میانبُری به حقیقت! به ضمیمه پیوست1
بسم الله الرحمن الرحیم
1/11/1399
میانبُری به حقیقت!
(شاهکلید مناظرات شیعی – سنی)
به ضمیمه پیوست1
تا کنون کتابهای بسیاری منتشر شده و جلسات بسیار زیادی با موضوع اثبات حقانیّت شیعه برپا شده است. اگر کسی مسائل این کتابها و جلسات را پالایش و آنالیز کند به نکته مهمی میرسد که میخواهم در این مختصر به صورت بسیار فشرده توضیح دهم. امید که مورد توجه فعالان این عرصه قرار گیرد.
هریک از مسائلی که در این مناظرات مطرح میشود – با همه تنوعی که دارند – بسان قفلی هستند که طرفین تلاش میکنند با کلید خود آن را بگشایند. دهها قفل وجود دارد که باید با دهها کلید باز شود؛ اما یک شاهکلید وجود دارد که غالب این قفلها را باز میکند و از هزینه و زمان به شدت میکاهد؛ شاهکلیدی که در بسیاری از مناظرات به دست فراموشی سپرده میشود!
اجازه دهید مثال دیگری بزنم. اگر سیلی وارد یک شهر شود، بهترین راه این است که ورودی سیل را ببندند مگر اینکه نتوانند که در این صورت باید به سراغ تکتک خیابانها و کوچهها بروند و جلوی هریک را بندند تا آب وارد آنها نشود.
در عالم پژوهش به ورودی یاد شده و به سرچشمه «مسئله اصلی» و به بقیه موارد «مسائل فرعی» گفته میشود. حال در مسئله اختلاف شیعه و سنی بحث در باره عمر، عثمان، معاویه، عایشه و دیگر صحابه، عدالت صحابه، و نیز فروعات فقهی و دیگر مسائل با همه فروعات و حواشی آنها همه و همه جزو مسائل فرعی به شمار میرود نه اصلی! اگر طرف مباحثه دنبال حق نباشد و بخواهد طرف شیعی را به اصطلاح معطّل کند و سرکار بگذارد، کافی است او را به سوی مسائل فرعی بکشاند و از مسئله اصلی که یک مسئله بیش نیست، باز دارد. حال اگر او بتماند طرف را به هر نحو که شده به سوی تندی و سبّ و ناسزاگویی و مانند اینها بکشاند که دیگر کار تمام است، طرف را ضربه فنی کرده و نفس راحتی میکشد! (توجه: روش صحیح در مناظره بین شیعه و سنی که منطبق بر روش اهلبیت است، روش جدال احسن و حفظ حرمتهای طرفین و حفظ ادب است؛ مانند روش علامه امینی در الغدیر و علامه سید شرفالدین در المراجعات و علامه زکزاکی و امثالهم - که توفیق هدایت دهها میلیون نفر را در کارنامه خود دارند- نه روش کسانی که از مناظره فقط فحش و ناسزایش را بلدند و ما آنها را دنبالهرو «مکتب تشیع انگلیسی» میدانیم که جز دورتر کردن گمراهان و جاماندگان و از کار انداختن منطق اهلبیت و ناکام گذاشتن روش آنها حاصل دیگری ندارند!)
حال مسئله اصلی چیست که همه مسائل فرعی یا غالب آنها را پوشش میدهد؟ اگر مناظره کننده شیعی بتواند کاری کند که فقط و فقط روی مسئله اصلی مانور داده شود، بیتردید در مناظره دست برتر را خواهد داشت و به یاری خداوند به رهنمون شدن طرف مقابل به حقیقت توفیق خواهد یافت و برای این کار فقط باید این جسارت را داشته باشد که بتواند جلو مسائل فرعی را سدّ کند و به آنها مطلقاً ورود نکند.
اما مسئله اصلی
بعد از پیامبر اکرم دو نفر از صحابه – فارغ از شخصیت و اوصاف آنها – مدعی خلافت بلافصل او بودند و هر دو پیروانی دارند. علی بن ابیطالبو ابوبکر. پس مسلّمات ما اینهاست:
1. دو نفر از صحابه ادعای خلافت بلافصل پیامبر اکرم کردهاند؛
2. امکان ندارد هر دو نفر صادق باشند و حتماً خلیفه بلافصل یکنفر است؛
پس مسئله اصلی ما این است که بفهمیم کدام یک از این دو نفر صادقاند؛ طبیعی است اگر علی بن ابیطالب صادق باشد، تکلیف بعد از او روشن است و اگر ابوبکر در ادعای خود صادق باشد، تکلیف بعد از او نیز روشن است. پس مسئله عمر، عثمان، مسائل فقهی و بسیاری از اختلافات دیگر وصل به این مسئله اصلی هستند و هر یک از دو نفر که از بررسیها به عنوان نفر صادق بیرون آمد، همه اینها طبق نظر او تنظیم میشود و دیگر بحث کردن بر سر مسائل فرعی زاید و بیفایده یا کمفایده است. کمفایده گفتم برای اینکه آشکار شدن حق فی نفسه مطلوب است و در مورد مسائل فقهی مناظرهها این فایده فرعی را دارد که نشان دهد فقه شیعی فاصله زیادی با فقه اهل تسنن ندارد.
اما مسیر مناظره در باره مسئله اصلی چگونه است؟
اینجا هر کس ممکن است ذوق و تشخیصی داشته باشد و حقیر نیز فهم خود را به صورت فشرده و مختصر در ذیل ترسیم میکنم، چه بسا مفید افتد:
1. در وهله اول ممکن است طرف مخالف برای عبور از مسئله اصلی و نجات خود ادعای خلافت بلافصل حضرت علی را انکار کند و مدعی شود او از ادعای خود دست برداشته است. پس گام نخست تثبیت مسئله اصلی است. برای رد چنین اتهامی میگوییم:
اولاً: آنکه بارها از خلافت استعفا کرد، ابوبکر بود نه علی ع: «اقيلونى و لست بخيركم وعلى فيكم؛ دست از منبرداريد كه من بهترين شما نيستم در حالى كه على بين شماست.» (تاريخ طبرى، ج3، ص 210 و ص 21، سنه11؛ نیز بنگرید به تعابیر مشابه (واللَّهِ ما أنا بخيركُم...): سيره ابن هاشم، ج 4، ص 311، دار احياء التراث العربى ؛ تاريخ يعقوبى؛ ج2، ص 127، ايام ابى بكر؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 14، ح 81؛ تاريخ الخلقاء، ص 48-47؛ كنزالعمال، ح136135 و14050؛ و...).
