452) ادامه: تاریخ قرائات 9 (تعلیقاتی بر مبحث �القراءة و القرّاء� التمهید (معرفت)، ج2)
(9)
تذکر
1. از آنجا که قرار است ان شاء الله این تعلیقه یکجا منتشر شود، نقل تنها با ذکر منبع و آدرس وبلاگ مجاز است.
2. اگر بخشی از متن از جهت فونت به هم ریختگی داشته باشد با کپی و انتقال به ورد برطرف میشود.
القرآن والقراءات حقيقتان متغائرتان
قال القاضي أبوسعيد فرج بن لبّ الأندلسي- فيما تقدّم كلامه-: «من زعم أنّ القراءات السبع لايلزم فيها التواتر، فقوله كفر، لأنّه يؤدّي إلى عدم تواتر القرآن».[1]
هذا كلامه المبالغ فيه من غير أن يوافقه عليه أحد من المحقّقين، نظرا لعدم تلازم بين الأمرين. وقد تقدّم كلام الإمام الزركشي: «القرآن والقراءات حقيقتان متغائرتان، فالقرآن هو الوحي المنزل على محمد صلى الله عليه و آله والقراءات هي اختلاف ألفاظ الوحي المذكور في كتبة الحروف أو كيفيتها».[2]
[تعلیقه: پیشتر در ذیل سخن زرکشی (التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 44) در باره این قاعده نکاتی بیان شد که مجددا در اینجا میآوریم:
این قاعده که بعدها خیلی معروف شد و سرزبانها افتاد، گویا نخستین بار از زرکشی و یا به اشاره از فخر رازی صادر شده است. اگر در عبارات زرکشی دقت کنیم، در مییابیم که او قرآن و ادبیات و قرآن و قرائات را در نظر گرفته و چنین قاعدهای را بر قلم رانده است، در حالی که قرآن بدون یکی از قرائات مورد اشاره او بیمعنی است. به دیگر سخن، اشکال ما بر قاعده این است که «ان القرآن و القراءات حقیقتان متغایرتان» درست نیست بلکه «ان القرآن و اختلاف القراءات – مثلاً – حقیقتان متغایرتان» یا چیزی شبیه به این میتواند درست باشد ولی فایدهای بر آن مترتب نیست و مشکلی را حل نمیکند؛ زیرا مفاهیم نشانهها و صورتهای مختلفی دارند: نوشتاری، آوایی، نشانه، و ... و وحی قرآن با نشانه آوایی مُنزَل آن القا شده و بدون نشانه آوایی یعنی قرائت نازل شده که جزو قرائات موجود است (و یکی از قرائات مشهور و در دسترس که در باره آن به تفصیل سخن خواهیم گفت) اساساً قابل انتقال نخواهد بود به ویژه در مورد قرآن که الفاظ آن نیز وحیانی است؛ چنانکه زرکشی خود به آن اشاره کرده است؛ یعنی قرآن و یکی از قراءات (قرائت نازل شده) حقیقتان متغایرتان نیستند بلکه حقیقتة واحده هستند. سخن زرکشی به گونهای است که گویا نشانه نوشتاری قرآن را اصل و نشانه آوایی آن را فرع فرض کرده باشد در حالی که هرمفهومی ابتدا با صورت آوایی و حروف واجی القا میشود و حروف نوشتاری فرع بر حروف واجی و آوایی است. درنتیجه به باور نگارنده قاعده فوق با بیانی که زرکشی ارائه کرده مخدوش است. نکته جالب توضیح پایانی است: «و القراءات هى اختلاف الفاظ الوحى المذكور فى كتبة الحروف او كيفيتها»؛ و به این صورت به سراغ نشانه نوشتاری که هیچ محلی از اعراب ندارد، نیز رفته است! و شاید با فهم این اشکال باشد که مرحوم آیت الله خویی این گونه میگوید:
«إنّ الاختلاف في القراءة إنّما يكون سببا لالتباس ما هو القرآن بغيره، و عدم تميزه من حيث الهيئة أو من حيث الاعراب، و هذا لا ينافي تواتر أصل القرآن، فالمادة متواترة و إن اختلف في هيئتها أو في إعرابها، و إحدى الكيفيتين أو الكيفيات من القرآن قطعا، و إن لم تعلم بخصوصها». این سخن حقیقتاً عجیب است! گویا قرآن متواتر مواد آن است نه هیئت و اعراب آن و این در حالی است که الفاظ قرآن وحیانی است و ماده و صورت آن متواتر است؛ به تعبیر بهتر: تفسیر کلام ایشان گویا این است که اصل قرآن موادّ آیات است و مواد آیات متواتر است و قرائت هیئت و اعراب آیات و غیر متواتر است و منافاتی بین آنها وجود ندارد (تواتر ماده و عدم تواتر هیئت). این سخن مبهم بلکه دشوار است؛ ماده با اختلاف هیئت میتواند معانی متفاوتی بیابد و غالباً چنین است؛ بنابراین، ماده بدون هیئت پوچ و بیمعنی است! در حقیقت سخن آیت الله خوئی به پاک کردن صورت مسئله میماند تا حل آن! گذشته از این، باید پرسید حجیت ملاک قرار دادن ماده و نه هیئت چیست؟ زیرا بسیار است که بر اثر تغییر هیئت معنا به کلی تغییر میکند مانند «مالک» و «ملک»؛ بنابراین چگونه میتوان به چنین ملاکی گردن نهاد و پذیرفت؟!
