اعجاز عددى قرآن در بوته نقد
اعجاز عددى قرآن در بوته نقد
مرحوم عباس یزدانی- سيدمحمدحسن جواهرى
مقاله حاضر عهدهدار بيان اجمالى چند نظريه در حوزه اعجاز عددى قرآن است كه برخى از
آنها از شهرت بالايى نيز برخوردارند. نوشتار حاضر ضمن تأكيد بر معجزه بودن قرآن، اين گونه
نظريات را بر فرض اثبات، جزو شگفتىهاى قرآن دانسته، اساساً مطرح كردن آنها را در كنار
ديگر وجوه اعجاز و به عنوان وجهى از وجوه اعجاز منطقى ارزيابى نمىكند.
الف. نقد نظريات دكتر رشاد خليفه
بيش از دو دهه پيش، شيميدانى مصرى به نام «دكتر رشاد خليفه»[1] ادعا كرد با استفاده از رايانه و پس از سه
سال كار مداوم، توانسته به نظم حيرتانگيزى در قرآن دست يابد. به گفته او تكرار حروف و كلمات در قرآن
كاملاً سنجيده و حساب شده است و از تناسب و نظمى شگفتانگيز حكايت مىكند و چون هيچ مؤلف و
نويسندهاى نمىتواند در ضمن نگارش كتاب، تعداد تكرار حروف و كلمات خود را مراعات كرده، نظمى خاص
در ميان آنها تعبيه كند؛ بنابراين، اين ويژگى خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمار مىرود.
ما پيش از بررسى استوارى گفته او، خواننده گرامى را به چند نكته توجه مىدهيم:
1. قرآن وجوه اعجاز متعددى دارد (بيانى، علمى و تشريعى) كه اثبات شده و به حدى آشكار است كه به
هيچ معاند سرسختى نيز مجال انكار نمىدهد؛ بنابراين، برجسته كردن وجه يا وجوهى كه از استوارى مطلوبى
برخوردار نيست، چندان پذيرفتنى نمىباشد؛ زيرا اعتبار قرآن را نيز گرفتار ضعف بنيانهاى نظريه خويش
مىكند.
2. دستيابى به ديگر وجوه اعجاز براى عموم مخاطبان قرآن آسان مىباشد، ولى اين وجه ـ بر فرض
صحت ـ تنها به افراد اندكى اختصاص مىيابد؛ و غالباً آنها را بايد به صورت ادعايى پذيرفت.
3. در قرآن و روايات به اين گونه شگفتى اشارهاى نشده، بلكه چه بسا از برخى آيات عكس آن را بتوان نتيجه
گرفت؛ چنان كه در داستان اصحاب كهف مىبينيم كه قرآن پس از بيان داستان آنها، اظهار تأسف مىكند كه چرا
مردم به جاى آن كه به بيان اين قصه توجه كنند و راه اصحاب كهف را پيموده، از بيدار شدن آنها پس از سيصد
سال خواب، نتيجه بگيرند كه خداوند قادر است آدميان را بعد از خواب گران مرگ، در روز قيامت، زنده نمايد،
خود را مشغول مطالب حاشيهاى قصه نموده، بر سر تعداد اصحاب كهف با هم جدال مىكنند؛ بعضى
مىگويند: چهار نفر، بعضى مىگويند: شش نفر و... قرآن مىفرمايد: «اى پيامبر! در اين باره با آنها جدال مكن و از
آنها چيزى نپرس و به افسانههاى آنها اعتماد منما»، به هر روى، پرداختن به مطلبى كه ثمره روشنى جز يك
هنرنمايى نداشته باشد، احتمالاً در روند شكلگيرى قرآن جايى ندارد.
4. اثبات نادرستى چنين نظريهاى (بر فرض اثبات) به هيچ روى ضعفى براى قرآن نتيجه نمىدهد؛ چرا كه
قرآن هدف خويش را كه انسانسازى است، به خوبى پىگرفته و براى اثبات الهى بودن، وجوهى از اعجاز را كه
آموزههايى را نيز به همراه دارد، و نيز عيان است، ارائه كرده است و ديگر نيازى نيست كه آن را به گنجينه رموز،
آن هم از نوعى غير آموزنده تبديل كند تا مردم به جاى تأمل در معانى، پى كشف اسرار آن باشند و چه بسا آن را
به مثابه سرگرمى قرار دهند!
