861) تعلیقات بر تقریرات آیت الله شبیری زنجانی در خصوص آیات حجاب/1

مطالب ذیل تقریر درس خارج آیت الله شبیری زنجانی زید عزه است. ایشان در ضمن استدلال به آیه جلباب مناقشاتی با استاد مطهری دارند. در ذیل مطالب این دو بزرگوار عیناً‌ نقل و نکات و احیاناً‌ نقدهای حقیر در بین دو قلاب با رنگ قرمز و لابه‌لای متن به مخاطبان تقدیم می‌شود؛ از این رو در ذیل با سه دیدگاه متفاوت روبه‌رو خواهیم بود و قضاوت بر عهده فرهیختگان فقه‌پژوه است. به نظرم پژوهش و مطالعه فقهی آیات حجاب نمونه بسیار خوبی برای تقویت فقاهت است.

آيۀ «جلباب»

أَعوُذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ** وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِيناً* يٰا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِكَ وَ بَنٰاتِكَ وَ نِسٰاءِ الْمُؤْمِنِينَ «1» يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلٰا يُؤْذَيْنَ وَ كٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً* لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنٰافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لٰا يُجٰاوِرُونَكَ فِيهٰا إِلّٰا قَلِيلًا* مَلْعُونِينَ أَيْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا* سُنَّةَ اللّٰهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِيلًا* (سورۀ احزاب، آيات 58- 62)

يكى از آيات كه در بحث لزوم ستر وجه و كفين قابل توجه است و بدان استدلال‌

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 463‌

كرده‌اند، آيات فوق در سورۀ احزاب است. كيفيت استدلال آن است كه آيۀ شريفه مى‌فرمايد: جلباب را بيندازند و صورت مستور بماند.

لذا ستر وجه واجب است. آيه در خصوص ستر كفين بالمطابقه دلالت ندارد ولى به ضميمه عدم قول به فصل بين وجه و كفين، لزوم ستر كفين هم استفاده مى‌شود. [برخی فقها از معنای جلباب لزوم پوشش بخشی از صورت را استنباط کرده‌اند نه از ترکیب این واژه در آیه با توضیحی که ارائه خواهیم کرد؛ از این رو نیاز ندیده‌اند از ستر کفین سخنی به میان آورند.]

1) استدلال مرحوم آقاى مطهرى (ره) به آيۀ شريفه

مرحوم آقاى مطهرى (ره) در بارۀ اين آيات بحث كرده‌اند و مطالبى فرموده‌اند كه به نظر ما قابل بحث است.

ترجمۀ آيه

ايشان آيه را اين طور ترجمه كرده‌اند: «اى پيغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنين بگو كه جلبابهاى (روسريهاى) [در ادامه خواهیم گفت که روسری و مقنعه و مانند این‌ها ترجمه درستی برای جلباب نیست؛ به ویژه روسری که معنای متبادر معاصر آن مانع فهم دقیق معنا از سوی مخاطب می‌شود] خويش را به خود نزديك سازند، [این ترجمه برای «یدنین علیهن من جلابیبهن» در نظر گرفته شده که به نظر می‌رسد ترجمه مناسبی نباشد و توضیح آن خواهد آمد] اين كار براى اين است كه شناخته شوند و مورد اذيّت قرار نگيرند، نزديكتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. اگر منافقان و بيماردلان و كسانى كه در شهر نگرانى بوجود مى‌آورند، از كارهاى خود دست برندارند، ما تو را عليه ايشان خواهيم برانگيخت، در آن وقت فقط مدت كمى در مجاورت تو خواهند زيست»‌

در ذيل، آيه را در مورد مجازات منافقين و دستور تبعيد آنها معنا كرده‌اند. از آخر نيز كه تعبير به «سنة الله» شده و اينكه از «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِيلًا» استفاده مى‌شود كه اين مجازات اختصاص به آن زمان نداشته است، در هر زمانى 4 كه منافقان موجبات آزار و اذيت مردم را فراهم كنند، عفت آنان را به مخاطره اندازند يا با شايعه‌پراكنى روحيه مردم را تضعيف كنند، مستحق چنين مجازات سختى هستند و تنها سر تراشيدن و امثال آن كافى نيست. [در این بیان آیه 60 به بعد مرتبط و بر اساس آیه 59 تفسیر شده و این فرع بر این است که ثابت شود این آیات یعنی 58 الی 62 با هم و مرتبط با هم نازل شده است که ظاهرا چنین مطلبی تعقیب و به بحث گذاشته نشده است]

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 464‌

كلام مفسرين در بارۀ علت و فائدۀ استفاده از جلباب

سپس مى‌فرمايد: مفسرين جمله «ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ» را دو گونه تفسير كرده‌اند كه در مجمع البيان نيز اين دو معنى ذكر شده است:

1- براى اين كه معلوم شود، زنِ آزاد هستند و افراد لاابالى و بى‌بندوبار اسباب مزاحمت براى ايشان فراهم نسازند. چون نقل شده كه كنيزها هنگام رفتن به مسجد يا كوچه و خيابان از سوى افراد بى‌بند و بار مورد آزار و اذيّت قرار مى‌گرفتند، با آنان شوخى مى‌كردند، يا به ايشان متلك مى‌گفتند و گاهى چنين اعمالى را نسبت به زنان حرّه نيز مرتكب مى‌شدند، آنگاه آنان شكايت نزد شوهرانشان بردند و خبر به پيامبر رسيد، اين آيه شريفه نازل شد.

ايشان اين احتمال را بعيد مى‌شمارند؛ چرا كه خيلى مستبعد است كه اسلام نسبت به آزار و اذيّت زنان آزاد حسّاسيت نشان بدهد، اما نسبت به آزار و اذيّت كنيزها با بى‌تفاوتى بگذرد. چون منافقين عذر مى‌آوردند كه خيال مى‌كرديم، اينها كنيزند و نمى‌دانستيم زنان آزاد هستند و آيه شريفه بنابراين تفسير بر عذر آنان صحه گذارد و اين خيلى بعيد است. [هرچند این مطلب فی حد نفسه درست است، لیکن باید توجه داشت که زنان حره حتی در زمان جاهلیت از زنان کنیز متمایز بودند. زنان حره یا لچک مانندی بر سر می‌بستند و یا برخی از آن‌ها که از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند، جلباب می‌پوشیدند و حتی بعضاً‌ نقاب می‌زدند و چنین نبود که تمایز آن‌ها نیازمند نزول این آیه و حکم جلباب باشد. این مطلب زمانی جدی‌تر می‌شود که بدانیم آیه خمر زودتر از آیه جلباب نازل شده است و بعدا به آن خواهیم پرداخت.]

2- براى اين كه معلوم شود كه شما از زنان عفيف و پاكدامن هستيد، خود را با جلباب بپوشانيد.

چون چادرى كه افراد به سر مى‌كنند، دو گونه است: گاهى افراد هرزه چادر به سر مى‌كنند و اصلًا كيفيت چادر به سر كردنشان نوعى دعوت افراد هرزه است. اين چادر، جنبه تشريفاتى دارد، و گاهى به خوبى چادر به سر مى‌كنند به طورى كه افراد هرزه را از حريم خود دور مى‌سازند و اين نوع چادر به سر كردن مخصوص زنان عفيف است. [بحث چادر پوشیدن نامناسب قابلیت طرح دارد ولی مهم‌تر از آن پوشیدن خمار است. مطابق این آیه، پوشیدن خمار نمی‌تواند به مانند جلباب معرف عفت و پاکدامنی زنان باشد؛ از این رو این حکمت و فایده در مورد جلباب آمده ولی در مورد خمار نیامده است.]

آيه شريفه در مقام بيان چنين مطلبى است. به زنها مى‌گويد: حجاب خود را محكم كنيد تا افراد بى‌بندوبار از شما قطع اميد كنند و بدانند كه شما اهل بى‌بندوبارى‌

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 465‌

نيستيد. پس آيه در بارۀ كيفيت حجاب و ستر نيست، بلكه چون اين آيه پس از آيۀ حجاب در سورۀ نور نازل شده، تأكيد همان حجاب است. يعنى همان دستورى كه در بارۀ حجاب به شما داديم، «لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّٰا مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» را درست بكار بنديد و مسامحه نكنيد. [چنان که خواهیم گفت به نظر می‌رسد این آیه هم در مورد کیفیت خاص حجاب کامل است و هم دستور کامل‌تری نسبت به آیه خمار دارد.]

* اشكالى بر مفسران

سپس مى‌فرمايند: علت اينكه مفسرانى چون زمخشرى و فخر رازى از اهل سنت و علماى كثيرى از شيعيان آيۀ شريفه را بر پوشاندن صورت معنا كرده‌اند، اين است كه از دو احتمال فوق، احتمال اول در نظرشان بوده و تصور كرده‌اند كه براى شناخته شدن حرائر از اماء اين دستور داده شده است. اما بنابر احتمال دوم كه ما عرض كرديم يعنى حجاب و چادر به سر كردن شما، به نحو صحيح باشد نه تشريفاتى، از آيه شريفه لزوم ستر وجه استفاده نمى‌شود.

[به نظر می‌رسد پوشاندن بخشی از صورت از معنای جلباب و روایات شأن نزول استفاده شده است نه از احتمال نخست.]

2) نقد كلام مرحوم آقاى مطهرى (ره) توسط استاد

فرمايش ايشان از جهاتى قابل بحث و مناقشه است:

* خلط در ترجمه آيه

اولًا: ايشان در ترجمه «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ» را با «يدنين إليهن» خلط كرده‌اند. «أدنى إليه يا أدنى منه» يعنى چيزى را به خود نزديك كرد، ولى «أدنى عليه» يعنى رويش قرار بدهد.

چنانچه آيه شريفه «دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا» (سوره انسان، آيه 14) را «يُرخين» معنا كرده‌اند. يعنى سرازير مى‌كنند و پايين مى‌اندازند. در اينجا هم كه با «علي» متعدى شده به معناى پايين انداختن جلباب است.

[یدنین علیهن دارای تضمین نحوی است و فعلی در آن مستتر است. ژرف ساخت آن مثلا «یدنین الیهن و یرخین یا یضعن یا یرسلن علیهن است؛ و خلاصه معنا این است که جلباب را بر خود قرار دهند ولی به خود نچسبانند. «دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها» را نیز مثلا با ژرف‌ساخت زیر در نظر می‌گیریم: دانیة الیهم و واسعة علیهم؛ یعنی سایه بر آن‌ها نزدیک و بر سر آن‌ها پهن و گسترده است. در ادامه توضیح مفصل خواهد آمد.]

* معناى جلباب

ثانياً: «جلباب» را روسرى بزرگ معنا كرده‌اند. گرچه جلباب را مفسرين و اهل لغت مختلف معنا كرده‌اند و يكى از آن معانى «لباسى مثل چادر و عبا» است و ايشان‌

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 466‌

نيز به اختلاف در معناى جلباب اشاره مى‌كنند، ولى با مراجعه به رواياتى كه در بعضى از ابواب هست و در بارۀ جلباب صحبت شده، استفاده مى‌شود كه جلباب به زنان اختصاص ندارد، مردان هم جلباب داشته‌اند، و مراد از آن مثل «عبا» در مردان و «چادر» در زنان است. [از بررسی کتب لغت و کاربست این واژه در روایات نبوی و غیر آن به دست می‌آید که جلباب در اصل پوششی کامل بوده که زنان بر تن می‌کرده‌اند ولی بعدها در خصوص مردها هم استعمال می‌شده که در حکم عبا بوده است؛ بنابراین نباید به این بهانه که این واژه در خصوص مردها به معنای عبای مردانه است که بر شانه قرار می‌گیرد پس در مورد زن‌ها نیز چنین است و از این رهگذر به شنل و مانند آن ترجمه شود؛ زیرا بالاصاله جلباب برای زن‌ها و به معنای پوشش کامل است و اگر برای هر دو نیز استفاده شده باشد، بررسی کاربست‌ها آن در متون قدیمی و نزدیک به جاهلیت و مخضرمین نشان می‌دهد این واژه در مورد بانوان به معنای پوشش کامل است که سر را نیز شامل می‌شود و کاربست آن برای مردها معنای خاص و متناسب با آن‌‌ها را القا می‌کند.]

اول روايت «1» از عقبة بن خالد مى‌گويد: من و معلّى بن خنيس خدمت حضرت صادق (ع) رفتيم و استجازه كرديم، وارد مجلس شديم، پس از لحظاتى حضرت از پيش زنانشان تشريف آوردند، بدون اينكه جلباب پوشيده باشند. معلوم مى‌شود كه محترمين براى نماز جماعت يا براى شركت در جلسات عبا مى‌انداخته‌اند.

[استعمال جلباب در این روایت مربوط به حدود صد سال بعد از زمان نزول است. برای اثبات معنای چنینی برای جلباب در آیه لازم است متنی از زمان جاهلیت یا مخضرمین ارائه شود. این گذشته از تناسب معنا با توجه به جنسیت است.

