507) قرینه دیگر بر بطلان روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن (22)

در پست شماره 504 در بررسی ترتیب نزول دو سوره قصص و طه که بر اساس روایات ترتیب نزول سوره طه قبل از سوره قصص نازل شده، مبتنی بر بررسی قرینه بیانی نشان دادیم که ترتیب بر عکس است؛ یعنی نخست سوره قصص نازل شده آن‌گاه سوره طه. در این پست به قرینه دیگری از این دو سوره و نیز سوره نمل - که اتفاقاً بر اساس روایات ترتیب نزول سور قرآن، نزول آن نیز قبل از سوره قصص است - دست یافتیم که نشان می دهد نتیجه حاصل از بررسی پیشین صحیح بوده و برخلاف روایات ترتیب نزول، سوره قصص قبل از طه و نمل نازل شده است. نوشته ذیل بخشی از تفسیر زیبایی‌شناختی قصه حضرت موسی ع است که در حال نگارش آن هستم. 

«...گام نخست در بررسی زیبایی‌شناختی و بلاغی این آیات مشابه، تعیین ترتیب نزول آن‌هاست. پیش‌تر متکی بر قرائن تشخیص این بود که آیات مورد بحث در سوره قصص نخست نازل شده و سپس آیات سوره طه نازل گردیده است. در این فرازها نیز شاهدی وجود دارد که نشان می‌دهد سوره یاد شده (قصص) پیش از دو سوره دیگر نازل شده است؛ اما بررسی تقدم و تأخر سوره‌های طه و نمل مورد نیاز این پژوهش نیست.   در آیه 29 سوره قصص آمده است: «فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ»؛ این فراز که در حکم پیوندی برای پلان‌های داستان می‌باشد، در دو سوره دیگر تکرار نشده است. در این سوره برای مخاطب سؤالی که مخل به بلاغت باشد، پیش نمی‌آید ولی اگر بر فرض ابتدا سوره طه نازل می‌شد، مخاطب از همه جا بی‌خبر از خود می‌پرسد: ‌حضرت موسی ع کجا آتش دیده و چرا به اهلش گفته صبر کنید که شاید شعله‌ای بیاورم یا راهنمایی بگیرم؟ مگر او کجا بوده و چه اتفاقی افتاده؟ آتش را کجا دیده و به کجا رفته که مقدس بوده است؟ این سؤالات و امثال این‌ها ذهن مخاطب را درگیر کرده و به شدت به بلاغت بیان آسیب می‌رساند، ولی وقتی پیش‌تر سوره قصص را مطالعه کرده و از جریان سفر آگاه شده باشد، برای او سؤالی پیش نمی‌آید و به راحتی با داستان ارتباط برقرار می‌کند. همین آسیب در مورد سوره نمل نیز برقرار است؛ یعنی مخاطب از خود سؤال می‌کند که چرا موسی ع به خانواده‌اش وعده آوردن خبر یا آتش را داد؟ مگر چه اتفاقی افتاده بوده و یا او کجا بوده؟ ولی وقتی پیش‌تر از جریان آگاه بوده باشد، این سؤالات پیش نمی‌آید؛ بنابراین می‌توان با کمک این قرینه زمان نزول را اجمالاً تشخیص داد؛ یعنی نخست سوره قصص و پس از آن دو سوره دیگر (طه و نمل) نازل شده است و خوشبختانه قرینه پیشین در گفتار گذشته نیز مؤید این نتیجه است. در ترتیب نزول نقل شده از ابن عباس که در باره بطلان سندی و محتوایی آن سخن طولانی است، زمان نزول سوره قصص بعد از طه و نمل گزارش شده است!!»

قصص:‌

فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (30)

طه:

وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏ (9) إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (10) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‏ (11) إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (12)

نمل:

إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (8) يا مُوسى‏ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)

پست‌های مرتبط با این پست را دنبال کنید:

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

۵۰۶)  مهم‌ترین اشکالات تفسیر به ترتیب نزول در یک نگاه (۲۱)

مهم‌ترین اشکالات تفسیر بر اساس ترتیب نزول: 
۱. ما به ترتیب نزول آیات به شکل صحیح دسترسی نداریم و گذشته از آیات، ما حتی به شکل صحیح به ترتیب نزول سوره‌ها هم دسترسی نداریم، هرچند اگر می‌داشتیم نیز مشکلی از ما حل نمی‌کرد! (وجه آن قبلا توضیح داده شده است.) 
۲. بر فرض کالمحال ما به ترتیب نزول به شکل معتبری دست یافتیم، نمی‌توانیم آن را فراتر از قرینه تفسیری به کار ببریم- یعنی در اندازه مبنا- و در باره آن پیش‌تر به تفصیل در قالب مقاله علمی- پژوهشی سخن گفته‌ایم.
۳. بر فرض که از گردنه اول و دوم به سلامتی عبور کردیم - که فرض محال محال نیست - با گرفتاری سوم چه کنیم و آن اینکه باید اثبات کنیم همان‌طور که نزول تدریجی حکیمانه است، ترتیب نزول نیز حکیمانه است؛ یعنی حوادثی که در طول ۲۳ سال رخ داده، همه متناسب با زمان نزول آیات بوده؛ یعنی اگر زمان نزول آیه‌ای فرا می‌رسیده، خدا حادثه آن را ایجاد می‌کرده تا آیه را نازل کند. اثبات چنین مطلبی اصعب من خرط القتاد است!
۴. حالا فرض کنیم معجزه‌ای شد و ما از همه این‌ موانع عبور کردیم، با کار پیامبر اکرم ص چه کنیم که در ترتیب دادن آیات شماری از سوره‌ها و جانمایی برخی آیات - که تعداد آن را نمی‌دانیم - ترتیب نزول را نادیده گرفت و بر خلاف آن عمل کرد؟ اگر ترتیب نزول فراتر از قرینه کاری می‌کرد، خب خود پیغمبر ص سزاوارتر بود آن را رعایت کند! یعنی ما کاسه داغ‌تر از آش شویم؟! (این را هم عرض کنم که از امامان معصوم ع نیز ترتیب نزول سوره‌ها نقل نشده و این درحالی است که برای جزئی‌ترین مسائل  مثل توالت رفتن، چند روایت داریم!)

تذکرات مهم

۱. تفسیر آیات قرآن از دایره فقه خارج نیست و به دلیل نهی از تفسیر به رأی، تفسیر در دایره فقه قرار می‌گیرد؛ بنابراین مشمول تسامح و تساهل نیست. گذشته از این، آیات فراوانی جزو منابع استنباط احکام فقهی در ساحت‌های مختلف است؛ از این رو باید به ضرورت‌ها و حداقل‌های حوزه استنباط فقهی گردن نهاد. 

