تذکر:

آنچه در ذیل می‌آید و در پست‌های دیگر ادامه می‌یابد، از کتاب آشنایی با دانش علوم قرآن (فلسفه علوم قرآن) و نیز: واکاوی دانش و منابع جامع علوم قرآنی - دو اثر نگارنده (سیدمحمدحسن جواهری) که یکی از آن‌ها در آستانه انتشار است - انتخاب شده و نقل آن‌ها تنها با ذکر منبع مجاز است.

3-3. بازخوانی و رمزگشایی از توحید مصاحف

در مطالعه تاریخ اسلام و تاریخ قرآن با پدیده‌ای به نام «توحید مصاحف»‌ روبه‌رو هستیم. در این داستان مطابق روایت «الکامل فی التاریخ» حذیفة بن یمان پس از بازگشت از جنگ «إرمینیّه و آذربایجان» به سعید بن عاص گفت: «در این سفر پس بردم که اگر مردم به حال خود رها شوند، در قرآن اختلاف می‌کنند؛ سپس از مواظبت قرآن تا ابد دست می‌کشند.

سعید پرسید: جریان چیست؟

حذیفه گفت: مردمانی از حِمص را دیدم که می‌پندارند قرائت آن‌ها از دیگران بهتر است و آنان قرائت را از مقداد فراگرفتند. اهل دمشق را دیدم که می‌گویند:‌ قرائت ما از دیگران بهتر است. اهل کوفه را دیدم که مانند همین سخن را قائل‌اند و آنان قرائت را از ابن مسعود آموخته‌اند. اهل بصره را دیدم که مثل همین نگرش را دارند و قرائت را از ابوموسی یاد گرفته‌اند و مصحف او را "لباب القلوب" می‌نامند.

وقتی به کوفه رسیدند، حذیفه مردم را به این ماجرا آگاه کرد و از آنچه می‌ترسید بیمشان داد. اصحاب پیامبر و بسیاری از تابعان با وی هم‌داستان شدند. اصحاب ابن مسعود گفتند: چه چیزی را انکار می‌کنی؟ مگر قرآن را به قرائت ابن مسعود نمی‌خوانیم؟

[تذکر: مطابق برخی روایات قرائت ابن مسعود از قرائات مورد تأیید بود؛ چنان که در ادامه بیان خواهد شد].

حذیفه و کسانی که با وی موافق بودند، به خشم آمدند و گفتند: شما اعراب [و بی سواد]اید. دهانتان را ببندید که قرائت شما خطاست.

حذیفه گفت: والله! اگر زنده ماندم پیش امیرمؤمنان می‌روم و راهنمایی‌اش می‌کنم که جلو این کار را بگیرد.

ابن مسعود به وی تندی کرد. سعید به خشم آمد و برخاست. مردم نیز پراکنده شدند. حذیفه غضبناک نزد عثمان رفت و او را به آنچه دید، خبر داد....»[1]

سجستانی نیز در المصاحف آورده است:‌ «مردمانی در عراق بودند؛ کسی از آن‌ها از آیه‌ای می‌پرسید، وقتی بر او خوانده می‌شد، می‌گفت: "من به این قرائت کافرم!" این امر میان مردم رواج یافت و در قرآن اختلاف کردند.»[2]

حذیفه مطابق وعده‌ای که داده بود، نزد عثمان رفت و به وی هشدار داد که باید جلو این اختلاف‌ها را با یکسان‌سازی مصاحف بگیرد. عثمان نیز پذیرفت و پس از فراخوان و یاری خواستن از بزرگان صحابه و مشورت در مورد اصل کار، کار را به گروهی ضعیف سپرد که ضعف آن‌ها آسیب‌هایی نیز بر جای گذاشت؛ هرچند پس از آشکار شدن ضعف آن‌ها و در میانه راه، مسئول گروه را برکنار و مدیریت آن بر عهده یکی از صحابه مشهور و توانا در امر قرائت، یعنی ابیّ بن کعب، واگذار کرد. عثمان غالب مصاحف را به هر شکل ممکن از چنگ صاحبان آن بیرون آورده و آتش زد تا اثری از آن‌ها برجای نماند و از این رو به «حرّاق المصاحف» که لقب ناپسندی است، ملقّب و مشهور شد. آنچه معروف شده این است که عثمان نظر مساعد صحابه بزرگ به ویژه حضرت علی† را نیز همراه داشت.[3]

نقد و بررسی

روایت المصاحف مبهم است ولی نشان دهنده تندروی دو گروه مسلمان به هم به خاطر قرائت است؛ آن گونه که هم را تکفیر کنند. این معنا در روایت الکامل فی التاریخ نیز وجود دارد و نشان می‌دهد می‌توان به آن بسان یک قرینه صارفه نگریست. باید دید چگونه اختلافی است که می‌تواند مؤونه اتهام به کفر یک قاری را فراهم کند!

