(10)
حديث الأحرف السبعة
1- الحديث فى روايات اهل البيت- ع-
2- الحديث فى روايات اهل السنة.
3- مناقشة اجمالية فى مدلول الحديث.
4- اختيار تفسير «الاحرف» باللهجات.
5- انواع اختلاف القراءات.
[تعلیقه: مطالب فوق فهرست مندرجات این فصل است. مجموعه نقدهای حدیث سبعة احرف به قرار ذیل است:
- اشکال سندی؛
- اختلاف در مضامین؛
- روایات مخالف با سبعة احرف از جهت شمار؛
- روایات شیعی در رد سبعة احرف.]
التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 93
1- روى ابو جعفر الصدوق بسند فيه (محمد بن يحيى الصيرفى)- و هو مجهول- عن حماد بن عثمان عن الامام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام قال: «ان القرآن نزل على سبعة احرف، و أدنى ما للامام ان يُفتى على سبعة وجوه»[1].
و فسر العلماء الاحرف فى هذا الحديث بمعنى البطون، اى كل آية تحتمل وجوها من المعنى، و ان كانت ربما تخفى على العامة، لكن الامام المعصوم عليه السلام يعرفها، فيفتى عليها.
[تعلیقه: علما احرف را به بطون معنی کردهاند ولی بر فرض معنای قرائت نیز حدیث قابل فهم است؛ یعنی قرائات هفتگانه آنچنان متفاوتاند که معانی متفاوتی ارائه میکنند و امام بر اساس آن معانی متفاوت، فتواهای متفاوتی ارائه میکند، لیکن چون این معنی مشکلاتی دارد – مانند اینکه اولاً غالب اختلاف قرائات چنین نیست که معانی هفتگانه متفاوتی ارائه کنند تا بتوان آنها را مصداق این روایت فرض کرد و فتوای متفاوت و گاه متعارض از سوی یک امام بر اساس قرائتهای مختلف یک آیه و یک واژه نیز با حکمت خداوند ناسازگار است؛ ازاین رو علما «احرف» را به بطون تفسیر کردهاند.]
2- و روى- ايضا- بسند آخر، فيه (احمد بن هلال)- و هو غال متهم فى دينه- عن عيسى بن عبد اللّه الهاشمى عن ابيه عن آبائه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله «أتانى آت من اللّه فقال ان اللّه يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد. فقلت يا رب، وسع على امتى، فقال ان اللّه يأمرك ان تقرأ القرآن على سبعة احرف»[2].
و الاحرف فى هذا الحديث هى اللهجات العربية المختلفة، كما يأتى فى أحاديث اهل السنة بنفس المضمون، مرادا بها نفس المعنى. فقد وسع اللّه على هذه الامة أن تقرأ القرآن بلهجاتها المختلفة على ما سنذكر.
التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 94
3- و روى محمد بن الحسن الصفار، بسند فيه ترديد، (هكذا: عن ابن ابى عمير او غيره) عن جميل بن دراج عن زرارة عن الامام ابى جعفر الباقر عليه السلام قال: «تفسير القرآن على سبعة أحرف، منه ما كان، و منه ما لم يكن بعد، ذلك تعرفه الائمة»[3].
و هذا الحديث كالحديث الاول، مرادا بالاحرف هى الوجوه التى تحتملها الآية الواحدة، المعبر عنها بالبطون فى سائر الاحاديث.
[تعلیقه: این روایت بر اساس تفسیر نویسنده از بحث خارج است؛ یعنی اگر احرف را به معنای بطون بدانیم، سخن بر سر تفسیر قرآن است نه قرائت آن تا در بحث ما داخل شود، ولی اگر احرف را به معنای قرائات بگیریم، یعنی تفسیر قرآن بر اساس قرائات هفتگانه، داخل بحث میشود؛ یعنی قرائات هفتگانه موجب تفاسیر متعدد و متفاوتی میشوند و مفسر باید مطابق هر قرائتی تفسیر متفاوتی ارائه کند.]
4- و روى ابو عبد اللّه محمد بن إبراهيم النعمانى- مرسلا- عن الامام أمير المؤمنين عليه السلام قال: «انزل القرآن على سبعة اقسام، كل منها شاف كاف. و هى: امر، و زجر، و ترغيب، و ترهيب، و جدل، و مثل، و قصص ...»[4].
