846) نقد و بررسی التمهید فی علوم القرآن (تحریف ناپذیری قرآن کریم)/17
تذکر:
آنچه در ذیل میآید و در پستهای دیگر ادامه مییابد، از کتاب آشنایی با دانش علوم قرآن (فلسفه علوم قرآن) و نیز: واکاوی دانش و منابع جامع علوم قرآنی - دو اثر نگارنده (سیدمحمدحسن جواهری) که یکی از آنها در آستانه انتشار است - انتخاب شده و نقل آنها تنها با ذکر منبع مجاز است.
8. صیانة القرآن من التحریف
جلد هفتم موسوعه التمهید فی علوم القرآن به مسئله تحریفناپذیری قرآن کریم اختصاص یافته است. نویسنده در این کتاب مطالب و گزارشهای ارزشمندی در باره اتهام تحریف قرآن و دیدگاه علما آورده و در فصل هفتم دهها مورد از روایات تحریف و سورههای ساختگی را نقل و نقد کرده است. وی هرچند به تفصیل وارد نقد روایات تحریف نشده و به ذکر مثالهایی بسنده کرده، لیکن در فصل هشتم به وثاقت و اعتبار منابع روایات تحریف روی آورده و با دقتی درخور به نقد و تضعیف آنها اقدام نموده است. ترتیب ادله او برای تحریفناپذیری عبارت است از: ضرورت تاریخی، تواتر قر آن، اعجاز قرآن، آیات قرآن (آیه حفظ و آیه نفی باطل)، روایات عرض بر قرآن و نصوص اهل بیت ع.
برای واکاوی نحوه ورود و خروج نویسنده لازم است به چند مسئله توجه شود:
8-1. مسئله تحریف قرآن هرچند از ابعادی حدیثی و کلامی است، لیکن در اصل تاریخی است؛ زیرا حادثه مورد ادعا (تحریف) در بستر تاریخ رخ داده و دادههای آن فی الجمله یا بالجمله تاریخی است هرچند در قالب روایات غیر تاریخی بیان شده باشد؛ بنابراین، اولویت پاسخ به این شبهه با برهان تاریخی است.
8-2. برای اثبات تحریفناپذیری قرآن به ادله گوناگون نقلی و عقلی تمسک شده است، لیکن محدودیتهای متعددی فراروی این ادله قرار دارد که برخی از آنها عبارتاند از:
- برخی ادله در برابر شیعیانِ قائلِ به تحریف، کارآمد نبوده و تنها میتوانند در محاجه با اهل تسنن قائل به تحریف به کارآیند (مانند استدلال به حدیث ثقلین؛ زیرا شیعیان با تکیه بر روایات شیعی، قرآن موجود را حجت میدانند، به ویژه که این روایات تأیید کننده پس از حدیث ثقلین صادر شدهاند)؛
- برخی ادله نیز تنها میتوانند در محاجه با طرفدران شیعی قائل به تحریف قرآن به کار آیند و در برابر اهل تسنن قائلِ به تحریف ناکاماند (مانند استدلال به روایات شیعی لزوم عرضه احادیث بر قرآن)؛
- استدلال به آیات قرآن مانند آیه حفظ، تنها به معتقدان به قرآن اختصاص دارد و نمیتواند پاسخگوی طرفداران غیر مسلمان تحریف باشد.
اینها محدودیتهایی فراروی ادله پس از تثبیت و تحکیم آنهاست؛ لیکن برهان تاریخی از تمامی این اشکالات رسته است و به باور نگارنده مهمترین و شاملترین برهان بر تحریفناپذیری است. ساختار منطقی برهان تاریخی عبارت است از:
الف) بر اساس گزارههای تاریخی، جمع و تدوین قرآن در فضای خاصی انجام پذیرفته است؛
ب) هر کتابی در چنین فضایی و با چنین شرایطی جمع و تدوین شود، امکان تحریف در آن وجود ندارد؛
نتیجه) احتمال تحریف در قرآن منتفی است.