مشکل در روایت الکامل بیشتر و اضطراب در آن سنگین‌تر است؛ اضطرابی که متأسفانه در منابع علوم قرآن مورد بی‌توجهی قرار گرفته است.

یکم) اختلاف قرائتی که موجب ناراحتی حذیفه شده تا آن‌جا که رودرروی «ابن مسعود» و طرفداران او ایستاد و به آن‌ها اتهام بی‌سوادی زد، باید مسئله مهمی باشد که اولاً: با روایات سبعة احرف نتوان از کنار آن‌ها گذشت؛ و ثانیاً: بتوان با توحید مصاحف آن را برطرف کرد؛ زیرا صرف قرائت یک کلمه چندان منوط به نگارش نبوده و اساساً از طریق سینه به سینه دریافت می شده است.

دوم) قرائت ابن مسعود مورد پذیرش و احترام بود. ابو وائل از مسروق، از عبد اللّه بن عمر روايت كرده است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: "استقرءوا القرآن من اربعة: عبد اللّه بن مسعود، و سالم مولى حذيفة، و معاذ بن جبل، و ابىّ بن كعب"[4]؛ قرائت [صحيح] قرآن را از چهار نفر فرا گيريد و آن را نزد آنان بجویيد: عبد اللّه مسعود، و سالم مولى حذيفه، و معاذ بن جبل، و ابىّ بن كعب.[5] جالب این است که در این روایت نفر اول ابن مسعود است، هرچند «واو عاطفه» در زبان عربی به صورت قطع افاده ترتیب نمی‌کند. (دقت شود قرائت ابن مسعود با آنچه به ابن مسعود نسبت داده شده، متفاوت است. بی‌اعتباری و مشکوک بودن این نسبت‌ها به قدری است که حتی از نگاه مستشرقان نیز پنهان نبوده است.)[6]

در نتیجه، پرسش مهم این است که چه اختلافی بوده که حذیفه و ابن مسعود را - که هر دو از اصحاب رسول خداˆ و از یاران و محبان امیر المؤمنین بوده‌اند - این گونه رو در روی هم قرار داده است؟

سوم) در روایت سخنی از مشورت با حضرت علی† در میان نیست و مراد از تعبیر «أمیرالمؤمنین» عثمان است که در رأس خلافت قرار داشت. در بسیاری از منابع دیگر مانند المصاحف، فتح الباری، صحیح بخاری و برخی دیگر نیز سخنی از مشورت با حضرت علی† نیامده است.[7]

با توجه به نکات فوق، لازم است نگاهی دقیق‌تر به توحید مصاحف داشته باشیم. در جریان توحید مصاحف چند سؤال مطرح است:

الف)‌ خاستگاه اختلاف و ابعاد و حدود اختلاف چیست؟

ب) آیا به راستی حضرت علی† با توحید مصاحف همراه بوده است؟

ج) چرا عثمان مصاحف صحابه را آتش زد؟ آیا راه معقولانه دیگری نبود؟

د) آیا این فرمایش مشهور حضرت علی† که «لایهاج القرآن من بعد» بر هجوم پیش از توحید مصاحف به قرآن دلالت ندارد؟

نکته مهم در طرح این پرسش‌ها واکاوی داستان «توحید مصاحف» است؛ زیرا گذشته از اهمیت ذاتی مسئله در حوزه تاریخ قرآن، در خصوص دفع شبهات تحریف نیز تأثیر مهمّی برجای می‌گذارد.

در پاسخ به پرسش‌های فوق دو مسیر پژوهش وجود دارد؛ نخست، بررسی روایات و جمع‌بندی آن‌ها که نتیجه چندانی به دست نمی‌دهد و فرآورده آن تفاوت مهمی با نظر مشهور ندارد و دیگری روش تاریخی در بررسی این مسئله تاریخی است که نتیجه‌ای متفاوت به دست می‌دهد. فرآورده این روش این است که گویا هدف هیئت حاکم چیزی فراتر از صرف رفع اختلاف قرائت بین مردم است و چون ظاهری خیرخواهانه داشته، به طور طبیعی هیچ صحابی به ویژه حضرت علی† نمی‌توانسته موضع منفی بگیرد، لیکن نظر موافق آن‌ها با همه تصمیم‌ها و یا حتی اصل تصمیم محل سؤال بلکه خدشه است. نتیجه این پژوهش برای مسئله تحریف این است که نمی‌توان به توحید مصاحف برای اثبات «شدت» اختلاف قرائات بعد از رحلت پیامبر اکرمˆ و پایه قرار دادن آن برای اثبات تحریف قرآن تمسک کرد، و به تعبیر دیگر، اختلاف قرائت اندک بود لیکن علت درگیری‌ها توضیحات تفسیری مصاحف بود که به صورت مزجی لابه‌لای آیات نگاشته و هنگام قرائت خوانده و تذکر داده می‌شد و همان‌ها مایه اختلاف شدید می‌گردید. بلاشر می‌نویسد: روایات اسلامی پذیرفته‌اند که برخی شخصیت‌ها مانند ابن عباس یا ابن زبیر موقع از حفظ خواندن قرآن برای بعضی از کلمات نادر و عبارات مبهم که در وحی‌ها آمده، عباراتی کوتاه اضافه کرده‌اند. انسان حق دارد از خود بپرسد که آیا در بعضی از مواقع این توضیحات شفاهی همچون قسمتی از متن به نظر نمی‌رسیده‌اند؟[8]