۲. روایات ترتیب نزول مورد استناد، از ابن عباس است و از اهل بیت ع نیست و ابن عباس دو سه سال قبل از هجرت به دنیا آمده؛ بنابراین - همانطور که علامه طباطبایی فرموده - این روایات و گزارش‌های منتسب به ابن عباس - بر فرض که به کار آید و مشکلات فوق الذکر نادیده گرفته شود - ارزش تاریخی ندارد. از نظر فقهی نیز بی‌ارزش بودن آن‌ها از نظر فقه شیعی بی‌نیاز از توضیح است و به تعبیر دیگر حتی با پایین‌ترین حداقل‌های اعتبار هم فاصله زیادی دارد و باز به تعبیر دیگر، اگر بدون سند از اهل بیت ع نقل می‌شد،  وضعیت بسیار بهتری نسبت به شرایط فعلی می‌داشت. گذشته از این‌که، به جای این‌که محفوف به قرائن صحت باشد، محفوف به قرائن بطلان و خطا و اشتباه است. ر.ک: پست 458

http://javahery.blogfa.com/post/399/458)-%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)-15

 

۳. در باره همه موارد فوق در مقالات متعدد و پست‌های گذشته توضیح داده شده است.

پست‌های مربوط: 

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

 

506)  چگونه با اهل تسنن برای اثبات حقانیت مذهب اهل بیت  ع مناظره کنیم؟

http://javahery.blogfa.com/post/368/%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%8f%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d8%b6%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87-%d9%be%db%8c%d9%88%d8%b3%d8%aa1

505)  من و علوم قرآن/1

من و علوم قرآن

به نام خدای متعال که همه چیز به ید پرقدرت او است و درود بی‌پایان بر محمد و آلش که هرچه داریم به برکت وجود آن‌هاست.

اما بعد

شاید بیان گذشته آشنایی نگارنده با دانش علوم‌قرآن برای برخی علاقه‌مندان به این دانش جالب بوده و فوایدی در بر داشته باشد؛ از این رو به طور خیلی مختصر و به اشاره گذری بر گذشته می‌کنم و شاید در فرصت‌های دیگر آن را تکمیل نمایم.

سال چهارم طلبگی دست به قلم شدم و دانستنی‌های علوم قرآن را در دویست و اندی صفحه نگاشتم. برای نگارش این کتاب به کتابخانه فیضیه و دفتر تبلیغات سر می‌زدم و متأسفانه چون قفسه باز نبودند، با زحمت و از طریق نمایه موضوعی به یک سری کتاب دست یافتم. یکی از مسئولان آن روزگاران کتابخانه دفتر تبلیغات هم به سختی همراهی می‌کرد و گویی با هر بار درخواست کتاب، به او سیخی می‌زدم! بماند! با زحمت کتاب‌ها را تهیه و مطالعه می‌کردم. اما حقیقتاً مهم‌ترین کتابی که مشوق اصلی بلکه منبع اصلی من بود، التمهید مرحوم آیت الله معرفت بود. البته همه جلدها در آن زمان هنوز منتشر نشده بود. همچنین در زمان نگارش بخش تناسب آیات التمهید ترجمه حجت الاسلام دکتر مولایی نیا را نیز که حدود 200 صفحه بود، کلمه به کلمه خواندم و حتی از پاورقی‌های آن نگذشتم و جدا لذت بردم. یک روز یکی از رفقا که الآن هیئت علمی مؤسسه‌ای است، آمد منزل ما. در حین صحبت گفت امروز در جلسه ویژه اساتید فلان جا، یکی از اساتید نکاتی را در باره فواصل قرآنی بیان کرد که فوق العاده بود و خلاصه کلی تمجید کرد.

گفتم: خب!‌ حالا چه گفت؟

گفت: فواصل چهار گونه است و فلان و بهمان. رفتم دانستی‌های علوم قرآن را که دست نویس بود، آوردم و از لابه لای آن چند صفحه را بیرون کشیدم و شروع کردم به خواندن. بله، بهتر و کامل‌تر از آن استاد نوشته بودم؛ گمانم او هم تناسب آیات آیت الله معرفت را‌ خوانده بود!‌ فقط کاش منبع سخنانش را هم می‌گفت، شاید هم گفته باشد.

خلاصه بعد اللتیا و التی کتاب علوم قرآن را در دویست و اندی صفحه به دست حروف‌نگار سپردم و بعد رفت برای انتشار. این را هم بگویم که انتشار آن را نیز خودم برعهده گرفتم البته با کلی قرض و قوله کردن و دنگ و فنگ ولی آخرش خیر بود و خیلی برکت کرد و در نهایت، با آنچه برگرداند به اضافه مبلغی یک خانه کوچک توی کوچه پس کوچه‌های چهارمردان خریدم!

بعد از دانستنی‌های علوم قرآن کمی انحراف در مسیر پژوهش اتفاق افتاد؛ زیرا رفتم سراغ غلط‌های رایج و دانستنی‌های نگارش. بخش‌هایی از این کتاب با ویرایش جدید در وبلاگ وجود دارد و با این که از خیلی سال پیش آماده انتشار است و بارها و بارها در گذشته‌های دور در مقطع کارشناسی و ارشد آن را تدریس کرده‌ام، ولی هنوز حوصله نکرده‌ام به چاپ بسپارم.

بعد رفتم سراغ کتاب «ابوبکر». کتاب ابوبکر عمدتاً به نقد مدت حکمرانی او مربوط و مستند به منابع اهل تسنن است. البته مخلّفاتی هم دارد در باره آیات و روایات دال بر حقانیت شیعه. زبان این کتاب نسبتاً علمی است. یک خاطره جالب هم در باره این کتاب بگویم. کتاب را سپردم به تایپیست آن روز و حروف‌نگار امروز. روزی که رفتم مغازه او و پرینت نهایی را گرفتم تا بسپارم به لیتوگرافی برای فیلم و زینگ، یکسره رفتم حرم حضرت معصومه س. عجله داشتم و می‌خواستم بروم فیضیه لذا نرفتم داخل حرم و ایستادم کنار حوض وسط صحن. رو کردم به ضریح مطهر و بعد از عرض سلام، به کتاب اشاره کردم و گفتم: "تا اینجا با من باقی با شما!" بعد خداحافظی کردم و رفتم به طرف در خروجی صحن. چند قدم برداشته بودم و هنوز به در صحن نرسیده بودم که یکی از رفقا را دیدم (حجت الاسلام ناصری). گفت این چیست زیر بغل گرفتی؟ گفتم:‌ ابوبکر است! ... گرفت و نگاهی کرد و گفت:‌ فلانی به دلم افتاد در این کتاب سهیم باشم،‌ اجازه می‌دهی آن را من چاپ کنم؟ و به این ترتیب به دست چاپ سپرده شد.

این هم دومین کتاب که سال 1379 مؤسسه فرهنگی انتشاراتی گرگان منتشر کرد. این کتاب را هدیه کرده بودم به حضرت امیرالمؤمنین علی- علیه السلام – و صفحه اهداء را با این بیت شروع کرده‌ بودم که «هر درّ و جواهر که خدا داد به دستم // از یمن وجود شه دلدار علی بود» که اقتباسی بود از این بیت حافظ: «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ // از یمن دعای شب و ورد سحری بود». البته متأسفانه هنوز تجدید چاپ نشده و اگر قرار باشد روزی این کار را انجام دهم، باید از نو بازنویسی کنم! بگذریم.

