871) یادکرد یک حادثه تأسف‌بار

امروز 28 صفر و روز رحلت/شهادت پیامبر ص و حضرت امام مجتبی ع است.
ضمن تسلیت این روز و نیز شهادت امام رضا ع و اربعین امام حسین ع که چند صباحی از آن گذشته، نکته‌ای را به عرض می‌رسانم:
متأسفانه در اربعین امسال که در کربلا دعاگو و نائب الزیاره بودم، به عینه دیدم که بازار نزدیک حرم - که در مسیر این بنده بود - کاملاً باز و شرایط کاملا عادی داشت. فروشنده می‌فروخت و خریدار می‌خرید!!
دوعکس ذیل از بازار جنب مجمع کوثر تقریبا در جوار حرم امام حسین ع است.
امروز که روز رحلت پیامبر اکرم ص است، نزدیک حرم حضرت معصومه س و در مسیر این بنده دیدم برخی مغازه‌ها با شرایط عادی باز بودند؛ مغازه‌هایی که ارتباطی به خوردن و مسائل ضروری ندارند (هرچند غذا هم در یک روز ضروری نیست و اگر مردم و حتی مسافران بدانند همه جا تعطیل است، از پیش تدبیر می‌کنند). برخی نیز در حال خریدن.
واقع این است که بر اساس مستفاد از روایات و تجربه خرید و فروش در این ایام برکتی ندارد اگر شری نیافریند! و گذشته و مهم‌تر از مسئله برکت و سود و زیان، حرمت شکنی و بی توجهی به چنین روز مهمی است. این بنده در این خصوص نیازی به تطویل نمی‌بینم ولی همین مقدار عرض کنم که نیاز به فرهنگ‌سازی جدی است. اگر خریدار نخرد، فروشنده هم دلیلی برای باز کردن مغازه نمی‌بیند پس خریدار نیز شریک در این حرمت شکنی است. بسیاری از نیازمندی‌ها با یک روز تأخیر در خرید و فروش نفیا و اثباتاً هیچ تأثیری ندارند. کل ایامی که لازم است حرمت آن‌ها حفظ شود، شاید به نیمی از یک ماه در کل سال نمی‌رسند وشاید کم‌تر از ده روز؛ بنابراین اجازه و مانند این‌ها بهانه‌ای بیش نیست.
اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم، شاید تکثیر بی‌جا در برخی نمادهای عزاداری مانند تکثیر ایام عزا (دهه‌های جدید التأسیس و مانند این‌ها) بی‌تقصیر در ماجرا نیست. همین الآن طرفداران بیت شیرازی دهه محسنیه‌ را (البته تا روز نهم) به دو ماه اضافه کرده‌اند (با این که حمله به خانه حضرت امیر المؤمنین ع و شهادت حضرت محسن حداقل 40 روز بعد از رحلت پیامبر ص بوده و احدی از مورخین دهه اول را در این خصوص ذکر نکرده است). لازم است مؤمنین در این خصوص تأمل و تدبیر کنند.👇
تصاویر را در کانال زیر پست 561 ببینید.
https://eitaa.com/jotting

870) پاسخ به دو شبهه در حوزه جمع قرآن (از کتاب در حال انتشار)

پاسخ به دو شبهه در حوزه جمع قرآن «از کتاب برهان تاریخی بر تحریف ناپذیری قرآن کریم» (در آستانه انتشار)

نقل این متن تا پیش از انتشار کتاب تنها با ذکر سند (این وبلاگ یا کتاب برهان تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرآن کریم) مجاز است.
در منابع حدیثی اهل تسنن روایتی نقل شده که برخی از آن برای اثبات توقیفی نبودن ترتیب سوره‌های قرآن یا برخی از آن‌ها را استفاده کرده‌اند:

ابن عباس گويد: به عثمان گفتم: چه واداشت شما را كه انفال را كه از مثانى است و برائت را كه از مئين است، كنار هم گذاشته و بين آن‌ها "بسم اللّه" ننوشتيد و در ميان سبع طول قرارشان داديد؟ عثمان گفت: گاه بر پیامبرˆ مجموعه آیاتی نازل مى‌شد، پس هرگاه چيزى از قرآن بر او نازل مى‌شد، بعضی از نويسندگان وحى را فرا مى‌خواند و مى‌فرمود: اين آيات را در سوره‌اى قرار دهيد كه در آن چنين و چنان ذكر گرديده، و انفال از نخستين سوره‌هايى بود كه در مدينه نازل شد، و برائت از آخرين سوره‌هاى نازل‌ شدۀ قرآن بود و مطالبش شبيه مطالب آن، پس من گمان كردم اين سوره از آن است؛ پیامبرˆ از دنیا رفت و براى ما بيان نکرد كه اين‌ آیات از آن سوره است، بدين جهت آن دو را قرين هم قرار دادم و بينشان بسم اللّه ننوشتم، و در سبع الطوال قرارشان دادم.[1]

نقد و بررسی

در باره این حدیث باید به نکاتی توجه کرد:

یکم) سند حدیث ضعیف است و محقق «الاتقان» در هامش از شيخ احمد شاكر نقل کرده که گفته این حديث اصلى ندارد.

دوم) این حدیث مضطرب است؛ زیرا در پاسخ به ابن عباس که از چرایی کنار هم قرار دادن «انفال» و «توبه» پرسیده، می‌گوید: پیامبرˆ برای ما روشن نفرمود که این آیات ادامه انفال است، پس من آن را کنار هم قرار دادم! مشکل این پاسخ این است که اقناعی نیست بلکه به ضرر گوینده آن است و با توجه به این که عثمان در مقام اقناع طرف مقابل است، یا نباید سخنی از پیامبرˆ نقل کند و یا باید مطلبی بیاورد که موافق کار او باشد، درحالی که می‌گوید پیامبرص رحلت کرد و مسئله را برای ما روشن نفرمود.

سوم) تنها در یک صورت می‌توان صورت منطقی به عبارت داد و آن این‌که بدانیم پیامبرˆ همواره تکلیف هرچه نازل می‌شده از آیات و سور را بیان می‌فرمود و این مطلب پیش‌فرض ذهنی ابن عباس و عثمان هر دو است و عثمان برای دفاع از خود اول یادآور می‌شود که پیامبرˆ در این خصوص مطلبی نفرموده‌اند؛ بنابراین، من مجاز بوده‌ام خودم اقدام کنم. بر اساس این تحلیل که ظاهراً‌ در فرض پذیرش حدیث، چاره‌ای از آن نیست، این حدیث به نفع دیدگاه کسانی است که ترتیب آیات و سور – هر دو- را توقیفی می‌دانند و از این رو، بیهقی و سیوطی از آن برداشت کرده‌اند که جز این مورد، ترتیب باقی سور توقیفی است. [2]

چهارم) در مصحف «ابیّ بن کعب» که املاء کننده گروه توحید مصاحف بود، سوره انفال و توبه کنار هم قرار داشت[3]. در مقدمه تفسیر طبری آمده است: «... پس مصحف ابی بن کعب را بیاوردند و هیچ مصحف نیافتند درست‌تر از آن، و امیر المؤمنین عثمان از آن نسختی برداشت ...»[4]؛ از این رو روایت فوق مخدوش و ناپذیرفتنی است؛ زیرا در آن عثمان آن را به خود نسبت داده است!

پنجم) نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد و از اهمیت روش‌شناختی ویژه‌ای برخوردار است، «مسئله نبودن» ترتیب سوره‌هاست. چرا ابن عباس تنها از کنار هم قرار دادن این دو سوره سؤال کرد؟ اساساً‌ با گذشت از این روایت ضعیف السند، چرا ترتیب سوره‌ها «مسئله»[5]‌ نیست؟! اگر مسئله بود، می‌بایست در باره ترتیب سور قرآن بین صحابه گفتگو رخ می‌داد و در باره ادله همجواری سوره‌ها تبادل رأی صورت می‌گرفت؛ چنان‌که در مسائل کم‌اهمیت‌تر مانند نام‌گذاری مصحف چنین شد. چنین سکوتی نشان می‌دهد که اساساً‌ مسئله‌ای وجود نداشته که بخواهد اثری از آن در تاریخ برجای بماند.

