859) پس از شهادت سيّد الشهدا/3
۳/۱ تاراج كردن خيمهها و غارت اموال دختران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
٢٠١٥. أنساب الأشراف: مردم به سوى سُرخاب و جامههاى گرانبها و شتران رفتند و آنها را به تاراج بردند. رُحَيل بن زُهَير جُعفى، جرير بن مسعود حضرمى و اسَيد بن مالك حَضرَمى، بيشترِ اين جامهها را بردند و ابو الجَنوب جُعفى، شترى را برد كه با آن، آب مىكشيد و نامش را حسين نهاده بود....
مردم، چادرهاى زنان را از روى آنان مىكشيدند كه عمر بن سعد، آنان را از اين كار، منع كرد و آنان دست برداشتند.
أنساب الأشراف: مالَ النّاسُ عَلَى الوَرسِ وَالحُلَلِ وَالإِبِلِ، فَانتَهَبوها، و أخَذَ الرُّحَيلُ بنُ زُهَيرٍ الجُعفِيُّ وجَريرُ بنُ مَسعودٍ الحَضرَمِيُّ واُسَيدُ بنُ مالِكٍ الحَضرَمِيُّ أكثَرَ تِلكَ الحُلَلِ وَالوَرسِ، و أخَذَ أبُو الجَنوبِ الجُعفِيُّ جَمَلاً كانَ يُستَقى عَلَيهِ الماءُ، وسَمّاهُ حُسَينا!!...
جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ، فَمَنَعَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن ذلِكَ، فَأَمسَكوا. . أنساب الأشراف: ج ٣ ص ٤٠٩.
تذکر
مطابق نقل انساب الاشراف ملعونین شروع کردند پوشش زنان را از آنان بگیرند ولی وقتی زنها با سربازان و حرامیان درگیر شدند، عمر سعد که از قرار دادن پیروزی خود در خطر درگیری جدید هراس داشت و از آن اجتناب میکرد و یا به هر دلیل دیگر، دستور میدهد پوشش خانمها را به آنها برگردانند؛ از این رو حداقل از کربلا تا کوفه زنها پوشش داشتهاند. عجیب است که چرا این گزارش مهم در برگزیده دانشنامه نیامده است!!
۴۸۷. تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف، از امام صادق عليه السلام -: مردم به سوى سُرخاب و جامههاى گرانبها و شتران رفتند و آنها را تاراج كردند.
مردم به سوى حسين عليه السلام و اثاث و وسايل كاروان، هجوم آوردند و حتّى براى گرفتن پوشش روى زنان نيز، با آنها درگير مىشدند و چون چيره مىشدند، آن را مىبردند.[1048]
۴۸۸. البداية و النهاية - به نقل از حُمَيد بن مسلم -: مردم، همه اموال نقد و غير نقد حسين عليه السلام را ميان خود، تقسيم كردند، حتّى آنچه را در خيمه بود و لباسهاى تميز [يا رويينِ] زنان را.[1049]
۴۸۹. الأمالى، صدوق - به نقل از فاطمه، دختر امام حسين عليه السلام -: اوباش، به خيمه ما وارد شدند. من كه دخترى خردسال بودم، دو خلخال طلا بر پاهايم داشتم. مردى خلخالها را از پاهايم بيرون مىكشيد و مىگريست.
گفتم: چرا مىگريى، اى دشمن خدا؟
گفت: چگونه نگِريم، در حالى كه زيور دختر پيامبر خدا را بر مىدارم؟!
گفتم: [خُب،] بر ندار!
گفت: مىترسم كسى جز من بيايد و آن را بردارد!
آنان آنچه را هم كه در خيمههاى بر پا شده، به چشم مىخورْد، به تاراج بردند و حتّى روپوشهايى را كه خود را با آنها پوشانده بوديم، از رويمان كشيدند و بردند.[1050]
۴۹۰. الملهوف: مردم در تاراج خيمههاى خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و نور چشم زهراى بتول، بر هم پيشى جستند، تا آن جا كه پوشش زنان را نيز از رويشان كشيدند. دختران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و زنان امام حسين عليه السلام از خيمهها بيرون آمدند و با هم به گريه و زارى پرداختند و در فراق حاميان و دوستدارانشان، ناله سر دادند.