گذری بر جلباب

معانی متعددی برای آن گفته شده: «پوششی بزرگتر از خمار و کوچک‌تر از رداء که زن با آن سر و سینه‌اش را می‌پوشاند؛ لباسی گشاد که از ملحفه (چیزی شبیه چادر که با وسعتش همه بدن را می‌پوشاند) کوچک‌تر است؛ همانند ملحفه. (ابن منظور، لسان العرب، ماده «جلب»؛ زبیدی، 1306ق، ج‏1، ص374) شیخ طوسی در معنای جلباب آورده است: «جلابیب جمع جلباب، به گفته ابن عباس و مجاهد، پوشش زن و همان مقنعه است که سر و پیشانی زن را وقتی می‌خواهد پی حاجتی از خانه بیرون رود، می‌پوشاند، بر خلاف کنیزان که بدون سر برهنه خارج می‌شوند، و به قول حسن، جلابیب چادر و ملافه‌مانندی است که زن بر خود می‌گیرد و جلو صورت نزدیک می‌کند». (طوسی، 1409ق، ج8، ص 361) علامه طباطبائی نیز آورده است:‌ «جلباب لباسی است که زن همه بدن خود را با آن می‌پوشاند و یا پوششی است که زن سر و صورتش را با آن می‌پوشاند». (طباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، 1417ق، ج‏16، ص 340) سدّی و بیضاوی نیز پوشاندن صورت را به نحوی در معنا آورده‌اند:‌ «عن السدّي: أن تغطّي إحدى عينيها و جبهتها و الشقّ الآخر إلّا العين؛ البيضاوي: مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ: يغطّين وجوههنّ و أبدانهنّ بملاحفهنّ إذا برزن لحاجة.» (مصطفوی، 1368ش، ج‏2، ص 95)

بعید نیست معنای اصل «جلب» که راندن از سویی به سوی دیگر است (ابن فارس: جلب: أصلان، أحدهما الإتيان بالشي‏ء من موضع الى موضع، و الآخر شي‏ء يغشيّ شيئا.) در «جلباب» که حامل نوعی مبالغه (در شدت پوشانیدن بدن) نیز هست (ر.ک: مصطفوی، 1368ش، ج‏2، ص: 95- 96) نهفته باشد؛ زیرا زن پوشش را دور خود می‌پیچد و از سویی به سوی دیگر می‌گرداند و خود را کاملاً در آن پنهان می‌کند. در برخی روایات آمده که جلباب به قدری فراخ بوده (مانند ملحفه) که دو نفر می‌توانستند در آن قرار گیرند (یعنی زنی که جلباب داشته زن دیگری که جلباب نداشته را در جلباب خود قرار می ‌داده و هر دو پوشیده می‌شدند)؛ مانند: ام عطیه از رسول خدا می‌پرسد: برخی از ما جلباب نداریم؟ تکلیف ما چیست. حضرت فرمود: مشترکاً‌ جلباب سر کنید و بیرون بیایید: « - عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ، قالَتْ: أَمَرَنَا رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ، أَنْ نُخْرِجَهُنَّ في الفِطْرِ وَالأضْحَى، العَوَاتِقَ، وَالْحُيَّضَ، وَذَوَاتِ الخُدُورِ، فأمَّا الحُيَّضُ فَيَعْتَزِلْنَ الصَّلَاةَ، وَيَشْهَدْنَ الخَيْرَ، وَدَعْوَةَ المُسْلِمِينَ، قُلتُ: يا رَسولَ اللهِ، إحْدَانَا لا يَكونُ لَهَا جِلْبَابٌ؟ قالَ: لِتُلْبِسْهَا أُخْتُهَا مِن جِلْبَابِهَا.»(صحیح مسلم، الصفحه او رقم 883)

24021 -حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ قَالَ: أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي زِيَادٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: «كَانَ الرُّكْبَانُ يَمُرُّونَ بِنَا، وَنَحْنُ مَعَ رَسُولِ -[22]- اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُحْرِمَاتٌ، فَإِذَا حَاذَوْا بِنَا، أَسْدَلَتْ إِحْدَانَا جِلْبَابَهَا مِنْ رَأْسِهَا عَلَى وَجْهِهَا، فَإِذَا جَاوَزُونَا كَشَفْنَاهُ» ( مسند أحمد، ج 40 ،ص 21»

تذکر مهم: در این روایت به صراحت آمده که زنان جلباب را از سر بر صورت کشیدند.

ممکن است گفته شود این روایت از مسند احمد است و در فقه شیعی به کار نمی‌آید.

در پاسخ می‌گوییم: حتی اگر قائل نشویم که می‌توانیم معنای لغت را از آن استفاده کنیم، بلکه قائل شویم که این روایت موضوعه و جعلی است، باز به کار ما می‌آید؛ زیرا به صراحت دلالت دارد کسی که این روایت را جعل کرده در فرهنگ فکری او که فرهنگ و قاموس عموم مردم بوده، جلباب پوشش فراگیر بوده که از سر به زیر را فرا می‌گرفته و همین مقدار ما را بسنده است.
همین معنا در روایت دیگری نیز آمده است: «... فَخَمَّرْتُ وَجْهِي بِجِلْبَابِي...» . روشن است اگر جلباب به معنای شنل یا پیراهن باشد، پوشاندن صورت با آن غیر متعارف است.

نکته مهم در مورد جلباب این است که این واژه برای امور معنوی نیز استعاره شده است؛ مثلا برای فقر یا حیا نیز به کار رفته است که پوشش معنوی کامل و فراگیر است. همچنین متناسب مردها نیز به کار رفته که لباسی فوق لباس‌های آن‌ها بوده که به طور طبیعی کمی محدودتر از زن‌ها بوده است (احتمالاً مانند عبایی که مردها بر دوش می‌اندازند و رهایش می‌کنند و زن‌ها بر سر قرار می‌دهند و سراسر بدن را با آن می‌پوشانند؛ از این رو نباید برای تفسیر جلباب زن‌ها از استعمال آن برای مردها استفاده کرد که خطای در تفسیر و نوعی مغالطه در استفاده از مشترک لفظی است؛ ضمناً‌ این کاربست برای واژه گویا متأخَّر از زمان نزول و بر اثر تحول واژگانی صورت گرفته است). در مجموع به نظر می‌رسد «جلباب» در صدر اسلام و زمان نزول به معنای پوششی فراگیر بوده است.]

]

دوم روايتى «2» معروف درباره عابدى است كه شيطان در صدد فريب او برمى‌آيد. عابد، شيطان را در حال عبادت مى‌بيند كه از عبادت كردن خسته نمى‌شود. از او سؤال مى‌كند: چطور از عبادت خسته نمى‌شوى؟ او هم براى فريب عابد مى‌گويد: من گناهى مرتكب شده‌ام كه هر وقت آن گناه بخاطرم مى‌آيد خود را مشغول عبادت مى‌كنم و خسته نمى‌شوم. اين توفيق بخاطر ارتكاب آن گناه است. عابد فريب مى‌خورد و از كوه پايين مى‌آيد و براى ارتكاب آن گناه به سراغ فاحشه‌اى مى‌رود ....

غرض اين است كه در اين روايت دارد كه عابد جلباب خود را پوشيد و زن از ديدن او تعجب كرد، گويا با آن وضع و با آن عبا كه مخصوص افراد خاصى بوده، مرتكب چنين اعمالى نمى‌شدند.

[اشکال سابق در مورد این روایت نیز برقرار است مگر روایت از امیر المؤمنین علی علیه السلام باشد، لیکن روایت از امام صادق علیه السلام است]

ثالثاً: آيۀ سوره احزاب قبل از سورۀ نساء نازل شده نه بعد از آن، كسانى كه سور قرآن را به ترتيب نزول مشخص كرده‌اند، سوره احزاب را نودمين سوره و سوره نور‌ را يكصد و سومين سوره شمرده‌اند.

[این استدلال نیز مردود است. توضیح این‌که: بر پایه روایات بسیار ضعیف ترتیب نزول: نساء 92، نور 103، احزاب 90 است، لیکن ما با شش قرینه که برخی از آن‌ها بسیار محکم و غیر قابل خدشه است ثابت کردیم سوره احزاب قبل از سوره نور نازل شده است (یا دست‌کم آیات حجاب سوره احزاب قبل از آیات حجاب و عفاف سوره نور نازل شده) از این رو حکم به تقدم سوره احزاب بر سوره نساء به شدت مخدوش است. (ر.ک:‌ مقاله «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب»، جواهری، پژوهش‌های قرآنی, شماره 98. این مقاله بعدها تکمیل و در وبلاگ بارگذاری شد (https://javahery.blogfa.com/) . برای آگاهی از ضعف روایات ترتیب نزول ر.ک: نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول، پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره 33، سال 1397ش]

______________________________
(1) محاسن برقى، ص 169.

(2) روضه كافى (ج 8: 384/ 584) ... فقام فدخل المدينة بجلابيبه .. قالت انّك جئتنى فى هيئة ليس يؤتى مثلى فى مثلها ... فقال: يا عبد الله ان ترك الذنب أهون من طلب التوبة و ليس كل من طلب التوبة وجدها.

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 467‌

رابعاً: بنظر ايشان «جلباب» به معناى روسرى بزرگ است و غير از «خمار» مى‌باشد، با وجود اين تفاوت كه ايشان هم قبول دارند، حتى اگر بعد از سوره نور هم نازل شده باشد، به هر حال دستور به پوشيدن جلباب داده شده، در حالى كه قبلًا دستور به پوشيدن «خمار» داده شده بود، برداشت ايشان از اين آيه مبتنى بر اين است كه جلباب همان خمار باشد.

[خمار چیزی در حدود مقنعه بزرگ است ولی جلباب پوششی فراگیر است که سراسر بدن را می‌پوشاند و در روایات از آن به «ملحفه» یاد شده است که مصداق عبای عربی یا چادر است. اگر خمار یا جلباب یکسان باشد، تکرار لازم می‌آید و بر اساس تأخیر سوره نور از احزاب، که استاد مطهری به آن باور دارد و ما با قرائن قوی آن را اثبات کردیم، اساسا معنایی برای آن باقی نمی‌ماند. گزارش منابع لغت نیز این سخن را تأیید نمی‌کند. قرائن موجود در آیه احزاب نیز مخالف آن است که به تفصیل در مقاله آیات حجاب و نقد شبهات (در وبلاگ موجود است) و اصل آن «آیات حجاب و چالش‌های معاصر» که در شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی شماره های 2 و مجددا 8 و 9 منتشر شده، آمده است.]

خامساً: اينكه ذيل آيه را به لزوم تبعيد منافقين معنا كرده‌اند چنانكه ظاهر تفاسيرى مانند تبيان چنين است، تمام نيست، چون در آيۀ بعدى با صراحت مجازات آنان را مرگ مى‌داند كه بايد اعدام شوند. چنانكه در تفاسير مجمع البيان ابو الفتوح رازى بر قتل تفسير شده است.

* دفاع از مفسران

سادساً: اشكال ايشان بر مفسران وارد نيست، اينكه چون احتمال اول از دو احتمال را در ذهن داشته‌اند و فكر مى‌كردند براى بازشناسى زنان آزاد از كنيزها چنين دستورى داده شده، لذا لزوم ستر وجه را استفاده مى‌كرده‌اند، [در بالا گفتیم احتمال نخست درست نیست و استفاده پوشش بخشی از صورت مستفاد از معنای واژه جلباب است.] صحيح به نظر نمى‌رسد، زيرا شرايط زمان و مكان در حسن و قبح اعمال و رفتارها تأثير دارد، امروز اگر زن مسلمانى بخواهد زنا بدهد، بسيار قبيح و زشت است، ولى ارتكاب غيبت كه از زنا بدتر است، امر متعارفى بين زنهاست و چندان قبحى ندارد، با اينكه شرعاً حرام است.

شوخى با كنيزها و- مثلًا- متلك به آنها گفتن در آن زمان امر رايجى بوده و چندان قبحى نداشته- با اينكه شرعاً ممنوع بوده- ولى شوخى كردن با زنان آزاد امر بسيار زشتى شمرده مى‌شده است، لذا آيه شريفه در مورد حرائر دستور شديدى صادر كرده و بر مزاحمين نسبت به آنان مجازات سختى مقرر كرده است. حتى قبح شديد زنا در آن زمان، زناى با حرائر بوده است. در روايت مربوط به بيعت پيامبر با زنان آمده كه پيامبر در صدد سدّ باب زنا بود و يكى از مواردى كه متذكر شد، همين مطلب بود، هند‌

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 468‌

گفت: مگر حرّه هم زنا مى‌كند؟ به حسب اين نقل، عمر به او نگاه مى‌كند و لبخند مى‌زند، گفته‌اند: اين لبخند شاهدى بر ارتباط آنان در دوران جاهليت بوده است.

