و مطالبی در باره آن حضرت گفته که روایات ترتیب نزول در باره آن‌ها هیچ است؛ اگر تقیه‌ای در کار بود، می‌بایست در خصوص ولایت و فضائل حضرت علی ع باشد نه مثل ترتیب نزول که هیچ حساسیتی ندارد! گذشته از این‌که بعدها فرصت کافی برای معرفی حضرت داشته و حتی در دوران حکومت حضرت از طرف حضرت برای مدتی والی بصره بوده است! و افزون بر این، این فهرست حاوی نکته خاصی نیست که انتسابش به حضرت علی ع مشکلی برای هیئت حاکم ایجاد کند و حساسیت‌زا باشد؛ بنابراین، هیچ قرینه‌ای بر این ادعا وجود ندارد بلکه قرینه برخلاف آن وجود دارد. اما در خصوص اجتهاد یا مشاهده خود او: ابن‌عباس دو یا سه سال قبل از هجرت به دنیا آمد؛ از این رو چنان که علامه طباطبائی فرموده- نقل او ارزش تاریخی ندارد، اما اگر حاصل اجتهاد او باشد (ممکن است این فهرست را در مدت 18 سالی که بعد از شهادت حضرت علی ع زنده بود، فراهم کرده باشد) نیز به دلیل خطاهای بسیار پذیرفتنی نیست. برای آگاهی بیشتر ر.ک: http://javahery.blogfa.com/ (نقد روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول).

[41] . التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج‏1، ص 167؛ علوم قرآنی، همو، ص 89.

[42]. چند نمونه: یکم) در سوره ممتحنه آیات ابتدایی در سال هشتم هجری نازل شده و آیات 10 و 11 در سال ششم هجری و آیه 12 پس از فتح مکه (سال هشتم) و آیه 13 از نظر معنا با آیات صدر سوره متناسب است که در آستانه فتح مکه در باره حاطب بن ابی‌بلتعه نازل شده است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: روش تفسير قرآن، علی اکبر بابائی و دیگران، ص 105).

دوم) یا آیات ابتدایی سوره‌های علق، قلم، مزمل و مدثر در ابتدای رسالت و آیات مابقی آن‌ها بعدها نازل شد که برخی موارد بر اساس برخی گزارش‌ها در مدینه بوده است. طبرسی در باره سوره قلم آورده است: «حسن و عكرمه و عطاء گويند كه اين سوره مكّى است. ابن‌عباس و قتاده گفته‏اند از اولش تا آيه "سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ" مكّى است و ما بعدش تا آيه "لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ " مدنى است، و ما بعدش تا آيه "يكتبون" مكّى و ما بعدش تا آخر سوره مدنى است و آن به اتفاق مفسّرين و قاريان پنجاه و دو آيه است.

سوم) همچنین با توجه به این‌که نزول سوره‌های شعراء و حجر به ترتیب 47 و 54 است؛ آیات «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين‏» (شعراء، 214) و «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ» (حجر، 94) و آیات متصل به آن‌ها در ابتدای علنی شدن دعوت و پیش از سوره مسد نازل شده‌اند.

چهارم) نمونه دیگر داستان حضرت لوط ع در سوره حجر است (آیات 61 تا 77). در این آیات زمان تحقق آیات 67 تا 72 بین آیات 62 و 63 است و نکته مهم این است که مفسران در نزول یکباره این آیات اتفاق نظر دارند: «پس هنگامى كه فرستادگان خدا نزد خاندان لوط آمدند، (61) لوط گفت: بى‏ترديد شما گروهى ناشناخته‏ايد. (62) گفتند: [نه، ما آشنا هستيم‏] با چيزى نزد تو آمده‏ايم كه قومت همواره در آن ترديد داشتند. (63) و ما واقعيتى قطعى و مسلّم را [كه همان عذاب الهى است، جهت نابودى مردم‏] براى تو آورده‏ايم و يقيناً راستگوييم. (64) پس [چون‏] پاره‏اى از شب [گذشت‏] خاندانت را كوچ ده و خودت دنبال آنان برو و هيچ يك از شما [به شهر] بازنگردد، و آنجا كه مأمور هستيد، برويد. (65) ما [كيفيت‏] اين حادثه [بزرگ‏] را به او وحى كرديم كه: هنگامى كه مجرمان وارد صبح شوند، بنيادشان بركنده خواهد شد. (66) و اهل شهر [با آگاه شدن از مهمانان لوط] شادى كنان [به خانه لوط] آمدند. (67) لوط گفت: اينان مهمانان منند، آبروى مرا نبريد. (68) از خدا پروا كنيد و مرا [نزد مهمانانم‏] خوار و بى‏مقدار نسازيد. (69) گفتند: مگر ما تو را [از مهمان كردن‏] مردمان نهى نكرديم؟ (70) [لوط] گفت: اگر مى‏خواهيد [كار درست و معقولى‏] انجام دهيد، اينان دختران منند [كه براى ازدواج مناسبند.] (71) [اى پيامبر!] به جان تو سوگند، آنان در مستى خود فرو رفته و سرگردان بودند. (72) پس به هنگام طلوع آفتاب، صدايى [مرگبار و وحشتناك و غرّشى سهمگين‏] آنان را فرا گرفت. (73) در نتيجه آن شهر را زير و رو كرديم و بر آنان سنگ‏هايى از جنس سنگِ گل بارانديم. (74) قطعاً در اين [سرگذشت اسفبار و حادثه عبرت‏آموز] نشانه‏هايى [از قدرت خدا و خوارى و رسوايى مجرمان‏] براى هوشمندان [كه جستجوگر علل حوادث‏اند] وجود دارد. (75) و آن [آثار و بقاياى شهر ويران شده قوم لوط] بر سر راهى است كه پابرجاست. (76) مسلماً در اين [شهر ويران شده‏] براى مؤمنان نشانه‏اى [پندآموز] است. (77)» (حجر، 61- 77) (تقدیم قسمت مربوط به مژده بر قسمت دیگر احتمالاً از این رو است که این سوره بعد از عام الحزن نازل شده و در آن زمان پیامبر اکرم ص در فشار بود و از این رو، مژده بر عذاب مقدم شده تا در آرامش پیامبر ص مؤثرتر باشد . ر.ک: مبانی هنری قصه‌های قرآن، ص 168)

