874) روضه حضرت زهرا س از زبان خودشان

به مناسبت فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا س

فاطمه زهرا س:

... فَجَمَعُوا الْحَطَبَ الْجَزْلَ‏[1] عَلَى بَابِنَا وَ أَتَوْا بِالنَّارِ لِيُحْرِقُوهُ وَ يُحْرِقُونَا، فَوَقَفْتُ بِعَضَادَةِ الْبَابِ وَ نَاشَدْتُهُمْ بِاللَّهِ وَ بِأَبِي أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا وَ يَنْصُرُونَا، فَأَخَذَ عُمَرُ السَّوْطَ مِنْ يَدِ قُنْفُذٍ- مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ- فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِي‏ فَالْتَوَى السَّوْطُ عَلَى عَضُدِي‏ حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ‏، وَ رَكَلَ‏[2] الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي‏[3] وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ‏[4] وَجْهِي، فَضَرَبَنِي‏ بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي‏ مِنْ أُذُنِي، وَ جَاءَنِي الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً قَتِيلًا بِغَيْرِ جُرْمٍ،...[5] ارشاد القلوب، دیلمی قرن هشتم/ بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏30 ؛ ص348


[1] قال في النّهاية 1- 270: حطبا جزلا .. أي غليظا قويّا.

[2] الرّكل: الضّرب برجل واحدة، كما في مجمع البحرين 4- 385.

[3] الظّاهر زيادة: لوجهي.

[4] أي تضرب و تلطم، كما في القاموس 3- 38.

[5] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

873) نگاهی نو به سوره کوثر

امروز در مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم نشست علمی در خصوص سوره کوثر به صورت حضوری و مجازی برگزار شد و متن زیر خلاصه آن است:

سوره کوثر با همه اهمیتی که دارد و نیز با توجه به این که به لحاظ بلاغت مورد توجه قرار گرفته و حتی برخی دانشمندان ادب‌شناس تک‌نگاری مستقل در باب اعجاز بیانی آن نگاشته‌اند، به باور نگارنده این سطور تا کنون – مطابق گشت و گزاری که در کتب داشته‌ام – همانند سوره مسد، حقش آن‌چنان که می‌بایست، ادا نشده است. برای فهم بهتر سوره کوثر لازم است نگاهی به جامعیت عرب جاهلی و فرهنگ حاکم بر آن جامعه بیفکنیم.

الف) در فرهنگ جاهلی اعتبار خانواده‌ها به فرزندان ذکور بود. اگر خانواده‌ای فرزند ذکور نداشت، گویا ریشه‌ای ندارد و خیلی زود از عالم حذف می‌شود. اگر زنی توفیق به دنیا آوردن پسر را نمی‌یافت، جایگاهش را از دست می‌داد و با طرد یا تحمل هوو محکوم می‌شد. برعکس، دختر جایگاه مناسبی نداشت و در مقاطعی کار به جایی کشید که زنده به گور می‌شد. آیاتی از قرآن به نقل این فرهنگ شیطانی اشاره دارد:

- نحل، 58-59: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ؛ يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ؛ و چون یکی از آنان را به [ولادت] دختر مژده دهند [از شدت خشم] چهره اش سیاه گردد، ودرونش از غصه واندوه لبریز و آکنده شود. به سبب مژده بدی که به او داده اند، از قوم و قبیله اش [در جایی که او را نبینند] پنهان می شود [و نسبت به این پیش آمد در اندیشه ای سخت فرو می رود که] آیا آن دختر را با خواری نگه دارد یا به زور، زنده به گورش کند؟! آگاه باشید! [نسبت به دختران] بد داوری می کنند.

در این میان، وظیفه اسلام این بود که چنین فرهنگی را از اساس برکند و فرهنگ صحیح را جایگزین آن نماید.

ب) زن‌ها و بخشی از مردها در جامعه عرب جاهلی در فضای روانی شدید و پر استرسی زندگی می‌کردند؛ زیرا یا خود در خطر دخترزایی بودند و یا نزدیکان و عزیزان آن‌ها با چنین بخت شومی دسته و پنجه نرم می‌کردند. طبیعی است اگر چنین فضایی شکسته شود یا دری به آرامش و خلاصی از چنین فضای سخت و شکننده‌ باز شود، مطلوب آن‌ها و به تعبیر دیگر بخش بزرگی از جامعه آن روز عرب قرار می‌گیرد.

