به باور نگارنده یکی از تحریف های عاشورا، عریان کردن کامل سید الشهداء است.

پیش از بررسی مطلب، به طور کلی عرض می کنم که ذاکران اهل بیت- علیهم السلام- باید نسبت به مصیبت هایی که نوعی خواری را گزارش می کنند، با دقت و احتیاط عمل کنند. در خصوص مطلب مورد بحث، مجموع قرائن نشان می دهد که مسئله به گونه دیگری بوده و حضرت به طور کامل عریان نشده است. نگارنده برای روشن شدن مطلب چند نص را مهم مورد توجه قرار می دهد:

نص اول:

المناقب لابن شهر آشوب : ثُمَّ قالَ [الإِمامُ الحُسَينُ عليه السلام ] : اِيتونى بِثَوبٍ لا يُرغَبُ فيهِ ، ألبَسهُ غَيرَ ثِيابى ؛ لا اُجَرَّدُ ، فَإِنّى مَقتولٌ مَسلوبٌ . فَأَتَوهُ بِتُبّانٍ فَأَبي أن يَلبَسَهُ وقالَ : هذا لِباسُ أهلِ الذِّمَّةِ ، ثُمَّ أتَوهُ بِشَيءٍ أوسَعَ مِنهُ ـ دونَ السَّراويلِ وفَوقَ التُّبّانِ ـ فَلَبِسَهُ) المناقب لابن شهرآشوب : ج ٤ ص ١٠٩ )اهل الذمّة : هم الكفار الذي يعيشون في ظل الدولة الاسلامية و في كنفها و حمايتها و لكن الظاهر أنّ الصواب في هذه الكلمة ـ مع أخذ المصادر الاُخرى بنظر الاعتبار ـ هو «الذلّة» لا «الذمّة» .

ترجمه: المناقب ، ابن شهرآشوب : آن گاه امام حسين عليه السلام فرمود : «لباسى برايم بياوريد كه كسى به آن رغبت نكند و زيرِ لباس هايم بپوشم تا برهنه ام نكنند ؛ چرا كه من كشته مى شوم و لباس و سلاحم را مى بَرند» .

براى امام عليه السلام ، شلواركى آوردند ؛ امّا نپذيرفت و فرمود : «اين، لباس اهل ذِمّه (١) است». سپس ، لباسى بلندتر را كه از شلوار ، كوتاه تر و از شلوارك ، بلندتر بود ، آوردند و امام عليه السلام ، آن را پوشيد ..

نقد و بررسی

با توجه به این که امام خود  بر اساس عادت عرب- که زره و لباس مقتول را برای خود بر می داشتند- خبر می دهد که مسلوب خواهد بود، اگر مراد از مسلوب، مسلوب کامل است، چه فایده ای در طلب پیراهن کهنه که در آن طمع نکنند، وجود داشت؟

-----------------------------------------------------

نص دوم: مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمى : ثُمَّ تَقَدَّمَ الأَسوَدُ بنُ حَنظَلَةَ ، فَأَخَذَ سَيفَهُ ، وأخَذَ جَعوَنَةُ الحَضرَمِىُّ قَميصَهُ ، فَلَبِسَهُ فَصارَ أبرَصَ ، وسَقَطَ شَعرُهُ ... وأخَذَ سَراويلَهُ بَحيرُ بنُ عَمرٍو الجَرمِىُّ ، فَصارَ زَمِنا مُقعَدا مِن رِجلَيهِ ، وأخَذَ عِمامَتَهُ جابِرُ بنُ يَزيدَ الأَزدِىُّ ، فَاعتَمَّ بِها ، فَصارَ مَجذوما ، وأخَذَ مالِكُ بنُ نَسرٍ الكِندِىُّ دِرعَهُ ، فَصار مَعتوها ... وأخَذَ قَيسُ بنُ الأَشعَثِ قَطيفَةً لِلحُسَينِ عليه السلام كانَ يَجلِسُ عَلَيها ، فَسُمِّىَ لِذلِكَ قَيسَ قَطيفَةٍ ، وأخَذَ نَعلَيهِ رَجُلٌ مِنَ الأَزدِ ، يُقالُ لَهُ : الأَسوَدُ ... . 
وقالَ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ عَمّارٍ : رَأَيتُ عَلَي الحُسَينِ عليه السلام سَراويلَ تَلمَعُ ساعَةَ قُتِلَ ، فَجاءَ أبجَرُ بنُ كَعبٍ ، فَسَلَبَهُ وتَرَكَهُ مُجَرَّدا ، وذَكَرَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ : أنَّ يَدَى أبجَرَ بنِ كَعبٍ كانَتا يَنضَحانِ الدَّمَ فِى الشِّتاءِ ، ويَيبَسانِ فِى الصَّيفِ كَأَنَّهُما عودٌ .

مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٧ و٣٨ ، الفتوح : ج ٥ ص ١١٩ وفيه «جعفر بن الوبر الحضرمي» و «يحيى بن عمرو الحرمي» و «مالك بن بشر الكندي» ، وليس فيه ذيله من «وقال عبيد اللّه » ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج ٤ ص ٥٧ وفيه بزيادة : «وأخذ ثوبه جعوبة بن حوية الحضرمي ولبسه ، فتغيّر وجهه وحصّ شعره ، وبرص بدنه» بعد «مجذوما» وفيهما «جابر بن زيد الأزدي» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ٣٠١ .

ترجمه: مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : آن گاه ، اَسوَد بن حَنظله پيش آمد و شمشير حسين عليه السلام را برداشت . جَعوَنه حَضرَمى ، پيراهن ايشان را برداشت و آن را پوشيد و پيسى گرفت و مويش ريخت . . . . بَحير بن عمرو جَرمى ، شلوار ايشان را برداشت و از دو پا فلج و زمينگير شد . جابر بن يزيد اَزْدى ، عمامه ايشان را برداشت و آن را به سر خود پيچيد و خوره گرفت . (١) مالك بن نَسر كِندى ، زره ايشان را برداشت و كم عقل گرديد ... . قيس بن اشعث ، قطيفه حسين عليه السلام را كه بر آن مى نشست ، برداشت و از اين رو ، قيسِ قطيفه ناميده شد و مردى از اَزْد به نام اسود نيز كفش هاى ايشان را برداشت ... . 
عبيد اللّه بن عمّار مى گويد : ديدم شلوار حسين ، به هنگام شهادتش مى درخشد و اَبجَر بن كعب آمد و آن را برداشت و ايشان را برهنه رها كرد . 
محمّد بن عبد الرحمان نيز گفته است كه از دستان ابجر بن كعب ، در زمستان ، خون مى آمد و در تابستان نيز دستانش مانند چوب ، خشك مى شد .

نقد و بررسی

سؤال من این است که : «تلمع= می درخشید» در هنگام شهادت یعنی چه؟ مگر طبق نص قبلی حضرت شلوار کهنه نپوشیده بود؟ مگر شلوار ایشان آغشته به خون و پر از تیر نبود؟ پس درخشیدن و تر و تمیز بودن شلوار هنگام شهادت به چه معناست؟ آیا اصلا می توان تصور کرد که شلواری در چنین شرایطی که سراسر بدن حضرت آغشته به خون بدن مبارک ایشان است، بدرخشد؟ مشکل دیگر این است که در روایت تاریخی دیگری به نقل طبقات کبری، برداشتن شلوار به شخص دیگری به نام بَحير بن عمرو جَرمى (مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٧ و٣٨ ) و نیز فرد ثالثی به نام بَحرُ ابنُ كَعبٍ التَّميمِيُّ نسبت داده شده است. اگر کسی بگوید این ها یک نفرند و اشتباه در اسم است (که البته چنین توجیهی از نظر علمی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست ) می گوییم: آیا اشتباه در اسم ، اشتباه در دیگر بندها را به ذهن نمی رساند، آن هم با قرائنی که در ادامه می آید؟ آیا این احتمال قوت نمی گیرد که این افراد ملعون به خیمه حضرت حمله کرده و اثاث شخصی حضرت را غارت کرده باشند؟ روایت زیر این احتمال را قوت می بخشد: 