8-3. چنانکه ملاحظه میشود، یکی از اصلیترین مقدمات استدلال در برهان تاریخی «جمع و تدوین قرآن (در حد ترتیب و نظم یافتن آیات سورهها و خود سورهها با هم)» است و چون معتقدان به جمع قرآن توسط صحابه و از جمله صاحب التمهید از این جهت با آسیب روبهرو هستند، در ارائه برهان تاریخی زبان محاجّه قوی ندارند و از این رو از برهان تاریخی تنها به ادعای تواتر قرآن موجود و تعارض بین اخبار تحریف با اخبار دالّ بر وسواس شدید صحابه به متن قرآن بسنده کردهاند؛ یعنی برهان تاریخی از نگاه آنان در این اندازه با تنزّل روبهرو است.
با توجه به مطالب فوق، هرچند صیانة القرآن من التحریف حاوی گزارشها و نقدهای عالمانه و ارزشمند فراوانی است، لیکن در خصوص پاسخ اصلی شبهه تحریف قرآن کامروایی لازم را ندارد. در نگاه تاریخی به تحریف میبایست زمینه تحقق تحریف به دقت و با شناخت و ترسیم فضای حاکم بر آن بازسازی و واکاوی شود. طبیعی است کسانی که در جمع قرآن به ترتیب سور و جمع قرآن توسط صحابه معتقد میشوند، زبانشان در برهان تاریخی بر تحریفناپذیری ناکام خواهد بود. ما برای تقریب به ذهن، مصداقی از تحریفهای قرائی را که غالب دانشمندان شیعی آن را پذیرفته ولی در عین حال آن را آسیبزننده به صیانت قرآن ندانستهاند، با رعایت اختصار از نظر میگذرانیم. این مثال از ابعاد مختلفی دارای اهمیت است و نتایج مهمی در بر دارد.
نویسنده قواعد تفسیر قرآن در باره قرائت «ملک» دفاعی تمام عیار دارد:
«آیه چهارم سوره حمد در مصحفهای موجود «مالک یوم الدین» است و گفتهاند: بسیاری از صحابه (همچون أبیّ، ابن مسعود، معاذ، ابن عباس) و بسیاری از تابعین (مانند قتاده و اعمش) و عاصم و کسائی (از قاریان هفتگانه) و خلف و یعقوب (از قاریان دهگانه) نیز به همین صورت قرائت کردهاند. اما زید، ابوالدرداء، ابن عمر، مِسوَر و بسیاری دیگر از صحابه و تابعین و پنج قاری از قاریان هفتگانه (عبد الله بن عامر دمشقی، ابن کثیر مکی، ابوعمرو بصری، حمزه کوفی، نافع مدنی) آن را «ملک» خواندهاند[1] و با توجه به اینکه هم در عصر صحابه و تابعان قرائت «ملک» شایع و رایج بوده و هم پنج تن از قاریان هفتگانه که هرکدام امام قرائت بوده و گروه زیادی از مسلمانان از آنان پیروی میکردهاند، «ملک» قرائت کردهاند و در روایات نقل شده از معصومان نیز قرائت مالک[2] و قرائت «ملک»[3] هر دو دیده میشود و اکنون نیز هرچند قرائت «مالک یوم الدین» مشهورتر است، ولی قرائت «ملک یوم الدین» هم شایع و رایج است و فقها و مراجع بزرگ هر دو قرائت را صحیح دانسته و میدانند.[4] با این وضعیت، چگونه اطمینان حاصل میشود که قرائت «مالک» که با اعراب کنونی قرآن مطابقت دارد، قرائت تلقی شده از رسول خدا9 و قرائت «ملک» قرائت اختراعی و نادرست است؟!»[5]
نقد و بررسی
پیش از بررسی تاریخی مسئله، لازم است به سه مطلب توجه شود:
1. از بین دو قرائت مالک و ملک تنها یکی از آن دو صحیح است و نمیتوان صحت هر دو را پذیرفت؛ زیرا «مالک» و «ملک» تفاوت معنایی روشنی دارند و نمیتوان از باب لهجه و مانند آن هر دو را پذیرفت. در صحیحه زراره از امام باقر آمده است: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مىآيد.»[6]