بنابراین، این سخنها تلاشهایی ناکام برای استوار کردن قاعدهای از اساس باطل بیش نیست!!]
ولم يشكّ أحد من المسلمين في تواتر القرآن، في حين أنّه لم يلتزم بتواتر القراءات سوى القليل. وتقدّم كلام أئمّة الفنّ في ذلك.
قال الشيخ الزرقاني: «الدليل الذي اعتمد أبو سعيد لايسلم له ... للفرق بين القرآن والقراءات السبع، بحيث يصحّ أن يكون القرآن متواترا في غير القراءات السبع أو في القدر الذي اتفق عليه القرّاء، أو في القدر الذي اتفق عليه عدد يؤمن تواطؤهم على الكذب، قرّاء كانوا أم غير قرّاء، بينما تكون القراءات السبع غير متواترة ...».
قال سيّدنا الأُستاذ الإمام الخوئي قدس سره: «إنّ تواتر القرآن لايستلزم تواتر القراءات، لأنّ
التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 75
الاختلاف في كيفيّة تعبير الكلمة لاينافي الاتفاق على أصلها، كما أنّ الاختلاف في خصوصيّات حدث تأريخي- كالهجرة مثلًا- لاينافي تواتر نفس الحدث، على أنّ الواصل إلينا بتوسط القرّاء إنّما هو خصوصيّات قراءاتهم، وأمّا أصل القرآن فهو واصل إلينا بالتواتر بين المسلمين، وبنقل الخلف عن السلف، وتحفّظهم عليه في الصدور وفي الكتابات، ولادخل للقرّاء- بخصوصهم- في ذلك أصلا. ولذلك فإنّ القرآن ثابت التواتر حتى لو فرضنا أنّ هؤلاء القرّاء السبعة أو العشرة لم يكونوا في عالم الوجود أصلا. وعظمة القرآن ورفعة مقامه أعلى من أن تتوقف على نقل أُولئك النفر المحصورين».[3]
وفي كلام سيّدنا الأُستاذ- أخيرا- الحجّة القاطعة على أُولئك الذين يرون تواتر القرآن من زاوية القراءات السبع فحسب، فيقصرون النصّ القرآني- الذي هو كتاب المسلمين قاطبة- في إطار هؤلاء النفر النزر اليسير، فيالها من نظرة قاصرة وقصيرة المدى.
لاشكّ أنّ القرآن- وهو نصّ الوحي الإلهي الحكيم- متواتر بين المسلمين تواترا قطعيّا، في جميع سوره و آيه و كلماته، كلمهكلمة، بحيث لو أبدلنا كلمة من القرآن، أو أبدلنا من مكانها إلى آخر، لاستنكرها المسلمون، ووجدوها شيئا غريبا عن أُسلوب كلام اللّه العزيز الحميد.
ومن ثمّ فإنّ القراءات التي كانت لاتوافق نصّ المصحف، كانت مستنكرة لدى المسلمين، العامّة والعلماء، وعدّوها شاذّة منبوذة، وقد تقدّم في الفصل السابق إنكار جماعة من كبار العلماء على قرّاء قرأوا خارج المتعارف، وكذا إنكارات من عامّة المسلمين على قرّاء معروفين كبار. كما لم يجز الفقهاء القراءة بها في الصلاة ولا اعتبروا قرآنا من كلام اللّه المجيد.
التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 76
وستأتي- في فصل اختيار القراءة الصحيحة- شروط التعرّف إلى القرآن المتواتر، المتسالم لدى عامّة المسلمين.
[تعلیقه: اگر متواتر است بلکه فوق تواتر، چه حاجت به بیان شروط و ملاکاتی داریم که با آنها بتوانیم قرائت متواتر را تشخیص دهیم؟ ]
بقي هنا اعتراض: أنّ القراءات إذا لم تكن متواترة جميعا فإنّ القرآن يصبح في بعض آيه- وهو الذي اختلفت القراءة فيه- غير متواتر، كما في «مالك» و «ملك» وقد قرئ بالوجهين، فأيّهما النصّ؟
وقد استدلّ ابن الحاجب- في مختصر أُصوله- بذلك لإثبات تواتر القراءات السبع.[4] [تعلیقه: ممکن است – چنان که فخر رازی احتمال داده (ر.ک: التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 47) – بگوییم میدانیم یکی از موارد مشتبه حتماً متواتر است ولی شناخت آن برای ما مشتبه شده (یعنی تواتر اجمالی وجود دارد که حتماً مثلاً یکی از دو مورد قرآن است و دیگری باطل و نادرست و قرائت اصلی و متواتر از این دو بیرون نیست)؟ این احتمال خوب است لیکن میبایست این سؤال را پاسخ گوییم که چطور میتوان فرض کرد قرائتی متواتر با غیر متواتر مشتبه شود؟ البته ما در جای خود خواهیم گفت که به هیچ وجه ملک را در شهرت همسان مالک نمیدانیم و ادعای شهرت را در مورد آن نادرست میدانیم و به تواتر مالک قائل هستیم.]