نقد یک مغالطه (شبهه)

ادعا شده: «چون روایتی نداریم که پیامبر اکرم ˆ فرموده باشند، فلان سوره را کنار فلان سوره قرار دهید، پس ترتیب سوره‌ها توقیفی نیست و توسط صحابه انجام شده است.» یعنی روایتی نداریم که بر توقیفی بودن و دخالت پیامبر اکرم ˆ در ترتیب سور دلالت کند؛ پس ترتیب سور را صحابه انجام داده‌اند.

به نظر می‌رسد اصلی‌ترین عامل بروز چنین شبهه‌ای این است که برای حل یک مسئله تاریخی از روش حدیثی استفاده شده و از این رو از ساده‌ترین دستاوردهای عقل تحلیل‌گر غفلت صورت گرفته است. برای تبیین و نقد این مغالطه - چنان‌که در بحث «ختم فراوان قرآن» نیز اشاره شد- باید دانست:

اولاً: گذشته از نیازمندی این ادعا به پژوهش کافی که نیازمند بررسی است، پیش‌تر گذشت که بر اساس روایات متعددی، پیامبر ˆ در ترتیب سوره‌ها دخالت داشته‌اند، و افزون بر آن می‌توان گفت:

ثانیاً: بر فرض که چنین روایتی که به صراحت بر توقیفیت ترتیب سوره‌ها دلالت کند، یافت نشود، آیا یافت نشدن دلیل عدم وجود اصل آن و عدم صحت فرض فقدان آن است!!

ثالثاً: بر فرض عدم وجود چنین روایت صریحی، آیا طرفداران توقیفی بودن سور باید دلیل بیاورند یا منکران آن؟!

این که پیامبر اکرم ˆ به یکی از کم هزینه‌ترین وظایف قطعی‌اش عمل کرده باشد، دلیل می‌خواهد؟ پیامبری که شش‌هزار و اندی آیه را ترتیب داده نمی‌توانسته 114 سوره را که دو سوم آن در مکه نازل شده، ترتیب دهد تا قریب دست‌کم یک میلیون ختم قرآن در زمان حیات ایشان و بی‌شمار مرتبه با عددی که حسابش دست خداست، ختم بعد از ایشان تا قیام قیامت همه روی نظم و شکل واحدی انجام شود؛ همان‌گونه که قبله آن‌ها واحد و کتاب آن‌ها واحد و پیامبر آن‌ها واحد است؟! آیا چنین فرضی دلیل می‌خواهد یا این فرض که پیامبر نظم و حکمت مسلمانان را رها کرده که هر کس هر بار ختم قرآن را از یکجا آغاز و به جایی ختم کند! خود ایشان هم هر روز از یک جا آغاز و به جای متفاوتی ختم کند؛ حضرت علی † هم همین طور نامنظم و بقیه به همین شکل!‌!

رابعاً: طرفداران ترتیب سور توسط صحابه بفرمایند افتخار ایجاد وحدت رویه بین مسلمانان جهان تا ابد در ختم قرآن نصیب کدام مرد فهیم و حکیمی شد که پس از تعیین ترتیب موجود، از شدت حکیمانه بودن آن همه صحابه و مردم بالاتفاق کار او را پسندیدند و از او تبعیت کردند؟!!‌ (توجه داشته باشیم این شخص خیالی قطعاً حضرت علی † نبوده چون مصحف ایشان را نپذیرفتند!)

خامساً: چرا حضرت علی † که مدعی هستند پا جای پای پیامبر ˆ گذاشته‌اند، اعتراض نکردند که شما حق ندارید قرائت قرآن را به شکل واحدی انجام ‌دهید!‌ وقتی پیامبر اکرم ˆ آن را رها کرد - در حالی که می‌توانست به راحتی ترتیب مشخصی اعلان کند- حتماً حکمتی در بی‌نظمی بوده و باید همان حکمت تداوم یابد! و اساساً‌ چرا حکمت آن را بیان نفرمود؟

سادساً: اکنون به جای اندیشه در باره این که ترتیب موجود توسط چه فرد فهیم و حکیمی انجام پذیرفته، باید بنشینیم در باره این مذاکره کنیم که حکمت «بی‌نظمی»‌ عمدی زمان پیامبر در ترتیب و ختم قرآن چه بوده است؟

سابعاً: چطور می‌توانیم در باره چنین پیامبری که چنین امر لازم و واضحی را رها کرده، ادعا کنیم که در مسئله جانشینی پس از خود کوتاهی نکرده و آن را رها نکرده است؟!!