نص سوم: الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ عليه السلام انتُهِبَ ثَقَلُهُ ، فَأَخَذَ سَيفَهُ القَلانِسُ النَهشَلِيُّ ، وأخَذَ سَيفا آخَرَ جُمَيعُ بنُ الخلقِ الأَودِيُّ ، وأخَذَ سَراويلَهُ بَحرُ ـ المَلعونُ ـ ابنُ كَعبٍ التَّميمِيُّ ، فَتَرَكَهُ مُجَرَّدا ، وأخَذَ قَطيفَتَهُ قَيسُ بنُ الأَشعَثِ بنِ قَيسٍ الكِندِيُّ ، فَكانَ يُقالُ لَهُ : قَيسُ قَطيفَةٍ ، وأخَذَ نَعلَيهِ الأَسوَدُ بنُ خالِدٍ الأَودِيُّ ، وأخَذَ عِمامَتَهُ جابِرُ بنُ يَزيدَ ، وأخَذَ بُرنُسَهُ ـ وكانَ مِن خَزٍّ ـ مالِكُ بنُ بَشيرٍ الكِندِيُّ .(الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج ١ ص ٤٧٩ ، الردّ على المتعصّب العنيد : ص ٤٠ نحوه وفيه «الفلافس النهشلي» و «جابر بن زيد» .) ترجمه: هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد ، وسايلش را به تاراج بردند . قَلانِس نَهْشَلى و جُمَيع بن خلق اَوْدى ، هر كدام ، يكى از شمشيرهاى ايشان را به تاراج بردند و بحر بن كعب تميمى ملعون ، شلوار ايشان را برداشت و ايشان را برهنه نهاد . قيس بن اشعث بن قيس كِندى نيز قطيفه ايشان را برد و از اين رو ، به او قيسِ قطيفه مى گفتند . اَسوَد بن خالد اَوْدى ، كفش هاى ايشان را برد و جابر بن يزيد ، عمامه ايشان و مالك بن بشير كِندى نيز كلاه خز ايشان را به غارت برد .

نقد و بررسی

مگر حضرت با دو شمشیر می جنگیده که «هر كدام ، يكى از شمشيرهاى ايشان را به تاراج بردند»؟ مگر عادت عرب این نبود که هر کس طرف مقابل را می کشت، لباس های او را برای خود بر می داشت؟ پس چطور لباس ها و غنائم سید الشهداء این گونه تقسیم شد؟ آیا از این مطلب نمی توان احتمالی را که دادیم (که دزدیدن شلوار از مثلا صندوق وسائل شخصی امام در خیمه آن حضرت بوده و نه میدان جنگ) و قرائنی بر آن دلالت دارد، درست تلقی کنیم؟

 

------------------------------------------------------------

نص چهارم: الإرشاد : ثُمَّ أقبَلوا عَلى سَلبِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَأَخَذَ قَميصَهُ إسحاقُ بنُ حَيوَةَ الحَضرَمِيُّ ، وأخَذَ سَراويلَهُ أبجَرُ بنُ كَعبٍ ، وأخَذَ عِمامَتَهُ أخنَسُ بنُ مَرثَدٍ ، وأخَذَ سَيفَهُ رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ ، وَانتَهَبوا رَحلَهُ وإبِلَهُ وأثقالَهُ ، وسَلَبوا نِساءَهُ . (الإرشاد : ج ٢ ص ١١٢ ؛ إعلام الورى : ج ١ ص ٤٦٩...)ترجمه: سپس به تاراج كردن وسايل امام حسين عليه السلام روى آوردند . اسحاق بن حَيوه حَضْرَمى ، پيراهن امام عليه السلام و اَبجَر بن كعب ، شلوار ايشان و اَخنَس بن مَرثَد ، عمامه ايشان و مردى از بنى دارِم ، شمشير ايشان را به تارج برد . اثاث و شتران و وسايل سفر امام عليه السلام و حتّى زيورآلات زنان ايشان را نيز غارت كردند .

نقد و بررسی

در این روایت نیز همان اشکال روایت پیشین مشاهده می شود. البته اگر این اشکال را نپذیریم که سراویل (چند شلوار) جمع سروال است و بگوییم از سراویل (جمع) مفرد اراده شده است، ولی اگر بپذیریم آن گاه خود  این قرینه ای می باشد که آن ها موارد یاد شده را از خیمه حضرت به غارت برده اند! 