قال: وإلّا فيلزم أن يكون بعض القرآن غير متواتر. إذ لو اختلف القرّاء في كلمة، كما في مثل «غيابة» أو «غيابات»، ومثل «آية» أو «آيات»، و «ملك» أو «مالك» ونحو ذلك ممّا قرئ بوجهين أو بأكثر، فإن التزمنا بتواتر القراءات جميعا فهو، وإلّا فأيّ القراءتين تكون قرآنا لتكون الأُخرى غير قرآن؟ وإذا تردّدنا في ذلك فإنّ معناه الترديد في النصّ الأصلي [چنانکه در تعلیقه قبل بیان شد، تردید به شکل تواتر اجمالی در مورد دو قرائت است و نص اصلی محصور بین دو قرائت است]، وهذا لايلتئم والقول بتواتر النصّ القرآني. [در موارد اختلاف به شرطی که همه قرائتهای مختلف مشهور باشند که بتوان فرض تواتر را بر هر یک بار کرد – که اثبات این گونه موارد بسیار دشوار و شاید غیر ممکن باشد – نص متواتر با غیر متواتر ولی مشهور که در ظاهر در جایگاه متواتر قرار گرفته، مشتبه میشود ولی نص اصلی و متواتر واقعی از بین نرفته و در همین موارد مورد اختلاف محصور است و از این دایره بیرون نیست و این مقدار با قول به تواتر نص قرآنی سازگار است.]
والجواب: أنّ النصّ الأصلي هو ما ثبت في المصحف الكريم، والذي أجمعت الأُمّة عليه نصّا واحدا. وإنّما جاء الاختلاف في كيفيّة قراءته وفي أُسلوب تعبيره، الأمر الذي لايتنافى وثبوت تواتر الأصل، كما في كثير من أشعار الشعراء القدامى، حيث أصل البيت أو القصيدة ثابتة له بالتواتر وإن كان الرواة مختلفين في بعض الكلمات أو الحركات.
[تعلیقه: این سخن یعنی اصل قرار دادن رسم الخط!! و این درحالی است که اصل قرائت است نه رسم الخط؛ از این رو میبینیم که گاه همه قراء کلمهای را که رسم الخط آن نادرست است، درست قرائت کردهاند. در واقع ایشان خواست ابرو را درست کند، چشم را کور کرد! اینکه ما مثلاً بگوییم: آنچه اصل است نشانه نوشتاری «ملک» است نه قرائت آن، به چه معنی است؟! بالاخره قرآن با یک قرائت نازل شده و قرائت افزون بر نشانه آوایی، توسط افرادی به صورت نوشتاری نیز ثبت شده است؛ پس اصل قرائت است نه رسم الخط و اگر حقیقت قرائت را از حقیقت قرآن جدا بدانیم، گویی وصفی از قرآن را که ذاتی آن است، از آن جدا دانستهایم (وحیانی بودن الفاظ قرآن).
البته بعید نیست مراد از این عبارات همان تواتر اجمالی نص اصلی و متواتر در ضمن دو یاچند قرائت باشد که برای ما مشتبه شده؛ یعنی نص اصلی ثبت شده و به تعبیر آیت الله خویی ماده، همان قرائت متواتر محصور بین دو یا چند قرائت است. این قرائت با یک یا چند قرائت مشهور و غیر متواتری مشتبه شده است.]
ويزيدنا وضوحا ما قدّمناه سابقا: أنّ اختلاف القرّاء كان عن اجتهاد منهم في تحقيق الكلمة تعبيرا، في حين وحدة النصّ الثابت في المصحف، وذلك لأنّ اختلافهم جاء من قبل عراء المصحف الأوّل عن أيّ علامة مائزة، وعن الأشكال والنقط، بل وعن الألفات، وربّما زيادات خارجة عن أُسلوب الخطّ الصحيح، لمكان جهل العرب الأوائل بأُصول الكتابة المتقنة.
[تعلیقه: در باره این مطلب گفتهایم که اجتهاد قراء اصل است و رسم الخط غالباً بهانه و زمینه و فرصتی بوده برای اجتهاد؛ از این رو میبینیم که گاه قرآء اصلاً به نص ثابت در مصحف توجهی ندارند و لفظ را بر خلاف رسم الخط قرائت کردهاند و غلطهای رسم الخط در مصحف کنونی کم نیست!]
التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 77
فقد كتبوا «ملك» بميم ولام و كاف. ولكن بما أنّ عادتهم كانت على حذف الألفات جريا مع مرسوم خطّ السريان، ومن ثمّ اجتهد بعض القرّاء زاعما أنّ الكلمة مرسومة على نفس النمط، فقرأها «مالك» بالألف، مستندا في ذلك إلى تعاليل و حجج تؤيّد اختياره.
فقد قرأ عاصم والكسائي بالألف محتجّين بقوله تعالى: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ»[5] وأدلة أُخرى سردها أبومحمد بتفصيل.[6]
وقرأ الباقون: «ملك» بلا ألف، جريا مع ظاهر الرسم، محتجّين بقوله تعالى: «الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ»[7] وأدلة أُخرى.
