505) من و علوم قرآن/1
من و علوم قرآن
به نام خدای متعال که همه چیز به ید پرقدرت او است و درود بیپایان بر محمد و آلش که هرچه داریم به برکت وجود آنهاست.
اما بعد
شاید بیان گذشته آشنایی نگارنده با دانش علومقرآن برای برخی علاقهمندان به این دانش جالب بوده و فوایدی در بر داشته باشد؛ از این رو به طور خیلی مختصر و به اشاره گذری بر گذشته میکنم و شاید در فرصتهای دیگر آن را تکمیل نمایم.
سال چهارم طلبگی دست به قلم شدم و دانستنیهای علوم قرآن را در دویست و اندی صفحه نگاشتم. برای نگارش این کتاب به کتابخانه فیضیه و دفتر تبلیغات سر میزدم و متأسفانه چون قفسه باز نبودند، با زحمت و از طریق نمایه موضوعی به یک سری کتاب دست یافتم. یکی از مسئولان آن روزگاران کتابخانه دفتر تبلیغات هم به سختی همراهی میکرد و گویی با هر بار درخواست کتاب، به او سیخی میزدم! بماند! با زحمت کتابها را تهیه و مطالعه میکردم. اما حقیقتاً مهمترین کتابی که مشوق اصلی بلکه منبع اصلی من بود، التمهید مرحوم آیت الله معرفت بود. البته همه جلدها در آن زمان هنوز منتشر نشده بود. همچنین در زمان نگارش بخش تناسب آیات التمهید ترجمه حجت الاسلام دکتر مولایی نیا را نیز که حدود 200 صفحه بود، کلمه به کلمه خواندم و حتی از پاورقیهای آن نگذشتم و جدا لذت بردم. یک روز یکی از رفقا که الآن هیئت علمی مؤسسهای است، آمد منزل ما. در حین صحبت گفت امروز در جلسه ویژه اساتید فلان جا، یکی از اساتید نکاتی را در باره فواصل قرآنی بیان کرد که فوق العاده بود و خلاصه کلی تمجید کرد.
گفتم: خب! حالا چه گفت؟
گفت: فواصل چهار گونه است و فلان و بهمان. رفتم دانستیهای علوم قرآن را که دست نویس بود، آوردم و از لابه لای آن چند صفحه را بیرون کشیدم و شروع کردم به خواندن. بله، بهتر و کاملتر از آن استاد نوشته بودم؛ گمانم او هم تناسب آیات آیت الله معرفت را خوانده بود! فقط کاش منبع سخنانش را هم میگفت، شاید هم گفته باشد.
خلاصه بعد اللتیا و التی کتاب علوم قرآن را در دویست و اندی صفحه به دست حروفنگار سپردم و بعد رفت برای انتشار. این را هم بگویم که انتشار آن را نیز خودم برعهده گرفتم البته با کلی قرض و قوله کردن و دنگ و فنگ ولی آخرش خیر بود و خیلی برکت کرد و در نهایت، با آنچه برگرداند به اضافه مبلغی یک خانه کوچک توی کوچه پس کوچههای چهارمردان خریدم!
بعد از دانستنیهای علوم قرآن کمی انحراف در مسیر پژوهش اتفاق افتاد؛ زیرا رفتم سراغ غلطهای رایج و دانستنیهای نگارش. بخشهایی از این کتاب با ویرایش جدید در وبلاگ وجود دارد و با این که از خیلی سال پیش آماده انتشار است و بارها و بارها در گذشتههای دور در مقطع کارشناسی و ارشد آن را تدریس کردهام، ولی هنوز حوصله نکردهام به چاپ بسپارم.