[تعلیقه: در این حدیث سخنی از سبعة احرف به میان نیامده است و ارتباطی به بحث سبعة احرف ندارد، بله این که یکی از تفاسیر سبعة احرف، سبعة اقسام است، دلیل نمیشود روایت مربوط به اقسام را جزو روایات سبعة احرف قلمداد کنیم!]
هذا الحديث تفسير للاحرف السبعة بفنون من الكلام اشتمل عليها القرآن الكريم. كما جاء التصريح به ايضا فى حديث ابن مسعود و ابى قلابة الآتي. قال المحدث الفيض الكاشانى: «و التوفيق بين- هذه- الروايات ان يقال: ان للقرآن سبعة أقسام من الآيات، و سبعة بطون- من المعانى- لكل آية. و نزل على سبع لغات- اى لهجات-»[5].
[تعلیقه: این وجه جمع عجیبی است! به ویژه حکم به هفت بطن داشتن هر آیه.]
تلك احاديث «انزل القرآن على سبعة احرف» مروية عن أئمة اهل البيت- عليهم السلام- لكن بأسانيد لم تثبت وثاقتها، كما نبه عليه سيدنا الاستاذ، و من قبله شيخه الحجة البلاغى، و غيرهما.
[تعلیقه: از اهل بیت ع روایات دیگری هم در خصوص سبعة احرف نقل شده که مخالف این روایات است؛ مانند روایت صحیح السند ذیل:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ.
(البته نویسنده در ادامه بحث به این روایت استناد خواهد کرد.)
یا روایت صحیح السند ذیل:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِيءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ.]
التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 95
و اما من طرق الجماعة فأحسن من جمع مختلف احاديثها هو الامام شهاب الدين ابو شامة المقدسى. ذكرها فى الباب الثالث من كتابه «المرشد الوجيز».
قال: الفصل الاول فى سرد الاحاديث فى ذلك:
1-
ففي الصحيحين عن ابن شهاب قال: حدثنى عبيد اللّه بن عبد اللّه، ان عبد اللّه بن عباس حدثه ان رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- قال: «أقرأنى جبرئيل عليه السلام على حرف واحد، فراجعته فلم ازل أستزيده و يزيدنى حتى انتهى الى سبعة احرف»[6].
2- و
فيهما عن ابن شهاب- ايضا- ان عمر سمع هشام بن الحكم يقرأ فى صلاته على حروف لم يكن يعرفها، فأتى به الى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال: «كذلك انزلت، ان هذا القرآن انزل على سبعة احرف، فاقرءوا ما تيسر منه»[7].
3- و
عن ابى بن كعب، قال: كنت فى المسجد فدخل رجل فقرأ قراءة انكرتها فدخلنا جميعا على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و دخل ثالث، فقرأ كل واحد منا غير قراءة صاحبه، فجعل النبى صلّى اللّه عليه و آله يحسن الجميع، فدخلنى من ذلك شك، و لما رأى النبى صلّى اللّه عليه و آله ما قد غشينى ضرب فى صدرى، ففضت عرقا[8] فقال: «يا ابى، ان ربى ارسل الى ان اقرأ القرآن على حرف فرددت اليه أن هون على امتى، فرد الى الثانية: اقرأه على حرفين، فرددت اليه، فرد الى الثالثة: اقرأه على سبعة احرف»[9].
4- و
عن ابى بن كعب- ايضا- قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه
التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 96
عليه و آله: «يا ابى انى اقرئت القرآن على حرف و حرفين و ثلاث حتى بلغت سبعة احرف». ثم قال: «ليس منها إلا شاف كاف، ان قلت سميعا عليما، عزيزا حكيما، ما لم تختم آية عذاب برحمة او آية رحمة بعذاب»[10].
[تعلیقه: این روایت افزون بر اینکه رسماً تحریف لفظی را مجاز میشمارد، به لحاظ ادبی اشکال اساسی دارد. هر کس اندکی بلاغت بداند و سر از اسرار خواتیم آیات درآورد، میفهمد که تغییرات مذکور در این حدیث و مانند آن چه بلایی بر سر بلاغت قرآن میآورد!]
5- و
عنه- ايضا-: ان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لقى جبرئيل، فقال له: «انى بعثت الى امة أميين، منهم العجوز و الشيخ الكبير و الغلام و الجارية و الرجل الذى لم يقرأ كتابا قط. قال: يا محمد، ان القرآن انزل على سبعة احرف»[11].