2. بین روایات دو قرائت تعارض وجود دارد؛ برای مثال، سجستانی (238ق) در کتاب المصاحف آورده است: «[269] حدثنا عبداللّه حدثنا عبداللّه بن سعيد حدثنا ابن يمان عن معمر عن الزهري أن النبي- صلى اللّه عليه و سلّم- و أبا بكر و عمر و عثمان قرءوا "مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" و أول من قرأها "ملك" مروان.»[7] نیز: انس گويد: با رسول خدا 9 و ابوبکر و عمر و عثمان و علي نماز خواندم، آنان همگي "مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" قرائت مي کردند.[8]
پس از نکات مقدماتی فوق، برای بررسی شهرت ادعایی قرائت «ملک»، به بررسی قرائن پرداخته و فضای نزول را بازخوانی میکنیم:
سوره حمد تنها یا جزو معدود سورههایی است که همه مردم از کوچک و بزرگ در حافظه دارند و روزانه بارها و بارها آن را قرائت میکنند. در زمان رسول خدا9 شمار بسیار زیادی از مردم در نمازهای واجب و غیر آن قرائت صحیح سوره فاتحة الکتاب را از شخص پیامبر9 شنیده بودند و با تأسّی از ایشان درست ادا میکردند. همچنین عموم مردم فرق بین ملک و مالک را میدانستند و پیامبر9 نیز در برابر چنین انحرافهایی به شدّت موضع میگرفت[9]؛ زیرا تحریف آشکار آیه به شمار میرفت؛ بنابراین، قرائت صحیح که مطابق قرائت پیامبر9 بود تا ایشان زنده بود، بر قرار و در جهان اسلام پخش شده بود؛ زیرا اولین چیزی که هر مسلمانی میآموزد سوره حمد بوده و نماز بدون این سوره باطل است. پس از پیامبر9 نیز قرائت ایشان همچنان بر قرار بود و تا زمان توحید مصاحف هیچ گزارشی مبنی بر تغییر مالک به ملک شنیده نشده است. در جریان توحید مصاحف نیز قاریانی که برای ایجاد وحدت در قرائت از مدینه به عالم اسلام سفر کردند، همچنان هماهنگ و صحیح قرائت میکردند؛ زیرا آنان قرائت را از شخص رسول خدا9 و صحابه آن حضرت که مانند آن حضرت صحیح قرائت میکردند، شنیده بودند. تا اینجا روشن است که در دهههای نخست قرائت صحیح در عالم اسلام پخش شده و به طور صحیح قرائت میشد. حال فرض بگیریم که در جایی از جهان اسلام یک قاری بر اساس اجتهاد شخصی خود گمان کند که بهتر است به جای مالک، ملک بخواند، و باز فرض کنیم که این قاری طرفدارانی دارد که از او تبعیت میکنند، سؤال این است که تغییر قرائت او چقدر در تغییر قرائت عموم مردم که هر روز بارها در نماز واجبشان حمد را قرائت میکردند، میتوانسته تأثیر بگذارد و مردم چقدر از او میپذیرند؟ در آن زمان که رسانهای نبوده و بسیاری از قراء بر قرائت صحیح و اصلی اصرار میکردهاند و عموم مردم نیز از کودکی بر قرائت صحیح عادت کردهاند، در آن پهنه بسیار وسیع جهان اسلام، تغییر قرائت این کلمه در نقطهای از جهان اسلام چقدر تأثیرگذار بوده است؟