فرض كنيد كه اگر دزدها- چنانچه در بعضى از قبائل چنين عقائدى بوده است- بفهمند كه افرادى از اين قافله از سادات هستند، به اموال آنان تعرضى نمى‌كنند، چنانچه در موردى تعرض كردند و اشخاص دزد زده بگويند: «ما از سادات هستيم» و دزدها عذر بياورند كه ما نمى‌دانستيم شما از سادات هستيد وگرنه تعرضى به شما نمى‌كرديم. چنانچه آنان به قاضى مراجعه كرده و شكايت نمايند و قاضى به آنان سفارش كند براى مصون ماندن از تعرض دزدها علائم سيادت خود را همراه داشته باشيد چون اين راه براى مصونيّت شما بهتر است؛ آيا معناى اين توصيه اين است كه با غارت و چپاول اموال غير سادات موافقند؟ اين سفارش بدين معناست كه در مورد سادات راه آسانترى وجود دارد تا از تعرض دزدان مصون بمانند. در آيۀ شريفه نيز براى مصون ماندن احرار از تعرض افراد بى‌بندوبار، چنين توصيه‌اى شده است و اين توصيه و دستور به هيچ وجه به معناى راضى بودن شارع به تعرض آنان نسبت به كنيزها نيست. به علاوه دستور به جلباب انداختن در مورد كنيزها با مانعى هم روبروست و آن اينكه بعضى از كارهاى آنان تعطيل مى‌باشد. بخاطر بروز اين مشكل، به كنيزها چنين دستورى داده نشده ولى در مورد احرار كه چنين محذورى وجود نداشته، سفارش مى‌كند كه لااقل شما براى مصون ماندن از تعرض افراد فاسد، جلباب بيندازيد. بالاخره كنيزها در اجتماع خريدوفروش مى‌شدند و فعّاليت‌هايى داشتند، ولى در مورد احرار چنين مشكلى وجود نداشت.

[این بنده در مقاله « آیات حجاب و چالش‌های معاصر» و فایل کامل‌تر «آیات حجاب و نقد شبهات» به روشنی توضیح دادم که اولا: قبل از نزول آیه جلباب کنیز از حره با پوشش سر با لچک و خمار مشخص می‌شد و مستلزم پوشش جلباب نبود. جلباب مطابق فرهنگ جاهلی تمییز دهنده حره معمولی و حره با جایگاه اجتماعی بالا بود که توضیح آن در مقاله آمده است.

ثانیا: عدم تعرض به کنیزان در آیه وجه دیگری دارد که در خدمت مهندسی حجاب در عصر نبوی است؛ یعنی از عدم تعرض و نوع پوشش حداقلی کنیزان و اختلاف طبقاتی برای ترغیب حداکثری عموم زنان به سوی حجاب استفاده شد و قصه عبد و کنیز نیز به روش دیگری از اساس منتفی شد و از این رو عدم تعرض به حکم کنیز کاملا حکیمانه است. برای آگاهی بیشتر ر.ک:‌ مقاله «آیات حجاب و چالش‌های معاصر» یا «آیات حجاب و نقد شبهات».]

بالاخره مرحوم آقاى مطهرى (ره) كه آيه را بر مشخص شدن زنان عفيف از غير عفيف حمل كرده‌اند، آيا قبول دارند كه اين دستور براى مصون ماندن زنان عفيف از تعرض افراد فاسد صادر شده، معنايش اين است كه شارع نسبت به تعرض افراد فاسد به زنان غير عفيف بى‌تفاوت بوده است و بر رفتار آنان صحه گذارده است؟ قطعاً‌

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 469‌

چنين نيست، تعرض به آنان هم اشكال دارد.

حتى اگر اينان از خود سلب حرمت كرده باشند، بازهم مجوّزى براى تعرض افراد فاسد نسبت به آنان نمى‌شود. همانطور كه اگر عده‌اى از زنان فاسد، اهل زنا دادن باشند، مجوّزى براى ارتكاب گناه ديگران نيست.

پس در عين حالى كه از نظر شارع تعرض به كنيزها هم مثل تعرض به زنان آزاد قبيح است، مع ذلك بنابر مصالحى و مراعات زندگى اجتماعى مردم مثل مختل نشدن امور زندگى، و براى مصون ماندن زنان آزاد از تعرض چنين دستورى صادر شده است. [پاسخ این استدلال در توضیح سابق گذشت.]

نكته ديگرى كه وجود دارد اين كه مفسرين به چه قرينه‌اى آيه را بر حرائر حمل كرده‌اند؟

بنظر مى‌رسد از تعبير «يدنين عليهن من جلابيبهن» استفاده كرده‌اند، چرا كه زنان آزاد جلباب مى‌پوشند، لباس بلندى مثل چادر، و اماء از آن استفاده نمى‌كرده‌اند.

ب مختار استاد در تفسير آيۀ شريفه و علت دستور استفاده از «جلباب»

بنظر ما تفسير به عفائف كه برخى از مفسرين نموده‌اند، اقرب و أصحّ است، چرا كه از شواهد خارجى برمى‌آيد كه در جامعۀ آن روز حرّه و أمة از يكديگر بازشناخته مى‌شدند و مشخص بودند. اصلًا كنيزها موهاى خود را نمى‌پوشاندند و سرباز بيرون مى‌آمدند ولى زنان آزاد سرشان پوشيده بوده است. لذا با يكديگر اشتباه نمى‌شدند تا دستور جلباب براى مشخص شدن زنان آزاد صادر شود، همانطور كه زنان و دختران پيغمبر بيرون مى‌رفتند و در معرض خطر تعرّض افراد فاسد بودند [در خصوص این استدلال اشکالی وجود دارد که در توضیح بعد ارائه می‌شود.]، زنان مؤمن نيز در معرض اين خطر قرار داشتند، زنان و دختران پيامبر كه با سر و موى آشكار بيرون نمى‌رفتند تا با كنيزها اشتباه شوند، چون كنيزها سر و مو را نمى‌پوشاندند، حتى اگر روسرى هم مى‌پوشيدند، موهايشان معمولًا بيرون بود، ولى اشخاص محترم با سر و موى پوشيده در اجتماع ظاهر مى‌شدند، لذا براى مشخص شدن زنان عفيف و مصون ماندن آنها از تعرض چنين دستورى صادر شده است.

[پیش از نزول آیه جلباب، به موجب آیه امهات مؤمنین (احزاب، 6) و آیه قرن فی بیوتکن (احزاب، 33) و آیه فسئلوهن من وراء حجاب (احزاب، 53) زنان پیامبر ص بسیار محترم، پرده نشین، و شناخته شده بودند و از خانه مگر به ضرورت بیرون نمی‌آمدند و قصه تعرض شامل آن‌ها نبود و همین مطلب قرینه ای بر حکمت نه علت بودن ذیل آیه است (ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ).]

«* و السلام*»‌

كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌2، ص: 470‌

7/ 11/ 1377 چهارشنبه درس شمارۀ (56) كتاب النكاح/ سال اول

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ

ادامه دارد.

مطالب وبلاگ در خصوص حجاب را در آدرس ذیل ببینید:
https://javahery.blogfa.com/category/26/%d8%ad%d8%ac%d8%a7%d8%a8

722) پاسخی به یک شبهه   (نقد تفسیر به ترتیب نزول/تنزیلی 42)

شبهه شده که پیامبر اکرم ص در ترتیب سور دخالتی نداشته و هیچ روایتی وجود ندارد که نشان دهد پیامبر اکرم ص در خصوص ترتیب سوره‌ها اظهار نظری کرده باشند.

پاسخ: برشی از کتاب «برهانی تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرآن (تاریخ قرآن و قرائات)»، فصل سوم: «

از ابن عباس نقل شده که گفت:‌ از عثمان پرسیدم: چرا سوره انفال (نزول 87) را کنار سوره برائت (نزول 113 یا 114) قرار دادی؟ عثمان در پاسخ گفت: پیامبرˆ دستور داد آیات سوره برائت در ادامه سوره انفال نوشته شود و برای ما روشن نکرد که این دو یک سوره هستند یا دو سوره؟[1] در اسباب نزول نقل از بستان فقیه از ابواللیث از قول عثمان آمده که گفت: من کاتب خاتمه سوره انفال و فاتحه سوره برائت بودم، رسول اللهˆ میان این دو سوره املای تسمیه نفرمود (مثلا نفرمود: آغاز سوره برائت یا از این‌جا به بعد سوره برائت است).[2]

در باره این روایت چند نکته حائز توجه و تذکر است:

الف) ابن عباس تنها از این دو سوره سؤال کرده است و این نشان می‌دهد در مورد دیگر سوره‌ها طبق متعارف عمل شده است.

ب) پیامبرˆ این دو سوره را به رغم فاصله زیاد در زمان نزول، کنار هم قرار داده است.

ج) خود حضرت املاء فرموده‌اند و بر اساس نقل فوق، املای حضرت مشتمل بر ترتیب سوره‌ها هم می‌شده است و این نمونه‌ای برای رفع این شبهه است که پیامبر اکرم ص ترتیب هیچ دو سوره‌ای را بیان نکرده‌اند و در این خصوص هیچ روایتی نداریم.[3]

د) انفال و توبه در مصحف ابی بن کعب (به هر دو روایتش (ابن ندیم و شهرستانی))[4] کنار هم قرار گرفته است، با این که ترتیب مصحف او با مصحف موجود تفاوت‌هایی دارد؛ بنابراین، کنار هم قرار گرفتن آن دو نمی‌تواند به اجتهاد عثمان بوده باشد؛ زیرا چنان که در ادامه می‌آید، روایتی موهم این است که ترتیب این دو سوره از اجتهاد عثمان است.

ه) قرائت دیگری از گفتمان ابن عباس و عثمان وجود دارد که بر اساس آن عثمان می‌گوید: رسول خدا ˆ هراز چند گاهی سوره‌ای بر وی با تعدادی آیه نازل می‌شد و هر گاه چیزی بر وی نازل می‌شد برخی از کاتبان را نزد خود فرا می‌خواند و می‌فرمود: این آیات را در سوره‌ای که در آن کذا وکذا ذکر شده قرار دهید، و همچنین آیاتی دیگر نازل می‌شد و می‌فرمود: این نازل شده را در سوره‌ای که کذا و کذا در آن ذکر شده قرار دهید. [دقت شود: از ظاهر عبارت فهمیده می‌شود این گونه موارد کم نبوده است.] انفال از اول سوره‌های نازل شده در مدینه بود و برائت از جمله سوره‌های پایانی نزول، قصه آن‌ها نیز شبیه یکدیکر بود. به گمانم رسید که این سوره بخشی از آن است. رسول الله ˆ نیز قبض روح شدند و برای ما روشن نفرمودند که این سوره بخشی از آن سوره ( انفال) است به همین دلیل میان آن‌ها مقارنه ایجاد کردم و بین آن ‌دو بسمله را ننوشتم و درهفت سوره طولانی گذاردم.[5] از این نقل به صراحت استفاده می‌شود که کنار هم قرار گرفتن این دو به اجتهاد عثمان بوده و حال آن‌که پیش‌تر در مصحف ابی بن کعب که به گفته ذهبی سید قراء بوده (أقرأ الصحابة وسيد القراء)[6]، کنار هم قرار داشته‌اند. گفتنی است ابی بن کعب خود مسئولیت تیم نگارش مصحف امامِ عثمان را بر عهده داشته است و بر اساس نقلی مصحف امام از روی مصحف او و زیر نظر او نگارش شده است. در مقدمه تفسیر طبری آمده است: «... پس مصحف ابی بن کعب را بیاوردند و هیچ مصحف نیافتند درست‌تر از آن، و امیر المؤمنین عثمان از آن نسختی برداشت ... »[7] این نشان می‌دهد نقل ما از گفتمان ابن عباس صحیح‌تر است و در حقیقت اجتهاد عثمان به یک سوره تلقی کردن این دو سوره بوده (به دلیل نبود بسمله بین آن دو) و نه قرار دادن آن دو کنار هم.

و) در تتمه بند پیشین، یادآور می‌شویم که یکی از مهم‌ترین دلایل معتقدان به عدم جمع در زمان پیامبرˆ اختلاف مصاحف صحابه است، لیکن به اختصار باید دانست که

اولاً: این مصاحف شخصی بوده است؛ از این رو می‌بینیم ابیّ با این که خود عهده‌دار مسئولیت تیم یکسان‌سازی مصاحف و املای مصحف امام بود، ترتیب سوره‌ها را بر اساس آنچه از زمان پیامبرˆ رایج بود، تنظیم کرد نه مصحف خودش.

ثانیاً: هم از ابیّ و هم از ابن مسعود که مصحف این دو نماد اختلاف با مصحف موجود می‌باشند[8]، مصاحف گوناگونی نقل شده است که هیچ‌یک با دیگری هماهنگ نیست! ابن ندیم در مورد مصحف ابن مسعود می‌گوید من مصاحف گوناگون و متفاوتی دیدم که ترتیب همه آن‌ها منسوب به ابن مسعود بود[9] مقایسه ترتیب مصاحف ابیّ منقول از ابن ندیم و شهرستانی نیز نشان می‌دهد مطلب فوق درست است؛ البته نکته درخور توجه در بررسی مصاحف صحابه این است که غالب قریب به اتفاق آن‌ها ترتیبی نزدیک به ترتیب مصحف موجود دارند و این نشان دهنده ریشه‌دار بودن ترتیب موجود در زمان پیامبرˆ است.... »

714) ترتیب مصحف حضرت علی ع بر اساس نسخه‌ای از ابن ندیم به روایت نولدکه (نقد 41)

بنا به نقل یعقوبی (تحقیق M.Th.Houtsma ، ج1، ص 152- 154) ترتیب سوره‌ها در مصحفی که علی [ع] پس از وفات پیامبر گردآور ی کرد، چنین بوده است:

بخش نخست:‌بقره2؛ یوسف؛ عنکبوت؛ روم؛ لقمان؛ فصلت؛ ذاریات؛ انسان؛ سجده؛ نازعات؛ تکویر؛ انفطار؛ انشقاق؛ اعلی؛ بینه.

بخش دوم: آل عمران, هود, حج, حجر, احزاب, دخان, الرحمن؛ حاقه؛ معارج؛ عبس؛ شمس؛ قدر؛ زلزله؛ همزه؛ فیل؛ قریش.

