722) پاسخی به یک شبهه   (نقد تفسیر به ترتیب نزول/تنزیلی 42)

شبهه شده که پیامبر اکرم ص در ترتیب سور دخالتی نداشته و هیچ روایتی وجود ندارد که نشان دهد پیامبر اکرم ص در خصوص ترتیب سوره‌ها اظهار نظری کرده باشند.

پاسخ: برشی از کتاب «برهانی تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرآن (تاریخ قرآن و قرائات)»، فصل سوم: «

از ابن عباس نقل شده که گفت:‌ از عثمان پرسیدم: چرا سوره انفال (نزول 87) را کنار سوره برائت (نزول 113 یا 114) قرار دادی؟ عثمان در پاسخ گفت: پیامبرˆ دستور داد آیات سوره برائت در ادامه سوره انفال نوشته شود و برای ما روشن نکرد که این دو یک سوره هستند یا دو سوره؟[1] در اسباب نزول نقل از بستان فقیه از ابواللیث از قول عثمان آمده که گفت: من کاتب خاتمه سوره انفال و فاتحه سوره برائت بودم، رسول اللهˆ میان این دو سوره املای تسمیه نفرمود (مثلا نفرمود: آغاز سوره برائت یا از این‌جا به بعد سوره برائت است).[2]

در باره این روایت چند نکته حائز توجه و تذکر است:

الف) ابن عباس تنها از این دو سوره سؤال کرده است و این نشان می‌دهد در مورد دیگر سوره‌ها طبق متعارف عمل شده است.

ب) پیامبرˆ این دو سوره را به رغم فاصله زیاد در زمان نزول، کنار هم قرار داده است.

ج) خود حضرت املاء فرموده‌اند و بر اساس نقل فوق، املای حضرت مشتمل بر ترتیب سوره‌ها هم می‌شده است و این نمونه‌ای برای رفع این شبهه است که پیامبر اکرم ص ترتیب هیچ دو سوره‌ای را بیان نکرده‌اند و در این خصوص هیچ روایتی نداریم.[3]

د) انفال و توبه در مصحف ابی بن کعب (به هر دو روایتش (ابن ندیم و شهرستانی))[4] کنار هم قرار گرفته است، با این که ترتیب مصحف او با مصحف موجود تفاوت‌هایی دارد؛ بنابراین، کنار هم قرار گرفتن آن دو نمی‌تواند به اجتهاد عثمان بوده باشد؛ زیرا چنان که در ادامه می‌آید، روایتی موهم این است که ترتیب این دو سوره از اجتهاد عثمان است.

ه) قرائت دیگری از گفتمان ابن عباس و عثمان وجود دارد که بر اساس آن عثمان می‌گوید: رسول خدا ˆ هراز چند گاهی سوره‌ای بر وی با تعدادی آیه نازل می‌شد و هر گاه چیزی بر وی نازل می‌شد برخی از کاتبان را نزد خود فرا می‌خواند و می‌فرمود: این آیات را در سوره‌ای که در آن کذا وکذا ذکر شده قرار دهید، و همچنین آیاتی دیگر نازل می‌شد و می‌فرمود: این نازل شده را در سوره‌ای که کذا و کذا در آن ذکر شده قرار دهید. [دقت شود: از ظاهر عبارت فهمیده می‌شود این گونه موارد کم نبوده است.] انفال از اول سوره‌های نازل شده در مدینه بود و برائت از جمله سوره‌های پایانی نزول، قصه آن‌ها نیز شبیه یکدیکر بود. به گمانم رسید که این سوره بخشی از آن است. رسول الله ˆ نیز قبض روح شدند و برای ما روشن نفرمودند که این سوره بخشی از آن سوره ( انفال) است به همین دلیل میان آن‌ها مقارنه ایجاد کردم و بین آن ‌دو بسمله را ننوشتم و درهفت سوره طولانی گذاردم.[5] از این نقل به صراحت استفاده می‌شود که کنار هم قرار گرفتن این دو به اجتهاد عثمان بوده و حال آن‌که پیش‌تر در مصحف ابی بن کعب که به گفته ذهبی سید قراء بوده (أقرأ الصحابة وسيد القراء)[6]، کنار هم قرار داشته‌اند. گفتنی است ابی بن کعب خود مسئولیت تیم نگارش مصحف امامِ عثمان را بر عهده داشته است و بر اساس نقلی مصحف امام از روی مصحف او و زیر نظر او نگارش شده است. در مقدمه تفسیر طبری آمده است: «... پس مصحف ابی بن کعب را بیاوردند و هیچ مصحف نیافتند درست‌تر از آن، و امیر المؤمنین عثمان از آن نسختی برداشت ... »[7] این نشان می‌دهد نقل ما از گفتمان ابن عباس صحیح‌تر است و در حقیقت اجتهاد عثمان به یک سوره تلقی کردن این دو سوره بوده (به دلیل نبود بسمله بین آن دو) و نه قرار دادن آن دو کنار هم.

