بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی نظریه‌ خطّابی در باره اعجاز تأثیری قرآن کریم

مقاله علمی پژوهشی، قبسات ، شماره 73، پاییز 1393
سید محمد حسن جواهری
استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
نقل تنها با ذکر سند بلا مانع است.
چکیده: یکی از نظریه‌های مهم اعجاز قرآن، «اعجاز تأثیری» است که بر اساس منابع موجود نخستین بار از سوی خطّابی طرح گردید و پایه استناد بسیاری از دانشمندان پس از وی قرار گرفت. بر اساس این نظریه، جذبه‌های قرآنی ماهیتی فرابشری و نشانه‌هایی ویژه خود دارد و با ربایش های شناخته شده در جهان مادی متفاوت است. خطابی با اشاره به برخی مستندات و نشانه‌های اعجاز تأثیری، خاستگاه و فرایند آن را ابهام آلود رها کرده است. این مقال بر آن است که به بررسی و تحلیل سخنان وی پرداخته، بحث را با پالایشی مناسب و البته به فراخور مجال اندک حاضر، ارائه کند.
واژگان کلیدی: اعجاز تأثیری، اعجاز نفسانی، اعجاز وجدانی، روعه قرآن، اعجاز بیانی، موسیقی باطنی.
پیش از نقل دیدگاه خطابی[1] و بررسی آن، لازم است فضای بحث و نیز برخی اصطلاح ها تا حدی روشن شود؛ البته تبیین تفصیلی برخی از این اصطلاح ها و نیز برخی مقدمات، خود به مقالی مستقل نیاز دارد که در مجالی دیگر تعقیب می شود.
تبیین عنوان
«اعجاز تأثیری» در موضوع این مقاله اصطلاحی است که قدمت چندانی ندارد و در گذشته مفهوم آن با تعبیرهای دیگری مانند جذبات روحی، روعه قرآنی، اعجاز نفسانی، اعجاز وجدانی، موسیقی باطنی و جز این ها، گزارش می‌شده است. خطابی در تبیین این وجه اعجاز از واژه «تأثیر» بهره گرفته، ولی چنین عنوانی را برای آن وضع نکرده است (خطابی، 1378، ص 70- 71). شالوده این عنوان بر همه مفاهیمی استوار ‌است که از تأثیر قرآن بر جسم و جان سخن می‌گویند.
تعریف اعجاز تأثیری
این عنوان یا عناوین مشابه که حاکی از موضوع مورد بحث است، در منابع موجود تا کنون تعریفی شایسته و جامع و مانع نداشته و عموماً اعجاز پژوهان کوشیده‌اند مقصود خود را با ارائه شاهد و دلیل تا حدی آشکار کنند؛ از این رو ناگزیریم اعجاز تأثیری را بر اساس دیدگاه منتخب[2] و به گونه‌ای که چیستی، چگونگی و فرایند آن را تا حدی مورد توجه قرار ‌دهد، چنین تعریف کنیم و توضیح و تبیین بیشتر را به مقالی دیگر وا گذاریم:‌ «اعجاز تأثیری قرآن کریم کششی وجدانی و فرازبانی است که در هیچ اثر بشری مانند آن یافت نمی‌شود و شالوده آن بر فرستنده و متن استوار بوده و دریافت آن به شرایط گوینده نیز مرتبط است».
     در مورد این تعریف نکات ذیل قابل توجه است:
-   قید «وجدانی» به حضوری بودن این وجه اعجاز اشاره دارد، هرچند مقدمات این دریافت حضوری را بتوان تحصیل کرد.
-   «فرازبانی» نیز نشان می‌دهد اعجاز تأثیری زبان را در می‌نوردد و مردمان همه اقطار عالم را در دامنه ربایش خویش قرار می‌دهد.
-        «فرستنده» و «متن» خاستگاه و عوامل اصلی بروز این وجه اعجاز‌اند.
-        «ظرفیت مخاطب» ظرف مناسب را برای ظهور و بروز بیشتر و بهتر تأثیر ویژه قرآن فراهم می کند.
تذکر:
1. در باره قید اخیر لازم است یادآور شویم که برخی طرفداران اعجاز تأثیری شرایط گیرنده را در دریافت جذبه های قرآن دخیل می دانند (برای مثال، ر.ک: قطب الدين راوندی، 1409ق، ج‏3، ص 1005) و بعضا به آیه «إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيد». (سوره ق، 37) تمسک می کنند؛ از این رو، ربایشی که کفار را در بر می گیرد، باید برخاسته از متن و ظرفیت های آن دانست نه از نوع تأثیر روحانی مورد بحث. بررسی برخی شواهد نیز مؤید این نظریه است، لیکن چنان که خواهیم دید، خطابی موضع گیری خاصی در این خصوص ندارد و از نوشته وی نمی توان به پاسخی روشن برای این پرسش دست یافت.
2. بسیاری از اعجاز پژوهان تأثیر روحانی مورد بحث را تحت عنوان اعجاز و در زمره وجوه اعجاز قرآن و بعضا مهم ترین وجه اعجاز بر شمرده اند، فارغ از این که اساسا آیا تعریف اعجاز و آیات تحدی شامل آن می شود یا خیر؟ نگارنده نیز در این مجال محدود فارغ از توجه به این مسئله، تنها به ابعاد هستی، چیستی، چگونگی، فرایند تولید و دیگر مسائل مربوط به این حقیقت می پردازد و پاسخ آن ها را در گفتار خطابی ردیابی می کند، خواه در اندازه یک وجه اعجاز ظهور یابد و خواه امتیازی بر امتیازهای قرآن بیفزاید.
3. در باره اعجاز تأثیری سخن در دو مرحله منعقد می شود؛ مرحله ثبوت و مرحله اثبات. اگر بخواهیم گزارشی بسیار فشرده ارائه کنیم، باید بگوییم بسیاری از دانشمندان به بیان های مختلف از وجود خارجی و حقیقی جذبه های ویژه قرآنی سخن به میان آورده اند[3] و اختلاف ها بیشتر در مرحله اثبات رخ نموده است. می دانیم اصل اعجاز قرآن با تحدی و عدم حضور یا شکست مخاطبان در میدان مبارزه ثابت است, لیکن در چرایی آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی به دلایل عقیدتی به نظریه صرفه گرایش نشان داده اند؛ برخی نیز که نتوانستند با نظریه های ساده در خصوص وجوه اعجاز درون متنی (مانند نظم, سبک, بلاغت و مانند این ها) به ویژه در قرون نخست بعد از نزول قرآن، به آرامش برسند, به نظریه صرفه پناهنده شدند که نگارنده در شماره 66 همین مجله بی پایگی آن را اثبات کرده است. از نظریه صرفه که بگذریم, ناگزیریم که وجه اعجاز را با توجه به سطح درک مخاطبان زمان نزول قرآن تنها در اعجاز بیانی بیابیم؛ اما بررسی نظریه های اعجاز بیانی و اعتراف دانشمندان قرآن پژوه به خوبی نشان می دهد هیچ گاه نظریه های ارائه شده نتوانسته درک واقعی آن ها را گزارش کند؛ از این رو, رفته رفته نشانه های وجهی برتر و دقیق تر که به قول خطابی تنها به افراد خاصی اختصاص دارد, ظاهر گردید که همان اعجاز تأثیری قرآن کریم است. بنابراین، به دلیل اعجاز بودن, حتی اگر در شناخت همه جانبه اعجاز تأثیری ناتوان باشیم- چنان که در شناخت اعجاز بیانی نیز تنها به توفیقاتی دست یافته ایم- چیزی از حقیقت و جایگاه آن نمی کاهد, بلکه ما می کوشیم با بررسی مستندات و نشانه ها هرچه بیشتر به حقیقت نزدیک شویم و به نظریه ای برسیم که بیشترین همخوانی را با مدارک و قرائن موجود داشته باشد.
گونه های تأثیر و مراد این مقال
واژه «تأثیر» یا عنوان‌های مشابه، گاه در بیان قرآن پژوهان معانی متفاوتی داشته است که در یک جمع بندی عبارت‌اند از: -   تأثیر روحانی: این تفسیر از تأثیر، حقیقی و در اغلب موارد بدون نشانه و از دیگران پنهان است و بسیاری از قرآن پژوهان همچون خطابی و شهرستانی ( شهرستانی، بی تا، ص 176- 179) همین معنا را اراده کرده‌اند. -   تأثیر در بیان: این تفسیر از تأثیر به نوعی تجلی خدا در متن قرآن را با نشانه های متنی تفسیر می کند؛ تجلی ویژه ای که می تواند نشانه ای بر الهی بودن آن تلقی شود؛ چنان که امیر المؤمنین علی- علیه السلام- فرموده است: «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ و كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ»[4] (نهج البلاغة، صبحی صالح، خطبه 147، ص204.) -        تأثیر فیزیکی و مادی:
أ- بر انسان‌ها و دیگر مخلوقات ذی روح
یکی از ویژگی‌های قرآن، تأثیرهایی تکوینی است که همه یا آیاتی از آن در موجودات برجای می‌گذارد. این تأثیرات- که نمونه‌های آن فراوان است و در روایات بسیاری مورد توجه قرار گرفته و کتاب‌های فراوانی با عناوینی همچون فضائل القرآن، خواص القرآن، و جز این‌ها تألیف شده- به طور مستقل در ساختار تحدی نمی گنجند و از این رو، مشمول اعجاز نبوده و جزو کرامت‌ها و ویژگی‌های منحصر به فرد قرآن به شمار می‌روند.
ب- بر جمادات (رهیافت‌های علوم تجربی)
بر اساس رهیافت‌های دانش روز، قرآن بر جمادات تأثیرهای شگفتی بر جای می‌گذارد که دست‌کم جزو کرامات و امتیازهای منحصر به فرد قرآن به شمار می‌رود. نمونه این نوع تأثیر را می توان در تأثیر پذیری آب از آوای قرآن مشاهده کرد (ر.ک: ‌http://www.masaru-emoto.net ؛  http://www.markazi-news.blogfa.com و  ... .). این نوع تأثیر نیز در دامنه تأثیر به معنای مورد ادعای خطّابی، شهرستانی و مانند آن‌ها قرار نمی گیرد.