[تعلیقه: بارها اشاره کردیم که ملاک قرار دادن رسم الخط خطاست و کم نیست که همین قرائت مورد تأیید نویسنده با رسم الخط مخالف است. اما لازم است در باره قرائت ملک تفصیلیتر سخن بگوییم:
نویسنده قواعد تفسیر قرآن در باره قرائت «ملک» آورده است:
«آیه چهارم سوره حمد در مصحفهای موجود «مالک یوم الدین» است و گفتهاند: بسیاری از صحابه (همچون أبیّ، ابن مسعود، معاذ، ابن عباس) و بسیاری از تابعین (مانند قتاده و اعمش) و عاصم و کسائی (از قاریان هفتگانه) و خلف و یعقوب (از قاریان دهگانه) نیز به همین صورت قرائت کردهاند. اما زید، ابوالدرداء، ابن عمر، مِسوَر و بسیاری دیگر از صحابه و تابعین و پنج قاری از قاریان هفتگانه (عبد الله بن عامر دمشقی، ابن کثیر مکی، ابوعمرو بصری، حمزه کوفی، نافع مدنی) آن را «ملک» خواندهاند[8] و با توجه به اینکه هم در عصر صحابه و تابعان قرائت «ملک» شایع و رایج بوده و هم پنج تن از قاریان هفتگانه که هرکدام امام قرائت بوده و گروه زیادی از مسلمانان از آنان پیروی میکردهاند، «ملک» قرائت کردهاند و در روایات نقل شده از معصومان نیز قرائت مالک[9] و قرائت «ملک»[10] هر دو دیده میشود و اکنون نیز هرچند قرائت «مالک یوم الدین» مشهورتر است، ولی قرائت «ملک یوم الدین» هم شایع و رایج است و فقها و مراجع بزرگ هر دو قرائت را صحیح دانسته و میدانند.[11] با این وضعیت، چگونه اطمینان حاصل میشود که قرائت «مالک» که با اعراب کنونی قرآن مطابقت دارد، قرائت تلقی شده از رسول خدا9 و قرائت «ملک» قرائت اختراعی و نادرست است؟!»[12]
نقد و بررسی
1. پیش از هرچیز یادآور میشویم که از بین دو قرائت مالک و ملک تنها یکی از آن دو صحیح است و نمیتوان صحت هر دو را پذیرفت؛ زیرا «مالک» و «ملک» تفاوت معنایی روشنی دارند و نمیتوان از باب لهجه و مانند آن هر دو را پذیرفت. در صحیحه زراره از امام باقر آمده است: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مىآيد.»[13]
2. سجستانی (238ق) در کتاب المصاحف آورده است: «[269] حدثنا عبداللّه حدثنا عبداللّه بن سعيد حدثنا ابن يمان عن معمر عن الزهري أن النبي- صلى اللّه عليه و سلّم- و أبا بكر و عمر و عثمان قرءوا "مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" و أول من قرأها "ملك" مروان.»[14]
3. انس گويد: با رسول خدا 9 و ابوبکر و عمر و عثمان و علي نماز خواندم، آنان همگي مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ قرائت مي کردند.[15]
4. تشکیک در شهرت قرائت «ملک» به لحاظ تاریخی نیز بسیار جدی است تا آنجا که چه بسا بتوان به طور قطع شهرت آن را نادرست تلقی کرد. برای درک مطلب ابتدا باید توجه کرد که سوره حمد را همه مردم از کوچک و بزرگ در حافظه دارند و روزانه بارها و بارها آن را قرائت میکنند. در زمان رسول خدا9 شمار بسیار زیادی از مردم در نمازهای واجب و غیر آن قرائت صحیح سوره فاتحة الکتاب را از شخص پیامبر9 شنیده بودند و با تأسّی از ایشان درست ادا میکردند. همچنین عموم مردم فرق بین ملک و مالک را میدانستند و پیامبر9 نیز در برابر چنین انحرافهایی به شدّت موضع میگرفت[16]؛ زیرا تحریف آشکار آیه به شمار میرفت؛ بنابراین، قرائت صحیح که مطابق قرائت پیامبر9 بود تا ایشان زنده بود، بر قرار و در جهان اسلام پخش شده بود؛ زیرا اولین چیزی که هر مسلمانی میآموزد سوره حمد بوده و نماز بدون این سوره باطل است. پس از پیامبر9 نیز قرائت ایشان همچنان بر قرار بود و تا توحید مصاحف هیچ گزارشی مبنی بر تغییر مالک به ملک شنیده نشده است. در جریان توحید مصاحف نیز قاریانی که برای ایجاد وحدت در قرائت از مدینه به عالم اسلام سفر کردند، همچنان هماهنگ و صحیح قرائت میکردند؛ زیرا آنان قرائت را از شخص رسول خدا9 و صحابه آن حضرت که مانند آن حضرت صحیح قرائت میکردند، شنیده بودند. تا اینجا روشن است که در دهههای نخست قرائت صحیح در عالم اسلام پخش شده و به طور صحیح قرائت میشد. گزارش ذیل مطلب را بیشتر آشکار میکند: «ابو درداء از قاریان دوران حیات پیامبر اکرم ص میگوید: من دانشآموختگان قرائت خود را شمارش کردم که بیش از 1600 نفر شدند» (التمهید، ج2، طبقات القراء، طبقه اول، 4. ابودرداء (به نقل از تذکرة الخواص ابن جوزی، ص 35)) این حاصل تلاش یک نفر است حال حاصل تلاش صدها و هزاران قاری زمان پیامبر اکرم ص که قرائت او را در سراسر جهان اسلام پراکنده کردند، چگونه است؟ آنهم در حالی که طبق برخی گزارشها – که در ادامه در متن آمده – قرائت عموم مردم دهها سال بعد از رحلت پیامبر اکرم ص مطابق با قرائت ایشان بوده است و نیز گزارشی از مکی بن ابیطالب در مورد اختلاف بسیار اندک مصاحف بعد از توحید مصاحف که بیشترین اختلاف در مورد مصحف شام و عراق تنها با چهل حرف (مورد) و کمترین اختلاف مربوط به مصحف کوفه و بصره با تنها پنج اختلاف بوده است! (ر.ک: مقدمتان فی علوم القرآن، به کوشش آرتور جفری، مقدمه المبانی؛ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 113)
حال فرض بگیریم که در جایی از جهان اسلام یک قاری بر اساس اجتهاد شخصی خود گمان کند که بهتر است به جای مالک، ملک بخواند، و باز فرض کنیم که این قاری طرفدارانی دارد که از او تبعیت میکنند، سؤال این است که تغییر قرائت او چقدر در تغییر قرائت عموم مردم که هر روز بارها در نماز واجبشان حمد را قرائت میکردند، میتوانسته تأثیر بگذارد و مردم چقدر از او میپذیرند؟ در آن زمان که رسانهای نبوده و بسیاری از قراء بر قرائت صحیح و اصلی اصرار میکردهاند و عموم مردم نیز از کودکی بر قرائت صحیح عادت کردهاند، در آن پهنه بسیار وسیع جهان اسلام، تغییر قرائت این کلمه چقدر تأثیرگذار بوده است؟
قدیمیترین گزارشی که از شهرت این قرائت شده از کیست؟ فرض کنیم بر اساس برخی گزارشها بپذیریم چند قاری از قراء سبعه که عمدتاً به اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجری باز میگردند، ملک قرائت کرده باشند، این چند قاری در جهان اسلام چقدر تأثیرگذارند؟ مثلاً ابن عامر قاری شام است[17]؛ او نهایتاً در یک یا چند مسجد از شهر دمشق یا مرکزی که در آن میزیسته قرائت میکرده، چگونه میتوان فرض کرد او توانسته باشد قرائت عموم مردم سرزمین شام را که در صدها شهر و هزاران روستا پراکنده بودهاند و به قرائت آباء و اجدادی خود یعنی «مالک» قرائت میکردهاند، تغییر دهد؟ یا نافع مدنی و ابن کثیر مکی که قاریان حجاز میباشند، چگونه میتوانستهاند قرائت میلیونها نفر ساکن حجاز را تغییر دهند و قرائتشان را بر قرائتی که دهها سال مردم ساکن در صدها و هزارها شهر و روستا بر اساس آن قرائت میکردند، تفوق و برتری بخشند و به شهرت رسانند؟
مهمتر از این، قدیمیترین گزارشهایی که از قاریان بر جای مانده خود با واسطه و محتمل الخطاست و در باره گزارشها اطمینانی در اختیار نیست (به ویژه در مورد قاریانی که ملک خواندهاند!). هیچیک از دو راوی ابن عامر قاری شام که به سال 118 درگذشته، او را ندیدهاند؛ زیرا هشام بن عمار در سال 153 به دنیا آمد و ابن ذکوان در سال 173 متولد شد! دو راوی ابن کثیر الداری قاری مکه نیز همین مشکل را دارند! ابن کثیر متوفای 120 هجری قمری است و بزّی متولد سال 170 و قنبل متولد سال 195 هجری قمری! روایان ابوعمرو مازنی قاری بصره (متوفای 154ق) و حمزة زیّات کوفی (متوفای 156ق) نیز همین مشکل را دارند! یعنی دوری (حفص بن عمر) متوفای 246هجری و سوسی (صالح بن زیاد) متوفای 261 هجری راویان ابوعمرو و خلف بن هشام بزّاز (150 – 229ق) و خلاد بن خالد شیبانی متوفای 220هجری راویان حمزه. با این وصف چقدر به نقل این راویان در مورد صدها اختلاف قرائت از کسانی که آنها را ندیدهاند و خدا میداند بین این راویان و آنها چند واسطه بوده، اطمینان میشود؟ افزون بر این، اعتبار این امامان قرائت چقدر بوده است و چقدر میتوانستهاند تأثیر گذار باشند؟ نویسنده معرفة القراء اکبار، در باره ابن عامر – قاری شام – به نقل از ذهبی آورده است: «وی نسب خود را پنهان میکرد .... آن گاه که سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید، به مهاجر بن ابی مهاجر فرمان داد که به مسجد دمشق برود و پشت سر جایگاه امام بایستد و هنگامی که ابن عامر خواست برای امامت جلو بایستد، لباس وی را بگیرد و به طرف خود بکشد و به او بگوید: بیا عقب! هرگز نشاید که یک فرد مجهول النسب در جایگاه امامت قرار گیرد.» (ج1، ص 69).
غیر عرب بودن پنج تن از قراء سبعه نیز چیزی نیست که بتوان از آن به آسانی عبور کرد. (التيسير، ص 6- 5.)