ثانیاً: از دیدگاه اهلسنت، آنطور که در صحیحترین کتابهای اهلسنت آمده است، امیرالمومنین (علیهالسّلام) در شش ماه اول حکومت ابوبکر با او بیعت نکردند و تنها زمانی که حضرت صدیقه طاهره به شهادت رسیدند، این بیعت آن هم از روی اجبار و اکراه صورت گرفته است که چنین بیعتی بر فرض هم صورت گرفته باشد، از روی اکراه و اجبار بوده و ارزشی ندارد. بخاری مینویسد: «وعاشت بعد النبی (صلیاللهعلیهوسلم)، ستة اشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا ولم یوءذن بها ابا بکر وصلی علیها وکان لعلی من الناس وجه حیاة فاطمة فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس فالتمس مصالحة ابی بکر ومبایعته ولم یکن یبایع تلک الاشهر». (صحیح البخاری، ج۵، ص۱۳۹)
امام علی (علیهالسّلام) در نهج البلاغه نامه ۲۸ میفرماید: «انّی کنت اقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع؛ مرا از خانهام کشان کشان به مسجد بردند؛ همان گونهای که شتر را مهار میزنند و هرگونه فرار و اختیار از او میگیرند».
ابن قتیبه مینویسد: « فقالوا له: بایع. فقال: ان انا لم افعل فمه؟ ! قالوا: اذا والله الذی لا اله الا هو نضرب عنقک! قال: اذا تقتلون عبدالله واخا رسوله. وابو بکر ساکت لا یتکلم؛ به او گفتند بیعت کن. [حضرت علی ع] فرمود: اگر من بیعت نکنم، چه میشود؟ گفتند: قسم به خدای که شریک ندارد، گردنت را میزنیم. حضرت فرمود: در این هنگام بنده خدا و برادر پیامبر را کشتهاید. ابوبکر ساکت شد و چیزی نگفت.» (ابن قتیبة دینوری، الامامة والسیاسة، بتحقیق الشیری، ص۳۰)
فروی عن عدی بن حاتم انه قال: والله، ما رحمت احدا قط رحمتی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) حین اتی به ملببا بثوبه یقودونه الی ابی بکر وقالوا: بایع، قال: فان لم افعل؟ قالوا: نضرب الذی فیه عیناک، قال: فرفع راسه الی السماء، وقال: اللهم انی اشهدک انهم اتوا ان یقتلونی فانی عبدالله واخو رسول الله، فقالوا له: مد یدک فبایع فابی علیهم فمدوا یده کرها، فقبض علی انامله فراموا باجمعهم فتحها فلم یقدروا، فمسح علیها ابو بکر و هی مضمومة....؛ به خدا قسم به اندازه علی برای هیچکس دلم نسوخت! ... در ادامه مینویسد: به او گفتند دستت را دراز و بیعت کن! حضرت این کار را نکرد و دستش را مشت کرد؛ هرچه تلاش کردند دستش را باز کنند نشد، ابوبکر دستش را بر دست علی ع کشید در حالی که دست علی مشت کرده بود (یعنی بیعت یکطرفه!)». ( مسعودی، اثبات الوصیة، ص۱۴۶؛ ابن اثیر، الشافی، ج۳، ص۲۴۴و ...)
نتیجه اینکه: 1. از دیدگاه شیعه که مستند به قرائن بسیاری است، حضرت علی ع هرگز با ابوبکر بیعت نکرد؛ 2. از دیدگاه اهل تسنن تا حضرت فاطمه س زنده بود، بیعت نکرد و در این فرض، حتی اگر بپذیریم بعد از شهادت حضرت فاطمه س بیعت کرده باشد، بیعت او ضرری به برهان قاطع فاطمی- که در ادامه آمده- نمیزند.
ثالثاً: حضرت علی مناظرات زیادی بر خلافت بلافصل و حقّانیت خود داشته و همراهی با ابوبکر پس از نپذیرفتن مردم نه از باب عقبنشینی از ادعا بود بلکه سکوت به جهت مصالح مسلمانان و وصیت پیامبر بود. او در تمام زندگیاش هرگز روش ابوبکر و عمر را نپذیرفت و حتی پس از عمر در شورای بسیار حساس برگزیدن خلیفه، عمل کردن بر اساس سنت آنها را نپذیرفت. حضرت علی ع در خطبه شقشقیه به زیبایی و روشنی مطلب را بیان کرده است: «هان! به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مىشود و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمىرسد، اما از خلافت چشم پوشيدم و روى از آن بر تافتم و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصهگاه ظلمت كور را تحمل نمايم؛ فضايى كه پيران در آن فرسوده و كم سالان پير و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مىشود! ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانهتر است، پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديدهام خاشاك بود و غصه راه گلويم را بسته بود! مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود. تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد ...». (نهج البلاغة، خطبه3، ترجمه انصاریان/ E در کتاب «پرتوی از نهج البلاغه» مجموعاً ۲۲ سند برای این خطبه ذکر شده است که ۸ تا از آنها مربوط به منابع پیش از سید رضی نویسنده نهجالبلاغة، ۵ تا مربوط به معاصران سید رضی و ۹ تا منابعی است که بعد از تألیف نهج البلاغه یا در قرنهای بعد از قرن پنجم هجری قمری این خطبه را نقل کردهاند، لیکن از منبع یا منابعی مستقل از نهج البلاغه یا متفاوت با آنها(پرتوی از نهج البلاغه، طالقانی، ص۱۲۴-۱۲۸.))
البته عملکرد حضرت فاطمه زهرا نیز دلیل بسیار قوی است بر بقای حضرت علی بر ادعای خود که در ادامه خواهد آمد.