 
تفاوت ربایش ویژه قرآن با دیگر ربایش ها
با توجه به تعریفی که از اعجاز تأثیری گذشت و شواهدی که در ادامه به برخی از آن ها اشاره خواهد شد، عوامل بازشناخت تأثیر ویژه قرآن از دیگر تأثیرها و ربایش های شناخته شده دنیای مادی مانند تأثیر یک موسیقی محرک و یا ربایش یک شعر و نثر مهیج، به قرار ذیل است:  
- کشش‌های موسیقی فراگیر است و در معمول بشر تأثیری مشابه بر جای می‌گذارد و افزون بر این، تأثیری پایدار نیز ندارد، در حالی که جذبه‌های قرآن کششی معنوی است و لذتی پایدار دارد و تنها برخی افراد را شامل می‌شود؛ کسانی که از ظرفیت لازم برای دریافت جذبه‌ها برخوردار باشند؛ چنان که در برخی شواهد دیده می‌شود که از بین افراد متعدد، تنها یک نفر متوجه این جذبه‌ها شده است. (برای نمونه ر.ک: سيد قطب، 1412 ق، ج4،ص422؛ مکارم شیرازی،1374 ش، ج 8، ص 292- 294.)
-  شاخصه تأثیر اشعار و متون ادبی نیز مانند موسیقی فراگیر بودن آن است؛ یعنی اگر جذاب است، اکثر شنوندگان مجذوب آن می‌شوند و اگر جذابیتی نداشته باشد، بیشتر مخاطبان را از خود دور می‌کند و خلاصه، چنین نیست که از بین افراد تنها یک نفر را به شدت جذب خود کند.
- افزون بر این، کشش موسیقی برای همگان قابل تکرار و نیز به اختیار قابل تجربه است، در حالی که در مورد جذبات روحی قرآن چنین امکانی وجود ندارد.
 
رابطه اعجاز تأثیری و اعجاز بیانی
برخی قرآن پژوهان اعجاز تأثیری را نتیجه و فرع اعجاز بیانی تلقی کرده اند و در مقابل، برخی اعجاز بیانی را زیر مجموعه و یکی از عوامل موجد اعجاز تأثیری دانسته اند. در برخی نظریه های اعجاز تأثیری، این دو از هم بیگانه هستند. در دیدگاه خطابی، اعجاز تأثیری رابطه روشنی با اعجاز بیانی بلکه متن فارغ از اعجاز بیانی، ندارد، لیکن در نظریه مختار در اعجاز تأثیری که تعریف بر پایه آن ارائه شده و دیدگاه خطابی را می توان به آن نزدیک دانست، متن نقشی اساسی در اعجاز تأثیری دارد ولی لزوما وابسته به مؤلفه های تشکیل دهنده اعجاز بیانی نیست. به بیان دیگر: از بررسی شواهد دال بر وجود جذبه‌های قرآنی می‌توان فهمید که متن با وصف اعجاز بیانی لزوماً یکی از ارکان یا اجزای تشکیل دهنده جذبه به شمار نمی‌رود؛ زیرا در بسیاری از داستان های مرتبط با اعجاز تأثیری، شخص با شنیدن یا یادآوری و یا قرائت یک یا چند آیه قرآن- که در دامنه اعجاز بیانی قرار نمی‌گیرند و یا در خصوص اعجاز بیانی آن ها تردید وجود دارد- تأثیر می‌پذیرد.
 
اعجاز تأثیری از دیدگاه خطابی
خطّابی (م 388) در باره اعجاز تأثیری آورده است: «در اعجاز قرآن، وجه دیگری نیز وجود دارد که مردم از کنار آن گذشته و جز برخی از خواص، آن را در نیافته اند، و آن تأثیری است که بر جان آدمی بر جای می‌گذارد؛ چرا که از نثر و نظم بسان قرآن نمی‌شنوی که چون بر گوش نوازد، بی درنگ لذت و شیرینی آن قلب را تسخیر کند و در پی آن، ترس و ابّهتی به درون انسان نفوذ یابد که نفس بدان دلشاد گشته و سینه بدان فراخ گردد، تا از خوانش بهره برده و کامروا شود؛ آن سان که اضطراب آن را فرا گرفته و خوف و جدایی بر آن احاطه یابد؛ پوست از مهابتش به لرزه در آید و قلب به تشویش افتد، و در میان جان آدمی و زوایا و باورهای راسخش جای گیرد. چه بسیار رخ می‌داد که دشمنان پیامبر (ص)، از سردمداران خون آشام عرب، پیش آمده، می‌خواستند وی را به قتل رسانند که آیاتی از قرآن به گوش آن‌ها می‌رسید و تحت تأثیرشان قرار می‌داد؛ آن چنان که از نیت خود باز گشته و به همراهی با او گرایش می‌یافتند و به دینش می‌گرویدند و دشمنی‌شان به دوستی و کفرشان به ایمان دگرگون می‌شد.
روزی گروهی از قریشیان عتبة بن ربیعة را به سوی رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرستادند تا در باره اموری که برای آن‌ها او را فرستاده بودند، با پیامبر به توافق برسد. رسول خدا- صلی الله علیه و آله- آیاتی از سوره حم سجده را بر او خواند، و چون عتبه به سوی قریشیان باز گشت و او را دیدند، گفتند: ابو الولید با چهره دیگری باز می‌گردد! (ابن هشام، بی‌تا، ج 1، ص 314)
رسول خدا- صلی الله علیه و آله- چون آیاتی از قرآن را بر گروهی از انصار  که به حضورش رسیدند، تلاوت فرمود، بدو ایمان آورده و به مدینه باز گشتند و با قرائت قرآن دین را آشکار نمودند، و در نتیجه خانه‌ای از انصاریان نماند جز این که قرآن در آن تلاوت می‌شد، و نقل شده که شهرها با شمشیر گشودند، ولی مدینه را با قرآن فتح کردند.[5]
جنیان نیز چون آیاتی از قرآن را شنیدند،‌ از این خودداری نکردند که اقرار کنند: "إِنَّا سمَِعْنَا قُرْءَانًا عجََبًا يهَْدِى إِلىَ الرُّشْدِ فََامَنَّا بِه"[6] (جن، 1).
و مصداق آنچه در مورد قرآن گفتیم، در این آیه است: "لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلىَ‏ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ الله‏ ... "[7] (حشر، 21).
و آیه: "اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَْدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانىِ‏َ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخَْشَوْنَ رَبهَُّمْ ثمُ‏َّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ‏ ذِكْرِ الله‏ ... "[8] (زمر، 23).
و آیه: "أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلىَ‏ عَلَيْهِمْ ...ٔ ".[9] (عنکبوت، 51)
و آیه: "... وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِيمَانًا ... "[10] (انفال، 2).
و آیه: "وَ إِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلىَ الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَق‏ ... "[11]. ...» (خطابی، 1378 هـ، ص 70- 71) تحلیل و بررسی
نویسنده کتاب اعجاز القرآن پس از نقل سخنان خطابی، به این مسئله توجه می‌دهد که خطابی اعجاز را به نفس نسبت می‌دهد و نه روح (و ذلک صنیعه بالقلوب و تأثیره فی النفوس) و از این طریق به اموری توجه می‌دهد که عبارت اند از: تأثیر بر قلب؛
1-1.         لذت و شیرینی هنگام شنیدن آن؛
1-2.         روعت و مهابت در حالت دیگر. تأثیر بر نفس؛
2-1. دلشاد شدن نفس و ایجاد پذیرش در قلب؛
2-2. دلنگرانی، دغدغه و ترس ؛
2-3. جمع شدن پوست هنگام شنیدن آن (اقشعرار جلود)؛
2-4. قدرت قرآن در جدا کردن نفس از عقاید و باورهایی که زمانی طولانی با آن زندگی کرده؛
2-5. قدرت قرآن بر دگرگونی دشمن سرسخت و لجباز به مؤمن پاک باخته و دوستار اسلام و اهلش.(العانی، 1431ق، ص 155.)
ما چنین برداشتی را روشن نمی‌دانیم. مشخص نیست نویسنده از تفکیک قلب و نفس چه معنایی را اراده کرده است. این‌ها گذشته از عدم تباین قسم‌های تأثیر بر نفس و یکی نبودن مقسم آن‌هاست که قابل انکار نیست.
نویسنده کتاب التناسب البیانی فی القرآن نیز به مسئله روعه قرآنی و جمال تأثیرگذار تناسب لفظانی آیات قرآن توجه کرده و آرای برخی دانشمندان را گرد آورده است.( ر.ک: ابوزید، 1992م، ص 242) وی خطابی را در زمره کسانی قرار داده که دلیل چنین ویژگی خارق العاده قرآن را در ویژگی‌های متن قرار داده‌اند. او و برخی دیگر[12] (مسلم، 1426ق،  ص 73) گفته اخیر خطابی را که در پایان رساله‌اش بیان کرده، شرحی برای دو صفت «فخامت»‌ و «عذوبت» می‌دانند که وی ویژه قرآن دانسته است. به گفته ابو زید، فخامت و عذوبت صفاتی هستند که به بافت لفظی و شدت و نرمی تعبیر مرتبط می‌شوند؛ از این رو فخامتْ وصف سخنی با آهنگی تند، و عذوبتْ وصف سخنی با ریتم و آهنگی کند و آرام است. منظور خطابی از ترکیب این دو وصف این است که قرآن تناسب بین معانی و طریقه ادا را رعایت کرده و فخامت را در مقام شدت و ترسانیدن  و عذوبت را در مقام نرمی و ترغیب به کار برده است. (ابوزید، 1992م، ص 242.)