[1] . متقی هندی ، منتخب کنز العمال، ج 2، ص 48؛ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 215: «... عن ابن عباس، قال: قلت لعثمان: ما حملكم على أن عمدتم إلى الأنفال و هي من المثاني، و إلى براءة و هي من المئين، فقرنتم بينهما و لم تكتبوا بينهما سطر بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمانِ الرَّحِيمِ و وضعتموها في السّبع الطوال‌؟ فقال عثمان: كان رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و سلّم- تنزل عليه السّور ذوات العدد، فكان إذا نزل عليه الشيء دعا بعض من كان يكتب، فيقول: ضعوا هؤلاء الآيات في السّورة التي يذكر فيها كذا و كذا. و كانت الأنفال من أوائل ما نزل في المدينة، و كانت براءة من آخر القرآن نزولا، و كانت قصّتها شبيهة بقصتها، فظننت أنها منها، فقبض رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و سلّم- و لم يبيّن لنا أنّها منها، فمن أجل ذلك قرنت بينهما، و لم أكتب بينهما سطر بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ و وضعتها في السبع الطّوال»..

[2] . ر.ک:‌ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 223.

[3] . ر.ک: جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 226.

[4]. محمدحسین جلالی،دراسة حول القرآن الکریم، ص 32.

[5] . برای آگاهی بیشتر از نقش «مسئله» بودن یا نبودن در پژوهش‌های تاریخی و نحوه استفاده از آن ر.ک: محمدحسن احمدی، روش‌شناسی تاریخی در علوم قرآن و حدیث، ص 167- 170.

بازنشر: ادله علمی تاریخی بر وجود حضرت رقیه(س)

ادله علمی تاریخی بر وجود حضرت رقیه(س)

https://javahery.blogfa.com/post/669/717)-%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d8%af%d9%84%d9%87-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%db%8c-%d8%a8%d8%b1-%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%b1%d9%82%db%8c%d9%87(%d8%b3)

پست 717

869) نگاهی تازه و زیبایی‌شناختی به آیات 30-33 سوره صاد (نماز حضرت سلیمان ع)

در باره تفسیر این آیات بین مفسران اختلاف است: ««وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِذْ عُرِضَ عَلَیهِ بِالْعَشِی الصَّافِنَاتُ الْجِیادُ * فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیرِ عَن ذِکرِ رَبِّی حَتَّی تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ * رُدُّوهَا عَلَی فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ».[سوره ص، 30_33.]

در کتاب‌های «درسنامه ترجمه قرآن کریم (اصول، مبانی وفرایند ترجمه قرآن)» و نیز در کتاب «روش‌شناسی ترجمه قرآن کریم»‌ در باره این آیات نوشته‌ام:

_ ... گفت: «من این اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم [و می‏خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم». او همچنان به آنها نگاه می‏کرد] تا از دیدگانش پنهان شدند (مکارم شیرازی)؛

_ ... [سلیمان] گفت: «واقعاً من دوستی اسبان را بر یاد پروردگارم ترجیح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشید] در پس حجاب ظلمت شد» (فولادوند)؛

_ ... پس گفت: من دوستی خیر - یعنی اسبان - را بر یادکردِ پروردگارم - یعنی نماز عصر - بگزیدم تا [آفتاب] در پرده [شب] پنهان گشت - یعنی فروشد (مجتبوی)؛

_ ... گفت: من دوستی اسبان جهاد را از سرِ یاد پروردگارم دارم [و سرگرم تماشا شد] تا آنها از نظر غایب شدند یا خورشید غروب کرد [و یا مشغول تماشای اسب‏ها گردید تا وقت وِردش گذشت] گفت: همانا من دوستی اسبان را [ناآگاه] بر یاد پروردگارم ترجیح دادم تا خورشید در حجاب شد [پس من ترک اولی کردم] (مشکینی)؛

_ ... او گفت: من اسب‏ها را به خاطرِ یاد پروردگارم دوست می‏دارم، تا اینکه از برابر چشم‏هایش پنهان شدند (ارفع)؛

_ ... و او گفت: به‌یقین من دوست داشتن [این] اسب‏ها را به خاطر پروردگارم خواسته‏ام؛ [چرا که من در راه حق و عدالت از آنها بهره می‏برم؛ و همچنان به آنها نگریست] تا در پرده [افق] ناپدید شدند (کرمی).