بعد از انتشار دانستی‌های علوم قرآن مدتی گذشته بود. یک روز باجناق محترم زنگ زد که فلانی برو قسمت پژوهش‌های نوآمد دفتر تبلیغات قسمت پاسخ به شبهات و پرسش‌های قرآنی، نیرو می‌خواهند و درخواست دارند شما عضو شوید. گفتم چطور؟ گفت:‌ فلانی- که آن زمان در دفتر تبلیغات مسئولیتی داشت- آمده بود خانه ما. دست کرد در قفسه کتاب یک کتاب را بیرون بیاورد نگاهی کند، شانسی (؟) کتاب تو آمد به دستش. بررسی کرد. باجناق، نویسنده- یعنی این حقیر فقیر الی الله - را یه آن مسئول معرفی کرده بود و القصه جذب پژوهش‌های نوآمد شدم و مسیر تألیف کتاب پرسمان علوم قرآنی (که شش چاپ تا کنون خورده با دو ویرایش) فراهم شد و سپس کتاب درسنامه ترجمه (اصول، مبانی و فرایند ترجمه قرآن کریم) که از کتاب فصل و حوزه برنده جایزه شد و از دل آن روش‌شناسی ترجمه قرآن کریم که حاصل تعامل پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و معاونت فناوری ریاست جمهور است، در آمد که کتاب درسی است (و البته در رابطه با این کتاب‌ها هم خاطرات جالبی دارم که بماند به وقت مناسب!) و داستان ادامه یافت...

برگردم به اول قصه!

آن روزگاران التمهید شاید بهترین کتاب و جامع‌ترین کتاب در حوزه علوم قرآن بود. مرحوم آیت الله معرفت هر جزء التمهید را که منتشر می‌شد به پدرم- که از عراق رفاقت ده‌ها ساله با هم داشتند- هدیه می‌داد و من هم مفت و مجّانی استفاده می‌کردم. تناسب آیات هم همین‌طوری به دستم رسید. درست به خاطر دارم که کتاب تناسب آیات را هرچند وقت یکبار از قفسه برمی‌داشتم و ورق می‌زدم و از این که حال خواندنش را نداشتم تأسف می‌خوردم! بالاخره دست به کار شدم و نذر کردم که آن را بخوانم و در نتیجه، کلمه به کلمه آن را خواندم و از باب احتیاط حتی پاورقی‌های ارجاعی آن را هم می‌خواندم وگرنه بی‌کار که نبودم هر ریز و درشتی را بخوانم!! (رجع علی الصدر) ضمناً‌ بگویم نذر مطالعه ظاهراً‌ خوب جواب می‌دهد به خصوص اگر ثوابش را به امامی یا بزرگی هدیه کنید؛ البته شخصاً‌ مطلقا پیشنهاد نمی‌کنم نذر یا عهد کنید زیرا همان واجبات کفایت می‌کند و بار دیگری را نباید بر دوش کشید که گاهی هم گرفتار کفاره و توبه شوید! لذا کلاً‌ بی‌خیال نذر!

آری، آن روز التمهید آخرین کتاب و در صدر کتاب‌ها بود. بعدها التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب و شبهات و ردود را هم نوشتند و این دومی را برایم فرستادند. کتاب شبهات و ردود را کامل و با دقت خواندم و گهگاه به ترجمه آن مراجعه می‌کردم. ترجمه آن اشکالاتی داشت که نمی‌دانم اصلاح شده یا نه و خلاصه فقط و فقط خواندن اصل این کتاب را توصیه می‌کنم. این را هم بگویم که امروز دانش علوم قرآن از بسیاری مباحث التمهید عبور کرده و امروز دیگر التمهید ملاک تخصص نیست (هرچند حق پیش‌کسوتی محفوظ خواهد بود و التمهید توانست یک حلقه ترقی و تکامل این دانش را به نام خود ثبت کند)؛ یعنی اگر کسی ادعا کند که من التمهید را کامل خوانده و از محتویات آن آگاهم و ادعای تخصص کند، فقط کم ظرفیتی خود را فریاد کرده و اگر نویسنده التمهید خود حاضر باشد، احتمالاً به او نهیبی می‌زند ...! (اخیرا نقدی بسیار فشرده در حدود ۱۵۰ صفحه بر مهم‌ترین مباحث التمهید نوشته‌ام که هنوز منتشر نشده است. این نقد بخشی از کتاب فلسفه علوم قرآن است. فلسفه علوم قرآن خلاصه‌ای دارد با عنوان «واکاوی دانش و مهم‌ترین منابع جامع علوم قرآن» که در آن نیز آورده‌ام.)

در هر صورت، این خاصیت علم است؛ علم هرگز متوقف نمی‌شود و به تبع، هر محققی نیز که متوقف شود، مرده ‌است و فقط نفسی می‌کشد!

یک نگاه به گذشته علوم بنیدازید، اگر دانش‌ها بر کسی توقف کرده باشند، این احتمال در زمان ما نیز وجود دارد و چون هیچ علمی متوقف نشده، پس تلاش کنیم با تصحیح نگاه، در شتاب بخشیدن به حرکت دانش نقش ایفا کنیم. متأسفانه برخی به بهانه شخصیت برجسته یک فرد نسبت به کتاب او تعصب دارند و حاضر نیستند از آن عبور کنند؛ این رفتار جز در مواقع بسیار معدود آن هم به شرط وجود برخی شرایط، قابل دفاع نیست.

در مرکز فرهنگ و معارف سابق و پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی کنونی و در بخش پژوهش‌های نوآمد حدود هفت سال در کنار برخی دوستان مشغول پاسخ به پرسش‌ها و شبهات قرآنی بودم؛ البته وقت زیادی نمی گذاشتم. در کنار پژوهش‌های نوآمد به ویرایش نیز اشتغال داشتم و بیشتر با پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و انتشارات مرکز مطالعات حوزه همکاری می‌کردم. بسیاری از کتب علوم قرآن و برخی حوزه‌های علمی دیگر که امروزه در مقاطع دکتری و فوق دکتری محل رجوع است، ویرایش این حقیر است؛ برخی مجلدات تاریخ تفسیر، مکاتب تفسیری، روش تفسیر قرآن، هرمنوتیک و منطق فهم دین و بسیاری دیگر. به جرئت می‌توانم بگویم ویرایش برکات فراوانی برایم داشت و البته از نظر مالی هم کمک خوبی برای گذران زندگی بود.

