شرح دعای ندبه 7
- لَيتَ شِعْري اَينَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّويٰ
- اي كاش ميدانستم كجا قصد اقامت داري!
"شِعر" به معناي شعور و فهميدن و "النوي" و "إنتوي" يعني تصميم گرفت، قصد كرد و اراده نمود.
- بَلْ اَي اَرْضٍ تُقِلُّكَ اَوْ ثَريٰ
- بلكه [اي كاش ميدانستم] كلام زمينِ خشك يا حاصلخيزي تو را بر خويش دارد،
"أرض" و "ثري" هر دو به معناي زمين است، ولي "ثري" به زميني گفته ميشود كه نمناك باشد و "تُقِلُّكَ" از "قلّ" به معناي "تو را حمل ميكند" است. (يقِلُّها: يحْمِلُها)
- اَبِرَضْويٰ اَوْ غَيرِها اَمْ ذي طُويٰ
- آيا در كوه رضوا يا غير آن و يا در كوه ذيطوا هستي؟
"رضويٰ" كوهي در مدينه و "ذي طويٰ" از بلنديهاي مكه است.
در اينجا لازم است به دو مسئله شايان توجه، اشاره شود:
- عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ أَرَي الْخَلْقَ وَ لا تُريٰ
- بر من دشوار است كه مردم را ميبينم و تو ديده نميشوي،
در روايتي از امام صادق- علیه السلام- ميخوانيم كه حضرت حجت (عج) همانند حضرت يوسف- علیه السلام- كه در جمع برادرانش به صورت ناشناخته حاضر بود، در جمع مردم حضور مييابد و آنها او را ميبينند، ولي نميشناسند تا زماني كه خود را به مردم معرفي كند[1]، و ازاينرو است كه بزرگان سفارش ميكنند انسانِ منتظر بايد ادب را در معاشرت با ديگران در همه حال رعايت كند؛ زيرا شايد آن كس كه با او سخن ميگوييم، همان محبوب دلها و آرزوي آرزومندان باشد.
- وَ لا اَسْمَعَ لَكَ حَسيساً وَ لانَجْويٰ
- و [چقدر سخت است بر من كه سخن ديگران را بشنوم، ولي] هيچ زمزمه و نجوايي از تو نشنوم.
"حسيس": صداي آهسته، و "نجوي": راز گفتن، نجوا كردن.
- عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ تُحيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْويٰ
- سخت است بر من كه گرفتاري تو را فراگيرد و من از آن بركنار باشم.
- وَ لا يَنالُكَ مِنّي ضَجيجٌ وَ لاشَكْويٰ
- و [بر اثر دوري من از تو] ناله و شكايت من به تو نرسد.
روشن است كه مراد از رسيدن ناله و شكايت به وسيله اسباب ظاهري است، و گرنه آن حضرت بر همه احوال و سخنان ما كه صلاح بداند، آگاهي كامل دارد و چيزي از او پنهان نيست. احتمال دیگر در معنای این فقره دعا این است که دعا كننده ناله و شكايت خويش را به خاطر آمادگي نداشتن مردم براي ظهور، بيفايده ميداند؛ يعني من آنچه براي غربت و فقدان تو ناله سر دادم، به دليل بيتوجهي مردم به جايي نرسيد.
- بِنَفْسي اَنْت مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْيخْلُ مِنّا
- جانم فداي تو! [آن] غايبي كه از ما جدا نيست.
- بِنَفْسي اَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا
- جانم فداي تو! [آن] دور شدهاي كه از ما كناره ندارد.
- او ما را ميبيند و ما نيز او را ميبينيم، ولي نميفهميم كه امام زمام (عج) است؛ امّا كساني هستند كه لياقت مييابندآن حضرت را بشناسند.
- بِنَفْسي اَنْتَ اُمْنِيّةُ شائِقٍ يتَمَنّيٰ مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرا فَحَنّا
- جانم فداي تو! [اي] آرزوي هر مشتاق آرزومند از مرد و زن كه ياد تو كنند و [از شوق ديدار تو] ناله سر دهند.
أُمنيّة: آرزو؛ شائق: مشتاق؛ يتَمَنّي: ميخواهد، آرزو كرد؛ ذكرا: ياد كردند؛ حنّا: ناله كردند.
- بِنَفْسي اَنْتَ مِنْ اَثيلِ مَجْدٍ لايجاريٰ
- جانم فداي تو كه در اصالت، شرافت و بزرگي رقيب نداري.
