تفسیر موضوعی

پیش‌تر در پستی (تفسیر ترتیبی- موضوعی) در باره تفسیر موضوعی سخن گفتیم. در این پست بیشتر به این مسئله می‌پردازیم و تفاوت آن را با تفسیر قرآن به قرآن بازخواهیم گفت.
در باره تفسیر موضوعی تعاریف مختلفی بیان شده است. آقای کاظم قاضی‌زاده در روش‌شناسی تفسیر موضوعی قرآن هفت تعریف از امین خَولی, شهید صدر, عبدالستار سعید, احمد جمال عَمری,  مصطفی مسلم, سیدهدایت جلیلی و محمد غزالی مطرح کرده است. خود وی نیز پس از نقل تعریف‌های دیگران, تعریفی ارائه کرده است:‌ «کوشش در جهت فهم معنای جمعی و اهداف و مقاصد سوره‌های قرآنی و تبیین نظرنهایی قرآن در باره مفاهیم قرآنی و نظریه‌های اعتقادی و اجتماعی و دیگر حوزه‌هایی که قرآن کریم به آن‌ها پرداخته است.» (ص 19)
سپس وی به اقسام و در واقع به سطوح مختلف تفسیر موضوعی می‌پردازد و به سه قسم ذیل اشاره می‌کند: 
1. تفسیر موضوعی سوره‌های قرآن کریم که در آن یک سوره از قرآن به صورت یک موضوع در نظر گرفته شده و تعاملات آیات با یکدیگر و با محور اصلی سنجیده می‌شود. 
2.تفسیر موضوعی واژگان یا مفاهیم قرآنی که در آن واژگان و مفاهیم قرآنی مورد توجه قرار می‌گیرند.
3. تفسیر موضوعی نظریه‌پردازانه که در آن مفسر به کشف نظریه‌های قرآنی در حوزه معارف بشری, الهی, زندگی اجتماعی و سیاسی و ... می‌پردازند.
وی سپس به تفاوت تفسیر موضوعی با تفسیر قرآن به قرآن پرداخته و می‌گوید: تفسیر قرآن به قرآن مرحله ساده‌تری از تفسیر موضوعی است که در آن از آیات دیگر قرآن در حل مبهمات یک آیه استفاده می‌شود.
نقد و بررسی
تعریف تفسیر موضوعی ایشان بسا از دیگر تعاریف مناسب‌تر باشد, لیکن بیشتر به تعریف مصداقی شبیه است و ذکر موارد خاص در حقیقت به سطوح تفسیر اشاره دارد که به نظر می‌رسد در تعریف ذکر آن‌ها ضرورتی ندارد. در تعریف تفسیر موضوعی می‌توان گفت: بررسی دیدگاه قرآن در باره موضوعی قرآنی بدون تمرکز بر یک آیه خاص و قرائن آن. 
بر اساس این تعریف, تفاوت تفسیر موضوعی با تفسیر قرآن به قرآن به قرار ذیل است: در تفسیر قرآن به قرآن هرچند به آیات مرتبط با موضوع یک آیه یا فرازی از یک آیه تمسک و استناد می‌شود, لیکن بحث بر مدار یک آیه پیش می‌رود و گذشته از این در غالب موارد, همه ابعاد یک موضوع به بحث گذاشته نمی‌شود بلکه تنها ابعادی که آیه محوری طلب می‌کند, مورد جستجو و مداقّه قرار می‌گیرد, در حالی که در تفسیر موضوعی جامعیت در بررسی دیدگاه قرآن موضوعیت دارد و محدود به ابعاد یک آیه نیست مگر آیه خود جامعیت داشته باشد. 
مع الوصف می‌توان تفسیرهای قرآن به قرآن برخی آیات را مصداقی از تفسیر موضوعی به شمار آورد.

تفسیر ترتیبی- موضوعی

تفسیر ترتیبی- موضوعی

چندی پیش در جمع دوستان قرآن پژوه بر سر این مطلب که موسوعه آیات الاحکام جزو تفاسیر موضوعی تلقی می شود یا ترتیبی سخن به میان آمد. به طور طبیعی غالب اعضای جلسه طرفدار موضوعی بودن آن بودند, هرچند برخی از اعضا بر این باور بودند که روش اهل تسنن در آیات الاحکام را می توان ترتیبی تلقی کرد. در آن جلسه مجالی برای تفصیل نبود لیکن در این پست می خواهم مطلب را با مثال کمی بیشتر توضیح دهم تا ابهام نام گذاری ها بیشتر روشن شود.

مثال اول: فرض کنیم ما می خواهیم کتابی در باره «ولایت اهل البیت ع در قرآن»‌ تدوین کنیم.

روش اول: برای این کار به سراغ تفسیر المیزان می رویم و تفاسیر مربوط به چند آیه از آیات ولایت را کپی کرده و در این کتاب پشت سر هم قرار داده و کتاب را به این ترتیب جمع آوری می کنیم. اینک این کتاب را موضوعی تلقی کنیم یا ترتیبی؟

روش دوم: فرض کنید همان کتاب یعنی «ولایت اهل البیت ع در قرآن» را با شیوه ذیل تدوین می کنیم:

فصل اول:‌ کلیات (مفهوم شناسی: ولایت, اهل البیت, و ...)

فصل دوم: آیات مربوط به اهل البیت ع

فصل سوم: ویژگی های قرآنی اهل البیت ع

فصل چهارم: شبهات قرآنی مربوط به آیات مربوط اهل البیت ع

بی‌تردید این کتاب را همگان موضوعی تلقی می کنند.

مثال دوم: نماز در قرآن

روش اول: جمع آوری تفسیر چند آیه از آیات مربوط به نماز و چینش آن‌ها ذیل هم.

در این روش در هر آیه همه مطالب آیه بحث می شود و اساسا تدوین کتاب به این شکل است که تفسیر چند آیه انتخابی از آیات مربوط به نماز را از تفسیر المیزان یا تفسیر دیگری انتخاب کرده و در کنار هم قرار می دهیم.

روش دوم: ما فصول کتاب را به این ترتیب چینش کنیم:

فصل اول:‌ مفهوم شناسی

فصل دوم: شمار آیات مربوط به نماز

فصل سوم: نماز در ادیان دیگر

فصل چهارم: فلسفه نماز

فصل پنچم: ویژگی های نماز مقبول

فصل ششم:‌ ....

در این کتاب, آیات مرتبط با هر فصل بررسی می شود و تنها فرازهای مرتبط با بحث تفسیر می شود. برای مثال، در بسیاری از آیات مربوط به نماز,‌ زکات هم وجود دارد، لیکن در این کتاب هیچ اثری از آن یافت نمی شود جز حضور در آیات.

روشن است در روش نخست, روش ترتیبی یعنی نگاه جزیره‌ای و بافتی حاکم است و تفسیر هر آیه در عین این که در زیر مجموعه خود با تفسیر آیات دیگر متباین نیست,‌ آیات لزوما مکمل هم نیز نخواهند بود؛ یعنی مثلا اهمیت نماز ممکن است در چند آیه بحث شود و اگر کسی بخواهد یک بحث مانند اهمیت نماز را دنبال کند,‌ باید همه کتاب را بخواند.

و در روش دوم نگاه کلی و ساختاری است. در این روش،‌ هر فصلی عهده دار تأمین یک بخش از نظام و ساختار کلی حاکم بر کل کتاب است و محتوای فصول متباین و مکمل هم‌اند.  

اکنون ما روش اول را موضوعی بنامیم یا ترتیبی؟ شاید بتوان از نام جدید «تفسیر ترتیبی- موضوعی» بهره برد.