6- و
عن ابى جهيم الانصارى: ان رجلين اختلفا فى آية من القرآن، فمشيا الى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال: «ان هذا القرآن نزل على سبعة احرف فلا تماروا فيه فان مراء فى القرآن كفر»[12].
[تعلیقه: نکته قابل توجه حدیث زمینهسازی صدر آن برای ذیل آن است؛ یعنی نزول بر هفت حرف به طور طبیعی موجب جدل و اختلاف میشود که زمینهساز مراء و مراء کفر است. نکته این است که این نتیجه طبیعی با تفضل بودن نزول بر سبعة احرف هماهنگ نیست. همین اشکال در برخی روایات باب نیز وجود دارد.]
7- و
عن ابى هريرة، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: «نزل القرآن على سبعة أحرف، عليما حكيما، غفورا رحيما»[13].
8- و
عن عبد اللّه بن مسعود، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: «انزل القرآن على سبعة أحرف، لكل حرف منها ظهر و بطن، و لكل حرف حد، و لكل حد مطلع»[14].
[تعلیقه: به باور برخی محققان: مراد از حد، مرحله نهايىِ معناى ظاهرى و مراد از مطلع، مرحله اوّل از معناى باطنى است. توضیح مطلب:
تفسير صافى روايتى از حضرت على(عليه السلام) آورده است كه فرمود:
(مَا مِن آيَة اِلاَّ وَ لَها اَرْبَعةُ مَعان، ظَاهِرٌ وَ بَاطِنٌ وَ حَدٌّ و مَطْلَعٌ.) (تفسير صافى، ج 1، ص 28)
برخى مانند فيض كاشانى گفته اند كه «حد و مطلع» تقريباً همان ظاهر و باطن هستند و تفاوتى با هم ندارند؛ يعنى منظور از حد همان ظاهر و منظور از مطلع همان باطن است. امّا روايتى كه خود ايشان در تفسير صافى آورده است، با اين تحليل سازگار نيست؛ براى اين كه در اين روايت تصريح شده است كه براى هر آيهاى چهار معناست. در روايات همان طور كه دو اصطلاح ظاهر و باطن معنا شده، اصطلاحات حد و مطلع نيز تفسير شده است. در اين جا قبل از ارائه تحليل در مورد معناى حد و مطلع، چند روايت را يادآور مى شويم. در روايتى آمده است:
حد، منتهاى ظهور، و مطلع، مبدأ آن است. (بحارالأنوار، ج 23، ص 197)
در روايت ديگرى آمده است:
حد، حكم و مطلع، كيفيت استنباط حكم از قرآن است. ( بحارالأنوار، ج 23، ص 197)
در روايت ديگرى چنين آمده است:
حد، احكام حلال و حرام، و مطلع، مراد خداوند از بنده است. (تفسير صافى، ج 1، ص 28)
تحليل ما [محمدکاظم شاکر] اين است كه حد، نهايت و منتهاى ظاهر آيات است و مطلع، مبدأ بطون قرآن.
توضيح آن كه كلام داراى سطوح مختلف ظهور است:
در مرتبه نخست، آنچه ظاهر است، الفاظ قرآن است، كه اين ظهور براى همه حاصل مى شود حتى كسانى كه معناى قرآن را نمى فهمند. قبلا هم يادآور شديم كه در دو روايت، تلاوت = متلوّ به عنوان ظاهر قرآن معرفى شد.
در مرتبه بعد، ظهور مفردات قرآن رخ مى نمايد. هر لفظى با توجه به وضع و استعمال، معنايى را به ذهن متبادر مى سازد كه آن معناى متبادر به ذهن را معناى ظاهر لفظ مى گويند.
مرحله بعد، ظهور تركيبى است. وقتى لفظ در تركيب آمد، غير از ظهور تصورى اولى، ظهور تصديقى پيدا مى كند كه ممكن است با ظهور تصورىاش يكسان و يا تا حدودى متفاوت باشد؛ برای مثال، ممكن است لفظ در معناى مجازى در جمله ظهور يابد، در حالى كه وقتى لفظ به تنهايى تصور مى شود، معناى حقيقى اش به ذهن متبادر مى شود.