5. معلوم نيست كه اين وجه اعجاز به فرض اثبات ـ در مقام تحدى دوام آورده و رو سفيد بيرون آيد. «دكتر
محمد حسن هيتو» يكى از نقادان اعجاز عددى قرآن در كتاب «المعجزة القرآنية» مىگويد: از اولين كسانى كه
تئورى رشاد خليفه را نقد نمود، استاد «حسين ناجى محمد» در كتابش موسوم به «التسعة عشر ملكأ» مىباشد.
ايشان هفت جمله ابداع كرده كه همه از 19 حرف تشكيل شده و هر كدام داراى سه حرف لام مىباشد و
مجموع حروف اين جملهها نيز 133 است كه مضرب 19 و مجموع لامها در هر هفت جمله نيز 19 است؛
سپس مىگويد: آيا صرف اين تناسبهاى عددى دليلى بر حقانيت مفاد اين جملههاست؟ جملههاى ياد شده
عبارتند از: 1. لابعث و لا حساب و لاجهنم ؛ 2. لاصراط و لاجنة و لانعيم؛ 3. مهندس الكون الرّب ابليس؛ 4.
البهائيه هى الدين الحق؛ 5. بهاء اللّه آخر الانبياء؛ 6. الجنة و النار اكذوبتان؛ 7. رقم تسعة عشر رمز لابليس.
توضيح مطلب
ايشان در مورد حروف مقطعه به اين نتيجه رسيد كه تكرار حروف مقطعه در سوره مربوط به آن، بيش از
تكرار حروف ديگر است و نيز معدل تكرار اين حروف نسبت به مجموع حروف سوره خاص، بيش از معدل
تكرار اين حروف در سورههاى ديگر است؛ همچنين در هر يك از 29 سورهاى كه در افتتاح آن، حروف مقطعه
آمده است، مجموع تعداد آن حرف يا حروف در آن سوره دقيقاً و بدون استثناء مضرب 19 مىباشد. اينك
قسمتهايى از ادعاهاى ايشان را ارزيابى مىكنيم:
1. چنان كه اشاره شد، به گفته ايشان همواره معدل توارد و تكرار حروف مقطعه در سورهاى خاص بر معدل
توارد و تكرار حروف ديگر تفوق دارد؛ براى مثال، در سوره «ق» حرف «ق» معدل بالاتر از ساير حروف اين
سوره و ديگر سورههاى قرآن دارد، و حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترين رقمى نسبى را در 114 سوره
قرآن به خود اختصاص داده است.
اگر اين آمارها با موارد نقض رو به رو نمىشد، شايد ما هم با ايشان و ساير پيروان تئورى نظم رياضى در
قرآن، هم عقيده مىشديم، ولى نتيجه تحقيق جز اين است: براى مثال تعداد تكرار حرف «ق» در سورههاى
شمس، قيامت و فلق، در حدى است كه معدل تكرار آن از معدل تكرار در سوره «ق» بيشتر است، و يا در مورد
سوره «طه» با پنج استثناء رو به رو مىشويم: سورههاى حج، نور، فتح، مجادله و توبه، و يا در مورد سوره «يس»
نتيجه كاملاً معكوس است؛ يعنى «يا» و «سين» كمترين تكرار را دارد. در مورد حرف «ن» نيز مىبينيم كه تكرار آن
در سوره حجر بيشتر از تكرار آن در سوره «ن و القلم» است. اينجاست كه آقاى دكتر رشاد خليفه به تلاش افتاده
و به شيوه غير معقولانه، به توجيه دست مىزند، براى مثال در مورد سوره «يس» و اين كه چرا نتيجه معكوس
است، مىگويد: چون «يس» بر خلاف بقيه حروف مقطعه، بر عكس ترتيب حروف الفبايى است؛ پس نتيجه نيز
بايد معكوس و وارونه باشد؛ يا اگر معدل تكرار حرف «ص» در سوره اعراف از معدل تكرار آن در بعضى
سورهها ؛ مانند سوره والعصر كمتر است، بايد چهار حرف «المص» را كه در اول سوره اعراف آمده است، با هم
در نظر بگيريم و معدل مجموعه اين چهار حرف را با معدل مجموعه آنها در ديگر سورهها بسنجيم و يا براى
پاسخ به استثناى سوره حجر مىگويد: سوره حجر با «الر» شروع شده است و ما بايد همه سورههايى را كه با
«الر» شروع مىشود، در حكم يك سوره قرار دهيم، و در مورد استثناء شدن پنج سوره حج، نور، فتح، مجادله و
توبه در مورد سوره طه، مىگويد: اين پنج سوره مدنى هستند و چون سوره طه مكى است، بايد آن را با ديگر
سورههاى مكى مقايسه كنيم.
