۷۶۰) خطبه حضرت فاطمه س با ترجمه مزجی آیت الله مکارم شیرازی

خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی )

................

ترجمه از آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله

با ویرایش اندک از صاحب این وبلاگ

[متن خطبه]

[ستایش پروردگار]

أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ

خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم

وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها،

و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده

وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا!

و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛

جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،

نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است

وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا،

و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است.

وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا

بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده

وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا،

و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده

وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا.

و آنان را برای به دست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است].

وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ،

و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست؛ بی مثال است و شریک و مانند ندارد.

کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها

این سخنی است که روح آن اخلاص است

وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا.

و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است].

أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ،

خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است،

وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ.

و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است.

إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا،

موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد

وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا.

و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد.

کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ،

آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد،

مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا،

بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد،

وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا

یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود.

إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ،

جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد

وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ،

و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد.

وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ

خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد.

وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ،

و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد.

ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ،

سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها،

ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ

تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد

وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛

و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد

[سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)]

وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ،

و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛

اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ،

پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛

وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12]

و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود

وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13]

و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود،

إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16]

(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده

وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ.

و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند).

عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ،

این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود

وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ.

و به حوادث جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبی می دانست.

ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ

او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند،

وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ.

و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد.

فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا،

هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛

عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21]

گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند

مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا.

و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند.

فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا،

خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید

وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22]

و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد

وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23]

و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت.

وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ

او برای هدایت مردم قیام کرد،

وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25]

و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشم هایشان را بینا ساخت

وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ

و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت

وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ،

و آنها را به راه راست دعوت فرمود.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار،

سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد.

فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة،

سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد

قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ،

و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار

وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ.

و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد.

صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ

درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی

وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ!

و برگزیده او از میان خلایق باد!

وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ!

و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش!

[قرآن، قانون قوم برگزیده]

ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ

سپس رو به اهل مجلس کرد

وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ!

(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!)

نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ،

مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید

وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ

و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید.

وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ.

پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست

وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ،

و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق

وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28]

و قرآن صادق و نور آشکار

وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29]

و روشنایی پر فروغ است.

بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ،

کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار،

مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ،

ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار.

قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ،

کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند.

بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ،

از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت

وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ،

و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند

وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ،

و براهین روشن و کافی را بررسی کرد

وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

و دستورهای اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت.

👈 از این‌جا به بعد تا چند سطر به برخی حکمت‌ها و فواید ایمان، نماز، زکات، حج، و ... اشاره شده است:

فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ،

سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است]

وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ،

و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور.

وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ،

«زکات» را موجب تزکیه نفس

وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ،

و نموّ روزی؛ «روزه» را عامل تثبیت اخلاص.

وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ،

«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام.

وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ،

«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها.

وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]،

«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام، و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی.

وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ،

«جهاد» را موجب عزّت اسلام.

وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ،

«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق.

وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ،

«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم.

وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ،

«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا؛ «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت؛

وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ،

«قصاص» را وسیله حفظ نفوس؛

وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ،

«وفای به نذر» را موجب آمرزش؛

وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34]

«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها؛

وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ،

«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها؛

وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ،

«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار.

وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ،

«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس؛

وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ.

و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق.

فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ). [37]

اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید

و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.

وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ،

خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید

فَإنَّهُ (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38]

و راه علم و آگاهی را پیش گیرید؛

چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند.

[فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را بازمی شناساند]

ثم قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ!

سپس فرمود: ای مردم!

اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)

بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد).

أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً

آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است

وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً،

و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد و آنچه را می گویم غلط نمی گویم

وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39]

و در اعمالم راه خطا نمی پویم.

(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40]

به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است

حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41]

و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.

فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ،

هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما!

وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ،

و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما.

وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله).

و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!

فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ،

آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد.

مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ

از طریقه مشرکان روی بر تافت

ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46]

و بر گردن هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.

داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،

او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد.

یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49]

بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد

حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50]

و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید

وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ،

و حق آشکار شد.

وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ،

نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت.

وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ،

افسر نفاق بر زمین فرو افتاد.

وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ

گره های کفر و اختلاف گشوده شد

وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ

و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید،

الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58]

در حالی که گروهی اندک و تهی دست بیش نبودید!

[فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را باز می شناساند]

وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ،

آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید

مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ،

و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه

وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ،

و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید

وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63]

و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود

وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ،

و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید

تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ.

و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند!

فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)

اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد،

بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی،

بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید.

بَعْدَ أَنْ مُنِيَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ،

او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند.

کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ،

ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد

أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود،

قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا،

پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را به وسیله او سرکوب می نمود

فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75]

و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد

وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه

و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود

مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ،

او (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید

مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ،

و در راه انجام دستورهای الهی تلاش می نمود

قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ،

و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.

مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80]

او همیشه آماده (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می کرد

وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81]

و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش،

فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83]

نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار

وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ

پیش آید و توقّع شنیدن اخبار (بد درباره ما) داشتید

وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛

و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید!

[فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه» گوشزد می کند]

فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ

اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید

وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ،

و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت،

ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ،

ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت

وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ،

و پرده دین کنار رفت.

وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ،

گمراهان به صدا درآمدند و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند.

وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ،

نعره های باطل برخاست

فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96]

و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند.

وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ،

شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود

فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ،

و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش!

ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً،

سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت!

وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً،

شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت

فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ،

و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید .

هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101]

در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع

وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]

و جراحات قلبی ما التیام نیافته

وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ

و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!»

(أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104]

و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد.

فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ!

چه دور است این کارها از شما!

وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ،

راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟

وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]،

با این که کتاب خدا قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور،

وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ،

نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار،

وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ،

اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید!

أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟

آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟

بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.

آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند

(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ

و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد

وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108]

و در آخرت از زیانکاران است.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها،

آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد

وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111]

و تسلیمتان شود،

ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113]

ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید

وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114]

و شعله های آن را به هیجان درآوردید

وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ

و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید

وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِيِّ

و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق

وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ.

و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید.

تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء،

به بهانۀ گرفتن کف از روی شیر، آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.

(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).

وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ،

برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید.

وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]

ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او

وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا.

و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد!

[فاطمه (س) و فدک]

وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟

عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم!

أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟

آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟

(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟

چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟

بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ

آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان!

أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟

آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟

[استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر درباره فدک]

یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ!

ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده!

أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟

آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟

لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119]

چه سخن ناروایی!

أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ

آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟

إذْ یَقُولُ: (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120]

در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد»

وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:

و در داستان یحیی بن زکریا می فرماید:

(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ). [121]

«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد»

وَ قَالَ: (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122]

و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند»

وَ قالَ: (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123]

و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند

که سهم (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد»

وَ قَالَ: (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124]

و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران».

وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟

شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟

وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟

و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است

أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟

که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند،

أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟

و من با پدرم یک مذهب نداریم؟

أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟

یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟

فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128]

حال که چنین است، پس بگیر آن ارث مرا که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو.

تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ،

ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم).

فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ،

پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست

وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)،

و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)،

وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ

و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید.

وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ،

اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت!

(وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129]

و (بدانید) «هر چیزی که خداوند به شما داده سرانجام قرارگاهی دارد و در موعد خود انجام می گیرد و بزودی خواهید دانست»

یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130]

«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد.

[فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می کند]

ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ الأَنصَارِ

سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته

فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132]

با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان

وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ!

و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام!

مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی

این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟

وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟

این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟!

أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟

آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟»

سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ

چه زود اوضاع را دگرگون ساختید

وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137]

و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید،

وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ.

با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست.

أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)

آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟

فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]

مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر

وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ،

و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک

وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ،

و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ

وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ،

و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید

وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ.

و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند!

فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،

به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ

لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ،

و ضایعه ای است جبران ناپذیر.

أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ

ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود.

فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ،

همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام

هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً،

با صدای بلند و فریاد و یا آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود.

وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ

پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند

حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.

چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است.

(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ

آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ

و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند.

أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ

آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟

(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً

و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند

وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146]

و خداوند بزودی شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد».

[فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی خواند]

أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ!

عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148]

أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع

آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید

وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟

و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود

تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ

و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟!

وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ،

با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید،

تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ،

دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟

وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ (تُعینُونَ)،

و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟

وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151]

با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید.

مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ،

در خیر و صلاح معروفید

وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ.

و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ،

با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید.

وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152]

شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید

لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ،

و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید.

نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ،

دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید،

حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ،

تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد

وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ،

و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت.

وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ،

نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست.

وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ،

آتش کفر خاموش گشت

وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159]

و دعوت به پراکندگی متوقف شد

وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ،

و نظام دین محکم گشت.

فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟

پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟

وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟

چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید

وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟

و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟

(أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ

«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند

وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ

و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟

وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ

در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟

فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161]

با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید».

[فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند]

أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162]

آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید.

وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ،

کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید

قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163]

و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید

وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ،

و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید.

فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ،

آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید

وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165]

و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید!

فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً

اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،

فَإنَّ اللهَ لَغَنِيٌّ حَمِیدٌ).[166]

(به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است».

أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ

بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم.

عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ

با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته

وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ،

و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است.

وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ،

ولی چون قلبم از اندوه پر بود

وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ (الْغَیْظِ)،

و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،

وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169]

کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت

وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ،

و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد

وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ.

تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند،

فَدُونَکُمُوهَا

اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما،

فَاحْتَقِبُوهَا[171]

محکم بچسبید.

دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ (نقبة)[173] الْخُفِّ،

ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است!

بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174]

داغ ننگ بر آن خورده

مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ،

و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن

مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ.

و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست!

فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ.

فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست.

(وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176]

«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!»

وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَيْ عَذَاب شَدِید،

و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد،

فَاعْمَلُوا (إنَّا عَامِلُونَ *

«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم

وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177]

و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!».

پی نوشت:

[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه.

[2] جمع «الی» نعمت.

[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن.

[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر.

[5] زیاد.

[6] «ندب»: دعوت نمودن.

[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع.

[8] پیروی کردن.

[9] از ماده «ذرأ» آفرید.

[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن.

[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم».

[12] او را آفرید.

[13] او را مبعوث داشت.

[14] مستور.

[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور.

[16] محفوظ.

[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار.

[18] جمع «دهر» روزگاران دراز.

[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها.

[20] جمع «عاکف»، ملازمان.

[21] جمع «وثن»، بت ها.

[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا.

[23] تحیر و راه نیافتن.

[24] گمراهی، ضد رشد.

[25] کوری و گمراهی.

[26] فراگرفته شد.

[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر.

[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است.

[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن.

[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند.

[31] ایصال، رساندن.

[32] نظم و ترتیب دادن.

[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن.

[34] نقص و کم دادن.

[35] انداختن شیء.

[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است.

[37] آل عمران، آیه 102.

[38] فاطر، آیه 28.

[39] دوری و تجاوز از حق.

[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد.

[41] توبه، آیه 129.

[42] نسبت او را بررسی کنید.

[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان.

[44] راه، محله، مرکز.

[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف.

[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس.

[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند.

[48] «انهزام» شکست خوردن.

[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست.

[50] شب صبح را شکافت.

[51] روشن شد.

[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری.

[53] هلاک شد.

[54] مردمان پست و فرومایه.

[55] به زبان آوردید.

[56] مردم (کمتر از ده نفر).

[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان.

[58] جمع «اخمص» گرسنگان.

[59] آب اندک.

[60] فرصت.

[61] شعله کوچک آتش.

[62] لگدکوب.

[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر.

[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید.

[65] پوست بز دباغی نشده.

[66] گرفتار شد.

[67] سرکردگان عرب.

[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان.

[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها.

[70] شاخ.

[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد.

[72] فعل ماضی از قذف: انداخت

[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود.

[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد.

[75] فرورفتگی کف پا.

[76] «إخماد»: خاموش کردن.

[77] شعله آتش.

[78] رنج پذیر، رنج بر.

[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا.

[80] رنج بر، زحمت کش.

[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان.

[82] انتظار می کشیدید.

[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب.

[84] توقع داشتید.

[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید.

[86] رویارویی دو طرف در جنگ.

[87] خار، کینه و عداوت در دل.

[88] پوشیده شد.

[89] روپوش.

[90] ساکت، خاموش.

[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش.

[92] ظاهر شد.

[93] ساقط، زبون، گمنام.

[94] رئیس ارجمند.

[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن.

[96] ساحت ها.

[97] جای خزیدن.

[98] خدعه.

[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش.

[100] جراحت و زخم.

[101] وسیع، گشاد.

[102] زخم.

[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته.

[104] توبه، آیه 49.

[105] از «زهر» درخشان، فروزان.

[106] نور چهره و غالب.

[107] طلب کند.

[108] آل عمران، آیه 85.

[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن.

[110] آسان شود.

[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند.

[112] آتش جنگ را روشن کردید.

[113] بر وزن «تمرة» شعله.

[114] قطعه شعله ور شده از آتش.

[115] بریدن.

[116] جمع «مدیه» کارد تیز.

[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد.

[118] مائده، آیه 50.

[119] تهمت بزرگ و عجیب.

[120] نمل، آیه 16.

[121] مریم، آیه 5 - 6.

[122] انفال، آیه 75.

[123] نساء، آیه 11.

[124] بقره، آیه 180.

[125] محبوبیت و منزلت.

[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را.

[127] مهار شد.

[128] افسارزده و جل شده (آماده).

[129] انعام، آیه 67.

[130] هود، آیه 39.

[131] چشم یا نگاه.

[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده.

[133] جمع عضد، نصرت و بازو.

[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده.

[135] سستی در عمل و نادانی در عقل.

[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب.

[137] پی و مانند آن است که ذوب شود.

[138] امر عظیم.

[139] از «وسعت»، گشاد شد.

[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد.

[141] شکاف.

[142] خیرش تمام و منقطع شده.

[143] شر و بلا.

[144] آواز بلند.

[145] صدای بلند.

[146] آل عمران، آیه 144.

[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود.

[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد.

[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص.

[150] مجلس و محل مشورت.

[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن.

[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان.

[153] جریان و کثرت.

[154] شیر دوشیده شده.

[155] در اینجا خضوع گردنکشان.

[156] هیجان.

[157] شعله های آتش فرونشست.

[158] آرامش پیدا کرد.

[159] فتنه.

[160] نظم یافت.

[161] توبه، آیه 13.

[162] آسایش زندگی.

[163] راحت و آرامش.

[164] «مَجّ» ریختن.

[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید.

[166] ابراهیم، آیه 8.