بعد از هفت سال مسئول واحد ترجمه شدم. سه سال آنجا بودم. با توجه به این‌که در دوران مدیریت وقت اضافه زیاد داشتم، از مدیر وقت مرکز فرهنگ اجازه گرفتم که در فرصت‌های بیکاری کتاب درسنامه ترجمه قرآن (اصول، مبانی و فرآیند) را بنویسم و در حقیقت بازنگری و بازنویسی کنم (رساله علمی مقطع ارشدم بود). این کار را انجام دادم و بعد از یکی دو سالی کار آماده شده را به شورای علمی پژوهشکده تحویل دادم و تذکر دادم که چون این کار را در اوقات بیکاری نوشته‌ام، بنابراین کلاً رایگان است و هیچ حق مالی برای خود قائل نیستم. بعد از مدتی در جلسه شورا مطرح شد و اعلان شد که این کار به درد ما نمی‌خورد و هرکار می‌خواهی با آن انجام بده! حقیقت را بخواهید از این برخورد ناراحت شدم. (البته بعدها سعی کردند جبران کنند و آن نیز داستانی دارد!)... و خلاصه این بنده هم بی‌خیال آن را کناری گذاشتم. بعد از مدت کوتاهی رئیس وقت پژوهشگاه حوزه و دانشگاه که کتاب را به مناسبتی دیده بود، به واسطه پیام داد که ما کتابت را نیاز داریم برای آموزش و به این ترتیب کتاب در آنجا منتشر شد. این کتاب از وزارت فرهنگ و نیز از کتاب سال حوزه علمیه موفق به اخذ جایزه شد و بعدها خلاصه آن همراه با ویرایش و تکمیل با عنوان روش‌شناسی ترجمه قرآن کریم منتشر شد که کتاب درسی حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها در رشته‌های مرتبط است. متأسفانه قصه قضاوت آن شورا در مراکز دیگر نیز پرتکرار است و بسیار دیده شده که اعضای یک جلسه علمی بدون مطالعه و دقت اظهار نظر می کنند و در مواردی هم گرفتار خطای فاحش می‌شوند یا حقی از افراد ضایع می‌کنند و یا از بیت المال. اعاذنا الله من هذه الزلات!

همان سال‌ها قرار شد پاسخ های مجموعه پژوهش‌های نوآمد را در موضوعات مختلف منتشر کنیم و کار بر عهده حقیر قرار گرفت. این بنده هم با تعریف ساختاری خاص چند موضوع را تعریف کردم و با تأیید گروه چند کتاب پرسمان منتشر شد که یکی از آن‌ها «پرسمان علوم قرآن»‌ بود که خودم انجام دادم. بیشتر مباحث پرسمان علوم قرآن نوشته خودم بود که بعدها همه آن را شاید جز صفحاتی بازنگری کردم و منتشر شد.

از این کتاب یک خاطره تلخ عبرت‌آموز هم داردم. آن سال‌ها که حقیر را کسی نمی‌شناخت در آستانه انتشار به صورت اتفاقی دیدم روی کتاب نوشته‌اند این کتاب زیر نظر فلان آقا نگاشته شده؛ یعنی ناظری برای کتاب بعد از پایان یافتن آن تعیین کرده‌اند. بنده اعتراض کردم که این بزرگوار را من ببینم نمی‌شناسم چگونه ناظر بوده؟!! بعد از پرس و جو شنیدم که گفته بودند چون جواهری مشهور نیست، لازم بود نام شخص مشهوری را مطرح کنیم تا بُعد تبلیغی آن مناسب‌تر شود. من مکتوب درخواست کردم که اگر این تصمیم قطعی است، درخواست من این است که اسم من و او را از کتاب حذف و کتاب را به نام گروه منتشر کنید ولی نام کسی را که هیچ دخالتی در مسیر تدوین نداشته و من به این کار راضی نیستم، اضافه نکنید. شاید باور کردنی نباشد ولی کتاب منتشر شد و نام هیچ نویسنده ای روی آن نبود!. البته در چاپ‌های بعد ظاهراً‌ به قبح کارشان پی بردند و نام این حقیر را خودشان اضافه کردند. این کتاب چهار چاپ خورد. کتاب را با ویرایش جدید ارائه کردم که حجمی تقریبا دو برابر داشت و چاپ پنجم و ششم بسیار با چاپ اول متفاوت است و کلا بازنگری شده. البته اکنون بسیاری از دیدگاه‌هایم تغییر کرده و کتاب را مجددا بازنگری کرده‌آم ولی هنوز به دست انتشار نداده‌ام.

ادامه دارد

504) نقدی دیگر بر روایات ترتیب نزول سوره‌های قرآن (۲۰)

تا کنون در پست‌های متعدد در نقد  روایات ترتیب نزول سخن گفته‌ایم. اخیراً‌ به مناسبت «تفسیر زیبایی‌شناختی قصص قرآن (آیات داستان حضرت موسی ع)» -که به توفیق الهی مشغول نگارش آن هستم - در مقایسه بین آیات سوره طه و قصص در خصوص ولادت تا فرزندخواندگی حضرت موسی ع به نکاتی رسیدم که نشان می‌دهد ترتیب ارائه شده در روایات ترتیب نزول مخدوش و غیر مطمئن است؛ همان‌طور که در مقاله حجاب بیان شد. اما تفصیل مطلب:

آیات مربوط از سوره طه:  

وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى‏ (9)... وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏ (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏ (38) أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي‏ وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْني‏ (39) إِذْ تَمْشي‏ أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في‏ أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ يا مُوسى‏ (40).

آیات مربوط از سوره قصص:

 نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) ..... وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي‏ وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (9) وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (10) وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (11) وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ  مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (13)؛

 

اما اصل مطلب:

« ... با توجه به شباهت‌ها و تفاوت‌های بیان قرآن در خصوص این فصل از زندگی حضرت موسی ع و با توجه به این که گزارش قرآن در سوره طه بسیار خلاصه و اشاره‌ای است ولی در سوره قصص از جنبه هنری و قصه‌پردازی بیشتری برخوردار است، به مقتضای بلاغت به نظر می‌رسد برخلاف شماره سوره‌های طه و قصص در روایات ترتیب نزول (45 و 49)، سوره قصص پیش از سوره طه نازل شده باشد. ظهور این برداشت با توجه به فراز «إِذْ تَمْشي‏ أُخْتُكَ» بیشتر می‌نماید؛ زیرا اگر مخاطب از جریان حرکت خواهر موسی ع آگاه نباشد (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ) از خود می‌پرسد: منظور قرآن از این فراز چیست و خواهر موسی ع کجا حرکت می‌کرده است؟  افزون بر وجه بلاغی فوق، نکته بلاغی دیگری نیز مؤید این برداشت است و آن استفاده از «نبأ» در این سوره (قصص 28/ 49) است؛ در سوره‌های دیگر اگر نیاز بوده از واژه «حدیث» استفاده شده است ("هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى" سوره طه 20/ 45، آیه 9 و سوره نازعات 79 / 81، آیه 15). ...». 