و) در تتمه بند پیشین، یادآور می‌شویم که یکی از مهم‌ترین دلایل معتقدان به عدم جمع در زمان پیامبرˆ اختلاف مصاحف صحابه است، لیکن به اختصار باید دانست که

اولاً: این مصاحف شخصی بوده است؛ از این رو می‌بینیم ابیّ با این که خود عهده‌دار مسئولیت تیم یکسان‌سازی مصاحف و املای مصحف امام بود، ترتیب سوره‌ها را بر اساس آنچه از زمان پیامبرˆ رایج بود، تنظیم کرد نه مصحف خودش.

ثانیاً: هم از ابیّ و هم از ابن مسعود که مصحف این دو نماد اختلاف با مصحف موجود می‌باشند[8]، مصاحف گوناگونی نقل شده است که هیچ‌یک با دیگری هماهنگ نیست! ابن ندیم در مورد مصحف ابن مسعود می‌گوید من مصاحف گوناگون و متفاوتی دیدم که ترتیب همه آن‌ها منسوب به ابن مسعود بود[9] مقایسه ترتیب مصاحف ابیّ منقول از ابن ندیم و شهرستانی نیز نشان می‌دهد مطلب فوق درست است؛ البته نکته درخور توجه در بررسی مصاحف صحابه این است که غالب قریب به اتفاق آن‌ها ترتیبی نزدیک به ترتیب مصحف موجود دارند و این نشان دهنده ریشه‌دار بودن ترتیب موجود در زمان پیامبرˆ است.... »

721) نقدی بر تفسیر مشهور داستان هابیل و قابیل

داستان هابیل و قابیل را همه شنیده‌ایم، لیکن در این پست می‌خواهم این داستان را بازخوانی کنم. ابتدا داستان را به نقل قرآن بخوانیم:

سوره مائده: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (28) إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (29)

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ (30) فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى‏ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31) مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

مطابق نظر مشهور که منبعث از برخی روایات است، قرار شد هابیل و قابیل به پیشگاه خدا قربانی بیاورند، هابیل قربانی با ارزشی ارائه کرد ولی قابیل با این‌که توان داشت، ولی قربانی با ارزشی ارائه نکرد. نتیجه این که خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قربانی یا هدیه قابیل را که گندم درجه پایینی بوده، نپذیرفت.

قابیل به شدت عصبانی شده و به هابیل حسادت می‌ورزد و او را به مرگ تهدید می‌کند، اما هابیل در پاسخ از خویشتن‌داری خود سخن می‌گوید و علت نپذیرفتن قربانی قابیل را «عدم تقوا»‌ بیان می‌کند؛ یعنی چون تو انسان با تقوایی نیستی، خدا از تو نپذیرفت.

آنچه بیان شد، خلاصه داستان است. حال برویم سراغ نقدها و «بازخوانی».

1. در آیات علت قربانی (هدیه) و نیز نوع آن مهم نبوده و به آن‌ها اشاره نشده است؛ همان گونه که نام دو برادر مهم نبوده فقط یکی «برادر با ایمان و تقوا و عاقل و فهمیده»‌ و دیگری «برادر بی‌تقوا، حسود و جنایت‌کار» معرفی شده‌اند.