[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه.

[168] ضعف و سستی.

[169] نیزه.

[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند.

[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود.

[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد.

[173] نازک شدن پشت پای شتر.

[174] عیبی که در معرض زوال نباشد.

[175] عیب و عار.

[176] شعراء، آیه 227.

[177] هود، آیه 121 و 122

759) میانبُری به حقیقت! به ضمیمه پیوست1

http://javahery.blogfa.com/post/368/%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%8f%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d8%b6%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87-%d9%be%db%8c%d9%88%d8%b3%d8%aa1

758) چرا حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) برای فدک مبارزه کرد؟

گاهی گفته می‌شود چرا حضرت فاطمه زهرا (س) دنبال پس گرفتن فدک رفت و چرا از مال دنیا چشم نپوشید؟

پاسخ

پاسخ‌های متعددی می‌توان ارائه کرد، لیکن مهم‌ترین آن‌ها به قرار ذیل است:

1. در اختیار داشتن فدک با درآمد بالای آن در حکم پشتوانه قوی برای قدرت سیاسی است و مردم اگر می‌دیدند فدک در اختیار حضرت فاطمه س و حضرت علی ع است، به سوی او گرایش نشان می‌دادند و در حقیقت پس گرفتن فدک در حکم کودتای خاموش بود و هیئت حاکم این مطلب را به خوبی درک کرد وگرنه به هیچ‌وجه حاضر نبود خسارات تصاحب فدک را تحمل کند.

2. اگر این‌کار را نمی‌کرد به دزدی از بیت المال متهم می‌شود.

توضیح این‌که:

در مجموع، فواید فدک برای حضرت زهرا (س) و خانواده چند چیز بود که مهم‌ترین آن‌ها فراهم شدن پشتوانه خلافت و ولایت و امارت ظاهری حضرت علی ع. اگر عواید فراوان فدک در اختیار حضرت علی ع قرار می‌گرفت، بسان آنچه حضرت خدیجه در اختیار پیامبر اکرم ص قرار داد، در توسعه و رشد مذهب تأثیر فراوانی می‌گذاشت به ویژه که بسیاری از مردم تازه مسلمان و فقیر بودند. لیکن آنچه مهم است این‌ها فواید فدک بود و یا عامل غصب آن بود و آنچه در عمل حضرت زهرا س را مجبور کرد به جنگ غاصبان فدک برود، رهایی از اتهام دزدی از بیت المال بود. اگر حضرت زهرا س برای فدک مراجعه نمی کرد،‌ بدخواهان اهل بیتع مانند همین وهابی‌ها و داعشی‌ها می گفتند: پیامبر اکرم ص رحلت کرد و دخترش خواست بخش مهمی از اموام مردم را به ناحق تصاحب کند، ولی ابوبکر اموال بیت المال را به مردم بازگرداند؛ اما با محاجه حضرت زهرا س و اثبات حقانیت خود و اخذ نامه‌ای از ابوبکر مبنی بر بازگرداندن فدک به حضرت (هرچند عمر حضرت زهرا س را در مسیر بازگشت به خانه و یا در همان مسجد دید و سند را از او گرفت و در آن آب دهان انداخت و پاره کرد!!) درحقیقت صداقت خود را به ثبت رساند و اکنون که از آن جریان بیش از هزار و چهارصد سال گذشته، می بینیم که همگان به صداقت و حقانیت و مظلومیت حضرت زهرا- س اذعان و اقرار دارند و بزرگانی از اهل تسنن و حتی خود ابوبکر آرزو می کردند و می‌کنند که ای کاش حق زهرای مرضیه را به او داده بودند و این ظلم در حق او روا داشته نمی شد. بنابراین،‌ به باور نگارنده، حضرت زهرا س برای دفاع از حیثیت و صداقت خویش، ناگزیر از مبارزه و محاجه برای بازگرداندن فدک بود و گرنه مورد شتامت و اتهام دشمنان قرار می گرفت، بله فواید مهم دیگری هم در پی داشت مانند حمایت مالی از خلافت و ولایت همسر و نیز کمک به فقرا و مانند آن .

518)  خلاصه مقاله «چگونه با اهل تسنن مناظره کنیم؟» /میانبُری به حقیقت

http://javahery.blogfa.com/post/457/518)-%d8%ae%d9%84%d8%a7%d8%b5%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d9%87-%c2%ab%da%86%da%af%d9%88%d9%86%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%87%d9%84-%d8%aa%d8%b3%d9%86%d9%86-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b8%d8%b1%d9%87-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85-%c2%bb-%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%8f%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa

757) برهان فاطمی و نقد شبهات/2

پیوست1 برهان فاطمی و نقد شبهات

بسم الله الرحمن الرحیم

۱۳۹۹/۱۰/۲۹

ادامه دو پست قبل(میانبری به حقیقت)

پیوست1 : برهان فاطمی و نقد شبهات

در حوزه مباحثات کلامی، فقهی، تاریخی، و ... شیعه و سنی سخن بسیار است و به طور طبیعی پرداختن به همه آن‌ها نه از یک نفر بر می‌آید و نه یک نفر توان آن را دارد که به همه حوزه‌ها ورود کند؛ بنابراین گریزی نیست از این که بر مسئله اصلی تمرکز شود و از مسائل فرعی به دقت بازشناسی شود. برای مثال، در برهان فاطمی ممکن است طرف مخالف با زیرسؤال بردن فدک یا هجوم به خانه وحی و زدن دخت پیامبرص و ... دنبال تضعیف این برهان باشد، باید به او گوشزد شویم که این‌ها هیچ‌یک مسئله اصلی نیست، بلکه مسئله اصلی این است که حضرت فاطمه زهرا س به هر دلیل – حتی اگر از نگاه مخالفان بی‌وجه باشد! - بیعت ابوبکر را برگردن نداشته است و در عین حال به اجماع تمام مسلمانان همه فرق برترین زن بهشتی بوده و از سوی دیگر حتماً‌ بیعت امامی را برگردن داشته وگرنه مشمول «میتة جاهلیة» یعنی مرگ کفر می‌شده، سؤال این است که او بیعت کدام امام را برگردن داشته؟ ابوبکر یا علی؟ نفر سومی هم که در کار نیست، بر ابوبکر هم خشم گرفته و بیعت او را برگردن نداشته، پس چاره‌ای نیست جز این که او بیعت همسرش امیرالمؤمنین علی ع را برگردن داشته باشد. معنای این برهان این است که در زمان حیات ابوبکر سیده زنان بهشت بیعت علی ع را برگردن داشته و این همان برهان فاطمی است. آنچه به این برهان مربوط است، به مسئله اصلی ارتباط پیدا می‌کند و آنچه این برهان را هدف نگرفته باشد، جزو مسائل فرعی به شمار می‌رود، هرچند بین مسائل فرعی نیز رتبه‌بندی وجود داشته باشد.

شبهه1: رضایت بعد از خشم

بر اساس نقل شعبی، پس از ناراحتی فاطمه س از ابوبکر و عمر و عیادت آن‌ها از او، حضرت فاطمه س از ابوبکر و عمر راضی شد. متن روایت: عن الشعبي قال لما مرضت فاطمة أتاها أبو بكر الصديق فأستئذن عليها فقال علي يا فاطمة هذا أبو بكر يستئذن عليك فقالت أتحب أن أأذن؟ قال نعم فأذنت له فدخل عليها يترضاها وقال والله ما تركت الدار والمال والأهل والعشيرة إلا لإبتغاء مرضاة الله ومرضاة رسوله ومرضاتكم أهل البيت ثم ترضاها حتي رضيت.

