اعجاز عددى قرآن در بوته نقد

 

مرحوم عباس یزدانی- سيدمحمدحسن جواهرى

 

مقاله حاضر عهده‏دار بيان اجمالى چند نظريه در حوزه اعجاز عددى قرآن است كه برخى از
آن‏ها از شهرت بالايى نيز برخوردارند. نوشتار حاضر ضمن تأكيد بر معجزه بودن قرآن، اين گونه
نظريات را بر فرض اثبات، جزو شگفتى‏هاى قرآن دانسته، اساساً مطرح كردن آن‏ها را در كنار
ديگر وجوه اعجاز و به عنوان وجهى از وجوه اعجاز منطقى ارزيابى نمى‏كند.

 الف. نقد نظريات دكتر رشاد خليفه

بيش از دو دهه پيش، شيميدانى مصرى به نام «دكتر رشاد خليفه»[1] ادعا كرد با استفاده از رايانه و پس از سه
سال كار مداوم، توانسته به نظم حيرت‏انگيزى در قرآن دست يابد. به گفته او تكرار حروف و كلمات در قرآن
كاملاً سنجيده و حساب شده است و از تناسب و نظمى شگفت‏انگيز حكايت مى‏كند و چون هيچ مؤلف و
نويسنده‏اى نمى‏تواند در ضمن نگارش كتاب، تعداد تكرار حروف و كلمات خود را مراعات كرده، نظمى خاص
در ميان آنها تعبيه كند؛ بنابراين، اين ويژگى خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمار مى‏رود.

ما پيش از بررسى استوارى گفته او، خواننده گرامى را به چند نكته توجه مى‏دهيم:

1. قرآن وجوه اعجاز متعددى دارد (بيانى، علمى و تشريعى) كه اثبات شده و به حدى آشكار است كه به
هيچ معاند سرسختى نيز مجال انكار نمى‏دهد؛ بنابراين، برجسته كردن وجه يا وجوهى كه از استوارى مطلوبى
برخوردار نيست، چندان پذيرفتنى نمى‏باشد؛ زيرا اعتبار قرآن را نيز گرفتار ضعف بنيان‏هاى نظريه خويش
مى‏كند.

2. دست‏يابى به ديگر وجوه اعجاز براى عموم مخاطبان قرآن آسان مى‏باشد، ولى اين وجه ـ بر فرض
صحت ـ تنها به افراد اندكى اختصاص مى‏يابد؛ و غالباً آنها را بايد به صورت ادعايى پذيرفت.

3. در قرآن و روايات به اين گونه شگفتى اشاره‏اى نشده، بلكه چه بسا از برخى آيات عكس آن را بتوان نتيجه
گرفت؛ چنان كه در داستان اصحاب كهف مى‏بينيم كه قرآن پس از بيان داستان آنها، اظهار تأسف مى‏كند كه چرا
مردم به جاى آن كه به بيان اين قصه توجه كنند و راه اصحاب كهف را پيموده، از بيدار شدن آنها پس از سيصد
سال خواب، نتيجه بگيرند كه خداوند قادر است آدميان را بعد از خواب گران مرگ، در روز قيامت، زنده نمايد،
خود را مشغول مطالب حاشيه‏اى قصه نموده، بر سر تعداد اصحاب كهف با هم جدال مى‏كنند؛ بعضى
مى‏گويند: چهار نفر، بعضى مى‏گويند: شش نفر و... قرآن مى‏فرمايد: «اى پيامبر! در اين باره با آنها جدال مكن و از
آنها چيزى نپرس و به افسانه‏هاى آنها اعتماد منما»، به هر روى، پرداختن به مطلبى كه ثمره روشنى جز يك
هنرنمايى نداشته باشد، احتمالاً در روند شكل‏گيرى قرآن جايى ندارد.

4. اثبات نادرستى چنين نظريه‏اى (بر فرض اثبات) به هيچ روى ضعفى براى قرآن نتيجه نمى‏دهد؛ چرا كه
قرآن هدف خويش را كه انسان‏سازى است، به خوبى پى‏گرفته و براى اثبات الهى بودن، وجوهى از اعجاز را كه
آموزه‏هايى را نيز به همراه دارد، و نيز عيان است، ارائه كرده است و ديگر نيازى نيست كه آن را به گنجينه رموز،
آن هم از نوعى غير آموزنده تبديل كند تا مردم به جاى تأمل در معانى، پى كشف اسرار آن باشند و چه بسا آن را
به مثابه سرگرمى قرار دهند!