وی در ادامه بر برخی پیش کسوتان بحث اعجاز خرده می‌گیرد که آن‌ها هرچند خاستگاه روعه و تأثیر قرآن را در زیبایی آهنگ قرآنی جستجو کرده‌اند، لیکن از تدبر لازم در نظماهنگ قرآن برخوردار نبوده اند. در حقیقت او خاستگاه تأثیر ویژه قرآن را به وادی نظماهنگ قرآن و آثار مترتب بر اصوات الفاظ و حروف می‌کشاند و می‌گوید: « خلاصه این که پژوهشگران متأخر اتفاق دارند ارزش نظماهنگی که لفظ آن را با خود همراه دارد، چیزی نیست که در بیان ادبی و نظم قرآن ساده تلقی شود؛ چرا که بر جان مخاطبان تأثیر می‌گذارد و آن را آماده پذیرش محتوا می‌کند، و بسیاری از پژوهشگران معتقدند که بخش بزرگی از روعه قرآنی برخاسته از زیبایی آهنگ نهفته در نظم قرآن است.»[13](همان، ص 243) نقد داوری ابوزید
نخست، ادعای تفریع اعجاز تأثیری از بلاغت که بر پایه تجمیع فخامت و عذوبت در کلام بنا شده، بالاتر از ادعای ارتباط بین آن‌هاست؛ به عبارت دیگر، ممکن است تأثیر اراده شده در اعجاز تأثیری با این دو صفت مرتبط باشد ولی آن دو سبب تامه آن نباشند. توضیح این که بلاغت، همانند موسیقی، خود از خاصیت تأثیر بر نفوس و جذب برخوردار است، لیکن جذبه و روعه و تأثیری که در اعجاز تأثیری مطرح شده غیر از جذبه‌های متعارف حاصل از بلاغت متن و موسیقی و مانند این‌هاست. خطابی در بحث بلاغت نیز از تأثیر بر نفوس سخن رانده، لیکن تراز گفتار او در اعجاز تأثیری بالاتر از سخنان او در خصوص بلاغت و آثار آن است و قرینه آن نیز بررسی نگاشته خطابی و مقایسه بلاغت و دو وصف یاد شده که در ابتدای کتاب آمده (خطابی، 1378ق، ص24- 26) و اعجاز تأثیری است که سخن پایانی اوست (همان، ص 70). تطبیق این دو نشان می‌دهد که جنس اعجاز تأثیری در باور او متفاوت با جنس اعجاز بلاغی از دیدگاه او است. او در تعریف اعجاز تأثیری از دو وصف یاد شده سخنی نرانده و یادآور شده که این وجه را تنها برخی خواص می‌فهمند، در حالی که قول به اعجاز بلاغی را به بسیاری نسبت داده است[14](خطابی، 1378ق، ص 24). افزون بر این، در سخنان وی مطلبی که دلالت کند این دو (اعجاز بلاغی و دو وصف یاد شده، و اعجاز تأثیری) از یک جنس‌اند، یافت نمی‌شود، بلکه به نظر می‌رسد که او به خوبی دریافته آنچه تحت عنوان اعجاز بلاغی آورده و تقسیم بندی‌هایی که ذکر کرده، نمی‌تواند بار سنگین تأثیر شگفت قرآن را بر دوش کشد؛ از این رو اعجاز تأثیری و قرائن و شواهد آن را به طور مستقل و در پایان سخنان خویش بیان کرده است.
بنابراین، باید برای تفسیر اعجاز تأثیری از دیدگاه خطابی، به «ارتباط» آن با بلاغت و فخامت و عذوبت کلام بسنده کرد و باقی اجزای دخیل در ایجاد این تأثیر را یافت.
نقد و بررسی ادله خطابی
گزاره‌های تاریخی
پیش از بررسی ادله لازم است به این نکته توجه شود که مستندات اعجاز تأثیری از آیات و روایات و گزاره‌های تاریخی محدود به موارد مذکور در گفتار خطابی نیست، لیکن به اقتضای این مقال تنها موارد یاد شده بررسی می‌شود.
در مورد گزاره‌های تاریخی مانند انفعال هجوم‌ آورندگان و جریان عتبه نمی‌توان به روشنی جذبات روحی (اعجاز تأثیری) قرآن را نتیجه گرفت، هرچند احتمال دخالت توأمان معنا و جذبات بسیار قوی به نظر می‌رسد.
تأثیر شگفت قرآن در اهل مدینه و هم‌پیمانان نخستین پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- هرچند انکار ناپذیر است و در این نقل تاریخی نشانه‌های آن کاملا آشکار می‌باشد، لیکن باید توجه داشت که در این مجال تنها صوت قرآن دخیل نبود، بلکه محتوای بلند و آموزه‌های دلنشین، راهگشا و همخوان با فطرت قرآن بود که نقش آفرینی کرد.
بنابراین، انتساب این تحولات به صرف جذبه‌های قرآنی نمی‌تواند اعجاز تأثیری را نتیجه دهد و این نتیجه گیری در حد یک احتمال باقی می ماند؛ زیرا متن آن نیز جایگاهی بلند دارد.
گفتنی است خطابی برای اثبات و تبیین دیدگاه خویش هیچ ورودی به حوزه روایات ندارد، حال آن که می توان روایاتی را دال بر تأثیر ویژه و فرابشری قرآن مثال آورد؛ روایاتی مانند:
-        شیخ صدوق (ره) روایت کرده است: «هر جوان مؤمنی که قرآن را قرائت کند، قرآن با خون و گوشتش مخلوط می‌شود»[15]
این روایت به خوبی از تأثیر ویژه قرآن سخن می‌گوید که از جنس کلام نیست. البته فهم مسئله اختلاط قرآن و گوشت و خون روشن نیست، ولی توجیه صرفا بلاغی آن نیز مناسب نمی نماید.
-    نویسنده مجمع البیان در روایتی از عبد الله بن مسعود آورده است: «پیامبر- صلی الله علیه و آله- به من فرمود: بر من قرآن بخوان. عرض کردم: من بر شما قرآن بخوانم، در حالی که قرآن بر شما نازل شده است؟ فرمود: من دوست دارم قرآن را از دیگری بشنوم. من نیز سوره نساء را بر آن حضرت قرائت کردم، تا این که رسیدم به این آیه «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كلُ‏ِّ أُمَّةِ  بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلىَ‏ هَؤُلَاءِ شهَِيدًا» (نساء، 41) فرمود: بس است، و اشک از چشمانش فرو می‌ریخت.» (طبرسی، 1372ش، ج‏3، ص 77. نیز بنگرید: صحیح بخاری، ج 11، ص 171، رقم، 4582)
-    از امام صادق- علیه السلام- روایت شده است: «لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ؛ همانا خدا در قرآن برای آفریده‌هایش تجلی کرده است، لیکن آن‌ها او را نمی بینند.» (مجلسی، بی‌تا، ج 89، ص 107،  دار الكتب الإسلاميه، به نقل از اسرار الصلاة نوشته شهید ثانی.)
آیات
آیاتی که اعجاز پژوهان برای اثبات اعجاز تأثیری بدان‌ها استدلال کرده‌اند، فراتر از آیاتی است که خطابی بدان‌ها تمسک کرده است، لیکن از آن جا که این مقال به بررس و نقد سخنان خطابی اختصاص دارد، تنها به آیاتی که در کلام وی آمده، به ترتیبی که در بیان او آمده، بسنده می‌کنیم.
یکم: شگفت‌زده شدن جنیان از قرآن
«قُلْ: أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ، وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً»[16] (جن، 1-2) و «إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ. فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا: أَنْصِتُوا. فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ. قالُوا: يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏، مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ، يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ»[17] (احقاف، 29- 30) تحلیل و بررسی
«عجباً» در این آیه نشان دهنده تأثیری عمیق است که جن‌ها از قرآن در درون خود احساس می‌کردند. سید قطب در این باره گفته است: «این آیات مانند خود سوره از ترس ناگهانی ای خبر می دهد که از قرآن به جن دست داد و اختیار از کف آن ها ربود و قلوبشان را به لرزه و حواسشان را به حرکت در آورد و در وجودشان انفعال شدیدی قرار داد که سراسر وجودشان را پر کرد؛ آن گاه با قلب هایی آکنده از جذبه هایی که نه می توانستند آن را دفع کنند و نمی توانستند بر آن صبر نمایند, به سوی قومشان باز گشتند... و این صفت قرآن است که هر کسی را که با قلبی آگاه و شعوری آزاد و ذوقی سرشار به سوی آن آید, فرا می گیرد ...»[18] البته برخی مفسران مفهوم عجبا را که با مبالغه همراه است، به نظم و چینش زیبای قرآن مربوط می‌دانند. علامه طباطبایی در تفسیر عجبا آورده است: «و كلمه" عجب"- به فتحه عين و فتحه جيم- به معناى چيزى است كه به خاطر غير عادى بودنش آدمى را به تعجب وا دارد، و اگر قرآن را عجب خواندند، براى همين بوده كه كلامى است خارق العاده، هم در الفاظش و هم در معانى و معارفش، مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه اين كلام از شخصى صادر شده كه امّی است، نه می‌خواند و نه می‌نويسد.» (طباطبائی، 1417 ق‏، ج20، ص 38)این دیدگاه را به دلیل کلی بودن آن نمی توان نادرست تلقی کرد، لیکن به نظر می رسد که نتوان آن را منعکس کننده شدت تعجب آن ها دانست و همان گونه که سید قطب توجه نموده، این تعجب، به نوعی تأثیر ویژه قرآن باز می‌گردد که تار و پود آن‌ها را فرا گرفته است؛ تأثیری که بی‌درنگ زمینه تسلیم را در آن‌ها آماده می‌کند تا مشمول رشدی که در مفاهیم قرآن نهفته است، قرار گیرند.