2. علت پذیرش و نپذیرفتن قربانی نیز «تقوا»‌ بیان شده است؛ یعنی قابیل چون انسان با تقوایی بوده قربانی‌اش پذیرفته شده و قابیل چون انسانی بی‌تقوا و معصیت‌کاری بوده، قربانی یا هدیه‌اش پذیرفته نشده است و ربطی به خوب یا بد بودن هدیه ندارد (بر اساس ظاهر آیه).

3. اگر بخواهیم بین روایات و ظاهر آیه جمع کنیم، باید بگوییم:‌ قابیل در خصوص ارائه قربانی تقوا نداشته است؛ یعنی با این که می‌توانسته قربانی خوبی ارائه کند، چون بی‌تقوا بوده و برای خدا جایگاهی قائل نبوده، قربانی بی‌ارزش ارائه کرده؛ قربانی و هدیه‌ای که اگر هم ارائه نمی‌کرد، چندان ارزشی نداشت.

حال برویم سراغ نقد:

مسئله ارزش قربانی و هدیه برگرفته از روایات است و روایات را پیش از استفاده باید بر قرآن عرضه کرد. اگر در عرضه بر قرآن تعارضی دریافت شود، روایات کنار گذاشته می‌شود هرچند صحیح السند باشد، چه رسد به این روایات که به لحاظ سندی وضع چندان جالبی ندارند و بدتر این‌که داستان حضرت آدم ع معرکه خیال‌پردازی‌های خیال‌پردازان بوده و انبوهی از روایات باطل در باره آن در دسترس است که اصطلاحاً‌ جزو «اسرائیلیات» است.

حال وقتی روایات را به قرآن عرضه می‌کنیم، می‌بینیم با ظاهر قرآن تعارض دارند؛ زیرا در ظاهر قرآن سخنی از ارزش قربانی به میان نیامده بود، بلکه علت «تقوا» ذکر شده و تقوای در ارائه قربانی نوعی جمع تحمیلی و به اصطلاح عوام «زورکی» بین ظاهر آیات و روایات و مستلزم این است که «بی‌ تقوایی» شامل «بخل» نیز بشود.

باید دید آیا شاهد یا قرینه‌ای وجود دارد که این استدلال را پشتیبانی کند؟

باز به سراغ آیات فوق رفته و آن‌ها را مجددا بررسی می‌کنیم:

قربانی قابیل پذیرفته نشد، قابیل به شدت عصبانی شد، حسادت کرد و برادر را به قتل تهدید نمود، و ادامه داستان. به نظر می‌رسد این شدت عصبانیت و حسادت نمی‌تواند برخاسته از نپذیرفتن قربانی‌ای باشد که مقصر اصلی کم‌ارزش بودن آن خود قابیل است، بلکه صورت درست‌تر که مطابق ظاهر آیات نیز هست، این است که هر دو برادر قربانی مشابه یا با ارزش یکسان ارائه کرده‌اند و چون قربانی او پذیرفته نشده، به شدت عصبانی شده و حسادت کرده است؛ یعنی قابیل به فهم خود قربانی‌اش باید پذیرفته می‌شده و چون پذیرفته نشده عصبانی شده است؛ زیرا او متوجه شرط معنوی آن نبوده است وگرنه به جای خدا یا هابیل خود را مقصر می‌دانسته است.

از این گذشته در ظاهر آیه نیامده که قابیل خود یا برادرش را مقصر دانسته باشد، بلکه او از خدا عصبانی شده که چرا قربانی برادر را پذیرفت ولی از او نپذیرفت که حالی که انتظار داشت از هر دو پذیرفته شود؛ از این رو قتل برادر صرفا از روی حسادت و در راستای انتقام از خدا بوده است؛ خدایی که هدیه هابیل را پذیرفت و هدیه او را نپذیرفت در حالی که در ظاهر دلیل موجهی برای این تفاوت در پذیرش نمی‌دید.

