ویرایش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیراً یکی از اساتید حوزه علمیه به نام «حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حسین مفیدی» - از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام - در یک نشست علمی (بدون ناقد رسمی) در جمع طلاب و شاگردانش به صورت مشروح  در باره قرائات قرآن سخنرانی فرموده‌اند. فایل صوتی سخنان ایشان در برخی کانال‌ها (وابسته به مدرسه فقهی امام محمدباقرعليه السلام) منتشر و سپس فایلی از نشست علمی و برخی یادداشت‌های گوینده آماده و ارائه شد. فایل و متن را یکی از طلاب فاضل برای حقیر فرستاد تا نظر دهم. من وقتی مطالب ایشان را شنیدم، خیلی تأسف خوردم و تصمیم گرفتم نقدی بر متن ذیل – که خلاصه‌ای نسبتاً جامع از گفتار او است – ارائه کرده و در فضای مجازی عرضه کنم؛ امید که مفید باشد.

قبل از ورود به نقد متن، به چند نکته کلی اشاره می‌کنم:

1. در حوزه قرائات آثار متعددی از اساتید منتشر شده است؛ مانند بخش عمده جلد دوم التمهید فی علوم القرآن، نگاشته مرحوم آیت الله محمدهادی معرفت؛, و ... .

این کتاب‌ها کامل نیستند و نگارنده نیز نقدهای زیادی بر آن‌ها دارم و بخش‌هایی از نقدهایم بر تاریخ قرائات التمهید در فضای مجازی (http://javahery.blogfa.com) موجود است، لیکن نادیده گرفتن کلی این آثار که زمان بسیاری از اساتیدی که عمری در حوزه علوم قرآن صرف کرده‌اند،‌ گرفته و حاصل عمری تلاش است، شایسته نیست و بیش از آن‌که به آن‌ها بازگردد، کار خود انسان را با کاستی مواجه می‌کند. خیلی خوب بود جناب آقای مفیدی وقتی در باره تواتر قرائات سخن می‌گویند، دست‌کم اشاره وار ادله مردود بودن ادعای تواتر قرائات را که به تفصیل در التمهید آمده، به بحث بگذارند یا حداقل اشاره‌ای بکنند که به مخاطب بفهمانند «ما این‌ها را دیده‌ایم» و هکذا برخی مباحث دیگر. به یاری خدا ما با نقد متن ذیل نشان خواهیم داد که تضارب آراء چه چالش‌های بزرگی فراروی گوینده محترم ایجاد خواهد کرد.

2. برخی مطالب که در فایل صوتی آمده و بعضاً بر آن تأکید شده، در متن نیامده؛ حقیر نیز با اعتقاد به ضعف یا شدت ضعف آن‌ها از ذکر و نقد آن‌ها می‌گذرم ولی اگر کسی بخواهد به صورت خصوصی ورود می‌کنم. 

3. نکته مهم دیگر این است که در نقد بنا را بر اختصار و ارجاع می‌گذاریم وگرنه می‌بایست کتابی پرحجم در نقد متن ذیل بنگاریم! زیرا ادعا مسیری آسان و کوتاه است ولی نقد  مسیری طولانی و پر زحمت.

4. برخی تعلیقات از تعلیقات قبلی نگارنده بر التمهید کپی شده است.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات و مساله تحریف

مقدمه: مساله وجود قرائتهای متعدد غیرمنطبق با مصحف کنونی

قرآن کریم توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله به چندین قرائت خوانده شده

[تعلیقه: معمولاً در مقدمه فرضیه‌ها بدون اثبات به صورت قطع ادعا نمی‌شوند؛ زیرا این ادعاها قرار است اثبات شوند، لیکن چون ادعا شده ، به اجمال پاسخ می‌دهم و چنانچه در ادامه سخنی و یا ادله‌ای ارائه شد،‌ به تفصیل وارد می‌شوم:

تفسير الطبري عن عبداللَّه (احتمالا بن مسعود است) : اختَلَفَ رَجُلانِ في سورَةٍ ، فَقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، وقالَ هذا : أقرَأَنِي النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله ، فَأُتِيَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله فَأُخبِرَ بِذلِكَ ، قالَ : فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ وعِندَهُ رَجُلٌ (احتمالاً علی ع بوده)، فَقالَ: اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم (دو نوع معنی می‌شود: هریک بر قرائت خود بخوانید که به آن آموخته‌اید (این معنی درست نیست؛ زیرا با « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ» نمی‌سازد؛ و این نشان می‌دهد که آن‌ها یا یکی از آن‌ها قرائتی شاذ داشته که یا آموخته و یا خود ساخته و نیز نشان می‌دهد قرائتی که از سوی پیامبر اکرم ص به آن‌ها آموزش داده شده، شهرت داشته است؛ زیرا قرائت صحیح را بیان نکرد فقط به قرائت مشهوری که طبق آن تعلیم شده‌اند ارجاع فرمود)؛ یا: قرائت‌های خود را رها کنید و آن‌گونه که پیامبر اکرم ص به شما آموخته بخوانید)- فَلا أدري أبِشَي‏ءٍ اُمِرَ (یعنی آن شخص که حضرت علی ع است) أم بِشَي‏ءٍ ابتَدَعَهُ مِن قِبَلِ نَفسِهِ (یعنی نمی‌دانم پیامبر اکرم ص به او دستور دارد به ما این‌گونه بگوید یا از طرف خودش گفت)- فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختِلافُهُم عَلى‏ أنبِيائِهِم (این عبارت نیز مؤید خشم پیامبر اکرم ص است). قالَ : فَقامَ كُلُّ رَجُلٍ مِنّا وهُوَ لايَقرَأُ عَلى‏ قِراءَةِ صاحِبِهِ (این عبارت اگر نتیجه « اقرَؤوا كَما عُلِّمتُم» باشد، مؤید تأیید اختلاف قرائات است که با « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ» و « فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ ...» نمی‌سازد) . (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ).

تفسير الطبري عن عبداللَّه بن مسعود : تَمارَينا (المِراء : الجدال] في سورَةٍ مِنَ القُرآنِ ، فَقُلنا : خَمسٌ وثَلاثونَ ، أو سِتٌّ وثَلاثونَ آيَةً ، قالَ : فَانطَلَقنا إلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله فَوَجَدنا عَلِيّاً يُناجيهِ ، قالَ : فَقُلنا : إنّا اختَلَفنا فِي القِراءَةِ ، قالَ : فَاحمَرَّ وَجهُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله (نشان خشم پیامبر اکرم ص از اختلاف قرائات)، وقالَ : إنَّما هَلكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِاختِلافِهِم بَينَهُم (مؤید واکنش تند و خشم پیامبر اکرم ص در برابر اختلاف قرائات است).