بعد رفتم سراغ کتاب «ابوبکر». کتاب ابوبکر عمدتاً به نقد مدت حکمرانی او مربوط و مستند به منابع اهل تسنن است. البته مخلّفاتی هم دارد در باره آیات و روایات دال بر حقانیت شیعه. زبان این کتاب نسبتاً علمی است. یک خاطره جالب هم در باره این کتاب بگویم. کتاب را سپردم به تایپیست آن روز و حروفنگار امروز. روزی که رفتم مغازه او و پرینت نهایی را گرفتم تا بسپارم به لیتوگرافی برای فیلم و زینگ، یکسره رفتم حرم حضرت معصومه س. عجله داشتم و میخواستم بروم فیضیه لذا نرفتم داخل حرم و ایستادم کنار حوض وسط صحن. رو کردم به ضریح مطهر و بعد از عرض سلام، به کتاب اشاره کردم و گفتم: "تا اینجا با من باقی با شما!" بعد خداحافظی کردم و رفتم به طرف در خروجی صحن. چند قدم برداشته بودم و هنوز به در صحن نرسیده بودم که یکی از رفقا را دیدم (حجت الاسلام ناصری). گفت این چیست زیر بغل گرفتی؟ گفتم: ابوبکر است! ... گرفت و نگاهی کرد و گفت: فلانی به دلم افتاد در این کتاب سهیم باشم، اجازه میدهی آن را من چاپ کنم؟ و به این ترتیب به دست چاپ سپرده شد.
این هم دومین کتاب که سال 1379 مؤسسه فرهنگی انتشاراتی گرگان منتشر کرد. این کتاب را هدیه کرده بودم به حضرت امیرالمؤمنین علی- علیه السلام – و صفحه اهداء را با این بیت شروع کرده بودم که «هر درّ و جواهر که خدا داد به دستم // از یمن وجود شه دلدار علی بود» که اقتباسی بود از این بیت حافظ: «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ // از یمن دعای شب و ورد سحری بود». البته متأسفانه هنوز تجدید چاپ نشده و اگر قرار باشد روزی این کار را انجام دهم، باید از نو بازنویسی کنم! بگذریم.
بعد از انتشار دانستیهای علوم قرآن مدتی گذشته بود. یک روز باجناق محترم زنگ زد که فلانی برو قسمت پژوهشهای نوآمد دفتر تبلیغات قسمت پاسخ به شبهات و پرسشهای قرآنی، نیرو میخواهند و درخواست دارند شما عضو شوید. گفتم چطور؟ گفت: فلانی- که آن زمان در دفتر تبلیغات مسئولیتی داشت- آمده بود خانه ما. دست کرد در قفسه کتاب یک کتاب را بیرون بیاورد نگاهی کند، شانسی (؟) کتاب تو آمد به دستش. بررسی کرد. باجناق، نویسنده- یعنی این حقیر فقیر الی الله - را یه آن مسئول معرفی کرده بود و القصه جذب پژوهشهای نوآمد شدم و مسیر تألیف کتاب پرسمان علوم قرآنی (که شش چاپ تا کنون خورده با دو ویرایش) فراهم شد و سپس کتاب درسنامه ترجمه (اصول، مبانی و فرایند ترجمه قرآن کریم) که از کتاب فصل و حوزه برنده جایزه شد و از دل آن روششناسی ترجمه قرآن کریم که حاصل تعامل پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و معاونت فناوری ریاست جمهور است، در آمد که کتاب درسی است (و البته در رابطه با این کتابها هم خاطرات جالبی دارم که بماند به وقت مناسب!) و داستان ادامه یافت...
برگردم به اول قصه!
آن روزگاران التمهید شاید بهترین کتاب و جامعترین کتاب در حوزه علوم قرآن بود. مرحوم آیت الله معرفت هر جزء التمهید را که منتشر میشد به پدرم- که از عراق رفاقت دهها ساله با هم داشتند- هدیه میداد و من هم مفت و مجّانی استفاده میکردم. تناسب آیات هم همینطوری به دستم رسید. درست به خاطر دارم که کتاب تناسب آیات را هرچند وقت یکبار از قفسه برمیداشتم و ورق میزدم و از این که حال خواندنش را نداشتم تأسف میخوردم! بالاخره دست به کار شدم و نذر کردم که آن را بخوانم و در نتیجه، کلمه به کلمه آن را خواندم و از باب احتیاط حتی پاورقیهای ارجاعی آن را هم میخواندم وگرنه بیکار که نبودم هر ریز و درشتی را بخوانم!! (رجع علی الصدر) ضمناً بگویم نذر مطالعه ظاهراً خوب جواب میدهد به خصوص اگر ثوابش را به امامی یا بزرگی هدیه کنید؛ البته شخصاً مطلقا پیشنهاد نمیکنم نذر یا عهد کنید زیرا همان واجبات کفایت میکند و بار دیگری را نباید بر دوش کشید که گاهی هم گرفتار کفاره و توبه شوید! لذا کلاً بیخیال نذر!