 
دوم: شکافتن کوه
«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلىَ‏ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ الله‏ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبهَُا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»‏[19](حشر، 21) تحلیل و بررسی
خطابی با تمسک به این آیه برای اثبات اعجاز تأثیری، تأثیر قرآن بر کوه را نشانه وجود تأثیری حقیقی در قرآن دانسته ‌است. این آیه از جهات مختلفی قابل توجه و دقت است و ما تنها به اقتضای این نوشتار جهات مرتبط با اعجاز تأثیری را به بحث می‌گذاریم.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه فرموده است: «منظور آيه شريفه تعظيم امر قرآن است، به خاطر اشتمالش بر معارف حقيقى و اصول شرايع و عبرت‌ها و مواعظ و وعد و وعيدهايى كه در آن است، و نيز به خاطر اين كه كلام خدا عظيم است، و معناى آيه اين است كه اگر ممكن بود قرآن بر كوهى نازل شود، و ما قرآن را بر كوه نازل مى‏كرديم، قطعا كوه را با آن همه صلابت و غلظت و بزرگى هيكل و نيروى مقاومتى كه در برابر حوادث دارد، مى‏ديدى كه از ترس خداى عز و جل متاثر و متلاشى مى‏شود، و وقتى حال كوه در برابر قرآن چنين است، انسان سزاوارتر از آن است كه وقتى قرآن بر او تلاوت مى‏شود و يا خودش آن را تلاوت مى‏كند، قلبش خاشع گردد؛ بنا بر اين، بسيار جاى تعجب است كه جمعى از همين انسان‌ها نه تنها از شنيدن قرآن خاشع نمى‏گردند، و دچار ترس و اضطراب نمى‏شوند، بلكه در مقام دشمنى و مخالفت هم برمى‏آيند. در اين آيه شريفه التفاتى از تكلم مع الغير به غيبت به كار رفته، و اين بدان جهت است كه بر علت حكم دلالت كرده، بفهماند اگر كوه با نزول قرآن متلاشى و نرم مى‏شود، علتش اين است كه قرآن كلام خداى عز و جل است.» (طباطبائی، 1417 ق‏، ج‏19، ص 221.)
علامه آیه را از باب تمثیل می‌داند؛ از این رو در ادامه آورده است: «... مثلى است كه خداى تعالى براى مردم در امر قرآن زده تا عظمت و جلالت قدر آن را از اين نظر كه كلام خدا است و مشتمل بر معارفى عظيم است به ذهن مردم نزديك سازد...» (همان)  
در باره این تفسیر دو نکته وجود دارد: نخست این که «تلک الامثال» می‌تواند به مثال‌های آیات پیشین اشاره داشته باشد (آیات 15- 17)؛ و دیگر این که «مثل»‌ در قرآن می‌تواند جنبه وصفی داشته باشد(ر.ک: مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏23، ص 550)؛ چنان که در آیات متعددی از جمله آیه 13 سوره یس به این معنا آمده است. منظور از وصفی بودن مثل این است که در عین آموزنده بودن آن برای مخاطبان، از محتوای واقعی و رخدادی خارجی خبر می‌دهد. بر این اساس، در آیه مورد بحث دلیل خاصی وجود ندارد که بتوانیم به طور حتم آیه را از محتوای حقیقی تهی کنیم و از این رو است که برخی مفسران برای جمادات نوعی شعور قائل شده و بر این باورند که کوه نیز نوعی فهم دارد که شأنیت لازم برای انزال قرآن بر آن را فراهم می‌آورد.(ر.ک: همان، ج 23، ص 550)
گذشته از این که حتی بر فرض تمثیل بودن آن نیز می‌تواند در خدمت استدلال بر وجود تأثیری شگفت در قرآن قرار گیرد؛ زیرا غیر حقیقی بودن واقعه، غیر حقیقی بودن علت وجه تشبیه را نتیجه نمی‌دهد. منظور از علت وجه تمثیل، اثر وجودی خدای متعال و مراد از وجه تشبیه یا تمثیل، تأثیر ویژه قرآن بر دیگران است.
افزون بر وجود تأثیری شگفت در قرآن به صورت اجمالی، از این آیه می‌توان به لزوم وجود استعداد و قابلیت لازم برای دریافت چنین تأثیری نیز پی برد و به تعبیر دیگر، فعلیت یافتن و تحقق خارجی این تأثیر ویژه، به استعداد و قابلیت قابل نیز نیازمند است. در تفاسیر روایی، ذیل این آیه روایاتی نقل شده که بر تأثیر قرآن بر اجسام دلالت دارند. نمونه ای از این روایات به قرار ذیل است:
في كتاب طب الائمة- عليهم السلام- باسناده الى ميسر عن ابى عبد الله الصادق- عليه السلام- قال: «ان هذه الاية لكل ورم في الجسد يخاف الرجل ان يؤول الى شي‏ء فاذا قرأتها فاقرأها و أنت طاهر قد أعددت وضوئك لصلوة الفريضة فعوذ بها ورمك قبل الصلوة و دبرها و هي: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» الى آخر السورة فانك إذا فعلت ذلك على ما حد لك سكن الورم.» (عروسی حویزی، 1415، ج‏5، ص 295، حدیث 79)[20]
اما باید توجه کرد که این نوع تأثیر با تأثیر مقصود در اعجاز تأثیری متفاوت است، ولی نمی‌توان انکار کرد که ظاهر این روایات اجمالاً وجود تأثیری ناشناخته را در قرآن به اثبات می‌رسانند؛ تأثیری شگفت که افزون بر جان آدمی، حتی بر جسم او نیز تأثیر فیزیکی بر جای می‌گذارد.
نتیجه این که با این آیه نمی‌توان تأثیر مقصود در اعجاز تأثیری را به طور مستقیم و صریح اثبات کرد، ولی می‌توان نوعی تأثیر که در کتاب‌های معمولی بشری یافت نمی‌شود، برای آن اثبات کرد، هرچند نتوان آن را در زمره وجوه اعجاز جای داد.
سوم. اقشعرار جلود
« اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَْدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانىِ‏َ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخَْشَوْنَ رَبهَُّمْ ثمُ‏َّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ‏ ذِكْرِ الله‏ ...» [21](زمر، 23) تحلیل و بررسی
مرحوم طبرسی آورده است:‌ «"تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ" از ترس وعيدى كه در قرآن ذكر شده است، لرزش در اندام آنان مى‏افتد. "ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ" زمانى كه وعده ثواب و رحمت را که در قرآن آمده است، بشنوند، و مقصود اين است كه قلب‌هاى ايشان با ذكر خداوند آرام مى‏گيرد؛ پس مفعولِ ذكر به خاطر وضوح حذف شده است.‌» [22] (طبرسی،1372 ش، ج‏8، ص 773)
در این آیه اقشعرار به مؤمنانی نسبت داده شده که نسبت به پروردگار خویش از صفت خشیت برخوردارند.
در روایتی در شرح این آیه آمده است:‌
«9205/ [2]- «... جابر به امام باقر- علیه السلام- عرض می‌کند: افرادی هستند که چون چیزی از قرآن را به یاد می‌آورند یا برای آن‌ها قرائت می‌شود، چنان از خود بی‌خود می‌شوند که اگر دست‌ها یا پاهایشان را قطع کنند، متوجه نمی شوند. [حال اینان چگونه است؟] امام فرمود: سبحان الله! این امری شیطانی است؛ [مؤمنان] این گونه وصف نشده‌اند! بلکه قرآن [توأم با] نرمی [و آرام بودن]، رقت، اشک و ترس است.»[23](کلینی،1362ش، ج 2 ، ص  617 ؛ بحرانی، 1416 ق، ج‏4، ص 707)
روایت دیگری نیز با همین مضمون و سند متفاوت وجود دارد: «عن أبي علي الأشعري، عن محمد بن حسان [الرازی]، عن أبي عمران الأرمني، عن عبد الله بن الحكم، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام)، مثله.» (کلینی، 1362ش، ج 2 ، ص  617.)
علامه مجلسی این حدیث را به دو سندش ضعیف دانسته است (مجلسی، 1404 ق، ‏ج‏12، ص 504) و به نظر می‌رسد ضعف آن‌ها از جهت أبي عمران أرمني (امامی ضعیف) (ر.ک:‌ نجاشی، بی‌تا، ص 225، شماره 591؛  ‏ابن ‏داود، 1383، ص 468، شماره 261) و عبد الله بن حكم الارمنی (ضعیف و متهم به غلو) باشد. همچنین در این دو سند یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم الحریری، مجهول و محمد بن حسان ضعیف‌اند. (ر.ک‌:‌ ابن غضائری، 1380، ج1، ص 95)                     
با صرف نظر از ضعف سند، در این حدیث نکات قابل توجهی وجود دارد که به قرار ذیل است:
-   برخی، بدون مشروط بودن به ویژگی‌های خاص، با یاد، قرائت یا استماع آیات قرآن در معرض کشش‌های جنون آمیز و به شدت تحریک کننده‌ای قرار می‌گیرند که آن‌ها را از خود بی خود می‌کند.
-   این کشش‌ها در دو سطح کلی قابل بررسی هستند: سطحی بسیار غیر عادی که به فرموده امام- علیه السلام- شیطانی است، و سطحی هرچند غیر عادی، لیکن در آستانه تحمل انسان؛ آن چنان که عقل و حس را زایل نمی‌کند.
-        شاخص‌های کشش دوم «اللين»، «الرقة»، «الدمعة» و «الوجل» است که رقت و ترس مربوط به جان و مابقی مربوط به جسم آدمی است.