و بالاخره ظهور نهايى كلام در صورتى شكل مىگيرد كه سياِ كلام و قراينِ متصل و منفصل و مربوط به آن، مورد توجه و دقت قرار گيرد و اين جاست كه معناى دقيقِ موردِ نظرِ متكلم شناخته مى شود و اين همان «حد» است؛ يعنى ظهور شكل گرفته و به تعبير ديگر، ظهور نهايى كلام.
با اين تحليل فرق بين «ظاهر» و «حد» روشن مى شود؛ يكى اين كه، ظاهر داراى مراحل است كه حد، يك مرحله از ظاهر آن است و آن مرحله نهايى ظهور است و شايد اين كه در روايت فرموده اند: «حد منتهاست»، به همين معنا باشد. فرق ديگر آن كه هر ظاهرى حجت نيست؛ ولى «حد»، حجّت است؛ يعنى ظهور نهايى كلام، همان چيزى است كه مقصود خداوند از آيه است و از اين رو، در روايت به «حكم خدا» تفسير شده است.
با اين توضيحات معلوم مى شود كه رابطه بين ظاهر و حد از نسب اربع منطقى، رابطه عموم و خصوص مطلق است؛ يعنى هر حدّى ظاهر است؛ امّا هر ظاهرى حد نيست.
حد از يك جهت منتهاى ظهورات لفظ است و از جهت ديگر، نقطه شروع براى رسيدن به بطون قرآن است. يعنى همان طور كه علامه طباطبايى در تشريح چگونگى كشف بطون قرآن فرمودند، در وراى ظاهر آيات، معناى وسيع ترى وجود دارد و باز در وراى آن باطن، معناى وسيعترى هست، تا آن جا كه به حقيقت علم و اراده حق تعالى مى رسد كه «مطلعِ» قرآن است. شاهد بر اين مطلب آن كه در روايت نيز مطلع به «مبدأ ظهور» و «مراد خداوند» تفسير شده است. كسانى كه بتوانند مطالع آيات الهى را دريابند، خواهند توانست احكام ديگرى، غير از احكام ظاهرى قرآن، از بطون قرآن استخراج كنند؛ چنان كه نمونه هايى از آن را در روايات اهل بيت ع ملاحظه مى كنيم؛ و شايد به همين جهت است كه در روايت آمده است:
مطلع، كيفيت استنباط حكم از قرآن است.
ائمه اطهار(عليهم السلام) با تكيه بر مطالع قرآن فرموده اند:
هيچ چيزى نيست كه در آن، دو كس اختلاف داشته باشند، جز آن كه اصلى در كتاب خدا دارد. (ر.ك: بحارالأنوار، ج 89، ص 100)
و نيز فرمودند:
هر گاه در باره چيزى با شما سخن گفتيم، از اصل آن در كتاب خدا بپرسيد. (ر. ك: اصول كافى، ج 5، ص 300)
نتيجه آن كه، ظاهر قرآن از تنزيل (لفظ) قرآن تا حد قرآن (ظهور نهايى كلام) و باطن آن، از حد تا مطلع است.
در پايان اين بحث، براى نزديكى به ذهن، مثال ساده اى ذكر مى كنيم:
فرض كنيد آموزگارى در كلاس دوره ابتدايى به نوآموزان بگويد: «بچه ها! توجه داشته باشيد! كاغذهاى باطله را در كلاس نيندازيد». اين جمله داراى ظاهرى و باطنى است. كودكى ممكن است از اين جمله فقط ظاهرش را بفهمد و بعد از چند دقيقه، وقتى مدادش را مى تراشد، زوايد آن را روى سطح كلاس بريزد و آنگاه در پاسخ به اعتراض معلم بگويد: شما گفتيد كاغذ را در كلاس نريزيد؛ در باره تراشه هاى مداد چيزى نگفتيد! يا نوآموز ديگرى ممكن است كاغذهاى باطلهاش را در كلاس نريزد ولى بعداً در حياط مدرسه بريزد! بر كسى پوشيده نيست كه آموزگار غير از معناى ظاهر و محدود جملهاش (نهى از ريختن كاغذ در سطح كلاس) معناى وسيعترى را قصد كرده است؛ از اين رو، معناى مورد نظر او شامل ريختن هرگونه زباله و مواد زايد، چه در كلاس و چه در حياط مدرسه و حتّى در سطح خيابان و كوچه و بازار نيز مى شود. ولى طفل در اين سن داراى عقلى جزئى نگر است.
