مقاله برهان تاریخی بر تحریف ناپذیری قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
برهان تاریخی بر تحریفناپذیری قرآن
سیدمحمدحسن جواهری[1]
استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
چکیده: در منابع حدیثی و تاریخی به روایات و گزارشهایی برمیخوریم که از آنها تحریف قرآن استفاده شده است. محققان در رویارویی با این روایات افزون بر استدلال به آیات قرآن و روایات، از طریق بررسی ضعف اسناد این روایات و نیز بررسی ضعفهای دلالی آنها در مسیر ابطلال آنها و تثبیت تحریفناپذیری قرآن گام برداشتهاند. در این میان، مرحوم آیت الله لنکرانی نیز در کتاب گرانسنگ مدخل التفسیر ضمن نقل شماری از مهمترین این روایات، آن ها را از جهات گوناگون همچون تناقضات و اختلافات موجود بین آنها، تعارض با روایات مخالف، تعارض با تواتر قرآن که اجماعی بلکه ضروری مسلمانان است، و جز اینها بررسی و نقد کرده است، لیکن با توجه به این که بخش مهمی از روایات تحریف به بعد تاریخی قرآن مربوط است، لازم است با روش نقد دادههای تاریخی به بررسی مسئله تحریفناپذیری و ارزیابی روایات مربوط به آن بپردازیم. روشن است که روش تاریخی روش جامع و متناسب برای نقد شبهه تحریف است و مقاله حاضر این شبهه را با توجه به بعد تاریخی آن نقد و بررسی کرده است.
گفتنی است مقاله پیشرو را که به مناسبت همایش بزرگداشت استاد گرانقدر مرحوم آیت الله المعظم فاضل لنکرانی تقدیم شده, میتوان در حکم تکملهای بر بخش تحریف مدخل التفسیر قلمداد کرد.
کلید واژهها: تحریف ناپذیری، جمع قرآن، مصحف مقدمه
عمده تعامل با روایات تحریف قرآن و گزارشهای تاریخی مرتبط با آن با هدف نقد آنها و اثبات تحریفناپذیری قرآن از دو راه صورت میگیرد؛ نخست راهی است که غالب قرآن پژوهان پیمودهاند و آن بررسی سندی و دلالی روایات یاد شده و نقد و اثبات بیپایه بودن آنهاست و راه دیگر، بررسی تاریخی مسئله است و این که اساساً آیا میتوان به لحاظ تاریخی ظرفیتی برای تحریف قرآن فرض کرد؟ و اگر چنین باشد، ظرفیت تحقق تحریف به لحاظ تاریخی چه میزان است؟ مسائل مرتبط با تحریف چیست و نقش هر یک در این مسئله چقدر است؟ به باور ما اگر تاریخ تدوین قرآن و عصر نزول با دقت بررسی شود، این نتیجه حاصل دستاورد ما خواهد بود که اساساً فرضیه تحریف قرآن امکان تحقق ندارد. برای دستیابی به این نتیجه اساسی و کلیدی لازم است برخی مسائل مرتبط با بحث حاضر طرح و بررسی شود. ضرورت نقد بیرونی و درونی دادههای تاریخی تحریف قرآن
اگر کسی اندکی در تاریخ اسلام مطالعه کرده باشد، درخواهد یافت که دستهای فراوانی به صورت عمدی به تحریف تاریخ و مشوّه کردن آن اقدام کردهاند تا حقیقتی که مطلوب و مراد آنها نبوده، در میان هیاهوی ساختگی آنها گُم و یا کمرنگ شود. ما افراد بسیاری را داریم که به جعل حدیث متهم بودهاند؛ برای مثال، حدیث شناسان هفتاد هزار حدیث از منقولات عمر بن هارون را جعلی دانسته و دور ریختهند![2] که اگر این عدد را عدد کثرت نیز بگیریم، میزان جعل حدیث وی به صورت وحشتناکی بالا بوده است و ما میدانیم که این شخص تنها یک نمونه از جاعلان حدیث بوده است. یکی از اقدامات مهم امام باقر و امام صادق- علیهما السلام- پاکسازی بخشی از این روایات جعلی بوده است. علامه عسکری در کتاب ارزشمند صد و پنجاه صحابی ساختگی آورده است: «در نتیجه دهها سال مطالعه برایم معلوم شد که در روایتهای سیره و تاریخ و حدیث آن قدر نعل وارونه زدهاند که حساب ندارد و در آنها حوادث را چنان وانمود میکنند که گویی قاتلْ مقتول است و ظالمْ مظلوم و شبْ روز و روزْ شب!» (عسکری، 1378، ج1، ص 22)
در برابر چنین اوضاع و احوالی تنها راه رسیدن به حقیقت، نقد دادههای تاریخی از جهت بیرونی و درونی است. (احمدی، 1393ش، ص 234) نقد متون تاریخی در حقیقت ارزشیابی و راستیسنجی دادههای تاریخی برای سنجش صداقت آنهاست و در واقع در برابر هر متن تاریخی باید احتمال جعلی بودن آن مورد بررسی قرار گیرد. منظور از نقد بیرونی، تحقیق در خصوص مثلا انتساب کتاب به نویسنده آن و منظور از نقد درونی بررسی قرائن پیوسته و ناپیوسته برای صحت و سنجش متن است. ما در روایات تاریخی تحریف قرآن به روایاتی بر میخوریم که حامل تناقض است، برخی روایات از نظر ادبی مشوّش هستند، برخی نیز صدر و ذیل آنها همخوانی ندارد و در مورد منابع آنها نیز برخی اساسا انتساب آنها به صاحبان معروف و موثق آنها به شدت محل خدشه و بحث است که نمونه آن را میتوان در کتاب سلیم بن قیس هلالی یافت و جز اینها که بررسی آنها خارج از موضوع این مقاله است. مشکل برخی مدعیان تحریف قرآن این است که دادههای تاریخی را بدون توجه کافی به سنجش آنها، پذیرفته و نقل کرده و بر پایه آنها سخن گفتهاند. یکی از قرائنی که نیک به کار سنجش روایات تاریخی میآید، شرایط تدوین قرآن و عصر نزول و فضایی است که تحریف بر فرض تحقق در آن فضا رخ داده است. ارزش معرفتی برهان تاریخی تحریفناپذیری
برای اثبات تحریفناپذیری قرآن به ادله گوناگون نقلی و عقلی تمسک شده است، لیکن محدودیتهای متعددی فراروی این ادله قرار دارد که برخی از آنها عبارتاند از:
- برخی ادله در برابر شیعیانِ قائلِ به تحریف، تنها میتوانند عدم تحریف به زیادت را اثبات کنند و از اثبات تحریف به نقیصه عاجزند (مانند استدلال به حدیث ثقلین؛ زیرا آنان با تکیه بر روایات شیعی مابقی را حجت میدانند)؛
- از سوی دیگر، برخی ادله تنها میتوانند پاسخگوی طرفدران شیعی قائل به تحریف قرآن باشند و در برابر اهل تسنن قائلِ به تحریف ناکاماند (مانند استدلال به روایات شیعی لزوم عرضه احادیث بر قرآن)؛
- استدلال به آیات قرآن مانند آیه حفظ، تنها به معتقدان به قرآن اختصاص دارد و نمیتواند پاسخگوی طرفداران غیر مسلمان تحریف باشد؛
- برخی ادله تنها در حد یک ملاک و ابزار ارزیابی ظاهر میشوند؛ مانند استدلال به اعجاز بیانی قرآن برای اثبات اینکه برخی عبارتهایی که ادعا شده جزو قرآن بودهاند، در تراز اعجاز بیانی نیستند (با توجه به این که تحدی قرآن در مورد اعجاز بیانی حداقل به یک سوره است نه آیه).