پنجم) در نقل داستان گاو بنی‌اسرائیل نیز جابجایی رخ داده است. سیر طبیعی چنین است: کسی کشته شد، مردم اختلاف کردند، از حضرت موسی ع خواستند با معجزه قاتل را معرفی کند، حضرت موسی ع دستور می‌دهد گاوی بکشند و قطعه‌ای از آن را به مقتول بزنند تا زنده شده و قاتل را معرفی کند، مردم بهانه‌گیری کرده و سرانجام به دستور عمل کردند. اینک آیات 67 الی 73 سوره بقره:‌ «و [ياد كنيد] زمانى كه موسى به قومش گفت: خدا به شما فرمان مى‏دهد گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را مسخره مى‏كنى؟! گفت: به خدا پناه مى‏برم از اينكه از نادانان باشم. (67) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند كه آن گاو چگونه گاوى باشد؟ گفت: او مى‏فرمايد كه: آن گاوى است نه پير از كارمانده، نه جوان نارسيده، [بلكه‏] گاوى ميان اين دو نوع گاو است. پس آنچه را به آن فرمان داده‏اند، انجام دهيد. (68) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند رنگ آن چگونه است؟ گفت: او مى‏فرمايد: گاوى است زرد [رنگش روشن‏] كه بينندگان را شاد و مسرور مى‏كند. (69) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند كه [نهايتاً آن گاو] چه گاوى است؟ زيرا اين گاو بر ما مُبهم و مُشتبه شده، و اگر خدا بخواهد [به شناخت آن‏] هدايت خواهيم شد. (70) گفت: او مى‏فرمايد: گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند و نه زراعت را آبيارى نمايد، [از هر عيب و نقصى‏] سالم است، و رنگى مخالف رنگ اصلى در آن نيست، گفتند: اكنون حق را براى ما آوردى. پس آن را ذبح كردند، در حالى كه نزديك بود فرمان خدا را اجرا نكنند!! (71)

و [ياد كنيد] هنگامى كه كسى را كشتيد و درباره [قاتل‏] او به نزاع و ستيز برخاستيد؛ و خدا آشكار كننده چيزى است كه پنهان مى‏داشتيد. (72) پس گفتيم: پاره‏اى از آن [گاو ذبح شده‏] را به مقتول بزنيد [تا زنده شود و قاتل را معرفى كند]. خدا مردگان را اين گونه زنده مى‏كند و نشانه‏هاىِ [قدرت و ربوبيّت‏] خود را به شما نشان مى‏دهد، تا بينديشيد. (73)». برخی در علت این به هم خوردن طبیعی بیان داستان گفته‌اند: «قرآن در این جا نیز به طبیعت و حقیقت رویداد نظر می‌کند، لیکن این طبیعت خود منقلب و وارونه است. انسان به عنوان اصلی‌ترین عنصر قصه، مسخ شده و واژگون گشته است. تردید و بد‌دلی همه وجود آدم‌ها را انباشته و آنچه را باید در آغاز بنگرند، در پایان، آ« هم پس از چند و چون‌های بسیار می‌نگرند. پس طبیعت اینان اقتضا می‌کند که قصه‌شان واژگون نقل شود تا زمان و آدم‌ها اتحاد طبیعت یابند.» (مبانی هنری قصه‌های قرآن، حسینی ژرفا، ص 174) البته بعید نیست آیات 72 و 73 در زمان دیگری (هرچند در مدینه) نازل شده و در این‌جا قرار داده شده باشند. قرینه این احتمال تکرار «إذ» است («إذ قال» و «إذ قتلتم»). البته احتمال دیگر بر فرض اتصال آیات در نزول و یا حکمت چینش به غیر ترتیب وقوع، ایضاح بعد از ابهام است که صنعتی در علم معانی است.

ششم) نیز آیه اکمال (مائده، 3) بر آیه تبلیغ (مائده، 67) مقدم شده است و جز این‌ها. علامه مجلسی در بحار الانوار (ج 99، ص 66) بحثی در باره آیاتی که در جای خود به لحاظ نزول ثبت نشده‌اند با عنوان «باب تأليف القرآن و أنه على غير ما أنزل الله عز و جل‏» باز کرده است.

[43] . ر.ک:‌ همین کتاب، ص بعد از صفحه‌آرایی درج شود.

829) نقد و بررسی التمهید فی علوم القرآن (وحی)/2

تذکر:

آنچه در ذیل می‌آید و در پست‌های دیگر ادامه می‌یابد، از کتاب آشنایی با دانش علوم قرآن (فلسفه علوم قرآن) و نیز: واکاوی دانش و منابع جامع علوم قرآنی - دو اثر نگارنده (سیدمحمدحسن جواهری) که یکی از آن‌ها در آستانه انتشار است - انتخاب شده و نقل آن‌ها تنها با ذکر منبع مجاز است.

1. وحی

در مبحث وحی دو نکته قابل توجه است؛ نخست این‌که ایشان معنای لغوی وحی را ابتدا «إعلامٌ سريعٌ خفي؛ آگاه کردن سریع و سرّی» دانسته ولی در ادامه به وصف «خفاء» بسنده کرده است: «الوحی فی القرآن: و استعمله القرآن فی اربعة معان: 1. نفس المعنى اللغوي: الإيماءة الخفيّة. و قد مرّ في آية مريم‏. ...»[1] ایشان برای اشاره پنهانی به آیه 11 سوره مردم مثال زده‌اند که ظاهراً‌ نه پنهانی بوده و نه با سرعت: «فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا». البته ممکن است بتوان اعلام با اشاره را نسبت به اعلام با کلام به نوعی پنهانی و غیر آشکار تلقی کرد.