مولا فتح الله کاشانی در توضیح این آیه، به مصادیقی از روایت پیشین اشاره کرده است: «قتاده فرمود كه حق سبحانه اولياء خود را منعوت ساخته به اقشعرار جلود بسبب خشيت، و اطمينان قلوب به واسطه رجاى رحمت نه به ذهاب عقول و عروض غشيان، هم چنان كه روش اهل بدع است و توابع شيطان.» (کاشانی، 1336 ش‏، ج‏8، ص 92)
کاشانی در ادامه آورده است: «عبد اللَّه بن عروة بن زبير گفت: از اسماء بنت ابى بكر پرسيدم كه اصحاب رسول نزد استماع قرآن و تلاوت فرقان چگونه بودند؟ گفت چنان كه خداى تعالى وصف ايشان كرده؛ چشم‌هاى گريان؛ اعضاى لرزان. گفتم: اكنون جماعتى پيدا شده‏اند كه چون قرآن مي شنوند، مى‏افتند و بيهوش مي‌شوند؟ گفت: اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم؛ اين از فعل ابليس لعين است. ». (همان، کاشانی)[24]
علامه در شرح آیه فرموده است: « كلمه" تقشعر" از مصدر" اقشعرار" به معناى جمع شدن شدید پوست بدن است از ترسى كه با شنيدن خبر دهشت‌آور يا ديدن صحنه‏اى ترسناک دست مى‏دهد، و اين جمع شدن پوست بدن اشخاص در اثر شنيدن قرآن، تنها به خاطر اين است كه خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده مى‏كنند؛ آن گاه هنگامی که كلام خدا را می‌شنوند، متوجه ساحت عظمت و كبريايى او گشته و خشيت بر دل‌هايشان احاطه مى‏يابد و پوست بدن‌هايشان شروع به جمع شدن مى‏كند. «ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ"»؛ كلمه" تلين" سكون و آرامش را در تضمین دارد؛ زیرا اگر چنين نبود، نمی بایست با حرف" الى" متعدى شود؛ پس معنايش اين است كه بعد از جمع شدن پوست‌ها از خشيت خدا، بار ديگر پوست بدنشان نرم مى‏شود، و دل‌هايشان با ياد خدا آرام می‌گیرد. در جمله قبلى كه جمع شدن پوست‌ها را بيان مى‏كرد، سخنى از قلوب به ميان نياورد، براى اين كه مراد از" قلوب" جان‌ها و نفوس است و جان آدمی " اقشعرار" يعنى جمع شدن پوست ندارد، عكس العمل جان‌ها در برابر قرآن همانا خشيت و ترس است. »[25]
برخی مفسران دلیل اصلی اقشعرار در این آیه را مواعظ موجود در آیات قرآن دانسته و تلین را بازگشت پوست به حالت سابق می‌دانند لیکن با زیادت اطمینان و آرامش ویژه که حاصل از ذکر الهی و پیرو خشیت و اقشعرار است. (برای نمونه ر.ک: فراء، بی‌تا، ج‏2، ص 418؛ ابن عطیه اندلسی، 1422ق، ج‏4، ص 528 ؛ ابن عاشور، 1420ق، ج‏24، ص 69- 71) لیکن به نظر می‌رسد لحاظ چنین قیدی در تفسیر آیه، تقیید بدون دلیل است؛ زیرا آیه اطلاق دارد و انصراف به مواعظ دلیل می‌خواهد، مگر آن که ادعا شود همه آیات قرآن مشتمل بر مواعظ است که سخن روشنی نیست. بله، اگر اقشعرار را تنها محصول خشیت ندانیم بلکه خشیت را قید لازم برای دریافت اقشعرار و معانی آیات را به طور مطلق دخیل در این دریافت بدانیم، بر خلاف ظاهر آیات سخن نگفته‌ایم.  نتیجه بررسی آیه
نتیجه سخن در باره این آیه این است که:
اولاً: آیه ظرفیت لازم برای استنباط اعجاز تأثیری از آن را دارد، لیکن چگونگی آن را مبهم گذاشته و باید از طرق دیگر بدان‌ دست یافت.
ثانیاً:‌ از روایات تفسیری ذیل آیه می‌توان کشف کرد که تأثیر مورد اشاره آیه واقعی و ویژه قرآن است، لیکن- به مقتضای ظاهر- شامل کسانی است که با زبان قرآن آشنا بوده و معانی آیات را درک کنند و افزون بر آن، از صفت خشیت در برابر پروردگار نیز برخوردار باشند.
ثالثاً: گونه‌ای از تأثیر افراطی برای آیات قرآن گزارش شده که بر اساس برخی روایات، رحمانی نیست و باید به تأثیرهای شیاطین نسبت داده شود. البته اگر ضعف سندی روایات ملاحظه شود، به مقتضای ظاهر این آیه که به نظر می‌رسد با چنین تأثیرهایی همراه نباشد (زیرا «ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ،» به وجود آگاهی عمیق در دل چنین تأثیر یافتگانی دلالت دارد که در تأثیرهای افراطی نفی شده است) می‌توان به این نتیجه رسید که هرچند نفی هر گونه افراطی در این خصوص را نمی‌توان شیطانی دانست، لیکن در مورد بیشتر مدعیان می‌توان به غیر حق بودن حکم کرد و یا به تعبیر دیگر، در اطمینان به حالات افراد، در موارد افراطی بدبینانه عمل می‌شود، مگر آن که قرائنی دال بر صحت یافت شود. چهارم: کتابی برای خواندن
« أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلىَ‏ عَلَيْهِمْ ...»[26] (عنکبوت، 51) تحلیل و بررسی
خطابی به مناسبت تأثیر وسیع و عمیق قرآن بر مستمعان و نقش آن در فتح برخی مناطق، به این آیه کرده است, لیکن در این آیه بر تلاوت قرآن به طور خاص تأکید شده که این تأکید نشان از چیزی ورای آن دارد که در تبلیغ  و گسترش شمار مسلمانان مؤثر است؛ چیزی که با تلاوت آن بروز می‌کند؛ اما این که این پدیده چیست و چه مشخصاتی دارد؟ آیه ساکت است و می‌توان بر وجوهی از جمله معنا، حمل کرد؛ از این رو به نظر می‌رسد استدلال به این آیه مخدوش و بی ثمر است. پنجم: بیمناکی قلوب، ثمره تلاوت قرآن
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِيمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكلَُّون‏»[27] (انفال، 2) تحلیل و بررسی
این آیه چندان مورد توجه طرفداران اعجاز تأثیری قرار نداشته است. در این آیه بیمناکی قلوب نتیجه یاد خدا دانسته شده و فزونی ایمان نتیجه تلاوت قرآن؛ از این رو رابطه مستقیمی بین «وجلت قلوبهم» و «إذا ذکر الله» دیده نمی شود. البته اگر زیادت ایمان را حاصل تأثّر درونی بدانیم، می‌توانیم خواستگاه این تأثّر را در جذبات روحی قرآن بیابیم؛ از این رو هرچند نمی توان تصریحی برای آیه قائل شد، می‌توان به دلالت اجمالی آن بر اعجاز تأثیری نظر داد؛ همان گونه که برخی نویسندگان چنین دیدگاهی داشته‌اند. (احمد عطا، 1419، ص 48) ششم: اشک ریختن متأثر از قرائت قرآن و ایمان به آن
« وَ إِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلىَ الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَق‏ ...؛[28](مائده، 88) تحلیل و بررسی
« أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ» به معنای «تفیض الدمع من اعینهم» مجاز و مفید مبالغه است (فخر رازی، 1420ق، ج‏12، ص 415؛ ابن عاشور، 1420ق، ج‏5، ص 187) و از شدت تأثر از آیات قرآن خبر می‌دهد. «من» اول در «مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَق» برای ابتدائیت است و نشان می‌دهد علت اشک ریختن آن‌ها شناخت حق است و «من» دوم تبعیضیه و نشان دهنده این نکته است که آن‌ها بخشی از حق را دریافتند و چنین اشک ریختند.( ر.ک: فخر رازی، 1420ق، ج‏12، ص 415)
بیشتر مفسران- شیعی (ر.ک: بحرانی، 1416، ج‏2، ص 344- 345 و ...) و سنی (ر.ک: سیوطی، 1404، ج‏2، ص 302 و .....)- نزول این آیه را در مورد جعفر بن أبي طالب‏ زمانی که با جمعی از مکه به حبشه مهاجرت کرد، می‌دانند. در این واقعه تاریخی معروف، زمانی که نجاشی- پادشاه حبشه- به درخواست نمایندگان بت پرستان قریش جعفر و همراهانش را احضار می‌کند، جعفر به برخی دستورهای اخلاقی اسلام و جریان حضرت مریم- سلام الله علیها- اشاره می‌کند و به دستور نجاشی آیاتی از قرآن را تلاوت می‌نماید. در روایت علی بن ابراهیم آمده است که جعفر بن ابی طالب به مقتضای حال نجاشی که نصرانی بود، شروع به تلاوت سوره مریم نمود و چون به آیات 25 و 26 (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً) رسید، صدای نجاشی به گریه بلند شد و گفت: به خدا قسم!‌ این حق است. (بحرانی، 1416، ج‏2، ص 345.)
از ظاهر عبارت می‌توان دریافت که جعفر به قرائت آیات به زبان اصلی اقدام کرده و نجاشی به زبان عربی آشنا بوده است. باید توجه داشت که زبان حبشی- اتیوپی امروز- با زبان عربی هرچند هم خانواده است، لیکن تفاوت دارد. این احتمال نیز وجود دارد که بر فرض ناآگاهی نجاشی از زبان عربی (ابن کثیر در البدایة و النهایة نقل کرده که در مذاکره‌ای بین نجاشی و عثمان، جعفر نقش مترجم را ایفا کرده است (ابن کثیر، 1407ق،  ج‏3، ص 77))، جعفر پیش از قرائت یا پس از آن به ترجمه اقدام کرده باشد. بنابراین، این احتمال که جعفر ترجمه آیات را القا کرده باشد و آیات را به زبان عربی قرائت نکرده باشد، (مجله التوحيد الاسلامى، سال دوم، شماره 9، ص216.) به نظر ضعیف و با ظاهر عبارت منقول ناسازگار است.