اینها محدودیتهایی فراروی ادله پس از تثبیت و تحکیم آنهاست؛ لیکن برهان تاریخی از تمامی این اشکالات رسته است و به باور نگارنده مهمترین و شاملترین برهان بر تحریف ناپذیری است. البته این واقعیت را نیز نمیتوان انکار کرد که برخی نویسندگان که در خصوص تحریف ناپذیری به تحریر کتاب توفیق یافتهاند، بر اثر برخی آرای محل تأمل در حوزه جمعآوری قرآن، زبان و قلمشان در تحریف ناپذیری کامیابی لازم را ندارد. افزون بر اینکه به باور نگارنده هنوز ابعادی از برهان تاریخی آن گونه که باید آشکار و بر آن تأکید شود، مورد توجه قرار نگرفته که به یاری پروردگار در این مقاله به اختصار در باره این برهان سخن خواهیم گفت. در مجموع ساختار مقاله حاضر را میتوان در صورت برهانی ذیل خلاصه کرد:
بر اساس گزارههای تاریخی، جمع و تدوین قرآن در فضای خاصی انجام پذیرفته است؛
هر کتابی با چنین شرایطی جمع و تدوین شود، امکان تحریف در آن وجود ندارد؛
از این رو احتمال تحریف در قرآن منتفی است. ارتباط جمع قرآن با مسئله تحریف
محدث نوری در کتاب فصل الخطاب، دومین دلیل تحریف قرآن را نحوه جمع قرآن بیان کرده است: «كيفيت جمع قرآن و گردآورى آن پس از وفات حضرت رسول به طور طبيعى موجب وقوع تحريف و تغيير در قرآن است.»[3]بررسی روایات تحریف قرآن نیز نشان می دهد غالب این روایات به حوزه جمع قرآن مربوط است و برخی حوادث مربوط به جمع قرآن مانند تدوین قرآن پس از رحلت پیامبر و توحید مصاحف بوده که مجال مناسبی برای داستان پردازی و افسانه سرایی جاعلان و واضعان حدیث فراهم آورده است؛ برای مثال، پندار جمع قرآن توسط ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اکرم و اعتماد تیم منتخب او بر دو شاهد، قرآن را که فوق تواتر است، در حد خبر واحد تنزل میدهد؛ از این رو، بررسی جمع قرآن یکی از مناسبترین راهها برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن کریم تلقی گردد. بازخوانی مفهوم «جمع قرآن»
نویسنده ارجمند المدخل، «جمع قرآن» را به چهار معنا تفسیر کرده است:
1. جمع به معنای چینش آیات درون سورههای قرآن کریم.
2. جمع به معنای گرد آوردن همه سورههای قرآن بر نوشتافزارهای مختلف در یک مجموعه بدون اینکه بین الدفتین قرار داشته باشند.
3. جمع به معنای گرد آوردن سوره های قرآن از نوشتافزارهای مختلف بر روی یک نوشتافزار مانند کاغذ یا پوست و قرار دادن آن ها بین دو جلد.
4. جمع قرآن به معنای هماهنگ کردن همه قرآنها بر اساس یک قرائت که مراد توحید مصاحف در زمان عثمان است. (لنکرانی، 1428ق، مدخل التفسیر، ص 299- 300)
5. افزون بر موارد یاد شده، صورت دیگری را نیز میتوان طرح کرد که با شواهد تاریخی بیشترین همراهی را دارد و آن اینکه قرآن کریم پیش از رحلت پیامبر اکرم از ترتیب درون سورهای و بین سورهای برخوردار بود، لیکن به دلیل پراکندگی نوشتافزارهایی که سورههای قرآن بر آنها مکتوب بود، در نوع و جنس (کاغذ، پوست، چوب، استخان، سنگ و ...)، تا پس از رحلت پیامبر بین دو جلد قرار نگرفته بودند. حسین بن علی کاشفی سبزواری- دانشمند سده نهم و اول سده دهم- در تفسیر جواهر التفسیر آورده است: «علمای دین و ائمه کشف و یقین متفقاند بر آنکه قرآن را در زمان حضرت رسالت پناه- صلی الله علیه و سلم- در مصحف که جامع قرآن است به ترتیبی مقرر نمینوشتند, بلکه پراگنده بر اوراق و الواح و جز آن مسطور میشد و اگرچه در کتاب ترتیبی نداشت, اما به همین تألیف که حالا مکتوب میگردد, در صدور رجال محفوظ میبود و سبب نانوشتن علی الترتیب بقاء زمان نسخ بود؛ چه اگر در مصاحف نوشتندی و آیتی و سورتی لفظا منسوخ شدی, و از مصحف محو بایستی کرد, یمکن که بعضی از مصاحف حاضر نبودی و این منسوخ از او محو نگشتی و بدین تجهت تفاوت در مصاحف پدید آمده, ماده اختلاف و منشأ نزاع شدی». (جلالی نائینی, 1390ش, ص 55)
ما در باره نقل کاشفی که مطابق با فضای حاکم بر تاریخ آن دوره است, سخنی نداریم لیکن تحلیل و تعلیل او را که از اجتهاد او ناشی شده, نمیپذیریم, بلکه وجه آن را تسهیل نگارش بر کسانی میدانیم که به دلیل سفر و مریضی و مانند اینها توفیق نمییافتند سورهها را به ترتیب مرسوم و مورد تأیید پیامبر بنگارند و چون از سفر بازمیآمدند و یا از بیماری میرستند, مصحف خویش را تکمیل میکردند و همین سبب اختلاف میشد. این مطلب را صاحب تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان که در حاشیه تفسیر طبری به چاپ رسیده, از انس نقل کرده است. (همان, ص 46) قرائن و سنجههای ارزیابی دادههای تاریخی تحریف قرآن
پس از بیان مقدمات فوق، به بررسی قرائن و سنجههای دادههای تاریخی موضوع مورد بحث میپردازیم: یکم: جمع قرآن در زمان پیامبر
در خصوص جمع قرآن در زمان پیامبر مناقشات بسیاری رخ داده و حتی در مورد آن تکنگاریهایی تألیف شده است. برخی مصرانه برآنند که قرآن پس از پیامبر تدوین شده است و در مقابل, بزرگانی همچون صدوق, سیدمرتضی و بسیاری دیگر بلکه غالب دانشمندان شیعه بر این باورند که جمع قرآن هم در آیات و هم در ترتیب سور در زمان پیامبر شکل گرفته است. هر دو گروه به روایاتی تمسک کردهاند که اگر یک طرف به طور قاطع برتری نیابد, بر اساس روش تاریخی در حل مسائل تاریخی باید برای داوری به قرائن و فضای حاکم بر آن مقطع تاریخی و تحلیلهای عقلی مربوط به آن تمسک جست. ما در این مجال ضیق نمیخواهیم به طور مبسوط وارد بحث جمع قرآن شویم, ولی به قدر حاجت به نکاتی راهگشا که بعضا مورد غفلت قرار گرفتهاند, اشاره میکنیم تا در کنار قرائن موجود که در ادامه بحث به آنها خواهیم پرداخت, به نتیجهای که به لحاظ روششناسی پژوهش در مطالعات تاریخی قابل دفاع باشد, دست یابیم.
بر اساس روایاتی، در زمان پیامبر سورههای قرآن در قالب یک مجموعه مدون در اندازه و شکلهای مختلف شناخته شده بوده است. حداقل مقتضای این مطلب وجود ترتیب بین آیات و سورههای قرآن است وگرنه معنایی برای کتاب, کتابچه, مصحف و مانند اینها باقی نمیماند. همچنین اثبات این مطلب موجب بطلان بسیاری از روایات تحریف خواهد بود. در ذیل برخی از این روایات را ذکر مینماییم:
1. در زمان پیامبر «حزب» که غالباً اعم از چند سوره است، شناخته شده بوده است. صحابه زیر نظر پیامبر چند سوره را در یک حزب که احتمالاً نقش مصحف کوچک را داشته، تنظیم میکردهاند. اوس بن حذیفه نقل کرده است:
«از [قبیله] ثقیف از بنیمالک در ضمن گروهی بودم که نزد پیامبر آمدیم تا مسلمان شویم. در خیمهای که برای او بود، ما را منزل دادند. آن حضرت میان خانه و مسجد در رفت و آمد بود. چون نماز عشای پسین را خواند، به سوی ما آمد. از او جدا نشدیم تا این که برایمان سخن گفت و از قریش و اهل مکه شکوه کرد؛ سپس فرمود: روزگار به یک حال باقی نمیماند. ما در مکه عاجز و ناتوان بودیم، لیکن چون به مدینه آمدیم، جنگ به نفع و ضرر ما در فراز و نشیب شد. [این مطلب با توجه به ادامه روایت نشان میدهد این واقعه در سالهای ابتدایی پس از هجرت تا نهایتاً سالهای پنجم یا ششم است.] شبی دیر کرد و زمانی دراز پس از عشا نزدمان آمد. پرسیدیم: چرا دیر آمدی؟ فرمود: حزبی از قرآن بر من عرضه شد، خواستم تا آن را به پایان نرسانم بیرون نیایم. میگوید: صبح آن روز از اصحاب پرسیدیم: قرآن را چگونه حزب میبندید؟ پاسخ دادند: سه سوره، پنج سوره، هفت سوره، نه سوره، یازده سوره، سیزده سوره آن را حزببندی میکنیم [نشان میدهد که حجم سورهها در شمار آنها دخیل بوده است؛ یعنی حزب با شمار آیات کمتر از سورههای بلندتر و با شمار آیات بیشتر از سورههای کوتاهتر تشکیل میشده است]. (مسند احمد، ج4، ص 9، ح 16211؛ نیز ر.ک: سنن ابی داوود، ج2، ص 55، ح 1393؛ سنن ابنماجه، ج1، ص 427، ح 1345)
2. در روایات متعددی به سوره حمد «فاتحة الکتاب» اطلاق شده (صحیح بخاری، ج1، ص 263، ح 723؛ صحیح مسلم، ج1، ص 295، ح 394؛ سنن ترمذی، ج2، ص 25، ح 247؛ سنن ابیداوود، ج1، 217، ح 822؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 273، ح 837 ) که نشان میدهد سورههای قرآن در قالب یک کتاب شناخته شده بوده است و سادهترین احتمال آن ترتیب بدون تدوین بین الدفتین است (معنای پنجم جمع قرآن).