5. معلوم نيست كه اين وجه اعجاز به فرض اثبات ـ در مقام تحدى دوام آورده و رو سفيد بيرون آيد. «دكتر
محمد حسن هيتو» يكى از نقادان اعجاز عددى قرآن در كتاب «المعجزة القرآنية» مى‏گويد: از اولين كسانى كه
تئورى رشاد خليفه را نقد نمود، استاد «حسين ناجى محمد» در كتابش موسوم به «التسعة عشر ملكأ» مى‏باشد.
ايشان هفت جمله ابداع كرده كه همه از 19 حرف تشكيل شده و هر كدام داراى سه حرف لام مى‏باشد و
مجموع حروف اين جمله‏ها نيز 133 است كه مضرب 19 و مجموع لام‏ها در هر هفت جمله نيز 19 است؛
سپس مى‏گويد: آيا صرف اين تناسب‏هاى عددى دليلى بر حقانيت مفاد اين جمله‏هاست؟ جمله‏هاى ياد شده
عبارتند از: 1. لابعث و لا حساب و لاجهنم ؛ 2. لاصراط و لاجنة و لانعيم؛ 3. مهندس الكون الرّب ابليس؛ 4.
البهائيه هى الدين الحق؛ 5. بهاء اللّه آخر الانبياء؛ 6. الجنة و النار اكذوبتان؛ 7. رقم تسعة عشر رمز لابليس.

توضيح مطلب

ايشان در مورد حروف مقطعه به اين نتيجه  رسيد كه تكرار حروف مقطعه در سوره مربوط به آن، بيش از
تكرار حروف ديگر است و نيز معدل تكرار اين حروف نسبت به مجموع حروف سوره خاص، بيش از معدل
تكرار اين حروف در سوره‏هاى ديگر است؛ همچنين در هر يك از 29 سوره‏اى كه در افتتاح آن، حروف مقطعه
آمده است، مجموع تعداد آن حرف يا حروف در آن سوره دقيقاً و بدون استثناء مضرب 19 مى‏باشد. اينك
قسمت‏هايى از ادعاهاى ايشان را ارزيابى مى‏كنيم:

1. چنان كه اشاره شد، به گفته ايشان همواره معدل توارد و تكرار حروف مقطعه در سوره‏اى خاص بر معدل
توارد و تكرار حروف ديگر تفوق دارد؛ براى مثال، در سوره «ق» حرف «ق» معدل بالاتر از ساير حروف اين
سوره و ديگر سوره‏هاى قرآن دارد، و حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگ‏ترين رقمى نسبى را در 114 سوره
قرآن به خود اختصاص داده است.

اگر اين آمارها با موارد نقض رو به رو نمى‏شد، شايد ما هم با ايشان و ساير پيروان تئورى نظم رياضى در
قرآن، هم عقيده مى‏شديم، ولى نتيجه تحقيق جز اين است: براى مثال تعداد تكرار حرف «ق» در سوره‏هاى
شمس، قيامت و فلق، در حدى است كه معدل تكرار آن از معدل تكرار در سوره «ق» بيشتر است، و يا در مورد
سوره «طه» با پنج استثناء رو به رو مى‏شويم: سوره‏هاى حج، نور، فتح، مجادله و توبه، و يا در مورد سوره «يس»
نتيجه كاملاً معكوس است؛ يعنى «يا» و «سين» كم‏ترين تكرار را دارد. در مورد حرف «ن» نيز مى‏بينيم كه تكرار آن
در سوره حجر بيشتر از تكرار آن در سوره «ن و القلم» است. اين‏جاست كه آقاى دكتر رشاد خليفه به تلاش افتاده
و به شيوه غير معقولانه، به توجيه دست مى‏زند، براى مثال در مورد سوره «يس» و اين كه چرا نتيجه معكوس
است، مى‏گويد: چون «يس» بر خلاف بقيه حروف مقطعه، بر عكس ترتيب حروف الفبايى است؛ پس نتيجه نيز
بايد معكوس و وارونه باشد؛ يا اگر معدل تكرار حرف «ص» در سوره اعراف از معدل تكرار آن در بعضى
سوره‏ها ؛ مانند سوره والعصر كمتر است، بايد چهار حرف «المص» را كه در اول سوره اعراف آمده است، با هم
در نظر بگيريم و معدل مجموعه اين چهار حرف را با معدل مجموعه آنها در ديگر سوره‏ها بسنجيم و يا براى
پاسخ به استثناى سوره حجر مى‏گويد: سوره حجر با «الر» شروع شده است و ما بايد همه سوره‏هايى را كه با
«الر» شروع مى‏شود، در حكم يك سوره قرار دهيم، و در مورد استثناء شدن پنج سوره حج، نور، فتح، مجادله و
توبه در مورد سوره طه، مى‏گويد: اين پنج سوره مدنى هستند و چون سوره طه مكى است، بايد آن را با ديگر
سوره‏هاى مكى مقايسه كنيم.