قالَ : ثُمَّ أسَرَّ إلى‏ عَلِيٍّ شَيئاً ، فَقالَ لَنا عَلِيٌّ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله يَأمُرُكُم أن تَقرَؤوا كَما عُلِّمتُم (همان برداشت را از این فراز نیز داریم لیکن در این روایت تتمه معارضی وجود ندارد درحالی که در روایت فوق و روایتی که در متن التمهید آمده، خاتمه معارضی وجود دارد. البته در روایت متن تعارض وجود ندارد و یکدست به نفع اختلاف قرائات است، لیکن روایت با این دو روایت ناسازگار و در تعارض است.) (تفسير الطبري : ج ۱ ص ۱۲ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۲۲۶ ح ۸۳۲ ، صحيح ابن حبّان : ج ۳ ص ۲۲ ، كنز العمّال : ج ۲ ص ۳۳۹ ح ۴۱۸۳ ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج ۲ ص ۴۲ عن أبي بكر بن عياش ، بحار الأنوار : ج ۴۰ ص ۱۵۶ ذيل ح ۵۴ .)) ]

که همه این قرائات، توسط فرشته وحی از جانب خداوند سبحان نازل شده است.

[تعلیقه:‌این ادعا نیز مردود و بدون سند است و حدیث صحیح ذیل مطلب را روشن می‌کند. اگر در ادامه در باره آن سخن به میان آمد، به تفصیل وارد خواهیم شد: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مى‏آيد.»[1]]  

در این میان، به دلایل تاریخی، قرائات سبع (هفتگانه) یا قرائات عشر (دهگانه) شهرت بسیار بیشتری پیدا کرده‌اند.

لازم به ذکر است بر اساس حدیثی که با سند صحیح [ادعای بدون دلیل است. در پاورقی توضیح داده شده است.] توسط شیعه[2] و به طور متواتر [این ادعا نیز عجیب است!] توسط اهل سنت[3] از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله روایت شده است، قرآن کریم بر هفت حرف (سبعة احرف) نازل شده است که یکی از معانی آن، این است که قرآن با قرائات متعدد نازل شده است؛ هرچند بر اثر اقداماتی که در قرن چهارم به بعد رخ داد، در بین عوام این تلقی پدید آمد که قرائاتی که امروزه به نام قرائات سبعه معروف شده همان سبعة احرف است! و این تلقی قطعا ناصواب است.[4]

[تعلیقه: استاد معرفت به تفصیل در باره روایات سبعة احرف سخن گفته و برخی فضلا در باره آن تک‌نگاری دارند. نگارنده فهرستی از اشکالات این روایات را بیان می‌کنم، علاقه‌مندان می‌‌توانند رجوع کنند:

- اشکال سندی؛

- اختلاف در مضامین؛

- روایات مخالف با سبعة احرف از جهت شمار؛

- روایات شیعی در رد سبعة احرف؛ مانند:

صحیح السند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ.

صحیح السند: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِي‏ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ.]

در هر صورت، وجود و رواج قرائات متعدد که همگی توسط خود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله بر مسلمانان عرضه شده است [این تهمتی به پیامبر اکرم ص است!!!!!!]، یک مطلب متواتر و غیر قابل انکار در میان شیعه و سنی بوده است؛ هرچند در دو سه قرن اخیر، به خاطر رواج قرائت حفص از عاصم توسط صنعت چاپ[5] [در باره این ادعا نیز سخن خواهیم گفت و با مدارک متقن نشان خواهیم داد که قرائت حفص از عاصم قبل از صنعت چاپ نیز مشهور و معمول بوده، هرچند  صنعت چاپ باعث شد قرائت‌های شاذ از جامعه برچیده شود.] و نیز کج‌فهمی [!!!!!!!!!!] برخی از علمای شیعه در فهم حدیثی که در کتاب شریف کافی از نزول قرآن بر حرف واحد سخن می‌گوید[6]، [7] برخی در نزول قرائات متعدد از جانب خداوند تردید کرده‌اند!

در واقع، روایاتی متعددی، هم در کتب شیعه وجود دارد و هم در کتب اهل سنت، وجود دارد که حکایتگر این است که قراءاتی از برخی از آیات قرآن در صدر اسلام وجود داشته که با مصحفی که اکنون در دست ماست، و با هفت قرائت متواتر در جهان اسلام شایع است[8]، تفاوت‌هایی دارد؛ و این گونه روایات در طول تاریخ معرکه آرای محدثان، فقها، متکلمان و در یک کلام، قرآن‌شناسان مسلمان بوده است.

بویژه اگر توجه کنیم که در همین آیات موجود که هر روزه تلاوت می‌کنیم، قرائات متعددی از همان صدر اسلام به صورت کاملا متواتر تا به امروز رسیده است [تعلیقه: کاملاً متواتر!! ان شاء الله در ادامه که اشکالات بر تواتر قرائات مطرح خواهد شد، از عهده اثبات و پاسخ به نقدها برخواهید آمد!!] ، مساله پیچیده‌تر می‌شود.

 


[1] . اصول الكافى، الكلينى، ج 2، ص 630، حديث 12.

[2] . خصال، ج۲، ص۳۵۹. شیخ صدوق در این صفحه بابی گشوده است به نام «نزل القرآن على سبعة أحرف‏» که دو حدیث آورده است:

حدیث43: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الصَّيْرَفِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْأَحَادِيثَ تَخْتَلِفُ عَنْكُمْ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوهٍ ثُمَّ قَالَ «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ».

[آیت الله معرفت در باره سند این روایت آورده است: « ... بسند فيه (محمد بن يحيى الصيرفى)- و هو مجهول- ...» ایشان در ادامه آورده‌اند: « و فسر العلماء الاحرف فى هذا الحديث بمعنى البطون، اى كل آية تحتمل وجوها من المعنى، و ان كانت ربما تخفى على العامة، لكن الامام المعصوم عليه السلام يعرفها، فيفتى عليها.».

نگارنده در نقد استاد معرفت آورده‌ام: تعلیقه: علما احرف را به بطون معنی کرده‌اند ولی بر فرض معنای قرائت نیز حدیث قابل فهم است؛ یعنی قرائات هفت‌گانه آن‌چنان متفاوت‌اند که معانی متفاوتی ارائه‌ می‌کنند و امام بر اساس آن معانی متفاوت، فتواهای متفاوتی ارائه می‌کند، لیکن چون این معنی مشکلاتی دارد – مانند این‌که اولاً غالب اختلاف قرائات چنین نیست که معانی هفت‌گانه متفاوتی ارائه کنند تا بتوان آن‌ها را مصداق این روایت فرض کرد و فتوای متفاوت و گاه متعارض از سوی یک امام بر اساس قرائت‌های مختلف یک آیه و یک واژه نیز با حکمت خداوند ناسازگار است؛ ازاین رو علما «احرف» را به بطون تفسیر کرده‌اند.]

حدیث44: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَانِي آتٍ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ.

در سند حدیث دوم، برخی خدشه دارند (که البته ضعیف بودن سند، لزوما به معنای کذب بودن حدیث نیست، هرچند از اعتبار آن می‌کاهد) اما حدیث اولش صحیح‌السند است.

[استاد معرفت در باره سند این سند نیز آورده است: «... فيه (احمد بن هلال)- و هو غال متهم فى دينه- ...»]