تذکر: ادعای حضرت علی بر خلافت بلافصل مبتنی بر نصوص نبوی مانند حدیث غدیر خم و مانند آن است که در ادامه بیان خواهد شد و ادعای ابوبکر مبتنی بر اجماع برخی مسلمانان در سقیفه است که بخاری در صحیح خود از عمر در باره آن نقل کرده است: «كانت بيعةُ أبي بكر فَلتَةً وَقى اللَّهُ المسلمينَ شرَّها فمَنْ عَادَإلى مثلِها فَاقتُلوه؛ بيعت با ابوبكر امرى بود بدون تدبير، مشورت و دقت كه خدامسلمانان را از شرّ آن محفوظ داشت، پس هركس چنين كارى را تكرار كند، او را بكشيد» (صحیح بخاری، باب رجم الحبلی، ح 6681 (نرمافزار مکتبة الحدیث الشریف)؛ مسند احمد، ح 393؛ سیره ابن هشام، ج4، ص 308؛ الصواعق المحرقة، ص 10 و 14 و 36؛ تاریخ طبری، سنه 11، السقیفه؛ الغدیر، ج5، ص 370 و ج7، ص 80 و ...) .
در حقیقت خاستگاه و مشروعیت خلافت ابوبکر مردم بود و خاستگاه و مشروعیت خلافت علوی الهی و نبوی بود؛ لذا حضرت علی ع هرگز از خلافت – که وظیفه الهی بود – استعفا نکرد؛ ولی ابوبکر بارها استعفا کرد (اقيلونى و لست بخيركم وعلى فيكم؛ دست از منبرداريد كه من بهترين شما نيستم در حالى كه على بين شماست)؛ پس قیاس زیربناهای هر دو ادعا با هم برای تثبیت مسئله اصلی در این جایگاه قرار دارد.
پس از تثبیت مسئله اصلی، باید به دنبال حل آن رفت.
2. برای اینکه مناظره طولانی نشود، بهتر است بحث بر منشأ و زیربناهای ادعاها به بعد موکول شود و ادامه بحث بر فرض تثبیت ادعاها باشد.
3. ممکن است در این مرحله طرف مخالف، بحث را به فضائل ابوبکر بکشد و بخواهد از آنها لیاقت ابوبکر برای خلافت بلافصل را استفاده کند (که در ادامه به آنها نیز خواهیم پرداخت). باید توجه داشته باشیم که نباید فعلاً دنبال نقد فضائل باشیم و گوشزد کنیم که برابر این فضائل و خیلی بیشتر از آنها را حضرت علی دارد و اساساً شمردن فضائل مشکلی را حل نمیکند بلکه باید وقت صرف اصل ادعا شود.
4. گام بعد برای کشف حقیقت و ادعای صادق از ادعای کاذب باید به سخنان پیامبر اکرم مراجعه کرد. آیا پیامبر یکی از این دو نفر را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کرده است؟
- در این خصوص طرف سنی به نفع ابوبکر حرفی برای گفتن ندارد.
- اما دست طرف شیعی کاملاً باز است و میتواند به روایات متواتری مانند حدیث غدیر (...مَن كنتُ مَولاهُ، فعلىٌ مَولاه ...)، حدیث یوم الدار/ الانذار (إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا)، حدیث منزلت (أَنتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِن مُوسى إلّا أَنّه لا نَبِىَّ بعدي)، حدیث سفینه نوح (إِنَّما مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نوحٍ، مَنْ رَكِبَ فِيها نَجَا ومَنْتَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ)، و حدیث ثقلین (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً) استناد کند. (به دلیل کثرت منابع و سهولت دسترسی به آنها، از ذکر آنها خودداری کردم.)
البته این روایات غیر از «عليٌّ مع الحقِّ والحقُّ مَعَ علىٍّ والحقُّ يَدورُ حيثُ مادَارَعلىٌّ» و «عليٌ مَعَ الحقِّ و الحقُّ مَعَه، لا يَفْتَرِقانِ حتّى يَرِدَا عَلىَالحَوضَ» (سنن الترمذي، ج 5، ص 633؛ الإمامه و السياسه، ج 1، ص 98؛ المستدرک علی الصحيحين، ج 3، ص 135؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 448؛ المناقب، ص 104. جهت اطلاع بيشتر از مصادر اين حديث، ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، ص623 ـ 638 و ج 16، ص 384 ـ 397 و ج 21، ص 390 ـ 395 و ج 23، ص 307 و ج 30، ص 229 ـ 230؛ موسوعة الغدير في الکتاب و السنه و الأدب، ج 4، ص 251 ـ 255. در برخی از روايات اين باب به نقل از اهل سنّت آمده است: «و الحق يدور حيثما دار علي» که صريحاً اميرالمؤمنين را محور معرفی کرده است. و...) است که اگر خدای متعال قلب کسی را روشن کرده باشد، به این فرمایشهای پیامبر اکرم گردن مینهد.
هیچ عالم سنی نمیتواند این احادیث را رد کند و تنها تلاششان برای توجیه اینهاست؛ زیرا این احادیث در مهمترین منابع آنها موجود است. البته احادیث نیز محدود به این موارد نیست لیکن این موارد جزو احادیث روشن و متواتر بین الفریقین است.
5. گام بعد استمداد از آیات قرآن است. در آیات قرآن نام حضرت علی و ابوبکر هیچیک نیامده، اما آیا آیاتی وجود دارد که بتوان از طریق آنها حق را کشف کرد؟
آیات قرآن دو نوعاند:
الف) آیاتی که با کمک شأن نزول حقانیت ادعای حضرت علی را اثبات میکنند که عبارتاند از: آيه تبليغ: « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ » (مائده، 67)؛ آيه ولايت: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » (مائده، 55(؛ آيه تطهير «... إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً...» (احزاب، 33)؛ آيه مباهله «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» (آل عمران، 61)؛ و ... .
Eاین درحالی است که در صحیح بخاری از عائشه نقل شده که ««لم ینزل اللّه فینا شیئاً من القرآن؛ خدا در قرآن هیچ آیهای در باره ما نازل نکرده است.» (صحیح بخارى 6: 42؛ تاریخ ابن الاثیر 3: 199 ؛ البدایة و النهایة8: 96 ؛ الاغانی 16: 90)
ب) آیاتی که ملاک میدهند؛ مانند آیه 247 سوره بقره: «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ، قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ... ».
همین معنی را میتوان از ذیل آیه 45 سوره ص دریافت: «وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي [در معنای «الجسم»] وَالْأَبْصَارِ [در معنای «العلم»]».