ملاحظه مى كنيم چگونه ذهن انسان از يك ايده كلّى (در مثال ضرورت پاكيزه بودن محيط زندگى) به يك معناى محدود (نهى از ريختن كاغذ در كلاس) سير مى كند و در نهايت بر آن ايده محدود، لباس سخن مى پوشاند. سخن مذكور، تنزيلى از آن ايده كلّى (مطلع) است. معناى محدود (نهى از ريختن كاغذ) كه مدلول لفظ است، حد آن سخن است و بالاتر از آن معناى محدود، معناى وسيع ترى است كه باطن آن سخن است.
ما در مقابل معارف قرآن كريم، همچون اطفال هستيم و خداوند در قرآن به زبان ساده با ما سخن گفته است، تا با تعقل و تدبّر به اعماق معارفِ آن راه يابيم. علامه طباطبايى در بحث ظاهر و باطن از كتاب قرآن در اسلام مى فرمايد:
قرآن كريم تعليم خود را مناسب سطح سادهترين فهم ها كه فهم عامه مردم است، قرار داده و با زبان ساده عمومى سخن گفته است. البته اين روش اين نتيجه را خواهد داد كه معارف عاليه معنويّه با زبان ساده عمومى بيان شود و ظواهر الفاظ، مطالب و وظايفى از سنخ حسّ و محسوس القا نمايد و معنويّات در پشت پرده ظواهر قرار گرفته، از پشت اين پرده، خود را فراخور حال افهام مختلفه به آنها نشان دهد و هر كس به حسب حال و اندازه درك خود، از آنها بهرهمند شود. خداى متعال در كلام خود مى فرمايد: «إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» (زخرف، 3 و 4)؛ ما آن را قرآنى عربى قرار داديم، باشد كه بينديشيد. و همانا كه آن در كتاب اصلى- لوح محفوظ - به نزد ما سخت والا و پر حكمت است. (قرآن و اسلام، ص 24) (نقل از کتاب باطن و تأویل قرآن، مطالب نقل از آقای شاکر است.)]
9- و
عنه- أيضا- قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: «انزل القرآن على سبعة أحرف، فالمراء فيه كفر- ثلاث مرات- فما عرفتم منه فاعملوا به و ما جهلتم فردوه الى عالمه»[15].
[تعلیقه: ناهماهنگی صدر و ذیل که پیشتر اشاره شد، در این روایت نیز وجود دارد.]
10- و
عن زيد بن ارقم، قال: جاء رجل الى رسول اللّه صلّى اللّه
التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 97
عليه و آله- فقال: أقرأنى عبد اللّه بن مسعود و زيد و ابى فاختلفت قراءتهم، بقراءة أيهم آخذ؟ قال: فسكت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، قال: و على عليه السلام الى جنبه، فقال على: «ليقرأ كل انسان كما علم، كل حسن جميل»[16] و فى حديث عبد اللّه: أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أسر الى على عليه السلام فقال على: «ان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يأمركم ان يقرأ كل رجل منكم كما علم». فانطلقنا و كل رجل منا يقرأ حروفا لا يقرؤها صاحبه
. قال الحاكم: هذا حديث صحيح الاسناد[17].
[در باره این دو حدیث پیشتر در تعلیقهای مفصل سخن گفتهایم. ر.ک: التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 27.