[3] . مثلا: صحيح البخاري (6/ 184)

4991 - حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُفَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي اللَّيْثُ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُقَيْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، حَدَّثَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: «أَقْرَأَنِي جِبْرِيلُ عَلَى حَرْفٍ فَرَاجَعْتُهُ، فَلَمْ أَزَلْ أَسْتَزِيدُهُ وَيَزِيدُنِي حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ»

4992 - حَدَّثَنَا سَعِيدُ [ص:185] بْنُ عُفَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي اللَّيْثُ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُقَيْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ، أَنَّ المِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَبْدٍ القَارِيَّ، حَدَّثَاهُ أَنَّهُمَا سَمِعَا عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ، يَقُولُ: سَمِعْتُ هِشَامَ بْنَ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ، يَقْرَأُ سُورَةَ الفُرْقَانِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَاسْتَمَعْتُ لِقِرَاءَتِهِ، فَإِذَا هُوَ يَقْرَأُ عَلَى حُرُوفٍ كَثِيرَةٍ، لَمْ يُقْرِئْنِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَكِدْتُ أُسَاوِرُهُ فِي الصَّلاَةِ، فَتَصَبَّرْتُ حَتَّى سَلَّمَ، فَلَبَّبْتُهُ بِرِدَائِهِ، فَقُلْتُ: مَنْ أَقْرَأَكَ هَذِهِ السُّورَةَ الَّتِي سَمِعْتُكَ تَقْرَأُ؟ قَالَ: أَقْرَأَنِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَقُلْتُ: كَذَبْتَ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَدْ أَقْرَأَنِيهَا عَلَى غَيْرِ مَا قَرَأْتَ، فَانْطَلَقْتُ بِهِ أَقُودُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَقُلْتُ: إِنِّي سَمِعْتُ هَذَا يَقْرَأُ بِسُورَةِ الفُرْقَانِ عَلَى حُرُوفٍ لَمْ تُقْرِئْنِيهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «أَرْسِلْهُ، اقْرَأْ يَا هِشَامُ» فَقَرَأَ عَلَيْهِ القِرَاءَةَ الَّتِي سَمِعْتُهُ يَقْرَأُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «كَذَلِكَ أُنْزِلَتْ»، ثُمَّ قَالَ: «اقْرَأْ يَا عُمَرُ» فَقَرَأْتُ القِرَاءَةَ الَّتِي أَقْرَأَنِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «كَذَلِكَ أُنْزِلَتْ إِنَّ هَذَا القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»

[4] . وَقَالَ أَبُو شَامَةَ ظَنَّ قَوْمٌ أَنَّ الْقِرَاءَاتِ السَّبْعَ الْمَوْجُودَةَ الْآنَ هِيَ الَّتِي أُرِيدَتْ فِي الْحَدِيثِ وَهُوَ خِلَافُ إِجْمَاعِ أَهْلِ الْعِلْمِ قَاطِبَةً وَإِنَّمَا يَظُنُّ ذَلِك بعض أهل الْجَهْل وَقَالَ بن عَمَّارٍ أَيْضًا لَقَدْ فَعَلَ مُسَبِّعُ هَذِهِ السَّبْعَةِ مَالا يَنْبَغِي لَهُ وَأَشْكَلَ الْأَمْرَ عَلَى الْعَامَّةِ بِإِيهَامِهِ كُلَّ مَنْ قَلَّ نَظَرُهُ أَنَّ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ هِيَ الْمَذْكُورَةُ فِي الْخَبَرِ وَلَيْتَهُ إِذِ اقْتَصَرَ نَقَصَ عَنِ السَّبْعَةِ أَوْ زَادَ لِيُزِيلَ الشُّبْهَةَ وَوَقَعَ لَهُ أَيْضًا فِي اقْتِصَارِهِ عَنْ كُلِّ إِمَامٍ عَلَى رَاوِيَيْنِ أَنَّهُ صَارَ مَنْ سَمِعَ قِرَاءَةَ رَاوٍ ثَالِثٍ غَيْرِهِمَا أَبْطَلَهَا وَقَدْ تَكُونُ هِيَ أَشْهَرَ وَأَصَحَّ وَأَظْهَرَ وَرُبَّمَا بَالَغَ مَنْ لايفهم فَخَطَّأَ أَوْ كَفَّرَ (فتح الباري لابن حجر (9/ 30)

وَقَالَ مَكِّيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ هَذِهِ الْقِرَاءَاتُ الَّتِي يُقْرَأُ بِهَا الْيَوْمَ وَصَحَّتْ رِوَايَاتُهَا عَنِ الْأَئِمَّةِ جُزْءٌ مِنَ الْأَحْرُفِ السَّبْعَةِ الَّتِي نَزَلَ بِهَا الْقُرْآنُ ثُمَّ سَاقَ نَحْوَ مَا تَقَدَّمَ قَالَ وَأَمَّا مَنْ ظَنَّ أَنَّ قِرَاءَةَ هَؤُلَاءِ الْقُرَّاءِ كَنَافِعٍ وَعَاصِمٍ هِيَ الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ الَّتِي فِي الْحَدِيثِ فَقَدْ غَلِطَ غَلَطًا عَظِيمًا قَالَ وَيَلْزَمُ مِنْ هَذَا أَنَّ مَا خَرَجَ عَنْ قِرَاءَةِ هَؤُلَاءِ السَّبْعَةِ مِمَّا ثَبَتَ عَنِ الْأَئِمَّةِ غَيْرُهُمْ وَوَافَقَ خَطَّ الْمُصْحَفِ أَنْ لَا يَكُونَ قُرْآنًا وَهَذَا غَلَطٌ عَظِيمٌ فَإِنَّ الَّذِينَ صَنَّفُوا الْقِرَاءَاتِ مِنَ الْأَئِمَّةِ الْمُتَقَدِّمِينَ كَأَبِي عُبَيْدٍ الْقَاسِمِ بْنِ سَلَّامٍ وَأَبِي حَاتِمٍ السِّجِسْتَانِيِّ وَأَبِي جَعْفَرٍ الطَّبَرِيِّ وَإِسْمَاعِيلَ بْنِ إِسْحَاقَ وَالْقَاضِي قَدْ ذَكَرُوا أَضْعَافَ هَؤُلَاءِ (فتح الباري لابن حجر (9/ 31)