بخش سوم: نساء؛ نحل،؛ مؤمنون؛، یس؛، شوری؛ واقعه؛، ملک؛ مدثر؛ ماعون؛، مسد؛ اخلاص؛ عصر؛ قارعة؛ بروج؛ تین؛، نمل.

بخش چهارم: ماده؛ یونس؛ مریم؛ شعراء؛ زخرف؛ حجرات؛ ق؛ قمر؛ ممتحنه؛ طارق؛ بلد؛ عادیات؛ کوثر؛ کافرون.

بخش پنجم: انعام؛ اسراء؛ انبیا؛ فرقان؛ قصص؛ غافر؛ مجادله؛ حشر؛ جمعه؛ منافقون؛ قلم؛ نوح؛ جن؛ مرسلات؛، ضحی؛ تکاثر.

بخش ششم: اعراف؛ ابراهیم؛ کهف؛ نور؛ ص؛ زمر؛ جاثیه؛ بینه؛ حدید؛ مزمل؛ قیامت؛ نبأ؛ غاشیه, فجر؛ لیل؛ نصر.

بخش هفتم: انفال؛ توبه؛ طه؛ فاطر؛ صاغفات؛ احقاف؛ فتح؛ طور؛ نجم؛ صف؛ تغابن؛ طلاق؛ مطففین؛ فلق؛ ناس.

با این که در این روایت نام برخی سوره‌ها ( مانند فاتحه؛ رعد؛ سبا؛ محمد [ص]؛ ماعون) سهوا از قلم افتاده, مبنای ترتیب سوره‌ها کاملا مشخص است. این ترتیب برگرفته از دسته‌بندی خاصی از ترتیب سوره‌ةا در مصحف رسمی قرآن همراه با برش‌ها یا اجزای قرائت است.

تذکر: این ترتیب در نسخه‌های در دسترس ابن ندیم وجود ندارد.

برای آگاهی بیشتر ر.ک:‌ «نقد و بررسی روایات جمع قرآن», نولدکه, ترجمه‌ , فصلنامه علمی-تخصصی علوم حدیث, سال 1384, شماره 35و 36,

تذکر

این ترتیب مانند ترتیب‌های دیگر منسوب به مصحف حضرت علی ع قابل پذیرش نیست؛ زیرا کسی آن مصحف را رؤیت نکرده است، هرچند از برخی روایات بر می‌آید که در ترتیب سور همانند ترتیب فعلی عمل شده که در پست مربوط به مصحف حضرت علی ع بیان شده است.

561) تأملی در روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول (نقد تفسیر تنزیلی ) 32

نقدی دیگر بر محتوای روایات ترتیب نزول

بر اساس روایات ترتیب نزول سوره فتح 112 و سوره ممتحنه 91 است. تنها یک روایت (ابوصالح از ابن عباس) از روایات ترتیب نزول نزول سوره ممتحنه را بعد از سوره فتح دانسته ولی در فهرست آیت الله معرفت و شاگردان او (بهجت‌پور و ...) این سوره بعد از احزاب یعنی همان 91 است.

نقد و بررسی

این ترتیب نزول نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا سوره ممتحنه در باره مقدمات فتح مکه است که در سال هشتم رخ داد ولی سوره فتح پس از صلح حدیبیه (سال ششم) نازل شده و به صلح حدیبیه اشاره دارد؛ بنابراین، در این مورد فهرست مشهور ترتیب نزول نادرست است.

نقدی دیگر

بر اساس روایات ترتیب نزول شماره سوره فتح 112 است و شماره سوره نور 103. آقای خامه‌گر در مقاله «کشف استدلالی ترتیب نزول سوره فتح با روش روایی- اجتهادی» (نشریه معارج، شماره3، 1395) به این باور رسیده که سوره فتح پس از سوره نور نازل شده است. از سوی دیگر، ما در بررسی آیات حجاب و در مقاله «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب» (پژوهش‌های قرآنی، شماره 98، 1400) به طور قاطع ثابت کردیم که سوره نور قبل از سوره احزاب نازل شده است. این بدین معنی است که اگر سخن آقای خامه‌گر را بپذیریم، سوره فتح پس از سوره احزاب نازل شده است؛ ولی هرچه باشد فاصله زیادی بین نزول سوره فتح با نزول سوره احزاب نبوده است.

513) تأملی در روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول (نقد تفسیر تنزیلی ) 24

در مقاله «نقد نظریه تفسیر بر پایه نزول» (پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره 33) (ر.ک: پست 458) گذشت که روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن که مورد استناد قرار گرفته به ابن عباس منسوب است و به اهل بیت ع مستند نیست. در خصوص ابن عباس نیز باید دانست که چند هزار روایت به او منتسب است که برخی از آن‌ها متناقض است و به قول یکی از علما اگر با سعه صدر نگاه کنیم، شاید چند صد روایت را اجمالاً‌ بپذیریم و مابقی ساختگی است و از ابن عباس نیست!

برخی برای این‌که ضعف مستند نبودن این روایات به اهل بیت ع را جبران کنند تا بتوانند پایه کار تفسیر قرار دهند و خود را از گرفتاری سندی این روایات خلاص کنند، گفته‌اند چون ابن عباس شاگرد حضرت علی ع است، پس او ترتیب نزول را از آن حضرت گرفته و اعتماد به روایات مقطوع یا موقوف او در حقیقت اخذ از حضرت علی ع است. سپس در برابر این سؤال که خب، اگر این گونه است چرا ابن عباس به صراحت فهرست ترتیب نزول را به آن حضرت منتسب نکرد؟ می‌گویند: شرایط در آن زمان به گونه ای بود که ابن عباس تقیه می‌کرد و جرأت نداشت انتساب فهرستش را به حضرت علی ع آشکار کند.

نقد و بررسی 

این گونه استدلال کردن حقیقتاً‌ از وادی علم به دور است و اشکالات مهمی دارد، به قرار ذیل:

1. این فهرست حاوی نکته خاصی نیست که انتسابش به حضرت علی ع مشکلی برای هیئت حاکم ایجاد کند و حساسیت‌زا باشد، بنابراین، هیچ قرینه‌ای بر این ادعا وجود ندارد بلکه قرینه برخلاف آن وجود دارد.

2. ابن عباس بارها و بارها به صراحت و با شدت از حضرت علی ع دفاع کرده است و مطالبی در باره آن حضرت گفته که روایات ترتیب نزول در باره آن‌ها هیچ است؛ اگر تقیه‌ای در کار بود، می‌بایست در خصوص ولایت و فضائل حضرت علی ع باشد نه مثل ترتیب نزول که هیچ حساسیتی ندارد!

3. حضرت علی ع در مصحفش زمان نزول آیات و سور را ثبت کرده بود (دقت شود به ترتیب نزول نبود ولی زمان نزول در آن ثبت بود (ر.ک: پست 509)) و چون مصحف ایشان از سوی هیئت حاکم و مردم پذیرفته نشد، فرمود دیگر آن را نخواهید دید؛ از این رو بیان دقیق زمان نزول همه آیات به ابن عباس مخالف این فرموده حضرت است یا حداقل ادعایی است که به دلیل و قرینه قوی نیاز دارد. البته ممکن است برخی موارد را بیان کرده باشند.

4. به نظر می‌رسد ابن عباس یا خود بر اساس اجتهاد خود این فهرست را فراهم کرده باشد (که ممکن است این فهرست را در سال‌هایی که بعد از شهادت حضرت علی ع زنده بود، فراهم کرده باشد. او 18 سال بعد از حضرت در قید حیات بود.) یا افراد دیگری این کار را کرده و به ابن عباس نسبت داده باشند. یک نکته مهم احتمال اخیر را قوت می‌بخشد و آن این‌ است که ارائه فهرستی برای ترتیب نزول سوره‌ها نوعی بی‌نیازی از مصحف حضرت علی ع نیز بوده است؛ زیرا مخالفان حضرت به تفسیر ایشان نیازی نداشتند و تنها نیازشان احتمالاً‌ زمان نزول آیات بوده است و با فراهم آوردن فهرستی این نیاز هم اجمالاً برطرف و مذمت رد مصحف اجمالا برداشته مرتفع می‌شده است.

تذکر: فاصله فهرست ترتیب نزول سوره‌ها با فهرست زمان نزول آیات بسیار زیاد است؛ زیرا در فهرست زمان نزول، زمان نزول یکایک آیات قرآن ثبت می‌شود ولی در ترتیب نزول سوره‌ها - با صرف نظر از مشکلات آن - تنها ترتیب نزول سوره‌ها و نه آیات آن‌ها ثبت است و بینهما بون شاسع!

509)  آیا مصحف امیر المؤمنین ع به ترتیب نزول بود؟ (نقد ترتیب نزول/ 23)

آیا مصحف حضرت علی ع مطابق ترتیب نزول تنظیم شده بود؟

پاسخ اجمالی: خیر؛ در این خصوص خطای مهمی اتفاق افتاده و نگارنده در مقاله علمی - پژوهشی «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» که در مجله ذهن شماره 80  سال 1398 منتشر شد،‌ این مطلب را به نقد و بررسی گذاشته است.

مطلب  مقاله یاد شده از این قرار است:

نویسنده کتاب "تفسیر تنزیلی" آورده است: « از جمله مباحث دامنه‌دار تاریخ قرآن مصحف امیرمؤمنان† و ویژگی‌های آن است . به نظر دقیق مصاحف صحابه قرآن خالص نبود بلکه ترکیبی از آیات قرآنی همراه با تفسیر و تبییناتی بود که از پیامبر اکرمˆ فرا گرفته بودند. به واقع می‌توان مصاحف صحابه را تفسیر‌ها و تقریراتي از تعالیم فراگرفته صحابه از فرمایشات پیامبر دانست. به همین نسبت مصحف امیرمؤمنان† تفسیری برگرفته از آموزش‌های پیامبر اکرمˆ به آن حضرت بود. در این صورت باتوجه به گزارش‌هایی که از ویژگی‌ این مصحف رسیده جواز تفسیر قرآن به ترتیب نزول از عمل مولای متقیان† قابل استفاده است.» (بهجت‌پور، 1392، ص  56) وی پس از مقدماتی اضافه کرده است: «مصحف امیر مؤمنان† نیز نوعی تفسیری مزجی ازآیات قرآن است در این مصحف مجموعه‌ دانش‌های مرتبط با آیات را که آن حضرت از پیامبر اکرمˆ دریافت کرده بود، به ثبت رسانده بود، در این مصحف علاوه بر ترتیب نزول سوره‌ها به دیگر ویژگی‌هایی نظیر بیان اسباب نزول آیات (ر.ک. مجلسی، [بی‌تا]، ج89، ص 43) و اشخاصی که آیات درمورد آنان نازل شده ، مکان وقت نزول و ناسخ و منسوخ آیات توجه داده شده است (ر.ک. معرفت ، 1415، ج1، ص 293-292 (» (بهجت‌پور، 1392، ص  59) وی بدون تحقیق این فرضیه (چینش مصحف حضرت بر اساس ترتیب نزول) و با اعتماد به گفته برخی علما می‌نویسد: «بنابراین این مصحف با ویژگی‌های خاص خود معیار استفاده آن حضرت و تمام اوصیا بوده است و به عبارت بهتر مشروعیت فهم قرآن به ترتیب نزول در سیره مستمره تمام اوصیاء رسول اللهˆ ریشه دارد.» (همان)

نقد و بررسی

در نقد و بررسی این استدلال لازم است به نکاتی توجه شود:

الف) استناد به ارای علما در حالی که هیچ سندی از روایات نمی‌توان بر آن‌ ارائه کرد (باید توجه کنیم که حضرت پس از عدم پذیرش مردم، مصحف خویش را از دید همگان پنهان داشت (ر.ک:‌ صفار، 1404 ق، ج‏1، ص 193))، نمی‌تواند مورد پذیرش باشد، به ویژه اگر فرض کنیم روایاتی برخلاف این فرضیه در اختیار داشته باشیم!

ب) روایاتی در اختیار است که نشان می‌دهد چینش سوره‌ها در مصحف حضرت علی ع مطابق مصحف دیگران بوده است.

ج) با توجه به این‌که ترتیب آیات سوره‌ها توقیفی بوده، اگر بر فرض ترتیب مصحف حضرت علی† بر اساس نزول باشد، این ترتیب به ترتیب در سوره‌ها محدود می‌شود و ارتباطی به آیات ندارد؛‌ اما برخی بدون توجه به تبعات سخن خود و بدون ارائه هیچ سندی- معتبر و غیر معتبر- با نسبت دادن به معروف مدعی شده چینش آیات مصحف حضرت نیز بر اساس نزول می‌باشد! (معرفت، 1415ق، ج‏1، ص 275- 276)

د) بررسی روایات مربوط به مصحف حضرت علی ع خاستگاه تلقی اشتباه برخی دانشمندان را آشکار می‌کند. ما به دلیل اهمیت این موضوع به اختصار چند روایت را در این خصوص از نظر می‌گذرانیم تا بی‌پایگی این فرضیه را نشان دهیم:

د/1. ... ثم اَلَّفَ- عليه السّلام- القرآنَ و خَرَج الى الناس و قد حَمَلَه في اِزارٍ معه و هو يَئِطُ من تَحتِه فقال لهم: هذا كتابُ اللّهِ فد الَّفتُه كما أمَرَني و أوصاني رسولُ اللّهِ- صلّى اللّه عليه و آله- كما انزل. (مسعودی، 1384، ص 146)

تحلیل روایت

در لسان العرب در توضیح «الَّف»‌ آمده است:‌ « أَلَّفْتُ بينهم تأْلِيفاً إذا جَمَعْتَ بينهم بعد تَفَرُّقٍ، و أَلَّفْتُ الشي‏ء تأْلِيفاً إذا وصلْت بعضه ببعض؛ و منه تأْلِيفُ الكتب، و أَلَّفْتُ الشي‏ءَ أَي وصَلْتُه.» (ابن منظور، 1414ق، ج‏9، ص10، ماده الف) بنابراین، «الف» معنایی وسیع‌تر از ترتیب دارد و مانند تألیف کتاب،‌ شامل بیان توضیح، ناسخ و منسوخ و مانند آن می‌شود. نقطه ابهام و منشأ اختلاف در این روایت در تعبیر «کما انزل» نهفته است.