مقدمه مهم: قرآن پر از قصه است اما کتاب قصهسرایی نیست؛ قصص قرآن قالبهایی برای بیان مفاهیم و تعالیم الهی هستند که بشر باید در طول تاریخ تا پایان عمر دنیا این مفاهیم و تعالیم را کشف کند و به کار ببندد. این کار جری و تطبیق نام دارد و یکی از ابزارهای آن تنقیح یا تخریج مناط است؛ البته در آیه 247 تصریح است و از اینرو جلوی هر چانهزنی و چون و چرایی گرفته میشود.
اعتراض مردم چه بود؟
1. طالوت غریب است و سزاوار است شخصی از خودمان بر ما حکومت و فرماندهی کند؛
2. او ثروتی ندارد؛ زیرا اگر ثروتی داشت میتوانستیم غریب بودن او را تحمّل کنیم اما او افزون بر اینکه از ما نیست، ثروتی هم ندارد!
در این آیه، در پاسخ به اعتراض مردم سه مطلب مهم در مورد انتخاب طالوت بیان شده است:
1. انتخاب او الهی بوده و غیر خدا در این کار دخالت نداشته است.
2. در طالوت دو ویژگی وجود دارد که در دیگران نبوده و این دو ویژگی دو ملاک به شمار میروند و در جای دیگر نیز آمده است؛ یکی: دانش و دیگری قدرت.
3. ملاکهای مورد نظر مردم پذیرفته نیست؛ زیرا خدا آنها را نقل کرد و بعد کنار گذاشت و ملاکهای صحیح را بیان کرد.
خدمت آیه به حل اختلاف شیعه – سنی
حال شیعه و سنی در مورد حضرت علی و ابوبکر اختلاف دارند، با کمک این ملاکها میتوانند حق را کشف کنند. روشن است که ابوبکر در هیچیک از این دو ملاک (علم و قدرت) حتی قابل مقایسه با حضرت علی هم نیست وفاصله آنها بسیار زیاد است.
ضمناً ادعای حضرت علی مبنی بر اینکه انتخاب وی الهی بوده است، با این آیه تطبیق کامل دارد و ادعای ابوبکر که مبتنی بر اجماع برخی افراد در سقیفه است، با این آیه همخوانی ندارد.
تذکر: اگر کسی به این دو ملاک گردن ننهد و ملاک بودن آنها را نپذیرد، به دو پیامد باطل گرفتار میشود: لغویت این فراز آیه و موجب انحراف بودن آن؛ زیرا خدا در مقام بیان علت انتخاب طالوت و برتری دادن او است. واضح است که این دو نتیجه هر دو واضح البطلان بوده و نیاز به تفصیل ندارند.
6. چنانکه قبلاً بیان شد، ورود به فضائل ابوبکر برای اثبات حقانیت او کمکی نمیکند؛ زیرا طرف مقابل بسیار بیشتر از آنها را دارد؛ برای مثال:
- اگر به نماز خواندن او به جای پیامبر اکرم در ساعات آخر عمر شریفشان تمسک شود، میگوییم:
اولاً: این فضیلت را نمیپذیریم زیرا پیامبر با حالت بیماری خود حاضر شدند و او را کنار زده خود امامت کردند (تاریخ طبری،ج2، ص 230، ط بیروت؛ و ...) و در روایات این داستان اختلافها و اشکالهای زیادی در منابع اهل تسنن وجود دارد که سلب اعتماد میکند.
ثانیاً: اهل تسنّن روایت میکنند که «صلّوا خلف کل برّ و فاجر؛ پشت هر نیکوکار و فاجری نماز بخوانید» (کنز العمال، ح 14815؛ السنن الکبری، ج4، ص 19؛ سنن دارقطنی، ج2، ص 44 و ...) اگر پشت سر فاجر بتوان نماز خواند، این تخفیفی برای نماز است ولی به حکم آیه 124 بقره «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا، قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» امامت به ظالم و فاجر که قسمی از ظالم است، نمیرسد.
ثالثاً: اگر این فضیلت را بپذیریم، در مورد شؤون امامت نمیپذیریم؛ زیرا پیامبر ابتدا سوره برائت را به ابوبکر دادند تا به مشرکان مکه ابلاغ کند، ولی در راه مدینه به مکه به دستور خدا سوره برائت را از او گرفتند و به امیر المؤمنین دادند تا او به مکه برده و ابلاغ کند.
رابعاً: بیش از این فضیلت – بر فرض پذیرش – برای طرف مقابل او ثبت است؛ او در لیلة المبیت جای پیامبر خوابید؛ او سوره برائت را به جانشینی پیامبر ابلاغ کرد؛ او در جنگ تبوک بر اساس روایات صحیح جانشین پیامبر در مدینه شد و در مدینه ماند.
- اگر به همراهی او با پیامبر در غار هنگام فرار از مدینه به عنوان یک فضیلت استناد شود، میگوییم:
اولاً: در این که همراه پیامبر چه کسی بوده، اختلاف است (در البدایة و النهایة، ج3، ص 176 آمده که مصاحب پیامبر در غار شخصی به نام عبداللّه بن بکر بن اریقط یعنی همان دلیل و راهنمای سفر بوده است).
ثانیاً: آیه نازل شده بر ابوبکر بر مذمت او دلالت دارد نه فضیلت او (خطاب لاتحزن به او و ضمایر مفرد راجع به پیامبر و ...؛ منابع زیادی به این مسئله پرداختهاند (مانند: امام شناسی در قرآن وپاسخ به شبهات، رضوانی، ج 1، ص 439؛ مسجد مقدس جمکران، قم، 1385؛ و ....؛ در فضای مجازی هم وجود دارد.)
ثالثاً: بر فرض که فضیلتی برای او باشد، در طرف مقابل یعنی حضرت علی بیش از آن وجود دارد؛ زیرا او دردامان پیامبر اکرم بزرگ شد و همسر یگانه دختر او بود؛ همچنین پیامبر با او عقد اخوّت بست؛ او امانتدار و وکیل او شد تا خانواده او را به او ملحق کند و ... .
- اگر به کهولت سن تمسک شود؛ گوییم:
اولاً: پیامبر اکرم در روزهای آخر عمر ابوبکر را تحت پرچم یک جوان حدود بیست ساله (اسامه) قرار داد (جهّزوا علی جیش أسامة لعن الله من تخلّف عنه) (ملل و نحل، شهرستانی، ج1، 23؛ تاریخ خلیفه ابنخیاط،ص 63- 64، و ...) و این نشان میدهد این فضیلت در امور کشورداری و فرماندهی و حکمرانی و خلافت فضیلت و اولویتی نمیبخشد؛
ثانیاً: از او مسنتر بود؛ از سلمان فارسی که بیش از دویست یا سیصد سال داشت تا پدر خود ابوبکر.