قدیمیترین گزارشی که از شهرت این قرائت شده از کیست؟ فرض کنیم بر اساس برخی گزارشها بپذیریم چند قاری از قراء سبعه که عمدتاً به اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجری باز میگردند، ملک قرائت کرده باشند، این چند قاری در جهان اسلام چقدر تأثیرگذارند؟ مثلاً ابن عامر قاری شام است[10]؛ او نهایتاً در یک یا چند مسجد از شهر دمشق یا مرکزی که در آن میزیسته قرائت میکرده، چگونه میتوان فرض کرد او توانسته باشد قرائت عموم مردم سرزمین شام را که در صدها شهر و هزاران روستا پراکنده بودهاند و به قرائت آباء و اجدادی خود یعنی «مالک» قرائت میکردهاند، تغییر دهد؟ یا نافع مدنی و ابن کثیر مکی که قاریان حجاز میباشند، چگونه میتوانستهاند قرائت میلیونها نفر ساکن اقصی نقاط حجاز را تغییر دهند و قرائتشان را بر قرائتی که دهها سال مردم ساکن در صدها و هزارها شهر و روستا بر اساس آن قرائت میکردند، تفوق و برتری بخشند و به شهرت برسانند؟
مهمتر از این، قدیمیترین گزارشهایی که از قاریان بر جای مانده، خود با واسطه و محتمل الخطاست و در باره گزارشها اطمینانی در اختیار نیست. هیچیک از دو راوی ابن عامر قاری شام که به سال 118 درگذشته، او را ندیدهاند؛ زیرا هشام بن عمار در سال 153 به دنیا آمد و ابن ذکوان در سال 173 متولد شد! دو راوی ابن کثیر الداری قاری مکه نیز همین مشکل را دارند! ابن کثیر متوفای 120 هجری قمری است و بزّی متولد سال 170 و قنبل متولد سال 195 هجری قمری! روایان ابوعمرو مازنی قاری بصره (متوفای 154ق) و حمزة زیّات کوفی (متوفای 156ق) نیز همین مشکل را دارند! یعنی دوری (حفص بن عمر) متوفای 246هجری و سوسی (صالح بن زیاد) متوفای 261 هجری راویان ابوعمرو و خلف بن هشام بزّاز (150 – 229ق) و خلاد بن خالد شیبانی متوفای 220هجری راویان حمزه. با این وصف چقدر به نقل این راویان در مورد صدها اختلاف قرائت از کسانی که آنها را ندیدهاند و خدا میداند بین این راویان و آنها چند واسطه بوده، اطمینان میشود؟ حفص بن سلیمان و شعبة بن عیّاش دو راوی عاصم کوفیاند لیکن روایت ایندو از عاصم 520 مورد با هم اختلاف دارد![11] در دنیای کنونی با وجود این که رسانهها و امکانات رسانهای دنیا را فراگرفتهاند، در نقل سخنان افراد خطای فراوان عمدی و غیر عمدی صورت میگیرد، حال وضعیت آن روزگاران چگونه بوده است؟
این مشکلات هنوز آنچنان که باید بررسی نشده و مورد توجه قرار نگرفته و حق این است که در مورد همه قرائتها در همه سورهها به ویژه سورههای بلند این دقتها به کار گرفته شود.
باز سخن را کمی گسترده کنیم، مؤلفانی که کوشیدهاند اختلاف قاریان را از سراسر جهان اسلام گردآورند، چقدر در کار خود دقت به خرج دادهاند؟ کتاب «التيسير في القراءات السبع» نوشته ابوعمرو دانی اندلسی مؤلف سرشناس قرن چهارم و پنجم هجری و مؤلف «جامع البيان في القراءات السبع» پیش روی ماست. او در کتابش اسناد قرائات را نگاشته است. او تلاش کرده اختلاف قاریان را پس از دویست سیصد سال گزارش کند، اما براستی چقدر میتوان به این اسناد و نقل قولها آنهم با آنهمه ریزکاری اعتماد کرد؟ تازه این کتاب جزو کتب برتر این دانش است و اگر نگوییم معتبرترین کتاب، بیتردید جزو معتبرترین و مشهورترین تألیفات قرائات به شمار میرود. البته این را نیز اضافه کنیم که ابوعمرو دانی در هیچیک از دو کتاب معروفش اختلاف مورد بحث (مالک و ملک) را گزارش نکرده است و تفسیر خوشبینانه آن این است که برای این اختلاف شأنیّتی قائل نبوده است؛ زیرا پیش از او ابن خالویه (م370ق) در کتاب «الحجة في القراءات السبع» به این اختلاف بدون داوری اشاره کرده است.