ایشان وحی لغوی (الإيماءة الخفيّة) را قسیم وحی رسالی قرار داده‌اند؛ از این رو مشخص نیست وحی رسالی از نظر نویسنده با چه اوصافی همراه بوده است؟ (زیرا چینش کنار هم این دو نشان دهنده بیگانه بودن آن‌ دو از هم است.)

نکته دیگر این‌ است که در وحی رسالی، در خصوص وحی مستقیم نگاشته‌اند: «ولعلّ أكثريّة الوحي، كان مباشريّا لايتوسّطه ملك، على ماجاء في وصف الصحابة حالته صلى الله عليه و آله ساعة نزول الوحي عليه‏؛ بر اساس گزارش صحابه از مواقع نزول وحی بر پیامبر اکرم ص، گویا بیشتر وحی‌ها مستقیم و بدون واسطه فرشته بوده است».

ظاهر کلام ایشان این است که اکثر وحی قرآن مباشر بوده است نه همه وحی‌های قرآنی و غیر قرآنی (هرچند در عبارت کتاب به لفظ قرآن تصریح نشده است). اگر مطابق با ظاهر کلام مراد نویسنده چنین باشد، با شماری از آیات معارض است: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِين» (شعرا، 192- 194)؛ «وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيم» (تکویر، 18- 19)؛ «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى» (نجم، 1-5).

بعضی محققان با تفصیل بحث و نقد ادله بر این باورند که همه قرآن به واسطه جبرئیل نازل شده و هیچ آیه‌ای از قرآن بدون واسطه نبوده است.[2] البته این واسطه می‌تواند حکمت‌هایی داشته باشد که اهمیت و ارزش بیشتر وحی قرآن و یا تنزل وحی قرآن در دو مرحله از جمله‌ آن‌هاست. در هر صورت، به نظر می‌رسد و الله العالم- «اکثر» بودن وحی مستقیم استفاده‌ای بلاوجه است.

مباحث وحی در التمهید مختصر بیان شده و برخی مباحث و شبهات آن در کتاب شبهات و ردود به بحث گذاشته شده است.


[1] . التمهيد (ويرايش جديد)، معرفت، ج‏1، ص 68

[2] . تاریخ و علوم قرآن، میرمحمدی، ص 9- 11.

828) نقد و بررسی التمهید فی علوم القرآن (معرفی و نقد روش‌شناختی)/1

آنچه در ذیل می‌آید و در پست‌های دیگر ادامه می‌یابد، از کتاب آشنایی با دانش علوم قرآن (فلسفه علوم قرآن) و نیز: واکاوی دانش و منابع جامع علوم قرآنی - دو اثر نگارنده (سیدمحمدحسن جواهری) که یکی از آن‌ها در آستانه انتشار است - انتخاب شده و نقل آن‌ها تنها با ذکر منبع مجاز است.

موسوعه «التمهید فی علوم القرآن» - اثر گرانسنگ آیت الله محمدهادی معرفت - گسترده‌ترین منبع علوم قرآنی عصر حاضر به شمار می‌رود که مباحث مختلف علوم قرآنی را با تفصیل نسبی به بحث گذاشته است.

محمدهادی معرفت از دانش‌آموختگان حوزه علمیه کربلا، نجف و قم و از شاگردان آیت الله خویی در فقه و اصول است. او افزون بر فقه و اصول توان خود را در تفسیر و علوم قرآن هزینه کرد و در مجموع چهره قرآنی او بر جنبه فقه و اصولیش چیره شد. غالب آثار برجای مانده از وی مربوط به حوزه علوم قرآن و تفسیر است.

التمهید با رویکردی متفاوت در حقیقت حلقه واسطی است بین منابع گذشته و پژوهش‌های پسین که غالب آن‌ها به صورت تک‌نگاری‌ و یا موسوعه‌هایی با اختصاص به برخی مباحث بروز و ظهور یافتند. غالب پژوهش‌های معاصر و پسین از التمهید، تحقیقات این کتاب را نردبان ترقی خود قرار داده، با نقد و تحقیق و تکمیل مطالب این کتاب، مسیر تعالی را بر خود هموار ساختند. موسوعه التمهید در قالب‌های گوناگون و به صورت تک‌نگاری در برخی موضوعات عرضه شده و مورد استفاده عموم پژوهشگران قرآنی حوزوی و دانشگاهی قرار گرفته است. در باره این کتاب سخن بسیار است و ما با توجه به ضیق مجال ناگزیریم به اختصار و از جوانب گوناگون به معرفی این کتاب بپردازیم.

«التمهيد فى علوم القرآن» بر اساس نام آن مقدمه‌ای در علوم قرآن است لیکن توضیحات مؤلف و بررسی کتاب نشان می‌دهد که کتاب نمی‌تواند مقدمه‌ای بر علوم قرآن باشد بلکه مقدمه‏اى برای تفسير الوسيط است؛ تفسيرى كه مؤلف درصدد نگارش آن بوده است.

اين كتاب ابتدا در شش جلد منتشر شده بود، لیکن به سفارش مؤلف كتاب‏هاى التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، صيانة القرآن من التحريف، و شبهات و ردود نيز بدان افزوده و تحت عنوان موسوعه منتشر شد.