در روایتی آمده که ابلیس به قابیل گفت یا الهام کرد که برادرت را به قتل برسان؛ زیرا اگر این‌کار را نکنی، در آینده فرزندان او به دلیل پذیرش هدیه او و ردّ هدیه تو، بر فرزندان تو افتخار خواهند کرد و این کار سبب سرافکندگی فرزندان تو خواهد شد. اگر این روایت را بپذیریم، معنای آن این است که قتل برادر انتقام از خدا نبوده بلکه صرفا حسادت و پیش‌گیری از مصیبت فردای فرزندان خود بوده است که در این صورت بخشی از استبعاد فوق (این قسمت که اگر خود قابیل با ارائه هدیه کم ارزش مقصر بود و متوجه این معنا می‌شد، به طور طبیعی مقصر را خدا یا برادر نمی‌دانست و سراغ قتل نمی‌رفت بلکه در صورت امکان به فکر تهیه قربانی/ هدیه بزرگ‌تر و بهتری می‌افتاد) رفع می‌شود ولی بخش دیگر همچنان باقی می‌ماند (منظور سخن هابیل در خصوص عدم پذیرش به دلیل بی‌تقوایی نه کم ارزشی هدیه است).

اما ظاهر آیات فوق هیچ قرینه‌ای بر این روایت (قتل برای پیش‌گیری از حقارت فرزندان) ندارد و صرفا پذیرش و عدم پذیرش هدیه را عامل حسادت و تهدید به قتل بیان می‌کند.

ضمناً از تصمیم به قتل می‌توان به اهمیت این واقعه (یعنی قربانی/ هدیه دادن) و حساس بودن آن پی برد.

در مجموع اگر بخواهیم داستان را شسته رفته درک کنیم، باید عبارات را بدون روایات بفهمیم؛ یا به تعبیر دیگر نوعی تعارض بین آیات و روایات مربوط به این داستان که بیان کننده ارزش هدیه و نیز علت قتل است، دیده می‌شود که رفع و توجیه و جمع آن‌ها چندان ساده نیست؛ زیرا ارائه هدیه کم‌ارزش مربوط به صفت بخل است و ارتباطی به تقوا ندارد و مشمول تقوا کردن آن چندان ساده نیست.

نکته درس‌آموز داستان:

مطابق تفسیر زیبایی‌شناختی ارائه شده (تفسیر مختار و مطابق با ظاهر آیه که علت نپذیرفتن را مطلق بی‌تقوایی می‌داند و نه بی‌تقوایی در ارائه هدیه کم‌ارزش یا بی‌تقوایی در ابعاد مالی) خدا انفاق‌های انسان‌های بی‌تقوا را نمی‌پذیرد و این خط قرمز پذیرش انفاق‌های مالی است.

720) نقد ترجمه حدیث

روایت زیبایی دیدم از امام باقر علیه السلام:
«ان الله عزوجل لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرجل اهله بالهدیة من الغیبة ...». (کافی، ج2، ص 255)
برخی این روایت را این‌گونه ترجمه کرده‌اند:
خدای بزرگ از بنده مؤمنش تفقد و برای او بلاها را اهداء می کند؛ همان گونه که مرد در سفر برای خانواده خودش هدیه ای می فرستد...».
دیگری ترجمه کرده:
خداوند عزّ و جلّ مؤمن را با بلا و سختى مى نوازد، همچنان كه مرد خانه با آوردن هديه از سفر، خانواده خود را مى نوازد...
به نظرم ترجمه صحیح‌تر و معنایی، این گونه باشد:
خدای عزوجل خود را با بلا و سختی در ذهن بنده مؤمن زنده کرده و به یاد او می‌آورد؛ همان گونه که مرد با ارسال هدیه از راه دور وجود خود را برای اهلش زنده کرده و به یاد آن‌ها می‌آورد.