- اگر به خویشاوندی تمسک شود؛ گوییم: ابوبکر پدر زن پیامبر بود ولی علی ابن عم و داماد او بود و این دو قابل قیاس نیست.
فضایل علی
این فضائل – بر فرض پذیرش – در برابر فضائل بیشمار حضرت علی قابل عرضه نیست؛ مانند: (افزون برآنچه تا کنون یاد شد: ) آیه مباهله، آیه مودت، آیه تطهیر، و ... و نیز احادیث: طیر مشوی (أُتِىَ النبىُ بِطيرٍ مشوىٍّ، فقال: «اللَّهمَّ اِئتنِي بِأَحَبَّ خَلْقِكَ إِلَيْك، يَأكُلَ معي مِنه». فجاء علىٌعليه السلام فأكَلَ معه)، رایت (قال رسول اللَّه يومَ الخيبر لعلىِ: «لأُعطِيَنَّ الرّايةَ مَنْ يُحِبُّ اللَّهَ وَرسولَه، ويُحِبُّه اللَّهُ وَرسولُهُ، كَرَّاراً ليسَ بِفَرّارٍ، فَتَشَرَّف لَها اصحابُ النّبي فأَعطَاها عليّاً)، تشبیه (إِنَّ فيك شَبَهاً مِنْ عيسَىبنِ مريمَ، ولولا أَنْ تَقُولَ فيك طوائِفُ مِنْ أمّتي ما قالت النصارى فى عيسى بن مريم، لقلتُ فيكَ قولاً لاتَمُرُّ بِمَلأٍ مِنَ النّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بذلك البَرَكَة...)، قتال بر تأویل (أنا أُقاتِلُ على تنزيلِ القرآنِ، وعلىٌ يُقاتِلُ على تأويلِه)، ولایت (اِنَّ علياً منّي و أنا مِن علىّ و هو ولىُّ كلِّ مؤمنٍ مِنبعد)، نور (كنتُ أنا و علىٌّ نوراً بين يَدَىاللَّهِ - عزَّوجلّ – مُطَبِّقاً ...)، و ... . (این روایات در منابع شیعه و سنی به فراوانی آمده است و با جستجوی ساده در اینترنت در دسترس قرار میگیرد؛ از این رو برای پرهیز از تطویل از ذکر منابع خودداری میکنیم.)
7. در مرحله بعد به دلیلی تمسک میکنیم که میتوان آن را بهراستی «برهان قاطع فاطمی» نام گذاشت. توضیح مختصر اینکه:
الف) در صحیح بخاری می خوانیم: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و با او سخن نگفت تا رحلت کرد.» (صحیح بخاری، ح 1265)
نیز آمده: «وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلي الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّي عليها؛ فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند». (صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998)
ابن حجر نیز در شرح صحیح بخاری آورده است: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت. همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را ز این ماجرا آگاه نکرد» (فتح الباری، کتاب المغازی، باب خیبر، ج 7، ص 493، ح 4240؛ الفرائض، ج 12، ص 5، ح 6726)
ب) در حدیث صحیح آمده است: پیامبر: «من مات و لم یکن فی عنقه بیعة امام فقد مات میتة جاهلیتة» (صحیح مسلم، ج 6، ص 22؛ سنن بیهقی، ج8، ص 156؛ و ...)
ج) صحیح بخاری در باره فاطمه زهرا آورده است: «فاطمة سیدة نساء اهل الجنة» (صحیح بخاری، ج4، ص 25، باب مناقب قرابة رسول الله) همچنین او بیتردید از مشمولان آیه تطهیر است.
نتیجه این سه بند چنین است
فاطمه زهرا بیعت ابوبکر را به گردن نداشته و با این حال در اعلی علیین بهشت است؛ با توجه به این که اگر کسی امامی نداشته باشد، مرگش بر جاهلیت و کفر است، امامی که فاطمه زهرا بیعت او را برگردن داشته کیست؟
نتیجه روشن است؛ زیرا دو نفر ادعای خلافت بلافصل داشتند: ابوبکر و علی بن ابیطالب و روشن است که حضرت فاطمه زهرا بیعت همسر علی را برگردن داشته و در بهشت جای دارد؛ از این رو هرکس بیعت حضرت علی را به عنوان خلیفه بلافصل پیامبر اکرم برگردن داشته باشد، مسیرش به سوی بهشت خواهد بود اما آیا دلیلی وجود دارد که کسی بیعت ابوبکر را برگردن داشته باشد و «قطعاً» به بهشت برود؟
یک نکته مهم دیگر
در صحیح بخاری (صحیح بخاری جزء۱۲ ص ۴۸۴ و ...) آمده: «فاطمةُ بَضعةٌ منی، فمن أغضبها أغضبنی»؛ متقی هندی نیز آورده است: «إن الله یَغضبُ لغضب فاطمة و یرضی لرضاها» (کنز العمال، ح34222 و 34223)؛ همچنین در آیه 57 احزاب نیز میخوانیم: «إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا»؛ نیز در آیه 13 ممتحنة آمده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم ...»؛ اینک دو سؤال:
1. با توجه عرضه این احادیث بر آیات فوق, وظیفه مردم چیست؟
2. چگونه میتوان تصور کرد کسی که خشم و غضب خدا را برانگیخته باشد، در خلیفه و جانشین واقعی پیامبر قرار گیرد؟
تذکر
در برخی سایتها شبهاتی در این باره از سوی مخالفان شیعه مطرح شده که به دلیل ضعف شدید آنها و پرهیز از تطویل در پیوست شمار 1 طرح و پاسخ داده خواهد شد و از ذکر آنها در اینجا خودداری میشود.
درخواست:
شما خواننده عزیز که از محبّان اهلبیت هستید و مایلید در راستای گسترش مذهب اهلبیت سهمی داشته باشید، در انتقال این فایل و مطالب به دیگران به قدر توان خود تلاش کنید، شاید واسطه خیر شده و جاماندهای را به سوی حقیقت و هدایت رهنمون شوید که رستگاری شما را نیز در پی خواهد داشت.