موسوعه التمهید فی علوم القرآن با ویرایش جدید منتشر شده که در برخی مجلدات (مانند جلد سوم) اضافات قابل توجهی را شامل است ولی متأسفانه مؤسسه التمهید توضیح روشنی در باره چگونگی ویرایش جدید و میزان آن،‌ و نیز چگونه فراهم شدن آن و چگونگی نظارت مؤلف بر آن ارائه نکرده است و به نظر می‌رسد یادداشت‌های مؤلف در موضوع‌های مختلف به التمهید اضافه شده است و ویرایش محتوایی – به معنای تغییر آرا و دخل و تصرف در متن – اتفاق نیفتاده است. ضمناً گویا ویرایش جدید پس از درگذشت مؤلف انجام شده و از این رو منعکس کننده همه آرای جدید مؤلف نیز نیست؛ زیرا در برخی موضوع‌ها، مانند مسئله جمع قرآن، به گفته برخی شاگردان تغییراتی اساسی در دیدگاه مؤلف رخ داده بوده که در ویرایش جدید منعکس نشده است؛ بنابراین ویرایش جدید تنها بر اساس نوشته‌جات مکتوب بوده و قابل استناد بوده است.

ه/1. ساختار کتاب

موسوعه التمهید مشتمل بر ده جزء است با ساختار ذیل:

جلد اول مشتمل بر وحی‌شناسی و نزول قرآن است و نزول قرآن شامل تاریخ قرآن و مباحث زیرمجموعه آن نیز می‌شود.

جلد دوم مشتمل بر مباحث قرائات و ناسخ و منسوخ است.

جلد سوم مشتمل بر محکم و متشابه و برخی مباحث کلامی مانند بداء و تنزیه‌ الانبیاء است. در این جلد حدود 30 صفحه مباحث نظری شامل محکم، متشابه و تأویل است و حدود 30 صفحه نیز به معرفی فرق مذاهب کلامی و نحوه تعامل آن‌ها با آیات متشابه و کژفهمی‌های آن‌ها می‌پردازد. سپس در ادامه به نمونه‌هایی از آیات متشابه پرداخته و با تنزیه الانبیاء به پایان می‌برد؛ از این رو می‌توان بسیاری از مباحث این جلد را مصداق خروج از دایره علوم قرآن و ورود به معارف قرآن – بر اساس تعریف نویسنده – تلقی کرد.

جلد چهارم تا ششم نیز به اعجاز قرآن اختصاص دارد. جلد چهارم مشتمل بر برخی مباحث نظری مانند نظریه صرفه، دیدگاه‌ها و آراء در باره وجوه اعجاز قرآن، معارضات، و مانند این‌هاست.

جلد پنجم به اعجاز بیانی قرآن اختصاص یافته است.

جلد ششم به اعجاز علمی و تشریعی اختصاص دارد.

جلد هفتم به شبهات و ردود پرداخته که به لحاظ ساختاری قابل توزیع در مباحث مختلف است، ولی به لحاظ شبهه بودن و با این وجه اشتراک و با ملاحظه این‌که پیش‌تر مستقل منتشر شده بوده، در یک جلد مستقل قرار گرفته است. این کتاب پنج باب دارد که عبارت‌اند از: آیا قرآن از مصادر اخذ شده است؟ (وحی‌شناسی)؛ قرآن و فرهنگ زمانه (وحی‌شناسی)؛ اختلاف و تناقض‌نماها در قرآن (اعجاز قرآن)؛ مخالفت قرآن با علم و تاریخ (اعجاز قرآن)؛ قصص قرآن در بستر تحقیق (اعجاز قرآن).

جلد هشتم مشتمل بر مباحث مربوط به تحریف‌ناپذیری قرآن است.

و جلد نهم و دهم مشتمل بر تاریخ تفاسیر و مفسران است. در جلد هشتم به ترجمه قرآن و تفسیر و تأویل و برخی مباحث نظری نیز پرداخته شده است.

ه/2. نوآوری‌های التمهید

دانش‌ها هیچ‌گاه به انتها نمی‌رسند و با تلاش پژوهشگران و محققان رو به سوی کمال دارند. علوم قرآن نیز از این قاعده مستثنی‌ نیست و استاد معرفت نیز متناسب با تلاش‌هایش در ارتقای این دانش سهمی دارد. یکی از محققان در باره نوآوری‌های التمهید آورده است:‌ «گردونه علوم قرآن در بسیاری از آثار اهل سنت روندی تکراری یافته است و آیندگان، سخن گذشتگان را با همان مثال‌ها و گاه با همان عبارات و جملات باز می‌گویند. آثار تحول‌آفرین و نوآور اندک است. استاد آیت الله معرفت با افزودن مکتب اهل بیت ع و مبانی و روشن‌نگری‌های برخاسته از آن، تحولی تازه آفریدند و مطالعات قرآنی را گامی به جلو بردند. نشان دادن خطاها و لغزش‌هایی که در بیان و بنان دیگر عالمان و نویسندگان واقع شده و ارائه پیشنهادات تازه و مستدل برای حل و فصل برخی مسائل قرآنی، از جمله نوآوری‌های التمهید است. (مانند: التمهید (ویرایش قدیم)، ج1، ص 169 [آیات مستثنیات] و ج2، ص 117 [القراءات بين الصحة و الشذوذ] و ص 143)».[1]

محقق دیگری نیز ویژگی‌ها و نوآوری‌های التمهید را این‌گونه بیان داشته است:

«1. تدارك فقدان موسوعه قرآنى شيعه؛

2. تبيين جايگاه و نقش شيعه در عرصه علوم قرآنى؛ فقدان كتاب جامعى در زمينه علوم قرآن باعث شده بود در عموم كتاب‏هاى عالمان اهل سنت در اين زمينه يا از شيعه و خدمات آن در عرصه علوم قرآن ياد نمى‏شد يا اگر هم‏ ياد مى‏شد، نسبت‏ها و تهمت‏هاى ناروا نظير تهمت تحريف به شيعه نسبت داده مى‏شد. اما با تدوين كتاب‏ التمهيد در كنار ترسيم جايگاه شيعه در اين زمينه، بسيارى از سوء تفاهم‏ها و يا تهمت‏ها از دامن تشيع پيراسته شد. نظير آنكه ايشان با تأكيد بر درستى قرائت حفص منطبق با قرائت متواتر مسلمانان، انتساب شيعه به داشتن قرآن خاص با قرائت ويژه اهل بيت (ع) را مردود ساخته است.[2]

3. گستره و عمق قابل توجه مباحث علوم قرآنى؛ گرچه در كتابى همچون‏ الاتقان‏ هشتاد نوع از علوم قرآنى آمده است، اما التمهيد به‏رغم محدوديت مباحث از سه جهت بر الاتقان امتياز دارد:

الف) در كتاب‏ الاتقان‏ بر آحاد مسائل علوم قرآنى نظير «اول ما نزل» علم اطلاق شده، در حالى كه در كتاب‏ التمهيد مجموعه اين دست از مباحث ذيل تاريخ قرآن آمده است.