719) سخنی در باره پیاده‌روی جاماندگان اربعینی

پیاده‌روی جاماندگان خوب یا بد؟

پیاده‌روی اربعین از مبدأ نجف به مقصد حرم امام حسین ع در کربلا به نمادی تبدیل شده که قرار است مرام و اهداف سیدالشهدا را به عالمیان معرفی کند تا وقتی که حضرت مهدی عج ظهور کرده و خود را با جدشان سیدالشهدا معرفی می‌کنند، مردم سراسر عالم و همه مظلومان که مرام حسین بن علی را نجات‌دهنده بشریت تلقی می‌کردند، او را ادامه دهنده و زنده‌کننده مرام حسین بن علی بدانند و از نهضت و قیام او حمایت کرده و با او بیعت کنند. به تعبیر دیگر می‌توان گفت امام زمان عج خود را با جدش حسین بن علی ع معرفی می‌کند؛ زیرا او در روزگار ظهور نزد همگان شناخته شده است و البته آنچه قیام و حرکت امام حسین ع را به مردم معرفی می‌کند و یا اسباب آن را فراهم می‌نماید، هنگامه پیاده‌روی شگفت‌آور اربعین حسینی از مبدأ نجف به کربلاست که با شمار بالای شرکت کنندگان از ملیت‌های گوناگون و سطح بالای فداکاری و انسانیت همراه با وحدت و انسجام بی‌نظیر- که در تاریخ بشریت بی‌مانند است- نظرها را به خود معطوف خواهد کرد. در حقیقت کارکردهای این پیاده‌روی خاص نه از این جهت است که نوعی عزاداری است، بلکه از این بابت است که در حجم عظیم انسانی و در تراز بالای اخلاقی که شبیهی در تاریخ بشریت ندارد، ظهور می‌یابد. مردم جهان وقتی ببینند صد میلیون نفر بلکه بیشتر (به زودی ان شاء الله) در یک حرکت عظیم اخلاقی و انسانی حضور می‌یابند، به سراغ مبدأ حرکت و مقصد آن می‌روند و با مرام و اهداف و زندگی‌نامه پدر و فرزند آشنا می‌شوند و نجات خود را در تحقق مرام آن‌ها خواهند یافت. آن‌ها وقتی ندای حضرت مهدی عج را پس از ظهور می‌شنوند در می‌یابند که مرام او مرام جدش حسین است و آن همان مرامی است که می‌تواند منجی عالم و همه مظلومان عالم باشد.

حال برویم سراغ پیاده‌روی جاماندگان اربعین؛ اگر این پیاده‌روی‌ها- که در حقیقت نمایش نوعی عزاداری است و نه حرکت بزرگ منعطف کننده نظرهای عالمیان و انتشار دهنده مرام حسین بن علی سید الشهدا ع به همه جهانیان و ملیت‌ها و پیروان ادیان و مذاهب مختلف- اگر مقدمه پرشورتر شدن آن پیاده‌روی وحید و عظیم نجف- کربلا باشد، بسان پیوستن جویبارهای کوچک به رودخانه بزرگ، بی‌تردید ارزشمند و در خدمت انتشار نهضت حسین بن علی ع است لیکن اگر رقیب آن حرکت عظیم باشد و از اشتیاق برای حضور در آن پیاده‌روی عظیم فرو کاهد و گسترش و عظیم‌تر شدن آن را به تأخیر اندازد، بی تردید مانع و ناصواب خواهد بود. این بازمی‌گردد به گردانندگان این حرکت‌های مردی در سراسر ایران در شهرها و روستاها که چگونه برنامه‌ریزی کنند؛ اگر آن را به گونه‌ای طراحی کنند که بر اشتیاق‌ها بیفزاید و مقدمه‌ و آموزشی باشد برای حضور هرچه بیشتر و گسترده‌تر در آن جنبش بزرگ و یگانه فراملی و حتی فرامذهبی، عالی و در مسیر صواب و در مسیر خدمت به نهضت سیدالشهداء است لیکن اگر حرکت‌هایی موازی و رقیب باشد، روشن است که ستودنی نخواهد بود.