باز سخن را کمی گسترده کنیم، مؤلفانی که کوشیدهاند اختلاف قاریان را از سراسر جهان اسلام گردآورند، چقدر در کار خود دقت به خرج دادهاند؟ کتاب «التيسير في القراءات السبع» نوشته ابوعمرو دانی اندلسی مؤلف سرشناس قرن چهارم و پنجم هجری و مؤلف «جامع البيان في القراءات السبع» پیش روی ماست. او در کتابش اسناد قرائات را نگاشته است. او تلاش کرده اختلاف قاریان را پس از دویست سیصد سال گزارش کند، اما براستی چقدر میتوان به این اسناد و نقل قولها آنهم با آنهمه ریزکاری اعتماد کرد؟ تازه این کتاب جزو کتب برتر این دانش است و اگر نگوییم معتبرترین کتاب، بیتردید جزو معتبرترین و مشهورترین تألیفات قرائات به شمار میرود. البته این را نیز اضافه کنیم که ابوعمرو دانی در هیچیک از دو کتاب معروفش اختلاف مورد بحث (مالک و ملک) را گزارش نکرده است و تفسیر خوشبینانه آن این است که برای این اختلاف شأنیّتی قائل نبوده است؛ زیرا پیش از او ابن خالویه (م370ق) در کتاب «الحجة في القراءات السبع» به این اختلاف بدون داوری اشاره کرده است.
در باره وثاقت و استواری اسناد و منابع نکته مهم دیگری نیز قابل توجه است که نشان میدهد تشکیک ما بیحساب و بدون پایه نبوده است. ما در مؤلفات و آثار مدون قرن چهارم، امثال کتاب السبعة ابن مجاهد، قرائاتی را مییابیم که این قرائات از دیدگاه ابن مجاهد و شاگردش- ابن خالویه- متواتر به نظر میرسیده است لیکن دانشمندان سده پنجم و علمای بعد این قرائات را شاذ تلقی کردهاند؛ برای مثال، ابن کثیر «غیر المغضوب» را در سوره فاتحه به نصب رای «غیر» قرائت میکرد. این قرائت را علمای سده چهارم متواتر میدانستند. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 56 -57)
در هر صورت، ما در این مقال نه تنها شهرت قرائت «ملک» را نپذیرفتیم، بلکه در انتساب قرائتها به قاریان و جایگاه این قرائتها تشکیک کردیم و بیان داشتیم که این نقل قولها نیاز به بررسی دارد و پذیرش آنها به صورت خام صحیح نیست و در هر صورت نه قرائت و نه دیگر قرائتها نمیتوانند با قرائت مشهور موجود در قرآن همترازی کنند.]
وهكذا كلمة: «غَيابَتِ الْجُبِّ» كانت مرسومة هكذا «غيبتِ الْجُبِّ» قرأها نافع بالألف جمعا، زاعما أنّها مرسومة محذوفة الألف في كلا الموضعين بعد الياء وبعد الباء. فقرأها «غيابات». وعلّلها بأنّ كلّ ماغاب عن النظر من الجبّ غيابة. وقرأ الباقون مفردا «غيابة» على ظاهر الخطّ، معلّلين بأنّ يوسف لم يلق إلّا في غيابة واحدة.[18]
[تعلیقه: قبلا این مطلب گذشت که نافع چون میدیده تای «غیبت» کشیده است حدس زده جمع بوده؛ زیرا در جمع تا کشیده نوشته میشود وگرنه اگر مفرد میبود، میبایست نوشته میشد: «غیابة» یعنی با تای گرد؛ اما باقی قراء به این خطای رسم الخطی توجه نکرده و بر اساس سماع درست قرائت کردهاند.]
كما أنّ «آياتٌ لِلسَّائِلِينَ»[19] كانت مكتوبة «آيتٌ» بلا ألف، ومن ثمّ قرأها ابن كثير بالتوحيد جريا مع ظاهر الخطّ محتجّا بأنّ شأن يوسف كلّه آية واحدة. كما في قوله:
«وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً».[20] وقرأ الباقون: «آيات» اعتمادا على أنّ الألف محذوفة ولانتقال يوسف من حال إلى حال، ففي كلّ حال جرت عليه آية.[21]
إذن فليس اختلاف القراءة بالّذي يضرّ بوحدة النصّ الأصل، الثابت في المصحف الأوّل، ممّا تسالمت عليه الأُمّة عبر التأريخ.
[تعلیقه: چنان که بارها بیان شد، اصلا مشکل ما رسم الخط نیست بلکه گم شدن قرائت متواتر در بین قرائات غیر متواتر است.]
و قد أخرج ابن اشتة في كتاب «المصاحف» وابن أبي شيبة في «فضائل القرآن» من
التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 78
طريق ابن سيرين عن عبيدة السلماني، قال: «القراءة التي عرضت على النبيّ صلى الله عليه و آله في العام الذي قبض فيه، هي القراءة التي يقرؤها الناس اليوم».[22]
[تعلیقه: این نکته بسیار مهم است و نشان میدهد قرائت عامه آن روزگاران، همان قرائت متواتر بوده است.]
وإلى ذلك- أيضا- أشار الحديث عن الإمام الصادق عليه السلام قال: «القرآن واحد نزل من عند واحد، ولكن الاختلاف يجيء من قبل الرواة».[23]
ولك أن تسأل: إذا اختلفت القراءة في نصّ واحد، فمن أين يعرف النّص الأصل؟ بعد احتمال الخطّ لكلتا القراءتين.