وَقَالَ بن السَّمْعَانِيّ فِي الشَّافِي التَّمَسُّكُ بِقِرَاءَةِ سَبْعَةٍ مِنَ الْقُرَّاءِ دُونَ غَيْرِهِمْ لَيْسَ فِيهِ أَثَرٌ وَلَا سُنَّةٌ وَإِنَّمَا هُوَ مِنْ جَمْعِ بَعْضِ الْمُتَأَخِّرِينَ فَانْتَشَرَ رَأْيُهُمْ أَنَّهُ لَا تَجُوزُ الزِّيَادَةُ عَلَى ذَلِكَ قَالَ وَقَدْ صَنَّفَ غَيْرُهُ فِي السَّبْعِ أَيْضًا فَذَكَرَ شَيْئًا كَثِيرًا مِنَ الرِّوَايَاتِ عَنْهُمْ غَيْرَ مَا فِي كِتَابِهِ فَلَمْ يَقُلْ أَحَدٌ إِنَّهُ لَا تَجُوزُ الْقِرَاءَةُ بِذَلِكَ لِخُلُوِ ذَلِكَ الْمُصْحَفِ عَنْهُ وَقَالَ أَبُو الْفَضْلِ الرَّازِيُّ فِي اللَّوَائِحِ بَعْدَ أَنْ ذَكَرَ الشُّبْهَةَ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا ظَنَّ الْأَغْبِيَاءُ أَنَّ أَحْرُفَ الْأَئِمَّةِ السَّبْعَةِ هِيَ الْمُشَارُ إِلَيْهَا فِي الْحَدِيثِ وَأَنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدَ بن مُجَاهِدٍ جَعَلُوا الْقِرَاءَاتِ ثَمَانِيَةً أَوْ عَشْرَةً لِأَجْلِ ذَلِكَ قَالَ وَاقْتَفَيْتُ أَثَرَهُمْ لِأَجْلِ ذَلِكَ وَأَقُولُ لَوِ اخْتَارَ إِمَامٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْقُرَّاءِ حُرُوفًا وَجَرَّدَ طَرِيقًا فِي الْقِرَاءَةِ بِشَرْطِ الِاخْتِيَارِ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ خَارِجًا عَنِ الْأَحْرُفِ السَّبْعَةِ وَقَالَ الْكَوَاشِيُّ كُلُّ مَا صَحَّ سَنَدُهُ وَاسْتَقَامَ وَجْهُهُ فِي الْعَرَبِيَّةِ وَوَافَقَ لَفْظُهُ خَطَّ الْمُصْحَفِ الْإِمَامِ فَهُوَ مِنَ السَّبْعَةِ الْمَنْصُوصَةِ فَعَلَى هَذَا الْأَصْلِ بُنِيَ قَبُولُ الْقِرَاءَاتِ عَنْ سَبْعَةٍ كَانُوا أَوْ سَبْعَةِ آلَافٍ وَمَتَى فُقِدَ شَرْطٌ مِنَ الثَّلَاثَةِ فَهُوَ الشَّاذُّ قُلْتُ وَإِنَّمَا أَوْسَعْتُ الْقَوْلَ فِي هَذَا لِمَا تَجَدَّدَ فِي الْأَعْصَارِ الْمُتَأَخِّرَةِ مِنْ تَوَهُّمٍ أَنَّ الْقِرَاءَاتِ الْمَشْهُورَةَ مُنْحَصِرَةٌ فِي مِثْلِ التَّيْسِيرِ وَالشَّاطِبِيَّةِ وَقَدِ اشْتَدَّ إِنْكَارُ أَئِمَّةِ هَذَا الشَّأْنِ عَلَى مَنْ ظَنَّ ذَلِكَ كَأَبِي شَامَةَ وَأَبِي حَيَّانَ وَآخِرُ مَنْ صَرَّحَ بِذَلِكَ السُّبْكِيُّ فَقَالَ فِي شَرْحِ الْمِنْهَاجِ عِنْدَ الْكَلَامِ عَلَى الْقِرَاءَةِ بِالشَّاذِّ صَرَّحَ كَثِيرٌ مِنَ الْفُقَهَاءِ بِأَنَّ مَا عَدَا السَّبْعَةِ شَاذٌّ تَوَهُّمًا مِنْهُ انْحِصَارَ الْمَشْهُورِ فِيهَا (فتح الباري لابن حجر (9/ 32)

وَقَالَ الْقَاضِي أَبُو بَكْرِ بْنُ الْعَرَبِيِّ فِي الْعَوَاصِمِ: ضَبْطُ الْأَمْرِ عَلَى سَبْعِ قِرَاءَاتٍ لَيْسَ لَهُ أَصْلٌ فِي الشَّرْعِ، وَقَدْ جَمَعَ قَوْمٌ ثَمَانِيَ قِرَاءَاتٍ، وَقَوْمٌ عَشْرًا، أَصْلُ ذَلِكَ أَنَّهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ -، قَالَ: «أُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعِ أَحْرُفٍ» فَظَنَّ قَوْمٌ أَنَّهَا سَبْعُ قِرَاءَاتٍ وَهَذَا بَاطِلٌ، وَتَيَمَّنَ آخَرُونَ بِهَذَا اللَّفْظِ فَجَمَعُوا سَبْعَ قِرَاءَاتٍ. (البحر المحيط في أصول الفقه، ابوعبدالله بدرالدین محمد زرکشی، دارالکتبی، 1414، ج2، ص220)

[5] . برخلاف آنچه امروزه گاهی گمان می‌شود که این قرائت تنها قرائت متواتر است و بقیه این اندازه معروف نبوده، حقیقت این است که در قرون اولیه این قرائت در مقایسه با سایر قرائات رواج خیلی زیادی هم نداشته است. مثلا در میان قراء سبعه و راوایان چهارده‌گانه آنها هریک «متفردات»ی دارد (مثلا متفردات حفص، یعنی مواردی از قرآن که از میان این چهارده روایت، تنها و تنها حفص دان گون قرائت کرده است) طبری، مفسر معروف اهل سنت در قرن چهارم، که در تفسیرش به نقل بسیاری از قرائاتی که امروزه برای ما شاید ناآشنا باشد اهتمام دارد ظاهرا اصلا با قرائت حفص آشنا نبوده و در تفسیر آیات هرگاه به یکی از محل‌هایی می‌رسد که حفص قرائت متمایزی در آن مورد داشته است، هیچ اشاره‌ای بدان قرائت نمی‌کند. (ر. ک: مقاله «قراءة حفص عن عاصم ليست من مرويات الطبري في القراءات» در http://vb.tafsir.net/tafsir1071/#.WxUHLSCLlPZ

[تعلیقه: این ادعا نیاز به بررسی جدی دارد ولی بر فرض صحت، پاسخ آن این است که طبری بر ثبت قراءة العامة به دلیل رواج و بی‌نشان بودن آن و عدم اهتمام قراء نامی به آن و ترجیح آنان به تمایز با تمسک به قرائات دیگر، اهتمام نداشته و - چنان که مقدسی (قرن چهارم) در احسن التقاسیم در گزارشی مهم تصریح کرده - فرهنگ آن دوران چنین بوده که قراء نامی با قرائت‌های غیر قرائت العامة (که بعدها به حفص از عاصم نامبردار شد) برای خود تمایز و اعتبار دست و پا می‌کرده‌اند. در حقیقت آنان آگاهی از قرائت مطابق  قرائت حفص از عاصم را که در آن دوران به قرائت العامة شناخته می‌شد، به دلیل فراگیر و رایج و بدون نشان بودن، هنر نمی‌ دانستند و هنر را در تسلط بر قرائات غیر قرائت العامة - که قرائت عمومی بود - می‌دیدند. ان شاء الله عبارت‌های احسن التقاسیم را در قسمت‌های بعد به تفصیل ارائه و به بحث خواهم گذاشت و خلاصه‌ای از آن را در مقاله ای گزارش کرده‌ام (هنوز منتشر نشده). شاهد عرض بنده عدم اشاره به آن است؛ بله اگر می آورد و تضعیف می‌کرد، قابل بحث بود ولی بنا بر ادعا، او اصلا اشاره نکرده و ادعای عدم اطلاع و عدم دسترسی نشان دهنده بی‌خبری مدعی است لذا عرض شد این ادعا نیاز به بررسی جدی دارد. به نظرم این مطلب مؤید نظریه این همانی و شاهد بطلان قرائات غیر قرائت العامه و واحده است؛ یعنی دقیقا عکس آنچه جناب آقای مفیدی در پی اثبات آن است! حقیر مقاله‌ای دارد که از جهتی به این موضوع پرداخته است (مقاله‌ای که به آن اشاره شد، ان شاء الله پس از انتشار در این وبلاگ ارائه خواهد شد). ضمنا این بحث به صورت خاص ظرفیت یک مقاله علمی پژوهشی را دارد. ان شاء الله به این مسئله با تفصیل ورود خواهم کرد.]