از سوی دیگر، شدت گریستن نجاشی که هم در روایت بدان اشاره شده (بكى بكاء شديدا) و هم لسان آیه از آن حکایت دارد، خبر از تأثیر عمیق و فوق العاده متن قرآن بر نجاشی و همراهان دارد؛ آن چنان که صرف آگاهی از معنا نمی‌تواند چنین تأثیری ژرف را پدید آورد. به تعبیر دیگر، «مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَق» را می‌توان دو گونه تفسیر کرد؛ نخست این که آن‌ها فهمیدند که این آیین حق و آیات قرائت شده با توجه به معانی آن، از جانب خداست و همین سبب شد که به گریه بیفتند و دیگر این که آن‌ها با تمام وجود دریافتند که آیات قرائت شده از جانب خداست و در این رهیافت، جذبات روحی قرآن تأثیر فراوانی داشته است و به تعبیر دیگر، اگر صرف معنا دخالت داشت، از گریه و انعکاس این تأثیر در عکس العمل نجاشی- که در پاسخ به تکرار درخواست عمرو عاص، محکم به صورت او زد- خبری نبود. در واقع، قرآن تنها گزارشی از راه یافتن آن‌ها به حق و حقیقت ارائه می‌کند و از فرایند آن سخنی به میان نمی‌آورد، ولی در همین گزارش کوتاه به تأثّر شدید نجاشی و همراهان اشاره می‌نماید.
گفتنی است برای این آیه شأن نزول دیگری نیز وارد شده که بر اساس آن، افراد مورد اشاره آیه جمعی از اهل کتاب بوده‌اند (ابن أبي حاتم، 1419، ج‏4، ص1184) و به جعفر و حکایت او ارتباطی ندارد.
نتیجه بررسی آیه
نتیجه این که ظاهر آیه و روایات تفسیری مشهور ذیل آن، ظرفیت بسیار مناسبی را برای پذیرش اعجاز تأثیری فراهم می‌کند و اشاره‌های مناسبی بر درستی آن به دست می‌دهد، لیکن مانند آیات گذشته، همچنان پرده‌ای از ابهام آن را فراگرفته و برای تبیین آن افزون بر آنچه خطابی آورده، به ادله و شواهد دیگری نیاز است.
نتیجه‌گیری
خطابی با اشاره به اعجاز تأثیری و با اهمیت خواندن آن، بدون هیچ اشاره‌ای به خاستگاه، فرایند تولید، و برخی مسائل دیگر آن، تنها به بیان آثار آن پرداخته و با اشاره به برخی آیات و گزاره‌های تاریخی به اثبات آن کوشیده است. البته از بین آیات مورد استناد وی، آیه 23 سوره زمر تا حدودی می‌تواند ما را به نقش آفریننده متن در تأثیر ویژه آن رهنمون شود، لیکن دیگر موجبات و عوامل دخیل و نیز ویژگی‌های چنین تأثیری در پرده ابهام باقی مانده است و کلام خطابی نمی‌تواند به رمز گشایی از آن‌ها توفیق یابد. پرسش‌هایی مانند:
-        متن و به طور کلی اعجاز بیانی در اعجاز تأثیری چه نقشی بر عهده دارد؟
-        نقش مخاطب در ایجاد یا دریافت چنین تأثیری چیست؟
-        آیا اعجاز تأثیری فرا زبانی است یا ویژه کسانی است که به زبان عربی تسلط دارند؟
-        دایره تأثیر قرآن بر جسم و جان چه اندازه است؟
-        آیا تأثیر ویژه قرآن تنها شامل مؤمنان است یا کافران را نیز شامل می‌شود؟
 
 
   منابع و مآخذ اعجاز القرآن، العانی، عبد القهار، عالم الکتاب الحدیث، ط الاولی، اردن، 1431ق/ 2010م. الاعجاز فی دراسات السابقین (دراسة کاشفة لخصائص البلاغة العربیة و معاییرها)، الخطیب، عبد الکریم، دار الفکر العربی، ط الاولی، 1974م. الإعجاز في القرآن طريق إلى الإيمان،‏ الطحان، منيب، دار سعدالدين، ط الاولی، دمشق، 1420 / 1999م. إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، المقريزى (م 845)، تقى الدين أحمد بن على، تحقيق محمد عبد الحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1420/1999. بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر، مکتبة الاسلامیة، تهران، بی‌تا. البداية و النهاية، ابن كثير الدمشقى (م 774)، أبو الفداء اسماعيل بن عمر، بيروت، دار الفكر، 1407ق/ 1986م. البرهان فى تفسير القرآن، بحرانى، سيد هاشم‏، تحقیق، قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة، بنياد بعثت‏، چ اول، قم، 1416 ق.‏ البرهان فى تفسير القرآن، بحرانى، سيد‌هاشم، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة، بنياد بعثت، چ اول، تهران، 1416ق.‏ التحریر و التنویر، ابن عاشور محمد بن طاهر، مؤسسة التاریخ العربی، ط الاولی، بیروت، 1420ق/ 2000م.
10. تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تحقيق اسعد محمد الطيب‏، مكتبة نزار مصطفى الباز، چ سوم، عربستا سعودی،  1419 ق‏.
11. تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏.
12. تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏.
13. تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، انتشارات اسماعيليان‏، قم، 1415 ق‏.
14. التناسب البیانی فی القرآن (دراسة فی النظم المعنوی و الصوتی)، ابوزید، احمد، کلیة الآداب، رباط، 1992م.
15. تنزیه تنزیل، شهرستانی، سید هبة الدین، ترجمه علیرضا خسروی قاجار، انتشارات وفا، تهران.
16. ثلاث رسائل فی إعجاز القرآن، رمانی، خطابی و جرجانی، تحقیق، محمد خلف اللّه، محمد زغلول سلام، القاهرة، دارالمعارف، چ دوم، 1378 هـ. 1968 م.
17. ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، محمد بن على بن بابويه شيخ صدوق، به کوشش : محمد علىمجاهدى، سرور ، چ سوم، قم، 1384ش.
18. الخرائج و الجرائح‏، قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله‏، مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‏، چ اول، قم، 1409ق.
19. الدر المنثور في تفسير المأثور، سیوطی،  جلال الدين‏، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏، قم، 1404 ق‏.
20. دراسات حول الإعجاز البیانی فی القرآن، الحناوی، عبدالعزیز، القاهرة، مؤلف، چ اول، 1404هـ. 1984 م.
21. دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، البيهقى، ابو بكر احمد بن الحسين، تحقيق عبد المعطى قلعجى، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1405/1985.
22. رجال ابن الغضائری، عبیدالله، احمد بن الحسین، گردآورنده : ماجد کاظم، یتهران، ۱۳۸0ش.
23. الرجال، تقي الدين حسن بن علي ابن داود حلي و احمد برقى، دانشگاه تهران، چ دوم، 1383.
24. الرجال، نجاشی، احمد، مرکز نشر کتاب، بی‌جا، بی‌تا.
25. روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ابوالفتوح رازى، حسين بن على،‏ تحقيق: محمد جعفر ياحقى- محمد مهدى ناصح‏، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، مشهد، 1408 ق‏.
26. السيرة النبوية، ابن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، عبد الملك، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا.
27. شرف النبى، خرگوشى (م 406)، ابو سعيد، تحقيق محمد روشن، تهران، بابك، 1361ش.
28. الشریعة و الدراسات الاسلامیة، شعبان 1419، شماره 36، «البحوث و الدراسات: الاعجاز التأثیری للقرآن الکریم (دراسة تاریخیة و تطبیقیة من القرآن و السیرة النبویة)»، محمد عطا احمد یوسف.
29. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، دار الفیحا، ط الثانی، عمان، 1986 م.
30. صحیح البخاری، البخاری، دار المعرفة، بیروت، لبنان.
31. فتوح البلدان، البلاذرى (م 279)، أبو الحسن أحمد بن يحيى، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1988.
32. الفوائد البهية في شرح عقائد الامامية، جميل حمود، محمد، موسسة الاعلمي‏، ط الثانی، بيروت، 1421 ق.
33. فى ظلال القرآن،‏ سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي‏، دارالشروق،‏ چ هفدهم‏، بيروت- قاهره، 1412 ق‏.
34. فى ظلال القرآن،‏ سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي‏، دارالشروق،‏ چ هفدهم‏، بيروت- قاهره، 1412 ق‏.
35. الكافي،‏ كلينى، محمد بن یعقوب، انتشارات اسلاميه، چ دوم، تهران، 1362ش.
36. الكشف و البيان (تفسير الثعلبي)، الثعلبي النيسابوري، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم، تحقيق أبي محمد بن عاشور ، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، دار إحياء التراث العربي، النشر 1422هـ-2002م
37. مباحث في إعجاز القرآن، مسلم،‏ مصطفى، دارالقلم‏، ط الاولی، دمشق، 1426 / 2005م.
38. مجمع البيان، طبرسی، فضل بن حسن‏، با مقدمه محمد جواد بلاغى‏، انتشارات ناصر خسرو، چ سوم، تهران،‏ 1372 ش.
39. المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ابن عطيه اندلسى، تحقيق: عبدالسلام عبدالشافى محمد، عبدالحق بن غالب‏، دارالكتب العلميه، ط الاولی، بیروت، 1422ق.
40. مرآة العقول‏، مجلسى‏، محمد باقر، تحقيق سيد‌هاشم رسولي،‏ دار الكتب الاسلامية، چ دوم‏، 1404 ق.‏
41. معانى القرآن‏، فراء، ابوزكريا يحيى بن زياد، تحقيق: احمد يوسف نجاتى و محمدعلى نجار و عبدالفتاح اسماعيل شلبى، دارالمصريه للتأليف و الترجمه، ط الاولی، مصر، بی‌تا.