چنان كه ديده مى‏شود، ايشان خود را به آب و آتش مى‏زند تا به هر قيمت شده، جايى براى تئورى خويش
بيابد، در حالى كه اين استثناءها خيلى زيادند و توجيهات ايشان بسيار سست و ناپذيرفتنى است.

2. جمله «بسم اللّه الرحمن الرحيم» كه اولين آيه قرآن است، داراى نوزده حرف است. تك تك كلمات اين
آيه به تعداد قابل تقسيم بر عدد نوزده (مضرب نوزده) در قرآن به كار رفته است؛ چنان كه در كل قرآن 114 مرتبه
«بسم» آمده است. تعداد كلمه «الله» 2698 مرتبه «رحمن» 57 مرتبه، «رحيم» 114 مرتبه مى‏باشد كه همه
مضرب صحيح عدد نوزده است.


آمارهاى ارائه شده، نادرست و تنها تكرار «رحمن» (57 مرتبه) صحيح است، آن هم مشروط به اين كه
«الرحمن» را در «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سوره حمد به حساب آورده و بقيه بسمله‏هاى قرآن را به حساب
نياوريم، مگر آن كه به همان توجيهات بى‏پايه و سست متوسل شويم: براى مثال، براى آن كه آمار «الله» به
نصاب مورد نظر برسد «بالله» و «تالله» و «لله» و «فالله» را بايد حساب كنيم، ولى «اللهم» را از محاسبه خارج
نماييم! و يا كلمه «اسم» در قرآن 22 مرتبه آمده است و اگر منظور ايشان «باسم» باشد، فقط هفت مرتبه تكرار
شده است.

3. سوره ناس كه آخرين سوره قرآن است، تعداد حروف آن 114 حرف است كه مضرب نوزده مى‏باشد.

محاسبه ايشان در اين مورد هم بى‏پايه است! اين سوره بدون احتساب «بسم الله» اول آن 80 حرف است، و
با احتساب «بسم اللّه» 99 حرف مى‏باشد و در هيچ حالت مضرب 19 نيست!

4. سوره علق براى شمارش رايانه 285 حرف است؛ يعنى 19 × 15

اين ادعا نيز با قرآن‏هاى «عثمان طه» كه مبناى كار ايشان است، مطابق نيست و براساس قرآن‏هاى رسم الخط
ايرانى از اين رقم تجاوز مى‏كند.

5. در هر يك از 29 سوره‏اى كه در افتتاح آن حروف مقطعه آمده است، مجموع تعداد آن حرف يا حروف
دقيقاً و بدون استثناء ضريب 19 مى‏باشد.

اين ادعا نيز ناتمام است؛ براى مثال، حرف «ن» در سوره «ن و القلم» 131 مرتبه آمده است، نه 133 مرتبه تا
مضرب 19 باشد، يا در سوره طه مجموع اين دو حروف 239 است نه 342، تا مضرب 19 باشد. جالب اين
است كه ايشان با آن كه تأكيد مى‏كند كه همه جا، رسم الخط عثمان‏طه را معيار و ملاك قرار داده، سوره قلم را در
كتاب خود كليشه كرده و آغاز آن را تحريف نموده است؛ يعنى به جاى آن‏كه حرف اول را به صورت «ن»
بنويسد، به صورت «نون» نوشته است تا يك نون اضافه بيايد و بعد يك نون ديگر از «بسم اللّه» آغاز سوره وام
گرفته است و به اين ترتيب، كسرى نون را جبران نموده و به عدد 133 رسيده است.