[6] . در کتاب کافی (ج2، ص630) حدیثی است که شخصی به امام صادق ع عرض می‌کند که «مردم می‌گویند که قرآن بر سبعة احرف نازل شده است؛ و امام ع پاسخ می‌دهد که دروغ می‌گویند، بر حرفی واحد از نزد خدایی واحد نازل شده است: (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِد).

دقت کنید: سوال کننده، گفتن این جمله «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» را به مردم نسبت می‌دهد، نه به حدیث نبوی؛ و حضرت نمی‌فرمایند که این حدیث جعلی است؛ بلکه می‌فرماید این دشمنان خدا دروغ می‌گویند.  [«كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ » بر جعلی بودن دلالت ندارد؟!! مفسر این روایت - البته اگر به تفسیر نیازمند باشد! - روایت صحیح السند از امام باقر ع است که در همان فضا و دوران زندگی می‌کردند:«ان القرآن واحد نزل من عند واحد، و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة» البته این تفسیر برای سبعة احرف (یعنی جواز تغییر کلمات قرآن به کلمات تقریبا هم‌معنا) با روایات زیادی از سبعة احرف نمی‌سازد و هیچ قرینه‌ای در روایت نیست که این معنا غلبه تمام بر دیگر معانی یافته باشد و البته روایت امام باقر ع قرینه بطلان این تفسیر است و بدین معنی است که روایات سبعة احرف کلاً باطل است، هرچند در منابع شیعی نیز ورود کرده باشد. 

در نقد روایات شیعی سبعة احرف باید گفت اگر این تفسیر را بپذیریم، بدین معنی است که سبعة احرف در این معنا غلبه یافته است و بر اساس این فرض، چگونه می‌توان تصور کرد که اهل بیت ع که در همان فضا و دوران زندگی می‌کردند، از این اصطلاح برای مقصد دیگر استفاده کنند و در عین حال سخن از حرف واحد و قرائت واحده به میان آورند؟!‌ روشن است که احادیث سبعة احرف اولاً: به این تفسیر نیست هرچند ممکن است برخی این تفسیر را برای آن مطرح کرده باشند و ثانیاً: این روایت نظر به صرف این تفسیر ندارد بلکه همه روایات سبعة احرف را نشانه گرفته است و بدین روی می‌توان این روایت را معارض روایات سبعة‌ احرف در روایات شیعی قلمداد کرد. البته اشکالات روایات سبعة‌احرف بیش از این است و تفاسیر گوناگونی برای آن‌ها ارائه شده است.]

اگر کسی با تحولات اجتماعی زمان امام صادق ع آشنا باشد، بین این حدیث و احادیث نبوی‌ای که درباره نزول قرآن به سبعه احرف روایت شده، منافاتی نمی‌بیند. در قرون اول و دوم هجری، این تلقی غلط از حدیث نبوی نزول قرآن بر هفت حرف در میان بسیاری از مسلمانان رایج شده بود که مقصود از این حدیث این است که هرجا بیان عبارتی از عبارات قرآن برای شما دشوار بود، می‌توانید مترادف آن را بگویید؛ و این را به پیامبر ص نسبت می‌دادند، و روال برخی از صحابه هم همین بوده است! (این یکی از تحلیل‌هایی بود که در دو قرن اول درباره فلسفه تعدد قرائات رایج بود، و اسم آن را «ترادف تسهیلی» می‌گذاریم؛ یعنی جواز مترادف‌گویی برای آُان گرفتن بر امت!).

احادیثی که چنین نسبتی به پیامبر اکرم ص و صحابه داده‌اند در کتب اهل سنت و جزء احادیث صحیح آنها! موجود است (...) چنانکه مثلا از سفیان بن عیینة ( در قرن دوم) می پرسد: اختلاف قرائت مدنیین و عراقیین آیا از سبعة أحرف است؟ می گوید: خیر، سبعة أحرف این است که خودت برای کلمه قرآن، مترادف قرائت کنی (فتح الباري لابن حجر ج9، ص30: وَقد أخرج بن أَبِي دَاوُدَ فِي الْمَصَاحِفِ عَنْ أَبِي الطَّاهِرِ بن أبي السَّرْح قَالَ سَأَلت بن عُيَيْنَةَ عَنِ اخْتِلَافِ قِرَاءَةِ الْمَدَنِيِّينَ وَالْعِرَاقِيِّينَ هَلْ هِيَ الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ قَالَ لَا وَإِنَّمَا الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ مِثْلُ هَلُمَّ وَتَعَالَ وَأَقْبِلْ أَيَّ ذَلِكَ قلت أجزأك قَالَ وَقَالَ لي بن وَهْبٍ مِثْلَهُ). و ... توضیح داده که مقصود وی این بوده است که قرائات مشهور به قرائات مدنی و کوفی و بصری و ...، که همگی با سند متصل از پیامبر ص نقل شده، همگی حرف واحد است. [تعلیقه: تفسیر شخصی ابن عیینه چقدر معتبر و صائب است؟ با ده‌ها روایت دیگر از اهل تسنن و شیعه چه می‌کنید؟ ] در چنین فضایی ائمه اطهار با این تلقی غلط از آن روایت نبوی درگیر می‌شوند، و تصریح می‌کنند که قرآن فقط آن حرف واحدی است که از جانب خداوند نازل شده است [تعلیقه: قرینه شما از این نیت‌خوانی چیست؟] از این رو  شیعیانی که در زمان اهل بیت ع با این فضا آشنا بودند، هیچگاه حرف واحد در حدیث امام صادق ع را به معنای قرائت واحد قلمداد نمی‌کردند و لذا حتی یک نفر هم از امامان سوال نکرد که کدام این قرائت‌هایی که الان در میان ما رایج است، همان حرف واحد است [تعلیقه: این استدلال صحیح نیست، بلکه اتفاقاً سؤال نکردن آن‌ها نشان می‌دهد مردم نیز از فرمایش امام همان چیزی را فهمیده‌اند که علمای شیعه فهمیده‌اند؛ یعنی همان سبعة احرف مشهور نزد اهل تسنن مورد سؤال در روایت بالا!]؛ و جالب اینکه خود ائمه ع هم در نمازهایشان – حتی در جاهایی که غیرشیعه‌ای نبوده و محل تقیه نبوده است – در نماز، گاه «مالک یوم الدین» (قرائت عاصم) می‌خوانده‌اند و گاه «ملک یوم الدین» (قرائت نافع) و هیچکس هم حتی یکبار از ایشان نپرسید اگر قرائت واحدی باید باشد کدام از این دو قرائت درست است [تعلیقه: در باره ملک و مالک که تغییر محتوایی ایجاد می‌کند، به اندازه یک مقاله یا یک کتاب حرف است و در اینجا به همین مقدار بسنده می‌کنم که:‌روایات مورد اشاره در تعارض است با روایات فراوان که بعضاً صحیح السند هستند و به برخی اشاره شد و در کتاب مهم مصاحف سجستانی (238ق)  آمده است:‌«" أول من قرأها "ملك" مروان."[6]» ر.ک: پیوست همین پست ]؛ و از همه جالبتر اینکه خود مرحوم کلینی که در کافی این حدیث را آورد در همان کافی در احادیث دیگری براحتی قرائات مختلفی را نقل می‌کند [تعلیقه: نقل، دلیل بر صحت و تأیید همه قرائت‌ها نیست بلکه به معنای عدم تشخیص قرائت واحده از بین قرائات مختلف است؛ یعنی او باور دارد که قرائتی که جبرئیل آورده یکی است ولی نمی‌داند کدامیک از قرائات موجود است؛ از این رو قرائات را با اختلاف می‌آورد ولی نه هر قرائتی را بلکه تنها قرائاتی را آورده که احتمال می‌دهد همان قرائت واحده نازل شده باشد]؛ یعنی در یک حدیث آیه را بر اساس همین قرائت حفص از عاصم می‌آورد و در حدیثی دیگر امام قرائت دیگری را مطرح می‌کند و هر دو نیز از امام معصوم است (مثلا آیه «قل‏ اعملوا فسيرى‏ الله‏ عملكم‏ و رسوله‏ و المؤمنون» که به صورت «والمأمونون» هم قرائت شده: کافی ج۱ ص220 و 424)‏. [تعلیقه: در آیه 222 سوره بقره «یطهرن» دو قرائت دارد با مفهوم و حکم فقهی متفاوت؛ یعنی می‌فرمایید در این مورد نیز تکلیف زن‌ها دو گونه است؟!!!!!! ] در واقع، با تلاش ائمه ع و همراهی برخی از اهل قرائات (که هم جزء بزرگان شیعه و هم جزء بزرگان اهل سنت بوده‌اند)، در قرون سوم و چهارم کم‌کم این فضا اصلاح می‌شود و دیگر کسی به خود اجازه نمی‌داده که با استناد به این فهم غلط از روایت سبعة احرف، چنان اقدام ناصوابی انجام دهد.