قرائت و توضیح آن در جلسات هفتگی و هیئتها، برگزاری مسابقات و حفظ احادیث و آیات موجود در آن و سیر منطقی مناظره، حفظ و ذخیره و اشتراک در گروهها و تکرار تذکر و توجه به آن راههایی برای ترویج هرچه بیشتر آن است.
امید این همکاری ذخیره نورانی و بیپایان شما برای روزی باشد که لابیع فیه و لاخلّة. اجرتان با حضرت فاطمهزهرا .
تذکر
متن این فایل به صورت ورد در http://javahery.blogfa.com موجود است و در صورت لزوم بهروز میشود. هدف در این جزوه اختصار بود، لیکن متن تفصیلی آن را انشاء الله در همان آدرس به مرور بارگذاری میکنیم. انتشار این متن مطلوب و به هرشکل آزاد و موجب امتنان است ولی درخواست نگارنده این است که اگر بزرگواری لازم دید چیزی به متن جهت تکمیل تا توضیح بیفزاید، اضافات خود را در پاورقی به صورت مشخص و متمایز از متن اصلی بیاورد تا متن دستنخورده باقی بماند. نظرات و پیشنهادهای خود را در همان آدرس برای نگارنده بفرستید؛ ممنون از همکاری شما.
ضمناً برخی منابع وجود دارد که نیک به کار میآید و علاقهمندان به ادامه مباحث شیعه- سنی رایاری میکند؛ برخی از این منابع به قرار ذیل است:
- پاسخ جوان شیعی به پرسشهای وهابیان، محمد طبری؛ E اهل تسنن و وهابیان کتابی منتشر کردند با عنوان «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» مشتمل بر 178 سؤال نقد گونه از شیعه. این کتاب با تیراژ میلیونی و بسیار بسیار وسیع بین شیعیان دنیا و ایران عمدتاً به صورت رایگان توزیع شد. جناب آقای طبری (متولد 1308ش) در کتاب رقعی 372 صفحهای خود به صورت بسیار فشرده به همه سؤالات پاسخ داده و مؤسسه فرهنگی هنری مشعر آن را در سال 1389 منتشر کرده است. نگارنده همه کتاب را مطالعه کرده و آن را بسیار مفید میدانم البته شدت اختصار کمی خلل وارد کرده و ممکن است خواننده مطلع بارها و بارها از اینکه نویسنده از بیان برخی مباحث چشمپوشی کرده و سریع و گذرا عبور کرده ناخشنود و متأسف شود، لیکن مسئله اختصار برای این کتاب بسیار حیاتی بوده و از این رو مؤلف هوشمندانه به آن پایبند بوده است. سیر حرکت کتاب و پاسخها خسته کننده نیست و از جذّابیت لازم برخوردار است. البته جا دارد برای کتاب بسته تکمیلی نگاشته شود و یا به سه چهار برابر گسترش یابد؛ چرا که گاه از چند پاسخ تنها به یک پاسخ آن هم به صورت گذرا اشاره شده است، لیکن با همه این تفاصیل کتاب خواندنی و ارزشمند است.
- سؤالات ما (شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی)، نوشته حسین تهرانی، نشر حاذق E در برابر حرکت پیشگفته اهل تسنن و وهابیت، آقای حسین تهرانی این کتاب را تدوین کرده است، البته منصفانه و همراه با ذکر منابع دقیق از اهل تسنّن. این کتاب که وزیری منتشر شده و بیش از هزار صفحه دارد، پرسشهایی را که در مسیر نقد باورها و منابع اهل تسنن است، طرح کرده و از طرف مقابل پاسخ میخواهد.
- ألف سؤال وإشكال علي المخالفين لأهل البيت الطاهرين، علی کورانی E سیاق این کتاب نیز همانند کتاب قبل لیکن وسیع و در سه جلد است که نشر دار الهدي در سال ۱۴۲۴ق منتشر کرده است. این کتاب هزار اشکال و پرسش نقد گونه را از اهل تسنن پرسیده و در حقیقت نقد مذاهب مخالف شیعه در قالب طرح سؤال از منابع آنهاست.
- «سؤالهای بیپاسخ» نام فایلی است که یک طلبه و مبلغ سنی مذهب دیوبندی به نام «خدانظر طوقی مرادزهي» از استاد خود جناب مولوي ط. ن. پرسیده و چون جواب نگرفته منتشر کرده است. این فایل مختصر و شامل 150 سؤال است که به صورت مستند ارائه شده است. این فایل از فضای مجازی با عناوین مختلف قابل جستجو و دانلود است و ما آن را در http://javahery.blogfa.com/ با همین عنوان بارگذاری میکنیم.
افزون بر منابع فوق کتابهای بسیاری در دفاع از حقانیّت تشیع و پاسخ به شبهات وهابیان و اهل تسنن منتشر شده که به برخی اشاره میشود: طوبای هدایت، پاسخی به شبهات وهابیت، احمد رضا آقادادی، انتشارات کومه (فایل pdf آن از اینترنت قابل دانلود است.)؛ همچنین آیت الله سید علی میلانی و آیت الله جعفر سبحانی تک نگاری های ارزشمند بسیاری در نقد دیدگاه ها وهابیت و دفاع از عقاید تشیع (مذهب اهلبیت ع) نگاشته اند که برای آگاهی بیشتر از آن ها می توان به نرم افزار مجموعه آثار یا سایت آن ها مراجعه کرد. همچنین بنگرید: نقد کتاب اصول مذهب الشیعة (2 جلد)، محمد الحسینی القزوینی و همکاران؛ المراجعات، علامه سید عبد الحسین شرف الدین (مشتمل بر نامه هایی که بین او و رئیس الازهر رد و بدل شده است)؛ تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، آیت الله میلانی. (این کتاب در چهار جلد در نقد نقد مراجعات نگاشته شده و کتاب ارزشمندی است)؛ شبهای پیشاور، سلطان الواعظین. (شخصی نقدی بر این کتاب نوشته با نام روزهای پیشاور، لیکن نقدهای وی بسیار ضعیف و متزلزل است و در آن تهمتهایی نیز زده شده که در کتاب شبهای پیشاور نیست و به اصطلاح از جیب خود درآورده است. در اینترنت نوشته مناسبی دیدم در نقد روزهای پیشاور که قابل استفاده است)؛ و ... .