ب) شمارى از مباحث ارائه شده در كتاب‏هايى همچون‏ البرهان‏ و الاتقان‏ جزو مباحث ادبى صرف و خارج از مباحث علوم قرآنى به حساب مى‏آيند.

ج) مباحث ارائه شده در التمهيد از گستره و عمق زيادى برخوردار است؛ گاه مبحثى همچون محكم و متشابه يك جلد ضخيم از كتاب را به خود اختصاص داده يا مبحث اعجاز قرآن سه جلد كتاب را در برگرفته است. اين امر نشانگر گستردگى و عمق مباحث در التمهيد است.

4. اهتمام به آراى مختلف صاحب‏نظران؛ از جمله ويژگى‏هاى استاد معرفت در آثار قرآنى ايشان، اهتمام ويژه به آراى صاحب‏نظران مختلف در گذشته و حال است.

5. حاكميت صبغه نقد و نوآورى در مباحث كتاب؛ ... ايشان به‏رغم احترام شايان توجهى كه براى شخصيت و آراى آيت‏الله خوئى و علامه‏ طباطبايى‏ قائل است، در مواردى با قاطعيت، ديدگاه‏هاى آنان را مورد نقد قرار داده است.

6. اهتمام به مباحث ميدانى در كنار مباحث مبنايى و نظرى؛ چنان كه در بررسى مباحثى همچون محكم و متشابه، قرائات، ناسخ و منسوخ و اعجاز اشاره كرديم، استاد معرفت تنها به ارائه مباحث نظرى و مبنايى اكتفا نكرده و با حوصله زياد به بررسى آحاد آيات پرداخته است.

ايشان به نگارنده مى‏فرمود: در بحث محكم و متشابه، هزار آيه تفسير شده است و هنگامى كه يكى از بزرگان حوزه انتقاد داشت كه اين مباحث جزو تفسير است نه علوم قرآنى؛ در پاسخ آن عالم محترم توضيح دادم كه بررسى ميدانى آيات قرآن را از جمله اهم مباحث علوم قرآن مى‏دانم.

7. قلم استوار و محكم؛

8. تلاش علمى مضاعف براى اتقان مباحث؛ استاد خود اذعان كرده كه به‏رغم اطمينان به مباحث و ديدگاه‏هاى ارائه شده در كتاب، چندين بار پيش از انتشار آن را تدريس و تلاش كرده تا ديدگاه‏هاى فاضلان حوزه را در تكميل و بازسازى مباحث كتاب تأثير گذارد.»[3]

ه/3. کاستی‌ها و آسیب‌ها

برخلاف منابع پیشین [منظور کتاب‌های البرهان، الاتقان، مناهل العرفان،و البیان است که در دو کتاب "آشنایی با دانش علوم قرآن یا فلسفه علوم قرآن" و نیز در "واکاوی دانش‌و منابع جامع علوم قرآن" معرفی و نقد و بررسی شده است]، بررسی این منبع را به دلایل ذیل با تفصیل بیشتر ارائه می‌کنیم:

اولاً: از بین منابع جامع مطرح شده در این نوشتار، این کتاب پس از آن‌ها و ناظر به آن‌ها و تفصیلی‌تر نگاشته شده است.

ثانیاً: التمهید و آثار برگرفته از آن در برخی مراکز جزو منابع درسی و مورد عنایت قرآن‌پژوهان است.

ثالثاً: بررسی التمهید در حقیقت بررسی منابع پیشین نیز هست و بررسی تفصیلی همه‌ آن‌ها- افزون بر این که فراتر از مجال اندک این نوشتار است - به نوعی موجب تکرار نیز می‌باشد.

بررسی التمهید را از دو جهت پی می‌گیریم:‌ ابتدا ساختار و روش و دیگری، محتوا.

الف) ساختار و روش

یکی از ضروری‌ترین مراحل پژوهش «مفهوم‌شناسی» است. این نیاز جزو ضروری‌ترین مراحل استاندارد پژوهش است. در این خصوص، هرچند نویسنده در التمهید پایبند برخی توضیحات کلیشه‌ای که کتاب‌های معمول خود را به آن متکلف می‌دانند، نشده و در عین حال در بسیاری موارد لازم به تفصیل به مفهوم‌شناسی پرداخته، لیکن در برخی مواضع از برخی توضیحات ضروری در مفهوم‌شناسی غافل شده است. مثال‌های ذیل نمونه‌هایی از این کاستی را گوشزد می‌کند. در بحث جمع قرآن، مفهوم‌شناسی «جمع قرآن» در التمهید مفقود است و حق آن ادا نشده است. در بحث قرائات، مفهوم‌شناسی «قرائت»، «روایت»، «طریق»، اصول القراءة، فرش الحروف، و جز این‌ها و نیز برخی دیگر از اصطلاح‌های این حوزه مانند فرق میان «لهجه» و «لغت» به بحث گذاشته نشده است و البته جای بحث بسیاری دارد.