قلنا: سنشرح- في فصل قادم- شروط اختيار القراءة الصحيحة، الموافقة للنّص الأصل، وهي: القراءة المشهورة المعروفة بين الناس، وتلقّتها الأُمّة بالقبول في جميع أدوارها. ومن ثمّ فإنّ القراءات التي كانت تخرج عن محدودة العرف العام، كانت تقع موضع إنكارهم، وتقدّمت أمثلة على ذلك.[24]
[تعلیقه: سؤال این است که اگر قرائت واحده متواتر بلکه فوق متواتر است، چطور بین قرائات دیگر گم شده است و چطور برای شناسایی آن نیازمند وضع شروط و ملاکات هستیم؟ و اگر ملاک رسم الخط یا ادبیات یا سند است، چرا برخی واژههای قرآنی بر خلاف رسم الخط و یا برخلاف قاعده قرائت شدهاند و چرا از جهت سند، ما اصل را قرائت واحده قرار دادهایم نه سند حفص از عاصم که متواتر هم نیست.]
وسؤال آخر: هل لايقدح اختلاف مصاحف الأمصار الأوّلية- على ما شرحنا في الجزء الأوّل- في تواتر النّص الأصل الواحد؟
قلت: كلّا، فإنّ الثبت الأصل- أيضا- من بين تلكم المصاحف، هو ما أجمعت عليه الأُمّة ووقع موضع اتفاقهم، وشاع وذاع عبر التأريخ وكان ثبت غيره في سائر المصاحف مهجورا، ومن ثمّ فهو شاذّ منبوذ.
مثلًا: اختلف مصحف الشام مع مصحف الكوفة، فكان ثبت الشام: «وَأَوْصى بِها إبْراهيمُ»[25] وكان ثبت الكوفة: «وَوَصَّى». لكن الأُمَّة اعترفت بالثاني ونبذت الأوّل. وهو دليل قاطع على أنّ الصحيح هو ذاك دون الآخر. ومن ثمّ لاتجوز القراءة وفق المأثور عن مصحف الشام في خصوص هذه الآية.
التمهيد في علوم القرآن (ويرايش جديد)، ج2، ص: 79
وجاء في مصحف المدينة والشام: «سارِعُوا»[26] بلا واو وفي مصحف الكوفة والبصرة:
«وَسارِعُوا». ووقع إجماع الأُمة على الثاني.
وجاء في مصحف المدينة والشام: «قالَ الْمَلأُ»[27] بلا واو وفي مصحف العراقين:
«وَقالَ الْمَلَأُ». ولكن وقع إجماع الامّة على الأوّل.
وجاء في مصحف المدينة والشام: «هُوَ الَّذي يُنْشِرْكُم»[28] وفي مصحف العراقين: «هُوَ الَّذي يُسيِّركُمْ» والإجماع على الثاني. وهكذا ...[29]
والخلاصة: أنّ طريقنا إلى معرفة النّص الأصل، هو إجماع الامّة في مختلف عصورها وعلى تباين نزعاتها، لكنّها اتفقت على كتابها الكريم، كلام اللّه العزيز الحميد، فاحتفظت بنصّه الأصل متغلّبة على كافّة عوامل الاختلاف في هذا المجال. وما هي إلّا معجزة قرآنيّة باهرة: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[30] أي بين أظهركم لافي اللوح المحفوظ- كما زعمه البعض-. فلم يزل ولايزال هذا الكتاب الإلهي الخالد يشقّ طريقه إلى الأمام، مع الأبديّة بسلام.
[تعلیقه: طبیعی است این حفظ با رسم الخط نبوده؛ زیرا رسم الخط نتوانسته قرائت واحدهای که نشانه آوایی وحی قرآنی است و قرآن در آن قالب نازل شده به ما ارائه کند، بلکه گاه غلط گزارش کرده هرچند قرآن برخلاف خطای نگارشی آن را درست قرائت کردهاند.]
[تعلیقه پایانی بحث
آقای فضلی در باره فرق میان قرآن و قراءات چند نظریه را مطرح کرده که البته بیان او خالی از آشفتگی نیست. نظریه نخست همان است که زرکشی گفته و آقای خویی و آقای معرفت نقل کردهاند. اشکال این نظریه را در بالا بارها گفتیم.
نظریه دوم این است که اگر قرائاتی واجد صحت سند و منطبق بر دستور زبان عربی باشد و با رسم الخط نیز هماهنگ باشد، میتوان آن را قرآن نامید و بین قرآن و چنین قرائتی تفاوتی نیست (برخلاف نظریه اول که تفاوت قائل بود) اما اگر قرائتی حتی یک شرط را نداشته باشد، حائز عنوان قرآن نیست و فقط میتوان آن را قرائت نامید و باید میان قرآن و اینگونه قرائات تفاوت گذاشت.
در حقیقت نظریه دوم خواسته یک یا چند قرائت را مشروط به داشتن شرایطی قرآن و مابقی را غیر قرآن و فقط قرائت فرض کند.
اما این نظریه اشکالات متعددی دارد: اولاً: بر اساس این نظریه ممکن است چند قرائت قرآن نامیده شود که حداقل این نگرش با مذهب اهل بیت ع که به قرائت واحده معتقدند، سازگاری ندارد. ثانیاً: چنانکه پیشتر نیز در تقلیقات بیان شد، برخی قرائتهای قراء سبعه بلکه همه قراء برخلاف رسم الخط است و حتی برخلاف ادبیات فصیح عرب. سند این قرائات نیز خود محل بحث جدی است؛ از این رو وضع این نظریه بسی خرابتر از نظریه قبل است هرچند آن نیز بسیار متزلزل است! ...
