510) نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت دوم)
پیش از ورود به اصل بحث لازم است به چند نکته مهم توجه دهم:
یکم) اگر بگویم این پست سختترین پستی است که تا کنون گذاشته ام، احتمالاً به جا سخن گفتهام؛ از این رو از مخاطبان بزرگوار نیز استدعا دارم با دقتی مضاعف این پست را از نظر بگذرانند.
دوم) گاه برخی انسانها که میتوانند مصدر افعال خیر باشند و به قوه محرکه پیش برنده تبدیل شوند، به هردلیل گرفتار آفتی شده و نه تنها به حرکت پیش برنده و مثبت موفق نمیشوند که موجب حرکت قهقرایی و منفی میشوند. داریم محققانی که هزاران ساعت از وقت خود و شاگردان را صرف مسائلی بیحاصل میکنند و آخر کار هم - اگر توفیق یارشان باشد - بی آسیب و دست خالی بازمیگردند. همین الآن که این سطور را مینویسم به یاد پروژهای افتادم که دهها نفر در طول بیش از ده سال روی آن کار کردند و بعد با آمدن رایانه و نرمافزار، تقریباً یا تحقیقاً زحماتشان بر باد رفت! البته حتماً اجرشان عندالله محفوظ است ولی قبل از بهرمندی جامعه از حاصل تلاششان و به تعبیر دیگر، قبل از تولد از بین رفت و سقط شد! من اکنون به یاد مرحوم حاجی نوری افتادم که پس از آنهمه خدمت، کتاب خسارتبار «فصل الخطاب» را نگاشت که مثلاً از حق اهل بیت ع دفاع کند ولی هیهات، که بیش از صد سال چماقی شد بر سر شیعه! البته چند سال بعد از نگارش کتاب، خود متوجه خطایش شد و جزوهای نوشت که مقصودش چیز دیگری بوده، ولی چه سود که اگر در توجیه موفق نیز باشد تازه نوشدارو بعد از مرگ سهراب است! خدایش بیامرزاد! حقیقت این است که ما هم از این خطر مصون نیستیم. نکند برخی با حرفهای نسنجیده فصل الخطاب را روسفید کنند! باید از شر نفس و شیطان رجیم و حیلههای تو در توی او به خدا پناه برد! ابلیس برخی را با شراب و ربا و فحشا گمراه میکند و برخی را با انفاق، نماز، کرامت و قرائت قرآن و مسجد و محراب! آری، مسجد و محراب و چشم ماورایی و برزخی! خدا رحمت کند مرحوم آیة الله سید موسی زرآبادی، آن عارف بزرگ را! از او نقل شده است: «در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم و به قدری پیش رفتم که پردهها از جلو چشمم برداشته شد. دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم، روزی به من گفته شد: «حالا که به این مقام رسیدهای اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، یک راه دارد و آن ترک اعمال ظاهری است».
گفتم: این اعمال ظاهری با دلائل قطعی و براهین مسلم شرعی به ما ثابت شده است. من هرگز تا زندهام آنها را ترک نخواهم کرد.
گفته شد: در این صورت همه آنچه به شما داده شده از شما سلب خواهد شد.
گفتم: «به جهنم»!
از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادی شدم؛ دیگر از آن کشف و شهود هیچ خبری نبود. در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری، با آن همه نقشی که دارد شدیداً در رنج و عذاب است و لذا تصمیم گرفتم که با تمام قدرت ـ علاوه بر واجبات ـ به اعمال مستحبی روی بیاورم و در حدّ توان چیزی از مستحبات را ترک نکنم. از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبین، حالاتی به من دست داد که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود.» (مکتب تفکیک، ص ۱۹۶ (با تلخیص).)
سوم) در باره امور خارق العاده و تفاوتهای پدیدههای خارق العاده شیطانی، کرامت، و معجزه در کتاب اعجاز و تحدی و نقد شبهات به تفصیل سخن گفتهایم، علاقهمندان میتوانند مراجعه کنند.