آری، آن روز التمهید آخرین کتاب و در صدر کتابها بود. بعدها التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب و شبهات و ردود را هم نوشتند و این دومی را برایم فرستادند. کتاب شبهات و ردود را کامل و با دقت خواندم و گهگاه به ترجمه آن مراجعه میکردم. ترجمه آن اشکالاتی داشت که نمیدانم اصلاح شده یا نه و خلاصه فقط و فقط خواندن اصل این کتاب را توصیه میکنم. این را هم بگویم که امروز دانش علوم قرآن از بسیاری مباحث التمهید عبور کرده و امروز دیگر التمهید ملاک تخصص نیست (هرچند حق پیشکسوتی محفوظ خواهد بود و التمهید توانست یک حلقه ترقی و تکامل این دانش را به نام خود ثبت کند)؛ یعنی اگر کسی ادعا کند که من التمهید را کامل خوانده و از محتویات آن آگاهم و ادعای تخصص کند، فقط کم ظرفیتی خود را فریاد کرده و اگر نویسنده التمهید خود حاضر باشد، احتمالاً به او نهیبی میزند ...! (اخیرا نقدی بسیار فشرده در حدود ۱۵۰ صفحه بر مهمترین مباحث التمهید نوشتهام که هنوز منتشر نشده است. این نقد بخشی از کتاب فلسفه علوم قرآن است. فلسفه علوم قرآن خلاصهای دارد با عنوان «واکاوی دانش و مهمترین منابع جامع علوم قرآن» که در آن نیز آوردهام.)
در هر صورت، این خاصیت علم است؛ علم هرگز متوقف نمیشود و به تبع، هر محققی نیز که متوقف شود، مرده است و فقط نفسی میکشد!
یک نگاه به گذشته علوم بنیدازید، اگر دانشها بر کسی توقف کرده باشند، این احتمال در زمان ما نیز وجود دارد و چون هیچ علمی متوقف نشده، پس تلاش کنیم با تصحیح نگاه، در شتاب بخشیدن به حرکت دانش نقش ایفا کنیم. متأسفانه برخی به بهانه شخصیت برجسته یک فرد نسبت به کتاب او تعصب دارند و حاضر نیستند از آن عبور کنند؛ این رفتار جز در مواقع بسیار معدود آن هم به شرط وجود برخی شرایط، قابل دفاع نیست.
در مرکز فرهنگ و معارف سابق و پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی کنونی و در بخش پژوهشهای نوآمد حدود هفت سال در کنار برخی دوستان مشغول پاسخ به پرسشها و شبهات قرآنی بودم؛ البته وقت زیادی نمی گذاشتم. در کنار پژوهشهای نوآمد به ویرایش نیز اشتغال داشتم و بیشتر با پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و انتشارات مرکز مطالعات حوزه همکاری میکردم. بسیاری از کتب علوم قرآن و برخی حوزههای علمی دیگر که امروزه در مقاطع دکتری و فوق دکتری محل رجوع است، ویرایش این حقیر است؛ برخی مجلدات تاریخ تفسیر، مکاتب تفسیری، روش تفسیر قرآن، هرمنوتیک و منطق فهم دین و بسیاری دیگر. به جرئت میتوانم بگویم ویرایش برکات فراوانی برایم داشت و البته از نظر مالی هم کمک خوبی برای گذران زندگی بود.