د/2. ... كما كان‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- جَمَعَهُ، فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِهِ قَالَ: «هَذَا كِتَابُ رَبِّكُمْ كَمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِيِّكُمْ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ حَرْفٌ، وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ حَرْفٌ» .فَقَالُوا: لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ، عِنْدَنَا مِثْلُ الَّذِي عِنْدَكَ. فَانْصَرَفَ وَ هُوَ يَقُولُ: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (صدوق، 1414ق، ص 86).

تحلیل روایت

این روایت نکات تازه‌ای را گوشزد می‌کند. «عندنا مثل الذی عندک» نشان می‌دهد که آن‌ها مصحف امیر المؤمنین† را از نظر قالب مانند مصحف‌های خود می‌دیدند و تفاوت مصحف حضرت در تفسیر و بیان قرائت، ناسخ و منسوخ و مانند آن‌ها بوده است.

از نظر روان‌شناسی به هیچ وجه نمی‌توان مصحف امیر المؤمنین† را برهم زننده ترتیب موجود در زمان پیامبرˆ دانست؛ زیرا اگر حضرت ترتیب سوره را تغییر می‌داد،‌ مخالفان فریاد بر می‌آوردند که هنوز کفن پیامبر خشک نشده، علی بن ابی‌طالب در قرآن او تغییر ایجاد کرد و دلیل طرد و رد آن را به جای بی‌نیازی، «تغییر» ذکر می‌کردند. این مشکل را در خصوص تغییر آیات که توقیفی است، بسیار شدیدتر می‌توان ارزیابی کرد.

د/3. و روي أيضا بطريق آخر عن محمّد بن سيرين عن عكرمة قال لما كان بعد بيعة أبي بكر قعد علىّ بن أبي طالب في بيته فقيل لأبى بكر قد كره بيعتك فأرسل إليه- إلى أن قال: قال أبو بكر: ما أقعدك عنّي؟ قال: رأيتُ كتابَ اللّه يزاد فيه فحدثتُ نفسى أن لا ألبسَ ردائى إلّا لصلاة حتّى أجمعه قال له أبو بكر: فانّك نعم ما رأيتَ، قال محمّد: فقلت لعكرمة: ألفوه كما أُنزل‏ الأوّل فالأوّل؟ قال: لو اجتمعت الإنس و الجن على أن يؤلفوه هذا التأليف ما استطاعوا. (هاشمی خوئى، 1400ق، ج‏16، ص 264)

تحلیل روایت

این روایت مشابه روایت د/1 است با این تفاوت که در آنجا آمده بود «کما انزل بناسخه و منسوخه» و در این جا آمده است «کما انزل الاول فالاول»؛ البته این عبارت سؤالی است و عکرمه در پاسخ تنها می‌گوید که جن و انس توان کاری مشابه او را ندارند که طبیعی است چنین کار عظیمی که جن و انس نمی‌توانند انجام دهند، فراتر از ترتیب صِرف سور و یا حتی آیات به ترتیب نزول است. این اشارات می‌تواند تا حدی از ابهام بکاهد، لیکن ابهام را به تمامه کنار نمی‌نهد.

د/4. ... وَ فِيهِ عِلْمُ الْقُرْآنِ كَمَا أُنْزِلَ،... (طبری، ۱۳۸۳ق، ص 106)

تحلیل روایت

از این روایت به خوبی می‌توان استفاده کرد که «کما انزل» مربوط به محتوای قرآن و رفع برخی تحریف‌های معنوی است نه ترتیب سور و یا حتی آیات آن بر اساس ترتیب نزول. ارتباط با محتوا هم می‌تواند در تبیین قرائت آن شکل گیرد؛ چنان که در ادامه بیان خواهیم کرد.

با توجه به روایات یاد شده متوجه می‌شویم که به احتمال بسیار قوی منشأ اشتباه برخی دانشمندان متقدم و متأخر عبارت «کما انزل» و مانند آن در روایات یاد شده است. نگارنده در خصوص این عبارت مقاله‌ای نگاشته و بر اساس کاربست این عبارت در روایات دیگر نشان داده که معنای این عبات نمی‌تواند ترتیب نزول باشد. به دلیل ضیق مجال تنها چند روایت را از نظر می‌گذانیم:

- قال رسول الله ص «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ غَضّاً كَمَا أُنْزِلَ فَلْيَقْرَأْهُ عَلَى قِرَاءَةِ ابْنِ أُمِّ عَبْدٍ» (مسند أحمد، ج1، رقم7، 38، 445، 454 و ج4، رقم279؛ بلاذری، أنساب‏الأشراف، ج‏11، ص212)

- در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ رَطْباً كَمَا أُنْزِلَ» (أحمد، [بی‌تا]، ج1، رقم7 و 26؛ هیثمی، 1407ق، ج 9، ص287؛ ابن کثیر، 1398، ج9، ص149(

تحلیل دو روایت فوق

عبارت مورد بحث در این دو روایت منقول از پیامبر اکرمˆ به خوبی بر قرائت صحیح دلالت دارد و بی تردید هیچ ارتباطی به ترتیب نزول و یا تحریف ندارد. اگر ترتیب نزول مد نظر بود،‌ بی تردید خود پیامبر اکرمˆ به ترتیب نزولی اقدام می‌کرد و گذشته از این، ترتیب نزولی در زمان پیامبر اکرمˆ مطرح نبوده که اختیار آن به حسب خواست قرائت کنندگان قرآن باشد که اگر بخواهند قرآن را تر و تازه بخوانند، بر اساس آن بخوانند و اگر چنین است، چرا پیامبر اکرمˆ چینشی بر خلاف آن در ترتیب آیات اتخاذ کرد که تلاوت کنندگان قرائت رطب و غض را از دست بدهند؟!

- امام صادق ع: ... و قال پیامبر اکرمˆ: لو أنّ النّاس قرؤوا القرآن، كما أنزل‏ اللّه، ما اختلف اثنان. (قمی، 1404ق، ج‏2، ص 451؛ قمی‌مشهدی، ‏1368، ج‏14، ص 557)

تحلیل روایت

این روایت ربطی به ترتیب نزول ندارد و چنین تفسیر ناصوابی پیامبر ص را به کوتاهی و اهمال  نسبت به انجام وظیفه متهم می‌کند که توضیح آن در ذیل آمده است.

ادامه بحث را در مقاله یاد شده دنبال کنید.

507) قرینه دیگر بر بطلان روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن (22)

در پست شماره 504 در بررسی ترتیب نزول دو سوره قصص و طه که بر اساس روایات ترتیب نزول سوره طه قبل از سوره قصص نازل شده، مبتنی بر بررسی قرینه بیانی نشان دادیم که ترتیب بر عکس است؛ یعنی نخست سوره قصص نازل شده آن‌گاه سوره طه. در این پست به قرینه دیگری از این دو سوره و نیز سوره نمل - که اتفاقاً بر اساس روایات ترتیب نزول سور قرآن، نزول آن نیز قبل از سوره قصص است - دست یافتیم که نشان می دهد نتیجه حاصل از بررسی پیشین صحیح بوده و برخلاف روایات ترتیب نزول، سوره قصص قبل از طه و نمل نازل شده است. نوشته ذیل بخشی از تفسیر زیبایی‌شناختی قصه حضرت موسی ع است که در حال نگارش آن هستم. 

«...گام نخست در بررسی زیبایی‌شناختی و بلاغی این آیات مشابه، تعیین ترتیب نزول آن‌هاست. پیش‌تر متکی بر قرائن تشخیص این بود که آیات مورد بحث در سوره قصص نخست نازل شده و سپس آیات سوره طه نازل گردیده است. در این فرازها نیز شاهدی وجود دارد که نشان می‌دهد سوره یاد شده (قصص) پیش از دو سوره دیگر نازل شده است؛ اما بررسی تقدم و تأخر سوره‌های طه و نمل مورد نیاز این پژوهش نیست.   در آیه 29 سوره قصص آمده است: «فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ»؛ این فراز که در حکم پیوندی برای پلان‌های داستان می‌باشد، در دو سوره دیگر تکرار نشده است. در این سوره برای مخاطب سؤالی که مخل به بلاغت باشد، پیش نمی‌آید ولی اگر بر فرض ابتدا سوره طه نازل می‌شد، مخاطب از همه جا بی‌خبر از خود می‌پرسد: ‌حضرت موسی ع کجا آتش دیده و چرا به اهلش گفته صبر کنید که شاید شعله‌ای بیاورم یا راهنمایی بگیرم؟ مگر او کجا بوده و چه اتفاقی افتاده؟ آتش را کجا دیده و به کجا رفته که مقدس بوده است؟ این سؤالات و امثال این‌ها ذهن مخاطب را درگیر کرده و به شدت به بلاغت بیان آسیب می‌رساند، ولی وقتی پیش‌تر سوره قصص را مطالعه کرده و از جریان سفر آگاه شده باشد، برای او سؤالی پیش نمی‌آید و به راحتی با داستان ارتباط برقرار می‌کند. همین آسیب در مورد سوره نمل نیز برقرار است؛ یعنی مخاطب از خود سؤال می‌کند که چرا موسی ع به خانواده‌اش وعده آوردن خبر یا آتش را داد؟ مگر چه اتفاقی افتاده بوده و یا او کجا بوده؟ ولی وقتی پیش‌تر از جریان آگاه بوده باشد، این سؤالات پیش نمی‌آید؛ بنابراین می‌توان با کمک این قرینه زمان نزول را اجمالاً تشخیص داد؛ یعنی نخست سوره قصص و پس از آن دو سوره دیگر (طه و نمل) نازل شده است و خوشبختانه قرینه پیشین در گفتار گذشته نیز مؤید این نتیجه است. در ترتیب نزول نقل شده از ابن عباس که در باره بطلان سندی و محتوایی آن سخن طولانی است، زمان نزول سوره قصص بعد از طه و نمل گزارش شده است!!»

قصص:‌

فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (30)

طه:

وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏ (9) إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (10) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‏ (11) إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (12)

نمل:

إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (8) يا مُوسى‏ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)

پست‌های مرتبط با این پست را دنبال کنید:

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

۵۰۶)  مهم‌ترین اشکالات تفسیر به ترتیب نزول در یک نگاه (۲۱)

مهم‌ترین اشکالات تفسیر بر اساس ترتیب نزول: 
۱. ما به ترتیب نزول آیات به شکل صحیح دسترسی نداریم و گذشته از آیات، ما حتی به شکل صحیح به ترتیب نزول سوره‌ها هم دسترسی نداریم، هرچند اگر می‌داشتیم نیز مشکلی از ما حل نمی‌کرد! (وجه آن قبلا توضیح داده شده است.) 
۲. بر فرض کالمحال ما به ترتیب نزول به شکل معتبری دست یافتیم، نمی‌توانیم آن را فراتر از قرینه تفسیری به کار ببریم- یعنی در اندازه مبنا- و در باره آن پیش‌تر به تفصیل در قالب مقاله علمی- پژوهشی سخن گفته‌ایم.
۳. بر فرض که از گردنه اول و دوم به سلامتی عبور کردیم - که فرض محال محال نیست - با گرفتاری سوم چه کنیم و آن اینکه باید اثبات کنیم همان‌طور که نزول تدریجی حکیمانه است، ترتیب نزول نیز حکیمانه است؛ یعنی حوادثی که در طول ۲۳ سال رخ داده، همه متناسب با زمان نزول آیات بوده؛ یعنی اگر زمان نزول آیه‌ای فرا می‌رسیده، خدا حادثه آن را ایجاد می‌کرده تا آیه را نازل کند. اثبات چنین مطلبی اصعب من خرط القتاد است!
۴. حالا فرض کنیم معجزه‌ای شد و ما از همه این‌ موانع عبور کردیم، با کار پیامبر اکرم ص چه کنیم که در ترتیب دادن آیات شماری از سوره‌ها و جانمایی برخی آیات - که تعداد آن را نمی‌دانیم - ترتیب نزول را نادیده گرفت و بر خلاف آن عمل کرد؟ اگر ترتیب نزول فراتر از قرینه کاری می‌کرد، خب خود پیغمبر ص سزاوارتر بود آن را رعایت کند! یعنی ما کاسه داغ‌تر از آش شویم؟! (این را هم عرض کنم که از امامان معصوم ع نیز ترتیب نزول سوره‌ها نقل نشده و این درحالی است که برای جزئی‌ترین مسائل  مثل توالت رفتن، چند روایت داریم!)