خواننده برخی از این ترجمه‏ها از خود می‏پرسد: سلیمان عجب پیامبری بوده که دوست داشتن اسب‏ها او را از عبادت، به‏ویژه نماز (براساس توضیح تفسیری برخی ترجمه‏ها) بازداشته، با این حال خدا او را ستوده است «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»!![1]

با صرف نظر از بررسی درجه اتقان و استواری برداشت‏های تفسیری مترجمان، در میان ترجمه‏های یادشده، ترجمه ‏های آقایان مکارم شیرازی، کرمی، ارفع و تا حدی مشکینی، از مشکل یادشده دور مانده ‏اند.

سپس در پاورقی برای توضیح بیشتر اضافه کردم:

«پشتوانه اصلی چنین تفسیری برخی روایات است. این تفسیر با الفاظ و سیاق آیه ناسازگار است؛ زیرا نخست اینکه، بنا بر صحت روایات، اطلاق نماز بر «‌ذکر» بدون هیچ قیدی توضیحی به دلیل اینکه معلوم نیست نماز حضرت سلیمان واجب بوده یا خیر، قابل پذیرش نیست.

دوم، اگر بر فرض نمازی که از او فوت شده، در حدی بوده باشد که بتوان بر آن گناه اطلاق کرد (در مقابل ترک اولی)، سؤال این است که حضرت سلیمان به جای درخواست مجدد برگشت اسب‌ها، باید به استغفار می‌پرداخت و از خدا طلب بخشش می‌کرد.

سوم، بر فرض صحت تفسیر کردن ذکر به نماز، حتی در حد ترک اولی، حضرت باید به جبران خطا بپردازد و از این‌رو باید «ردّوها» را به خورشید بازگرداند - چنان که برخی طرفداران این تفسیر چنین کرده‌اند - آنگاه سه سؤال پیش می‌آید:

اینکه چرا آمرانه و آنچنان که متناسب خطاب به خدمتکارانش است، به فرشتگان الهی فرمود «ردّوها»؟! در حالی که اقتضای ادب و مقام جز این است؛ یعنی باید به درگاه خدا راز و نیاز کند و از خدا بخواهد که فرصت دوباره‌ای به او بدهد تا بتواند جبران کند.

پس از باز گشت خورشید نیز باید به نماز بایستد و راز و نیاز و استغفار کند، ولی می‌بینیم که پس از این امر خارق‌العاده، سخن از «فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ» است، یعنی برگشت به همان کاری که چنین ترک اولایی را باعث شده بود!

اساساً اگر نماز مستحبی بوده (یعنی در فرض ترک اولی) چه نیازی به بازگرداندن خورشید است؟

چهارم، براساس این تفسیر، این آیه که در مذمت حضرت است، با آیه پیشین که در مقام ستایش و تمجید ایشان است، منافات دارد.

خلاصه اینکه چنین تفسیری با دشواری‌های فراوانی مواجه است و مرحوم طبرسی آن را با «قیل» نقل کرده و بسیاری از بزرگان شیعه و برخی از بزرگان اهل تسنن مانند فخر رازی به‌شدت در برابر آن موضع گرفته‌اند (برای آگاهی بیشتر ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه؛ تفسیر فخر رازی، ذیل آیات مورد بحث و نیز مقاله «نماز سلیمان در قرآن کریم»، بینات، ش35).»

نگاه تازه به آیات فوق

اگر با رویکرد زیبایی‌شناخی و بلاغی به آیات فوق نگاه کنیم، نتیجه دیگری به دست می‌آید:

1. هر تفسیری برای آیات 31- 33 باید با «اواب» همخوانی داشته باشد؛ یعنی باید مصداقی از آن باشد؛ زیرا بعد از آن و ابتدای آیه 31 با «إِذ» آغاز شده است؛ یعنی سلیمان به راستی بنده‌ای نیکو و بسیار رجوع کننده [به خدا] بود (اواب).

2. در آیات قبل (سوره صاد، آیات 21-25 ) خطایی در قضاوت برای حضرت داود علیه السلام و توبه او گزارش شده است. در آیه 25 می‌خوانیم: «فَغَفَرْنَا لَهُ‏ ذلک...؛ پس ما آن لغزش را بر او آمرزیدیم...».

