539) نگرشی نو به دو "جناح" در قرآن / در باب روایات عرض بر قرآن
یکی از مباحث بسیار مهم «عرضه روایات بر قرآن» است. اما چند سؤال فراروی پژوهشگران است: روایات را بر چه چیز قرآن عرضه کنیم؟ بر محکمات؟ بر ظواهر قرآنی؟ بر نصوص؟ و اساساً آیا میتوان بدون روایات ظهوری برای آیات قرآن فرض کرد؟ این سؤالات و مانند اینها فضای بسیار مهمی را در مباحثه قرآنی و اصولی باز میکند.
در پاسخ به پرسشهای فوق ابتدا مقدمهای به اختصار بیان میشود و سپس نمونهای از مثالهای مهم قرآنی - فقهی طرح و به صورت بسیار مختصر بررسی میگردد.
مقدمه اول: از لزوم عرضه روایات بر آیات استفاده میشود که تحقق ظهور لزوما وابسته به روایات نیست. البته در انعقاد ظهور برخی روایات مفسره نیز دخیلاند؛ مثلاً روایتی که «صعید» را معنا میکند، در تشکیل ظهور قرآنی دخیل است و ظهور قبل از مراجعه به روایات مفسره یا اصلاً منعقد نمیشود و یا حجت نیست، ولی روایاتی که در تشکیل ظهور آیات قرآن دخیل نیستند، اگر به ظهور قرآنی اعتراف کرده، آن را تخصیص زنند و یا مقید کنند، در صورت اعتبار سند، حجت بوده و ظهور قرآنی به آن تخصیص زده میشود، لیکن اگر ظهور قرآنی را مخدوش کند و به آن اعتراف نکند، در این صورت جای عرضه روایات بر آیات است که به موجب آن مخدوش بوده و کنار گذاشته میشود.
مقدمه دوم: ظهور بیشتر آیات قرآن بدون نیاز به روایات منعقد میشود و روایات مخصص و مقید اندکاند؛ اما روایاتی که میباید بر قرآن عرضه شوند، بسیارند با تفاصیلی که در باب تعارض ادله اصول فقه مورد بحث قرار میگیرد.
مثال
نگرشی نو به دو "جناح" در قرآن
1. إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ (بقره، 158)
2. وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينا (نساء، 101)
«جناح» در لغت به معنای جواز است نه لزوم، لیکن مفسران «فلا جناح» در آیه 158 سوره بقره را به معنای وجوب تفسیر میکنند؛ زیرا سعی بین صفا و مروه واجب است نه مستحب و این مسئله مورد اختلاف نیست. دو سؤال اینجا مطرح میشود: 1. چرا خدای متعال از واژهای که بر جواز دلالت دارد استفاده کرد؟ 2. چرا «و من تطوع خیرا» به چه معناست؟
مفسران برای پاسخ به این دو سؤال تلاشهایی دارند که در غالب تفاسیر آمده است. اما دو سؤال: 1. ریشه مشکل از کجا بروز کرده است؟ 2. آیا میتوان آیه را به گونهای تفسیر کرد که این مشکلات را در پی نداشته باشد؟
پاسخ 1: ریشه این مشکلات این است که مفسران «بهما» (دور صفا و مروه) را به معنای «بینهما» (بین صفا و مروه) گرفته و نتیجه میگیرند چون سعی بین صفا و مروة قطعاً واجب است، پس «فلا جناح» به معنای جواز نیست بلکه به معنای وجوب است و بنابراین، «من تطوع خیرا» مسئله جداست و باید تفسیری مستقل برای آن ارائه کرد.
پاسخ 2: راه خلاصی از هم این مشکلات این است که «بهما» را به معنای خودش تفسیر کنیم و بیجهت به معنای دیگری- که تفاوت معنایی زیادی نیز در پی دارد- حمل نکنیم. « فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما » یعنی وقتی بین صفا و مروه سعی میکنند، جایز است این دو تپه کوچک را دور بزنند (یا بر آن بالا روند به نحوی که عرفاً جزو طواف قلمداد شود). گویا برای مسلمانان سؤال شده که آیا جایز است در سعی وقتی به صفا یا مروه میرسند، آن دو را دور بزنند یا طواف فقط دور خانه خدا جایز است؟ یا چون قبلاً روی صفا و مروه بتهایی بوده، جایز نیست دور آنها بچرخند (یا از آن بالا روند به نحوی که جزو طواف شمرده شود)؟
بر اساس این دیدگاه، قرآن میفرماید: مشکلی نیست که در هر بار سعی بین صفا و مروه، دور صفا و مروه بچرخید (یا بالا روید به نحو که بیان شد) و ادامه دهید و البته این کار بهتر نیز هست و ثواب دارد « وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ ». براساس این تفسیر، هیچ مشکلی به وجود نمیآید و ظاهر آیه کاملاً روشن و منعقد است. اما اگر «بهما» را به معنای «بینهما» فرض کنیم، ناگزیریم مسیری را که مفسران طی کردهاند، بپیماییم. گذشته از این که حجتی در تغییر «بهما» به «بینهما» نداریم ؛ آیا خدا خود نمیتوانست بفرماید «بینهما» و منتظر بود ما بیاییم و عبارتش را خوشفهم کرده و به تعبیر دیگر با شریعت موافق کنیم؟! و گذشته از این، ناگزیریم به انقطاع معنایی «و من تطوع ...» از ماقبل رأی بدهیم که نگرشی برخلاف تفسیر زیباییشناختی از آیه است.