همچنین از این روایات می توان استفاده کرد که اطلاق «کتاب» بر سوره متعارف نبوده است.
تذکر: استاد معرفت نام «فاتحة الکتاب» را بدین مناسبت میداند که این سوره نخستین سورهای است که "به طور کامل" نازل شده است (معرفت، 1415ق، ج1، ص 109). وی برای این ادعای خود به دو سند استناد کرده است (صحيح مسلم، ج 2، ص 9 و منتخب كنز العمال بهامش المسند، ج 3، ص 180) لیکن نگارنده هر دو منبع بلکه بسیاری منابع دیگر را بررسی نمود و متنی دال بر اینکه عنوان «فاتحة الکتاب» از ابتدا بر سوره حمد اطلاق میشده، نیافت و احتمال دارد آدرسهای یاد شده در التمهید صرفا مربوط به عبارت «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» باشد که البته بر اساس چنین برداشتی نحوه آدرس دادن وی غلطانداز و نادرست تلقی میشود. جالب این که حتی مجاهد معتقد است- هرچند در اعتقادش منفرد است- فاتحة الکتاب در مدینه نازل شده و تا آنجا که نگارنده بررسی کرد، در نقد وی به مطلبی که نشان دهد فاتحة الکتاب عنوانی است که بر نزول آن در ابتدای دعوت پیامبر دلالت دارد، استناد نشده است. (برای مثال بنگرید: أبو حفص الدمشقي، 1419 ق، ج1،ص 160)
گفتنی است که افزون بر دست نیافتن به دلیلی بر این سخن وی، تا آنجا که نگارنده جستجو کرده هیچ قرآنپژوه متقدم بر وی را سراغ نداریم که چنین سخنی گفته باشد.
3. وجود تعبیر «مصحف» در روایات نبوی و شیوع اجمالی آن در عصر نزول نشان از وجود کتاب یا کتابچههایی مشتمل بر چند سوره یا همه سورههای قرآن بوده است که با نزول آیات و سور قرآن تکمیل میشده است. البته در برخی روایات از واژه «صحف و صحیفه» استفاده شده که دلالتی روشن بر مطلوب ندارند، لیکن واژه «مصحف» به چیزی جز کتاب یا محفظهای که در آن صحف مرتب و منظم میشده و قرار میگرفته, تبادر ندارد. دهخدا در شرح آورده است: «مصحف نامههای فراهم آورده شده . (ناظم الاطباء). || کرّاسه . ج ، مصاحف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کراسه .(دهار) (زمخشری ).... چیزی که در او صحیفه ها و رساله ها جمع شود. (از غیاث ) (از آنندراج ). مجموعه اوراقی که در یک جلد جای دهند...» (ر.ک. دهخدا ، 1372ش، 20998 )
برای نمونه به دو روایت اشاره میکنیم:
- از عثمان بن عبد الله بن اوس از جدش از پیامبر روایت شده است که فرمود: هر که قرآن را از روی مصحف بخواند، دو هزار کار نیک برایش ثبت میشود و هر کس آن را از بر بخواند [به گمانم فرمود] معادل هزار حسنه برای او است. (زرکشی، ج1، ص 462؛ شعب الایمان، ج2، ص 407، ح 2217 )
- از اوس ثقفی از پیامبر روایت شده است که فرمود: حفظ خوانی قرآن هزار درجه [انسان را بالا میبرد] و خواندن از روی مصحف، دو هزار درجه دیگر بر آن میافزاید. (العجم الکبیر، ج1، ص 221، ح 301؛ مجمع الزواید، ج7، ص 165؛ بیهقی، 1410ق، ج2، ص 407، ح 2218؛ شهرستانی،1396ش، ج1، ص 278؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: شهرستانی، 1396ش، ج1، ص 269 به بعد)
4. از ابن عباس نقل شده که گفت: از عثمان پرسیدم: چرا سوره انفال (نزول 87) را کنار سوره برائت (نزول 113 یا 114) قرار دادی؟ عثمان در پاسخ گفت: پیامبر دستور داد آیات سوره برائت در ادامه سوره انفال نوشته شود و برای ما روشن نکرد که این دو یک سوره هستند یا دو سوره؟ (جلالی, 1390ش, ص 78- 79). در ترجه اسباب نزول نقل از بستان فقیه از ابواللیث از قول عثمان آمده که گفت: من کاتب خاتمه سوره انفال و فاتحه سوره برائت بودم, رسول الله میان این دو سوره املای تسمیه نفرمود(مثلا نفرمود: آغاز سوره برائت یا از اینجا به بعد سوره برائت است). (همان, ص 80)
در باره این روایت چند نکته حائز توجه و تذکر است:
الف) ابن عباس تنها از این دو سوره سؤال کرده است و این نشان میدهد در مورد دیگر سورهها طبق متعارف عمل شده است.
ب) پیامبر این دو سوره را به رغم فاصله زیاد در زمان نزول, کنار هم قرار داده است.
ج) خود حضرت املاء فرمودهاند و بر اساس نقل فوق, املای حضرت مشتمل بر ترتیب سورهها هم میشده است.
د) انفال و توبه در مصحف ابی بن کعب (به هر دو روایتش (ابن ندیم و شهرستانی) (ر.ک: همان,ص 166 و ص 171)) کنار هم قرار گرفته است, با این که ترتیب مصحف او با مصحف موجود تفاوتهایی دارد؛ بنابراین, کنار هم قرار گرفتن آن دو نمیتواند به اجتهاد عثمان بوده باشد.
ه) قرائت دیگری از گفتمان ابن عباس و عثمان وجود دارد که بر اساس آن عثمان میگوید: رسول خدا هراز چند گاهی سورهای بر وی با تعدادی آیه نازل میشد و هر گاه چیزی بر وی نازل میشد برخی از کاتبان را نزد خود فرا میخواند و میفرمود: این آیات را در سورهای که در آن کذا وکذا ذکر شده قرار دهید, و همچنین آیاتی دیگر نازل میشد و میفرمود: این نازل شده را در سورهای که کذا و کذا در آن ذکر شده قرار دهید. انفال از اول سورههای نازل شده در مدینه بود و برائت از جمله سورههای پایانی نزول, قصه آنها نیز شبیه یکدیکر بود. به گمانم رسید که این سوره بخشی از آن است. رسول الله نیز قبض روح شدند و برای ما روشن نفرمودند که این سوره بخشی از آن سوره ( انفال) است به همین دلیل میان آنها مقارنه ایجاد کردم و بین آن دو بسلمه را ننوشتم و درهفت سوره طولانی گذاردم. (بهجتپور, 1392, ص 149 به نقل از: متقی هندی ، منتخب کنز العمال, ج 2, ص 48) از این نقل به صراحت استفاده میشود که کنار هم قرار گرفتن این دو به اجتهاد عثمان بوده و حال آنکه پیشتر در مصحف ابی بن کعب که به گفته ذهبی سید قراء بوده (أقرأ الصحابة وسيد القراء (ذهبی, تذکرة الحفاظ, ج1, ص 16)), کنار هم قرار داشتهاند. گفتنی است ابی بن کعب خود مسئولیت تیم نگارش مصحف امام عثمان را بر عهده داشته است و بر اساس نقلی مصحف امام از روی مصحف او زیر نظر او نگارش شده است. در مقدمه تفسیر طبری آمده است: «... پس مصحف ابی بن کعب را بیاوردند و هیچ مصحف نیافتند درستتر از آن, و امیر المؤمنین عثمان از آن نسختی برداشت ... » (جلالی, 1390ش, ص 32) این نشان میدهد نقل ما از گفتمان ابن عباس صحیحتر است و در حقیقت اجتهاد عثمان به یک سوره تلقی کردن این دو سوره بوده (به دلیل نبود بسمله بین آن دو) و نه قرار دادن آن دو کنار هم.