چنان كه ديده مىشود، ايشان خود را به آب و آتش مىزند تا به هر قيمت شده، جايى براى تئورى خويش
بيابد، در حالى كه اين استثناءها خيلى زيادند و توجيهات ايشان بسيار سست و ناپذيرفتنى است.
2. جمله «بسم اللّه الرحمن الرحيم» كه اولين آيه قرآن است، داراى نوزده حرف است. تك تك كلمات اين
آيه به تعداد قابل تقسيم بر عدد نوزده (مضرب نوزده) در قرآن به كار رفته است؛ چنان كه در كل قرآن 114 مرتبه
«بسم» آمده است. تعداد كلمه «الله» 2698 مرتبه «رحمن» 57 مرتبه، «رحيم» 114 مرتبه مىباشد كه همه
مضرب صحيح عدد نوزده است.
آمارهاى ارائه شده، نادرست و تنها تكرار «رحمن» (57 مرتبه) صحيح است، آن هم مشروط به اين كه
«الرحمن» را در «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سوره حمد به حساب آورده و بقيه بسملههاى قرآن را به حساب
نياوريم، مگر آن كه به همان توجيهات بىپايه و سست متوسل شويم: براى مثال، براى آن كه آمار «الله» به
نصاب مورد نظر برسد «بالله» و «تالله» و «لله» و «فالله» را بايد حساب كنيم، ولى «اللهم» را از محاسبه خارج
نماييم! و يا كلمه «اسم» در قرآن 22 مرتبه آمده است و اگر منظور ايشان «باسم» باشد، فقط هفت مرتبه تكرار
شده است.
3. سوره ناس كه آخرين سوره قرآن است، تعداد حروف آن 114 حرف است كه مضرب نوزده مىباشد.
محاسبه ايشان در اين مورد هم بىپايه است! اين سوره بدون احتساب «بسم الله» اول آن 80 حرف است، و
با احتساب «بسم اللّه» 99 حرف مىباشد و در هيچ حالت مضرب 19 نيست!
4. سوره علق براى شمارش رايانه 285 حرف است؛ يعنى 19 × 15
اين ادعا نيز با قرآنهاى «عثمان طه» كه مبناى كار ايشان است، مطابق نيست و براساس قرآنهاى رسم الخط
ايرانى از اين رقم تجاوز مىكند.
5. در هر يك از 29 سورهاى كه در افتتاح آن حروف مقطعه آمده است، مجموع تعداد آن حرف يا حروف
دقيقاً و بدون استثناء ضريب 19 مىباشد.
اين ادعا نيز ناتمام است؛ براى مثال، حرف «ن» در سوره «ن و القلم» 131 مرتبه آمده است، نه 133 مرتبه تا
مضرب 19 باشد، يا در سوره طه مجموع اين دو حروف 239 است نه 342، تا مضرب 19 باشد. جالب اين
است كه ايشان با آن كه تأكيد مىكند كه همه جا، رسم الخط عثمانطه را معيار و ملاك قرار داده، سوره قلم را در
كتاب خود كليشه كرده و آغاز آن را تحريف نموده است؛ يعنى به جاى آنكه حرف اول را به صورت «ن»
بنويسد، به صورت «نون» نوشته است تا يك نون اضافه بيايد و بعد يك نون ديگر از «بسم اللّه» آغاز سوره وام
گرفته است و به اين ترتيب، كسرى نون را جبران نموده و به عدد 133 رسيده است.