ابن مسعود نقل کرده است: «كنّا نقرأ على عهد رسول اللّهˆ: يا أيّها الرسول بلّغ ما انزل إليك من ربّك - إن عليّا مولى المؤمنين - و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته (مائده، 67)».[9]

به ابن مسعود قرائتی منسوب است که سوره عصر را این‌ گونه می‌خوانده است: «والعصر ان الانسان لفى خسر- و انّه لفيه الى آخرالدهر- الا الذين...»[10] به امیرالمؤمنین على† نیز منسوب است که این سوره را این گونه می‌خوانده است: «والعصر- و نوائب الدهر- ان الانسان لفى خسر- و انّه فيه الى آخر الدهر- الا الذين آمنوا و...».[11]

در مثال‌های فوق، قرائت منسوب به ابن مسعود می‌تواند موجب درگیری برخی پیروان عثمانی با دیگران شود و ما نمی‌دانیم چه مقدار از این توضیحات در لابه‌لای آیات قرآن وجود داشته است. البته با توجه به این‌که به گفته ابن عباس در باره امیرالمؤمنین علی† سیصد آیه[12] و به گفته مجاهد هفتاد آیه[13] نازل شده، این گونه توضیحاتِ مخالف میل و مصلحت هیئت حاکم نمی‌توانسته اندک باشد؛ بنابراین، داستان توحید مصاحف را باید از مقدمات و مستمسکات استدلال بر تحریف قرآن خارج کرد.

اما تفصیل مطلب:

پاسخ الف) در مورد عوامل اختلاف بین مردم که منجر به توحید مصاحف شد، از چند عامل می‌توان به صورت احتمال یاد کرد:

1. اختلاف مصاحف؛

2. اختلاف قرائات؛ (این عامل را می‌توان به دومین عامل ارجاع داد.)

3. اضافات تفسیری.

لیکن پیش از پرداختن اجمالی به عوامل فوق و بررسی آن‌ها، لازم است به یک «قرینه صارفه» مهم در داستان توحید مصاحف اشاره کرد که در تحلیل و بررسی عوامل سه‌گانه فوق نیک به کار می‌آید و غفلت از آن ما را در پژوهش ناکام می‌گذارد. منظور از قرینه صارفه قرینه‌ای است که می‌تواند سهم هریک از عوامل فوق را مشخص کند. در روایت حذیفه کلیدواژه‌های «تکفیر» و «تعابیر خشن» مورد توجه است. این تعابیر نمی‌تواند ناشی از اختلاف بر سر کلماتی باشد که تأثیر محتوایی مهمی برجای نمی‌گذارند؛ همچنین نمی‌تواند شامل اختلاف لهجه‌ها باشد، به ویژه که روایات «سبعة احرف» از نگاه اهل تسنن تا حدی اختلاف قرائات را توجیه می‌کند، هرچند از نگاه شیعی بر فرض پذیرش آن‌ها، نهایتاً‌ شامل اختلاف لهجه غیر مؤثر در معنا می‌شود.

از بین عوامل فوق الذکر، چنان‌که پیش‌تر گذشت، اختلاف مصاحف امری شخصی بود و تأثیری در اختلاف‌ها نداشت، به ویژه که اختلاف مصاحف عمدتاً‌ در ترتیب سوره‌ها بود نه قرائت؛ زیرا قرائت از طریق شفاهی منتقل می‌شد نه کتابت به ویژه در صدر نخست؛ یعنی مثلاً «ملک» و «مالک» به شکل یکسانی کتابت می‌شود و تفاوت تنها در قرائت بود که از طریق شفاهی تلقّی می‌شد. البته سال طولانی پس از توحید مصاحف برخی «رسم الخط» را نیز در صحت قرائت سهیم دانستند، لیکن پذیرش یا عدم پذیرش آن به بحث فعلی ارتباط نمی‌یابد و از این رو از بررسی آن می‌گذریم.

بنابراین، اختلاف مصاحف برفرض تأثیرگذاری نیز نمی‌توانست آن چنان تأثیر برجای گذارد که موجب اتهام به «تکفیر»‌ و مانند آن را فراهم کند؛ بنابراین، هیچ گاه ادعاه تأثیرگذاری اختلاف مصاحف نمی‌تواند اقناع کننده باشد.