پاسخ: این نقل پذیرفته نیست؛‌ زیرا:

اولاً: شعبی از تابعین است و خود شاهد ماجرا نبوده و سند روایت مرسل است و بر اساس روش اهل تسنن در ارزیابی روایات، چنین روایتی – اگر بر فرض مشکل دیگری نداشته باشد – توان مقابله با روایت صحیح السند موجود در صحیح بخاری را ندارد و پذیرفته نمی‌شود.

ثانیاً: شعبی ناصبی و دشمن امیرمؤمنان ع است و روایت فرد ناصبی که دشمن اهل بیت ع است، پذیرفته نیست؛ به ویژه که محتوای این روایت به نفع او است.

دلیل ناصبی بودن او:

بلاذري و ابوحامد غزالي به نقل از خود شعبي مي نويسند: «عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا علي الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره...؛ در شهر بصره همراه عده اي بر حجاج وارد شديم گروهي از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود يادي از علي بن ابوطالب كرد و از او بدگويي نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويي كرديم ...».

(البلاذري (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 4، ص 315؛ الغزالي (متوفاي505هـ)، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346، ناشر: دار االمعرفة - بيروت.)

ثالثاً: قرائن زیر موافق نقل صحیح بخاری و مخالف نقل مرسل شعبی ناصبی است.

1. دفن شبانه

اگر فاطمه از ابوبکر و عمر راضی شد، چرا وصیت کرد قبر او مخفی باشد و همسرش علی بن ابی‌طالب ع نیز به وصیتش عمل کرد؟ ابن قتيبه دينوري در تأويل مختلف الحديث مي نويسد:

«وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا؛ فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچي كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وي سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند».

(دينوري (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972.)

و عبد الرزاق صنعاني مي نويسد:

«عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلي الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فر بها علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء؛ از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد. گفت علی با این کار از ابوبکر فرار کرد تا بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتي بين آن دو وجود داشت».

و در ادامه نيز مي گويد:

«عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك؛ از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد».

(الصنعاني (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 521، ح 6554 و ح 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.)

شبهه

شخصی به نام محمدباقر سجودی به این که چرا ابوبکر در تشییع جنازه حضرت فاطمه س شرکت نکرد، گفته است چون عرب رسم نداشت در تشییع جنازه زنان جز فامیل شرکت کنند و از این رو ابوبکر شرکت نکرد!! «زن عمر و ابوبکر هم که مردند در جایی نخواندم همه مردم جمع شده باشند؛ کسی جار نزده که جمع شوید ملکه اسلام مرده».

پاسخ: حق این بود که به این شبهه اشاره نکنم؛ بیچاره عوامی که مشکلات عقیدتی‌شان را از راه مشاوره با چنین افرادی حل و فصل می‌کنند! ولی چون مقیدم هرچه در نقد برهان فاطمی گفته شده، بیاورم هرچند خیلی سست باشد، آن را آوردم. اگر این مطلب را به خود امام بخاری عرضه می‌کردند احتمالاً‌ از عصبانیت داد می‌کشید که ای نادان:‌ اولاً‌: مگر ابوبکر – پدر زن پیغمبر - غریبه این خانواده بود؟! غریبه‌تر از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه و زبیر و ...؟! ثانیاً: آخر این همه ایستادگی و خیال‌بافی در برابر نصوص چه محلی از اعراب دارد؟! ثالثاً: زن ابوبکر و عمر جایگاه فاطمه دختر پیامبر ص را داشتند؟ آن‌ها هم سیدة نساء اهل الجنة بودند که چنین سخنی بر زبان راندی؟ رابعاً: مگر همه چیز را در تاریخ می‌نویسند؟ تو جایی نخواندی هم دلیل بر نبودن است؟ آخر بی‌سوادی و بلاهت تا کجا؟!!!! خامساً: چرا عایشه شرکت نکرد؟ او که زن بود و زن پدر فاطمه س ؟!!! (گزارش‌های متعددی وجود دارد که عایشه خواست بیاید ولی اسما بنا به وصیت حضرت زهرا س به او اجازه ورود نداد. (ابن‌عبدالبر،الاستیعاب، ج4، ص 1897ـ1898؛ ابن اثیر جزری، ج5، ص524؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج3، ص48؛ و ...))

2. وصیت بر منع از نماز خواندن ابوبکر و عمر بر پیکر مطهر

همچنین وصیت کرد که علی ع اجازه ندهد ابوبکر و عمر بر او نماز بگذارند؛ از این رو شبانه بر او نماز خواند و آن‌ها را خبر نکرد و این را بخاری در صحیحش آورده است:

«وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلي الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّي عليها؛ فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند».

(صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998)

ابن حجر نیز در شرح صحیح بخاری آورده است: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت. همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را ز این ماجرا آگاه نکرد»

(فتح الباری، کتاب المغازی، باب خیبر، ج 7، ص 493، ح 4240؛ الفرائض، ج 12، ص 5، ح 6726)

شبهه 2: عدم جواز قهر بیش از سه روز

قهر مسلمان از مسلمان دیگر بیش از سه روز جایز نیست و فاطمه س کسی نبود که این را نداند از این رو حتماً‌ با ابوبکر آشتی کرده‌ است.

پاسخ:

الف) اولاً: رفتار حضرت فاطمه زهرا س ملاک است؛ زیرا به حکم آیه تطهیر او پاک است و برترین زن بهشتی است که روایت آن در صحیح بخاری و بسیاری از منابع شیعه و سنی آمده و مطلب متواتر است؛ از این رو یا این حکم (قهر سه روز) قیود و شروطی دارد و یا از اساس درست نیست.

ثانیاً: این فرضیه یا بهتر بگوییم توقع گوینده مخالف مهم‌ترین نصوص است که در ذیل می‌آید و اگر قرار باشد با نصوص این گونه عمل شود، از دین و مذهب فقط نامش باقی می‌ماند البته اگر بماند!

ثالثاً: داده‌های تاریخی را با تخیّلات و یک حکم اختلافی فقهی – اخلاقی نقد نمی‌کنند و این مقدار خطای فاحش روشی نشان می‌دهد گوینده در مراحل ابتدایی کسب دانش است! و نیز نشان می‌دهد مخالف چقدر از پاسخ منطقی و منطبق بر روش علمی درمانده شده است!

رابعاً: راوی و بخاری که روایت او را صحیح دانسته و روایت کرده (فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ) به اندازه این آقا از احکام فقهی آگاهی نداشته‌اند که چنین روایتی نقل کرده‌اند؟

ب) تداوم قهر بلکه خشم

بار دیگر روایات صحیح بخاری را مرور می‌کنیم که بر تداوم خشم فاطمه س دلالت روشن دارد. در كتاب أبواب الخمس، مي نويسد:

«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ- صلي الله عليه وسلم- فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ؛ فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وي روي گردان شد و اين ناراحتي ادامه داشت تا از دنيا رفت».

(صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2926)

در كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، حديث 3998 مي گويد:

«فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ علي أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي تُوُفِّيَتْ؛ فاطمه بر ابوبكر غضب كرد وبا وي سخن نگفت تا ازدنيا رفت».

(صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998)

در كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ حديث 6346 مي نويسد:

«فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي مَاتَتْ؛ پس فاطمه از ابوبكر كناره گيري كرد وبا وي سخن نگفت تا از دنيا رفت».

(صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346)

و در روايت ابن قتيبه آمده است كه هنگامي كه آن دو براي عيادت آمدند، فاطمه زهرا سلام الله عليها اجازه ورود نداد و ناچار شدند به اميرمؤمنان علي عليه السلام متوسل شوند و آن حضرت وساطت كرد، در پاسخ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «البيت بيتك؛ يعني علي جان!» خانه خانه تو است، تو مختاري هر كسي را كه دوست داري اجازه ورود بدهي. امير مؤمنان عليه السلام براي اتمام حجت و اين كه آن دو بعداً بهانه نياورند كه ما مي‌خواستيم از فاطمه رضايت بگيريم، ولي علي نگذاشت، به آن دو اجازه ورود داد . هنگامي كه آن دو عذرخواهي كردند، صديقه طاهره نپذيرفت، بلكه از آن ها اين چنين اعتراف گرفت:

«نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أ رضي فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني؛ شمارا به خدا سوگند مي دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خوشنودي فاطمه خوشنودي من، و ناراحتي او ناراحتي من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟».

هر دو نفر اعتراف كردند: آري ما از رسول خدا اين‌گونه شنيده‌ايم.

«نعم سمعناه من رسول الله صلي الله عليه وسلم».

سپس صديقه طاهره فرمود:

«فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه؛ پس من خدا و فرشتگان را شاهد مي گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد».

به اين نيز بسنده نكرده و فرمود:

«والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها؛ به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد».

(الدينوري، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 17، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.)

شبهه 3

ممکن است گفته شود ابوبکر بعداً‌ پشیمان شده و توبه کرد.

پاسخ

1. توبه پس از رحلت حضرت فاطمه س – بر فرض پذیرش – شاید به کار خود او بیاید ولی راه مناسبی برای فرار مخالفان شیعه از برهان قاطع فاطمی نیست؛ زیرا اولاً: طبق روایت صحیح بخاری خشم حضرت فاطمه س ملاک است و اگر توبه – برفرض پذیرش این فرضیه – مؤثر می‌بود، می‌بایست پیامبر ص در روایت می‌فرمود: هرکس فاطمه را به خشم آورد من را به خشم آورده، مشروط به این‌که توبه نکند! ثانیاً: در برهان قاطع فاطمی به عدم بیعت فاطمه با ابوبکر استناد شده و بر فرض ابوبکر توبه هم کرده باشد، تأثیری در مطلب ندارد؛ زیرا برهان تنها مستند به رفتار حضرت فاطمه س تنظیم شده است.

2. اگر چنین بود حداقل می‌بایست عایشه دختر ابوبکر از آن اطلاع داشته باشد و خبر دهد،‌ درحالی که برعکس است.

3. اگر چنین می‌بود فدک را به او بازمی‌گرداند.

756) برهان قاطع فاطمی/1

برهان قاطع فاطمی

1) بخاری از پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- نقل کرده است که فرمود:

« فاطمة بضعة منی، فمن أغضبها أغضبنی» ترجمه: فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را آزار دهد، مرا آزار داده است.

متقی هندی نیز آورده است:

«إن الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها» (کنز العمال، ح34222 و 34223)

حاکم در المستدرک علی الصحیحین این حدیث صحیح (حاکم به صحیح بودن تصریح دارد و اساسا کل مستدرک از دیدگاه او همین طور است) را آورده است: «هر کس فاطمه را آزار دهد، خدا را آزار داده است» (المستدرک، ج 3، ص 154، دار المعرفة)

نتیجه:‌ اگر این احادیث را کنار هم بگذاریم به دست می آید: هر کس فاطمه را آزار دهد، خدا و پیامبر او را آزار داده و غضب خدا و پیامبرش را به دست آورده است.

حال در صحیح بخاری می خوانیم:

«فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و با او سخن نگفت تا رحلت کرد.» (صحیح بخاری، ح 1265)

این احادیث را چگونه باید جمع بندی کنیم؟

اگر گفته شود:‌ فاطمه بی خود غضبناک شده، گوییم: پس به تصریح پیامبر، خدا و رسولش نیز بی خود غضبناک می شوند، راه دیگر این است که سخن صریح پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله- را تحریف معنوی کنیم!

2) ابن حجر در شرح صحیح بخاری نقل کرده است:

«فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت. همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را ز این ماجرا آگاه نکرد» (فتح الباری، کتاب المغازی، باب خیبر، ج 7، ص 493، ح 4240؛ الفرائض، ج 12، ص 5، ح 6726)

سؤال: دخت گرامی پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- به حکم روایت بخاری و دیگران که در شمار قبل (دوم) گذشت، بهترین زنان جهان بود [بخاری نقل می کند که پیامبر- صلی الله علیه و آله- فرمود: «فاطمة سیدة نساء اهل الجنة» (صحیح بخاری، ج4، ص 25، باب مناقب قرابة رسول الله (ص)) نیز فرمود: «یا فاطمة! إن الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک» (صحیح بخاری، ج4، ص 210؛ مستدرک حاکم، ج3، ص 154) و احادیث مشابه که بسیار است.] و طبعاً چنین زنی معصوم یا تالی تلو معصوم است،‌ حال چنین زنی چرا با ابوبکر بیعت نکرد؟ اگر واقعا خلافت ابوبکر مشروع بود، چرا دخت گرامی پیامبر اعظم- صلی الله علیه و آله- نسبت به وی خشمگین بود؟

پیامبر- صلی الله علیه و آله- فرمود:

«من مات و لم یکن فی عنقه بیعة امام فقد مات میتة جاهلیتة» (صحیح مسلم، ج 6، ص 22؛ سنن بیهقی، ج8، ص 156؛ و ...)

اکنون دو نکته قابل توجه است، باید ببینیم کدام درست است:

  1. فاطمه زهرا –سلام الله علیها- با ابوبکر بیعت نکرد و بیعت امامی را بر گردن نداشت، در این صورت- العیاذ بالله- مرگ جاهلی داشته است!!
  2. کسی که خود را امام زمان معرفی می کرد، امام واقعی نبود بلکه در جایگاه امام واقعی نشسته بود و فاطمه زهرا- سلام الله علیها- بیعت امام دیگری (علی (ع)) را بر گردن داشت.

کدام یک را بپذیریم؟

روشن است که پاسخ دوم صحیح و مؤید به آیات و روایات متواتر است.

شبهات

برخی برای خلاصی از این برهان کوشیده‌اند شبهاتی را مطرح کنند. در ذیل به این شبهات پاسخ داده می‌شود:

شبهه1: رضایت بعد از خشم
بر اساس نقل شعبی، پس از ناراحتی فاطمه س از ابوبکر و عمر و عیادت آن‌ها از او، حضرت فاطمه س از ابوبکر و عمر راضی شد. متن روایت: عن الشعبي قال لما مرضت فاطمة أتاها أبو بكر الصديق فأستئذن عليها فقال علي يا فاطمة هذا أبو بكر يستئذن عليك فقالت أتحب أن أأذن؟ قال نعم فأذنت له فدخل عليها يترضاها وقال والله ما تركت الدار والمال والأهل والعشيرة إلا لإبتغاء مرضاة الله ومرضاة رسوله ومرضاتكم أهل البيت ثم ترضاها حتي رضيت.
پاسخ: این نقل پذیرفته نیست؛‌ زیرا:
اولاً: شعبی از تابعین است و خود شاهد ماجرا نبوده و سند روایت مرسل است و بر اساس روش اهل تسنن در ارزیابی روایات، چنین روایتی – اگر بر فرض مشکل دیگری نداشته باشد – توان مقابله با روایت صحیح السند موجود در صحیح بخاری را ندارد و پذیرفته نمی‌شود.
ثانیاً: شعبی ناصبی و دشمن امیرمؤمنان ع است و روایت فرد ناصبی که دشمن اهل بیت ع است، پذیرفته نیست؛ به ویژه که محتوای این روایت به نفع او است.
دلیل ناصبی بودن او:
بلاذري و ابوحامد غزالي به نقل از خود شعبي مي نويسند: «عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا علي الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره...؛ در شهر بصره همراه عده اي بر حجاج وارد شديم گروهي از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود يادي از علي بن ابوطالب كرد و از او بدگويي نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويي كرديم ...».
(البلاذري (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 4، ص 315؛ الغزالي (متوفاي505هـ)، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346، ناشر: دار االمعرفة - بيروت.)
ثالثاً: قرائن زیر موافق نقل صحیح بخاری و مخالف نقل مرسل شعبی ناصبی است.
1. دفن شبانه
اگر فاطمه از ابوبکر و عمر راضی شد، چرا وصیت کرد قبر او مخفی باشد و همسرش علی بن ابی‌طالب ع نیز به وصیتش عمل کرد؟ ابن قتيبه دينوري در تأويل مختلف الحديث مي نويسد:
«وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا؛ فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچي كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وي سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند».
(دينوري (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972).
و عبد الرزاق صنعاني مي نويسد:
«عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلي الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فر بها علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء؛ از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد. گفت علی با این کار از ابوبکر فرار کرد تا بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتي بين آن دو وجود داشت».

و در ادامه نيز مي گويد:
«عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك؛ از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد».
(الصنعاني (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 521، ح 6554 و ح 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ)
شبهه
شخصی به نام محمدباقر سجودی به این که چرا ابوبکر در تشییع جنازه حضرت فاطمه س شرکت نکرد، گفته است چون عرب رسم نداشت در تشییع جنازه زنان جز فامیل شرکت کنند و از این رو ابوبکر شرکت نکرد!! «زن عمر و ابوبکر هم که مردند در جایی نخواندم همه مردم جمع شده باشند؛ کسی جار نزده که جمع شوید ملکه اسلام مرده».
پاسخ: حق این بود که به این شبهه اشاره نکنم؛ بیچاره عوامی که مشکلات عقیدتی‌شان را از راه مشاوره با چنین افرادی حل و فصل می‌کنند! ولی چون مقیدم هرچه در نقد برهان فاطمی گفته شده، بیاورم هرچند خیلی سست باشد، آن را آوردم. اگر این مطلب را به خود امام بخاری عرضه می‌کردند احتمالاً‌ از عصبانیت داد می‌کشید که ای نادان:‌ اولاً‌: مگر ابوبکر – پدر زن پیغمبر - غریبه این خانواده بود؟! غریبه‌تر از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه و زبیر و ...؟! ثانیاً: آخر این همه ایستادگی و خیال‌بافی در برابر نصوص چه محلی از اعراب دارد؟! ثالثاً: زن ابوبکر و عمر جایگاه فاطمه دختر پیامبر ص را داشتند؟ آن‌ها هم سیدة نساء اهل الجنة بودند که چنین سخنی بر زبان راندی؟ رابعاً: مگر همه چیز را در تاریخ می‌نویسند؟ تو جایی نخواندی هم دلیل بر نبودن است؟ آخر بی‌سوادی و بلاهت تا کجا؟!!!! خامساً: چرا عایشه شرکت نکرد؟ او که زن بود و زن پدر فاطمه س ؟!!! (گزارش‌های متعددی وجود دارد که عایشه خواست بیاید ولی اسما بنا به وصیت حضرت زهرا س به او اجازه ورود نداد. (ابن‌عبدالبر،الاستیعاب، ج4، ص 1897ـ1898؛ ابن اثیر جزری، ج5، ص524؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج3، ص48؛ و((

2. وصیت بر منع از نماز خواندن ابوبکر و عمر بر پیکر مطهر
همچنین وصیت کرد که علی ع اجازه ندهد ابوبکر و عمر بر او نماز بگذارند؛ از این رو شبانه بر او نماز خواند و آن‌ها را خبر نکرد و این را بخاری در صحیحش آورده است:
«وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلي الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّي عليها؛ فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند».
)صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998(
ابن حجر نیز در شرح صحیح بخاری آورده است: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت. همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را ز این ماجرا آگاه نکرد»
(فتح الباری، کتاب المغازی، باب خیبر، ج 7، ص 493، ح 4240؛ الفرائض، ج 12، ص 5، ح 6726)

**************************************

شبهه 2: عدم جواز قهر بیش از سه روز
قهر مسلمان از مسلمان دیگر بیش از سه روز جایز نیست و فاطمه س کسی نبود که این را نداند از این رو حتماً‌ با ابوبکر آشتی کرده‌ است.
پاسخ:
الف) اولاً: رفتار حضرت فاطمه زهرا س ملاک است؛ زیرا به حکم آیه تطهیر او پاک است و برترین زن بهشتی است که روایت آن در صحیح بخاری و بسیاری از منابع شیعه و سنی آمده و مطلب متواتر است؛ از این رو یا این حکم (قهر سه روز) قیود و شروطی دارد و یا از اساس درست نیست.
ثانیاً: این فرضیه یا بهتر بگوییم توقع گوینده مخالف مهم‌ترین نصوص است که در ذیل می‌آید و اگر قرار باشد با نصوص این گونه عمل شود، از دین و مذهب فقط نامش باقی می‌ماند البته اگر بماند!
ثالثاً: داده‌های تاریخی را با تخیّلات و یک حکم اختلافی فقهی – اخلاقی نقد نمی‌کنند و این مقدار خطای فاحش روشی نشان می‌دهد گوینده در مراحل ابتدایی کسب دانش است! و نیز نشان می‌دهد مخالف چقدر از پاسخ منطقی و منطبق بر روش علمی درمانده شده است!
رابعاً: راوی و بخاری که روایت او را صحیح دانسته و روایت کرده (فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ) به اندازه این آقا از احکام فقهی آگاهی نداشته‌اند که چنین روایتی نقل کرده‌اند؟
ب) تداوم قهر بلکه خشم
بار دیگر روایات صحیح بخاری را مرور می‌کنیم که بر تداوم خشم فاطمه س دلالت روشن دارد. در كتاب أبواب الخمس، مي نويسد:
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ- صلي الله عليه وسلم- فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ؛ فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وي روي گردان شد و اين ناراحتي ادامه داشت تا از دنيا رفت».
(صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2926)
در كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، حديث 3998 مي گويد:
«فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ علي أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي تُوُفِّيَتْ؛ فاطمه بر ابوبكر غضب كرد وبا وي سخن نگفت تا ازدنيا رفت».
(صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998)
در كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ حديث 6346 مي نويسد:
«فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي مَاتَتْ؛ پس فاطمه از ابوبكر كناره گيري كرد وبا وي سخن نگفت تا از دنيا رفت».
(صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346(
و در روايت ابن قتيبه آمده است كه هنگامي كه آن دو براي عيادت آمدند، فاطمه زهرا سلام الله عليها اجازه ورود نداد و ناچار شدند به اميرمؤمنان علي عليه السلام متوسل شوند و آن حضرت وساطت كرد، در پاسخ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «البيت بيتك؛ يعني علي جان!» خانه خانه تو است، تو مختاري هر كسي را كه دوست داري اجازه ورود بدهي. امير مؤمنان عليه السلام براي اتمام حجت و اين كه آن دو بعداً بهانه نياورند كه ما مي‌خواستيم از فاطمه رضايت بگيريم، ولي علي نگذاشت، به آن دو اجازه ورود داد . هنگامي كه آن دو عذرخواهي كردند، صديقه طاهره نپذيرفت، بلكه از آن ها اين چنين اعتراف گرفت:
«نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أ رضي فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني؛ شمارا به خدا سوگند مي دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خوشنودي فاطمه خوشنودي من، و ناراحتي او ناراحتي من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟»
هر دو نفر اعتراف كردند: آري ما از رسول خدا اين‌گونه شنيده‌ايم.
«نعم سمعناه من رسول الله صلي الله عليه وسلم»
سپس صديقه طاهره فرمود:
«فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه؛ پس من خدا و فرشتگان را شاهد مي گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد».
به اين نيز بسنده نكرده و فرمود:
«والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها؛ به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد».
(الدينوري، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 17، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.)