[تعلیقه: خلاصه حرف آقای مفیدی این است که مراد از احرف سبعه در دو قرن اول و دوم جواز استفاده از کلمات مترادف به اختیار خود قراء است نه آن‌که صرفا مستند به روایات باشد و حرف واحد موجود در روایت امام صادق ع به این معنی است که هر قرائت مستندی که از پیغمبر باشد، از جانب خداست و ممکن است هزار قرائت از جانب خدا آمده باشد و همه آن‌ها یکی به شمار می‌رود. (بر اساس توضیحات گوینده در فایل صوتی و متنی) این تفسیر بسیار عجیب و مخالف این روایت صحیح از امام باقر ع است که فرمود: «ان القرآن واحد نزل من عند واحد، و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة» حضرت می‌فرماید اختلاف از جانب قراء است نه از جانب جبرئیل و خدای متعال!! ولی آقای مفیدی می‌گوید همه اختلاف قرائات مستند مصداق حرف واحد و قرائت واحده است!!]

.[7] اختلاف قرائات را گاهی حمل بر «ترادف تسهیلی» کرده اند به این معنا که مجاز به استعمال کلماتی مترادف (سماعی یا عرفی) در آیات قرآن هستیم که به شدت مورد نهی اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است، لکن بهترین وجه برای توجیه اختلاف قرائات متواتر، «تباین تنزیلی» است به این معنا که کلمات وحی وجوه گوناگونی می توانند داشته باشند که هر کدام در فضای مخصوص به خود صحیح است والبته راه دستیابی به آنها فعلاً منحصر به اخبار متواتر است [تعلیقه: اولاً: ما حتی یک روایت متواتر نداریم. ثانیاً: در فرضیه تباین تنزیلی با قرائاتی که مفاهیم متعارض ارائه می‌کنند، چه می‌کنید؟ مانند دو قرائت «یطهرن»]. در اثر تلقی اشتباه بعض صحابه از روایت سبعة أحرف، امثال ابن عیینه و حتی مالک بن انس یکی از ائمه اربعه اهل سنت، چنین گمان می کردند که شش حرف از این هفت حرف، حروف توسعه بر امت هستند، یعنی چون به گمان آنها اساس هفت حرف، بر توسعه و تخفیف و تسهیل بر امت در تجویز قرائت قرآن به مرادف بوده، پس یک حرف، نازل من عند الله است، و شش حرف هم از ناحیه مردم از باب مترادفات است، دقیقا مثل امروز که بعض فقهاء برای غیر متمکن از قرائت میگویند به ترجمه اکتفا کند، آنها نیز می  گفتند: در قرائت قرآن، چه بگویی: تعال، و چه بگویی: هلمّ، هر دو قرآن است، چون خود خداوند برای تسهیل، اجازه داده است که قرآن را به نحو مرادف بخوانید، و این در اُنس قبائل مختلف به لغات مترادف مختلف خیلی نمود داشت، لذا ابن مسعود وقتی شخص نتوانست بگوید: طعام الاثیم، فورا گفت بگو: طعام الفاجر! [تعلیقه:هرچند ابن مسعود متهم است به تغییر کلمات که اصلش معلوم نیست زیرا تغییر کلمات - برعکس سخن و ادعای آقای مفیدی - در آن زمان مذموم بود و چون ابن مسعود مترود دستگاه حاکم بود، بعید نیست به او این نسبت‌ها داده شده باشد (برای کوبیدن او) ولی در این مورد خاص، آن شخص به جای «طعام الاثیم» می‌خواند: «طعام الیتیم» و چون طعام الیتیم معنای نادرستی القا می‌کند، ابن مسعود بین بد و بدتر، بد را انتخاب کرد و به او از باب ناچاری پیشنهاد کرد به جای طعام الیتیم بگوید طعام الفاجر. استاد معرفت در التمهيد في علوم القرآن، ج‏2، ص: 101 در این باره مطالب خوبی دارند و حقیر نیز تعلیقاتی دارم که گویا در همین وبلاگ آمده است.]

[8] . متاسفانه عدم اطلاع برخی از معاصران موجب گردیده که گمان کنند که تنها قرائت حفص از عاصم (که مبنای نگارش مصحف امروزی است) متواتر است ؛ و بقیه قرائات سبعه این گونه نیست [!!!!]. در حالی که شیوع این قرائت خاص، چنانکه در ادامه توزیع خواهیم داد به صنعت چاپ و اقدام دولت عثمانی برمی‌گردد؛ وگرنه تا پیش از آن مثلا در همین ایران قرائت شعبه از عاصم رایجتر بوده؛ و یا همین الان در مناطق غرب آفریقا قرائتِ (و مصحف‌های نگاشته شده بر اساس قرائتِ) نافع بسیار رایج‌تر است.