- بِنَفْسي اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لاتُضاهيٰ
- جانم فداي تو كه بر آمده از نعمتهاي بيمانندی هستي.
- بِنَفْسي اَنْتَ مِنْ نَصيفِ شَرَفٍ لا يساويٰٰ
- جانم فدايت! [اي آن] كه همسنگ شرافتي و كسي را به بلنداي تو راه نيست.
"نصيف شرف" يعني اگر اصل شرافت را به دو نيم كرده باشند، همه شرافتها نيمي و شرافت تو به تنهايي نيمي ديگر است.
- اِلي مَتيٰ أََحَارُ فيكَ يا مَوْلاي
- تا كي حيران و سرگشته تو باشم اي مولاي من!
- وَ اِلي مَتيٰ وَ اَيُّ خِطابٍ اَصِفُ فيكَ وَ اَيُّ نَجْويٰ
- تا كي و با كدامين سخن و نجوا وصف تو گويم؟
- عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ اُجابَ دُونَكَ وَ اُناغَيٰ
- سخت است بر من كه غير تو پاسخم دهد و [از غير تو] سخن خوش بشنوم.
"اناغي" از نغي به معناي سخن مفهوم و يا خوش است.
- عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ اَبْكِيكَ وَ يَخْذُلَكَ الْوَريٰ
- سخت است بر من كه بر تو بگريم و مردم تو را رها كنند [و به اين ترتيب موجبات طولاني شدن غيبتت را فراهم کنند]
روشن است که ترک توجه به حضرت برای منتظران واقعی بسیار دشوار است. زندگی در جامعهای که مردمش آن حضرت را در عمل به فراموشی بسپارند، برای منتظران و عاشقان آن حضرت دردآور است.
- عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ يجْرِي عَلَيكَ دُونَهُمْ ماجَريٰ
- سخت است بر من كه آنچه پيش آمد [از گرفتاريها و غيبت طولاني] به تو روي آورد نه ديگران.
بايد توجه داشت كه غيبت طولاني آن حضرت با گرفتاريهاي طاقت فرسايي همراه است؛ زيرا حضرت در طول قرنهاي طولاني دوران غيبت، مصيبتهاي مردم مظلوم و به ويژه دوستاران و پيروان خويش را ديده و در غم آنها شريك بوده است.
|
بني آدم اعضاي يك پيكرند |
|
كه در آفرينش ز يك گوهرند |
اما به تحمل شكيبايي مأمور و در بسياري موارد، دستش از ياري مردم كوتاه است و اين خود بر رنج و اندوه آن درياي رحمت و عطوفت ميافزايد؛ ازاينرو، از بزرگترين مصيبتهايي كه بر آن حضرت وارد شده، مصيبت محروميت مردم و گرفتاري و رنجهای آنها در طول دوران غیبت میباشد که همه را حضرت بر دوش کشیده است.
- هَلْ مِنْ مُعينٍ فَاُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَ الْبُكاءَ
- آيا ياري كنندهاي هست تا [در كنار او و] با او ناله و شيون را طولاني كنم؟
«العویل» ناله و شیون با صدای بلند است.
- هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا
- آيا زاري كنندهاي هست كه چون [از شيون] باز ايستد، او را [بر ناله و فغان همراهي و] ياري كنم؟
- هَلْ قَذِيتْ عَينٌ فَساعَدَتْها عَيْنِي عَلَي الْقَذَيٰ
- آيا چشم گرياني هست تا چشمم در بارش اشك يارياش كند؟
"قذي" چيزي است مانند خار و خاشاك كه در چشم رود و بارش اشك را سبب شود. اين فقره از دعا بر گريه و شيون و زاري تأكيد ميكند و اين ميتواند به دلايل متعددي باشد كه يكي از آنها تأثيرگذاري فوق العاده گريه و شيون بر پاك سازي روح خود و ديگران است. هيچ چيز به مانند گريه دامنه وسيع و سريع تبليغي ندارد. گريه افزون بر اين، در اغلب موارد بر خلوص نيت و پاكي درون و حقيقت تأثّر دلالت دارد و اهميت اين امر بر كسي پوشيده نيست.