تکرار:
مخالف این روایات نیز وجود دارد؛ مانند:
تفسير الطبري عن عبداللَّه [احتمالا بن مسعود است] : اختَلَفَ رَجُلانِ في سورَةٍ ، فَقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، وقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، فَأُتِيَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله فَأُخبِرَ بِذلِكَ ، قالَ : فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ وعِندَهُ رَجُلٌ [احتمالاً علی ع بوده]، فَقالَ: اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم [دو نوع معنی میشود: هریک بر قرائت خود بخوانید که به آن آموختهاید (این معنی درست نیست؛ زیرا با « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ» نمیسازد؛ و این نشان میدهد که آنها یا یکی از آنها قرائتی شاذ داشته که یا آموخته و یا خود ساخته و نیز نشان میدهد قرائتی که از سوی پیامبر اکرم ص به آنها آموزش داده شده، شهرت داشته است؛ زیرا قرائت صحیح را بیان نکرد فقط به قرائت مشهوری که طبق آن تعلیم شدهاند ارجاع فرمود)؛ یا: قرائتهای خود را رها کنید و آنگونه که پیامبر اکرم ص به شما آموخته بخوانید]- فَلا أدري أبِشَيءٍ اُمِرَ [یعنی آن شخص که حضرت علی ع است] أم بِشَيءٍ ابتَدَعَهُ مِن قِبَلِ نَفسِهِ [یعنی نمیدانم پیامبر اکرم ص به او دستور دارد به ما اینگونه بگوید یا از طرف خودش گفت]- فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختِلافُهُم عَلى أنبِيائِهِم [این عبارت نیز مؤید خشم پیامبر اکرم ص است]. قالَ : فَقامَ كُلُّ رَجُلٍ مِنّا وهُوَ لايَقرَأُ عَلى قِراءَةِ صاحِبِهِ [این عبارت اگر نتیجه « اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم» باشد، مؤید تأیید اختلاف قرائات است که با « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ» و « فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ ...» نمیسازد] . (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ).
تفسير الطبري عن عبداللَّه بن مسعود : تَمارَينا [المِراء : الجدال] في سورَةٍ مِنَ القُرآنِ ، فَقُلنا : خَمسٌ وثَلاثونَ ، أو سِتٌّ وثَلاثونَ آيَةً ، قالَ : فَانطَلَقنا إلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله فَوَجَدنا عَلِيّاً يُناجيهِ ، قالَ : فَقُلنا : إنّا اختَلَفنا فِي القِراءَةِ ، قالَ : فَاحمَرَّ وَجهُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله [نشان خشم پیامبر اکرم ص از اختلاف قرائات]، وقالَ : إنَّما هَلكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِاختِلافِهِم بَينَهُم [مؤید واکنش تند و خشم پیامبر اکرم ص در برابر اختلاف قرائات است].
قالَ : ثُمَّ أسَرَّ إلى عَلِيٍّ شَيئاً ، فَقالَ لَنا عَلِيٌّ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله يَأمُرُكُم أن تَقرَؤوا كَما عُلِّمتُم [همان برداشت را از این فراز نیز داریم لیکن در این روایت تتمه معارضی وجود ندارد درحالی که در روایت فوق و روایتی که در متن التمهید آمده، خاتمه معارضی وجود دارد. البته در روایت متن تعارض وجود ندارد و یکدست به نفع اختلاف قرائات است، لیکن روایت با این دو روایت ناسازگار و در تعارض است.] (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۲۲۶ ح ۸۳۲ ، صحيح ابن حبّان : ج ۳ ص ۲۲ ، كنز العمّال : ج ۲ ص ۳۳۹ ح ۴۱۸۳ ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج ۲ ص ۴۲ عن أبي بكر بن عياش ، بحار الأنوار : ج ۴۰ ص ۱۵۶ ذيل ح ۵۴ .)]
11- و
روى عن ابن مسعود عن النبى صلّى اللّه عليه و آله أنه قال: «كان الكتاب الاول نزل من باب واحد، و على حرف واحد. و نزل القرآن من سبعة ابواب و على سبعة احرف زجر، و أمر، و حلال، و حرام و محكم، و متشابه، و امثال ...»[18].
12- و
عن ابى قلابة، قال: بلغنى ان النبى صلّى اللّه عليه و آله قال:
«انزل القرآن على سبعة أحرف: امر، و زجر، و ترغيب، و ترهيب، و جدل، و قصص، و مثل»[19].
تلك جل أحاديث الجماعة، ادعوا تواترها[20] لكنها مختلفة المدلول بما لا يلتئم و مصطلح التواتر، الذى عمدته وحدة المضمون فى الجميع، و من ثم فان الاحاديث المذكورة تنقسم الى اربع طوائف:
الاولى، تعنى: اختلاف اللهجات فى التعبير و الاداء. و هى الاحاديث رقم: 1 و 2 و 3 و 5 و 6 و 10.
الثانية، تعنى: جواز تبديل الكلمات المترادفة بعضها مكان بعض،
التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص: 98
كالحديث رقم: 4 و 7.
الثالثة، تعنى: اختلاف معانى الآيات، فكل آية تحتمل معانى، بعضها ظهر و بعضها بطن، كالحديث رقم: 8 و 9.
الرابعة، تعنى: تنوع الآيات الى ابواب سبعة، كالحديث رقم:
11 و 12.