ادامه دارد.

پیوست

نویسنده قواعد تفسیر قرآن در باره قرائت «ملک» آورده است:

«آیه چهارم سوره حمد در مصحف‌های موجود «مالک یوم الدین» است و گفته‌اند: بسیاری از صحابه (همچون أبیّ، ابن ‌مسعود، معاذ، ابن ‌عباس) و بسیاری از تابعین (مانند قتاده و اعمش) و عاصم و کسائی (از قاریان هفت‌گانه) و خلف و یعقوب (از قاریان ده‌گانه) نیز به همین صورت قرائت کرده‌اند. اما زید، ابوالدرداء،‌ ابن ‌عمر،‌ مِسوَر و بسیاری دیگر از صحابه و تابعین و پنج قاری از قاریان هفت‌گانه (عبد الله بن عامر دمشقی، ابن ‌کثیر مکی، ابوعمرو بصری، حمزه کوفی، نافع مدنی) آن را «ملک» خوانده‌اند[8] و با توجه به این‌که هم در عصر صحابه و تابعان قرائت «ملک» شایع و رایج بوده و هم پنج تن از قاریان هفت‌گانه که هرکدام امام قرائت بوده و گروه زیادی از مسلمانان از آنان پیروی می‌کرده‌اند، «ملک» قرائت کرده‌اند‌ و در روایات نقل شده از معصومان‰ نیز قرائت مالک[9] ‌و قرائت «ملک»[10] هر دو دیده می‌شود و اکنون نیز هرچند قرائت «مالک یوم الدین» مشهورتر است، ولی قرائت «ملک یوم الدین» هم شایع و رایج است و فقها و مراجع بزرگ هر دو قرائت را صحیح دانسته و می‌دانند.[11] با این وضعیت، چگونه اطمینان حاصل می‌شود که قرائت «مالک» که با اعراب کنونی قرآن مطابقت دارد، قرائت تلقی شده از رسول خدا9 و قرائت «ملک» قرائت اختراعی و نادرست است؟!»[12]

نقد و بررسی

1. پیش از هرچیز یادآور می‌شویم که از بین دو قرائت مالک و ملک تنها یکی از آن‌ دو صحیح است و نمی‌توان صحت هر دو را پذیرفت؛ زیرا «مالک» و «ملک» تفاوت معنایی روشنی دارند و نمی‌توان از باب لهجه و مانند آن هر دو را پذیرفت. در صحیحه زراره از امام باقر† آمده است: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مى‏آيد.»[13]

2. سجستانی (238ق) در کتاب المصاحف آورده است: «[269] حدثنا عبداللّه حدثنا عبداللّه بن سعيد حدثنا ابن يمان عن معمر عن الزهري أن النبي- صلى اللّه عليه و سلّم- و أبا بكر و عمر و عثمان قرءوا "مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏" و أول من قرأها "ملك" مروان.»[14]

3. انس گويد: با رسول خدا 9 و ابوبکر و عمر و عثمان و علي نماز خواندم، آنان همگي مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ قرائت مي کردند.[15]

4. تشکیک در شهرت قرائت «ملک» به لحاظ تاریخی نیز بسیار جدی است تا آنجا که چه بسا بتوان به طور قطع شهرت آن را نادرست تلقی کرد. برای درک مطلب ابتدا باید توجه کرد که سوره حمد را همه مردم از کوچک و بزرگ در حافظه دارند و روزانه بارها و بارها آن را قرائت می‌کنند. در زمان رسول خدا9 شمار بسیار زیادی از مردم در نمازهای واجب و غیر آن قرائت صحیح سوره فاتحة الکتاب را از شخص پیامبر9 شنیده بودند و با تأسّی از ایشان درست ادا می‌کردند. همچنین عموم مردم فرق بین ملک و مالک را می‌دانستند و پیامبر9 نیز در برابر چنین انحراف‌هایی به شدّت موضع می‌گرفت[16]؛ زیرا تحریف آشکار آیه به شمار می‌رفت؛ بنابراین، قرائت صحیح که مطابق قرائت پیامبر9 بود تا ایشان زنده بود، بر قرار و در جهان اسلام پخش شده بود؛ زیرا اولین چیزی که هر مسلمانی می‌آموزد سوره حمد بوده و نماز بدون این سوره باطل است. پس از پیامبر9 نیز قرائت ایشان همچنان بر قرار بود و تا توحید مصاحف هیچ گزارشی مبنی بر تغییر مالک به ملک شنیده نشده است. در جریان توحید مصاحف نیز قاریانی که برای ایجاد وحدت در قرائت از مدینه به عالم اسلام سفر کردند، همچنان هماهنگ و صحیح قرائت می‌کردند؛ زیرا آنان قرائت را از شخص رسول خدا9 و صحابه آن حضرت که مانند آن حضرت صحیح قرائت می‌کردند، شنیده بودند. تا اینجا روشن است که در دهه‌های نخست قرائت صحیح در عالم اسلام پخش شده و به طور صحیح قرائت می‌شد. گزارش ذیل مطلب را بیشتر آشکار می‌کند: «ابو درداء از قاریان دوران حیات پیامبر اکرم ص می‌گوید: من دانش‌آموختگان قرائت خود را شمارش کردم که بیش از 1600 نفر شدند» (التمهید،‌ ج2، طبقات القراء، طبقه اول، 4. ابودرداء (به نقل از تذکرة‌ الخواص ابن جوزی، ص 35)) این حاصل تلاش یک نفر است حال حاصل تلاش صدها و هزاران قاری زمان پیامبر اکرم ص که قرائت او را در سراسر جهان اسلام پراکنده کردند، چگونه است؟ آن‌هم در حالی که طبق برخی گزارش‌ها – که در ادامه در متن آمده – قرائت عموم مردم ده‌ها سال بعد از رحلت پیامبر اکرم ص مطابق با قرائت ایشان بوده است و نیز گزارشی از مکی بن ابی‌طالب در مورد اختلاف بسیار اندک مصاحف بعد از توحید مصاحف که بیشترین اختلاف در مورد مصحف شام و عراق تنها با چهل حرف (مورد) و کم‌ترین اختلاف مربوط به مصحف کوفه و بصره با تنها پنج اختلاف بوده است! (ر.ک: مقدمتان فی علوم القرآن، به کوشش آرتور جفری، مقدمه المبانی؛ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 113)

حال فرض بگیریم که در جایی از جهان اسلام یک قاری بر اساس اجتهاد شخصی خود گمان کند که بهتر است به جای مالک، ملک بخواند، و باز فرض کنیم که این قاری طرفدارانی دارد که از او تبعیت می‌کنند، سؤال این است که تغییر قرائت او چقدر در تغییر قرائت عموم مردم که هر روز بارها در نماز واجبشان حمد را قرائت می‌کردند، می‌توانسته تأثیر بگذارد و مردم چقدر از او می‌پذیرند؟ در آن زمان که رسانه‌ای نبوده و بسیاری از قراء بر قرائت صحیح و اصلی اصرار می‌کرده‌اند و عموم مردم نیز از کودکی بر قرائت صحیح عادت کرده‌اند، در آن پهنه بسیار وسیع جهان اسلام، تغییر قرائت این کلمه چقدر تأثیر‌گذار بوده است؟ 