نمونه دیگر را در تفسیر و مفسران می‌توان دید. نویسنده در مواضعی که می‌خواهد به تمایزبخشی میان تفاسیر بپردازد،‌ از مفاهیم و اصطلاحات متنوع و متفاوتی استفاده می‌کند: «نوع»[4]، «منهج»[5]، «مدرسه»[6] «لون»[7]، «نمط»[8]، «اسلوب»، «نحو»[9]. وی بدون این‌که توضیح روشنی در باره این مفاهیم ارائه کرده باشد، در سراسر مباحث خود از آن‌ها بهره می‌گیرد و روشن نیست که گونه‌گونی در استفاده از این مفاهیم در مواضع مختلف صرفاً ذوقی و از جهت تنوع بیان است یا بار معنایی خاص و متفاوت دارند؟

اگر گزینه نخست درست باشد، نویسنده می‌بایست این مفاهیم را تعریف و بازشناسی می‌کرد، همان‌گونه که در باره واژگان «تفسیر» و «تأویل» چنین کرده است. اما اگر شق دوم در میان باشد، جای این پرسش وجود دارد که چرا در یک بحث تخصصی روش‌شناختی از مفاهیم عام، مبهم‌ و غیر تخصصی بهره می‌برد؟ به هر روی این امر نظم زبانی و مفهومی بحث و مطالعه را مختل و مخاطب را سردرگم می‌کند؛ برای نمونه، در تقسیم‌بندی‌ گونه‌های تفسیری دوره تدوین از تعبیر «انواع» استفاده می‌کند ولی در تقسیم‌بندی‌های معاصر از واژه «الوان» بهره می‌برد؛ این کاربست موهم این است که وجهی در این تفاوت لحاظ گردده، ولی با شگفتی ملاحظه می‌کنیم که در صدر و ذیل یک صفحه «نوع» و «لون» درهم آمیخته و به جای یکدیگر به کار رفته‌اند.[10] در بحث از تفسیر موضوعی نیز لون، نوع، نحو و نمط در هم آمیخته‌ شده‌اند[11].[12]

افزون بر این، در نظم و دقت زبانی این کتاب نیز خلل‌هایی مشاهده می‌شود؛ برای مثال، در کاربست عناوین گونه‌های تفسیری با اصطلاحاتی همچون تفسیر، تأویل، تفسیر مأثور، تفسیر اجتهادی، تفسیر فلسفی، تفسیر کلامی، تفسیر لغوی، تفسیر ادبی، تفسیر عرفانی صوفی، تفسیر رمزی اشاری، تفسیر فقهی، تفسیر علمی، تفسیر اجتماعی، تفسیر موجز، تفسیر جامع، تفسیر موضوعی، و تفسیر عصری برخورد می‌کنیم و انتظار داریم که نویسنده در عباراتی فنّی و دقیق به تعریف آن‌ها یا تعیین مراد خود از آن‌ها بپردازد، به گونه‌ای که برای فهم مراد نویسنده یا تعریف وی از این مفاهیم نیاز به جستجوی همه جای کتاب یا استنباط و حدس از لابه‌لای کلام او نباشیم، ولی نویسنده چنین انتظاری را برآورده نمی‌سازد و غالباً ناگزیر از جستجوی معنا و تعریف در همه عبارات متن و یافتن فرازهای مختلف مشتمل بر مراد نویسنده و استنباط از آن‌ها هستیم و به ندرت پیش می‌آید که همه معنا و مراد خود از یک مفهوم و اصطلاح را یک‌جا و در یک عبارت ریخته باشد و خواننده را با پراکندگی معنا و عبارات و ابهامات ناشی از آن تنها نگذاشته باشد.[13]

از این دو سطح از مفاهیم که بگذریم، طبقه‌بندی التمهید از تفاسیر نیز در هیچ‌جای کتاب به صورت روشن، یکجا، و با همه شقوق نیامده است و بیان‌های پراکنده نویسنده، این‌جا و آن‌جای کتاب، خواننده را با دشواری فهم ساختار و الگوی وی روبه‌رو می‌کند تا ان‌جا که باید خود دست به کار ارائه یک ساختار جامع از پاره‌های تقسیم‌بندی وی شود.[14]

افزون بر مفهوم‌شناسی، عدم پایبندی به قواعد مرسوم ویرایش و نگارش نیز مشکل دیگر این کتاب است که کار را بر محقق دشوار می‌کند و او را ملزم می‌نماید در مواقع حساس به متن اصلی رجوع کند. یک نمونه از این موارد را از نظر می‌گذرانیم. در التمهید ویرایش قدیم آمده است:

و من ذلك ما رواه ابو العالية، قال: قرأ على رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- من كل خمس رجل، فاختلفوا فى اللغة- اى فى اللهجة - فرضى قراءتهم كلهم، فكان بنو تميم اعرب القوم‏[15].[16]

متن اصلی «اى فى اللهجة» نیامده و مؤلف می‌بایست عبارت یاد شده را داخل پرانتز یا قلاب می‌آورد؛ البته عبارت توضیحی موهم برابری لهجه و لغت نیز هست که مطلب نادرستی است و این دو برابر نیستند و برابری این دو با توجه به سیاق عبارت است. توضیح این‌که – تا آنجا که نگارنده جستجو کرده - در گذشته «لهجه» به کار نمی‌رفته و به جای آن از «لغة» استفاده می‌شده که گاه در معنای «لسان» نیز به کار می‌رفته است؛ مثلاً گفته می‌شده: لسان عربی، لسان قریش، یا لسان تمیم و ...، لیکن در عصر ما «لغت» در معنای لهجه به کار نمی‌رود. در هر صورت، نویسنده بدون رعایت دستور ویرایشی توضیح خود را داخل متن قرار داده و متن را نیز داخل گیومه قرار نمی‌دهد. البته این نقیصه در این مورد در ویرایش جدید رفع گردیده است. در متن ویرایش شده جدید آمده است: كماورد في حديث أبي العالية: قال: «قرأ على رسول‏اللّه صلى الله عليه و آله من كلّ خمس رجل، فاختلفوا في اللغة، فرضي قراءتهم كلّهم، فكان بنو تميم أعرب القوم».[17]