در هر صورت، نزول قرآن بر قرائت واحد، پیروی شدید و مشتاقانه مردم از پیامبر ص (که پیشتر در بحث جمع قرآن در باره آن سخن گفتیم) و موضعگیری شدید ایشان در برابر انحراف در قرائت (مگر مواردی که شخص از قرائت صحیح ناتوان باشد و با لهجه قرآن را تلاوت کند)، گسترش قرائت مالک در جهان اسلام در همان دهه نخست پس از رحلت که گزارشی از قرائت «ملک» در میان نبود، ضعف شدید اسناد روایات قرائی قراء سبعه، اعتراف ائمه فن به منشأ غیر الهی و غیر نبوی این قرائت، و جز اینها قرائن و ادلهای است که میتوانند به بازسازی فضای نزول کمک کرده و بیپایگی فرضیه شهرت قرائت «ملک» را به اثبات رسانند.
اینک به سراغ التمهید میرویم و نگرش استاد معرفت را در برابر این قرائت جویا میشویم:
«... گویا هر دو قرائت جایز است؛ هرچند قرائت با الف (مالک) ارجح بلکه متعین است؛ زیرا همین قرائت در سینه همه مسلمانان، عوام و خواص ثبت شده و این، خود دلیلی است بر این که قرائت اصلی و مأثور و متواتر همین قرائت است. افزون بر این، رویه امام صادق ع همین قرائت بوده و اگر گفته شده که امام گاهی بدون الف قرائت کرده، شاید برای همراهی با قاریان آن روز حجاز (مکه و مدینه) [12] بوده باشد [یعنی نوعی تقیه در کار باشد]؛ البته اگر این روایت ناشی از اشتباه نباشد. شاید امام ع با اماله الف- که لهجه قریش است- قرائت کرده ولی ابن فرقد آن را بدون الف پنداشته باشد. روش عربهای امروز نیز همین است؛ آنان الف را در چنین کلماتی آشکار نمیخوانند، به گونهای که گمان میرود بدون الف قرائت میکنند.
... و در نهایت، آنچه به این اختلاف پایان میدهد، این است که قرائت رسیده از پیشینیان با الف است و پیامبر ص و بزرگان صحابه نیز «مالک» خواندهاند و نخستین کسی که «ملک» قرائت کرد، مروان بن حکم و افرادی از همکیشان او در آن عصر بودند. [ضمناً] از هیچیک از بزرگان صحابه و تابعی نیز قرائت بدون الف گزارش نشده است[13].»[14]
چنانکه دیده میشود استاد معرفت میکوشد بین دیدگاه خویش در مورد این همانی قرائت موجود و قرائت واحده- که پیشتر در باره آن سخن گفتیم- و نقد دلالی روایت و نیز تعارض آن با روایات دیگر جمع کند بدون اینکه به مسئله تاریخی و حرکت تاریخی قرائت اصلی به روش تاریخی ورود کرده باشد. روشن است اگر به این همانی قرائت موجود و قرائت واحده نازل شده از سوی خدا گردن نهیم، اساساً روایات مخالف قرائت موجود به دلیل تعارض با قرائت موجود به حکم روایات عرض بر قرآن کنار گذاشته میشوند و دیگر نیازی به بررسی سندی و دلالی آنها نخواهد بود و بررسی سندی و دلالی در حقیقت مسامحه و همراهی با کسانی است که به این همانی یاد شده باور ندارند. گفتنی است در تفسیر اثری جامع کوشیده شده با نقل تفصیلی روایات قرائت مالک و ملک و با کمک گرفتن از زبان روایات، باطل بودن قرائت ملک آشکار شود.
[1] . ر.ک: مجمع البیان، طبرسی، ج1، ص 58، ذیل آیه 4 سوره حمد؛ روح المعانی، آلوسی، ج1، ص 82، ذیل همان آیه.
[2] . برای دیدن قرائت «مالک» در روایات ر.ک: تفسیر العیاشی، عیاشی، ج1، ص 22-23، ح 21 و 23؛ بحار الانوار، مجلسی، ج46، ص 107، ح 101؛ ج 84، ص 247؛ ج 85، ص 22- 23، ح 11 و 12 و ص 66؛ و ... .