ج) یکی از عادت‌های عرب افتخار به آباء و اجدادشان بود. اگر در جامعه آن‌ روز عرب هنرمندی وجود داشت، غالباً فرزندان او بودند که پس از او به حفظ آثارش اقدام می‌کردند و یادش را گرامی می‌داشتند و اگر فرزندی نداشت، به ویژه پسر، با خطر به فراموشی سپردن و نابودی و محو کامل نام و آثار روبه‌رو بود. دختر در زمان جاهلیت و حتی پس از آن، با ازدواج به خانواده شوهر تعلق می‌گرفت و حتی شهرت آن‌ها بر وی گذاشته می‌شود که تا کنون نیز چنین فرهنگ‌هایی جسته و گریخته در برخی کشورهای عربی وجود دارد.

اینک با توجه به سه مورد فوق، پیامبر اکرم ص که به رسالت مبعوث شده و در میان‌سالی به سر می‌برد، فرزندان ذکور خود «قاسم» و «عبدالله» را در مکه از دست داد و تنها دخترش «فاطمه» برای او باقی ماند. چنین رخدادهایی در جایی به وقوع پیوست که دشمن سرسخت او بودند و از هیچ شماتت و اذیت و آزاری روی‌گردان نبودند. مطابق شأن نزول پس از درگذشت دو فرزند ذکور پیامبر ص در مکه، عاص به وائل السهمی به آزار زبانی پیامبر روی آورد و او را «ابتر» می‌نامید. البته احتمالاً‌ دشنام دهندگان و توهین‌کنندگان به شخص او محدود نمی‌شدند، لیکن جسارت و جایگاه او منجر به انعکاس وسیع‌تر این توهین و اندوه بیش از پیش پیامبر اکرم ص گردید.

از سوی دیگر، تکرار این توهین به کند شدن روند اسلام‌خواهی نیز منجر می‌شد؛ زیرا می‌دیدند که با درگذشت پیامبر ص فرزند پسری برای او نیست که راه او را ادامه دهد و به حفظ آیین او اهتمام ورزد؛ از این رو به گمان خود به زوال اسلام می‌اندیشیدند و آینده را از آن خود می‌پنداشتند و همین مطلب، به نوعی قوت قلب آن‌ها و ایجاد سستی و ضعف در جبهه مسلمانان به شمار می رفت.

در چنین شرایطی، سوره کوثر نازل شد و ضمن بازگرداندن وصف «ابتر» به توهین کننده، با بیان رسا اعلان کرد که ما نسل تو را با دخترت فاطمه که منبع تجمع خیرات و مصداق خیر کثیر است، حفظ می‌کنیم. این فرهنگ‌سازی و تخریب فرهنگ عرب جاهلی بود. همه می‌دانستند منظور خدای محمد ص حفظ نسل از طریق دختر او است؛ زیرا او فرزند پسری نداشت و سنی هم از او گذشته بود؛ از این رو به باور خدای محمد ص و آیین نوپای اسلام «دختر و زن به حدی مقام و جایگاه یافته که همچون پسر می‌توانست ادامه دهنده نسل یک مرد باشد!» این باور بسیار مهم بسان همان دریچه‌ای بود که می‌توانست فشار روانی پسر نداشتن و ابتر بودن و انگ بزرگ دخترزایی را برطرف سازد یا کمی فرونشاند؛ روشن است که چنین فرهنگ نو رسی می‌توانست چه جای ممتازی در قلوب بخش بزرگی از جامعه آن روز که تحت فشار روانی فرهنگ غلط جاهلی بودند، باز کند.

از سوی دیگر، دشمنان اسلام نیز این تأثیر فراوان و بسیار عمیق سوره کوثر را به خوبی درمی‌یافتند؛ سوره‌ای یک خطی، بلیغ و خوش‌آهنگ، که خط جدیدی در فرهنگ گشوده و بر فرهنگ جاهلی و رسوخ کرده آبائی و اجدادی خط بطلان کشیده و امید به ادامه‌دار بودن اسلام و پاینده‌گی آن را نوید داده است.