و) در تتمه بند پیشین, یادآور میشویم که یکی از مهمترین دلایل معتقدان به عدم جمع در زمان پیامبر اختلاف مصاحف صحابه است, لیکن به اختصار باید دانست که اولا: این مصاحف شخصی بوده است؛ از این رو میبینیم ابی با این که خود عهدهدار مسئولیت تیم یکسان سازی مصاحف و املای مصحف امام بود, ترتیب سورهها را بر اساس آنچه از زمان پیامبر رایج بود, تنظیم کرد نه مصحف خویش. ثانیا: هم از ابی و هم از ابن مسعود که مصحف این دو نماد اختلاف با مصحف موجود می باشد (بهجتپور, 1392ش, ص 150- 151), مصاحف گوناگونی نقل شده است که هیچیک با دیگری هماهنگ نیست! ابن ندیم در مورد مصحف ابن مسعود میگوید من مصاحف گوناگون و متفاوتی دیدم که ترتیب همه آنها منسوب به ابن مسعود بود (شهرستانی, 1396ش، ج1، ص240) مقایسه ترتیب مصاحف ابی منقول از ابن ندیم و شهرستانی نیز نشان دهنده مطلب فوق است؛ البته نکته درخور توجه در بررسی مصاحف صحابه این است که غالب قریب به اتفاق آنها ترتیبی نزدیک به ترتیب مصحف موجود دارند و این نشان دهنده ریشه دار بودن ترتیب موجود در زمان پیامبر است.
5. سیوطی از زید بن ثابت نقل کرده است که «كنّا عند رسول- اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم- نؤلّف القرآن من الرّقاع ...» (سیوطی, الإتقان في علوم القرآن, نوع 18, ج1, ص207؛ محقق اتقان در پانوشت منابع دیگری را ذکر کرده است: الترمذي (3954)؛ أحمد، ج5، ص 184- 185؛ ابن أبي شيبة (ح32466) ج6، ص 409- 410؛ الحاكم، ج 2، ص 229- 611؛ الطبراني (ح4933)، ج5، ص 158؛ ابن حبان (ح114)؛ البيهقي، ج7، ص 147 )
از ظاهر عبارت بر میآید که مراد جمع سورهها در مصحف بوده باشد؛ زیرا اگر صرفا نگاشتن سوره از روی رقاع باشد, میبایست از مشتقات «استنساخ» و مانند آن استفاده کند؛ زیرا رقاع در حکم صحیفههایی بوده که سورههای قرآن روی آن نگاشته میشده است و بسیار بعید است که مراد او این باشد که آیات به صورت پراکنده روی رقعههایی ثبت میشده و بعد او و دیگران از روی آنها سورهها را مینگاشتند. افزون بر نکته فوق, قید «عند ...» فرضیه اجتهادی بودن تألیف را ناکام میگذارد؛ زیرا بسیار بعید است که آنها در کنار پیامبر به تدوین قرآن مشغول شوند و در ترتیب از آن حضرت راهنمایی نگیرند- اگر نگوییم دستوری از حضرت در این خصوص در بین بوده- و وی و دیگر کاتبان (کنّا) هر یک ترتیب خودخواستهای را در دستور کار قرار دهند! مصحف امیر المؤمنین و مسئله جمع قرآن و تحریف
مصحف امیر المؤمنین را میتوان یکی از مهمترین و یا مهمترین مستمسک قائلان به اجتهادی بودن جمع قرآن قلمداد کرد؛ همچنین یکی از دلایل نوری بر تحریف قرآن نیز میباشد؛ از این رو لازم است به طور ویژه بررسی و رمزگشایی شود. نویسنده فصل الخطاب در دلیل چهارم خود بر تحریف قرآن که فرعی از مسئله جمع قرآن است، آورده است: امير مؤمنان مصحفى مخصوص به خود داشت كه با دیگر مصاحف اختلاف داشت و مشتمل بر آیات حذف شده از قرآن بود؛ از این رو قرآن وی را نپذیرفتند. (ر.ک: نوری، [بیتا]، ص 120- 134؛ فاضل لنکرانی، 1428ق، ص 301)
نویسنده کتاب «صیانة القرآن عن التحریف» در پاسخ وی گفته است: «نعم يخالفها [سائر المصاحف] في النظم و الترتيب و الاحتواء على شروح و تفاسير على الهامش، و قد تقدم شرحه» (معرفت، 1379، ص 183).
عمده خاستگاه برداشت محدث نوری از روایات مربوطه، تغییر و تفاوت مصحف حضرت با مصاحف دیگران است. استاد معرفت و برخی دیگر از قرآن پژوهان اصل تغییر را پذیرفته ولی آن را تنها به نظم و ترتیب بین سور و البته اضافاتی از شرح و تفسیر و مانند اینها منحصر کردهاند؛ اما بررسی روایات مربوط به مصحف امیر المؤمنین افزون بر ردّ برداشت نوری، تغییر در ترتیب سور را نیز به دست نمیدهد و به باور نگارنده گویا این روایات به خوبی مورد تأمل قرار نگرفتهاند. روایت ذیل مطلب را روشن میکند:
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات آورده است: ... كما كان أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- جَمَعَهُ، فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِهِ قَالَ: «هَذَا كِتَابُ رَبِّكُمْ كَمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِيِّكُمْ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ حَرْفٌ، وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ حَرْفٌ» .فَقَالُوا: لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ، عِنْدَنَا مِثْلُ الَّذِي عِنْدَكَ. فَانْصَرَفَ وَ هُوَ يَقُولُ: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (صدوق، 1414ق، ص86).
تحلیل روایت
«لَمْ يَزِدْ فِيهِ حَرْفٌ، وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ حَرْفٌ» جواب قاطعی به نویسنده فصل الخطاب است.«عندنا مثل الذی عندک» نیز نشان میدهد که آنها مصحف امیر المؤمنین- علیه السلام- را از نظر قالب مانند مصحفهای خود میدیدند و تفاوت مصحف حضرت در تفسیر و بیان قرائت، ناسخ و منسوخ و مانند آنها بوده است. گفتنی است آنچه بر آن اتفاق است این است که این افراد تنها کسانی هستند که موفق شدند مصحف حضرت علی را خود ببینند و دیگرانی که از مصحف حضرت سخن گفتهاند, هیچیک به هیچ روی موفق به دیدن آن نشدهاند. از نظر روانشناسی به هیچ وجه نمیتوان مصحف امیر المؤمنین- علیه السلام- را برهم زننده ترتیب موجود در زمان پیامبر- صلی الله علیه و آله- دانست؛ زیرا اگر حضرت ترتیب سوره را تغییر میداد، مخالفان فریاد بر میآوردند که هنوز کفن پیامبر خشک نشده، علی بن ابیطالب در قرآن او تغییر ایجاد کرد و دلیل طرد و رد آن را به جای بینیازی، «تغییر» ذکر میکردند. این مشکل را در خصوص تغییر آیات که توقیفی است، بسیار شدیدتر میتوان ارزیابی کرد.
روایت دیگری همین حادثه را نقل کرده که موجب خطای برخی شده است: «و روي أيضا بطريق آخر عن محمّد بن سيرين عن عِكرمة قال لما كان بعد بيعة أبي بكر قعد علىّ بن أبي طالب في بيته فقيل لأبى بكر قد كره بيعتك فأرسل إليه- إلى أن قال: قال أبو بكر: ما أقعدك عنّي؟ قال: رأيتُ كتابَ اللّه يزاد فيه فحدثتُ نفسى أن لا ألبسَ ردائى إلّا لصلاة حتّى أجمعه قال له أبو بكر: فانّك نعم ما رأيتَ، قال محمّد: فقلت لعكرمة: ألفوه كما أُنزل الأوّل فالأوّل؟ قال: لو اجتمعت الإنس و الجن على أن يؤلفوه هذا التأليف ما استطاعوا.» (خوئى، 1400، ج16، ص 264)
تحلیل روایت
در این روایت- صرف نظر از ضعف شدید سندی- چند نکته وجود دارد:
1. بر اساس این نقل حضرت فرمود: «رأيتُ كتابَ اللّه يزاد فيه»؛ یعنی سخن از زیادت است نه نقصان و همه قائلان به تحریف بر صیانت قرآن از زیادت اتفاق نظر دارند.
2. برای نخستینبار در این روایت سخن از ترتیب نزول به میان آمده و دیگران پس از این روایت از ترتیب نزول مصحف حضرت سخن گفتهاند.
3. عبارت «ألفوه كما أُنزل الأوّل فالأوّل» سؤالی است و عکرمه در پاسخ ترتیب نزول را تأیید نکرده است و شگفتا که برخی دانشمندان سنی و شیعی این عبارت را خبری خوانده و سخن عکرمه را تأیید آن گرفتهاند که مطلقا با سیاق هماهنگ نیست.
5. محمد بن سعد زهرى (م 230) سخن ابن سيرين را به گونهای دیگر نقل میکند که قابل جمع با عبارت یاد شده نیست, بلکه رد آن است: «فزعموا انه كتبه على تنزيله» (زهری، 1418، ج 2، ص 420)
6. ابن سیرین به سند «کما انزل الاول فالاول» اشاره نکرده و این احتمال وجود دارد که این تفسیر به نوعی رد گم کردن باشد؛ زیرا میبایست پاسخی برای رد این مصحف از سوی اصحاب یافت؛ اگر علت این رد به نظم و ترتیب و مانند اینها بازگردد، کمترین آسیب متوجه صحابه خواهد بود، وگرنه احتمال تفسیر متفاوت با برداشتهای صحابه به میان میآید که پیامدهای وسیع و سنگینی دارد. اگر این احتمال درست باشد، گویا گوینده (ابن سیرین یا کسی که پشتوانه ایجاد این ذهنیت برای او شده) به نیت خود دست یافته است؛ زیرا میبینیم برخی قرآن پژوهان بدون توجه به روایات همخانواده و تحلیل درست آنها- چنان که در مورد حدیث پیشین گذشت- به برداشتهای ناصواب روی آوردهاند.