بنابراین، به نظر می‌رسد- چنان‌که برخی محققان نیز اذعان داشته‌اند[14]- عمده اختلاف بر سر اضافات تفسیری برخی صاحبان مصاحف بود که لابه‌لای متن قرآن افزوده بودند و هنگام قرائت به همراه آن قرائت و بازگو می‌شد. برخی از این اضافات در حقیقت تأیید یک محتمل تفسیری بود و نوع اعراب را نشان می‌داد و بعضی نیز تفسیر صریح آیات بود که گاه در کنار متن قرآن و در هنگام تلاوت قرآن قرائت می‌شد که شماری از آن‌ها نیز سیاسی تلقّی و دردسرساز می‌گردید؛ مثلاً‌ در آیه‌ای که سبب نزول آن حضرت علی† بود، نام ایشان لابه‌لای آیه قرائت می‌شد که در حقیقت تفسیر آیه بود و البته برخی بعدها آن را جزو قرآن پنداشته و مدعی حذف و تحریف شدند.

در باره ابعاد اختلاف در قرائات چیز زیادی در دست نیست لیکن به نظر می‌رسد- چنان که اشاره شد- اضافات تفسیری عامل اصلی نگرانی هیئت حاکم بوده است؛ زیرا چنان که در منابع مربوط به توحید مصاحف آمده، همان گروه عهده‌دار توحید مصاحف به دلیل ناتوانی و ضعف در نگارش مجددا زمینه اختلاف در قرائت را در حد لهجه و مانند آن موجب شدند و یا فرصت سوء استفاده را به دست دادند و عثمان نیز با این که به این مسئله واقف بود، از آن درگذشت و تصحیح آن را بر عهده عرب گذاشت: «أرى فيه شيئا من لحن! لكن ستقيمه العرب بألسنتها؟؛ در آن غلط می‌بینم ولی عرب با زبانش آن را درست ادا می‌کند!»[15]؛ گویا مسئله اصلی که نگران آن بود، برطرف شده بود و آنچه مانده بود از جنسی نبود که او را نگران کند! و شاید به همین منظور در آغاز از قاریان مشهور و مورد توجه و تأیید که با هیئت حاکم زاویه داشتند، مانند ابیّ بن کعب و ابن مسعود استفاده نشد و برعکس از کسانی استفاده شد که با هیئت حاکم همراه بودند. زید بن ثابت انصاری- رئیس گروه توحید مصاحف- که چند صباحی در اوان جوانی در جمع کاتبان وحی حضور داشت، جزو کسانی بود که در تجمّع پشت درخانه حضرت فاطمه زهرا- علیها السلام- حضور و در آن شرارت تاریخی سهم داشت. او همواره مورد عنایت هیئت حاکم بود، لیکن به لحاظ تخصص و توانایی در فن قرائت و تسلط بر قرائت قرآن قابل قیاس با برخی قاریان برجسته مانند ابن مسعود و ابیّ بن کعب نبود؛ البته با گذشت از امام علی† که اساساً خارج از دایره قیاس است.

این قصه سر دراز دارد و پرداختن تفصیلی به آن ما را از هدف دور می‌کند و اجمالاً هدف این بود که نشان دهیم در نقل واقعه ابعاد مختلف و صداقت در نقل کامل حادثه آن چنان که باید رعایت نشده و ما باید حقیقت را از لابه‌لای داده‌های تاریخی دریابیم؛ یعنی این احتمال قوی که اضافات تفسیری روشن‌گرانه مربوط به امامت و ولایت و حقّانیت اهل بیت ع و اختلاف فکری و مذهبی عامل اصلی توحید مصاحف است نه چیز دیگر؛ زیرا چنان‌که از برخی روایات تاریخی مستفاد است، در گذشته هنگام قرائت قرآن بخشی از اضافات تفسیری نیز قرائت می‌شد (تحریف‌گرایات بخشی از این توضیحات را جزو متن قرآن پنداشته‌ و ادعا کرده‌اند که از متن قرآن حذف شده است) و همین امر حساسیت‌زا بود؛ چراکه موجب انتقال مطالب ممنوعه می‌گردید؛ همان که به خاطر آن نهضت ممنوعیت نقل و نگارش حدیث از سوی ابوبکر و بعد عمر به راه انداخته شد و تقریباً‌ صدسال به طول انجامید. گیل کرایسِ مستشرق در این باره گفته است: «هدف واقعی از واجب کردن مصحف زید پایان دادن به سیطره سیاسی‌ای بود که برخی قاریان در شهرهایی داشتند که عثمان حضور پررنگ خود را به خاطر سیاستی که در پیش گرفت، از دست داد؛ زیرا او خویشاوندان بنی‌امیه‌اش را که دشمنان محمد [ص] به شمار می‌آمدند، به جای صحابیانی که در طول حیاتشان به محمد [ص] وفادار ماندند، گارگزار ساخت و مسئولیت داد».[16]