3. در آیه 34 یعنی بلافاصله بعد از داستان مورد بحث، سخن از آزمون دیگری برای سلیمان به میان آمده است.

با توجه به این سه قرینه می‌توان دریافت:

در داستان عرضه شده اسب‌های چابک و تیزرو بر سلیمان نبی- علیه السلام- خطایی [که بر اساس مبانی کلامی «ترک اولی»‌ بوده] از سلیمان سر زد، لیکن او بلافاصله متوجه شده و به درگاه خدا توبه و انابه کرد (نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ) بعد برای تدارک و جبران خطای خود، دستور دارد: «رُدُّوهَا عَلَی فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ».

تا این‌جا حرکت ما در چهارچوب قرائن متن و رعایت اصول بلاغی و زیبایی‌شناختی است؛ زیرا منطقی نیست پیامبری به «اواب»‌ ستوده شود و در ادامه با «إذ» خاطره‌ای بازگو شود و بین این دو ارتباطی نداشته باشد، درحالی که این آیات با هم نازل شده اند. باز به همین دلیل معنا ندارد چنین پیامبر مورد ستایشی بعد از فهمیدن خطا، به کار خود ادامه دهد بلکه به فکر تدارک می‌افتد و دستور «ردّوها» بر همین اساس معنا پیدا می‌کند.

افزون بر این‌ها، ما نگران اثبات خطا برای او [در اندازه ترک اولی] نیستیم؛ زیرا سیاق سوره قبل و بعد از این آیه در باره آزمون‌ها و فتنه‌هایی است که برای امتحان خدا برای پیامبران ایجاد می‌کند. ساختار سوره صاد به قرار زیر است: (به نقل از کتاب: ساختار سوره‌های قرآن کریم، محمدخامه‌گر)

سوره صاد: وظایف پیامبر در برابر تهمت‌های کافران

1. وظیفه اول:‌ پاسخ دادن به شبهات کافران (آیات 1-16)

2. وظیفه دوم: صبر در برابر آزمون‌ الهی همانند پیامبران پیشین (آیات 17- 48) (یادکرد پاداش و صبر حضرت داود، سلیمان، ایوب، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، یسع و ذوالکفل علیهم السلام در برابر آزمون الهی)

3. وظیفه سوم: یادآوری فرجام متقین و کافران در قیامت (49-64)

4. وظیفه چهارم: تبیین اهداف و برنامه‌های خود (65- 88)

با توجه به آنچه گفته شد، اصل اثبات ترک اولایی برای حضرت در آیات مورد بحث روشن و جبران خطا نیز گزارش شده لیکن این که ترک اولای او به چه صورت بوده و کفاره و جبران او دقیقا چطور بوده، با ابهام همراه است. ظاهرا چندان مهم هم نبوده که خیلی روشن بیان شود یا خدا متعال عمداً از باب پرده پوشی لایه‌ای از ابهام را بر آیات یاد شده انداخته است.
این تفسیر با روایاتی نیز همراه است. در روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام که در کتاب ترجمه تفسیر طبری آمده می‌خوانیم:

حضرتش اسب‌ها را به جهت کفاره در راه خدا با علامت گذاشتن بر دست‌ها و پاها و گردن‌های آن‌ها بخشید. (ر.ک: ترجمه تفسیر طبری, ج6, ص 1562- 1565؛ «نماز سلیمان ع در قرآن کریم, مهدی عصاره, ص 88.)

یعنی حضرتش در زمان سان دیدن از اسب‌ها از یاد پروردگارش که زمانش رسیده بوده، غفلت کرده و به همین جهت کفاره داده است. روشن است در آیه سخنی از نماز یا واجب بودن آن دعا به میان نیامده فقط اشاره شده که از نظر داود ع این گناه بوده و او بلافاصله بعد از توجه به مطلب به سوی خدا بازگشته و کفاره داده است. گفتنی است بر اساس مبانی کلامی خطاهای انبیاء در اندازه ترک اولی است و از بیش از آن به سبب عصمتی که از آن برخوردارند، مصون‌اند. یادآور می‌شویم کسانی که «ذکر رب» را به نماز تفسیر کرده‌اند، منظورشان دعای مخصوص شریعت داود علیه السلام است وگرنه در زمان نزول آیه در مکه اساساً نمازهای پنچ‌گانه هنوز مطرح و آیات آن‌ها هنوز نازل نشده بود.