7. عبارت «کما انزل» در این روایت برای برخی قرآن پژوهان منشأ برداشت ترتیب سور بر اساس زمان نزول بوده و برخی بر چنین برداشتی اصرار دارند, لیکن روایات ذیل نشان میدهد که عبارت یاد شده هر تفسیری داشته باشد, ترتیب نزول نخواهد بود!
از پیامبر اکرم نقل است که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ غَضّاً كَمَا أُنْزِلَ فَلْيَقْرَأْهُ عَلَى قِرَاءَةِ ابْنِ أُمِّ عَبْدٍ» (مسند أحمد، ج1، ح35 و 256و 4035؛ مستدرك الحاكم، ، ج7, ح2847)[4] در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ رَطْباً كَمَا أُنْزِلَ» (مسند أحمد، ج1، ح 170؛ هیثمی، مجمع الزوائد, ج 9، ص287؛ متقی هندی، كنز العمّال، ج13، ص37197460؛ ابن کثیر، البداية و النهاية، ج9، ص149).
تحلیل روایت
عبارت مورد بحث در این دو روایت منقول از پیامبر اکرم به خوبی بر قرائت صحیح دلالت دارد و بی تردید هیچ ارتباطی به ترتیب نزول و یا تحریف ندارد. اگر ترتیب نزول مد نظر بود، بی تردید خود پیامبر اکرم به ترتیب سورههای قرآن بر اساس ترتیب نزول اقدام میکرد و گذشته از این، چند نوع ترتیب در زمان پیامبر اکرم مطرح نبوده که اختیار آن به حسب خواست قرائت کنندگان قرآن باشد که اگر بخواهند قرآن را تر و تازه بخوانند، بر اساس ترتیب نزول بخوانند, و بر این فرض این سؤال نیز طرح میشود که چرا پیامبر اکرم چینشی بر خلاف آن در ترتیب آیات (مانند آیات سوره ممتحنه)[5] اتخاذ کرد که تلاوت کنندگان قرائت رطب و غض را از دست بدهند؟!
از امام صادق نقل است که فرمود:
عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ- علیه السلام- قَالَ لَوْ قَدْ قُرِئَ الْقُرْآنُ كَمَا أُنْزِلَ لَأَلْفَيْتَنَا فِيهِ مُسَمّينَ (عیاشی, 1380ق، ج1، ص 13)
- وَ قَالَ سَعِيدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْكِنْدِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ- علیه السلام- بَعْدَ "مُسَمّينَ" كَمَا سُمِّيَ مَنْ قَبْلَنَا (همان, ج1، ص 13؛ نیز ر.ک: مصنفات الشيخ المفيد، ج 7/ 79)
تحلیل روایت
1. «کما انزل» در این روایت را به هیچ وجه نمیتوان بر ترتیب نزول حمل کرد؛ زیرا آیات و سور را هرچه جابهجا کنیم نیز نامهای اهلبیت ظاهر نمیشود.
2. طرفداران تحریف قرآن واژه «مسمین» را به معنای نام بردن شدن اهل بیت- علیهم السلام- در قرآن تفسیر کردهاند، لیکن بر فرض صحت روایت و موضوعه نبودن آن به دلیل تعارض با روایت معتبر که از ذکر نشدن صریح نام امامان معصوم- علیهم السلام- در قرآن سخن میگوید (كلينى، 1348، ج 1، ص 286.) و نیز با ادله تحریف ناپذیری، به معنای نشاندار و بلندی مرتبت تفسیر میشود؛ چنان که در آیه 2 سوره انعام (ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ) نمیتوان واژه «مسمّی» را جز بر «تعیین» و واژهای به همان معنی در نظر گرفت. البته لغویان نیز اصل معنای این واژه را علو مرتبه دانستهاند: ابن فارس در این باره آورده است: «السين و الميم و الواو أصلٌ يدل على العُلُوِّ ... و يقال إن أصل «اسمٍ» سِمْو، و هو من العلوّ، لأنَّه تنويهٌ و دَلالةٌ على المعنى. » (ابن فارس، معجم المقاييس اللغة، ج3، ص 98- 99) جوهری نیز گفته است: «السُّمُوُّ: الارتفاع و العلو» (جوهری، الصحاح، ج6، ص 2382)
با توجه به توضیح فوق، عبارت «کما انزل» تنها میتواند بر قرائت دلالت دارد. روشن است که فراز مورد بحث بی تردید بر چینش آیات و سور دلالت ندارد؛ زیرا چینش آیات نمیتواند در نشاندار کردن اهل بیت- علیهم السلام- و یا علو درجه آنها تأثیری بر جای گذارد. تذکر این نکته نیز لازم است که در بعضی نسخ بعد از «کما انزل» آمده است: « كَمَا سُمِّيَ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا» که اولاً: به نظر میرسد اضافه راوی و توضیح برآمده از فهم او باشد و ثانیاً: بر فرض وجود چنین ذیلی در روایت، میتواند بر یاد کردن برخی اوصاف که به تشخیص آنها بینجامد، حمل شود، و در هر صورت، از بین قرائت، چینش آیات و تحریف، دلالت آن بر قرائت محتمل و دلالت آن بر چینش آیات به دلیل سیاق و محتوا غیر محتمل و دلالت آن بر تحریف به دلیل تعارض با روایات دیگر و نیز ذیل روایت، و همچنین تعارض آن با ادله تحریف ناپذیری ممنوع است.
3. اگر کما انزل بر ترتیب نزول دلالت دارد, چرا امام صادق خود ترتیبی ارائه ننمودند که توفیق مورد اشاره حاصل شود؟ التبه ترتیبی به امام صادق نسبت داده شده که با ترتیب نزول مخالف است! (جلالی، 1390ش، ص 177) روشن است که اگر ترتیب سور منتسب به امام صادق را بپذیریم, باید گفت این ترتیب همان ترتیب مصحف حضرت علی نیز هست؛ زیرا امام صادق ترتیبی برخلاف ترتیب مصحف جد بزرگوارش اتخاذ نمیکند همانگونه که دیگر امامان چنین نکردند.
ختام کلام با روایتی بسیار روشن در این خصوص است و تفصیل بیشتر موکول به مقالی مستقل است. در تفسیر فرات کوفی نقل از امام باقر آمده است که فرمود: «... فَإِنَّمَا عَلَى النَّاسِ أَنْ يَقْرَءُوا الْقُرْآنَ كَمَا أُنْزِلَ فَإِذَا احْتَاجُوا إِلَى تَفْسِيرِهِ فَالاهْتِدَاءُ بِنَا وَ إِلَيْنَا» (کوفی، 1410ق، ص 258)
اگر مراد از «کما انزل» ترتیب نزول باشد, میبایست در زمان صدور این کلام در دسترس مردم بوده باشد که البته چنین نیست و گذشته از این, اگر قرار باشد این عبارت را به ترتیب نزول تفسیر کنیم, بیتردید ترتیب نزول در آیات بسیار مهمتر از سورههاست, به ویژه که عدم وجود رعایت ترتیب در نزول برای قرائت سورههای قرآن ضروری مسلمانان است.