در سوره طه نيز «تا»ى گرد را «ها» محسوب كرده است، در حالى كه همه مى‏دانند «تا»ى گرد، در حقيقت «تا»
مى‏باشد، هر چند به هنگام وقف به صورت «ها» تلفظ شود؛ يعنى كلمات: زينة، خيفة، سحرة، صلوة، قيمة،
كلمة، بينة، ساعة، جبة، محبه‏و ... مختوم به «تا» مى‏باشند؛ چنان كه با صداى «تا» تلفظ مى‏شوند.

6. سوره نصر داراى 19 كلمه مى‏باشد، اولين آيه اين سوره نيز 19 حرف دارد.

اين گفته نيز با واقع مطابق نيست، مگر اين كه «كلمه» نزد ايشان اصطلاح خاصى باشد. ايشان اين سوره را در
كتابش كليشه نموده و زير كلمات، شماره گذارده است. جمله «واستغفره» را يك كلمه حساب نموده، با آن كه
يك كلمه نبوده و دست كم سه كلمه است. «والفتح» را نيز يك كلمه حساب كرده است، در حالى كه دو كلمه
است؛ اگر بگويد حروف را نبايد جداگانه حساب كنيم، مى‏پرسيم: پس چرا «فى» را يك كلمه جداگانه حساب
كرده است؟[2]

گذشته از موارد ياد شده كه تنها نمونه‏هايى از آنها ذكر شد، اشكال‏هاى زيربنايى نيز بر اين نظريه وارد است
كه عبارتند از:

1. يكى از پيش‏فرضهاى دكتر رشاد خليفه در محاسبات خويش، تدوين و ترتيب كنونى سوره‏هاست، ولى
خود در برخى موارد از اين ترتيب دست برداشته و به ترتيب نزولى روى مى‏آورد.[3]

2. مورد ديگر شيوه كتابت كلمات قرآن است. او مى‏نويسد: «اصل معروف در اين مورد، يگانگى زبان عربى
قرآن است كه با عربى معمولى متداول يكسان نيست؛ براى مثال: صلاة، صلوة، زكاة، زكوة و حياة، حيوة نوشته
مى‏شود.


نگارش بسيارى از كلمات قرآن نيز منحصر به آن است؛ مانند: امرأت، بصطة، و غيره. نيازى به بيان اين
مطلب وجود ندارد كه تغيير كتابت عربى قرآن به عربى متداول، تمام ويژگى‏هاى رياضى الفباى قرآنى را در هم
فرو ريخته و حروف مقطعه را كلاً بى مفهوم و معنا و اهميت جلوه مى‏دهد.»[4]

از طرفى انتساب نگارش قرآن به وحى و تقديس آن چيزى نيست كه بتوان آن را پذيرفت، بسيارى از علماى
علوم قرآن به شيوه نگارش قرآن و خاستگاه آن پرداخته و غلط‏هاى نگارشى را بر شمرده‏اند.[5] حتى برخى از
متأخرين از اين كه هنوز غلط‏هاى نگارشى قرآن تصحيح نشده، گله‏مند بوده و توصيه اكيد دارند كه بايد نگارش
آن تصحيح شود. (البته حفظ رسم الخط قرآن، هر چند نادرستى‏هايى داشته باشد، ترجيح دارد؛ چرا كه بهترين
دليل صيانت قرآن از تحريف مى‏باشد.)

ب. نقد نظريه آقاى مهندس عذنان رفاعى[6]

آقاى مهندس عذنان رفاعى در كتابى به نام «المعجزة» آورده است:

ـ كلمه يوم به صورت مفرده 365 مرتبه در قرآن آمده است؛

ـ كلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمد است؛

ـ كلمه جهنم در قرآن 77 بار و كلمه جنات و مشتقات آن نيز 77 بار تكرار شده است؛

ـ كلمه رجل و كلمه مرأة هر كدام 24 مرتبه؛

ـ كلمه الحياة و كلمه الموت با مشتقات آن‏ها هر كدام 145 مرتبه؛

ـ كلمه ملائكة و كلمة الشيطان هر كدام 68 مرتبه؛

ـ كلمة الملائكة و مشتقات آن 88 مرتبه و كلمه شيطان و مشتقات آن نيز 88 مرتبه؛


ـ كلمه يفسد و مشتقات آن مانند كلمه ينفع و مشتقات آن، هر كدام 50 مرتبه؛

ـ كلمه الرغبة و مشتقات آن با كلمه الرهبة و مشتقات آن، هر كدام 8 مرتبه؛

ـ كلمه مصيبة و مشتقات آن با كلمه الشكر و مشتقات آن، هر كدام 75 مرتبه؛

ـ كلمه شك و كلمه ظن هر كدام 15 مرتبه؛

ـ كلمه هلك و مشتقات آن با كلمه نجاة و مشتقات آن هر كدام 66 مرتبه؛

ـ كلمه النور 24 مرتبه و كلمه ظلم و مشتقات آن نيز 24 مرتبه؛

ـ كلمه الدنيا و كلمه الاخره هر كدام 115 مرتبه؛

ـ كلمه ثقلت و مشتقات آن با كلمه خفّت و مشتقات آن هر كدام 17 مرتبه؛

ـ كلمه العزّ و مشتقات آن با كلمه الذّل و مشتقات آن هر كدام 21 مرتبه؛

ـ كلمه قبل و قبلك با كلمه بعد و بعدك هر كدام 149 مرتبه؛

ـ مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم؛ 8 مرتبه؛

ـ كلمه قالوا معادل كلمه قل 332 مرتبه؛

ـ كلمه قلتم و اقول هر كدام 9 مرتبه؛

ـ كلمه تقولون و نقول هر كدام 18 مرتبه؛

ـ مجموع دو كلمه تقولوا و تقولون معادل كلمه قلنا 27 مرتبه؛ و...

شمارى از آمارهاى ياد شده درست و شمارى نيز نادرست است؛ براى مثال: ايشان براى آن كه در شمارش
يوم به عدد 365 برسد، گفته است: بايد يوم را به صورت مفرد در نظر بگيريم؛ زيرا اگر ايام و يومين را به حساب
آوريم، به عدد مطلوب نمى‏رسيم؛ اما باز هم منظور ايشان تأمين نمى‏شود؛ زيرا يومئذٍ و يومكم و يومهم نيز بايد از
ليست ما خارج شوند، در حالى كه اين‏ها هم مفردند. اگر منظور ايشان از مفرد اين است كه به يوم هيچ حرفى
متصل نباشد در آن صورت باليوم، ليوم، فاليوم را نيز بايد از ليست خارج كنيم كه آمارها از 365 بسيار كمتر خواهد
شد. خلاصه اين كه ايشان براى نيل به عدد 365 از هيچ اسلوب منطقى پيروى نكرده است.

ايشان در مواردى كه آمارش به حد نصاب نمى‏رسد به دنبال مشتقات آن واژه خاص، رفته و مى‏كوشد با
اضافه كردن مشتقات، نصاب لازم را تهيه كند و اين سؤال بى‏پاسخ مى‏ماند كه چرا در بعضى موارد بايد مشتقات
را به حساب آوريم و در بعضى موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده كنيم؟

و عجيب‏تر اين كه ايشان در بعضى واژه‏ها، مانند جهنم و جنات، مى‏گويد: در يكى به صورت مفرد و در
ديگرى با ضم مشتقات بايد به مطلوب نايل شد!

در جايى ديگر، ايشان واژه يفسد و مشتقات آن را شمارش مى‏كند و چون با تعداد واژه يصلح برابر نمى‏بيند،
سراغ واژه ينفع مى‏رود، در حالى كه براى آشنايان به زبان عربى واضح است كه يفسد در مقابل يصلح است نه
ينفع.

در دو واژه «قبل» و «بعد» وقتى ايشان به حد نصاب لازم نمى‏رسد، مى‏گويد: قبلك و بعدك را هم به ليست
خود بايد اضافه كنيم! ديگر پاسخ اين سؤال روشن نيست كه چرا قبلكم، يا قبلنا و يا قبلها را نبايد منظور نماييم؟

كلمه قالوا و قل نيز دقيقاً با هم برابر نيستند: يعنى قل 333 و قالوا  332 مرتبه در قرآن آمده است. ايشان به
جاى آن كه قلتم را با قلنا بسنجد، با اقول  مقايسه كرده است. نيز به جاى آن كه تقولوا و تقولون را با نقول كنار هم قرار
دهد، آن را با قلنا مقايسه كرده است و...[7]

ج. نقد نظريه كتاب «آيت كبرى»