تذکرات مهم

۱. تفسیر آیات قرآن از دایره فقه خارج نیست و به دلیل نهی از تفسیر به رأی، تفسیر در دایره فقه قرار می‌گیرد؛ بنابراین مشمول تسامح و تساهل نیست. گذشته از این، آیات فراوانی جزو منابع استنباط احکام فقهی در ساحت‌های مختلف است؛ از این رو باید به ضرورت‌ها و حداقل‌های حوزه استنباط فقهی گردن نهاد. 

۲. روایات ترتیب نزول مورد استناد، از ابن عباس است و از اهل بیت ع نیست و ابن عباس دو سه سال قبل از هجرت به دنیا آمده؛ بنابراین - همانطور که علامه طباطبایی فرموده - این روایات و گزارش‌های منتسب به ابن عباس - بر فرض که به کار آید و مشکلات فوق الذکر نادیده گرفته شود - ارزش تاریخی ندارد. از نظر فقهی نیز بی‌ارزش بودن آن‌ها از نظر فقه شیعی بی‌نیاز از توضیح است و به تعبیر دیگر حتی با پایین‌ترین حداقل‌های اعتبار هم فاصله زیادی دارد و باز به تعبیر دیگر، اگر بدون سند از اهل بیت ع نقل می‌شد،  وضعیت بسیار بهتری نسبت به شرایط فعلی می‌داشت. گذشته از این‌که، به جای این‌که محفوف به قرائن صحت باشد، محفوف به قرائن بطلان و خطا و اشتباه است. ر.ک: پست 458

http://javahery.blogfa.com/post/399/458)-%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)-15

 

۳. در باره همه موارد فوق در مقالات متعدد و پست‌های گذشته توضیح داده شده است.

پست‌های مربوط: 

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

 

469)  تأملی در روش تفسیر به ترتیب نزول (نقد تفسیر تنزیلی ) 16

نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب

مجله علمی - پژوهشی پژوهش‌های قرآنی، دوره 26، شماره 98 - شماره پیاپی 98
تابستان 1400، صفحه 117-136

چکیده

زمان نزول یکی از قراین مهم تفسیری است [هرچند ظاهرا بسامد کاربست آن در مجموع تفسیر آیات قرآن چندان زیاد نیست] که از گذشته‌های دور، جسته و گریخته مورد توجه مفسران بوده و در عصر حاضر با اقبال بیشتری روبه‌رو شده است. این قرینه (و نه مبنای) تفسیری را می‌‌توان از راه‌های متعددی به‌دست آورد و یکی از اصلی‌ترین راه‌های دستیابی به آن از دیدگاه شماری از مفسران، روایات ترتیب نزول است. روشن است اگر فهرستی که این روایات گزارش کرده‌اند دچار آسیب باشد، برداشت مفسرانی که با اتکای به آنها سراغ قرآن می‌‌روند، با خلل روبه‌رو خواهد بود. بنابراین، در گام نخست باید اعتبار و حجیت این روایات از جهات مختلف، ازجمله محتوا بررسی شود. نگارنده در این مقال می‌‌کوشد این روایات را از جهت محتوا به بوته نقد برده، با واکاوی محتوایی، اعتبار آنها را بسنجد و بدین منظور، بررسی چینش درون سوره‌ای و بین‌سوره‌ای برخی آیات، به‌ویژه آیات حجاب (به لحاظ شفافیت و استواری قراین موجود در آنها) را در دستور کار قرار می‌‌دهد. فرضیه نگارنده این است که چینش آیات درون برخی سوره‌ها با توجه به شأن نزول و موضوعات آنها و نیز قراین روشن آیات حجاب در دو سوره نور و احزاب با جایگاه سوره‌ها در فهرست نزولی همخوانی ندارد و بر عدم اعتبار فهرست‌های روایات ترتیب نزول سوره‌ها دلالت می‌‌کند.

پست‌های مربوط: 

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

مهندسی حجاب در عصر نبوی از دیدگاه قرآن

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تشریح کرد:

مهندسی حجاب در عصر نبوی از دیدگاه قرآن

کد خبر: ۳۷۵۳۵۳۰

تاریخ: ۱۶ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۹

مهندسی حجاب در عصر نبوی از دیدگاه قرآنبه گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن جواهری در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار گرفته به تبیین مهندسی حجاب در عصر نبوی از دیدگاه قرآن پرداخته است. در ادامه متن این یادداشت از نظر می‌گذرد:
از بررسی برخی اشعار برجای مانده از دوران جاهلی و نیز برخی گزاره‌های تاریخی آن دوران می‌توان چنین استنباط کرد که زنان در دوران جاهلی با پوشش‌های گوناگونی ظاهر می‌شده‌اند که بعضا به جایگاه اجتماعی آنان ارتباط داشته است. به نظر می‌رسد زنان آزاد به ویژه آنان که از جایگاه اجتماعی ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند، با پوشش کامل و البته آراسته و مجلل در مجامع عمومی ظاهر می‌شده‌اند و زنان دون پایه و کنیزان پوشش ناقص و ضعیفی داشته‌اند. این گونه‌گونی پوشش در بین زنان جاهلی در قبیله‌های گوناگون نیز متفاوت بوده و گاه قبیله‌ای قائل به پوشش نبوده است. همچنین از بررسی اسناد تاریخی بر می‌آید که برخی مراسم دوران جاهلی در خصوص برخی قبایل گاه با کشف حجاب حتی در خصوص زنان بلند پایه همراه بوده است.

آیات حجاب

مهم‌ترین آیات مربوط به حجاب که محور بحث‌های اصلی قرآنی حجاب است، آیات مربوط به سوره‌های نور و احزاب است. 1. آیات 30 و 31 سوره نورالف) قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَالِكَ أَزْكىَ‏ لهَمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا يَصْنَعُونَ؛ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُيُوبهِنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَير أُوْلىِ الْارْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلىَ‏ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُواْ إِلىَ اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكم تُفْلِحُونَ.

2. آیه 60 سوره نورب) وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ الَّاتىِ لَا يَرْجُونَ نِكاَحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

3. آیه 59 سوره احزابج) يَأَيها النَّبى قُل لّأزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.

ترتیب نزول در آیات حجاب

دست‌یافتن به ترتیب نزول سوره نور و احزاب نقشی مهم در برداشت و تفسیر آیات ایفا می‌کند. الف) نخستین قرینه بر تقدم سوره نور بر احزاب، واکنش مخاطبان در وهله نخست برابر آیه حجاب است و آن این است که از چه کسانی باید حجاب گرفت؟ آیا در برادر و عمو و دائی و پدربزرگ و داماد و ... نیز باید حجاب داشت؟ پاسخ به این پرسش‌ها بی‌تردید همراه نخستین آیات حجاب است؛ زیرا نمی‌توان پذیرفت که نخستین آیه حجاب نازل شود و بدون این که به این سؤالات پاسخی داده شود، مدت‌های طولانی مردم به زحمت بیفتند و آن‌گاه پاسخ به این پرسش‌ها با آیات دیگر حجاب نازل شود!.نکته مهم این است که پاسخ به پرسش‌ فوق همراه با آیات حجاب ابتدایی نازل شده و از دستور حجاب ابتدایی به لحاظ متنی جدا نشده است تا این شبهه پیش بیاید که در ترتیب آیات حجاب در سوره، تغییری صورت گرفته است و مثلا پاسخ به پرسش‌های فوق می‌بایست در سوره احزاب قرار داده شود، لیکن در سوره نور قرار داده شده است؛ بنابراین، هر آیه‌ای که حامل پاسخ به پرسش‌های فوق باشد، آن آیه نخست نازل شده است و می‌دانیم که پاسخ به پرسش‌های فوق در آیه 31 سوره نور آمده است که حامل حکم ابتدایی حجاب است؛ یعنی درست برخلاف روایات ترتیب نزول.

تحلیل و بررسی قرائن آیات حجاب

قرائن آیات 30- 31 سوره نور1. حکم حجاب در آیه 31 به تفصیل آمده و پیش از این زن‌ها- هرچند حجابی اجمالی و در سطوح مختلف که پیش‌تر بیان آن گذشت، داشته‌اند- به این نوع حجاب مقید نبوده اند و یا عمومیت نداشته است. 2. بیان تفصیلی در آیه 31 نشان می‌دهد که نزول آن پیش از آیه جلباب است؛ زیرا این تفصیل ها در آن‌جا نیامده و علی القاعده می‌بایست اگر جلباب پیش از خمر نازل شده بود، به طریق اولویت تفصیل‌ها هم همزمان با آن می‌آمد؛ زیرا سختی جلباب بر زن‌ها بیش از خمار است و طبیعی است رفع سختی باید همزمان با آن باشد و آیه بعد بی نیاز از تکرار است و بر این اساس می توان قاطعانه نزول آیه خمر را پیش از جلباب دانست.3. چون عبارت « وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» قبل از خُمر آمده به ناحیه‌ای غیر از سر و سینه بر می‌گردد؛ یعنی موارد استثنا در وهله نخست شامل خلخال پاها، و نقش و نگار روی صورت است. فراز «وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِن‏» نشان می‌دهد در دستور پوشش، ساق پاها تا قوذک پا (محل قرار گرفتن خلخال‌) نیز مشمول است و مراد از زینتی که پنهان شده، خلخال و مانند آن است؛ زیرا «لیُعلم» یعنی دانسته شود و خلخال اگر پنهان شود، با ضربه پا دانسته می‌شود که خانم خلخال به پا دارد و گفته برخی که مراد زینت طبیعی است،‌ درست نیست؛ زیرا اگر زینت طبیعی مراد بود،‌ می‌بایست بفرماید پاها را به زمین نزنند تا زینت‌های طبیعی‌شان آشکار شود؛ یعنی همه از وجود زینت طبیعی آگاه‌اند و آنچه با ضربه زدن پا به زمین به وجود می‌آید، آشکار شدن است؛ اما در مورد خلخال اگر پنهان باشد و زن پایش را به زمین نزند، همچنان پنهان می‌ماند. نتیجه این‌که وقتی آیه می‌فرماید کاری نکنند که نامحرمان و بیماردلان از وجود مانند خلخال در پایشان آگاه شوند، یعنی در فرض آیه پاها تا قوذک که محل خلخال است، پوشیده است. در این آیه زینت دست‌ها و حدود آن مسکوت گذاشته شده و می‌تواند بر ساده گرفتن حکم ابتدایی حجاب در این ناحیه پرکاربرد تا زمان نزول حکم حجاب کامل حمل شود و البته می‌توان آن را جزو مواردی قلمداد کرد که بیان آن‌ها بر عهده نبی مکرم اسلام ص قرار گرفته است؛ مانند رکعات نمازهای واجب. بر اساس احتمال دیگر، اگر «زینت» به زر و زیور مانند النگو اشاره داشته باشد- که در بررسی قرائن آیه 60 در تأیید چنین تفسیری سخن خواهیم گفت- وجوب پوشش دست‌ها تا مچ دست نیز قابل اصطیاد است.4. «وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُيُوبهِنَّ» نشان می‌دهد مردم پیش‌تر از خمار استفاده می کرده اند لیکن در آیه به آن‌ها نحوه استفاده از خمر آموزش داده شده است. ضمنا اگر صرفا پوشاندن سینه مراد باشد- چنان که در برخی نگرش‌های سطحی به آیه آمده است- معنایی نداشت با عبارت زدن خمار بر هم مسیر طولانی و غیر بلاغی را طی کرده و به اصطلاح اکل از قفا کند بلکه به راحتی می توانست بفرماید «و الیُغطِینَ جیوبهن وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُن‏»! گذشته که «خمار» بی‌تردید بر پوششی اطلاق می شده که سر را می پوشانده و این از بررسی سخنان لغویان- که پیش‌تر به اجمال گذشت- و نیز بررسی کاربست این واژه در روایات اسلامی که بعضا به دوران نزول قرآن باز می گردد، به خوبی قابل استفاده است. (مانند: کان یمسح علی الخف و الخمار (لسان العرب، ماده خمر) که مراد از خمار در این عبارت عمامه یا دستاری بوده که بر سر بسته می شده است.)5. از عبارت «وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُيُوبهِنَّ» به خوبی می توان به طریق اولویت استفاده کرد که پوشش پایین‌تنه مفروغ عنه است؛ چنان که فراز پایانی آیه یعنی «وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُفِينَ مِن زِينَتِهِن‏» بر آن دلالت دارد.8. از عدم خطاب به زنان پیامبر ص می توان دانست که احتمالا زنان پیامبر ص این مقدار را رعایت می کردند. 10. با توجه به نکات یاد شده، می‌توان استفاده کرد که آیه همه بدن را مشمول پوشش اجباری قرار داده و تنها صورت، دست‌ها (بنا بر تفسیری که برای زینت با استفاده از قرینه «لیعلم» و آیه 60 سوره نور می‌توان ارائه کرد) و مقداری از پاها از انگشتان تا پایین قوذک پا (به گونه‌ای که محل خلخال پوشیده بماند) از صراحت آیه خارج‌ و مشمول ابهام «الا ما ظهر منها» هستند که روشن شدن میزان رعایت اجباری پوشش و چگونگی آن در آن‌ها بر عهده روایات قابل اعتماد و حوزه فقه است.