در پست‌های آتی قرائن دیگری از این دو سوره بر صحت فرضیه تقدم نزول سوره قصص بر طه بیان خواهد شد.

برای آگاهی بیشتر ر.ک:‌ مقاله «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب»، مجله علمی - پژوهشی پژوهش‌های قرآنی، تابستان 1400، صفحه 117-136.

پست‌های مرتبط:

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)

 

503)  سخنی در باره علائم موجود در مصحف عثمان طه و ترجمه‌ها

سؤال 1:

آیا همه ترجمه‌ها با علائم موجود در رسم الخط مصحف عثمان طه هماهنگ است؟

جواب: خیر. دو نمونه ذیل گویای مطلب است.

مثال اول:

1. «قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُماج بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ‏» (قصص، 35)

شاهد علامت «ج» قبل از « بِآياتِنا» در مصحف عثمان طه است.

الف) اگر بر این علامت که جواز توقف است، توقف کنیم، معنا چنین می‌شود:

ترجمه الهی قمشه‌ای: خدا به او فرمود كه ما به همدستى برادرت (هارون) بسيار بازويت را قوى مى‏گردانيم و به شما در عالم، قدرت و حكومتى مى‏دهيم كه هرگز دشمنان به شما دست نيابند، با اين آيات و معجزات (كه شما را عطا كرديم) شما و پيروانتان غالب خواهيد بود.

رهنما: (خداى) گفت: قوى خواهيم كرد بازوى ترا به برادرت و براى هر دو شما تسلطى قرار ميدهيم كه نتوانند بشما دو تن، برسند. شما دو تن- و آنانكه پيروى از شما دو تن كنند- بوسيله آيات ما غالب باشيد.

 

ب) حال اگر بعد از «بِآياتِنا» توقف کنیم، معنا چنین است:

انصاریان: [خدا] گفت: به زودى قدرت و نيرويت را به وسيله برادرت افزون كنم، و براى هر دوى شما [در پرتو معجزاتى كه در اختيارتان نهاده‏ام‏] تسلطى قرار مى‏دهم كه آنان به شما دست نيابند، شما و آنان كه از شما پيروى كنند، پيروزيد.

صفوی: خداوند به موسى گفت: ما به زودى به وسيله برادرت هارون بازويت را محكم و استوار مى‏كنيم و تو را نيرومند و برتر مى‏سازيم و شما دو تن را به وسيله آيات و معجزات خويش بر آنها چيره مى‏سازيم، به گونه‏اى كه هرگز بر شما دست نخواهند يافت. تو و هارون و هركسى كه از شما دو تن پيروى كند، پيروز خواهيد بود.

گرمارودی: فرمود: به زودى بازوى تو را با (فرستادن) برادرت توانمند مى‏گردانيم و به هر دوتان چيرگى‏يى مى‏بخشيم كه با نشانه‏هاى ما دستشان به شما نرسد. پيروز شماييد و هر كس كه از شما پيروى كند.

 

ج) اگر بر « سُلْطاناً » توقف کنیم و « فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُماج بِآياتِنا » را یک واحد بگیریم،‌ ترجمه چنین است:

مکارم: فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسيله برادرت محكم (و نيرومند) مى‏كنيم، و براى شما سلطه و برترى قرار مى‏دهيم؛ و به بركت آيات ما، بر شما دست نمى‏يابند؛ شما و پيروانتان پيروزيد!»

*******************************************

مثال دوم:

2. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ قلی وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» (آل عمران،‌ 7)

شاهد علامت « قلی » - به معنای توقف اولی - پیش از « وَ الرَّاسِخُونَ» است.

الف) جایگاه علامت در مصحف عثمان طه پیش از « وَ الرَّاسِخُونَ » است:

صفوی: اوست آن‏كه اين كتاب را بر تو فروفرستاد. بخشى از آن، آياتى است با معانى استوار و روشن كه بخش مرجع اين كتاب است و ساير آيات به آنها تفسير مى‏شود، و بخش ديگر آياتى است كه معناى استوار آنها با معانى نااستوار مشتبه مى‏شود. كسانى كه در دل‏هايشان انحرافى هست، از قرآن آنچه را كه مشتبه است دنبال مى‏كنند تا گمراهى مردم را طلب كنند و تا از اين رهگذر بر خاستگاه احكام و معارف قرآن دست يابند، در حالى‏كه هيچ‏كس جز خدا خاستگاه آنها را نمى‏داند، و امّا كسانى كه در شناخت معارف الهى پايدارند، مى‏گويند: ما به قرآن ايمان آورده‏ايم، زيرا قرآن- چه آيات روشن و استوار آن و چه متشابهاتش- همه از جانب پروردگار ماست. و اين حقيقت را جز صاحبان خرد درنمى‏يابند.

انصاریان: ... و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمى‏داند. و استواران در دانش [و چيره‏دستان در بينش‏] مى‏گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه [چه محكم، چه متشابه‏] از سوى پروردگار ماست. و [اين حقيقت را] جز صاحبان خرد متذكّر نمى‏شوند.

آیتی: ... در حالى كه تأويل آن را جز خداى نمى‏داند. و آنان كه قدم در دانش استوار كرده‏اند مى‏گويند: ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمى‏گيرند.

مشکینی: ... در حالى كه تأويل (و بازگشت معنى حقيقى) آن را جز خدا نمى‏داند؛ و آنان كه رسوخ در دانش دارند مى‏گويند:

ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست (چه محكم و چه متشابه، و چه معنى را بدانيم و چه ندانيم)؛ و جز صاحبان خرد ناب متذكر نمى‏شوند.

ب) بر این اساس که  علامت بعد از « الْعِلْمِ » قرار گیرد:

مکارم: ... در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‏شوند (و اين حقيقت را درك نمى‏كنند).

ارفع: ... در حالى كه تأويل آن را جز خدا و آنها كه در دانش ريشه دارند كسى نداند. مى‏گويند: ما به آنها ايمان آورده‏ايم و همه آنها از پيش پروردگار ماست و جز انديشمندان آگاه نگردند.

 حال کدام یک درست است و کجا باید توقف کنیم؟

 در تفسیر نمونه ذیل این آیه آمده است:

« در اينجا بحث مهمى در ميان مفسران و دانشمندان ديده مى‏شود كه آيا" وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ" آغاز جمله مستقلى است و يا عطف بر" الا اللَّه" مى‏باشد، و به عبارت ديگر آيا معنى آيه اين است كه:" تاويل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمى‏دانند" و يا معنى آن اين است كه" تاويل قرآن را فقط خدا مى‏داند، اما راسخون در علم مى‏گويند گرچه تاويل آيات متشابه را نمى‏دانيم، اما در برابر همه آنها تسليم هستيم و همه از طرف پروردگار ما است".