تذکر: روایات و شواهدی که «کما انزل» و عبارتهای مشابه را به معنایی جز ترتیب نزول تفسیر میکند, بسیار است و نگارنده در مقالی مستقل این بحث را پیگیری کرده که به خواست خدا عرضه خواهد شد و در این مقاله، به دلیل ضیق مجال به همین مقدار بسنده شد. دوم: ختم فراوان قرآن
بر اساس آنچه در اسباب و شأن نزول سورهها در اخبار و گزارههای تاریخی نقل شده، بیشتر سورههای قرآن تا حدود سال هفتم بعد از هجرت نازل شده بود. چند سوره و برخی آیات نیز در دو سه سال آخر عمر شریف پیامبر نازل شد. بر این اساس، در چند سال آخر عمر شریف پیامبر غالب سورههای قرآن نازل شده بودهاند. حال با توجه به این که ختم قرآن یکی از کارهای اساسی پیامبر و مسلمانان بوده و بر اساس برخی اسناد، بسیاری در هر هفته یکبار کل قرآن را تلاوت می کردند[6] و نیز با توجه به وجود حفاظ بسیار- که در ادامه در باره آنها سخن خواهیم گفت و غالب آن ها یکی از اصلیترین کارهای روزمرهشان تلاوت قرآن بوده- نمیتوان تصور کرد که این حجم بالای ختم قرآن که بالغ بر دهها بلکه صدها هزار بار است، بدون هیچگونه نظمی رخ داده باشد! میتوان تصور کرد که در بسیاری از ایام سال به ویژه ماههای حرام و بالاخص ماه مبارک رمضان که بهار قرآن است، و نیز فصل زمستان که معمولا در جامعه متکی به اقتصاد کشاورزی و دامداری فعالیتهای اقتصادی با خمودی روبه رو می شود، بسیاری از ملازمان، علاقهمندان و صحابه پیامبر در مسجد پیامبر گرد میآمدند و اراده ختم قرآن داشتند. طبیعی است یکی از وظایف پیامبر نیز آموزش قرائت و تفسیر قرآن بوده است و جلسات ختم قرآن در محضر آن حضرت تشکیل میشده است که به طور طبیعی فراوانی نیز داشته است، به ویژه سالهای آخر عمر شریف ایشان که مشرکان فوج فوج مسلمان میشدند (یدخلون فی دین الله افواجا) و به طور طبیعی بسیاری از آنها علاقهمند بودند در جلسات ختم قرآن شرکت کنند، با این وصف آیا میتوان پذیرفت پیامبر تقوا و نظم که آثار نظم در سادهترین امور زندگی ایشان تجلی داشته، هر بار به شکل جدیدی قرآن را ختم کرده باشد؟! آیا میتوان پذیرفت که اهل بیت پیامبر یعنی خود پیامبر و حضرت علی و حضرت فاطمه زهرا و حسنین- علیهم السلام- که در مجموع در همان سال آخر عمر شریف پیامبر و بلکه ماههای آخر حداقل صدها بار قرآن را ختم کردهاند، هیچ نظمی برای ختم خود قرار نداده و در این خصوص با هم هماهنگ نباشند، حتی اگر کاملا ذوقی و بدون هیچ حکمتی باشد؟ و باز آیا میتوان تصور کرد صحابهای که تلاش میکردند گامهای خود را جای گامهای پیامبر قرار دهند و حتی- چنان که در جریان فتح مکه در تاریخ ثبت شده- برای ربودن قطرات وضوی پیامبر که به سوی زمین رها میشد، برای تبرک، بر هم سبقت میگرفتند، به ترتیب پیامبر توجه نکنند و ترتیبی مخالف پیامبر برگزینند؟!
به نظر میرسد کسانی که ترتیب یافتن جمع سورههای قرآن در زمان پیامبر (و نه جمع آن از نوشتافزارهای گوناگون در بین یک جلد به شکل کتاب) را انکار میکنند، به حداقل دریافت از زندگی پیامبر دست نیافته و یا از توجه به آن غافل شده و امری بدیهی را انکار کردهاند.
با این وصف، زمینه تحریف در قرآن از اساس برداشته میشود؛ زیرا بسیاری از روایات تحریف بر این فرض نادرست استوارند که قرآن در زمان پیامبر جمع و ترتیب نیافته باشد.
تذکر1: ترتیب یافتن سور قرآن در زمان پیامبر بدین معنا نبوده که رعایت ترتیب واجب است و کسی نتواند خلاف آن را انتخاب کند؛ مثلا بعد از سوره بقره سوره لقمان را بخواند، لیکن سخن در ختم قرآن و نظم شاخص برای آن است.
تذکر2: در اخبار آمده که جبرئیل هرساله یکبار و سال آخر عمر پیامبر دو بار قرآن را بر او عرضه کرد (ر.ک: شرف الدین، 1404ق، ص93 -95)، سؤال این است که بر اساس ظاهر روایت، آیا جبرئیل هربار که قرآن را عرضه میکرد، با ترتیبی متفاوت عرضه میکرد یا در راستای همان ترتیب سابق بوده است؟ پاسخ بدون نیاز به منابع روایی روشن است! وقتی نظم بهتر از بینظمی است و در بینظمی هیچ حکمتی وجود ندارد که اگر وجود میداشت، به دلیل غیر عادی بودن آن نصی دال بر آن به دست ما میرسید؛ چرا جبرئیل که پیامآور وحی و برگزیده فرشتگان است و در مرتبه بالاتر، خود خدای متعال از روش غیر معمول بینظمی استفاده کنند؟!
بنابراین، مسلم است که قرآن در ترتیب آیههای سور و نیز در ترتیب سور در زمان پیامبر صص نظم کاملاً مشخصی داشته و از این رو بیپایگی بسیاری از روایات تحریف که بر اساس دخالت صحابه در تدوین قرآن استوارند، آشکار میشود. سوم: وجود قراء فراوان در عصر نزول
در زمان پیامبر افراد بسیار زیادی حافظ کل قرآن بودند. به گفته ابوزهره، پیامبر از این دنیا رحلت نکرد مگر این که قرآن در سینه گروهی از صحابه (گفتهاند: صد نفر یا بیشتر) گرد آمد. ما بر این باوریم که شمار آنها بیش از این بود؛ زیرا در یکی از درگیری ها با اهل ردّه بیش از هفتاد نفر (و گفتهاند بیش از هفصد نفر) از قاریان کشته شدند. (ابوزهره، [بیتا]، ص 28)
زرقانی گفته است صحابههایی که قرآن را حفظ کردند، فراوان بودند تا آنجا که شمار کشته شدگان از آنها در بئر مئونه و در جنگ یمامه به صد و چهل نفر میرسید. (زرقانی، 1416ق، ج1، ص 169)
قرطبی نیز نقل کرده است: در جنگ یمامه هفتاد نفر از قاریان از پا در آمدند و در عهد پیامبر در «بئر مئونه» مانند این تعداد کشته شدند. (قرطبی، [بیتا]، ج 4، ص 219؛ سیوطی، 1416ق، ج1، ص 193؛ زرقانی، 1416ق، ج1، 169 )
تحلیل و بررسی
1. در صدر اسلام قاری به کسی گفته میشده که حافظ قرآن و آشنای با مفاهیم آن بوده است.
2. از آنجا که تقریبا همه مردمان زمان صدر اسلام سورههایی از قرآن را در حفظ داشتهاند، تذکر بر شمار قاری و حافظ نشان دهنده حفظ کل و یا نزدیک به کل بوده و این نشان دهنده شدت اهتمام مردمان زمان نزول به حفظ قرآن بوده است که البته مقتضای روایات تشویق به قرائت نیز همین است.
3. اگر در یک جنگ دستکم چهل نفر یا هفتاد نفر از قراء کشته شوند، به طور طبیعی شمار بسیار زیادی نیز زنده ماندهاند؛ زیرا اولا: دشمنان قراء را از بین سربازان انتخاب نکردهاند و بقیه را رها کنند؛ بنابراین، قراء بخشی از کشتهشدگان بودهاند و ثانیا: سپاه اسلام پیروز میدان بوده و از این رو شمار بسیار زیادتری سالم ماندهاند که قراء زیادی بین آنان بودهاند.
این شمار بالای حفاظ قرآن که بسیاری از آنها در مرکز خلافت و محل تدوین قرآن حضور داشتند، با توجه به قرائنی که در ادامه میآید، یکی از مهمترین عوامل صیانت قرآن از تحریف به شمار میروند. چهارم: عدم اعتراض صحابه به جمع موجود
جمع قرآن ابوبکر پس از رحلت پیامبر اکرم اختصاصی بود و غالب صحابه از ترتیب آیات و سورههای آن اطلاعی نداشتند و یا دلیلی بر آگاهی آنان از چگونگی مصحف یاد شده در دست نیست و در هر صورت بر فرض آگاهی آنان از مصحف اختصاصی ابوبکر، دلیلی بر اعتراض و نقد وجود نداشته است، لیکن در توحید مصاحف که به دستور عثمان انجام شد، چینشی اتخاذ شد که در مرأی و منظر همگان قرار گرفت، با این وصف میبینیم هیچ اعتراضی از سوی صحابه در خصوص ترتیب آیات و سور آن رخ نداده است، و این نشان میدهد مصحف امام که حاصل توحید مصاحف بود، عیناً در ترتیب و حجم مانند قرآن معروف نزد عموم مردم بوده که آنهم از رسول خدا سینه به سینه نقل شده است. توضیح این که عدم اعتراض می تواند به دو احتمال مربوط شود:
الف) ترتیب سور همانگونه که امروزه در مصاحف موجود است، از زمان پیامبر اکرم شناخته شده بوده و تغییری در آن صورت نگرفته است، به ویژه که انگیزهای نیز وجود نداشته که در آن تغییری صورت گیرد. این فرض هم در زمان جمع ابوبکر و هم در زمان توحید مصاحف قابل تصدیق است؛ زیرا بر فرض اگر ترتیب مصاحف پس از رحلت پیامبر و مصحف امام در جریان توحید مصاحف همخوانی نداشتند، مردم و صحابه و حافظان قرآن و صاحبان مصاحف سوزانده شده به شدت اعتراض میکردند و در چنین مسئله مهمی طبق معمول و انتظار صدایی از این اعتراضها به ما میرسید و منتقدان حاکمان وقت از این ابزار به هیچ وجه صرفنظر نمیکردند.