868)  تعلیقات بر تقریرات آیت الله شبیری زنجانی در خصوص آیات حجاب/3

ما در دو پست قبل (861 و 862)، عین مطالب را از دو استاد نقل و به وسع خویش نقد کردیم. در این پست ضمن ارائه فهرستی از نکات مغفول، به خاستگاه برخی نگرش‌ها می‌پردازیم و البته لازم است تفصیل مطلب در قالب مقاله‌ای ارائه شود.

1. نکات مغفول از آیه

الف) خارج بودن زنان پیامبر اکرم ص از حکمت «ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلٰا يُؤْذَيْنَ»، به دلیل آیات 6، 33، و 53. (با شرحی که در مقاله «آیات حجاب و نقد شبهات» و «آیات حجاب و چالش‌های معاصر» آمده است.

ب) خارج بودن بسیاری از مشمولان حکم از حکمت یاد شده؛ به ویژه زنان میان‌سال.

نتیجه این دو بند (الف و ب) این است که فراز یاد شده حکمت یا جزء العلة‌ است نه تمام علت. رعایت برخی جهات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی نیز می‌تواند جزء العلة‌‌های این حکم باشند.

ج) نادیده گرفتن «تضمین نحوی - بلاغی» در «یدنین علیهن من جلابیبهن». حاصل چنین صنعتی در آیه یادشده، این است که جلباب - هرچه هست - باید به بدن نزدیک شود ولی بر آن قرار نگیرد و نچسبد (مانند پیرهن و مانتو و امثالهما). (ر.ک: آیات حجاب و نقد شبهات).

د) از واژه «جلباب» متناسب با کاربست آن در مرد یا زن، دو معنای متفاوت متبادر است: برای مردها چیزی شبیه عبای مردانه که بر شانه قرار می‌گیرد و برای زن‌ها چیزی شبیه چادر یا عبای عربی که از سر آغاز شده و سراسر بدن را شامل می‌شود؛ بنابراین نمی‌توان و خطاست اگر تبادر معنا از کاربست این واژه برای مردان را برای کاربست آن در مورد زنان اخذ و جایگزین آن کنیم. گذشته از این، ممکن است - چنان که شواهد آن وجود دارد - این واژه در سده نخست با تحول معنایی روبه رو شده باشد و از باب حقیقت یا به صورت استعاری برای عبای مردها نیز به کار رفته باشد.

2. به باور نگارنده، نکته بسیار مهم و تأثیرگذار در بسیاری از دیدگاه‌ها و نگاشته‌ها در باره حجاب و کاستن از وسعت جلباب و گاه حتی از دامنه مشمولان آن، پیش‌فرض موجود در ترتیب آیات حجاب است. توضیح این‌که:

در بین آیات حجاب، دو آیه نقش اساسی دارند:‌ 31 سوره نور و 59 احزاب. آیه 31 نور حکم حجاب ابتدایی را شامل است و آیه 59 احزاب مشتمل بر حکم حجاب کامل و نهایی است. چنان که در مقاله «آیات حجاب و نقد شبهات» با شش قرینه و در مقاله «آیات حجاب و چالش‌های معاصر» با سه یا چهار قرینه بیان کردیم، آیه 31 سوره نور حدود دو الی سه سال قبل از آیه 59 سوره احزاب نازل شده است. روشن است که ترتیب حکم حجاب از کم به زیاد هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند و از این رو، در فهم آیات تنگنایی وجود ندارد، لیکن اگر کسی به عکس معتقد باشد (که هیچ قرینه‌ای بر آن دلالت نمی‌کند بلکه قرائن علیه آن است و فقط در غالب روایات بسیار ضعیف السند ترتیب نزول سوره‌ها آمده)؛ یعنی معتقد باشد سوره احزاب مقدم بر سوره نور است، با مشکل بزرگی مواجه می‌شود که باید راه حلی برای آن بیندیشد. مشکل چنین تلقی از ترتیب معکوس این است که حکم از حجاب کامل به ابتدایی تنزل پیدا کرده است:‌ از جلباب به خمار!