در سوره طه نيز «تا»ى گرد را «ها» محسوب كرده است، در حالى كه همه مىدانند «تا»ى گرد، در حقيقت «تا»
مىباشد، هر چند به هنگام وقف به صورت «ها» تلفظ شود؛ يعنى كلمات: زينة، خيفة، سحرة، صلوة، قيمة،
كلمة، بينة، ساعة، جبة، محبهو ... مختوم به «تا» مىباشند؛ چنان كه با صداى «تا» تلفظ مىشوند.
6. سوره نصر داراى 19 كلمه مىباشد، اولين آيه اين سوره نيز 19 حرف دارد.
اين گفته نيز با واقع مطابق نيست، مگر اين كه «كلمه» نزد ايشان اصطلاح خاصى باشد. ايشان اين سوره را در
كتابش كليشه نموده و زير كلمات، شماره گذارده است. جمله «واستغفره» را يك كلمه حساب نموده، با آن كه
يك كلمه نبوده و دست كم سه كلمه است. «والفتح» را نيز يك كلمه حساب كرده است، در حالى كه دو كلمه
است؛ اگر بگويد حروف را نبايد جداگانه حساب كنيم، مىپرسيم: پس چرا «فى» را يك كلمه جداگانه حساب
كرده است؟[2]
گذشته از موارد ياد شده كه تنها نمونههايى از آنها ذكر شد، اشكالهاى زيربنايى نيز بر اين نظريه وارد است
كه عبارتند از:
1. يكى از پيشفرضهاى دكتر رشاد خليفه در محاسبات خويش، تدوين و ترتيب كنونى سورههاست، ولى
خود در برخى موارد از اين ترتيب دست برداشته و به ترتيب نزولى روى مىآورد.[3]
2. مورد ديگر شيوه كتابت كلمات قرآن است. او مىنويسد: «اصل معروف در اين مورد، يگانگى زبان عربى
قرآن است كه با عربى معمولى متداول يكسان نيست؛ براى مثال: صلاة، صلوة، زكاة، زكوة و حياة، حيوة نوشته
مىشود.
نگارش بسيارى از كلمات قرآن نيز منحصر به آن است؛ مانند: امرأت، بصطة، و غيره. نيازى به بيان اين
مطلب وجود ندارد كه تغيير كتابت عربى قرآن به عربى متداول، تمام ويژگىهاى رياضى الفباى قرآنى را در هم
فرو ريخته و حروف مقطعه را كلاً بى مفهوم و معنا و اهميت جلوه مىدهد.»[4]
از طرفى انتساب نگارش قرآن به وحى و تقديس آن چيزى نيست كه بتوان آن را پذيرفت، بسيارى از علماى
علوم قرآن به شيوه نگارش قرآن و خاستگاه آن پرداخته و غلطهاى نگارشى را بر شمردهاند.[5] حتى برخى از
متأخرين از اين كه هنوز غلطهاى نگارشى قرآن تصحيح نشده، گلهمند بوده و توصيه اكيد دارند كه بايد نگارش
آن تصحيح شود. (البته حفظ رسم الخط قرآن، هر چند نادرستىهايى داشته باشد، ترجيح دارد؛ چرا كه بهترين
دليل صيانت قرآن از تحريف مىباشد.)