*****************************

شبهه 3
ممکن است گفته شود ابوبکر بعداً‌ پشیمان شده و توبه کرد.
پاسخ
1. توبه پس از رحلت حضرت فاطمه س – بر فرض پذیرش – شاید به کار خود او بیاید ولی راه مناسبی برای فرار مخالفان شیعه از برهان قاطع فاطمی نیست؛ زیرا اولاً: طبق روایت صحیح بخاری خشم حضرت فاطمه س ملاک است و اگر توبه – برفرض پذیرش این فرضیه – مؤثر می‌بود، می‌بایست پیامبر ص در روایت می‌فرمود: هرکس فاطمه را به خشم آورد من را به خشم آورده، مشروط به این‌که توبه نکند! ثانیاً: در برهان قاطع فاطمی به عدم بیعت فاطمه با ابوبکر استناد شده و بر فرض ابوبکر توبه هم کرده باشد، تأثیری در مطلب ندارد؛ زیرا برهان تنها مستند به رفتار حضرت فاطمه س تنظیم شده است.

2. اگر چنین بود حداقل می‌بایست عایشه دختر ابوبکر از آن اطلاع داشته باشد و خبر دهد،‌ درحالی که برعکس است.
3. اگر چنین می‌بود فدک را به او بازمی‌گرداند.

755) روضه سوزناک حضرت زهرا س از زبان خود حضرت

بیت الاحزان و ارشاد القلوب دیلمی (ابی محمد حسن بن محمد) (متوفّای 771), در ضمن وصیت حضرت زهرا س آورده است:

«فَجَمَعُوا الْحَطَبَ الْجَزْلَ [هیزم زیاد] عَلی بابِنا وَ أتَوْا بِالنارِ لِیُحْرِقُوهُ وَ یُحْرِقُونا ، فَوَقَفْتُ بِعِضادَةِ الْبابِ [کنار یا آستانه‌ در] وَ ناشَدْتُهُمْ بِاللهِ وَ بِأبِی أنْ ‌یکُفُّوا عَنّا [دست از سر ما بردارند] وَ یَنْصُرُونا. فَأخَذَ عُمَرُ السَوْطَ [تازیانه] مِنْ یدِ قُنْفُذٍ ـ مَوْلی أبِی‌بَکْرٍ ـ فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِی [بازو] ، فَالْتَوی السَوْطُ عَلی عَضُدِی حَتّی صارَ کَالدُمْلُجِ [تازیانه دور بازوی من پیچید و بازو از شدت آن مانند حلقه تاول زد] وَ رَکَلَ الْبابَ بِرِجْلِهِ به شدت با پا به در کوبید فَرَدَّهُ عَلَی ـ وَ أنا حامِلٌ ـ در به من خورد فَسَـقَطْتُ لِوَجْهِی با صورت روی زمین آمدم وَ النارُ تَسْعَرُ وَ تَسْـفَعُ وَجْهِی [آتش زبان می‌كشید و صورت من را آزار می‌داد/ داغ می‌کرد ]، فَضَرَبَنِی بِیدِهِ حَتّی انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ اُذُنِی [آن چنان سیلی زد كه گوشواره پاره شد و از گوشم افتاد] وَ جائَنِی الْمَخاضُ؛ فَأسْـقَطْتُ مُحْسِناً قَتِیلاً بِغَیرِ جُرْمٍ ...

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟

یا که بیت ‌الله را کاشانه و در سوخته؟

خانه زهراست اينجا، قتلگاه محسن است

آشيان قهرمان بدر و خيبر، سوخته

پهلوی زهرا شکسته چهره‌اش نیلی شده

مرتضی خونین جگر، قلب پیمبر سوخته

یا فاطمةُ الزهراء انا بکِ نشکوا!

یا فاطمةُ الزهرا انا بکِ نرجوا!

754) ذوالفقار فاطمه‏ /بازنشر

اشك زهرا در تجلى ذو الفقار حيدر آمد

او نهان ‏جنگيد و حيدر در بر ميدان برآمد

از چه مى‏ گرييد زهرا؟ از چه ‏مى ‏ناليد زهرا؟

از چه در آن مدت كم جان آن گل به سرآمد

آه زهرا كى بود از سيلى و ضرب عدو

اشك زهرا در تبلور درد دين و همسر آمد

دین .....

فاطمه‏ غمديده دين بود و آه و اشك حرمان‏

سخت جنگيد و به اشكش تيغ‏ و مركب ‏بستر آمد

آسمان تاريك شد از رفتن خورشيد و نور

خدعه صياد شب با صد هزار اژدر درآمد

پرده وحشت زد و ابليس با نيرنگ خود

بى‏ شمار از انسيان را آتش دوزخ برآمد

فاطمه گرييد و اشكش شد تجليگاه يزدان

شافع روز جزا در دادگاه داور آمد...

در تشفّى سينه پرسوز آن گلگون احمد

با ظهور منجى عالم هماى آخر آمد

اين جواهرها كه سفتم هر يكى فرياد من شد

جز تولّى‏ و تبرى كى از اين دو برتر آمد

587) تبیین نادرستی تفسیر «کوثر» به «نهری در بهشت» (قسمت دوم)/ بازنشر

بسم الله الرحمن الرحیم

در پست قبل در باره سوره کوثر نکاتی بیان شد. در این پست روشن خواهیم کرد که تفسیر کوثر جز به حضرت صدیقه طاهره نادرست بلکه «جسارت به آن حضرت» است.

توضیح مطلب:

یک خطای آشکار در روش تفسیری برخی مفسران این است که ابتدا سراغ روایات می‌روند و پس از شکل گرفتن معنایی در ذهنشان، به تفسیر آیه می‌پردازند که این روش ممکن است به خطای در تفسیر و گمراهی مفسر بینجامد. متأسفانه در تفسیر سوره کوثر نیز چنین اتفاقی افتاد است؛ یعنی مفسران به جای این که نخست به سراغ سوره بروند و آن را بفهمند و بعد روایات را بررسی کنند، برعکس عمل کرده‌اند!

در این سوره خدای متعال در باره توهین کننده به پیامبر اکرم ص که گفته بود:‌ "چون پیامبر ص فرزند پسری ندارد که نسل با او حفظ شود؛ بنابراین «ابتر» است" فرمود: ای محمد ناراحت نباش، تو ابتر نیستی بلکه خود او ابتر است؛ چگونه تو ابتر باشی و حال آن که من به تو «کوثر» را دادم! حال اگر به جای کوثر «نهری در بهشت» را قرار دهیم، معنای آیه این گونه می‌شود:

ای پیامبر! آن کس که به تو گفته چون فرزند پسر نداری پس ابتر و مقطوع النسلی، خودش مقطوع النسل است نه تو؛ چون ما به تو «نهری در بهشت» دادیم!!