بعد از هفت سال مسئول واحد ترجمه شدم. سه سال آنجا بودم. با توجه به اینکه در دوران مدیریت وقت اضافه زیاد داشتم، از مدیر وقت مرکز فرهنگ اجازه گرفتم که در فرصتهای بیکاری کتاب درسنامه ترجمه قرآن (اصول، مبانی و فرآیند) را بنویسم و در حقیقت بازنگری و بازنویسی کنم (رساله علمی مقطع ارشدم بود). این کار را انجام دادم و بعد از یکی دو سالی کار آماده شده را به شورای علمی پژوهشکده تحویل دادم و تذکر دادم که چون این کار را در اوقات بیکاری نوشتهام، بنابراین کلاً رایگان است و هیچ حق مالی برای خود قائل نیستم. بعد از مدتی در جلسه شورا مطرح شد و اعلان شد که این کار به درد ما نمیخورد و هرکار میخواهی با آن انجام بده! حقیقت را بخواهید از این برخورد ناراحت شدم. (البته بعدها سعی کردند جبران کنند و آن نیز داستانی دارد!)... و خلاصه این بنده هم بیخیال آن را کناری گذاشتم. بعد از مدت کوتاهی رئیس وقت پژوهشگاه حوزه و دانشگاه که کتاب را به مناسبتی دیده بود، به واسطه پیام داد که ما کتابت را نیاز داریم برای آموزش و به این ترتیب کتاب در آنجا منتشر شد. این کتاب از وزارت فرهنگ و نیز از کتاب سال حوزه علمیه موفق به اخذ جایزه شد و بعدها خلاصه آن همراه با ویرایش و تکمیل با عنوان روششناسی ترجمه قرآن کریم منتشر شد که کتاب درسی حوزههای علمیه و دانشگاهها در رشتههای مرتبط است. متأسفانه قصه قضاوت آن شورا در مراکز دیگر نیز پرتکرار است و بسیار دیده شده که اعضای یک جلسه علمی بدون مطالعه و دقت اظهار نظر می کنند و در مواردی هم گرفتار خطای فاحش میشوند یا حقی از افراد ضایع میکنند و یا از بیت المال. اعاذنا الله من هذه الزلات!
همان سالها قرار شد پاسخ های مجموعه پژوهشهای نوآمد را در موضوعات مختلف منتشر کنیم و کار بر عهده حقیر قرار گرفت. این بنده هم با تعریف ساختاری خاص چند موضوع را تعریف کردم و با تأیید گروه چند کتاب پرسمان منتشر شد که یکی از آنها «پرسمان علوم قرآن» بود که خودم انجام دادم. بیشتر مباحث پرسمان علوم قرآن نوشته خودم بود که بعدها همه آن را شاید جز صفحاتی بازنگری کردم و منتشر شد.
از این کتاب یک خاطره تلخ عبرتآموز هم داردم. آن سالها که حقیر را کسی نمیشناخت در آستانه انتشار به صورت اتفاقی دیدم روی کتاب نوشتهاند این کتاب زیر نظر فلان آقا نگاشته شده؛ یعنی ناظری برای کتاب بعد از پایان یافتن آن تعیین کردهاند. بنده اعتراض کردم که این بزرگوار را من ببینم نمیشناسم چگونه ناظر بوده؟!! بعد از پرس و جو شنیدم که گفته بودند چون جواهری مشهور نیست، لازم بود نام شخص مشهوری را مطرح کنیم تا بُعد تبلیغی آن مناسبتر شود. من مکتوب درخواست کردم که اگر این تصمیم قطعی است، درخواست من این است که اسم من و او را از کتاب حذف و کتاب را به نام گروه منتشر کنید ولی نام کسی را که هیچ دخالتی در مسیر تدوین نداشته و من به این کار راضی نیستم، اضافه نکنید. شاید باور کردنی نباشد ولی کتاب منتشر شد و نام هیچ نویسنده ای روی آن نبود!. البته در چاپهای بعد ظاهراً به قبح کارشان پی بردند و نام این حقیر را خودشان اضافه کردند. این کتاب چهار چاپ خورد. کتاب را با ویرایش جدید ارائه کردم که حجمی تقریبا دو برابر داشت و چاپ پنجم و ششم بسیار با چاپ اول متفاوت است و کلا بازنگری شده. البته اکنون بسیاری از دیدگاههایم تغییر کرده و کتاب را مجددا بازنگری کردهآم ولی هنوز به دست انتشار ندادهام.
ادامه دارد