ب. نقد نظريه آقاى مهندس عذنان رفاعى[6]
آقاى مهندس عذنان رفاعى در كتابى به نام «المعجزة» آورده است:
ـ كلمه يوم به صورت مفرده 365 مرتبه در قرآن آمده است؛
ـ كلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمد است؛
ـ كلمه جهنم در قرآن 77 بار و كلمه جنات و مشتقات آن نيز 77 بار تكرار شده است؛
ـ كلمه رجل و كلمه مرأة هر كدام 24 مرتبه؛
ـ كلمه الحياة و كلمه الموت با مشتقات آنها هر كدام 145 مرتبه؛
ـ كلمه ملائكة و كلمة الشيطان هر كدام 68 مرتبه؛
ـ كلمة الملائكة و مشتقات آن 88 مرتبه و كلمه شيطان و مشتقات آن نيز 88 مرتبه؛
ـ كلمه يفسد و مشتقات آن مانند كلمه ينفع و مشتقات آن، هر كدام 50 مرتبه؛
ـ كلمه الرغبة و مشتقات آن با كلمه الرهبة و مشتقات آن، هر كدام 8 مرتبه؛
ـ كلمه مصيبة و مشتقات آن با كلمه الشكر و مشتقات آن، هر كدام 75 مرتبه؛
ـ كلمه شك و كلمه ظن هر كدام 15 مرتبه؛
ـ كلمه هلك و مشتقات آن با كلمه نجاة و مشتقات آن هر كدام 66 مرتبه؛
ـ كلمه النور 24 مرتبه و كلمه ظلم و مشتقات آن نيز 24 مرتبه؛
ـ كلمه الدنيا و كلمه الاخره هر كدام 115 مرتبه؛
ـ كلمه ثقلت و مشتقات آن با كلمه خفّت و مشتقات آن هر كدام 17 مرتبه؛
ـ كلمه العزّ و مشتقات آن با كلمه الذّل و مشتقات آن هر كدام 21 مرتبه؛
ـ كلمه قبل و قبلك با كلمه بعد و بعدك هر كدام 149 مرتبه؛
ـ مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم؛ 8 مرتبه؛
ـ كلمه قالوا معادل كلمه قل 332 مرتبه؛
ـ كلمه قلتم و اقول هر كدام 9 مرتبه؛
ـ كلمه تقولون و نقول هر كدام 18 مرتبه؛
ـ مجموع دو كلمه تقولوا و تقولون معادل كلمه قلنا 27 مرتبه؛ و...
شمارى از آمارهاى ياد شده درست و شمارى نيز نادرست است؛ براى مثال: ايشان براى آن كه در شمارش
يوم به عدد 365 برسد، گفته است: بايد يوم را به صورت مفرد در نظر بگيريم؛ زيرا اگر ايام و يومين را به حساب
آوريم، به عدد مطلوب نمىرسيم؛ اما باز هم منظور ايشان تأمين نمىشود؛ زيرا يومئذٍ و يومكم و يومهم نيز بايد از
ليست ما خارج شوند، در حالى كه اينها هم مفردند. اگر منظور ايشان از مفرد اين است كه به يوم هيچ حرفى
متصل نباشد در آن صورت باليوم، ليوم، فاليوم را نيز بايد از ليست خارج كنيم كه آمارها از 365 بسيار كمتر خواهد
شد. خلاصه اين كه ايشان براى نيل به عدد 365 از هيچ اسلوب منطقى پيروى نكرده است.
ايشان در مواردى كه آمارش به حد نصاب نمىرسد به دنبال مشتقات آن واژه خاص، رفته و مىكوشد با
اضافه كردن مشتقات، نصاب لازم را تهيه كند و اين سؤال بىپاسخ مىماند كه چرا در بعضى موارد بايد مشتقات
را به حساب آوريم و در بعضى موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده كنيم؟
و عجيبتر اين كه ايشان در بعضى واژهها، مانند جهنم و جنات، مىگويد: در يكى به صورت مفرد و در
ديگرى با ضم مشتقات بايد به مطلوب نايل شد!
در جايى ديگر، ايشان واژه يفسد و مشتقات آن را شمارش مىكند و چون با تعداد واژه يصلح برابر نمىبيند،
سراغ واژه ينفع مىرود، در حالى كه براى آشنايان به زبان عربى واضح است كه يفسد در مقابل يصلح است نه
ينفع.