او در ردّ دیدگاه‌هایی که هدف از ارجاع صحابه به مصحف زید را یکدست‌سازی قرائت می‌شمارند، گفته است: «اگر در قرائت‌ها اختلاف بود، به نص منطوق باز می‌گشت و در نص مکتوب نمایان نمی‌شد، لیکن عثمان دستور داد متون مکتوب خاصی را بسوزانند و در زمانی که قرآن گردآوری شد، هنوز کلمات و حروف مقطعه [ظاهراً‌ خطای تایپی اتفاق افتاده و مراد حروف نقطه‌دار است] شکل نگرفته بود.»[17]

ابن جزری (م 833ق) نیز نگاشته‌ای دارد که نشان می‌دهد موضع اختلاف مطالبی بوده که لابه‌لای آیات قرآن نگاشته می‌شده است:‌ «... عبدالله ابن مسعود آنچه را از قرآن نسخ[18] شد [دقت شود، تعبیر از ابن جزری است] و آنچه را تغییر یافت، دید؛ از این رو قرائت عبدالله آخرین قرائت قرآن است [که به باور اهل تسنن جبرئیل در سال پایانی حیات پیامبر اکرم ˆنازل کرده است]. حال که این مطلب ثابت شد، اشکالی در این نیست که صحابه در این مصاحف چیزهایی را که قرآن می‌یافتند، می‌نوشتند و نیز چیزهایی که می‌دانستند در عرضه پایانی تثبیت شده و چیزهایی که نسخ نشده و صحت آن‌ها را از پیامبرˆ به تحقیق درمی‌یافتند هرچند در عرضه قرائت پایانی نبوده باشد؛ از این رو بعضی از اختلاف‌ها در قرآن‌ها پیش آمد؛ زیرا اگر فقط عرضه پایانی می‌بود، مصحف‌ها به زیادت و نقصان و جز آن با هم اختلاف نمی‌یافتند.»[19]

این معنا را می‌توان در برهان زرکشی نیز یافت: «این که می‌گویند عثمان مصحف‌ها را سوزاند؛ ثابت نشده است؛ اگر ثابت شود باید حمل کرد بر این‌که وی قرآن‌هایی را سوزاند که در آن‌ها چیزهای ناروا را گنجاندند».[20] روشن است که ناروا از دیدگاه او تفسیرهایی است که به مذاق هیئت حاکم خوش نمی‌آمد و از این رو است که می‌بینیم برای تصاحب برخی مصاحف مانند مصحف ابن مسعود که با عثمان زاویه و به حضرت علی ع نظر داشت، متوسل به خشونت شدید شد به گونه‌ای که قهر و در نهایت به مرگ این صحابه پرآوازه انجامید.

پاسخ ب[21]) بر اساس برخی گزارش‌های اهل تسنن حضرت علی† با عثمان در توحید مصاحف همراه و مورد مشورت بوده است[22]، هرچند ضعف‌های آشکاری در این نقل وجود دارد؛[23] لیکن از برخی روایات استفاده می‌شود که همراهی حضرت – در صورت حقیقت داشتن - تنها محدود به حذف اضافات تفسیری و احتمالاً برخی قرائات ناراست بوده است و نه امحای مصاحف. معنای این سخن این است که حضرت با اصل اضافات تفسیری اگر صحیح باشد، مشکلی نداشته بلکه اضافه آن در متن و تلقّی قرآن بودن مشکل اصلی بوده است؛ چنان که خود وی هنگام تدوین مصحف خویش فرمود: «رأيتُ كتابَ اللّه يُزاد فيه فحدثتُ نفسى أن لا ألبسَ ردائى إلّا لصلاة [جمعة] حتّى أجمعه».[24]

در رجال کشی از ابوبصیر روایت است که گفت:‌ برای ما حدیث کرد عمرو بن سعید بن هلال از عبدالملک بن أبی‌ذر، گفت: روزی که عثمان مصحف‌ها را پاره کرد، امیرالمؤمنین† را دیدم. فرمود:‌ پدرت را فراخوان. [پیغام را به او رساندم] پدرم با شتاب آمد، حضرت فرمود: «یا أباذر! أتی الیوم فی الاسلام أمرٌ عظیم؛ مُزّق کتابُ الله و وُضِع فیه الحدید و حقٌّ علی الله أن یسلّطَ الحدیدَ علی مَن مَزّق کتابَ الله بالحدید؛ ای ابوذر! امروز حادثه بزرگی در اسلام رخ داد؛ کتاب خدا پاره پاره شد و از دم تیغ گذشت. برخداست که آهن را مسلط کند بر کسی که بر کتاب خدا تیغ کشید. (یعنی او را به غل و زنجیر کشد یا به دم شمشیر سپرد)».[25] گفتنی است ممکن است پاره کردن مصاحف مقدمه و پیش از آتش زدن آن‌ها باشد؛ زیرا حرّاق المصاحف به لحاظ تاریخی نسبتی مشهور به شمار می‌رود.[26] افزون بر این، مخالفت «ابن مسعود» با توحید مصاحف مورد اتفاق است.[27] این مسئله با توجه به سرسپردگی ابن مسعود نسبت به حضرت علی† نشان می‌دهد از نظر او آن حضرت با این اقدام و یا دست‌کم در همه چیز موافق نبوده است.