طرفداران هر يك از اين دو نظر براى اثبات عقيده خود شواهدى آورده‏اند، اما آنچه با قرائن موجود در آيه و روايات مشهور هماهنگ مى‏باشد آن است كه" وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ" عطف بر" اللَّه" است زيرا:

اولا: بسيار بعيد به نظر مى‏رسد كه در قرآن آياتى باشد كه اسرار آن را جز خدا نداند. مگر اين آيات براى تربيت و هدايت مردم نازل نشده است چگونه ممكن است حتى پيامبرى كه قرآن بر او نازل شده از معنى و تاويل آن بى‏خبر باشد؟! اين درست به آن مى‏ماند كه شخصى كتابى بنويسد كه مفهوم بعضى از جمله‏هاى آن را جز خودش هيچكس نداند!

ثانيا: همانطور كه مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" مى‏گويد: هيچگاه در ميان دانشمندان اسلام و مفسران قرآن ديده نشده است كه از بحث در باره تفسير آيه‏اى خوددارى كنند و بگويند اين آيه از آياتى است كه جز خدا معنى نهايى آن را نمى‏داند، بلكه دائما براى كشف اسرار و معانى قرآن همگى تلاش و كوشش داشته‏اند.

ثالثا: اگر منظور اين باشد كه راسخون در علم در برابر آنچه نمى‏دانند، تسليم هستند مناسب‏تر اين بود كه گفته شود: راسخون در ايمان چنين هستند، زيرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاويل قرآن است نه با ندانستن و تسليم بودن.

رابعا روايات فراوانى كه در تفسير آيه نقل شده همگى تاييد مى‏كند كه راسخون در علم، تاويل آيات قرآن را مى‏دانند، بنا بر اين بايد عطف بر كلمه" اللَّه" باشد. تنها چيزى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه از جمله‏اى در خطبه" اشباح" از نهج البلاغه استفاده مى‏شود كه راسخون در علم تاويل آيات را نمى‏دانند، و به عجز و ناتوانى خود معترف‏اند:

و اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب‏

" بدان راسخان در علم، كسانى هستند كه اعتراف به عجز در برابر اسرار غيبى و آنچه از تفسير آن عاجزند، آنان را از كاوش در پيرامون آنها بى نياز ساخته است" (نهج البلاغه، خطبه 91).

ولى علاوه بر اين كه اين جمله با بعضى از روايات كه از خود آن حضرت نقل شده، كه راسخون در علم را بر" اللَّه" معطوف دانسته و آنها را آگاه از تاويل قرآن معرفى نموده (به تفسير نور الثقلين، جلد 1 صفحه 315 مراجعه شود)، سازگار نيست، با دلايل فوق نيز تطبيق نمى‏كند بنا بر اين بايد اين جمله از خطبه اشباح را چنان توجيه و تفسير كرد كه با مدارك ديگرى كه در دست ما است منافات نداشته باشد».

سؤال 2:

آیا این اختلاف‌ها مصداق تحریف است؟

این اختلاف‌ها به برداشت‌های تفسیری مربوط است و اصل آن نیز در دسترس است و اگر کسی آن را جزو تحریف بداند - که کسی چنین نگفته است - جایز نیست جز بر اساس علائم موجود قرائت و تفسیر کند. ضمنا این مقدار اختلاف در وقف و وصل منافی بقای قرائت صحیح پیامبر اکرم ص تا کنون و انطباق حداکثری قرائت موجود بر آن قرائت (که عاصم به روایت حفص مطابق آن قرائت کرده) نیست.

502) نقش تعداد و شمار در ذکرها

سؤال: 

فلان ذکر را هزار بار در سجده بگویم بهتر است یا همان هزارتا را در حالت‌های مختلف؛ مثلاً هنگام رفتم سرکار، جارو کردن خانه، تمیز کردن پنجره و غیره؟ 

جواب:

این سؤال ظاهر خیلی ساده ولی باطن دقیق و ظریف دارد. به نظر می‌رسد جواب کوتاه و ابتدایی برای عموم افراد (و نه افراد ویژه) دومی است؛ یعنی گفتن ذکر در حالت‌های مختلف اثر بیشتری دارد تا این که همان اندازه را در مثلاً سجده بگوییم؛ بله، خیلی خوب است بخشی از این ذکرها را در سجده و بعد از نمازها بگوییم بدون این‌که خود را به زحمت بیندازیم؛ زیرا هدف از ذکر توجه به معنای آن است و توجه به معنا با زحمت نزد همه افراد جمع نمی‌شود!

یا دست‌کم آن را در یک سجده نگوییم، بلکه در چند سجده تقسیم کنیم؛ مثلاً فلان تعداد گفتن ذکر یونسیه را در چند سجده انجام دهیم نه در یک سجده. 

یک نکته مهم که در پست 500 هم به آن اشاره شد، این است که روشن اهل بیت ع با روش صوفیه تفاوت آشکار دارد؛ روشن اهل بیت ع در سیر و سلوک آهسته و پیوسته بودن است که با گسترش ظرفیت‌های لازم همراه است؛ از این رو در روایات ذکر عدد برای اذکار غالبا در حد یک رقمی و دو رقمی یافت می‌شود آن هم به صورت نادر ولی روی تکرار زیاد تأکید شده است؛ مثلاً فلان دعا یا ذکر را هفت بار بعد از نماز صبح بخوانید و مانند این‌ها (البته مستحبات طولانی نیز وارد شده ولی غلبه با اذکار سهل و با دوام است.)؛ یعنی کوتاه و ساده ولی پر تکرار و مداوم. چقدر این شعر حکیمانه است: رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود  / رهرو آن است که پیوسته و آهسته رود.

امیر المؤمنین- علیه السلام- در نهج البلاغه نامه 69 می‌فرماید: 

وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي الْعِبَادَةِ وَ ارْفُقْ بِهَا وَ لَا تَقْهَرْهَا وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا، إِلَّا مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ، فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا؛ 

«در انجام عبادت، نفس خود را بفريب (و آن را رام ساز) و با آن مدارا کن و خويشتن را بر آن مجبور نساز، بلکه بکوش آن را در وقت فراغت و با نشاط بجا آورى مگر فرايضى که بر تو مقرر شده است که در هر حال بايد آنها را بجا آورى و در موقعش مراقب آن باشى».

