نقدی بر مدعیان طب اسلامی
پیشتر در پستی مشکلات و موانع طب اسلامی مستند به روایات اسلامی را برشمردم و بر این مطلب تأکید کردم که بهتر است سخن از طب سنتی و نهایتاً سنتی اسلامی به میان آورد. بسیاری از اطبای سنتی خود اسلام شناس هم بوده و از روایات اسلامی نیز استفاده کردهاند و آنچه منسوب به اولیای الهی است و به تجربه ثابت شده به طب سنتی جذب شده و جزئی از آن شده است. به هرحال، یکی از مشکلات مدعیان طب سنتی عدم بررسی دقیق اسناد و حتی دلالت و معانی روایات اسلامی در خصوص طب است. نمونه این مورد را میتوان در کنجد دید. هم اکنون که مردم به دستور طب سنتی از روغنهای مایع و جامد صنعتی فراری شدهاند و پناهگاهی جز روغن کنجد ندارند (روغن زیتون تحمل حرارت زیاد یا بالا را ندارد و روغن دنبه را نمیتوان به فراوانی استفاده کرد) طب اسلامی آن ( کنجد) را مایه فراموشی دانسته و بدون تأمل و تحقیق مناسب با طب سنتی که کنجد و روغن کنجد را مایه تقویت حافظه میداند، درگیر شده و موجبات سرور و پایکوبی روغنهای مضر صنعتی را فراهم آورده است: «وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ».
در این پست میخواهم به ریشه این برداشت ناصواب بپردازم و البته بعد از مقدمه ای کوتاه قلم را به تحقیق نویسنده دیگری میسپارم و لابهلای متن ایشان نکاتی را با رنگ متفاوت و داخل قلاب اضافه میکنم.
داستان به دو واژه باز میگردد: سمسم (کنجد) و جلجلان (تخم گشنیز).
مسئله این است که در برخی روایات غیر معتبر (که در مقاله ذیل عدم اعتبارش بررسی شده) جلجلان باعث فراموشی تلقی شده است. از سوی دیگر، برخی لغویان این واژه را سمسم ترجمه کردهاند. البته بیشتر لغویان آن را میوه گشنیز معنا کرده و معنای سمسم (کنجد) را با «احتمال» و «گفته شده» همراه و تضعیف کردهاند.
در مجموع بررسیها نشان میدهد برخی لغویان در این باره دچار خطا شده و این نمونه خوبی برای اعتبارسنجی کتب لغت به شمار میرود که مفصل در باره آن در چند پست سخن گفتهایم و کاستیهای آنها را برشمردهایم.
در هر صورت، در بین لغتشناسان نویسنده توانمند تاج العروس که شرح کتاب قاموس المحیط فیروزآبادی است، مشکل را حل کرده است. زبیدی معتقد است که یمنیها به سمسم جلجلان میگفتهاند و این واژه در لهجه یمن به معنای سمسم است و نه به لهجه حجاز و عراق. اتفاقاً در کتاب الجیم که نویسنده آن را بر اساس لهجه یمنیها نگاشته، همین معنا آمده است.
اینک چند کتب لغت را مرور میکنیم:
العین: الكُزْبَرَةُ لغة في الكسبرة: نبات الجلجلان إذا كان رطبا.
فرهنگ ابجدی: الكُسْبُرَة: مُرادف (الكُزْبَرة) به معناى گشنيز است.
لسان العرب: و الجُلْجُلان: ثمرة الكُزْبُرة، و قيل حَبُّ السِّمسم. و قال أَبو الغوث: الجُلْجُلان هو السمسم في قشره قبل أَن يحصد. (لسان العرب ؛ ج11 ، ص122)
و الجُلْجُلانُ بالضم ثَمَرُ الكُزْبرَةِ. و في لغَةِ اليَمَنِ حَبُّ السِّمْسِمِ. ( تاج العروس من جواهر القاموس، ج14، ص: 116)
أزدری در کتاب الماء: و الجُلْجُلان، بالضَّمّ: السِّمْسِم أو حَبّ الكُزْبُرَة: و نوع من الجُلْجُلان يُسَمَّى الحبَشىّ، و هو الخَشْخاش الأسود. (أزدى466 ق، عبدالله بن محمد، كتاب الماء (سه جلد)، محقق / مصحح: اصفهانى، محمد مهدى، چ اول، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ پزشكي، طب اسلامي و مكمل- دانشگاه علوم پزشكي ايران، 1387 ش)
اکنون برویم سراغ مقاله یادشده:
+ نوشته شده در ۱۳۹۸/۱۰/۱۴ ساعت توسط سید محمدحسن جواهری
|