پاسخ ج[28]) از ذیل پاسخ ب می‌توان به پاسخی برای پرسش ج نیز دست یافت. او می‌توانست به تمزیق و پاره پاره کردن مصاحف بسنده کند و یا حتی آن‌ها را بشورد و امحا کند که برخی نیز ادعا کرده‌اند لیکن به سوزاندن روی آورد که عرفاً ناپسند و موجب خشم و طعن عموم مردم است (چنان که تحریق مصاحف در شوریدن مردم علیه او بی‌تأثیر نبود). تحمّل هزینه انتخاب این گزینه نمی‌تواند از این احتمال دور باشد که با تمزیق و پاره پاره کردن آسودگی کامل حاصل نمی‌شود؛ زیرا احتمال بازیافت وجود دارد لیکن در سوزاندن چنین احتمالی وجود ندارد؛ چنان‌که پیش از او نیز ابوبکر پانصد حدیث پیامبر ص را آتش زد و عمر نیز خط او را دنبال کرد. شاهد این مدعا حفظ برخی مصاحف و عدم امحای آن‌هاست؛ مصحف‌هایی که از لحاظ یاد شده (اضافات تفسیری) مشکل ساز نبودند؛ مانند مصحف حفصه که پس از رؤیت به او بازگردانده شد.

پاسخ د[29]) در فصل آینده (ذیل «ب/4. طلح/ طلع») در باره این روایت و نادرستی و ناپذیرفتنی بودن آن توضیح لازم بیان خواهد شد.

از مجموع مطالب فوق که به اختصار بیان شد، می‌توان دریافت که از مسئله توحید مصاحف نمی‌توان به اختلاف و تشتّت در قرائات به نحوی که نشان دهنده ضعف در جمع و انتقال قرآن به نسل‌ بعد از پیامبر اکرمˆ باشد، دست یافت، بلکه می‌توان نگران این مطلب شد که مسائل سیاسی و مذهبی در گزارش این بخش از تاریخ قرآن حضوری فعال داشته و آن را دستخوش سستی و بی‌اعتباری کرده است و این هوشمندی مضاعف در بررسی تاریخ جمع قرآن را می‌سزد. در این خصوص و برای تکمیل مطالب فوق کافی است تعامل عمر بن الخطاب با ابی بن کعب که از مقطعی به بعد جایگزین زید در گروه توحید مصاحف شد و نیز ابن مسعود که مصحفش با زور و ضرب و شتم او از او گرفته و سوزانده شد، نگاهی بیفکنیم. بر اساس برخی روایات، اختلاف در قرائات بعد از رحلت پیامبر اکرمˆ به دلیل رخصتی بود که عمر بن الخطاب به قراء اعلان کرد- هرچند تأثیر وسیع چنین دستوری بر فرض صحت بسیار محل تأمل و خدشه است. او اجازه داد قرآن بر هفت وجه قرائت شود (و در حقیقت این تطبیقی بود بر روایات "سبعة احرف" که بر اساس آن‌ها قرآن بر هفت حرف نازل شده است و به گونه‌های مختلفی تفسیر شده است[30]) و نیز اجازه داد معنای قرآن به جای الفاظ آن قرار داده شود.[31]

از سوی دیگر، برخی مشاهیر اهل تسنن از عمر بن الخطاب در باره ابن مسعود نقل کرده‌اند که پیامبر اکرمˆ فرمود: «من سره أن يقرأ القرآن غضاً كما أنزل فليقرأه من ابن أم عبد؛ هر کس دوست دارد قرآن را تر و تازه و دست‌نخورده همان طور که نازل شده بخواند، به قرائت ابن ام عبد (ابن مسعود) بخواند»[32]، لیکن با این وصف ابن مسعود را متهم کرد که قرآن را «کما انزل» نمی‌خواند؛ چراکه قرآن به لغت قریش نازل شده و ابن مسعود آن را تحریف کرده و بر اساس لغت قبیله هذیل می‌خواند نه قریش.[33]