حال راه حل چیست؟ اولین و ساده ترین راه حل این است که گفته شود خدا در مورد حکم حجاب تخفیف داده است. اما مشکل این دیدگاه این است که هیچ پیروی در تاریخ اسلام ندارد و هیچ اثری از چنین تخفیفی آن هم در امر مهمی مانند حجاب دیده نمی‌شود؛ بنابراین، این راه حل مورد تأیید قرار نمی‌گیرد.

راه حل دیگر کم کردن از مشمولان حکم حجاب کامل است؛ مثلا گفته شود خمار حکم عام است و شامل همه زنان و جلباب حکم افراد خاص است و تنها شامل برخی از زنان!! این راه حل نیز متکی بر هیچ قرینه‌ای نیست جز همان روایات بسیار ضعیف السند و موقوف ترتیب نزول! این پاسخ بر خلاف برداشت و رویه همه مسلمانان در طول تاریخ اسلام بوده و عملاً‌ پیرو مهمی ندارد و گهگاه از گوشه و کنار از برخی افراد غیر خبره شنیده شده است.

راه حل سوم که ظاهراً‌ تنها راه حل از دیدگاه این افراد است، تخفیف در اندازه و شکل و شمایل «جلباب»‌ است. اگر این راه حل پذیرفته نشود، هیچ پاسخ دیگری برای مسئله یاد شده باقی نمی‌ماند و از این روست که دیده می‌شود در بررسی این واژه آن طور که باید و در قیاس با دیگر واژه‌ها رفتار نمی‌شود و قرائن نادیده گرفته می‌شود. گفتنی است برخی از طرفداران دیدگاه قبل (که جلباب مخصوص برخی افراد است) تنها به خاطر این به آن رأی باطل پناه برده‌اند که چاره دیگری نیافته‌اند؛ یعنی از یک سو نتوانسته‌اند به هیچ وجه دیدگاه تخفیفی را بپذیرند (تخفیف از حجاب کامل به حجاب ابتدایی) و از سوی دیگر، در بررسی معنای جلباب به صورت قاطع به «شامل بودن جلباب بر همه بدن» رسیده‌اند؛ از این رو چاره‌ای ندیده‌اند جز این که از دامنه مشمولان بکاهند!!!

بنابراین، در هر بررسی فقهی لازم است ابتدا به دقت ترتیب نزول بررسی شود و چنان‌که در مقاله «آیات حجاب و نقد شبهات»‌ بررسی کرده‌ایم، بر اساس شش قرینه که دست‌کم برخی از آن‌ها بسیار محکم است، سوره نور بر سوره احزاب مقدم است. در ضمن در مقالات و نگاشته‌های دیگری به ضعف‌های دیگر این روایات موقوف و منسوب به ابن عباس (ترتیب نزول) پرداخته‌ایم که در آدرس ذیل قابل مشاهده است.

نکته قابل تذکر و مهم این است که در بین طرفداران این روایات نوعی خودسانسوری دیده می شود. متأسفانه دیده شده که مقالاتی در تأیید آن‌ها نگاشته شده ولی تنها به اشکالاتی که به زعم خود قابلیت پاسخ دارد، پرداخته شده و از سایر ادله و اشکالات چشم پوشی شده است. این روش خواه عامدانه و خواه از روی ناآگاهی اتفاق افتاده باشد، هشداری است به کسانی که در این حوزه مطالعاتی گام برمی‌دارند. روشن است که راه حق تنها و تنها از تضارب آرا و بررسی همه جانبه خواهد بود. در این خصوص سخن بسیار است تا وقت دگر.
https://javahery.blogfa.com/category/12/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%a8%d9%86%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%d8%b1%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

867) کتاب «اعجاز قرآن؛ نقد شبهات» منتشر شد.

مراسم رونمایی از کتاب

آیین رونمایی از کتاب «اعجاز قرآن» در مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه

آیین رونمایی از کتاب «اعجاز قرآن» در مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه

متن کتاب در سایت مرکز مطالعات حوزه قابل دانلود است . در کانال زیر نیز بارگذاری شده است.

https://eitaa.com/jotting

پست ۴۱۶

۲۰ /۳/ ۱۴۰۴