چنان‌که ملاحظه می‌شود، افزون بر پایبندی به متن اصلی حتی در ارائه منبع نیز عنوان اصلی کتاب به جای عنوان فرعی به کار رفته است؛ یعنی «تفسیر طبری» به «جامع البیان» تبدیل و عبارت توضیحی نویسنده «ای فی لهجه» حذف شده است. البته در مورد عبارت توضیحی یادشده به جای حذف می‌بایست داخل قلاب می‌آمد تا امانت دقیقاً‌ رعایت شود؛ از این رو می‌توان نتیجه گرفت که در ویرایش جدید نیز دقت لازم به کار نرفته و از این روی نگرانی‌ همچنان باقی است و قرینه این برداشت و قضاوت نیز این است که برخلاف مرسوم که می‌بایست در ویرایش جدید «صلی الله علیه و آله» یا به صورت کلیشه می‌آمد و یا داخل دو خط تیره قرار می‌گرفت، چنین اتفاقی نیفتاده است. به نظر می‌رسد موسسه التمهید می‌بایست بار دیگر با دقت کافی و بر اساس روش استاندارد کل متن را بازنگری و گزارشی از نحوه و شیوه‌نامه ویرایشی خود به مخاطب ارائه کند.

گذشته از مفهوم‌شناسی، ساختار التمهید نیز خالی از اشکال نیست و شاید دلیل آن فقدان یک رده‌بندی مناسب برای طرح مباحث باشد. در التمهید (چ قدیم) تاریخ قرآن قسیم نزول قرآن است ولی در چاپ جدید قسمی از آن است.

بعد از نزول قرآن، بحث قرائات و ناسخ و منسوخ آمده است. این دو مبحث از جهاتی مستقل‌اند لیکن غالب زیرمجموعه‌های آن‌ها با تاریخ و نزول قرآن مرتبط است بلکه زیرمجموعه آن دو هستند. برای مثال، یکی از مهم‌ترین مباحث قرائات علل اختلاف قرائات است که به باور استاد معرفت با رسم الخط و جمع قرآن ارتباط زیادی دارد. همچنین ناسخ و منسوخ به اعتبار تقدم و تأخر نزول آن‌ها از جهت ماهیت زیرمجموعه نزول و تاریخ قرآن است بلکه مبحث ناسخ و منسوخ که زیر مجموعه نزول است، نسبت به مبحث قرائات (با توجه به غلبه مباحث) که زیرمجموعه تاریخ قرآن است، حق تقدم دارد، لیکن در جلد دوم در ادامه مبحث قرائات آمده است. در خصوص شبهات و ردود که در موسوعه جلد هفتم است، باب اول و دوم به مسئله وحی و باب‌های سوم و چهارم و پنجم به مبحث اعجاز قرآن مربوط است، هرچند باید توجه داشت که این کتاب پس از دوره شش جلدی قدیم نگاشته و سپس منتشر و در موسوعه جلد هفتم قرار داده شد. مبحث «صیانة القرآن من التحریف» نیز جلد هشتم موسوعه است، لیکن به دلیل ماهیت تاریخی مسئله تحریف، به طور طبیعی می‌باید ذیل تاریخ قرآن یا در ادامه آن می‌آمد.

ب) گذری بر محتوا

بررسی محتوایی التمهید، نوشته استاد ارجمندی همچون آیت الله معرفت، خطیر و از عهده بی‌بضاعتی همچون نگارنده به دور است، لیکن نمی‌توان به این بهانه از ارزیابی منتقدانه نیز سر باز زد؛ زیرا بررسی یک اثر توأم است با ترسیم حرکت و تطور علم، و به تعبیر دیگر، بررسی کاستی‌های یک اثر نه برای ارزش‌گذاری کار مؤلف است بلکه برای آگاهی مخاطب از حرکت علم و نحوه تعامل صحیح با اثر است.

از سوی دیگر، بررسی محتوایی التمهید – با توجه به گستردگی آن- اگر بخواهد به تفصیل صورت پذیرد، خود موسوعه‌ای نیاز دارد تا حق مطلب را ادا کند؛ از این رو:

اولاً:‌ به مهم‌ترین مباحث اشاره می‌کنیم.

ثانیاً: در برخی موارد به دلیل ضیق مجال، آسیب‌شناسی را با طرح سؤال دنبال کرده و تفصیل و تحقیق را به عهده خوانندگان فرهیخته می‌گذاریم.

ثالثاً: تنها به مطالبی که مؤلف بیان کرده می‌پردازیم و آنچه را فروگذارده و یا در آن زمان مطرح نبوده، فرومی‌گذاریم؛ روشن است که تقریباً همه شاخه‌های علوم قرآن از جهت مباحث نظری و دامنه، توسعه بعضاً فراوانی یافته و التمهید به مقتضای زمان تولید و مجال نگارش، تنها به بخشی – عمدتاً مباحث سنتی- اهتمام داشته است.

رابعاً: به بررسی شش جلد و مبحث تحریف‌ناپذیری بسنده می‌کنیم؛ زیرا جلدهای 9 و 10 (التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب) ناظر به التفسیر و المفسرون ذهبی است؛ از این رو با محدودیت‌های خاصی همراه بوده است.

البته کسانی که مایل‌اند از اختلاف آراء آگاهی یابند، می‌توانند برای بخش ترجمه به «روش‌شناسی ترجمه قرآن کریم» یا «درسنامه ترجمه (اصول، مبانی و فرایند)» (پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) و برای بخش مفسران و تفاسیر و طبقه‌بندی آن‌ها به کتاب‌های «مکاتب تفسیری»‌ و «تاریخ تفسیر»‌ استاد بابائی (پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) مراجعه نمایند. البته در این مختصر به مسئله «تأویل» خواهیم پرداخت.

خامساً: به حکم این‌که نقدها و بیان کاستی‌ها یک‌طرفه است، نامحتمل نمی‌دانیم که اگر نویسنده فرصت دفاع می‌یافت، به طور شایسته از دیدگاه‌های خویش دفاع می‌کرد.