ب) عدم اعتراض به این دلیل بوده که تا زمان توحید مصاحف هیچ ترتیبی حاکم نبوده و هرج و مرج زیادی در این خصوص وجود داشته؛ از این رو کسی به ترتیب عثمان توجه ویژه نشان نداده است. این فرض، گذشته از مشکلاتی که دارد و پیشتر از آن سخن گفتیم، تمام نیست؛ زیرا بر اساس این احتمال، توقع توجه به این ترتیب که مورد اتفاق شد و همگان را از هرج و مرج خلاص کرد، دور از انتظار نیست، لیکن هیچ نشانهای بر چنین توجه و نگرشی در اختیار نداریم. از سوی دیگر، این توقع از طرفداران توحید مصاحف که بر اثر رخدادهایی مانند سوزاندن مصاحف در معرض نقد شدید بودند، بیشتر است؛ زیرا به طور طبیعی در صورت تحصیل چنین مزیت و توفیقی (هماهنگ کردن ترتیب ختم قرآن و رفع اختلاف در این خصوص) میبایست آن را تبلیغ میکردند و این در حالی است که برخی در مقام دفاع از توحید مصاحف بر ویژگیهای دیگر تأکید کردهاند. سیوطی نقل کرده است: «أخرج ابن أبي داود بسند صحيح عن سويد بن غفلة قال: قال علي: لا تقولوا في عثمان إلا خيرا فو اللّه ما فعل الذي فعل في المصاحف إلا عن ملأ منّا قال: ما تقولون في هذه القراء؟ فقد بلغني أن بعضهم يقول: إن قراءتي خير من قراءتك، و هذا يكاد يكون كفرا، قلنا: فما ترى؟ [قال: أرى ظ] أن يجمع الناس على مصحف واحد فلا يكون فرقة و لا اختلاف. قلنا: فنعم ما رأيت». (علوم القرآن عند المفسرين، ج1، ص 383)
ممکن است گفته شود که اختلاف جزئی مصاحف صحابه مؤید عدم ترتیب یافتن در زمان پیامبر اکرم است، لیکن این سخن صحیح نیست؛ زیرا- افزون بر آنچه پیشتر در جمع قرآن گذشت- مصاحف صحابه شخصی بوده و صحابه مصحفهای خویش را به تدریج فراهم میکردند؛ بنابراین، ممکن است صحابی با توجه به در دست نداشتن نوشتافزار، اولویت نگارش را به سور خاص اختصاص دهد و نگارش سورههایی را که در حفظ دارد، به بعد موکول کند و یا در زمان نزول سورهای حضور نداشته باشد و طبیعی است که پس از تکمیل و نگارش سورههای جا افتاده، به دلیل دشواری قرار دادن آنها در جای خود، هرکجا امکانش بود قرار دهند لیکن ترتیب قرائت و ختم قرآن مطابق با آنچه در ذهن داشتند، بوده است. پنجم: وسواس شدید صحابه در ضبط دقیق قرآن
علباء بن احمد نقل مىكند: عثمان در جریان توحید مصاحف، نقل کرد که خواستند [برخی گفتهاند که این خواسته او بوده][7] حرف واو را از ابتدای «وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّة» (برائت، 34) بردارند. ابى بن كعب گفت: واو را سر جایش قرار میدهید یا شمشيرم را برای نبرد حمایل کنم! (كنايه از اينكه آماده جنگ با تو مىشوم) در نتيجه آن را سر جاى خود گذاشتند. (سیوطی، 1404ق، ج3، ص 232) اگر پیشنهاد کننده خود عثمان- حاکم وقت باشد- مسئله شکل مهمتری به خود میگیرد؛ زیرا او که مسئول مستقیم توحید مصاحف است، خواسته واوی را که پنداشته جزو قرآن نیست، از آن حذف کند، لیکن از سوی صحابه که زیر نظر او کار میکردند، پذیرفته نشده است.
در روایت دیگری آمده است: ابو عبيد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن مردويه، از حبيب ، از عمرو بن عامر الانصارى نقل کردهاند که عمر بن خطاب این آیه را این گونه خواند: «و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصارُ[8] الذين اتبعوهم باحسان». (آیه: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ(توبه، 100)) یعنی انصار را مرفوع کرد تا افتخار در انحصار مهاجرین باشد و البته خود او جزو مهاجرین به شمار میرفت. زید بن ثابت که از نظر سیاسی همرأی و همراه او بود، گفت: «و الذین» یعنی با واو بخوان. عمر گفت: الذین (بدون واو). زید گفت: امیر المؤمنین آگاهتر است!! عمر که طعن کلام زید را دریافت، گفت ابی بن کعب را فراخوانید تا داوری کند. ابی حاضر شد و به نفع زید و وجود واو بر «الذین» حکم کرد. (سیوطی، 1404ق، ج3، 269)
در روایت دیگری میخوانیم: أبو الشيخ از ابى اسامه و محمد بن ابراهيم التميمى، گفتند: عمر بن خطاب دید شخصی این آیه را این گونه میخواند: «و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان» عمر ایستاد تا از قرائت بازایستد، سپس گفت: چه کسی این گونه به تو آموخته؟ گفت: قرائتش را از ابی بن کعب آموختهام. گفت: به نزد او برویم! عمر به ابی گفت: این مرد میگوید تو به او آموختهای که این گونه بخواند؟ ابی گفت: راست گفته، من این قرائت را از دهان رسول خدا شنیدم. عمر گفت: تو از دهان رسول خدا شنیدهای؟ ابی تأیید کرد. عمر برای بار سوم پرسید. ابی با عصبانیت گفت: بله، والله خدا این آیه را این گونه بر جبرئیل نازل کرد و در این باره با خطاب و پسرش مشورت نکرد!! آنگاه عمر از نزد ابی خارج شد و دستان خود را بالا برده و تکبیر گفت. (سیوطی، 1404ق، ج 3، ص 269)
با توجه به روایات فوق چگونه میتوان تصور کرد که آیهای از قرآن حذف شود و این صحابه با این درجه از حساسیت و رکگویی سکوت کنند و سخنی نگویند؟ البته سخن ما در کاسته شدن در حد یک آیه کوتاه یا کلماتی از یک آیه است چه رسد به برخی روایات تحریف که سخن از کاسته شدن دو سوم قرآن میدهند!!! جمع بندی
الف) با توجه به مطالب فوق، فرض فضای مناسب برای رخدادی مانند تحریف غیر ممکن است؛ زیرا ادعا بر این است که تحریف پس از رحلت پیامبر اکرم تا توحید مصاحف رخ داده و حال آن که فضای ترسیم شده در فوق، ظرفیتی برای چنین رخدادی به دست نمیدهد.
ب) بر فرض محال، اگر تحریفی رخ داده باشد، به ویژه در مقیاس بزرگ مانند یک آیه کامل تا حد یک سوره، ضرورتاً میبایست نشانههایی از خود در دل تاریخ بر جای گذارد، لیکن هیچ نشانهای بر این رخداد دیده نمیشود.
ج) اگر منابع تاریخی و روایی حامل مطالبی دال بر تحریفاند، در مقابل، همان منابع، روایات و مطالب دیگری نیز نقل کردهاند که به هیچ وجه با مسئله تحریف سازگاری ندارند، بلکه به شدت نافی هرگونه تحریف هستند؛ در حقیقت این واقعیت را میتوان بسان قرینهای برای ضرورت نقد و ارزیابی روایات دسته نخست در نظر گرفت و رفتار کسانی را که به صورت جزیرهای و بدون ارزیابی همه جانبه به روایات دال بر تحریف تمسک کردهاند، نادرست تلقی کرد. نتیجه این که روایات دال بر تحریف از یک سو به دلیل ضعف اسناد و منابع که معمولا کتب تدوین یافته در خصوص تحریفناپذیری عهدهدار آنها هستند و از سوی دیگر، به دلیل تعارض با روایات دیگر و از سوی سوم، با توجه به نبود ظرفیت تاریخی برای تحریف، به ویژه تحریف به میزان وسیع و یا در مقیاس سوره، به هیچ وجه قابل پذیرش نیستند.