اما بعد:
جناب آقای مفیدی - از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام - در سخنرانی خود برای اثبات تعدد قرائات به داستانی از زندگی کربلایی کاظم متوسل شده و گویا این داستان خیلی روی ذهن ایشان تأثیر گذاشته است. وی از بزرگواری نقل میکند که کربلایی کاظم ساروقی آیه «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَر» را «و اللیل إذا أدبر» خوانده است؛ یعنی به جای «إذ» خوانده «إذا». نکته مهم اینکه در ابتدای داستان از او در پاسخ به این سؤال که «قرآن افاضه شده بر شما با کدام قرائت است؟» نقل شده که گفت: «همین قرآنهای رایج».
جناب آقای مفیدی میخواهد با استناد به این داستان بگوید که چون این قرائت افاضه شده، قرائت موجود هم متواتر است، پس
ثابت میشود که قرائتهای مختلف از سوی جبرئیل آورده شده و بحث اختلاف قرائت نداریم بلکه تعدد قرائت داریم.
نقد و بررسی
1. قبل از پرداختن به این داستان، ابتدا باید در باره توانایی خارق العاده مرحوم کربلایی کاظم ساروقی بیندیشیم؛ اولین سؤال این است که او از کرامت الهی برخوردار بود یا توانایی او شیطانی بوده است؟
در پاسخ میگوییم: به لحاظ دادههای علم و تجربه هر دو ممکن است؛ یعنی پدیده شگفتانگیز کربلایی کاظم میتواند هم الهی باشد هم شیطانی؛ اما او مصداق کدامیک است؟
شرایط را بررسی میکنیم. مکانی که این توانایی در آنجا به او افاضه شد؛ شیوه زندگی عجین شده با تقوا؛ حلالخواری و جز اینها. همه اینها نشان از ممتاز و نوارنی بودن این پیرمرد بیسواد ولی حافظ ویژه قرآن دارد. اما ما با او کاری نداریم؛ سخن ما در باره «توانایی او» است نه «خود او»؛ او انسان خیلی خوبی است؛ قبول، اما از کجا میتوان دریافت که توانایی او نیز الهی باشد؟ در پاسخ گفته میشود: توانایی او معمول نیست؛ خارق العاده است. او قرآن را از حفظ دارد آنهم به گونهای که احدی از بشر معمول جز او ندارد!
باز میگوییم: قرآن نور است، درست، ولی همین قرآن به راهنمایی عمروعاص بر سر نیزه رفت و با فریب عوام الناس تدبیر و حکومت امیرالمؤمنین را زمین زد. آن عابد جاهل بنیاسرائیل را نمازهای شگفتآور شیطان فریب داد. در روایتی تکان دهنده از کافی شریف میخوانیم: جابر به امام باقر ـ علیه السلام ـ عرض میکند: افرادی هستند که چون چیزی از قرآن را به یاد میآورند یا برای آنها قرائت میشود، چنان از خود بیخود میشوند که اگر دستها یا پاهایشان را قطع کنند، متوجه نمیشوند. [حال اینان چگونه است؟]
امام در پاسخ فرمود: سبحان الله! این امری شیطانی است؛ [مؤمنان] این گونه وصف نشدهاند! بلکه قرآن [توأم با] نرمی [و آرام بودن]، رقت، اشک و ترس است.» (الكافي، کليني، ج2، ص617؛ البرهان في تفسير القرآن، بحراني، ج4، ص707.)
نگارنده در این باره با تفصیل در جلد دوم اعجاز بیانی و تأثیری (2جلد) سخن گفتهام. در فراز پایانی دعای عالیةالمضامین نکتهای عجیب وجود دارد؛ میفرماید: «اَللَّهُمَّ ارْزُقْنی عَقلاً کامِلاً وَ لُبـّاً رَاجِحـاً وَ عِـزّاً بَاقِیـاً وَ قَلباً زَکِیـّاً وَ عَمَلاً کَثیـراً وَ أدَبـاً بَارِعـاً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لی وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ برحمتکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین.» بله، عقل کامل، خرد ممتاز، عزت باقی، دل پاک، عمل کثیر و ادب عالی که هر یک میتواند زندگی انسان را زیر و رو کند و انسان را به عالیترین مراتب برساند، جمع همه اینها در معرض خطر «لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ» قرار گرفته است؛ یعنی عقل کامل و ... میتواند انسان را به سراشیبی سقوط بکشاند! لذا در دعا میفرماید خدایا اینها را به سود من قرار ده نه به ضرر من. (ر.ک: پست 500)
حال برگردیم به داستان کربلایی کاظم. از کجا بفهمیم توانایی خارق العاده او رحمانی است یا شیطانی؟
گویا چارهای نیست جز این که ببینیم نتیجهای که توانایی او به بار میآورد در خدمت به اسلام و قرآن است یا خیر؟ با تعالیم قرآن و اهل بیت ع تطبیق دارد یا خیر؟ اهل بیت ع فرمودند اگر روایتی از ما نقل شد که با قرآن مخالف بود، ما آن را نگفتهایم، در بعضی اخبار آمده که به دیوار بکوبید، حتماً پدیده کربلایی کاظم و حتی خیلی بزرگتر از آن هم در ارزش و قیمت به گرد پای سخنان اهل بیت ع نمیرسد. اگر قرآن در جایگاه ارزیابی روایات چنین جایگاهی دارد، در ارزیابی سخنان دیگران چه جایگاهی دارد؟ اگر سخنان آنان معارض قرآن باشد چه؟ بگذریم!