شرح
منظور از فريفتن نفس در عبادات (مستحبى) فريب به معناى دروغ و خلاف واقع نيست، بلکه به معناى تشويق کردن خويش نسبت به آن عبادات است; مثلاً به خود بگويد: انجام اين عبادت مايه سلامتى و وسعت رزق و حسن عاقبت و دفع کيد دشمنان مى شود و به اين ترتيب خويشتن را به عباداتى همچون تهجد و نماز شب يا روزه هاى مستحبى و امثال آن وادار سازد.
جمله «وَارْفُقْ بِهَا...» اشاره به اين است که نبايد در عبادات مستحب انسان به خود فشار آورد مبادا از آن دلزده شود، بلکه بايد در اوقات فراغت و حالت نشاط به سراغ آن برود تا هميشه آتش عشق و علاقه به عبادات مستحب در او فروزان باشد. در روايات اسلامى نيز به اين معنا ترغيب شده است.
در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در کافى مى خوانيم: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْکُمْ بِالْفَرِيضَةِ; براى قلب انسان اقبال و ادبار (رويکرد و رويگردانى) است هنگامى که اقبال کند به سراغ نوافل (نيز) برويد و به هنگام ادبار به واجبات قناعت کنيد».(2)
در روايات متعدد ديگرى نيز وارد شده که نه خود و نه ديگران را بر اعمال مستحب اجبار و اکراه ننماييد، بلکه بگذاريد از روى ميل و شوق آن را انجام دهند تا هميشه نسبت به عبادت علاقه مند و پرنشاط باشيد.
آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن واجبات را استثنا کرده مى فرمايد: «مگر فرايضى که بر تو مقرر شده است که در هر حال بايد آنها را بجا آورى و در موقعش مراقب آن باشى»; (إِلاَّ مَا کَانَ مَکْتُوباً عَلَيْکَ مِنَ الْفَرِيضَةِ فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَتَعَاهُدِهَا(3) عِنْدَ مَحَلِّهَا).
اين سخن براى اين است که مبادا بعضى از گفتار بالا سوء استفاده کنند و به بهانه اينکه مثلاً حوصله و نشاط لازم براى اداى نماز واجب روزانه را ندارند آن را ترک کنند.

501)  راهکار قرآن در مسئله آب و کم‌بارشی

https://iqna.ir/fa/news/4019090/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%84%D9%87-%D8%A2%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D9%85%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C

کد خبر: ۴۰۱۹۰۹۰

تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۷

کار قرآن در مسئله آب و کم‌بارشی

قرآن فقط برای زمانی که تکنولوژی امروزی وجود نداشت و علم پیشرفت زیادی نکرده بود، نازل نشده بلکه فرازمانی و فرامنطقه‌ای است و به تعبیر دیگر برای ابد است؛ یعنی حتی هزاران سال دیگر که دانش و تکنولوژی به اوج خود می‌رسد، باز این آیات زنده و پابرجا خواهد بود.

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن جواهری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی که در اختیار ایکنا، قرار داده به بررسی راهکارهای قرآن در مسئله آب و کم‌بارشی پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

این روزها کم‌بارشی گریبان برخی استان‌ها را می‌فشارد و مردم و مسئولان دنبال مقصر و بعضاً فرافکنی هستند. گاه هریک به آیات و روایاتی نیز تمسک می‌کنند؛ برخی بر این‌ باور اصرار دارند که مردم گناهکار هستند و باید توبه کنند و در مقابل برخی این را بهانه کم‌کاری برخی مسئولان می‌دانند و جالب این است که هر دو گروه نیز به آیات و روایات استشهاد می‌کنند هرچند یک‌جانبه و با نقض قواعد تفسیر. اما سؤال اینجاست که حق با کدام گروه است و از دیدگاه قرآن راه برون‌رفت از این خشکسالی چیست؟

آنچه بسیار روشن است، این است که بر اساس نص صریح قرآن توبه و استغفار و دوری از گناه موجب پربارشی و تقویت بنیه مالی است و با تنقیح مناط (یعنی مغز و شالوده سخن و یافتن علت اصلی) رفاه و خوشی و طیب عیش را در پی دارد. آیات ذیل به روشنی به آن دلالت دارد:  

آیه ۵۲ سوره هود: «وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ»؛ ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ، ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻳﺪ، [ ﺗﺎ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﭘﻲ ﺩﺭ ﭘﻲ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻳﻲ ﺑﺮ ﻧﻴﺮﻭﻳﺘﺎﻥ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﺪ، ﻭ ﻣﺠﺮﻣﺎﻧﻪ ﺭﻭﻱ [ ﺍﺯ ﺣﻖ ] ﺑﺮﻣﮕﺮﺩﺍﻧﻴﺪ».

آیه ۱۰ سوره نوح: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا؛ﭘﺲ [ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ] ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ پی ﺩﺭ پی ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻳﺎﺭﻱ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺑﺎﻍ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ»

در این خصوص باید به چند نکته اساسی توجه کرد:

۱. قرآن فقط برای زمانی که تکنولوژی امروزی وجود نداشت و علم پیشرفت زیادی نکرده بود، نازل نشده بلکه فرازمانی و فرامنطقه‌ای است و به تعبیر دیگر برای ابد است؛ یعنی حتی هزاران سال دیگر که دانش و تکنولوژی به اوج خود می‌رسد، باز این آیات زنده و پابرجا خواهد بود.

 

۲. در زمان نزول آیات و به طور کلی در گذشته امرار معاش و گذران زندگی مردم عمدتاً به میزان باران وابسته بوده است؛ زیرا عمده فعالیت مردم یا کشاورزی بوده و یادامداری و یا شغل‌های وابسته به این دو صنعت؛ بنابراین می‌توان مراد آیات را با تنقیح مناط و استخراج لُب مطلب به تقویت بنیه زندگی و رفاه و آسودگی تفسیر کرد. فرازهای «يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ» و «يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ» به خوبی به این مطلب اشعار دارد؛ لیکن باید به این واقعیت گردن نهاد که هرچقدر دانش و تکنولوژی گسترش یابد، باز وابستگی زندگانی مردم از باران قطع نخواهد شد، و کم بارشی بی‌واسطه یا باواسطه زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار خواهد داد.

۳. علم و تکنولوژی از نعمت‌های مهم خداست و در قرآن به دانش توجه زیادی داده شده است و رفتار نکردن به مقتضای دانش نوعی کفران نعمت است که خود توبه و استغفار نیاز دارد؛ بنابراین عمل نکردن به مقتضای دانش خود مشمول توصیه به توبه و استغفار برای جلب رحمت خداست؛ خواه از سوی مردم و خواه از سوی مسئولان مربوط.

۴. در داستان حضرت نوح، زمانی که حضرت نوح پسرش را به حضور در کشتی نجات فرا می‌خواند،‌ او می‌گفت مرا نیازی به سوار شدن بر این کشتی نیست؛ من به کوه پناه خواهم برد. «قالَ سَآوِي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِين» (هود/۴۳) هرچقدر پدر تلاش کرد او سوار نشد و گمان کرد که بالا رفتن از کوه نجات‌بخش او خواهد بود، لیکن توجه نداشت که این ترفندها برای مواقع معمول است نه آن زمان که عذاب الهی در میان باشد؛ در برابر عذاب الهی هر ترفندی ناکام خواهد بود و به فرموده قرآن پسر نوح درنهایت غرق شد؛ بنابراین در هزاران سال دیگر نیز - که تکنولوژی و دانش کشاورزی به اوج خود خواهد رسید - اگر خدای متعال بخواهد مردم را از راه کم‌بارشی و خشک‌سالی مجازات کند،‌ تمام تلاش‌ها ناکام خواهد ماند. به این نکته نیز باید توجه شود که یکی از آفات و آسیب‌های کم‌بارشی از بین رفتن محصولات و دام‌هاست و آفات بسیار دیگری نیز دارد؛ مانند فرونشست زمین‌ و جز این‌ها.