ابن مسعود نیز در برابر قرائت مصحف زیدی (مصحفی که در توحید مصاحف ابتدا زید متولی امر آن بود) موضع داشت و معتقد بود زید لیاقت این کار را ندارد که البته معلوم شد او درست می‌گوید و در میانه راه کنار گذاشته شد. او می‌گفت آن زمان که شخص خودش هفتاد سوره را از پیامبر ص اخذ کرده بود، زید با کودکان در مکتب‌خانه به بازی مشغول بود.[34] به روایتی دیگر به ابن مسعود گفته می‌شد چرا از قرائت زید پیروی نمی‌کنی [این نشان می‌دهد این سؤال و جواب مربوط به بعد از توحید مصاحف است؛ زیرا قبل از توحید مصاحف مصحف زید مصحفی بود که زید برای خلیفه فراهم کرده بود و در اختیار عموم نبود و به اصطلاح «شخصی» بود.] ابن مسعود در پاسخ می‌گوید: «من را به زید و قرائتش چکار؟! آن زمان که من هفتاد سوره را از رسول خداˆ آموخته بودم، زید کودکی بود یهودی و که همچون کودکان موی بافته داشت! (و له ذؤابتان)».[35]

عمر در مورد «ابی بن کعب» نیز رفتار دوگانه‌ای داشت و در حالی که روایاتی در تکریم أبی از عمر نقل شده، در قرائت برخی مواضع قرآن با او اختلاف کرد و تیره‌گی روابط او با أبی به جایی رسید که هنگام خروج از مسجد و در مرأی و منظر مردم أبی را با تازیانه زد.[36] این رفتارها به خاطر موضع‌گیری‌های سیاسی به نفع حضرت علی† بود، هرچند چندان هم قوی و تأثیرگذار نبود. همین تعامل‌ها باعث شد او [عمر] مصحف أبی را نپذیرد و به جمع‌آوری جدیدی روی آورد و این کار را بر عهده زید گذاشت؛ کاری که به قول بلاشر سیاسی بود: پس از درگذشت پیامبرˆ بزرگانی از صحابه به جمع آوری قرآن همت گماشتند و قرآن و سوره‌های آن را مرتب کردند، کاری که انجام آن وظیفه خلافت اسلامی بود ولی از انجام آن غفلت کرد و چه بسا این غفلت موجبات اعتراض وانتقاد مردم را از مسؤولان امور فراهم می‌آورد و از این جهت جوانی را که در معرض اتهامی نبود، مأمور کردند که با استنساخ از مصحف‌های صحابه مصحفی به وجود آورد تا نشان دهند که خلیفه نیز مصحفی جمع کرده است و لذا این عمل را نمی‌توان جمع‌آوری قرآن نامید.[37]

آثار این نحوه تعامل با بزرگان قرائت قرآن همچنان ادامه یافت و حتی گروه توحید مصاحف در مرحله نخست بدون حضور ابی برگذار شد و سپس بر اساس بروز ضعف از زید و گروه او، کار بر عهده ابی گذاشته شد. همه این گزارش‌ها و بسیاری دیگر موجب می‌شود مسئله توحید مصاحف و جمع و تدوین قرآن پس از رسول اکرمˆ و در نهایت توحید مصاحف در معرض شک قرار گرفته و پای سیاسی‌کاری، انحراف افکار عمومی و مبالغه در آن‌ها به میدان باز شود.


[1] . ر.ک: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 8؛ جمع القرآن، شهرستانی، ج2، ص 236.

[2] . المصاحف، سجستانی، ج1، ص 206، حدیث 80؛ تاریخ المدینة، ابن شبه،‌ ج2، ص 121، حدیث 1725.

[3] . ر.ک: جمع القرآن، شهرستانی، ج2، ص 235- 249.

[4] . در صحيح بخارى آمده است: «خذوا القرآن...».

[5] مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم، فضلی، صفحه: ۲۷.

[6] . «نقد و بررسی آراء بلاشر در باره جمع و تدوین قرآن»، معارف، مجله قرآن و مستشرقان، ج1، ص 110.

[7] . ر.ک:‌ المصاحف، ص 18-19؛ و فتح الباري، ج 10، ص 390- 396 و ج8، ص 359؛ صحيح البخاري، كتاب فضائل القرآن، باب جمع القرآن، ج3، ص 150.

[8] . در آستانه قرآن، بلاشر، 219.

[9] . القرآن الکریم و روایات المدرستین، عسکری، ج2، ص692.

[10] . قرآن پژوهی خاور شناسان، رضایی اصفهانی، ج1، ص 105.

[11] . همان.

[12] . تفسير مقاتل بن سليمان، ج‏6، ص: 251

[13] . شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حسکانی، ج‏1، ص: 53

[14] . ر.ک: دراسة حول القرآن الکریم، جلالی، ص 121. « و لم يكن عمل عثمان سوى استنساخ القرآن الذي كان مجموعا من قبل و تكثيره بين المسلمين كنسخة رسمية مجردة من التفاسير و الزيادات التي الحقت كتفاسير. ... إن قراره كان قرارا سياسيا لصد الخلاف الذي حصل في الجيش الإسلامي آنذاك حسب هذه الروايات حيث ذهبت فرقة من الجيش إلى قراءة الصحابي أبي موسى الأشعري و سموا مصحفه «لباب القلوب» و هذه التسمية لا بد و أن تكون لما زيد على القرآن من تفسير إذ لا يمكن أن يسمّى القرآن إلا قرآنا».