[3] . قرائت «ملک» هم در کتابهای شیعه از امام سجاد و امام صادق- علیهما السلام- روایت شده است (ر.ک: تفسیر عیاشی، عیاشی، ص 22، حدیث 22؛ وسائل الشیعة، حر عاملی، ج4، ص 813؛ بحار الانوار، مجلسی، ج82، ص 22، 239) و هم در کتابهای اهل تسنن از رسول خدا9 و گروهی از صحابه نقل شده است. (ر.ک: سنن الترمذی، ترمذی، ج4، ص 257؛ سنن ابیداوود، ابوداوود، ج1، ص 261 و ج2، ص 248؛ ...)
[4] . ر.ک: العروة الوثقی، طباطبائی یزدی، ج1، ص 656، مسئله 57؛ برخی فقها پس از بیان جواز قرائت «مالک» و «ملک»، قرائت مالک را ارحج دانستهاند و برخی قرائت ملک را (ر.ک: تحریر الوسیلة، خمینی، ج1، ص 168؛ هدایة العباد، گلپایگانی، ج1، ص 153).
[5] . قواعد تفسیر قرآن، بابائی، ص 61- 62.
[6] . اصول الكافى، كلينى، ج 2، ص 630، حديث 12.
[7] . كتاب المصاحف، سجستانی، ص 229؛ الدرالمنثور، سيوطي، ج 1، ص 36.
[8] . منتخب کنز العمال، متقي هندي، ج 2، ص 609، حديث 4876.
[9] . عاصم از زر بن حبیش و او از ابن مسعود نقل کرده است که گفت: «به مردی گفتم سیآیه از سوره احقاف برایم قرائت کن و او خلاف آنچه رسول خدا ص بر من اقراء کرده بود، قرائت کرد. به دیگری گفتم سی آیه از سوره احقاف برایم قرائت کن و او خلاف آنچه فرد اول بر من اقراء کرده بود، قرائت کرد. همراه با آن دو نزد رسول خدا صص رفتم. پیامبر صص خشمگین شد و علی که نزدش نشسته بود، فرمود: [رسول خدا] به شما میفرماید: همان گونه که به شما آموزش داده شده، قرائت کنید. (إقرؤوا کما علمتم)» (المسند، احمد بن حنبل، ج2، ص 199؛ الشریعة، آجری، ج1، ص 472؛ المسند، ابویعلی موصلی، ج1، ص 408 و ج8، ص 470؛ جامع البیان، طبری، ج1، ص 23؛ جامع البیان فی القراءات السبع، دانی، ج1، ص 125؛ و ...ر.ک: شاهپسند، «دلالت و مصداق روایت "إقرأ کما یقرء الناس"» پژوهشهای قرآن و حدیث، سال چهل و هفتم، شماره دوم، 1393ش، ص 224)
[10] . «ابن عامر الشامي: هو عبد اللّه بن عامر اليحصبي قاضي دمشق في خلافة الوليد بن عبد الملك و يكنّى أبا عمران و هو من التابعين و ليس في القرّاء السبعة من العرب غيره و غير أبي عمرو و الباقون هم موال و توفي بدمشق سنة ثماني عشرة و مائة.» كتاب التيسير في القراءات السبع، ابوعمرو دانی، ص 18.
[11] . قراء سبعه و قرائات سبع، لسانی فشارکی، ص 46؛ السبعة فی القراءات، ابن مجاهد، پاورقی ص 71.
[12] - ابن كثير قارئ مكة من السبعة مات سنة 120 ونافع قارئ المدينة مات سنة 169. وعاش الإمام جعفربن محمدالصادق عليه السلام- 148.
[13] - قد فصّلنا الكلام فيه عند الكلام عن قراءة السلف لسورة الحمد في كتابنا الكبير« التفسير الأثري الجامع». وراجع أيضا: سنن أبي داود، ج 4، ص 37، رقم 4000 و 4001 كتاب الحروف والقراءات. وجامع الترمذي، ج 5، ص 185- 186، رقم 2928، كتاب القراءات عن رسول اللّه. والمصاحف للسجستاني، ص 92- 94. وغيرها من مصادر ذكرناها هناك.
[14] . ر.ک: التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص 231- 232.