بسم الله الرحمن الرحیم
میانبری به حقیقت: پیوست1
در حوزه مباحثات کلامی، فقهی، تاریخی، و ... شیعه و سنی سخن بسیار است و به طور طبیعی پرداختن به همه آنها نه از یک نفر بر میآید و نه یک نفر توان آن را دارد که به همه حوزهها ورود کند؛ بنابراین گریزی نیست از این که بر مسئله اصلی تمرکز شود و از مسائل فرعی به دقت بازشناسی شود. برای مثال، در برهان فاطمی ممکن است طرف مخالف با زیرسؤال بردن فدک یا هجوم به خانه وحی و زدن دخت پیامبرص و ... دنبال تضعیف این برهان باشد، باید به او گوشزد شویم که اینها هیچیک مسئله اصلی نیست، بلکه مسئله اصلی این است که حضرت فاطمه زهرا س به هر دلیل – حتی اگر از نگاه مخالفان بیوجه باشد! - بیعت ابوبکر را برگردن نداشته است و در عین حال به اجماع تمام مسلمانان همه فرق برترین زن بهشتی بوده و از سوی دیگر حتماً بیعت امامی را برگردن داشته وگرنه مشمول «میتة جاهلیة» یعنی مرگ کفر میشده، سؤال این است که او بیعت کدام امام را برگردن داشته؟ ابوبکر یا علی؟ نفر سومی هم که در کار نیست، بر ابوبکر هم خشم گرفته و بیعت او را برگردن نداشته، پس چارهای نیست جز این که او بیعت همسرش امیرالمؤمنین علی ع را برگردن داشته باشد. معنای این برهان این است که در زمان حیات ابوبکر سیده زنان بهشت بیعت علی ع را برگردن داشته و این همان برهان فاطمی است. آنچه به این برهان مربوط است، به مسئله اصلی ارتباط پیدا میکند و آنچه این برهان را هدف نگرفته باشد، جزو مسائل فرعی به شمار میرود، هرچند بین مسائل فرعی نیز رتبهبندی وجود داشته باشد.
شبهه1: رضایت بعد از خشم
بر اساس نقل شعبی، پس از ناراحتی فاطمه س از ابوبکر و عمر و عیادت آنها از او، حضرت فاطمه س از ابوبکر و عمر راضی شد. متن روایت: عن الشعبي قال لما مرضت فاطمة أتاها أبو بكر الصديق فأستئذن عليها فقال علي يا فاطمة هذا أبو بكر يستئذن عليك فقالت أتحب أن أأذن؟ قال نعم فأذنت له فدخل عليها يترضاها وقال والله ما تركت الدار والمال والأهل والعشيرة إلا لإبتغاء مرضاة الله ومرضاة رسوله ومرضاتكم أهل البيت ثم ترضاها حتي رضيت.
پاسخ: این نقل پذیرفته نیست؛ زیرا:
اولاً: شعبی از تابعین است و خود شاهد ماجرا نبوده و سند روایت مرسل است و بر اساس روش اهل تسنن در ارزیابی روایات، چنین روایتی – اگر بر فرض مشکل دیگری نداشته باشد – توان مقابله با روایت صحیح السند موجود در صحیح بخاری را ندارد و پذیرفته نمیشود.
ثانیاً: شعبی ناصبی و دشمن امیرمؤمنان ع است و روایت فرد ناصبی که دشمن اهل بیت ع است، پذیرفته نیست؛ به ویژه که محتوای این روایت به نفع او است.
دلیل ناصبی بودن او:
بلاذري و ابوحامد غزالي به نقل از خود شعبي مي نويسند: «عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا علي الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره...؛ در شهر بصره همراه عده اي بر حجاج وارد شديم گروهي از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود يادي از علي بن ابوطالب كرد و از او بدگويي نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويي كرديم ...».
(البلاذري (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 4، ص 315؛ الغزالي (متوفاي505هـ)، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346، ناشر: دار االمعرفة - بيروت.)
ثالثاً: قرائن زیر موافق نقل صحیح بخاری و مخالف نقل مرسل شعبی ناصبی است.
1. دفن شبانه
اگر فاطمه از ابوبکر و عمر راضی شد، چرا وصیت کرد قبر او مخفی باشد و همسرش علی بن ابیطالب ع نیز به وصیتش عمل کرد؟ ابن قتيبه دينوري در تأويل مختلف الحديث مي نويسد:
«وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا؛ فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچي كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وي سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند».
(دينوري (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972.)
و عبد الرزاق صنعاني مي نويسد:
«عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلي الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فر بها علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء؛ از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد. گفت علی با این کار از ابوبکر فرار کرد تا بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتي بين آن دو وجود داشت».
و در ادامه نيز مي گويد:
«عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك؛ از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد».
(الصنعاني (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 521، ح 6554 و ح 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.)
شبهه
شخصی به نام محمدباقر سجودی به این که چرا ابوبکر در تشییع جنازه حضرت فاطمه س شرکت نکرد، گفته است چون عرب رسم نداشت در تشییع جنازه زنان جز فامیل شرکت کنند و از این رو ابوبکر شرکت نکرد!! «زن عمر و ابوبکر هم که مردند در جایی نخواندم همه مردم جمع شده باشند؛ کسی جار نزده که جمع شوید ملکه اسلام مرده».
پاسخ: حق این بود که به این شبهه اشاره نکنم؛ بیچاره عوامی که مشکلات عقیدتیشان را از راه مشاوره با چنین افرادی حل و فصل میکنند! ولی چون مقیدم هرچه در نقد برهان فاطمی گفته شده، بیاورم هرچند خیلی سست باشد، آن را آوردم. اگر این مطلب را به خود امام بخاری عرضه میکردند احتمالاً از عصبانیت داد میکشید که ای نادان: اولاً: مگر ابوبکر – پدر زن پیغمبر - غریبه این خانواده بود؟! غریبهتر از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه و زبیر و ...؟! ثانیاً: آخر این همه ایستادگی و خیالبافی در برابر نصوص چه محلی از اعراب دارد؟! ثالثاً: زن ابوبکر و عمر جایگاه فاطمه دختر پیامبر ص را داشتند؟ آنها هم سیدة نساء اهل الجنة بودند که چنین سخنی بر زبان راندی؟ رابعاً: مگر همه چیز را در تاریخ مینویسند؟ تو جایی نخواندی هم دلیل بر نبودن است؟ آخر بیسوادی و بلاهت تا کجا؟!!!! خامساً: چرا عایشه شرکت نکرد؟ او که زن بود و زن پدر فاطمه س ؟!!! (گزارشهای متعددی وجود دارد که عایشه خواست بیاید ولی اسما بنا به وصیت حضرت زهرا س به او اجازه ورود نداد. (ابنعبدالبر،الاستیعاب، ج4، ص 1897ـ1898؛ ابن اثیر جزری، ج5، ص524؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج3، ص48؛ و ...))