42. معترک الاقران فی اعجاز القرآن، سیوطی، جلال الدین، تحقیق محمد عبد الرحیم، دار الفکر، ط الاولی، بیروت، 1423ق/ 2003م .
43. مفاتيح الغيب،‏ فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احياء التراث العربى‏، ط الثالثة،‌ بیروت، 1420ق.
44. مناهل العرفان فی علوم لقرآن، زرقانی، محمد عبد العظیم، تحقیق فواز احمد زمرلی، دار اکتاب العربی، ط الرابعة، بیروت، 1423ق/ 2002م.
45. منهج الصادقين فى الزام المخالفين، كاشانى، ملا فتح الله‏، كتابفروشى محمد حسن علمى‏، تهران‏، 1336 ش‏.
46. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، سيد محمد حسين‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، چ پنجم، قم، 1417 ق‏.
47. نظرات في القرآن الكريم، الغزالي، محمد، دار نهضة، ط الاولی، مصر.
48. نهج البلاغه، صبحی صالح، دار الهجرة، ط الخامسة، قم، 1412ق.
 
[1] . ابو سلیمان حَمْد بن محمد بن إبراهيم بن خطاب البستي الخطابي در سال سیصد و اندی در شهر بست- از توابع کابل- به دنیا آمد و در سال 388 در همان جا در گذشت. وی فقیه عامی مذهب، محدث و ادیب بود و حدیث را در عراق از ابو علی صفار و ابو جعفر رزاز و برخی دیگر فرا گرفت (ر.ک: حناوی، 1404، ص 103). شرح صحیح بخاری و شرح سنن ابی داود سجستانی (معالم السنن) از تألیفات مشهور او است.
[2] . در باره اعجاز تأثیری نظریه‌های گوناگونی وجود دارد که نظریه مثلث ماتن، متن و مخاطب شالوده نظریه مختار است که به اختصار از این قرار است:
خالق متن: تأثیر پذیری کلام از گوینده آن جزو باورهای ریشه‌دار عموم مردم اعم از دانشمندان و انسآن های معمول است، و از همین رو مشهور است که «هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند». قرآن نیز که سخن خدای متعال است، به طور طبیعی باید نشانی از گوینده آن داشته باشد، و چون گوینده با همه متفاوت است، سخن او نیز باید از چنین تفاوتی بر خوردار بوده و این تفاوت با نشانه‌های محتوایی، بیانی، و یا جز این‌ها همراه باشد. با بررسی اجمالی قرآن کریم، تفاوت یاد شده را در همه سطوح مشاهده می‌نماییم که به اعجاز مفهومی (علمی و تشریعی)، اعجاز بیانی و اعجاز موسیقیایی- که برخی آن را جزو اعجاز بیانی تلقی کرده اند- موسوم‌اند. در این میان، برای قرآن ویژگی‌ ممتاز دیگری نیز وجود دارد که مدار سخن ماست و آن «جذبات روحی و کشش‌های فرابشری» قرآن کریم است. ما در وهله نخست آن را به متن منتسب می‌کنیم و مثلا می‌گوییم این تأثیرهای ویژه برآمده از اعجاز بیانی یا اعجاز موسیقیایی قرآن است، لیکن با بررسی دقیق‌تر شواهد میدانی به نکته مهمی پی می‌بریم که گزینه‌های دیگری را پیش روی ما می‌گذارند و آن، تفاوت ویژگی‌های کشش‌های روحی قرآن و کشش‌های متون و نواهای زیبا از جمله متن و نوای قرآن کریم است. متن قرآن از اعجاز بیانی برخوردار است و از این رو خود دارای جذبه است، لیکن برای مثال، این جذبه در گروهی از مخاطبان خود با آگاهی‌های یکسان تقریباً یکسان و قابل تکرار است و شامل مؤمن و کافر هر دو می‌شود، بر خلاف جذبه‌های ویژه قرآن که اولا، آمادگی روحی مخاطب دخالت فراوانی در دریافت جذبه دارد و نه آگاهی او، و ثانیاً‌، همواره قابل تکرار نیست و تکرار آن به شرایط روحی مخاطب بستگی دارد، و ثالثاً، منکران و دشمنان را شامل نمی‌شود.
این تفاوت‌ها ما را به سوی گزینه دیگری که بسیاری از دانشمندان نیز به آن تصریح کرده‌اند، سوق می‌دهد و آن انتساب این جذبه‌ها به گوینده سخن یعنی خدای متعال است نه صرف کلام او. بررسی ادله و شواهد ما را در ارائه این فرضیه راسخ‌تر و استوارتر می‌کند. از بین آیات قرآن، آیه «وَ كَذَالِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا  مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْايمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتهَْدِى إِلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم‏[2]؛ و بدين‏گونه ما روحى از امر خويش را به تو وحى كرديم؛ تو نمى‏دانستى كتاب و ايمان چيست، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه بدان از بندگان خويش هر كه را بخواهيم، راهنمايى مى‏كنيم و بى‏گمان تو، به راهى راست راهنمايى مى‏كنى ...» و از بین روایات، این کلام امام صادق- علیه السلام- که می فرماید: «لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ؛ همانا خدا در قرآن برای آفریده‌هایش تجلی کرده است، لیکن آن ها او را نمی بینند.»[2] تا حدی زمینه پذیرش این نظریه را فراهم می‌آورد.
آنچه باور فوق را پشتیبانی می‌کند، مشاهداتی است که برای قرآن وجودی نورانی و متفاوت با دیگر متون قائل است؛ مانند آنچه در داستان کربلایی کاظم رخ داده است. بی تردید نمی‌توان این گونه تفاوت‌ها را به متن و موسیقی متن و مانند این‌ها نسبت داد. بنابراین، با جمع بندی  شواهد فوق می‌توان به اصلی‌ترین عامل ایجاد جذبات روحی قرآن راه یافت که گوینده سخن یعنی خدای متعال است.
متن: متن قرآن به دلیل اعجاز محتوایی، اعجاز بیانی و اعجاز موسیقیایی دارای جذبه و تأثیر بر مخاطب است، و بی‌تردید این جذبه در کنار جذبه روحانی مراد در اعجاز تأثیری، موجب ارتقای تأثیرگذاری قرآن می‌شود، لیکن باید توجه داشت به دلیل تفاوتی که بین دو نوع جذبه و تأثیر وجود دارد، به روشنی نمی‌توان رابطه‌ای بین تأثیر برآمده از متن و اعجاز تأثیری یافت، ولی می‌توان آن را موجب ارتقای اعجاز تأثیری تلقی کرد.
مخاطب: افزون بر خالق متن و خود متن، مخاطب نیز در فرایند اعجاز تأثیری دخیل است و در دریافت تأثیر اعجاز گونه قرآن نقشی کلیدی دارد، و آیه «إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيد»[2] از جمله مستندات چنین رابطه‌ بین روحیات مخاطب و تأثیر روحانی قرآن است. این آیه به ادراک‌های خودآگاه باز می‌گردد و در ظاهر شامل مسائل ناخودآگاه که جزو دامنه اعجاز تأثیری است، نمی‌شود. با این همه، بررسی شواهد نشان می‌دهد که هرچند شرایط دریافت کننده می‌تواند مؤثر باشد، لیکن دریافت جذبه لزوما وابسته به شرایط روحی دریافت کننده نیست. (برای آگاهی بیشترر.ک: رساله دکتری نگارنده با عنوان نقد و بررسی نظریه اعجاز تأثیری قرآن کریم که برای حوزه علمیه قم تدوین شده است.)
[3] . خطابی (388 ق) در ثلاث رسائل فی الاعجاز (بیان اعجاز القرآن)، ص 70- 71؛ ثعلبی نیشابوری (427ق) در الكشف و البيان (تفسير الثعلبي)، ، ج 8، ص 230- 231، ذیل آیه 23 سوره زمر؛ قاضی عیاض اندلسی  (544 ق) در الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج1، ص 230- 231؛ قطب الدین راوندی  (573ق) در الخرائج و الجرائح، ج‏3، ص 1005؛ ابو بكر بيهقى در ‏دلائل النبوة،‌ ص 63؛ جلال الدین سیوطی  (911 ق‏) در معترک الاقران فی اعجاز القرآن، ج 1، ص242- 244؛ هبۀ الدین شهرستانی در تنزیه التنزیل, ص 126؛ سید قطب در التصویر الفنی فی القرآن، ص 17- 19؛ منيب الطحان در الإعجاز في القرآن طريق إلى الإيمان، ص 26؛‏ محمد جميل حمود در الفوائد البهية في شرح عقائد الامامية، ج‏1، ص 521؛ زرقانی در مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 2، ص 301- 303؛ ابن عاشور در التحریر و التنویر، ج 24، ص 69؛ عبد الکریم خطیب در الاعجاز فی الدراسات السابقین،‌ج 2, ص 203- 205؛ محمد غزالی در نظرات فی القرآن الکریم, ص 107؛ ابوزید در التناسب البیانی فی القرآن، ص 242؛ منیر سلطان در اعجاز القرآن بین المعتزلة و الاشاعره، ص 115  و ... .
[4] . «پس خدا- که پاك و منزه است- در كتابش تجلی کرد، بدون اين كه وى را ببينند، به چیزهایی که از جانب قدرتش به آن‌ها نشان داد و آنان را از قهر خود ترساند، و اين كه چگونه با كيفرها ملّتى را كه بايد نابود می‌کرد، از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو كرد»
[5]. [ر.ک:‌ مقریزی، 1420ق، ج‏10، ص362؛ خرگوشی، 1361ش، ص419. در باره این روایت نقدهای تندی شده است. بسیاری بر این باورند که این حدیث جعلی است. در اسناد حدیث نیز افراد ضعیفی وجود دارند (ر.ک: مقریزی، 1420ق، ج10، ص363). شاهد این دیدگاه روایات هم‌ خانواده است؛ مانند: « فما فتح مصرا من الأمصار إلا بالسيف أو خوفا من السيف، إلا المدينة النبويّة فإنّها فتحت بالقرآن‏» (مقریزی، 1420ق، ج‏2، ص144) و « ما يفتح من مصر أو مدينة عنوة فان المدينة فتحت بالقرآن‏» (البلاذرى، 1988م، ص17) تفاوت این روایات، به ویژه روایت دوم، با روایت یاد شده، آشکار و انکار ناپذیر است.