قرائن آیه 60 سوره نور

پس از نزول آیه قبل (31) قواعد من النساء برای رعایت حجاب مذکور به زحمت افتادند که خدای متعال در این آیه رفع شبهه کرد. 2. اگر جلباب قبل از این آیه نازل می شد، می بایست این آیه پس از نزول جلباب نازل می شد و نزول آن پس از نزول خمر نشان دهنده نزول مقدم خمر است.3. « غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ» نشان می دهد « أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ» شامل سر و گردن و تا حدود معمول سینه و نیز دست‌ها تا حدود معمول آرنج و پاها تا حداکثر پایین دامن که قسمتی از ساق پیدا بوده است و در مجموع محل زینت‌ها از حجاب اجباری استثنا شده است. 5. «غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ» نشان می دهد مراد از «زینت» زینت‌های غیر طبیعی اعم از رنگ‌ آمیزی‌های گوناگون و ملصقات است؛ زیرا زینت طبیعی اولا چندان در قواعد بر قرار نیست و جذابیت ندارد و ثانیاً: چندان تحت اختیار نیست؛ بنابراین، به نظر می رسد مراد از «تبرج» که تکلف در ابراز زینت است، به زینت غیر طبیعی باز می گردد. 6. مراد از «ثیاب» خِمار، جلباب و مانند آن است که فوق شعار و دثار پوشیده می شود. شعار لباس زیر و دثار مافوق آن و ثیاب لباس‌های رویین است؛ در برخی روایت نیز به خمار و جلباب تفسیر شده است. (حر عاملی، 1409ق، ج14، ص 147، باب 110 ؛ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج14، ص 543)7. حجاب مایه عفت و ابزاری برای دست‌یافتن به آن است (وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لهنَّ). مفهوم آیه این است که اگر حجاب نداشته باشند، گویا عفت را رعایت نکرده‌اند، لیکن عدم رعایت عفت از زنان سالخورده‌ای که امید ازدواج برای آن‌ها نیست و به طور طبیعی از زیبایی ظاهری تحریک کننده نیز برخوردار نیستند (البته به شرط عدم تبرج به زینت که ممکن است آفات دیگری داشته باشد) گویا برای جامعه زحمت درست نمی‌کند؛ از این رو آسان گرفتن بر چنین زن‌هایی بر مصلحت رعایت حال جامعه مقدم شده است، و خداوند به حق آگاه‌تر است! 3. قرائن آیه 59 سوره احزاب1. حکم به حجاب کامل از دشواری خاصی برخوردار است و مقاومت جامعه زنان و حتی مردان در برابر آن بسیار است؛‌ از این رو خدای متعال در این آیه حکم جلباب را در پوشش ارائه اسوه ( قُل لأِزْوَاجِكَ) و بیان یکی از حکمت‌های تحریض کننده (فَلَا يُؤْذَيْنَ ) نازل فرموده است؛ اسوه قرار دادن برای امور مهم و از جمله آن‌ها حجاب کامل، بخشی از مهندسی حجاب در عصر نبوی است؛ بنابراین، اسوه‌سازی برای حجاب و عفاف در جامعه ما نیز نیازمند اسوه‌سازی است که می‌تواند شامل همسران مسئولان و به طور کلی همسران و دختران خواص جامعه باشد.

مهندسی حجاب بر اساس قرائن آیات حجاب

بررسی آیات حجاب نشان از مهندسی بودن نزول آن‌ها دارد. خدای متعال با توجه به بازتاب‌های وسیع حجاب در جامعه و تأثیر فراوانی که در زندگی مردم بر جای می‌گذاشت و واکنش‌های منفی احتمالی که روی روند رشد اسلام‌خواهی تأثیر منفی می‌گذاشت، نزول حکم حجاب را تا زمان برقراری حکومت اسلامی و اقتدار اجمالی آن به تأخیر انداخت. آن‌گاه با نزول حکم ابتدایی حجاب و سکوت از تدریجی بودن این حکم (بسان آنچه در مورد شراب رخ داد) زمینه مساعد را برای حجاب کامل فراهم کرد. در مرحله نخست با محدود کردن بانوان و بیان استثناها شرایطی را فراهم آورد که در فعالیت‌های پیشین زنان تغییر یک‌باره و کلی ایجاد نشود. حتی بانوان سالخورده را با قید ساده اجتناب از نمایش زر و زیور و تبرج به زینت از قانون حجاب معاف کرد. جامعه زمان نزول در عادات فرهنگی خود کم و بیش با این نوع حجاب قبل از نزول این قانون آشنا بود و این قانون را به نوعی غلبه یک عادت بر عادات دیگر تلقی می‌کرد؛ به ویژه که این عادت جزو عادات طبقه برتر جامعه به شمار می‌رفت.

نکته درخور توجه سکوت آیات حجاب در مورد کنیزان است. این نشان می‌دهد در مهندسی حجاب، عادات و باورهای فرهنگی عرب آن روز ملاحظه و از آن‌ها در جهت ایجاد یک نماد شخصیت و دینداری و جهش فرهنگی کمال استفاده شده است. افزون بر این، پیامبر(ص) وظیفه آگاه‌سازی و تعلیم و بازشمردن فواید حجاب را در جامعه به عنوان یک معلم و مفسر قرآن انجام می‌داد و به این ترتیب زمینه رفته‌رفته برای حجاب کامل فراهم می‌شد. خدای متعال در فاصله حجاب ابتدایی و کامل به ایجاد اسوه پرداخت؛ زنان پیامبر ص را در جایگاه مادران امت قرار داد (احزاب، 6) و به آنان فرمود: «اى همسران پيامبر! شما اگر پرهيزكارى پيشه كنيد [از نظر منزلت و موقعيت‏] مانند هيچ‌يك از زنان نيستيد...» (احزاب، 32)؛ حسناتشان مضاعف و گناهانشان مضاعف خواهد بود. حتی به آنان دستور داد «در خانه‏ هايتان قرار و آرام گيريد، و [در ميان نامحرمان و كوچه و بازار] مانند زنان دوران جاهليت پيشين [كه براى خودنمايى با زينت و آرايش و بدون پوشش در همه‏جا ظاهر مى‏شدند] ظاهر نشويد» (احزاب، 33) و کمی قبل از نزول آیه حجاب کامل حریم ویژه‌ای برای آن‌ها قرار داد:‌ « و زمانى كه از همسرانش متاعى خواستيد از پشت پرده و حجابى از آنان بخواهيد»؛ هنوز حجاب کامل نیامده بود لیکن آن‌ها به دستور پروردگار می‌بایست با مردان نامحرم رودر رو نشوند؛ چیزی مافوق حجاب کامل! مردم این‌ها را به چشم می‌دیدند و این مستوری و حریم در نگاه آنان بزرگ و باعظمت جلوه‌گر شد. اکنون زمان نزول حجاب کامل است؛ قانونی که ابدی شد؛ قانونی که حتی زنان پیامبر ص را نیز شامل شد!‌ این حکم چه ویژگی‌هایی داشت که حتی زنان پیامبرص را با آن‌که حتی از رو در رو شدن نیز منع شده بودند، مخاطب قرار داد؟ این نشان از مرحله کامل حجاب است که اگر ضرورتی پیش‌آمد زنان پیامبر(ص) از خانه بیرون روند، به آن شیوه خود را بپوشانند.

مهندسی خدای متعال در آیه حجاب کامل همه جانبه است؛ از یک سو به الگو توجه دارد و زنان و دختران پیامبر را به طور ویژه مخاطب قرار می‌دهد؛ یعنی پیامبر!‌ این حکم سنگین است و به الگوسازی نیاز دارد، تو باید با همه امکاناتت به میدان بیایی و همسران و دخترانت را برای این کار الگو قرار دهی. در مرحله بعد، به یکی از مهم‌ترین حکمت‌ها که بسامد زیادی در جامعه دارد، اشاره می‌کند که خیل عظیم مخاطبان را به این حکم ترغیب کند: « اين [پوشش‏] به اينكه [به عفت و پاكدامنى‏] شناخته شوند نزديك‏تر است، و در نتيجه [از سوى اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت‏»؛ در پایان هم وعده‌ غفران و رحمت می‌دهد که این خود از بزرگ‌ترین تشویق‌ها به شمار می‌رود: «وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا‏» و با این مهندسی بدون هیچ مشکل خاصی جامع به سوی یکی از مهم‌ترین نمادها مسلمانی و ابزارهای سالم‌سازی و تعالی جامعه که بستر ترویج و گسترش نیکی‌هاست، سوق داده شد.

نقش پیامبر(ص) در مهندسی حجاب در عصر نزول

آنچه تا کنون بیان شد، مهندسی حجاب مستفاد از آیات قرآن بود،‌ لیکن شخص پیامبر نیز به علم الهی نقش مهمی در جاری کردن این حکم دارد. مطلب را با تشبیه به یک معلم با تجربه و یا بی‌تجربه پی‌می‌گیریم. یک معلم با تجربه آرامش کلاس را با سخنان و تنوع در سخن و تعامل با شاگردان و مانند این‌ها و به طور خلاصه با روشی روان‌شناختی حفظ می‌کند بدون این‌که نیازی به اعمال زور پیدا کند ولی یک معلم بی‌تجربه با زور و اخراج از کلاس درس و تنبیه آرامش را در کلاس درس برقرار می‌کند و تفاوت این دو از زمین تا آسمان است. پیامبر با استفاده از فرهنگ آن روز عرب که کنیزان را هم‌رتبه زنان آزاد که گاه مالک آن‌ها بودند، قرار نمی‌دادند، نماد مسلمانی بودن حجاب را به تراز شخصیت و ارزش و جایگاه رفیع اجتماعی توسعه داد و به این ترتیب مجالی را گشود که حتی اگر زنی به اسلام اعتقاد نداشت، برای حفظ شخصیت و شأن خود در جامعه، اگر می‌توانست، به پوشش حجاب کامل اقدام می‌کرد؛ از این رو پیامبر(ص) بدون نیاز به برخورد حکومتی با کشف حجاب، جامعه را به شدت به سوی اجرایی شدن حکم الهی سوق داد، و این خود در فرایند مهندسی حجاب در عصر نبوی نقش داشته است.

در زمان ما که شرایط آن‌ روز جامعه عرب بر قرار نیست، باید از عناصر جایگزین در مهندسی حجاب و عفاف در عصر کنونی بهره جست؛ عناصر جایگزین خود محل پژوهش و بررسی است، مثلا حجاب اجباری را می‌توان شرط بهره‌مندی از خدمات دولتی و حکومتی و ورود به اماکن خاص قرار داد؛ یعنی بدون این که لازم باشد الزام به شکل خشونت‌بار گسترانیده شود، آهسته و با ملایمت این حکم در جامعه اجرا شود. روشن است که این راهکار در کنار اسوه‌سازی،‌ ایجاد حریم برای صاحبان حجاب کامل و تشویق آن‌ها به شکل‌های گوناگون، و فرهنگ سازی است که از قرائن آیات حجاب مستفاد بود.

انتهای پیام

در باره کرسی علمی ترویجی " مهندسی حجاب در عصر پیامبر ص "

بسم الله الرحمن الرحیم

روز سه شنبه در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به همت حقله تخصصی مطالعات خانواده و الگوی اسلامی پیشرفت کرسی علمی ترویجی «مهندسی حجاب در عصر نبوی» برگزار شد. ارائه به عهده نگارنده این سطور بود و ناقدان اساتید گرامی حجج اسلام سعیدی داودی و محمدعلی جورگویه بودند که هر دو از متخصصان و از اعضای هیأت علمی پژوهشگاه هستند. در اخبار گزیده‌ای از عرایض بنده نقل شد که تا حدی مطالب آن جلسه را منعکس می‌کند، لیکن برخی عبارت‌ها نیاز به ویرایش دارد و کمی با عین مطالب بنده تفاوت دارد. البته از کسانی که اصل مطلب را منعکس کردند، تشکر می‌کنم و کاستی‌ها تا حدی طبیعی است.

می‌خواهم برخی مواضع را که کمی ضعیف منعکس شد، تکمیل کنم. البته در این باره یک مقاله نیز نگاشته‌ام که به یاری خدا در قالب مقاله و یا کتاب در آینده ارائه خواهد شد.