۵. نکته پایانی این‌که یکی از آثار گناهان مردم - افزون بر مجازات از طریق کم‌بارشی، افزایش بیماری،‌ گرانی، و به طور کلی دشواری زندگی - مسلط شدن مسئولان ناشایست بر مردم است (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۹۰، ص ۳۷۸)؛ بگذریم که عدم رأی دادن به فرد شایسته و انتخاب افراد غیر صالح در مشارکت‌های مردمی– با فرض وجود شخص صالح – خود گناهی است که پیامدهای آن ممکن است کم شدن برکات و نعمت‌های الهی باشد؛ بنابراین یک جلوه از توبه و بازگشت عموم مردم به سوی خدا انجام صحیح تکالیف و وظایف اجتماعی و پرهیز از دخالت نابجای حب و بغض وجناح‌گرایی و مانند آن است. 

خلاصه سخن این‌که راه نجات پرهیز از فرافکنی و تمسک به مقتضای دانش و مدیریت صحیح آب از سوی مسئولان و مردم (به ویژه کشاورزان) و توبه و بازگشت عموم مردم نسبت به ادای وظایف فردی و اجتماعی و الهی خویش است و رعایت اوامر و نواهی شریعت مقدس است. 

500) دام‌های کمال‌وش!

در خاتمه یک دعای مأثور آمده است:
اَللَّهُمَّ ارْزُقْنی عَقلاً کامِلاً  وَ  لُبـّاً رَاجِحـاً  وَ  عِـزّاً بَاقِیـاً  وَ  قَلباً زَکِیـّاً  وَ  عَمَلاً کَثیـراً  وَ  اََدَبـاً بَارِعـاً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لی وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ برحمتکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین
ترجمه: خدایا مرا عقلی کامل و خردی ممتاز و عزتی پایدار و دلی پاک و عملی پُر خیر  و ادبی عالی عطا فرما و این همه (نعمت) را به سود من قرار ده، نه بر زیان من به حق مهربانی‌ت ای مهربان‌ترین مهربانان
(فراز پایانی دعای «عالیةُ المضامین» ر.ک: مفاتیح الجنان)

این دعایی است که پیش‌تر در پستی (487) در باره آن مطالبی عرض شد. در این پست به نکته مهمی توجه می‌دهم: در این فراز پایانی دعا عقل کامل، خرد ممتاز، عزت باقی، دل پاک، عمل کثیر و ادب عالی که هر یک می‌تواند زندگی انسان را زیر و رو کند و انسان را به عالی‌ترین مراتب برساند، جمع همه این‌ها در معرض خطر «لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ » قرار گرفته است؛ یعنی عقل کامل و ... می‌تواند انسان را به شراشیبی سقوط بکشاند! لذا در دعا می‌فرماید خدایا این‌ها را به سود من قرار ده نه به ضرر من. این نکته می‌تواند عنوان یک کتاب حرف باشد که فعلا نمی‌خواهم به آن بپردازم و البته در توان من هم نیست، و در این پست می‌خواهم به نکته مهم دیگری توجه دهم که نظیر این صفات عالی است. کشف و شهود و چشم برزخی از اوصاف و ویژگی‌هایی است که بر اثر ریاضت سالم و کرامت و قرب به خدا نصیب برخی انسان‌ها می‌شود. معمولاً چله نشینی‌ها چنین نشانه‌ها و ویژگی‌هایی را پیش رو دارند (هدف نیستند ولی نشانه هستند،‌ اگر درست فهمیده باشم!). نوع چله نشینی و تکرار با عدد برخی اذکار چنین خاصیت‌ها و ویژگی‌هایی را به بار می‌آورد؛ اما سؤال اینجاست که آیا دست‌یابی به چنین ویژگی‌ها و اوصاف و توانایی‌هایی به صلاح آدمی است؟ این نکته بسیار مهم است و پاسخ معلوم نیست همواره مثبت باشد! از این رو اگر دقت کنیم می‌بینیم در دستورهای سلوکی اهل بیت ع چله‌ نشینی و تکرار به عدد اذکار - آنچنان که در عالم عرفان عملی و سیر و سلوک مرسوم است - راهی ندارد. در حقیقت آن‌ بزرگواران پیروان سلوکی را به شیوه‌ای پرورش می‌دهند که بدون این‌که گرفتار برخی دام‌ها و توانایی‌های رهزن شوند،‌ به عالی‌ترین مراتب دست یابند. آری، در مراتب بالا،‌ حصول چنین اوصافی دیگر خطر چندانی ندارد و با کمی مجاهدت از آن عبور می‌کنند ولی آنچه در مسیر سیر و سلوک صوفیانه (از نوع مشروع آن) حاصل می‌شود، این توانایی‌ها ممکن است زمانی حاصل شوند که سالک به توانایی لازم دست نیافته است لذا مجاهدت سنگین‌تر و سخت‌تری در پیش روی او است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! 

499) تأملی در روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول (نقد تفسیر تنزیلی ) 19

به رغم اشکالات پر شمار و جدی روش تفسیر بر اساس ترتیب نزول که در پست دوازدهم خلاصه‌ای از آن‌ها بیان شد، تا کنون چند تفسیر بر این اساس نگاشته شده و یا در حال نگارش است که عبارت‌اند از:

1. تفسیر بیان المعانی علی حسب ترتیب النزول (6 جلد)، نوشته عبدالقادر ملاحویش آل‌غازی (1355ق). 

2. التفسیر الحدیث، السور مرتبة حسب النزول (10 جلد)، نگاشته محمد عزة دروزة (1404ق).

3. پا به پای وحی (ناقص، 1 جلد)، اثر مهدی بازرگان. (سال انتشار 1374ش)

4. فهم القرآن الحکیم (التفسیر الواضح حسب ترتیب النزول) (3 جلد)، محمد عابد الجابری (مراکشی)، سال انتشار 2008میلادی.

این کتاب توسط محسن آرمین به فارسی ترجمه شده است.

5. همگام با وحی (ناقص، تا کنون 6 جلد)،‌ اثر عبد الکریم بهجت‌پور (سال انتشار 1393- 1397ش. ادامه دارد).

نکته مهم

همه این تفاسیر هرچند بر اساس ترتیب نزول نام گرفته، ولی ترتیب نزول تنها در سوره‌ها لحاظ شده و آیات درون سوره‌ها تابع سوره‌ها در نظر گرفته شده است که اشکال آن واضح است. ضمناً فهرست ترتیب نزول سوره‌ها در آن‌ها یکسان نیست.

پست‌های مرتبط:

http://javahery.blogfa.com/category/12/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d8%aa%db%8c%d8%a8-%d9%86%d8%b2%d9%88%d9%84-(%d8%aa%d9%81%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%84%db%8c-)