[15] . المصاحف، ابن ابی داود، ص 32- 33؛ التمهید فی علوم القران، معرفت، ج1، ص 345.

[16] . مجله المصباح، شماره 5، بهار 1432ق، ص 123؛ جمع و تدوین قرآن کریم، شهرستانی، ج2، ص 294.

[17] . ر.ک:‌ همان.

[18] . [برای نقد نسخ التلاوة ر.ک:‌ البیان، خوئی، ص 206-207؛ تحريف ناپذيرى قرآن، نجار زادگان، ص 228- 232.]

[19] . النشر فی القراءات العشر، ابن جزری، ج1، ص 32.

[20] . البرهان، زرکشی، ج1، ص 240.

[21] . آیا به راستی حضرت علی† با توحید مصاحف همراه بوده است؟

[22] . ر.ک: المصاحف، ابن ابی داود، ج1، ص 205- 206، حدیث 77.

[23] . برای مثال، در روایت تاریخی المصاحف آمده: سوید بن غفلة نقل می کند: رهسپار مکه شدم، داشتم می‌رفتم که ناگهان شخصی دست بر شانه‌ام نهاد. دیدم مختار است. گفت:‌ ای شیخ! آیا از محبت آن مرد (یعنی علی) در دلت چیزی باقی است؟ گفتم: خدا را شاهد می‌گیرم که با گوش و دل و چشم و زبانم او را دوست می‌دارم. مختار گفت: لیکن من، خدا گواه است که با دل و گوش و چشم و زبانم او را دشمن می‌دارم؛ یا گفت: علی از کسانی است که به سوزاندن مصحف‌ها دامن زد (تردید از ابن ابی داود است). سوید می‌گوید: والله این سخن را می‌گویی تا مردم را از آل محمد باز داری و سوزاندن قرآن‌ها را ناچیز بنمایانی! سوید می‌گوید: والله این سخنی را که می‌گویم از علی بن ابی‌طالب شنیدم. فرمود: ای مردم! در باره عثمان بد نگویید و جز سخن به نیکی بر زبان نیاورید (یا فرمود: در باره مصح‌ها و سوزاندن آن‌ها از وی به نیکی یاد کنید) به خدا سوگند، آنچه را در این راستا انجام داد با مشورت همه ما صورت گرفت... (ر.ک: همان)

[24] . ر.ک‌: همین کتاب، فصل سوم، جمع قرآن (2-3-2/ الف)، صص

[25] . رجال کشی، ص 108، حدیث 50؛ مستدرک الوسائل، ج4، ص 23، حدیث 4584.

[26] . برای نمونه ر.ک: المصاحف، ابن ابی داود، ج1، ص 205- 206، حدیث 77.

[27] . ر.ک:‌ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص 55؛ کتاب المصاحف، ابن ابی داود، ص 70؛ التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج1، ص 332.

. [28] چرا عثمان مصاحف صحابه را آتش زد؟ آیا راه معقولانه دیگری نبود؟

[29] . آیا این فرمایش مشهور حضرت علی† که «لایهاج القرآن من بعد» بر هجوم پیش از توحید مصاحف به قرآن دلالت ندارد؟

[30] . برای آگاهی بیشتر: ر.ک: التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، معرفت، ج‏2، ص: 83- 94؛ نزول قرآن و رؤیای هفت حرف، سیدرضا مؤدب، بوستان کتاب؛ و ... .

[31] . ر.ک:‌ تدوین القرآن، کورانی، ص 267.

[32] . ر.ک:‌ مسند احمد، ج1، ص 454، و ج4، ص 278؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 49؛ مستدرک، حاکم نیشابوری، ج2، ص 227 (وی سند روایت را بر شیوه شیخین صحیح دانسته است).

[33] . ر.ک:‌ تاریخ المدینه، عمر ابن شبة، ج3، ص 1010.

[34] . حقائق مهم پیرامون قرآن کریم، جعفر مرتضی عاملی، ص 72- 73.

[35] . تدوین القرآن، کورانی، ص 274. ذؤابتان تثنیه الذئابه:‌ الناصیة لنوسانها» (لسان) موی پیشانی که از دو طرف بافته می‌شود و با آمدن نسیم حرکت می‌کند. کنایه از کودکی زید است. در روایت دیگری گفته شده:‌‌ «... غلام له ذؤابتان یلعب مع الغلمان».

[36] . ر.ک:‌ تدوین القرآن، کورانی، ص 261.

[37] . ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج1، ص 240- 241.