حال اگر ظاهر بر اساس «بهما» منعقد شد، دیگر نمیتوانیم با تمسک به روایات از ظاهر آیه دست برداریم؛ زیرا در عرض روایات بر قرآن، ظاهر آیه بر روایات حاکم است.
این برداشت و این نتیجه، در تفسیر آیه دوم نیز تأثیر دارد؛ اما توضیح مطلب:
ظاهر آیه میفرماید: اگر برای جنگ به سفر رفتید، اشکالی ندارد اگر خواستید نمازتان را شکسته (قصر) بخوانید، ولی مفسران این «فلیس علیکم جناح» را که به معنای «اشکالی ندارد» است، به معنای واجب است تفسیر کردهاند؛ زیرا ما میدانیم که در سفر شرعی نماز قطعاً شکسته میشود و در اصل مطلب اختلافی نیست. ضمناً در این تغییر معنا به اراده وجوب از «جناح » در آیه 158 سوره بقره استناد و استشهاد میکنند.
اما سؤال اینجاست: اولاً: چرا خدا فرمود «اشکالی ندارد» و نفرمود «واجب است»؟ مگر خدا نمیتوانست به صراحت وجوب را اعلام کند؟ ثانیاً: مفهوم آیه به مناسبت قید «إِنْ خِفْتُم» این است که اگر ترسی در کار نبود، نماز را جایز نیست بشکنید و قصر کنید. با این وصف، به حکم مفهوم آیه در سفر شرعی که ترسی در آن وجود ندارد، باید نماز را کامل بخوانیم هرچند یک ماه و یک سال در راه باشیم. آیا راهی هست که بتوانیم بیدردسر این مشکلات را حل کرده و مسئله را ختم به خیر کنیم؟
در پاسخ میگوییم: اگر آیه را درست بفهمیم هیچ مشکلی بروز نمیکند و مسئله کاملاً شفاف است و البته هیچ ربطی به سفر عادی شرعی که در آن نماز شکسته میشود، ندارد. توضیح این که:
فرض اول: حکم سفر شرعی عادی قبل از نزول این آیه نیامده باشد (که ظاهرا چنین بوده است)، در این فرض آیه میفرماید: اگر در سفر ترس داشتید (فارغ از اینکه چقدر راه پیمودهاید؛ کمتر یا بیشتر از هشت فرسخ) مجاز هستید نمازتان را شکسته بخوانید.
فرض دوم: حکم سفر شرعی (هشت فرسخ = برابر یک روز راه کاروانهای شتر) بیان شده باشد (هرچند آیهای در باره آن نازل نشده باشد (این فرض خیلی بعید است)): آیه به ملاک شکسته شدن در سفرهای عادی کاری ندارد بلکه فقط به ملاک ترس که موجب شکسته شدن اختیاری نماز است، اشاره میکند، خواه به اندازه هشت فرسخ برابر یک روز راه از شهر دور شده باشند یا نه؛ یعنی برای شکسته شدن نماز دو ملاک وجود دارد که هر یک مستقل از دیگری است: نخست، ملاک پیمایش هشت فرسخ برابر یک روز راه در قدیم، و دیگری «ترس». آیه به ملاک دوم وارد شده و به ملاک نخست توجهی ندارد. ملاک نخست موجب شکسته شدن "اجباری" نماز است و ملاک دوم تنها جواز را در اختیار مینهد.
بر اساس دو ملاک ترس و پیمایش هشت فرسخ برابر یک روز راه در قدیم، این دو ملاک در کمتر از هشت فرسخ از هم جدا میشوند؛ یعنی در سفر عادی بدون ترس کمتر از هشت فرسخ نماز تمام است ولی در همین سفر در صورت وجود ترس، جایز است نماز شکسته شود.
بر اساس مطالب فوق، اگر ما باشیم و دو آیه مورد بحث، ظاهر آنها کاملاً روشن و منعقد است. میماند روایات که - اگر به لزوم عرضه روایات بر آیات قرآن و عدم مخالفت با ظاهر آیات، ایمان داشته باشیم- تکلیف آنها روشن است، وگرنه، میباید در خصوص تعامل روایات و ظاهر آیات بحث نظری مستوفایی شکل گیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