گفتنی است پیش‌فرض ما این است که مخاطبان فرهیخته به متن التمهید دسترسی دارند؛ از این رو این بخش را با رعایت جانب اختصار به پیش می‌بریم.


[1] . «التمهید و جایگاه آن در میان آثار قرآن‌پژوهی»، خرقانی، مجله تخصصی الهیات و حقوق، شماره 26، ص 171..

[2] . ر. ك: التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، ج 2، ص 238. مبحث«صلة الشيعة بالقرآن الوثيقة».

[3] . معرفت قرآنى (انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى)، به کوشش نصیری، ج‏3، ص 86- 87 (با اختصار و ویرایش اندک).

[4] . التمهید، ج10، ص 20 و 287.

[5] . همان، ج10، ص 32 و ج9، ص 205

[6] . همان، ج 9، ص 269 و ج10، ص 494.

[7] .برای نمونه: لون علمی، لون ادبی اجتماعی، لون سیاسی، لون عقلی:‌ همان، ج 10، ص 484- 485 و ص 18 و ص 288.

[8] . همان، ج 10، ص 21.

[9] . همان، ج 10، ص 18 و 13 و 23 و 525.

[10] . ر.ک: همان، ج10، ص 288.

[11] . ر.ک: همان، ج10، ص 521- 525.

[12] . ر.ک: پژوهشی در تفسیرپژوهی قرآن، جلیلی سنزیقی، ص 238.

[13] . ر.ک: همان، ص 229.

[14] . همان.

[15]. تفسير الطبرى، ج 1، ص 15.

[16] . التمهيد في علوم القرآن، معرفت، ج‏2، ص 99.

[17] . جامع البيان فی تفسیر القرآن، طبری، ج 1، ص 15.

827) نقدی بر اضافات تفسیری در ترجمه‌های قرآن

◀️ در باره اضافات تفسیری در ترجمه های قرآن:
ترجمه این دو آیه از قران را با هم مقایسه کنید:
أَ ثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِ ءَالَْانَ وَ قَدْ كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ(یونس، 51)
ترجمه صفوی: وانگهى، آيا هنگامى كه عذاب دررسيد، به قرآن ايمان مى ‏آوريد؟ آيا اكنون ايمان مى‏ آوريد تا عذاب از شما برداشته شود، در حالى ‏كه پيش از آن مى ‏خواستيد هرچه زودتر به سراغتان آيد؟
فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكمُ مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ(72)
ترجمه صفوی: و اگر از دعوت من روى برتافتيد، زيانى متوجّه من نمى ‏شود، زيرا من مزدى از شما نخواسته‏ ام. پاداش من جز بر عهده خدا نيست. من فرمان يافته ‏ام كه از جمله كسانى باشم كه در برابر خدا تسليم ‏اند و كارهاى خود را به او سپرده ‏اند.
🛑 اگر ترجمه های فوق را با آیات به دقت تطبیق دهید، در ترجمه نخست اضافه «تا عذاب از شما برداشته شود» و در ترجمه دوم «زیرا من مزدی از شما نخواسته‌ام»‌ جلب توجه می‌کند. مشکل این است که هیچ یک از دو اضافه توضیحی از متن ترجمه جدا نشده‌اند و مخاطب می‌پندارد این‌ها جزو قرآن است.
اضافه تفسیری آیه 72 به نظر صحیح است و توجیه گر صدر و ذیل آیه، ولی در خصوص اضافه تفسیری نخست جای مناقشه وجود دارد.
اولا: ایمان امری درونی و غیر اختیاری و تسلیم امری اختیاری است. آنچه در دنیا از انسان خواسته شده صرفاً‌ ایمان نیست بلکه ایمان و تسلیم توأمان است. ممکن است کسی به هردلیل به وجود خدای واحدِ احد اطمینان پیدا نکند و تنها از روی احتیاط و جلوگیری از خسارت شدید ملتزم به مقتضیات داده‌های ظنی خود باشد؛ یعنی با خود بگوید: من بالاخره نفهمیدم خدا هست یا نه، ولی اگر باشد و من ایمان نداشته باشم، خسارتم در قیامت بسیار شدید خواهد بود؛ بنابراین احتیاط کرده و فرض می‌کنم خدا قطعا وجود دارد و مطابق دستورهای نسبت داده شده به او عمل می‌کنم، یعنی نماز می‌خوانم، روزه می گیرم و ...؛ اگر خدا وجود داشته باشد، من جزو کسانی خواهم بود که به دستورهای او عمل کرده‌اند و اگر وجود نداشته باشد، ضرر زیادی نکرده‌ام. درست مانند بیمه کردن وسیله نقلیه که اگر تصادفی شد، بتواند استفاده کند و اگر تصادفی نشد، حداقل خیالش راحت است و این شیوه عقلا در خسارت‌های مهم است.
در این گونه موارد ایمان قطعی نیست ولی تسلیم قطعی است و همین مقدار کافی است؛ زیرا اطمینان و علم امری درونی است و اختیاری نیست؛ یعنی چنین نیست که کسی بگوید من الآن به خدا اطمینان پیدا می‌کنم و یا برعکس! اما در قیامت انسان به وجود خدا و غیبیات اطمینان پیدا می‌کند و ذره‌ای شک در آن راه نخواهد یافت؛ از این رو ایمان آوردن او قطعی و غیر اختیاری است اما قصه تسلیم امر دیگری است و در آیه سخنی از تسلیم نیست بلکه سخن از ایمان است. بنابراین، توضیح تفسیری «تا عذاب از شما برداشته شود»‌ نادرست است؛ زیرا به تسلیم ارتباط دارد نه ایمان و البته اصل «تسلیم» در قیامت نیز محل بحث است که اساساً‌ آیا فرض عدم تسلیم نیز ممکن است یا خیر؟ زیرا در آن‌جا اختیاری برای انسان کافر نیست که بخواهد تسلیم باشد یا نباشد.