در دو واژه «قبل» و «بعد» وقتى ايشان به حد نصاب لازم نمىرسد، مىگويد: قبلك و بعدك را هم به ليست
خود بايد اضافه كنيم! ديگر پاسخ اين سؤال روشن نيست كه چرا قبلكم، يا قبلنا و يا قبلها را نبايد منظور نماييم؟
كلمه قالوا و قل نيز دقيقاً با هم برابر نيستند: يعنى قل 333 و قالوا 332 مرتبه در قرآن آمده است. ايشان به
جاى آن كه قلتم را با قلنا بسنجد، با اقول مقايسه كرده است. نيز به جاى آن كه تقولوا و تقولون را با نقول كنار هم قرار
دهد، آن را با قلنا مقايسه كرده است و...[7]
ج. نقد نظريه كتاب «آيت كبرى»
تمام كتاب صد و پنجاه صفحهاى ياد شده، به محاسبه حروف مقطعه قرآن اختصاص داده شده است و در
تمامى محاسبات، ايشان به عددى كه مضرب 19 باشد، مىرسد و اين امر را معجزه جاويدان قرآن مىشمارد،
تفاوت ايشان با ديگر كسانى كه همين مسير را طى كردهاند، در اضافه كردن حروف معجمه به حروف مهمله
است.ايشان در ابتداى كتاب مىنويسد: «چيزى كه محرز و قطعى است، اين است كه در زمان نزول وحى
كمترين اثرى از نقطهگذارى وجود نداشته و تا يكى دو قرن، قرآن به صورت مجرد و بدون نقطه و اعجام نوشته
مىشد و اعجام كه به معناى نقطه گذارى است، بعد از يكى ـ دو قرن، از نزول قرآن رواج يافته است؟ از اينرو
در فواتحى مانند «حم» و «يس» و «طس» و نظاير آنها كه روى هم در چهارده صورت مختلف در آغاز 29 سوره
قرار دارند، نمىتوان و نبايد مثلاً شكل «ح» را فقط مخصوص لفظ «ح» دانست، بلكه بنابر شرح فوق، دلالت آن
بر دو حرف و دو لفظ «ح» و «خ» هم مسلم و آشكار است و اين قاعده درباره تمام حروف مهمله فواتح كه حالت
معجم نيز براى آنها متصور، مىباشد، صادق است.»
مبناى ياد شده ايشان از اساس باطل و ويرانگر نظريه ارائه شده بر مبناى آن است. توضيح اين كه: ما
مىپذيريم كه كتابت و نگارش قرآن در زمان نزول وحى، خيلى ابتدايى و بسيط بوده و حروف نقطهدار مانند
حروف بىنقطه نوشته شده است؛ ولى شما از كجا متوجه شديد كه حروف نقطهدار مانند حروف بىنقطه تلفظ
مىشده است؟ بىگمان اين نقص به كتابت محدود است و به قرائت و تلفظ سرايت نمىكند؛ چرا كه اگر قرائت
هم در سين و شين يكى بود، در آن صورت الفبا و ساختار زبان عربى با آنچه ما از زبان عربى مىشناسيم به كلى
فرق مىكرد.
بنابراين، باتوجه به باطل بودن مبنا، نظريه ايشان از اساس باطل است، لذا؛ خود را از تطبيق اين تئورى و
بررسى ريز موارد آن بىنياز مىدانيم، هر چند ايشان در جاى جاى اين تحقيق، با گردشهاى گوناگون، خود را به
آب و آتش زده است تا به مضرب 19 دست يابد؛ براى مثال در محاسبه «الم» و «الر» وقتى به نتيجه مطلوب
نمىرسد، اين شكست را به گردن تغيير رسمالخط «الف» مىاندازد، و در اينباره مىنويسد: «الف تنها حرفى
است كه دچار دگرگونى و حذف و تبديل بىرويه شده است؛ لذا انجام يك محاسبه دقيق و قابل اعتماد
امكانپذير نيست. مدتى طولانى همچنان با تأسفى عميق از اين خطاى نگارش و سهلانگارى گذشتگان سپرى
شد، تا اين كه يك روز طرح تازهاى درباره فواتح، به نظرم رسيد كه به تدريج پس از محاسبات عديده و
آزمايشهاى گوناگون به مرحله ثبوت رسيد و معلوم گرديد كه حروف ديگر اين فواتح سيزده گانه، مستقلاً و
بدون «الف» نيز داراى همان نقش شگفت رياضى است.»!!