2. وصیت بر منع از نماز خواندن ابوبکر و عمر بر پیکر مطهر
همچنین وصیت کرد که علی ع اجازه ندهد ابوبکر و عمر بر او نماز بگذارند؛ از این رو شبانه بر او نماز خواند و آنها را خبر نکرد و این را بخاری در صحیحش آورده است:
«وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلي الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّي عليها؛ فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند».
(صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998)
ابن حجر نیز در شرح صحیح بخاری آورده است: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت. همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را ز این ماجرا آگاه نکرد»
(فتح الباری، کتاب المغازی، باب خیبر، ج 7، ص 493، ح 4240؛ الفرائض، ج 12، ص 5، ح 6726)شبهه 2: عدم جواز قهر بیش از سه روز
قهر مسلمان از مسلمان دیگر بیش از سه روز جایز نیست و فاطمه س کسی نبود که این را نداند از این رو حتماً با ابوبکر آشتی کرده است.
پاسخ:
الف) اولاً: رفتار حضرت فاطمه زهرا س ملاک است؛ زیرا به حکم آیه تطهیر او پاک است و برترین زن بهشتی است که روایت آن در صحیح بخاری و بسیاری از منابع شیعه و سنی آمده و مطلب متواتر است؛ از این رو یا این حکم (قهر سه روز) قیود و شروطی دارد و یا از اساس درست نیست.
ثانیاً: این فرضیه یا بهتر بگوییم توقع گوینده مخالف مهمترین نصوص است که در ذیل میآید و اگر قرار باشد با نصوص این گونه عمل شود، از دین و مذهب فقط نامش باقی میماند البته اگر بماند!
ثالثاً: دادههای تاریخی را با تخیّلات و یک حکم اختلافی فقهی – اخلاقی نقد نمیکنند و این مقدار خطای فاحش روشی نشان میدهد گوینده در مراحل ابتدایی کسب دانش است! و نیز نشان میدهد مخالف چقدر از پاسخ منطقی و منطبق بر روش علمی درمانده شده است!
رابعاً: راوی و بخاری که روایت او را صحیح دانسته و روایت کرده (فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ) به اندازه این آقا از احکام فقهی آگاهی نداشتهاند که چنین روایتی نقل کردهاند؟
ب) تداوم قهر بلکه خشم
بار دیگر روایات صحیح بخاری را مرور میکنیم که بر تداوم خشم فاطمه س دلالت روشن دارد. در كتاب أبواب الخمس، مي نويسد:
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ- صلي الله عليه وسلم- فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ؛ فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وي روي گردان شد و اين ناراحتي ادامه داشت تا از دنيا رفت».
(صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2926)
در كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، حديث 3998 مي گويد:
«فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ علي أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي تُوُفِّيَتْ؛ فاطمه بر ابوبكر غضب كرد وبا وي سخن نگفت تا ازدنيا رفت».
(صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998)
در كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ حديث 6346 مي نويسد:
«فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتي مَاتَتْ؛ پس فاطمه از ابوبكر كناره گيري كرد وبا وي سخن نگفت تا از دنيا رفت».
(صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346)
و در روايت ابن قتيبه آمده است كه هنگامي كه آن دو براي عيادت آمدند، فاطمه زهرا سلام الله عليها اجازه ورود نداد و ناچار شدند به اميرمؤمنان علي عليه السلام متوسل شوند و آن حضرت وساطت كرد، در پاسخ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «البيت بيتك؛ يعني علي جان!» خانه خانه تو است، تو مختاري هر كسي را كه دوست داري اجازه ورود بدهي. امير مؤمنان عليه السلام براي اتمام حجت و اين كه آن دو بعداً بهانه نياورند كه ما ميخواستيم از فاطمه رضايت بگيريم، ولي علي نگذاشت، به آن دو اجازه ورود داد . هنگامي كه آن دو عذرخواهي كردند، صديقه طاهره نپذيرفت، بلكه از آن ها اين چنين اعتراف گرفت:
«نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أ رضي فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني؛ شمارا به خدا سوگند مي دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خوشنودي فاطمه خوشنودي من، و ناراحتي او ناراحتي من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟».
هر دو نفر اعتراف كردند: آري ما از رسول خدا اينگونه شنيدهايم.
«نعم سمعناه من رسول الله صلي الله عليه وسلم».
سپس صديقه طاهره فرمود:
«فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه؛ پس من خدا و فرشتگان را شاهد مي گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد».
به اين نيز بسنده نكرده و فرمود:
«والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها؛ به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد».
(الدينوري، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 17، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.)شبهه 3
ممکن است گفته شود ابوبکر بعداً پشیمان شده و توبه کرد.
پاسخ
1. توبه پس از رحلت حضرت فاطمه س – بر فرض پذیرش – شاید به کار خود او بیاید ولی راه مناسبی برای فرار مخالفان شیعه از برهان قاطع فاطمی نیست؛ زیرا اولاً: طبق روایت صحیح بخاری خشم حضرت فاطمه س ملاک است و اگر توبه – برفرض پذیرش این فرضیه – مؤثر میبود، میبایست پیامبر ص در روایت میفرمود: هرکس فاطمه را به خشم آورد من را به خشم آورده، مشروط به اینکه توبه نکند! ثانیاً: در برهان قاطع فاطمی به عدم بیعت فاطمه با ابوبکر استناد شده و بر فرض ابوبکر توبه هم کرده باشد، تأثیری در مطلب ندارد؛ زیرا برهان تنها مستند به رفتار حضرت فاطمه س تنظیم شده است.
2. اگر چنین بود حداقل میبایست عایشه دختر ابوبکر از آن اطلاع داشته باشد و خبر دهد، درحالی که برعکس است.
3. اگر چنین میبود فدک را به او بازمیگرداند.