د) بررسی فضای تدوین قرآن در زمان پیامبر افزون بر سنجش روایات تحریف، میتواند سنجهای برای روایات تاریخی قرآن نیز قلمداد شود و برای مثال، این پندار را که ترتیب سور به پس از رحلت موکول شده، از اساس انکار کند. منابع 1. ابن بابويه ( للصدوق)، محمد بن على، إعتقادات الإمامية، چ دوم، تهران: كنگره شيخ مفيد، 1414ق. 2. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البداية و النهاية، بیروت: دار الفکر، 1398ش. 3. ابو الحسین القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤآد عبدالباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی. 4. ابو الشیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، مصر: مؤسسة قرطبة. 5. ابو القاسم طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن المجید السلفی، عراق، الموصل: مکتبة الزهراء الطبعة الثانیة، 1404ق/ 1983م. 6. أبو حفص الدمشقي الحنبلي، عمر بن علي ابن عادل، اللباب في علوم الكتاب، تحقیق أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ط الاولی، بیروت: دار الكتب العلمية و دار النشر، 1419 ق/1998م. 7. ابو عبد الله قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفکر، بیروت. 8. ابو عبدالله بخاری، محمد بن اسماعیل الجعفی، صحیح البخاری، تحقیق مصطفی دیب البغاء، ط الثالثة، بیروت: دار ابن کثیر، الیمامة، 1407ق/ 1987م. 9. ابوداود سجستانی، سلیمان بن الاشعث الأزدی، سنن ابی داود، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت: دار الفکر، [بیتا]. 10. ابوزهره، محمد، المعجزة الکبری، دار الفکر العربی، [بیتا]. 11. ابوعیسی ترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، تحقیق احمد محمد شاکر و دیگران، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1357ق. 12. احمد بن حنبل، مسند، بیروت: دار صادر، [بیتا]. 13. احمدی، روششناسی تاریخی در علوم قرآن و حدیث، چ اول، قم: انتشارات دانشگاه قم، 1393ش. 14. ايازى, سيد محمد على, مصحف امام على , چ اول, تهران: وزارت ارشاد, 1380ش. 15. بابائی و همکاران (زیر نظر محمود رجبی), روش تفسير قرآن، چ اول، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383ش. 16. بیهقی، ابوبکر احمد بن الحسین، شعب الایمان، تحقیق محمد سعید بسیونی زغلول، ط الاولی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1410ق. 17. بهجتپور، عبدالکریم، تفسیر تنزیلی، چ اول، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1392ش. 18. جعفریان، رسول و شریفی، محمود، افسانه تحريف قرآن، چ اول، تهران: شركت چاپ و نشر بين الملل، 1382ش. 19. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار المعرفة، [بیتا]. 20. دهخدا، على اكبر، لغتنامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1372. 21. زرقانی، محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ط الاولی، لبنان: دار الفکر، 1416ق/ 1996م. 22. زرکشی، محمد بن بهادر بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار المعرفة، 1391ق. 23. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ط الاولی، بیروت: دار صادر، 1418ق. 24. سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم: دار التبليغ اسلامى، [بىتا]. 25. سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق سعید المندوب، دار الفکر، لبنان: ط الاولی، 1416ق/ 1996م. 26. سيوطى، عبدالرحمن بن ابىبكر، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، ط الاولی، قم: كتابخانه عمومى حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى( ره)، 1404 ق. 27. شرف الدین، عبد الحسین، النص و الاجتهاد، بیروت: نشر ابو مجتبی، 1404ق. 28. شهرستانی، سیدعلی، جمع و تدوین قرآن کریم، چ اول، قم: انتشارارات دلیل ما، 1396ش. 29. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت: موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1415 ق. 30. طبرى، محمد، تاريخ الطبرى، بيروت: دار الكتب العلمية،1408 ق. 31. طبرى، محمد، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، بيروت: دار الكتب العلميه، 1412 ق. 32. عسکری، مرتضی، یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، ترجمه علی سردارنیا، قم: دانشکده اصول دین، 1378ش. 33. عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العيّاشي، تصحیح رسولى محلاتى، سيد هاشم، چ اول، تهران: المطبعة العلمية، 1380 ق. 34. قرطبی، ابوعبدالله، محمد بن احمد الانصاری، تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، قاهره: دار الشعب، [بیتا]. 35. الكلينى، محمد بن يعقوب؛ الروضة من الكافى، ط الثالثة، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1348 ق. 36. كوفى، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، تصحیح كاظم، محمد، چ اول، تهران: مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي،1410 ق. 37. لنکرانی، محمد فاضل، مدخل التفسیر، ط الاولی، قم: مرکز فقه الائمة الاطهار، 1428ق. 38. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1419ق. 39. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت: مؤسسة الوفاء، 1403 ق. 40. مرتضی عاملی، سیدجعفر، أفلا تذکرون (الحوارات فی الدین و العقیده)، ط الاولی، بیروت: مرکز الاسلامی للدراسات، 1423ق/ 2002م. 41. مركز الثقافة و المعارف القرآنية، علوم القرآن عند المفسرين، چ اول، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1375 ش/ 1417ق. 42. معرفت، محمدهادى، التمهيد في علوم القرآن، چ دوم، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق. 43. ــــــــــــــــ، صيانة القرآن من التحريف، چ اول، تهران: وزارت امور خارجه، 1379ش. 44. نوری، حسین، فصل الخطاب، قم: كتابخانه مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه، چاپ سنگى. 45. هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، تصحیح ميانجى، ابراهيم، ترجمه حسنزاده آملىٍ، حسن و كمرهاى، محمد باقر، چ چهارم، تهران: مكتبة الإسلامية،1400 ق. 46. هیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دار الریان للتراث، دار الکتاب العربی، 1407ق.
[1] . s.javahery@gmail.com
[2]. «قال أبو زكريا: قد كتبت عنه ثم تبين لنا أمره بعد ذلك فخرقت حديثه كله ما عندي عنه كلمة إلا أحاديث على ظهر دفتر خرقتها كلها» (مرتضی عاملی، 1423ق ، ج1، ص 102)
.[3] فصل الخطاب، ص 97.
[4]. «الغضّ» في كلامهم صفة للثمر أو النبت الذي لم يطل مكثه بعد مجتناه، فيؤثّر فيه الزمان، و يدخله التغيير و الفساد، و يقولون: «غضّ» و «غضيض» بمعنى واحد، و «الغضيض» أيضا عندهم اسم من أسماء الطلع (الطّلع: نور النّخلة مادام في الكافور. ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص238)، فأراد عليه الصلاة و السلام أنّ من يأخذ القرآن عن ابن امّ عبد- و هو عبد اللّه بن مسعود رحمة اللّه عليه- أو يسلك في القراءة نهجه و يطلع فجّه (أي طريقة الواضح الواسع. فیومی، المصباح المنير، ص 462، مادّة (ف ج ج))، فقد أخذه سليما من الفساد و التغيير، و بريئا من التحريف و التبديل، فهو كالنبات الغضّ لم يطل عهد جانيه، و لا دبّ الفساد فيه.
[5]. در برخى سورهها، مضامين آيات آن و شواهد و قرائن تاريخى و روايى، از آن حكايت دارد كه آيات آن پراكنده و برخلاف ترتيب فعلى نازل شده است؛ براى مثال،در سوره ممتحنه، آياتى كه در سال هشتم هجرى و در آستانه فتح مكّه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده است، (طبری, 1408، ج 2، ص 155؛ سبحانى، جعفر، [بیتا]، ج 2، ص 712- 713؛ طبرسی, مجمع البيان، ج 9، ص 445،( ذيل نخستين آيات سوره ممتحنه)، مجلسی, بحار الانوار، ج 92، ص 69) در ابتداى سوره واقع شده و آيه دهم و يازدهم كه در سال ششم هجرى در ارتباط با مواد پيمان حديبيّه درباره سبيعه اسلميّه و ام كلثوم دختر عقبه نازل شده، ( طبرسی, 1415، ج 9، ص 452 ذيل آيه 10 و 11 سوره ممتحنه؛ طبری, تاريخ الطبرى، ج 2، ص 125؛ سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، ص 602؛ مجلسی، 1403ق، ج 92، ص 68 و 92.) پس از آن آورده شده است و آيه دوازدهم درباره بيعت با زنان است كه پس از فتح مكّه نازل شده است (همان، ج 9، ص 456، ذيل آيه 12 سوره ممتحنه؛ طبری، 1412، ج 2، ص 161؛ سبحانی, [بیتا]، ج 2، ص 737 و 738.) و آخرين آيه آن (آيه سيزدهم) نيز از نظر معنا با آيات صدر سوره متناسب است (همان، ج 9، ص 458، در پايان تفسير سوره ممتحنه، تحت عنوان« النظم»؛ معرفت, 1415ق، ج 1، ص 278، در مورد پراكندگى نزول آيات سوره ممتحنه و بر وفق ترتيب نزول نبودن آن، ر. ك: بحار الانوار، ج 92، ص 67، به بعد.) كه در آستانه فتح مكّه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابائی و همکاران, 1383ش، ص 105)
[6]. از پیامبر نقل شده که فرمودند: «اقرؤوا القرآن فى كل سبع و لا تزد». (زركشى، البرهان، ج 2، ص 101 از تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 471)
[7] . جعفریان، 1382ش، ص 32.
[8] ( 1) حرف واو را نخواند.