تمام كتاب صد و پنجاه صفحه‏اى ياد شده، به محاسبه حروف مقطعه قرآن اختصاص داده شده است و در
تمامى محاسبات، ايشان به عددى كه مضرب 19 باشد، مى‏رسد و اين امر را معجزه جاويدان قرآن مى‏شمارد،
تفاوت ايشان با ديگر كسانى كه همين مسير را طى كرده‏اند، در اضافه كردن حروف معجمه به حروف مهمله
است.ايشان در ابتداى كتاب مى‏نويسد: «چيزى كه محرز و قطعى است، اين است كه در زمان نزول وحى
كم‏ترين اثرى از نقطه‏گذارى وجود نداشته و تا يكى دو قرن، قرآن به صورت مجرد و بدون نقطه و اعجام نوشته
مى‏شد و اعجام كه به معناى نقطه گذارى است، بعد از يكى ـ دو قرن، از نزول قرآن رواج يافته است؟ از اين‏رو
در فواتحى مانند «حم» و «يس» و «طس» و نظاير آن‏ها كه روى هم در چهارده صورت مختلف در آغاز 29 سوره
قرار دارند، نمى‏توان و نبايد مثلاً شكل «ح» را فقط مخصوص لفظ «ح» دانست، بلكه بنابر شرح فوق، دلالت آن
بر دو حرف و دو لفظ «ح» و «خ» هم مسلم و آشكار است و اين قاعده درباره تمام حروف مهمله فواتح كه حالت
معجم نيز براى آنها متصور، مى‏باشد، صادق است.»

مبناى ياد شده ايشان از اساس باطل و ويران‏گر نظريه ارائه شده بر مبناى آن است. توضيح اين كه: ما
مى‏پذيريم كه كتابت و نگارش قرآن در زمان نزول وحى، خيلى ابتدايى و بسيط بوده و حروف نقطه‏دار مانند
حروف بى‏نقطه نوشته شده است؛ ولى شما از كجا متوجه شديد كه حروف نقطه‏دار مانند حروف بى‏نقطه تلفظ
مى‏شده است؟ بى‏گمان اين نقص به كتابت محدود است و به قرائت و تلفظ سرايت نمى‏كند؛ چرا كه اگر قرائت
هم در سين و شين يكى بود، در آن صورت الفبا و ساختار زبان عربى با آنچه ما از زبان عربى مى‏شناسيم به كلى
فرق مى‏كرد.

بنابراين، باتوجه به باطل بودن مبنا، نظريه ايشان از اساس باطل است، لذا؛ خود را از تطبيق اين تئورى و
بررسى ريز موارد آن بى‏نياز مى‏دانيم، هر چند ايشان در جاى جاى اين تحقيق، با گردش‏هاى گوناگون، خود را به
آب و آتش زده است تا به مضرب 19 دست يابد؛ براى مثال در محاسبه «الم» و «الر» وقتى به نتيجه مطلوب
نمى‏رسد، اين شكست را به گردن تغيير رسم‏الخط «الف» مى‏اندازد، و در اين‏باره مى‏نويسد: «الف تنها حرفى
است كه دچار دگرگونى و حذف و تبديل بى‏رويه شده است؛ لذا انجام يك محاسبه دقيق و قابل اعتماد
امكان‏پذير نيست. مدتى طولانى همچنان با تأسفى عميق از اين خطاى نگارش و سهل‏انگارى گذشتگان سپرى
شد، تا اين كه يك روز طرح تازه‏اى درباره فواتح، به نظرم رسيد كه به تدريج پس از محاسبات عديده و
آزمايش‏هاى گوناگون به مرحله ثبوت رسيد و معلوم گرديد كه حروف ديگر اين فواتح سيزده گانه، مستقلاً و
بدون «الف» نيز داراى همان نقش شگفت رياضى است.»!!

همچنين رفتار دوگانه ايشان را در «كهيعص» و «يس» و حذف موقتى حرف «ن» مى‏توان يافت كه از پرداختن
به آن و موارد ديگر خوددارى مى‏كنيم.[8]

د. نظريه «عبدالله اريك» در مقاله «بسم اللّه المفقودة»

نويسنده‏اى كانادايى به نام «عبدالله اريك» در مقاله‏اى با عنوان «بسم اللّه المفقودة» ادعا كرده كه نبودن
بسمله در صدر سوره توبه بسيار حكيمانه و از معجزات قرآن است. ايشان مى‏نويسد:

«اگر براى هر بسم اللّه كدى مركب از شماره سوره و شماره آيه قرار دهيم و مجموع اين اعداد را جمع كنيم،
به عدد 68191 مى‏رسيم كه دقيقاً مضرب صحيحى از عدد 19 مى‏باشد.» سپس مى‏گويد:

«در سوره حمد «بسم اللّه» شماره 1 را به خود اختصاص داده، ولى در سوره‏هاى ديگر «بسم اللّه» شماره آيه
ندارد؛ لذا عدد صفر را به عنوان شماره آيه اين قبيل «بسم اللّه»ها در نظر مى‏گيريم.»[9] براين اساس «بسم اللّه»
سوره حمد 11 و سوره بقره 20 و سوره نمل 270 و بسم اللّه آيه 30، 2730 مى‏باشد.

اين نظريه، گذشته از سخنى كه در شماره «بسم اللّه» در بين است ـ همه بسم‏الله‏ها آيه اول به شمار مى‏روند و
شماره‏گذارى رسم‏الخط عثمان‏طه ملاك معتبرى نيست و در بسمله سوره حمد نيز بين اهل سنت اختلاف
است ـ بر فرض صحت شماره‏گذارى رسم‏الخط عثمان طه، باز نبايد به جاى بسمله‏ها عدد صفر را قرار داد؛ زيرا
وقتى بسمله آيه مستقل به شمار نرود، شماره آن صفر نيست. بلكه اصلاً شماره‏اى ندارد؛ براى مثال شماره
بسمله سوره نمل (270) بايد 27 باشد؛ يعنى صفر نيز خود يك عدد و شماره است و در محاسبات تأثير
بسيارى مى‏گذارد و اين خطايى زير بنايى است و محاسبات را غير قابل قبول مى‏سازد.

گفتنى است كه محاسبات عبدالله اريك از طولانى‏ترين محاسبات در زمينه اعجاز عددى قرآن است كه گاه
اعدادى با 73 رقم به دست داده است كه به گفته او، مضرب عدد 19 مى‏باشد.[10]



[1]. دكتر رشاد خليفه، قرآن‏پژوه مصرى و مترجم قرآن به انگليسى و مبتكر نظريه اعجاز عددى قرآن است. او داراى درجه دكترا در رشته مهندسى سيستم‏هاست. وى مدتى براى سازمان ملل متحد در قسمت سازمان خواربار جهانى موسوم به «فائو» كاركرد و پس از آن در دانشگاه «آريزونا» واقع در «توسان» ايالت آريزونا به كار تدريس مشغول شد. رشاد خليفه در سال 1357 ش/ 1978م مؤسسه تبليغى «روح حق» را با كمك جمعى از مسلمانان در شهر «توسان» بنيان گذاشت و همراه با سخنرانى «اين محل و ديگر مكانها و مجلس‏ها، سعى در تبليغ دين مبين اسلام داشت و محور كار خود را قرآن قرار داد. از آثار او، ترجمه تفسيرى از قرآن به زبان انگليسى در 12 جلد است كه به نام «ترجمه استاندارد انگليسى از قرآن كريم» عرضه داشت. ر.ك: دانشنامه قرانى و قرآن‏پژوهى، مدخل «رشاد، خليفه».

 [2]. ر.ك: سايت اينترنتى مركز جهانى اطلاع‏رسانى آل‏البيت، مقاله «اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن» نوشته مرحوم حجة الاسلام عباس
يزدانى. WWW. al-shia. com/ html/ far/ Main/ index.htm/ quran&

 [3]. اعجاز قرآن، رشاد خليفة، ترجمه سيد محمدتقى آيت‏الهى، ص 271، انتشارات دانشگاه شيراز، 1365. [4]. همان، ص 271 ـ 272.

 [5]. غرائب القرآن، نيشابورى، ج 1، ص 32 ـ 40، مطبعه مصطفى البابى، قاهره؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج 1، ص 417 ـ 432، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.

 [6]. شخص ديگرى نيز به نام «عبدالرزاق نوفل» در اين‏باره با انتشار كتابى در سه جلد با نام «الاعجاز العددى للقرآن الكريم»، انبوهى از آمارهايى از
اين دست ارائه كرده است.

 [7]. ر.ك: سايت اينترنتى مركز جهانى اطلاع‏رسانى آل‏البيت، همان.

 [8]. براى آگاهى بيشتر ر.ك: همان.

 [9]. همان

 [10]. همان.