اجمالا عرض کنم نگاهم به آیات حجاب در این کرسی نسبتاً جدید و تازه بود و نو بودن نگاه نیز چه در کرسی و چه در نشستی که پیش از آن در شورای تخصصی حلقه تخصصی مطالعات خانواده و ... در جمع اساتید به نام این حوزه برگزار شد، آشکار بود. عرض بنده این است که با نگاهی جدید به آیات حجاب و فهم دقیق آن‌ها بسیاری از شبهات برطرف و حق آشکار می‌شود. من کاری ندارم که جامعه ما چه نگاهی دارد و یا عرایض بنده چه تأثیری بر جای می‌گذارد، آنچه برای من مهم است، فهم دقیق آیات حجاب است. به صراحت می‌گویم تا کنون حق آیات حجاب ادا نشده و برداشت‌ها و تفسیرها به دلایلی که در مقاله فوق الذکر و برخی مقالات دیگر مطرح کرده‌ام، دچار اشکال و بعضاً انحراف شده است. من در این پست به برخی جزئیات و ماحصل عرایضم اشاره می‌کنم و تفصیل مطلب را به جای مناسب وامی‌گذارم:

- آنچه از آیات حجاب استفاده می‌شود، واجب بودن حجاب کامل با پوششی شبیه چادر است که نه چسبان باشد و نه رها. آنچه در این کرسی مطرح کردم تضمین موجود در «یدنین علیهن» است. توضیح مختصر از این قرار است: «یدنین» می‌تواند دو مفهوم داشته باشد:‌ الف) آزاد نگذارند، بلکه کمی به دور خود نزدیک کنند تا پوشیده‌تر بمانند. ب) خیلی به خود نچسبانند، بلکه نزدیک کنند؛ یعنی نه خیلی آزاد و نه خیلی تنگ. مورد اول را می‌توان در سخنان مفسران و متخصصانی که در باره حجاب سخن گفته‌اند، یافت، لیکن نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که «یدنین» با «الی»، «من» و «لام» به کار می‌رود نه «علی» که معنای آن بر اساس آنچه در ادبیات عرب شناخته شده است و در آیات قرآن بسیار به کار رفته، این است که فعلی در تضمین است که می‌توان بر اساس فعل متناسب، مفهوم دوم پیش‌گفته را از آن فهمید؛ مانند:‌ یدنین و یلصقن / یضعن علیهن. بر اساس تضمین‌های یاد شده،‌ معنای یدنین علیهن این است که هم یدنین الیهن و هم یلصقن علیهن. زیرا اگر الصاق و مانند آن کافی بود چرا از فعل یدنین استفاده شده و به ویژه که مخصوص به ذکر شده؟ بر این اساس مانتوی چسبان از گردونه خارج می‌شود و نمی توان آن را مصداق حجاب مورد نظر قرآن تلقی کرد.

- نکته مهم دیگری که مطرح کردم این است که من ظرفیت الزام را از آیات استفاده می‌کنم و این خیلی مهم است. برداشت مشخص این است که حصول اقتدار برای حکومت در فرایند نزول آیات حجاب دخالت داشته است در حالی که مثلا در حکم نماز با آن همه اهمیت، چنین دخالتی ندارد؛ زیرا در همان ابتدا در مکه نازل شد. حال که ما برای حکومت مقتدر در فرایند نزول حجاب نقش قائلیم،‌ ایفای نقش چگونه بوده است؟ آنچه مهم است این است که ما نمی توانیم این نقش را به طور کلی انکار کنیم؛ پس می‌رویم سراغ چگونگی ایفای نقش . حکومت پیامبر ص هم در کنترل جو خاصی که در مورد حجاب کامل بود و بیان آن گذشت،‌ نقش داشت و هم با استفاده صحیح از این جو و فضای حاکم بدون نیاز به تعزیر موفق به اجرای حکم حجاب شد. در واقع مسئله اجرا از مسئله وظیفه حکومت در فرایند اجرایی شدن حجاب واجب جداست. تشخیص این که حکومت‌ها از چه ابزاری باید استفاده کنند تا نقش خود را ایفا کنند،‌ بر عهده پژوهش‌های فقهی،‌ حقوقی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی است، لیکن این کلی که حکومت وظیفه اجرایی شدن این حکم واجب را بر عهده دارد،‌مسئله‌ای که از فرایند نزول آیات حجاب فهمیده می‌شود.

استفاده‌ای که کردم اصل الزام بدون توجه به جزئیات مربوط به نحوه اجرایی شدن آن است. اگر با کمی تنزل ادعا کنم که ظرفیت الزام و حجاب اجباری را از آیات قرآن استفاده می‌کنم، آن‌گاه اگر نتیجه کاوش در فقه و حقوق الزام شد کاملا منطبق بر آیات است. باز تأکید می‌کنم که دریافت ظرفیت الزام بر اساس روش تفسیر صحیح و منطبق بر قرائن آیات و با نگاهی حداقلی است.

- نکته بسیار مهم دیگر رقابت در حرکت به سوی حجاب کامل بود و جوی است که اگر حجاب کامل و یا حتی ابتدایی در مکه یا حجاب کامل در سال‌های اولیه حضور پیامبر ص در مدینه نازل می‌شد, ایجاد می‌گردید و مانع رشد اسلام می‌شد. بنده تأخیر آیات حجاب و نبودن اشاره به کنیز در آیات را مربوط به این مطلب می‌دانم.

- سیر نزول آیات نیز مطلبی است که بر اساس برخی مبانی غلط, بد فهمیده می‌شد و بر همان اساس مفسر نمی‌توانست مشکلات را درست حل کند و گاه به هفوات رو می‌آورد.

- حقیر بر این عقیده است که تا کنون- حداقل در تفاسیری که مراجعه کردم- حق قرائن آیات ادا نشده است واگر قرائن به خوبی بیان و حقش ادا شود،‌ بسیاری از شبهات به سادگی برطرف می‌شوند و یا اصلا طرح نمی‌شوند.

تذکر: پیش‌تر به مناسبت نقد روایات ترتیب نزول پستی گذاشتم که خلاصه‌ای از داستان حجاب است با عنوان

تیر خلاص بر روایات ترتیب نزول ( تأملی در تفسیر به ترتیب نزول ( تفسير تنزیلی ) (۱۰) ) در تاریخ ۱۳۹۷/۰۳/۰۳

رابطه آیه تطهیر و آیات مربوط به زنان پیامبر اکرم ص

پرسش: چه رابطه ای بین آیه تطیهر که قطعا به صورت مستقل نازل شده و آیه ای که در آن قرار گرفته وجود دارد و آیا این نشانه جابجا شدن آیات قرآن نیست و چه کسی این جابجایی را انجام داده است؟

پاسخ:

ابتدا لازم است چند نکته مورد توجه قرار گیرد:

1. آیاتی که با هم نازل نشده اند به دو شرط ذیل سیاق تشکیل می دهند وگرنه، ممکن است در کنار هم قرار 

باقی مطلب را در «ادامه مطلب» بخوانید.

ادامه نوشته

تأملی در روش تفسیر به ترتیب نزول (تفسیر تنزیلی) (2)

 تأملی در روش  تفسیر به ترتیب نزول (تفسیر تنزیلی) (2)

در باره تفسیر قرآن به روش ترتیب نزول، پیش تر سخن گفته ایم و در این جا به چهار نکته مهم اشاره می کنیم:

1. نکته نخست را با ذکر یک مثال بیان می کنم: استادی سر کلاس درس موضوعی را در نظر داشت مطرح کند که مشتمل بر ده بند بود و این بندها را در نگارش خود منطبق بر ساختاری که در ذهن داشت، مرتب کرده و قرار بود به ترتیب و بر اساس همان منطق موجود در ذهنش، بیان کند، لیکن بند چهارم را که بیان کرد، یکی از دانشجویان سؤالی را مطرح کرد که ناگزیر شد بند هشتم را بر بند پنجم مقدم کند. بعد از بیان بند هشتم، بقیه بندها را بیان کرد. یکی ا ز دانشجویان مطالب استاد را تقریر کرد و به وی داد. استاد گفت: جای بند پنجم را با بعد از بند هشتم قرار ده. البته ممکن بود این دانشجو تقریر را به استاد ندهد. حال سؤال این است: اگر کسی بخواهد بعد از چند سال جزوه ای که در اختیار استاد قرار نگرفته را ملاک پژوهش قرار دهد، باید تلاش کند از حجاب حادثه ای که در کلاس درس رخ داده (پرسش زود هنگام دانشجو) بیرون بیاید و با استفاده از قرائن و شواهد نظام حاکم بر مطلب را به درستی کشف کند یا سیر بیان استاد در کلاس را ملاک قرار دهد؟

حال اگر کسی بخواهد آن جزوه ای را که به استاد عرضه شده و او آن را بر اساس نظام فکری خود اصلاح کرده، ملاک پژوهش خود قرار دهد، آیا شایسته است به سراغ ترتیب بیان شده در کلاس رفته و نظام حاکم بر جزوه را بر اساس ترتیب بیان استاد در کلاس درس، بازخوانی کند؟!

در مورد قرآن کریم نیز چنین تصویری مطرح است. قرآن در طول بیست یا بیست و سه سال نازل شد. ممکن است در نظام حاکم بر تعالیم قرآن که مورد نظر پروردگار متعال است،‌ برخی آیات و تعالیم بر خلاف نزول آن ها قرار داشته باشد، ولی به دلیل بروز حوادثی، نزول آیات و تعالیم پس و پیش شده باشد. پیامبر ص پس از نزول قرآن،‌ آیات را در جای خود قرار می دهد تا نظام حاکم بر تعالیم - که بر اثر ضرورت، کمی به هم ریخته است-  به حالت واقعی خود بر گردد. پس هنر ما این است که نظام واقعی را کشف کنیم و با ابزار مختلفی که در اختیار داریم از حجاب زمان و رخدادهای گوناگون زمان پیامبر ص رها شویم  (یعنی دقیقا عکس مسیری که تفسیر بر اساس نزول پیشنهاد می کند)؛ آری، به حکم اصول عقلائی محاوره (اگر آن را مبنای تفسیر آیات قرار دهیم) می توانیم در حد یک شاهد و قرینه به مواردی که زمان نزول آیات در معانی الفاظ آن دخالت دارد، استناد کنیم و به صورت تفسیر غیر حتمی بیان کنیم.
2. پیرو بند یک، باید دانست که ترتیب آیات سوره ها به دستور پیامبر - صلی الله علیه و آله- صورت گرفته است، اما می بینیم که آن حضرت در چینش آیات، گاه ترتیب نزول را رعایت نکرده است و به عبارت دیگر، حضرت از ترتیب نزول اعراض کرده است که توضیح آن در ذیل آمده است.

3. سوره یعنی حصاری که مجموعه ای از آیات را از دیگر آیات جدا می کند و این یعنی گسستگی بین آیات؛ بنابراین، اگر ما بخواهیم این حصار را در ارتباط بین مفاهیم بر داریم، دلیل خاص می خواهیم. 

4. به باور بسیاری از دانشمندان ترتیب سوره های قرآن (دقت شود: ترتیب سوره های قرآن و نه جمع آن ها بین الدفتین و در یک مصحف)در زمان پیامبر ص شکل گرفته،‌ حال یا به دستور مستقیم پیامبر ص و یا در مرأی و منظر ایشان و در مطلب قبلی راجع به تفسیر تنزیلی مطالبی در این خصوص بیان کردم. اگر چنین باشد،‌ این خود هشداری نسبت به مسئله است و به یک معنا،‌ اعراض پیامبر ص را می رساند.

توضیح بند 1: در برخى سوره‏ها، مضامين آيات آن و شواهد و قرائن تاريخى و روايى، از آن حكايت دارد كه آيات آن پراكنده و برخلاف ترتيب فعلى نازل شده است؛ براى مثال،در سوره ممتحنه، آياتى كه در سال‏ هشتم هجرى و در آستانه فتح مكّه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده است، (تاريخ الطبرى، ج 2، ص 155؛ سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، ص 712- 713؛ مجمع البيان، ج 9، ص 445،( ذيل نخستين آيات سوره ممتحنه)، بحار الانوار، ج 92، ص 69) در ابتداى سوره واقع شده و آيه دهم و يازدهم كه در سال ششم هجرى در ارتباط با مواد پيمان حديبيّه درباره سبيعه اسلميّه و ام كلثوم دختر عقبه نازل شده، ( مجمع البيان، ج 9، ص 452 ذيل آيه 10 و 11 سوره ممتحنه؛ تاريخ الطبرى، ج 2، ص 125؛ سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، ص 602، بحار الانوار، ج 92، ص 68 و 92.) پس از آن آورده شده است و آيه دوازدهم درباره بيعت با زنان است كه پس از فتح مكّه نازل شده است (همان، ج 9، ص 456، ذيل آيه 12 سوره ممتحنه؛ جامع البيان، ج 2، ص 161؛ فروغ ابديت، ج 2، ص 737 و 738.) و آخرين آيه آن (آيه سيزدهم) نيز از نظر معنا با آيات صدر سوره متناسب است (همان، ج 9، ص 458، در پايان تفسير سوره ممتحنه، تحت عنوان« النظم»؛ التمهيد، ج 1، ص 278، در مورد پراكندگى نزول آيات سوره ممتحنه و بر وفق ترتيب نزول نبودن آن، ر. ك: بحار الانوار، ج 92، ص 67، به بعد.) كه در آستانه فتح مكّه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک:روش تفسير قرآن، متن، ص: 105)

اشکال:

ممکن است گفته شود که این موارد اندک است،‌ و ما نمی توانیم ترتیب نزول را به خاطر چند مثال کنار بزنیم و یا شأن آن را پایین بیاوریم.

در پاسخ گفته می شود:‌ اولا ما دلیلی نداریم که این موارد محدود به همین مقدار بوده است و ثانیا:‌ اگر این برداشت نادرست بود،‌ علی القاعده پیامبر حکیم ص و اهل بیت گرامی اش ع به صراحت به این مسئله تذکر می دادند و یا دست کم یک فهرست از ترتیب نزول سوره ها اارئه می کردند که مجبور نباشیم و روایات مقطوع تمسک کنیم. (روایات ترتیب نزول همه ضیف اند و غالبا از ابن عباس نقل شده اند. از اهل بیت ع در باب اولین سوره نازل شده و آخرین سوره و خلاصه در همین حد یا نزدیک به این ها وارد که به کار این جا نمی آید. در باره روایات ترتیب نزول ان شاء الله مفصل بحث خواهم کرد.)