حميد بن مسلم گفته است: ديدم كه زنى از بنى بكر بن وائل، همراه همسرش، ميان ياران عمر بن سعد بود و هنگامى كه ديد مردم به زنان حسين عليه السلام در خيمههايشان هجوم بردهاند و اموال آنان را بر مىدارند، او نيز شمشيرى گرفت و به سوى خيمهها آمد و گفت: «اى خاندان بكر بن وائل! آيا اموال دختران پيامبر خدا تاراج مىشود [و شما كارى نمىكنيد]؟! حكومت، جز از آنِ خدا نيست. براى خونخواهى پيامبر خدا [به پا خيزيد]!»؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جايگاهش باز گرداند.[1051]
[0] محمدی ریشهری، محمد، گزیده شهادت نامه امام حسین علیه السلام بر پایه منابع معتبر، صفحه: ۶۶۹، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1391 ه.ش.
[1048] مالَ النّاسُ عَلَى الوَرسِ وَالحُلَلِ وَالإِبِلِ، وَانتَهَبوها.
قالَ: ومالَ النّاسُ عَلى نِساءِ الحُسَينِ عليه السلام وثَقَلِهِ ومَتاعِهِ، فَإِن كانَتِ المَرأَةُ لَتُنازَعُ ثَوبَها عَن ظَهرِها حَتّى تُغلَبَ عَلَيهِ، فَيُذهَبَ بِهِ مِنها ۴۹۰ (تاريخ الطبرى: ج ۵ ص ۴۵۳، الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۵۷۳).
[1049] تَقاسَمَ النّاسُ ما كانَ مِن أموالِهِ وحَواصِلِهِ، وما في خِبائِهِ حَتّى ما عَلَى النِّساءِ مِنَ الثِّيابِ الطّاهِرَةِ ۴۹۱ (البداية والنهاية: ج ۸ ص ۱۸۸).
[1050] دَخَلَتِ الغاغَةُ عَلَينَا الفُسطاطَ، وأنَا جارِيَةٌ صَغيرَةٌ، وفي رِجلَيَّ خَلخالانِ مِن ذَهَبٍ، فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الخَلخالَينِ مِن رِجلَيَّ، وهُوَ يَبكي.
فَقُلتُ: ما يُبكيكَ، يا عَدُوَّ اللَّهِ؟ فَقالَ: كَيفَ لا أبكي وأنَا أسلُبُ ابنَةَ رَسولِ اللَّهِ؟
فَقُلتُ: لا تَسلُبني!
قالَ: أخافُ أن يَجيءَ غَيري فَيَأخُذَهُ!
قالَت: وَانتَهَبوا ما فِي الأَبنِيَةِ حَتّى كانوا يَنزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورِنا ۴۹۲ (الأمالى، صدوق: ص ۲۲۸ ش ۲۴۱، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۸۲ ش ۹).
[1051] تَسابَقَ القَومُ عَلى نَهبِ بُيوتِ آلِ الرَّسولِ وقُرَّةِ عَينِ الزَّهراءِ البَتولِ، حَتّى جَعَلوا يَنتَزِعونَ مِلحَفَةَ المَرأَةِ عَن ظَهرِها، وخَرَجَ بَناتُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وحَريمُهُ يَتَساعَدنَ عَلَى البُكاءِ، ويَندُبنَ لِفِراقِ الحُماةِ وَالأَحِبّاءِ. فَرَوى حُمَيدُ بنُ مُسلِمٍ، قالَ: رَأَيتُ امرَأَةً مِن بَني بَكرِ بنِ وائِلٍ كانَت مَعَ زَوجِها في أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَلَمّا رَأَتِ القَومَ قَدِ اقتَحَموا عَلى نِساءِ الحُسَينِ عليه السلام في فُسطاطِهِنَّ، وهُم يَسلُبونَهُنَّ، أخَذَت سَيفاً وأقبَلَت نَحوَ الفُسطاطِ، وقالَت: يا آلَ بَكرِ بنِ وائِلٍ، أتُسلَبُ بَناتُ رَسولِ اللَّهِ؟! لا حُكمَ إلّا للَّهِِ، يا لَثاراتِ رَسولِ اللَّهِ! فَأَخَذَها زَوجُها فَرَدَّها إلى رَحلِهِ ۴۹۳ (الملهوف: ص ۱۸۰، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۵۸).