[6] . ترجمه: ما قرآنى شگفت‏انگيز را شنيده‏ايم كه به راه راست هدايت مى‏كند.
[7]. « اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم، مى‏ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا مى‏شكافد».
[8] . ترجمه: « خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش [در لطف و زيبايى و عمق و محتوا] همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد [با تكرارى شوق‏انگيز] كه از شنيدن آن‌ها لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند، مى‏افتد ...».
[9] . ترجمه: « يا براى آنان كافى نيست كه اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى‏شود؟!»
[10] . ترجمه: « و هنگامى كه آيات او بر آن‌ها خوانده مى‏شود، ايمانشان فزون‌تر مى‏گردد».
[11] . مائده، 83: « و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر [اسلام] نازل شده، بشنوند، چشم‌هاى آن‌ها را مى‏بينى كه [از شوق] اشك مى‏ريزد، به خاطر حقيقتى كه دريافته‏اند».
[12] . «و هذا الكلام الأخير للخطابي بمثابة الشرح و التفصيل لما جعله الوصفين المتميزين للقرآن الكريم (الفخامة و العذوبة). فنتيجة الفخامة أن يشعر التالي للقرآن بالروعة و المهابة و يدخل قلبه الوجيب و القلق من قوارعه و زواجره و وعيده و إنذاره. و نتيجة العذوبة هي تلك الحلاوة و اللذة التي يتلمسها القارئ من خلال سطوره.»
[13] . « و بالاجمال، فقد اتفقت کلمة الدارسین المحدثین علی ان القیمة الایقاعیة التی تحملها الالفاظ لیست مما یستهان به فی التعبیر الادبی و فی النظم القرآنی، لأن لها أثرا فی تحریک النفوس، و تهیئتها لتقبل المعانی. و ذهب کثیر منهم إلی أن جزءاً کبیراً من روعة القرآن ینبع من جمال الإیقاع فی نظمه».
[14] . «و زعم آخرون ان اعجازه من جهة البلاغة و هم الاکثرون من علماء أهل النظر...».
[15] . شیخ صدوق، 1384ش، ص  101. « حدثني محمد بن موسى بن المتوكل قال: حدثني عبد الله بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن مالك بن عطية عن منهال القصاب عن أبي عبد الله- علیه السلام- قال: من قرأ القرآن و هو شاب مؤمن اختلط القرآن بدمه و لحمه و جعله الله مع السفرة الكرام البررة و كان القرآن حجيجا عنه يوم القيامة و يقول يا رب إن كل عامل قد أصاب أجر عمله إلا عاملي فبلغ به كريم عطاياك فيكسوه الله عز و جل حلتين من حلل الجنة و يوضع على رأسه تاج الكرامة ثم يقال له هل أرضيناك‏ فيه فيقول القرآن يا رب قد كنت أرغب له فيما هو أفضل من هذا قال فيعطى الأمن بيمينه و الخلد بيساره ثم يدخل الجنة فيقال له اقرأ آية و اصعد درجة ثم يقال له بلغنا به و أرضيناك فيه فيقول اللهم نعم قال و من قرأ كثيرا و تعاهده من شدة حفظه أعطاه الله أجر هذا مرتين».
[16] . ترجمه: «به نام خداوند بخشنده مهربان، بگو: به من وحى شده است كه جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند: «ما قرآن عجيبى شنيده‏ايم كه به راه راست هدايت مى‏كند، پس ما به آن ايمان آورده‏ايم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى‏دهيم!»
[17] . ترجمه: «[به ياد آور] هنگامى كه گروهى از جنّ را به سوى تو متوجه ساختيم كه قرآن را بشنوند. وقتى حضور يافتند، به يكديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد!» و هنگامى كه پايان گرفت، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند! گفتند: «اى قوم ما! ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده، هماهنگ با نشانه‏هاى كتاب‌هاى پيش از آن، كه به سوى حقّ و راه راست هدايت مى‏كند.»
[18] . «فإن هذه الآيات- كالسورة- تنبئ عن وهلة المفاجأة بهذا القرآن للجن مفاجأة أطارت تماسكهم، و زلزلت قلوبهم، و هزت مشاعرهم، و أطلقت في كيانهم دفعة عنيفة من التأثر امتلأ بها كيانهم كله و فاض، فانطلقوا إلى قومهم بنفوس محتشدة مملوءة فائضة بما لا تملك له دفعا، و لا تملك عليه صبرا، قبل أن تفيضه على الآخرين في هذا الأسلوب المتدفق، النابض بالحرارة و الانفعال، و بالجد و الاحتفال في نفس الأوان، و هي حالة من يفاجأ أول مرة بدفعة قوية ترج كيانه، و تخلخل تماسكه، و تدفعه دفعا إلى نقل ما يحسه إلى نفوس الآخرين في حماسة و اندفاع، و في جد كذلك و احتفال! «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً» .. فأول ما بدههم منه أنه «عجب» غير مألوف، و أنه يثير الدهش في القلوب، و هذه صفة القرآن عند من يتلقاه بحس واع و قلب مفتوح، و مشاعر مرهفة، و ذوق ذواق .. عجب! ذو سلطان متسلط، و ذو جاذبية غلابة، و ذو إيقاع يلمس المشاعر و يهز أوتار القلوب .. عجب! فعلا. يدل على أن أولئك النفر من الجن كانوا حقيقة يتذوقون!» سید قطب، 1412 ق، ج‏6، ص 3727
[19] . ترجمه: «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم، مى‏ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا مى‏شكافد، اين‌ها مثال‌هايى است كه براى مردم مى‏زنيم، شايد در آن بينديشند!»
[20] . نیز بنگرید: همان، حدیث 80 و 81. ترجمه روایت: این آیه برای هر ورمی در بدن است که شخص بترسد دردسری در پی داشته باشد. برای بهره مندی از آن لازم است با طهارت، وقتی برای نماز واجب وضو گرفته می شود، پیش از نماز و پس از آن، آیه بر ورم خوانده شود که در این صورت ورم آرام می شود.
[21] . ترجمه: « خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش [در لطف و زيبايى و عمق و محتوا] همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد [با تكرارى شوق‏انگيز] كه از شنيدن آن‌ها لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند، مى‏افتد ...».
[22] .. «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» أي تأخذُهم قشعريرة خوفا مما في القرآن من الوعيد «ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ» إذا سمعوا ما فيه من الوعد بالثواب و الرحمة و المعنى أن قلوبَهم تطمئنُ و تسكنُ إلى ذكر الله الجنّة و الثواب فحذف مفعول الذكر للعلم به». طبرسی، 1372ش، ج‏8، ص 773.
[23] . «محمد بن يعقوب: عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن يعقوب بن إسحاق الضبي، عن أبي عمران الأرمني، عن عبد الله بن الحكم، عن جابر، عن أبي جعفر، عليه السلام. قال [جابر]: قلت: إن قوما إذا ذَكروا شيئا من القرآن، أو حُدِثوا به، صعق أحدُهم حتى يُرى أن أحدُهم لو قُطِعت يداه و (أو) رجلاه، لم يَشعَر بذلك؟ فقال: «سبحان الله! ذاك من الشيطان ما بهذا نعتوا، إنما هو اللين و الرقة و الدمعة و الوجل».
[24] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: رازی، 1408 ق‏، ج‏16، ص 317 و کاشانی، 1336ش، ج‏8، ص 92. «بدان كه تركيب اقشعر از حروف قشع است كه آن اديم يابس است بزيادتى راء در آخر او تا رباعى شود و دلالت بر زيادتى معنى كند و اين مثلى است كه نزد شدت خوف مى‏گويند فحينئذ می‌تواند بود كه مراد او سبحانه تمثيل افراط خشيت ايشان باشد و تصوير آن باين قول، و محتمل اين نيز هست كه بر حقيقت خود باشد، و اين قول اقوى است؛ زيرا كه حمل لفظ بر معانى حقيقيه خود اولى است».
[25] . طباطبائی، 1417، ج‏17، ص 256. « الاقشعرار تقبض الجلد تقبضا شديدا لخشية عارضة عن استماع أمر ‌هائل أو رؤيته، و ليس ذلك إلا لأنهم على تبصر من موقف نفوسهم قبال عظمة ربهم فإذا سمعوا كلامه توجهوا إلى ساحة العظمة و الكبرياء فغشيت قلوبهم الخشية و أخذت جلودهم في الاقشعرار، و قوله: «ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ». «تَلِينُ» مضمنة معنى السكون و الطمأنينة و لذا عدي بإلى و المعنى ثم تسكن و تطمئن جلودهم و قلوبهم إلى ذكر الله لينة تقبله أو تلين له ساكنة إليه. و لم يذكر القلوب في الجملة السابقة عند ذكر الاقشعرار لأن المراد بالقلوب النفوس و لا اقشعرار لها و إنما لها الخشية».
[26] . ترجمه: «يا براى آنان كافى نيست كه اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى‏شود؟!»
[27] . ترجمه: « مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هر گاه نام خدا برده شود، دل‌هاشان‏ بيمناك مى‏شود و چون آيات او را بر آنان بخوانند، بر ايمانشان مى‏افزايد و بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند.»
[28] . ترجمه: «و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر [اسلام] نازل شده، بشنوند، چشم‌هاى آن‌ها را مى‏بينى كه [از شوق] اشك مى‏ريزد، به خاطر حقيقتى كه دريافته‏اند". ...»