انصافاً‌ یک انسان بلیغ این گونه سخن می‌گوید که خدای بلیغان بگوید؟!!

بدتر از این عدم انسجام و همنشینی در صدر و ذیل و موضوع و حکم، پیامد این تفسیر است؛ زیرا پیامد تفسیر «توهین به حضرت زهرا» است نه تمجید او!! برای فهم این معنا، آیه را دو باره بازخوانی می‌کنیم:

ای پیامبر!‌ ناراحت نباش!‌ تو ابتر نیستی چون من به تو نهری در بهشت دادم؛ یعنی این دختری که الآن داری همان گونه که عرب جاهلی اعتقاد دارد، نمی‌تواند نسل تو را حفظ کند بلکه نهری در بهشت جایگزین و برطرف کننده این توهین به تو است!!!!

معنای صحیح: بنابراین معنای صحیح از این قرار است: ای پیامبر!‌ تو ابتر نیستی بلکه او خود ابتر است؛ چرا که ما به تو «الکوثر» دادیم؛ یعنی این «الکوثر» هر معنایی که داشته باشد، باعث می‌شود که دیگر مصداق «ابتر و مقطوع النسل» نباشی؛ یعنی این دختری که داری و آن‌ها او را برای حفظ نسل کافی نمی‌دانند، نه تنها کافی است و می‌تواند نسل و نام تو را حفظ کند بلکه با دیگران متفاوت است؛ زیرا او «الکوثر» و محل تجمع همه خوبی‌هاست!

در حقیقت شاید همه ابعاد معنای «الکوثر» برای ما کاملاً‌ روشن نباشد، لیکن بخشی از قیود و معانی آن به کمک قرائن قطعی جزو دریافت‌های واضح و بیّن است و هر روایتی که با این قسمت‌ها و قیود در تعارض باشد، پذیرفتنی نیست. به تعبیر دیگر، ما «الکوثر» را به هرچه تفسیر کنیم، نمی‌توانیم آن را از دختر پیامبر ص منسلخ کنیم؛ چراکه در این فرض آیه به این معنی است که عرب جاهلی درست می‌پنداشته‌ و پیامبر با داشتن این دختر نیز ابتر است هرچند این کاستی و نقص جایگزین دارد و مثلاً‌ نهری در بهشت یا پایداری نام او به واسطه دین یا چیز دیگر است!ً که بر اساس این فرض، نمی‌بایست بفرماید: «إن شانئک هو الابتر» تا ذهن مخاطب به تنها فرزند دختر او منعطف شود و این به صورت آشکار خلاف بلاغت است.

جالب این است که بدانیم در منابع اهل تسنن تفسیر به نهری در بهشت که ذهن‌ها را کلاً‌ از حضرت زهرا س دور می‌کند، بعضاً از عایشه نقل شده، هر چند در برخی منابع شیعی نیز از اهل بیت ع نقل شده است.

مشکل اصلی در تفسیر ( که کم هم نیست) باور نداشتن به عرضه روایات بر آیات قرآن است؛ یعنی ما در علم اصول مفصل آن را بحث می‌کنیم ولی در مقام عمل مرعوب روایات می‌شویم و سر روایات «عرض بر قرآن» را می‌شکنیم!

586) نکاتی مهم و کلیدی در باره سوره کوثر (قسمت اول) / بازنشر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

1. از ظاهر سوره فهمیده می‌شود که در پاسخ به طعن فردی (عاص بن وائل) به پیامبر اکرم ص نازل شده است و طعن نیز اتهام «ابتر» به ایشان بوده است؛ زیرا از نظر عرب زمان پیامبر اکرم ص نسل تنها از طریق فرزندان پسر برقرار می‌شده و دختر نمی‌توانسته نسل را حفظ کند. در حقیقت این سوره افزون بر دفاع از جایگاه حضرت زهرا س، از جایگاه زن نیز دفاع کرده است.

2. این طعن زمانی رخ داده که پیامبر ص پسری نداشته و یا پس از فوت وی بوده است؛ اما بی‌تردید حضرت فاطمه س وجود داشته است.

3. به دلیل قرینه بلاغت، خدای متعال با آیه «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» اولاً: اتهام را به طعن زننده بازگرداند که بر اساس گزارش‌های تاریخی تحقق یافت و نسل او از بین رفت. و

ثانیاً: «ابتر» نبودن پیامبر اکرم ص را اثبات کرد. توضیح مطلب با ذکر مثال این گونه است که شخصی به شخص دیگری بگوید: تو ناشنوا هستی! رفیق این شخص در پاسخ به اتهام یا توهین شخص اول می‌گوید: خودش ناشنواست! هرکس این سخن را بشنود این معنا در ذهن او شکل می‌گیرد که شخص دوم ناشنوا نیست! بله، اگر می‌گفت: خودش هم ناشنواست، همه می‌فهمیدند شخص دوم ناشنواست ولی ناشنوایی مثلا عیب نیست.

4. با توجه به این که اثبات ابتر نبودن با عبارت «إنا اعطیناک» تنها و تنها به فرزند موجود پیامبر ص یعنی حضرت فاطمه س باز می‌گردد، خدا متعال به جای نام بردن او - که به دلیل شدت وضوح مخالف ایجاز کلام است- وصف او را قرار داد و دستور فرمود به دلیل آن وصف خاص (به دلیل وجود فاء در: فَصَلِّ) شکرانه به جای آورد (آیه دوم).

5. «کوثر» وصف خاص حضرت فاطمه زهرا س است؛ زیرا مخاطب آن روز آگاهی نداشت که قرار است فرزندان فراوانی نصیب او شود؛ بنابراین، دامنه این وصف بسیار وسیع است و یکی از معانی آن «کثرت فرزند» است و انحصار در این معنی پذیرفتنی نیست.

6. معنای وصف خاص این است که مخاطب به دلیل شدت وضوح، «کوثر» را وصف فاطمه زهرا س تلقی کرد نه این‌که کوثر را مجرد از دختر پیامبر ص تلقی کند و یکی از مصادیق آن را فاطمه زهرا س بداند (چنان‌که برخی مفسران گفته‌اند) که به باور حقیر خطای روشن است.

7. با توجه به این که این سوره به صورت خاص در تمجید و توصیف حضرت زهرا س است، بعید نیست (زمینه جدی وجود دارد) که روایاتی ساخته شده باشد تا سوره را عام نشان دهد و حضرت زهرا س را نهایتاً‌ یکی از مصادیق آن قرار دهد؛ از این رو چنین روایاتی با وسواس بیشتر به لحاظ سندی و دلالی بررسی می‌شوند.

8. چنان‌که اشاره شد، اگر مطلب فوق را به عنوان «ظاهر» آیه بپذیریم - که البته دلیل و مانعی فراروی انعقاد چنین ظاهری وجود ندارد- باید روایات معارض را ( هرچند در تقلیل و توسعه و تغییر دامنه و معنای کوثر باشد) کنار بگذاریم وگرنه به روایات «لزوم عرضه احادیث بر قرآن» عمل نکرده‌ایم.

مطالب فوق را می‌توان ملاک ارزیابی تفاسیر در نظر گرفت و سراغ آن‌ها رفت. روشن است هر داده و تفسیری که با مطالب فوق که از ظاهر آیات به دست آمد و حجت است، در تعارض باشد، مردود است مگر این‌که با حجتی قوی بتواند ظاهر آیات این سوره را ابطال کند که ظاهرا چنین حجتی وجود ندارد.