غير ان الكثرة مع الطائفة الاولى، و اليها انصرفت وجهه نظر العلماء، بشأن الاحرف السبعة التى اجاز النبى صلّى اللّه عليه و آله قراءة القرآن بها، اما الطوائف الأخر فشاذة او باطلة رفضها ائمة التحقيق.
[تعلیقه: افزون بر اشکال سندی و اختلاف در مضامین و روایات شیعی در رد ادعای سبعة احرف، روایاتی وجود دارد که به لحاظ عدد با سبعة احرف مخالف و منافی است:
- عن سمرة بن جندب، عن النبي صلّى اللّه عليه و آله قال: انزل القرآن على ثلاثة احرف فلا تختلفوا فيه فإنّه مبارك كله، فاقرأوه كالذي أقرئتموه (كنز العمال، ج 2، ص 53، شماره 3087 و هيثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 7، ص 152.)
- إن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال: أنزل القرآن على أربعة احرف: حلال و حرام. لا يعذر أحد بالجهالة به و تفسير تفسّره العرب و تفسير تفسّره العلماء و متشابه لا يعلمه إلّا اللّه و من ادّعى علمه سوى اللّه فهو كاذب (كنز العمال، ج 2، ص 55، حديث 3097 و تفسير طبرى، ج 1، ص 57، حديث 72.)
- عن عبد اللّه بن مسعود: قال أنزل القرآن على خمسة أحرف: حلال و حرام و محكم و متشابه و أمثال (تفسير طبرى، ج 1، ص 53، حديث 70)
- عن علي عليه السّلام: أنها عشرة أحرف: بشير و نذير و ناسخ و منسوخ و عظة و مثل و محكم و متشابه و حلال و حرام (حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص 180، در پاورقى به نقل از الابانة)
برای آگاهی بیشتر ر.ک: نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 51- 54]
و احسن من تكلم فى هذا الموضوع هو الامام ابن الجزرى، تكلم عن احاديث السبعة فى عشرة وجوه، استوعب الكلام فيها باسهاب[21] و الاجدر هو البحث عن احاديث السبعة بالتكلم فى كل طائفة بما يخصها من كلام و تمحيص. و اليك اجماليا:
الطائفة الاولى
[1] ( 1) الخصال ابواب السبعة ج 2 ص 358 رقم 43.
[2] ( 2) المصدر رقم 44.
[3] ( 1) بصائر الدرجات ص 196.
[4] ( 2) رسالة النعمانى، فى صنوف آى القرآن، و نسبت- ايضا- الى سعد بن عبد اللّه الاشعرى، و الشريف المرتضى. راجع: بحار الانوار ج 93 ص 4 و ص 97.
[5] ( 3) تفسير الصافى- المقدمة الثامنة- ج 1 ص 40.
[6] ( 1) هذا الحديث رواه البخارى ج 6 ص 227. و مسلم ج 2 ص 202.
[7] ( 2) البخارى ج 6 ص 228. و مسلم ج 2 ص 202.
[8] ( 3) و
\iُ\i فى رواية:\E فوجدت فى نفسى وسوسة الشيطان حتى احمر وجهى، فعرف رسول اللّه- ص- ذلك فى وجهى فضرب فى صدرى ...\i تفسير الطبرى ج 1 ص 14.\E\E
[9] ( 4) مسلم ج 2 ص 203. و مسند احمد ج 5 ص 127.
[10] ( 1) سنن ابى داود ج 2 ص 102.
[11] ( 2) الترمذى ج 5 ص 194 رقم 2944.
[12] ( 3) البيهقى فى شعب الايمان ج 1 ص 372 ظ. و مسند احمد ج 4 ص 169.
[13] ( 4) المصنف ج 2 ص 61.
[14] ( 5) تفسير الطبرى ج 1 ص 9.
[15] ( 6) نفس المصدر.
[16] ( 1) تفسير الطبرى ج 1 ص 10.
[17] ( 2) المستدرك ج 2 ص 223- 224.
[18] ( 3) تفسير الطبرى ج 1 ص 23.
[19] ( 4) المصدر ص 24.
[20] ( 5) راجع: النشر فى القراءات العشر لابن الجزرى ج 1 ص 21.
[21] ( 1) راجع: النشر ج 1 ص 21 الى ص 54.