بالاخره چه کنیم؟ دست ما از همه جا کوتاه است و تنها راه گویا همین راه است؛ آری، چارهای نیست جز اینکه به همین راه گردن بگذاریم؛ این راهی است برای تشخیص کرامت از سحر که همواره مورد توجه علما بوده و در کتابهای کلامی و معارفی از آن سخن گفتهاند و نگارنده نیز به تفصیل در کتاب اعجاز و تحدی در باره آن سخن گفته است. باید ببینیم، حاصل توانایی او در مسیر اسلام است یا در مسیر و زمین شیطان؟ هر کدام باشد، بر منشأ آن دلالت دارد.
یک نکته مهم
باز تأکید میکنم ما حساب خود کربلایی کاظم را از توانایی او و منشأ آن جدا میکنیم؛ ممکن است انسانی خیلی خوب باشد، ولی ناخواسته ناقل بیماری مهلکی نیز باشد؛ بیماری و میکروب چیزی است و شخصیت فرد چیز دیگر. این زرنگی شیطان است که گاه انسانهای خوب را به دام انداخته و به خدمت میگیرد بدون آنکه اصلاً متوجه باشند!
2. ما به وثاقت راوی داستان – با این که حقیر منبع را در اختیار ندارم تا مراجعه کنم – گردن میگذاریم ولی این حق را برای خود محفوظ میدانیم که بگوییم: این نقل با تأیید علمای فراوانی مبنی بر استماع قرائت کربلایی کاظم و اعلان هماهنگی کامل قرائت او با قرآن موجود در تعارض است! و این نقل حتی با گفته خود کربلایی کاظم که قرائت او همان قرائت قرآنهای رایج است، در تعارض است و جالبتر این است که این سخن کربلایی کاظم را خود راوی نقل کرده و به تعارض سخن و قرائت او توجه کرده و برای او نیز سؤال شده است!
در باره این داستان چند خرده سؤال وجود دارد:
- با تعارض سخن او با قرائت او چه کنیم؟ نمیتوانیم بپذیریم که کربلایی کاظم که به آمار حروف کلمات و بسیاری از ظرایف - که اگر راویان مطمئن نقل نکرده بودند، باورپذیر نبود - توانایی و آگاهی داشته، ولی نفهمیده که قرائت او با قرائت قرآن موجود بلکه با قرائت قراء سبعه و بالاتر با قراء عشره مخالف است!! یعنی مشکل ما این است که به هیچ وجه نمیتوانیم بپذیریم که او به این اختلاف آگاه نبوده باشد ولی از سوی دیگر مشهور این است که او راستگو و با تقوا بوده، این تهافت و تعارض را چگونه حل کنیم؟
- چگونه این اختلاف قرائت را فقط راوی محترم این داستان با قبول وثاقت کامل او، نقل کرده و این همه عالم به این اختلاف پی نبردهاند؟ نکند دو گونه خوانده باشد یا در آن مجلس شیطان برای لحظاتی اختیار او را به دست گرفته و با ایجاد فراموشی، آن گونه بر زبانش جاری شده باشد! او که معصوم نبوده و به لحاظ علمی و مبنایی این امکانپذیر است. شاید راوی داستان - که در آن روزها حدودا پانزده تا بیستسال سن داشته - اگر از او موارد دیگری از اختلاف قرائات را سؤال میکرد و یا سؤالش را فنیتر تعقیب میکرد و یا با انتقال این اختلاف قرائت به اساتید آن روز زمینه تحقیق وسیعتری را فراهم میکرد، حقیقت کاملا آشکار میشد.