-------------------------------------

مؤید سخن ما این است که حضرت زینب کبرا- سلام الله علیها- در سخنان مشهور خود و نیز ام کلثوم - دختر امام حسین (ع) [یا خواهر امام، با تفصیلی که در ادامه آمده ]- از عباراتی مانند «مسلوب العمامة و الرداء» و «قَد سُلِبَ العِمامَةَ وَالرِّداءَ» استفاده کرده اند. 

نگاه عرف به واقعه:

چه بسا بتوان برخی نصوص (و نه همه آن‌ها را) را این گونه رمزگشایی کرد که سرقت لباس های مهم یک شخص به منزله عریان کردن او است؛ مثلا گفته می شود: در مسیر گیر دزدها افتادم و لختم کردند؛ یعنی هرچه داشتم را دزدیدند و آس و پاس رهایم کردند.

نکته مهم این که:

اگر بر فرض حضرت را عریان کرده باشند، وقتی  زینب کبرا  و ام کلثوم - سلام الله علهیما- از یادکرد آن خود داری می کنند و به مسلوب العمامة و الرداء بسنده می کنند، ما چرا جلو بیفتیم و حرمت شکنی کنیم؟ و اگر این خبر صحیح نباشد- که به باور نگارنده حق این است و قرائن بر آن دلالت دارد- حال کسانی که حرف باطل و توهین آمیزی را بدون تأمل و دقت در خور جار می زنند، چگونه است؟!

خطبه حضرت زینب کبرا (س)

مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : أقبَلَ فَرَسُ الحُسَينِ عليه السلام ، وقَد عَدا مِن بَينِ أيديهِم أن لا يُؤخَذَ ، فَوَضَعَ ناصِيَتَهُ في دَمِ الحُسَينِ عليه السلام ، وذَهَبَ يَركُضُ إلى خَيمَةِ النِّساءِ ، وهُوَ يَصهَلُ ويَضرِبُ بِرَأسِهِ الأَرضَ عِندَ الخَيمَةِ . 
فَلَمّا نَظَرَت أخَواتُ الحُسَينِ عليه السلام وبَناتُهُ وأهلُهُ إلَى الفَرَسِ لَيسَ عَلَيهِ أحَدٌ ، رَفَعنَ أصواتَهُنَّ بِالصُّراخِ وَالعَويلِ ، ووَضَعَت اُمُّ كُلثومٍ يَدَها عَلى اُمِّ رَأسِها ونادَت : وا مُحَمَّداه ! وا جَدّاه ! وا نَبِيّاه ! وا أبَا القاسِماه ! وا عَلِيّاه ! وا جَعفَراه ! وا حَمزَتاه ! وا حَسَناه ! هذا حُسَينٌ بِالعَرا ، صَريعٌ بِكَربَلا ، مَحزوزُ الرَّأسِ مِنَ القَفا ، مَسلوبُ العِمامَةِ وَالرِّداءِ ! ثُمَّ غُشِيَ عَلَيها.  (مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٧ ، الفتوح : ج ٥ ص ١١٩ نحوه وليس فيه ذيله من «ووضعت» ؛ بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ٦٠)

ترجمه: مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : اسب حسين عليه السلام ، از دست دشمنان گريخت . پيش آمد و پيشانى اش را بر خون حسين عليه السلام نهاد و به تاختْ رفت تا به خيمه زنان رسيد . شيهه مى كشيد و سرش را به زمينِ جلوى خيمه مى كوفت . 
هنگامى كه خواهران حسين عليه السلام و دختران و خانواده اش ، كسى را روى اسب نديدند ، صدا به ناله و ضجّه ، بلند كردند و اُمّ كلثوم ، دست بر فرق سرش نهاد و فرياد بر آورد : وا محمّدا ! وا جدّا ! وا نبيّا ! وا ابا قاسما ! وا عليّا ! وا جعفرا ! وا حمزتا ! وا حَسَنا ! اين ، حسين است كه در صحراى كربلا ، بر خاكْ افتاده است ، سر از پُشتْ بريده و عمامه و رَدا ، رُبوده ! سپس ، از حال رفت .