قدیمی‌ترین گزارشی که از شهرت این قرائت شده از کیست؟ فرض کنیم بر اساس برخی گزارش‌ها بپذیریم چند قاری از قراء سبعه که عمدتاً به اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجری باز می‌گردند، ملک قرائت کرده‌ باشند، این چند قاری در جهان اسلام چقدر تأثیرگذارند؟ مثلاً‌ ابن عامر قاری شام است[17]؛ او نهایتاً‌ در یک یا چند مسجد از شهر دمشق یا مرکزی که در آن می‌زیسته قرائت می‌کرده، چگونه می‌توان فرض کرد او توانسته باشد قرائت عموم مردم سرزمین شام را که در صدها شهر و هزاران روستا‌ پراکنده بوده‌اند و به قرائت آباء و اجدادی خود یعنی «مالک» قرائت می‌کرده‌اند، تغییر دهد؟ یا نافع مدنی و ابن کثیر مکی که قاریان حجاز می‌باشند، چگونه می‌توانسته‌اند قرائت میلیون‌ها نفر ساکن حجاز را تغییر دهند و قرائتشان را بر قرائتی که ده‌ها سال مردم ساکن در صدها و هزارها شهر و روستا بر اساس آن قرائت می‌کردند، تفوق و برتری بخشند و به شهرت رسانند؟

مهم‌تر از این، قدیمی‌ترین گزارش‌هایی که از قاریان بر جای مانده خود با واسطه و محتمل الخطاست و در باره گزارش‌ها اطمینانی در اختیار نیست (به ویژه در مورد قاریانی که ملک خوانده‌اند!). هیچ‌یک از دو راوی ابن‌ عامر قاری شام که به سال 118 درگذشته، او را ندیده‌اند؛ زیرا هشام بن عمار در سال 153 به دنیا آمد و ابن ذکوان در سال 173 متولد شد! دو راوی ابن کثیر الداری قاری مکه نیز همین مشکل را دارند! ابن کثیر متوفای 120 هجری قمری است و  بزّی متولد سال 170 و قنبل متولد سال 195 هجری قمری! روایان ابوعمرو مازنی قاری بصره (متوفای 154ق) و حمزة زیّات کوفی (متوفای 156ق) نیز همین مشکل را دارند! یعنی دوری (حفص بن عمر) متوفای 246هجری و سوسی (صالح بن زیاد) متوفای 261 هجری راویان ابوعمرو و خلف بن هشام بزّاز (150 – 229ق) و خلاد بن خالد شیبانی متوفای 220هجری راویان حمزه. با این وصف چقدر به نقل این راویان در مورد صدها اختلاف قرائت از کسانی که آن‌ها را ندیده‌اند و خدا می‌داند بین این راویان و آن‌ها چند واسطه بوده، اطمینان می‌شود؟ افزون بر این،‌ اعتبار این امامان قرائت چقدر بوده است و چقدر می‌توانسته‌اند تأثیر گذار باشند؟ نویسنده معرفة القراء اکبار، در باره ابن عامر – قاری شام –  به نقل از ذهبی آورده است:‌ «وی نسب خود را پنهان می‌کرد .... آن گاه که سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید، به مهاجر بن ابی مهاجر فرمان داد که به مسجد دمشق برود و پشت سر جایگاه امام بایستد و هنگامی که ابن عامر خواست برای امامت جلو بایستد، لباس وی را بگیرد و به طرف خود بکشد و به او بگوید:‌ بیا عقب! هرگز نشاید که یک فرد مجهول النسب در جایگاه امامت قرار گیرد.» (ج1، ص 69).

غیر عرب بودن پنج تن از قراء سبعه نیز چیزی نیست که بتوان از آن به آسانی عبور کرد. (التيسير، ص 6- 5.)

باز سخن را کمی گسترده کنیم،‌ مؤلفانی که کوشیده‌اند اختلاف قاریان را از سراسر جهان اسلام گردآورند، چقدر در کار خود دقت به خرج داده‌اند؟ کتاب «التيسير في القراءات السبع‏» نوشته ابوعمرو دانی اندلسی مؤلف سرشناس قرن چهارم و پنجم هجری و مؤلف «جامع البيان في القراءات السبع‏» پیش روی ماست. او در کتابش اسناد قرائات را نگاشته است. او تلاش کرده اختلاف قاریان را پس از دویست سیصد سال گزارش کند، اما براستی چقدر می‌توان به این اسناد و نقل قول‌ها آن‌هم با آن‌همه ریزکاری اعتماد کرد؟ تازه این کتاب جزو کتب برتر این دانش است و اگر نگوییم معتبرترین کتاب، بی‌تردید جزو معتبرترین و مشهورترین تألیفات قرائات به شمار می‌رود. البته این را نیز اضافه کنیم که ابوعمرو دانی در هیچ‌یک از دو کتاب معروفش اختلاف مورد بحث (مالک و ملک) را گزارش نکرده است و تفسیر خوش‌بینانه آن این است که برای این اختلاف شأنیّتی قائل نبوده است؛ زیرا پیش از او ابن خالویه (م370ق) در کتاب «الحجة في القراءات السبع‏» به این اختلاف بدون داوری اشاره کرده است.

در باره وثاقت و استواری اسناد و منابع نکته مهم دیگری نیز قابل توجه است که نشان می‌دهد تشکیک ما بی‌حساب و بدون پایه نبوده است. ما در مؤلفات و آثار مدون قرن چهارم، امثال کتاب السبعة ابن مجاهد، قرائاتی را می‌یابیم که این قرائات از دیدگاه ابن مجاهد و شاگردش- ابن خالویه- متواتر به نظر می‌رسیده است لیکن دانشمندان سده پنجم و علمای بعد این قرائات را شاذ تلقی کرده‌اند؛ برای مثال، ابن کثیر «غیر المغضوب» را در سوره فاتحه به نصب رای «غیر» قرائت می‌کرد. این قرائت را علمای سده چهارم متواتر می‌دانستند. (برای آگاهی بیشتر ر.ک:‌ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 56 -57)

در هر صورت، ما در این مقال نه تنها شهرت قرائت «ملک» را نپذیرفتیم، بلکه در انتساب قرائت‌ها به قاریان و جایگاه این قرائت‌ها تشکیک کردیم و بیان داشتیم که این نقل قول‌ها نیاز به بررسی دارد و پذیرش آن‌ها به صورت خام صحیح نیست و در هر صورت نه قرائت و نه دیگر قرائت‌ها نمی‌توانند با قرائت مشهور موجود در قرآن‌ هم‌ترازی کنند.]

پست‌های مرتبط: 

http://javahery.blogfa.com/category/23/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%a6%d8%a7%d8%aa