- مشکل دیگر این است که تفاوت «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَر» و «و اللیل إذا أدبر» به لحاظ آوایی بسیار تابلو و مشخص است (این آیه را با آیات قبل و بعد بخوانید) و امکان ندارد کسی متوجه این تفاوت نشود، حال این همه مراجع طراز اول قم و نجف و علمای مطرح جهان اسلام و شیعه او را امتحان کردند و سطر به سطر و کلمه به کلمه و جزء به جزء قرائت او را با قرائت موجود تطبیق دادند – به ویژه که اتهام تحریف قرآن در آن روزگاران داغ و هنوز درد کتاب فصل الخطاب تازه بوده است – و این کار را برای کشف حقیقت انجام داده و در این خصوص وسواس به خرج دادهاند، نفهمیدهاند که او «إذا» خوانده نه «إذ» و بر هماهنگی و مطابقت کامل قرائت او با قرائت موجود شهادت دادهاند؟!! جالبتر این است که این سوره جزو سورههای کوتاه است که بسیاری در حافظه دارند و زیادتر قرائت میشود و با این حال این همه مفسر، قاری، عالم و... به این تفاوت کاملاً آشکار و تابلو پی نبردهاند؟!!!
- مشکل دیگر این است که با وجود صدها اختلاف چطور شده همین یک اختلاف وجود داشته آنهم به این شکل که قرائت او با هیچیک از قرائتهای مشهور و غیر مشهور هماهنگ نیست بلکه با قرائت منقول از ابن مسعود هماهنگ است که البته قرائت او را نیز نه شیعه قبول دارد و نه اهل تسنن و البته احتمال انتساب دروغین به او نیز بسیار است؛ زیرا او با عثمان درافتاد و از این رو مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بر اثر آن هم بدرود حیات گفت. اینها سؤالهای ساده و کوچکی نیست که بشود به راحتی از آنها عبور کرد!
- «إذا ادبر» و «إذا دبر» که شماری از قاریان خواندهاند، به لحاظ معنایی نزدیک هم است؛ یعنی وقتی که شب تمام میشود یا در همان حدود که نزدیک آیه بعد است: «وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ». یعنی قسم به زمانهایی که هر دو هنگام صبح است ولی بر اساس قرائت موجود: «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ ، وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَر» ظاهرا مراد هنگام ورود به شب و هنگام صبح است. فراء در توضیح آیه گفته است: «إذ أدبر النهار فكان فى آخره، يقال: دبرنى جاء خلفى و إذا أدبر إذا ولّى» (مجاز القرآن، ج2، ص276)
و خلاصه اینکه به لحاظ معنایی «إذ أدبر» (قرائت موجود) از «إذا أدبر» (قرائت منسوب به ابن مسعود) مناسبتر است؛ زیرا در قرائت موجود زمان فراگیر است و صبح و شام را در بر میگیرد ولی در قرائت ابن مسعود و ظاهرا قرائت إذا دبر تکرار زمان رخ داده است. نکته زیباشناختی دیگر اینکه در قرائت موجود بین دو زمان به لحاظ آوایی توقفی نیست همچنانکه گردش شب و روز پیدرپی است ولی در قرائت ابن مسعود با این که زمان قریب به هم و تقریبا تکراری است، ولی بین دو آیه به لحاظ آوایی توقفی شکل میگیرد که به لحاظ معنایی هماهنگی تام ندارند.
3. اگر بگوییم قرائت ابن مسعود صحیح است و آن را بپذریم، به این معنی است که همه قرائتهای شناخته شده و حتی شواذ مورد قبول است و محدودیت به قراء هفتگانه و دهگانه و بیشتر بیارزش است. با این وصف، با قرائتهای منقول متعارض چه کنیم؟ آیا خدای متعال جبرئیل را با قرائتهای متعارض به سوی پیامبر اکرم ص فرستاده و بعد خود در قرآن ادعا کرده که: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً» !!)
___________
پست قسمت اول