این حقیقت خارجی و فراسوره‌ای مکوِّن سیاق سوره و قرینه‌ای برای فهم و تفسیر صحیح آن خواهد بود. «کوثر» هرچه هست، پاسخی تمام به اتهام «ابتر» بودن‌ است، آن هم در شرایطی که این وصف آزاردهنده به اتهام زننده و سرزنش کننده بازگردانده می‌شود و با ضمیر فصل و ایجاد نوعی انحصار، چهره پیامبر ص از این اتهام و وصف تطهیر می‌شود؛ بنابراین، برای فهم صحیح سوره می‌باید ارتباط تنگاتنگ آیه نخست و آیه سوم و فضای حاکم بر جامعه آن روز و کارکرد فراسوره‌ای این سوره هم‌زمان مورد توجه قرار گیرد وگرنه به فهم دقیق و صحیح این سوره امیدی نخواهد بود.

با توجه به مطالب فوق، در باره این سوره چند سؤال مطرح است که پاسخ به آن‌ها می‌تواند به فهم بهتر سوره بینجامد:

سؤال1: یک خبر غیبی روشن در این «ابتر بودن عاص به وائل» است. سؤال این است که آیا این خبر به حقیقت پیوست یا خیر؟

سؤال2: در تفسیر «کوثر» اخبار متعدد از شیعه و سنی وجود دارد که مصادیق متعدد دنیوی و اخروی (نهری در بهشت و ...) بیان کرده‌اند؛ سؤال این است که این تفاسیر در ساختار و بافتار و سیاق سوره چگونه ارزیابی می‌شوند؟

پاسخ س1: در هیچ تاریخی چنین پرسش متوقعی ثبت نشده است و این قرینه‌ای مهم است بر این‌که یا «ابتر» معنایی غیر از معنای مشهور داشته است؛ یعنی منقطع النسل از فرزند پسر مراد نبوده است یا این‌که مردم از مسلمان و مشرک می‌دانستند عاص فرزند پسر ندارد و عمرو منسوب به او از او نیست و ولد الزناست و دیگر پسران منسوب به او یا ساخته و پرداخته تاریخ‌اند و یا در همان سال‌ها از بین رفته‌اند (که در برخی منابع آمده است). این تحلیل‌ها که به لحاظ سند نیز بی پشتوانه هم نیست، از اعمال این قرینه ناشی می‌شود که بدانیم چنین پرسشی به شدت از مسلمان و مشرک توقع می‌رفته است؛ زیرا در صورت بقای نسل برای عاص و حقیقت داشتن معنای مشهور برای «ابتر» ضعف بزرگی را برای قرآن به اثبات می‌رساند و ترک طرح چنین پرسش مهمی از سوی مردم و به ویژه مشرکان در زمان ضعف اسلام، دور از پذیرش و عقل است.

بر این استدلال این نکته را اضافه می‌کنیم که پذیرش معنایی غیر از معنای مشهور نیز اگر نگوییم بی‌تردید نادرست است، چندان ساده نیست؛ زیرا آنچه عرب جاهلی از ابتر بودن پیامبر ص در مکه درک می‌کرد یا فقر مالی و مانند آن بود یا انقطاع نسل از طریق پسر. مورد نخست نادرست است؛ زیرا هم پیامبر ص به خیر و بزرگی و کرم و صفات نیک مشهور بود و هم ثروت خدیجه کبری ص در اختیار او بود؛ بنابراین، معنایی که یک عرب جاهلی می‌توانست در مورد شخصیت محمد امین ص در سر داشته باشد، منحصر در مقطوع النسل بودن است و برفرض شأن نزول ساختگی باشد، نشان می‌دهد مطابق فرهنگ سازی و جاری گذشته عرب، معنای مشهور یکه‌تاز میدان بوده و قرینه آن نیز اقبال فراگیر مفسران و قرآن‌پژوهان در خصوص معنای مشهور است.

سرزنش پیامبر ص به بی‌خیر و برکتی و مانند آن نمی‌تواند نزد قریشیان مشرک که از هیچ ستم و توهینی ابا نداشتند، جلب توجه کند و خوشایند باشد؛ چیزی که باعث ناراحتی پیامبر ص و مداخله پروردگار و دفاع او شود!

پاسخ س2:

احتمال اول: «الکوثر» وصف خاص برای حضرت فاطمه س است؛ یعنی الف و لام عهد ذهنی و معرفه و «کوثر» وصف او است که چون التباسی در میان نبوده، به جای لفظ «فاطمه»‌ یا «دخترت» آمده تا افزون بر توانایی او – که از جنس زن است- در بقای نسل، بر خیر و برکت فراوان او نیز دلالت کند و در حقیقت دفع دخل مقدری باشد که ممکن است در ذهن مخاطب بروز کند و آن قیاس این دختر با دیگر زنان معمولی عالم است.