[1] - مناهل العرفان، ج 1، ص 435.
[2] - البرهان، ج 1، ص 318؛ وتقدم في« تصريحات أئمّة الفنّ».
[3] - البيان في تفسير القرآن، ص 173.
[4] - المصدر، ص 174.
[5] - آل عمران 26: 3.
[6] - راجع: الكشف، ج 1، ص 25- 26.
[7] - الحشر 23: 59.
[8] . ر.ک: مجمع البیان، طبرسی، ج1، ص 58، ذیل آیه 4 سوره حمد؛ روح المعانی، آلوسی، ج1، ص 82، ذیل همان آیه.
[9] . برای دیدن قرائت «مالک» در روایات ر.ک: تفسیر العیاشی، عیاشی، ج1، ص 22-23، ح 21 و 23؛ بحار الانوار، مجلسی، ج46، ص 107، ح 101؛ ج 84، ص 247؛ ج 85، ص 22- 23، ح 11 و 12 و ص 66؛ و ... .
[10] . قرائت «ملک» هم در کتابهای شیعه از امام سجاد و امام صادق- علیهما السلام- روایت شده است (ر.ک: تفسیر عیاشی، عیاشی، ص 22، حدیث 22؛ وسائل الشیعة، حر عاملی، ج4، ص 813؛ بحار الانوار، مجلسی، ج82، ص 22، 239) و هم در کتابهای اهل تسنن از رسول خدا9 و گروهی از صحابه نقل شده است. (ر.ک: سنن الترمذی، ترمذی، ج4، ص 257؛ سنن ابیداوود، ابوداوود، ج1، ص 261 و ج2، ص 248؛ ...)
[11] . ر.ک: العروة الوثقی، طباطبائی یزدی، ج1، ص 656، مسئله 57؛ برخی فقها پس از بیان جواز قرائت «مالک» و «ملک»، قرائت مالک را ارحج دانستهاند و برخی قرائت ملک را (ر.ک: تحریر الوسیلة، خمینی، ج1، ص 168؛ هدایة العباد، گلپایگانی، ج1، ص 153).
[12] . قواعد تفسیر قرآن، علیاکبر بابائی، ص 61- 62.
[13] . اصول الكافى، الكلينى، ج 2، ص 630، حديث 12.
[14] . كتاب المصاحف، ابن ابیداود سجستانی، ص: 229؛ الدرالمنثور، جلال الدين سيوطي، ج 1، ص 36.
[15] . منتخب کنز العمال، متقي هندي، ج 2، ص 609، حديث 4876.
[16] . عاصم از زر بن حبیش و او از ابن مسعود نقل کرده است که گفت: «به مردی گفتم سیآیه از سوره احقاف برایم قرائت کن و او خلاف آنچه رسول خدا ص بر من اقراء کرده بود, قرائت کرد. به دیگری گفتم سی آیه از سوره احقاف برایم قرائت کن و او خلاف آنچه فرد اول بر من اقراء کرده بود, قرائت کرد. همراه با آن دو نزد رسول خدا صص رفتم. پیامبر صص خشمگین شد و علی که نزدش نشسته بود, فرمود: [رسول خدا] به شما میفرماید: همان گونه که به شما آموزش داده شده, قرائت کنید. (إقرؤوا کما علمتم) » (المسند, احمد بن حنبل, ج2, ص 199؛ الشریعة, آجری, ج1, ص 472؛ المسند, ابویعلی موصلی, ج1, ص 408 و ج8, ص 470؛ جامع البیان, طبری, ج1, ص 23؛ جامع البیان فی القراءات السبع, دانی, ج1, ص 125؛ و ...ر.ک: شاهپسند, «دلالت و مصداق روایت "إقرأ کما یقرء الناس"» پژوهشهای قرآن و حدیث, سال چهل و هفتم, شماره دوم, 1393ش, ص 224)
[تذکر: عبارت «إقرؤوا کما علمتم» نشان میدهد قرائتی که به آنها آموخته شده، شهرت داشته و آن دو برخلاف قرائت مشهور قرائت میکردهاند. پیشتر در این باره با تفصیل بیشتر سخن گفتهایم. ر.ک: تعلیقه در ص 27 التمهید (بخش اول بحث «5. تأثير اللهجة»)]
[17] . «ابن عامر الشامي: هو عبد اللّه بن عامر اليحصبي قاضي دمشق في خلافة الوليد بن عبد الملك و يكنّى أبا عمران و هو من التابعين و ليس في القرّاء السبعة من العرب غيره و غير أبي عمرو و الباقون هم موال و توفي بدمشق سنة ثماني عشرة و مائة.» كتاب التيسير في القراءات السبع، ابوعمرو دانی، ص: 18.
[18] - الكشف، ج 2، ص 5.
[19] - يوسف 7: 12.
[20] - المؤمنون 50: 23.
[21] - الكشف، ج 1، ص 5.
[22] - الإتقان، ج 1، ص 142.
[23] - الكافي، ج 2، ص 630، رقم 13.
[24] - تقدّم في« إنكارات على القرّاء».
[25] - البقرة 132: 2.
[26] - آل عمران 133: 3.
[27] - الأعراف 60: 7.
[28] - يونس 22: 10.
[29] - راجع الجزء الأوّل« اختلاف المصاحف».
[30] - الحجر 9: 15.