۴۹۱. تاريخ الطبرى - به نقل از حميد بن مسلم -: به على بن الحسين، علىِ كوچكتر [از على اكبر] رسيدم. او بيمار بود و در بستر افتاده بود. شمر بن ذى الجوشن، با پيادگانِ همراهش رسيد. آنان گفتند: آيا اين را نكشيم؟
من گفتم: سبحان اللَّه! كودكان را بكشيم؟! اين، يك بچّه است.
پيوسته اين، كارم بود و هر كس را كه مىآمد، از او دور مىكردم، تا آن كه عمر بن سعد آمد و گفت: هيچ كس وارد خيمه اين زنان نشود. كسى به اين جوان بيمار نيز كارى نداشته باشد. هر كس كه چيزى از وسايل اينان برداشته، به ايشان برگرداند.
امّا به خدا سوگند، كسى چيزى بر نگرداند.
على بن الحسين عليه السلام به من فرمود: «خير ببينى، كه - به خدا سوگند - خداوند، شر را با سخن تو، از من دور ساخت!».[1052]
۴۹۲. الإرشاد - به نقل از حميد بن مسلم -: به خدا سوگند، مىديدم كه با زنى از همسران و دختران و خاندان امام حسين عليه السلام درگير مىشوند و لباسش را از رويش مىكشند و چون چيره مىشوند، آن را مىبرند.[1053]
[1052] اِنتَهَيتُ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ الأَصغَرِ عليهم السلام، وهُوَ مُنبَسِطٌ عَلى فِراشٍ لَهُ، وهُوَ مَريضٌ، وإذا شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ في رَجّالَةٍ مَعَهُ يَقولونَ: ألا نَقتُلُ هذا؟
قالَ: فَقُلتُ: سُبحانَ اللَّهِ! أنَقتُلُ الصِّبيانَ، إنَّما هذا صَبِيٌّ.
قالَ فَما زالَ ذلِكَ دَأبي أدفَعُ عَنهُ كُلَّ مَن جاءَ، حَتّى جاءَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ، فَقالَ: ألا لا يَدخُلَنَّ بَيتَ هؤُلاءِ النِّسوَةِ أحَدٌ، ولا يَعرِضَنَّ لِهذَا الغُلامِ المَريضِ، ومَن أخَذَ مِن مَتاعِهِم شَيئاً فَليَرُدَّهُ عَلَيهِم؛ قالَ: فَوَ اللَّهِ، ما رَدَّ أحَدٌ شَيئاً.
قالَ: فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: جُزيتَ مِن رَجُلٍ خَيراً، فَوَ اللَّهِ، لَقَد دَفَعَ اللَّهُ عَنّي بِمَقالَتِكَ شَرّاً ۴۹۴ (تاريخ الطبرى: ج ۵ ص ۴۵۴، مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۲ ص ۳۸).
[1053] فَوَ اللَّهِ، لَقَد كُنتُ أرَى المَرأَةَ مِن نِسائِهِ وبَناتِهِ وأهلِهِ تُنازَعُ ثَوبَها عَن ظَهرِها حَتّى تُغلَبَ عَلَيهِ، فَيُذهَبَ بِهِ مِنها ۴۹۵ (الإرشاد: ج ۲ ص ۱۱۲، إعلام الورى: ج ۱ ص ۴۶۹).