 سخنان ام کلثوم (س) [احتمال می رود مراد از ام کلثوم خود حضرت زینب کبری یا ام کلثوم خواهر ناتنی حضرت زینب کبری باشد؛ زیرا حضرت زینب کبرا دختری به نام کلثوم داشته است؛ همچنین باید توجه داشت که خواهر تنی حضرت زینب کبرا (س) در دوران امامت امام حسن مجتبی (ع) رحلت کرد و امیر المؤمنین دختر دیگر به نام کلثوم از خانم دیگری داشته است]:

الأمالى للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمَّد بن علىّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين] عليهم السلام : أقبَلَ فَرَسُ الحُسَينِ عليه السلام حَتّي لَطَّخَ عُرفَهُ وناصِيَتَهُ بِدَمِ الحُسَينِ عليه السلام ، وجَعَلَ يَركُضُ ويَصهِلُ ، فَسَمِعَت بَناتُ النَّبِىِّ صلي الله عليه وآله صَهيلَهُ ، فَخَرَجنَ فَإِذَا الفَرَسُ بِلا راكِبٍ ، فَعَرَفنَ أنَّ حُسَينا قَد قُتِلَ ، وخَرَجَت اُمُّ كُلثومِ بِنتُ الحُسَينِ عليه السلام واضِعَةً يَدَها عَلي رَأسِها ، تَندُبُ وتَقولُ : وا مُحَمَّداه ! هذَا الحُسَينُ بِالعَراءِ ، قَد سُلِبَ العِمامَةَ وَالرِّداءَ. (الأمالي للصدوق : ص ٢٢٦ ح ٢٣٩ ، روضة الواعظين : ص ٢٠٩ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج ٤٤ ص ٣٢٢ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٧ نحوه .)

گفتنی است خطبه امام سجاد در مجلس یزید نیز مشتمل بر این عبات است: 

 «انا ابن المقتول ظلماً انا ابن المجزوز الرأس من القفلا انا ابن العطشان حتي قضي، انا ابن طريح كربلا، انا ابنمسلوب العمامة والرداء انا ابن من بكت عليه ملائكة السماء...  

البته نگارنده به سند این عبارت دست نیافته است.

 قرائن دیگر

1. شلواری که بر فرض از حضرت در میدان جنگ دزدیده باشند، هرگز برای استفاده مناسب نبوده است؛ زیرا افزون بر کهنه بودن ، پر از خون و  پارگی و سوراخ بر اثر اصابت تیر و نیزه و شمشیر بوده است. 

2. چنین شلواری برای افتخار و جایزه هم دزدیده نشده زیرا اگر چنین بود، با توجه به فضای مناسب برای جولان دادن لئیمان، می بایست گزارشی از ارائه آن به فرمانده جنگ و مانند او نقل می شد، که چنین نقلی وجود ندارد.

3. اگر حضرت را به طور کامل عریان می کردند، به طور طبیعی در مورد سایر اسرا نیز چنین اتفاقی می افتاد که در هیچ نقلی گزارشی این چنینی نیامده است. بله برخی لباس ها که قابل استفاده بوده  و نیز عمامه، ادوات جنگی و مانند آن ها به طور طبیعی جزو غنائم جنگی برداشته می شده است.

4. چنین فرضی، با توجه به این که بر اساس نصوص فراوان مصیبت های کربلا در راستای ارتقای مقام شهدا بوده ، با تکریم شهدا ناهماهنگ است، و بررسی تاریخ کربلا نشان می دهد هیچ گاه خواری متوجه اهل بیت - علیهم السلام- و اعوان و انصارش نشده است؛ چنان که می بینیم هیچ فردی از اسرای کاروان کربلا به کنیزی نرفت در حالی که زمینه چنین رخدادی کاملا فراهم بود. در داستان ایوب نبی - علی نبینا و آله و علیه السلام - نیز آمده که بیماری حضرت بسیار وسیع بود ولی هیچ گاه به حد خواری نرسید؛ بنابراین به طریق اولی در مورد سید الشهدا چنین است.