718) زیبایی‌ها و کاستی‌ها در پیاده‌روی و ضیافت اربعین عراق

توفیق یار شد و چند روزی در مشاهد مشرفه و عتبات عالیات نائب الزیاره بودم. شرایط عبور از مرز (مهران) و بازگشت نسبت به سال گذشته بسیار بهتر بود؛ حقیقتاً‌ باید از مسئولان امر قدردانی کرد. در این سفر زیبایی‌ها و کاستی‌هایی دیدم که به اشتراک می‌گذارم شاید مفید افتد:
زیبایی‌ها حقیقتاً‌ قابل وصف نیست؛ شور و شعف و عشق موج می‌زد. بارها دیدم در موکب عراقی ها و ایرانی‌ها هنگام غذا درست کردن و نیز هنگام پذیرایی از زوار یکباره شروع می‌کردند به سینه زدن و نوحه خواندن و زوار که در صف انتظار بودند نیز با آن‌ها همراهی می‌کردند؛ حقیقتاً‌ توجه‌ها را به خود جلب می کرد!
تلاش بسیاری می‌شد که غذاهایی عرضه کنند با کیفیت و مورد پسند زوار؛ چه ایرانی و چه عراقی؛ یعنی انفاق از بهترین‌هایی که خودت دوست داری و زائر دوست دارد، و این به فراوانی دیده می‌شد.
وسائل آسایش و آلات و اسباب خنک کننده متفاوتی به طور وسیع به کارگرفته شده بود.
اما کاستی‌ها:
پدیده گم کردن همدیگر بسامد زیادی داشت؛ گویا تدبیر مناسبی نیاز است که این واقعه که گاه بسیار تلخ بود، به حداقل برسد و البته چنین تدبیرهایی کم‌تر دیده می‌شد. بعضی جاها واقعاً بغرنج می‌شد. پیرمردی را در کربلا دیدم که چند ساعت دنبال همراهانش می‌گشت! کودکی هفت ساعت گم شده بود که به لطف الهی پیدا شد، و خانمی که همسرش را گم کرده بود و در پی او بود و برعکس و هکذا! این پدیده کم نبود؛ کاش با رومینگ ارزان قیمت کاری می‌کردند که این وقایع رخ ندهد و راهکارهای دیگر.
چند پدیده ناخوشایند و گزنده هم دیدم؛ اخباری از سرقت در شلوغی‌ها شنیده شد. در بازگشت و کمبود ماشین، جوان‌ترهایی بودند که حاضر نبودند کمی صبوری کنند و خلاصه مجال سوار شدن به مسن‌ترها و خانواده‌ها نمی‌دادند. گذشت و صبوری که از آموزه‌های پیاده‌روی اربعین است، در مقاطعی کمیاب می‌شد و ..... رعایت حجاب و پوشش مناسب برای برخی گویا همچنان دشوار بود، هرچند بیشتر کاملاً‌ رعایت می‌کردند و کم‌تر با برخی پدیده‌ها روبه‌رو می‌شدیم که البته کمش هم زیاد است....
اسراف و رهاکردن غذاهایی که باب میل نبود نیز کم گزنده نبود...
در بازگشت با مینی‌بوس عتبه از کربلا به مهران آمدیم. راننده عراقی به صراحت گفت خسته است و از سامرا و کاظمین آمده و نخوابیده و باید استراحت کند! در ردیف راننده خانمی نشسته بود. مردی عرب‌زبان در صندلی تک نفره کنار در وسط مینی‌بوس نشسته بود، از خانم کنار راننده درخواست کرد جایش را با او عوض کند تا با راننده صحبت کند و سرگرمش کند ولی او حاضر نشد همراهی کند با این که صندلی کنار در مناسب و جان مسافران در خطر بود. بعداز تقریباً‌ دو ساعت رانندگی، کنار موکبی برای نماز صبح و صبحانه‌ ایستاد و خودش در ماشین خوابید. یک ساعت نگذشته بود که یکی از مسافران راننده را بیدار کرد و چون با اعتراض برخی دیگر روبه‌رو شد، گفت همین یک ساعت برایش کافی بود! خلاصه گذشت و فداکاری آموزه‌ای است که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.