همچنين رفتار دوگانه ايشان را در «كهيعص» و «يس» و حذف موقتى حرف «ن» مىتوان يافت كه از پرداختن
به آن و موارد ديگر خوددارى مىكنيم.[8]
د. نظريه «عبدالله اريك» در مقاله «بسم اللّه المفقودة»
نويسندهاى كانادايى به نام «عبدالله اريك» در مقالهاى با عنوان «بسم اللّه المفقودة» ادعا كرده كه نبودن
بسمله در صدر سوره توبه بسيار حكيمانه و از معجزات قرآن است. ايشان مىنويسد:
«اگر براى هر بسم اللّه كدى مركب از شماره سوره و شماره آيه قرار دهيم و مجموع اين اعداد را جمع كنيم،
به عدد 68191 مىرسيم كه دقيقاً مضرب صحيحى از عدد 19 مىباشد.» سپس مىگويد:
«در سوره حمد «بسم اللّه» شماره 1 را به خود اختصاص داده، ولى در سورههاى ديگر «بسم اللّه» شماره آيه
ندارد؛ لذا عدد صفر را به عنوان شماره آيه اين قبيل «بسم اللّه»ها در نظر مىگيريم.»[9] براين اساس «بسم اللّه»
سوره حمد 11 و سوره بقره 20 و سوره نمل 270 و بسم اللّه آيه 30، 2730 مىباشد.
اين نظريه، گذشته از سخنى كه در شماره «بسم اللّه» در بين است ـ همه بسماللهها آيه اول به شمار مىروند و
شمارهگذارى رسمالخط عثمانطه ملاك معتبرى نيست و در بسمله سوره حمد نيز بين اهل سنت اختلاف
است ـ بر فرض صحت شمارهگذارى رسمالخط عثمان طه، باز نبايد به جاى بسملهها عدد صفر را قرار داد؛ زيرا
وقتى بسمله آيه مستقل به شمار نرود، شماره آن صفر نيست. بلكه اصلاً شمارهاى ندارد؛ براى مثال شماره
بسمله سوره نمل (270) بايد 27 باشد؛ يعنى صفر نيز خود يك عدد و شماره است و در محاسبات تأثير
بسيارى مىگذارد و اين خطايى زير بنايى است و محاسبات را غير قابل قبول مىسازد.
گفتنى است كه محاسبات عبدالله اريك از طولانىترين محاسبات در زمينه اعجاز عددى قرآن است كه گاه
اعدادى با 73 رقم به دست داده است كه به گفته او، مضرب عدد 19 مىباشد.[10]
[1]. دكتر رشاد خليفه، قرآنپژوه مصرى و مترجم قرآن به انگليسى و مبتكر نظريه اعجاز عددى قرآن است. او داراى درجه دكترا در رشته مهندسى سيستمهاست. وى مدتى براى سازمان ملل متحد در قسمت سازمان خواربار جهانى موسوم به «فائو» كاركرد و پس از آن در دانشگاه «آريزونا» واقع در «توسان» ايالت آريزونا به كار تدريس مشغول شد. رشاد خليفه در سال 1357 ش/ 1978م مؤسسه تبليغى «روح حق» را با كمك جمعى از مسلمانان در شهر «توسان» بنيان گذاشت و همراه با سخنرانى «اين محل و ديگر مكانها و مجلسها، سعى در تبليغ دين مبين اسلام داشت و محور كار خود را قرآن قرار داد. از آثار او، ترجمه تفسيرى از قرآن به زبان انگليسى در 12 جلد است كه به نام «ترجمه استاندارد انگليسى از قرآن كريم» عرضه داشت. ر.ك: دانشنامه قرانى و قرآنپژوهى، مدخل «رشاد، خليفه».
[2]. ر.ك: سايت اينترنتى مركز جهانى اطلاعرسانى آلالبيت، مقاله «اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن» نوشته مرحوم حجة الاسلام عباس
يزدانى. WWW. al-shia. com/ html/ far/ Main/ index.htm/ quran&
[3]. اعجاز قرآن، رشاد خليفة، ترجمه سيد محمدتقى آيتالهى، ص 271، انتشارات دانشگاه شيراز، 1365. [4]. همان، ص 271 ـ 272.
[5]. غرائب القرآن، نيشابورى، ج 1، ص 32 ـ 40، مطبعه مصطفى البابى، قاهره؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج 1، ص 417 ـ 432، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
[6]. شخص ديگرى نيز به نام «عبدالرزاق نوفل» در اينباره با انتشار كتابى در سه جلد با نام «الاعجاز العددى للقرآن الكريم»، انبوهى از آمارهايى از
اين دست ارائه كرده است.
[7]. ر.ك: سايت اينترنتى مركز جهانى اطلاعرسانى آلالبيت، همان.
[8]. براى آگاهى بيشتر ر.ك: همان.
[9]. همان
[10]. همان.