این احتمال تنها احتمالی است که با معنای مشهور برای «ابتر» سازگاری دارد و احتمال‌های دیگر با معنای مشهور ابتر رابطه همنشینی و قابل دفاعی ندارند و زنجیره بلاغی را می‌گسلند (ر.ک: احتمال دوم). بر اساس این احتمال، که با مقدمات فوق الذکر بیشترین همخوانی را نیز برقرار می‌کند، روایات «نهری در بهشت»‌ و مانند آن قابل تطبیق نیست و یا پذیرفته نمی‌شوند و یا صرفاً بر تشابه وصفی حمل می‌شوند؛ یعنی در بهشت نهری وجود دارد که برکات زیادی دارد و از این جهت به «کوثر» وصف می‌شود و این همانی این کوثر با کوثر موجود در سوره کوثر که مراد از آن دخت پیامبر ص است، درست نیست و مهم‌ترین دلیل آن مخالفت سیاق و بلاغت با این تطبیق است.

ممکن است گفته شود، نهری در بهشت «تأویل» یا مصداق اخروی «کوثر» مندرج در این سوره است، لیکن این دو احتمال نیز پذیرفتنی نیست.

فرض مصداق بودن از این جهت مخدوش است که تنها بر اساس معنای کلی «کوثر» پذیرفتنی است و بیان شد که معنای کلی با معنای مشهور «ابتر»‌ سازگاری ندارد و منطبق بر بلاغت نیست.

معنای تأویلی نیز با هر دو احتمال در معنای کوثر سازگاری ندارد؛ با احتمال اول سازگاری ندارد؛ زیرا شأنش دون شأن مصداق ظاهری است؛ یعنی وجود مقدس حضرت فاطمه س فوق شأن نهری در بهشت است و تأویل او به نهری در بهشت تنزل از معنای ظاهری به چیزی نازل‌تر است. قرینه‌ای هم بر اطلاق «تأویل»‌ بر آن وجود ندارد و در روایتی نیز بیان نشده که تأویل آن است؛ بنابراین اطلاق تأویل فرار از نپذیرفتن این گونه روایات است که اسناد آن‌ها نیز محل بحث است.

دقت شود: شرط پذیرش روایات همراهی با آیات قرآن یا دست‌کم عدم تعارض با آن‌هاست (بر اساس اختلاف در روایات عرض بر قرآن) بدون هیچ قیدی (مثلاً‌ گفته نشده مگر آن‌که سند روایت صحیح باشد یا تأویل باشد و جز این‌ها). گذشته از این، برخی از قرآن‌پژوهان شرط پذیرش روایات تأویل را همراهی با الفاظ آیه بیان کرده‌اند؛ برخی دیگر همراهی را شرط نکرده ولی عدم تعارض را مفروض می‌دانند؛ برای مثال، تأویل التین و الزیتون را به امام حسن و امام حسین علیهما السلام را در صورت صحت روایات می‌پذیرند؛ زیرا با سیاق آیه در تعارض نیست، هرچند با آن‌ها همراه هم نیست، لیکن در مثال مورد نظر ما نهری در بهشت با سیاق و بافتار سوره در تعارض است.

بر اساس احتمال دوم نیز مردود است؛ زیرا کوثر به معنای خیر کثیر به لحاظ مفهومی شامل نهری در بهشت می‌شود، در حالی که معنای تأویلی باید خارج از دامنه معنای تفسیری باشد وگرنه ملحق به تفسیر است.

احتمال دوم: بیشتر مفسران احتمال دوم را پذیرفته است و چشم بر ناهمخوانی و گسست بلاغی و سیاقی در این سوره سه آیه‌ای و یک‌سطری بسته‌اند!!

این احتمال حاصل ناتوانی در عبور از برخی روایات تفسیری این سوره است، و حال‌ آن‌که وظیفه ما عرض این روایات بر قرآن است و در روایات عرض بر قران قید «صحت سند» یا «متظافر بودن»‌ و جز این‌ها وجود ندارد و اولین شرط اجرای چنین فیلتری برای روایات، انعقاد معنا برای آیات است و اولین مؤلفه‌های مؤثر در انعقاد معنا، سیاق است؛ بنابراین، به هیچ وجه نمی‌توانیم از سیاق که حاصل بلاغت متن است بگذریم. ما نمونه‌های متعدد یا بسیاری از این موارد داریم؛ مانند روایات «سلام بر آل یاسین» که در برهان تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرآن کریم در باره آن به تفصیل سخن گفته‌ایم.