- هَلْ اِلَيكَ يا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقيٰ
- آيا راهي به سوي تو- ای فرزند پیامبر- هست تا با تو ملاقات شود [و چشمان ما به جمالت روشن گردد]؟
آنچه از روايات و حكايات موثق به دست ميآيد، اين است كه راه ملاقات تنها از سوي حضرت و به اراده او باز ميشود و هر كس شايستگي ملاقات بيابد، خود حضرت به او عنايت ميكند و توفيق زيارتشان را نصيب وي ميگرداند. به قول شاعر:
|
گر قسمتم شود كه تماشا كنم تو را |
|
اي نور ديده، جان و دل اهدا كنم تو را |
از عارف واصل مرحوم آية الله انصاري همداني- رحمه الله- پرسيدند: چه وقت انسان حضور صاحب الزمان (عج) ميرسد؟ فرمود: "وقتي كه حضور و غيبتش براي انسان تفاوت نداشته باشد."[2]
- هَلْ يتّصلُ يوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظيٰ؟
- آيا امروز [جدايي] ما به وعدهٔ ديدار تو ميرسد تا بهرهمند گرديم؟
در برخي نسخهها به جاي "بِعِدَةٍ" (عده از وعد و به معنای وعدهای است)، "بغدَهٍ" (فردا) آمده است؛ یعنی آیا امروز جدایی ما به فردای دیدار تو میرسد تا بهرهمند شویم؟
- مَتيٰ نَرِدُ مَناهِلَكَ الرَّوِيةَ فَنَرْويٰ
- كي بر چشمهسارهای [گوارا] و پر آب تو وارد و سيراب ميشويم؟
"مناهل" جمع "منهل" محل آشاميدن است و "روية" از "روي" به چشمه و آبي گفته ميشود كه سيراب كننده و شيرين باشد.
- مَتي نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّديٰ؟
- چه وقت از آب گواراي تو بهرهمند ميشويم كه تشنگي شدید به درازا كشيده است؟
كي ميشود اين تشنگان ظهور از حضور تو بهرهمند شوند و سوز عطش آنان به آب معرفتت فروكش نمايد؟ "عذب" به معناي "گوارا" و "صَدَيٰ " به معناي تشنگي شدید است.
- مَتي نُغاديكَ وَ نُراوِحُكَ؟
- چه زماني با تو صبح و شام كنيم؟
"نغاديك" از غرو (= صبح) و "نُراوحك" از روح به معناي شامگاه است.
- فَنِقُرُّ عَيناً
- تا چشمان [به جمالت] روشن شود،
فنَقِرَّ از ماده نقر (= روشن شدن) است.
- مَتي تَرانا وَ نَراكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُريٰ؟
- كي شود كه ما را ببيني و ما نيز تو را ببينيم، در حالي كه پرچم ياري را در برابر چشمان مردم برافراشته باشي؟
حضرت همواره ما را ميبيند و مقصود در اينجا، ديدار طرفيني است و نه ديدن يك جانبه، و روشن است كه چنين ديداري تنها در زمان ظهور رخ ميدهد؛ يعني آن هنگام كه پرچم ياري و پيروزي را برخواهد افراشت.
- اَتَرانا نَحُفُّ بِكَ
- آيا ما را خواهي ديد در حالي كه گرداگرد تو جمع باشيم؟
يعني آيا تا آن زمان زنده خواهيم بود يا به جمع رفتگان خواهيم پيوست.
|
يا رب اين آرزو مرا چه خوش است |
|
تو بدين آرزو مرا برسان |
- وَ اَنْتَ تَأُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً
- در حالي كه تو پيشوا و زمامدار مردم بوده، و زمين را پر از عدل کرده باشی.
البته حضرت همواره در غيبت و ظهور، امام است، ليكن مقصود امامت و زمامداري مردم در دوران ظهور است. شيخ مفيد در كتاب الارشاد در روايتي از امام صادق- علیه السلام- نقل ميكند كه امام زمان (عج) در روز دهم محرم- روز عاشورا- قيام ميكند و در حرم الهي بين ركن و مقام ميايستد. جبرئيل در سمت راست آن حضرت بانگ بر ميدارد: "البيعة للّه فتصير إليه شيعته من اطراف الارض تطويٰ لهم طيا حتي يبايعوه، فيملأ اللهُ به الارض عدلاً كما ملئت ظلما و جوراً؛ اين بيعت براي خداست [براي آن قيام كنيد]؛ آن گاه شيعيان [شايسته] از اطراف و اكناف جهان با طي الارض به سوي او ميشتابند؛ پس خدا به واسطه او زمين را پر از عدل و داد ميكند همان گونه كه پر از ظلم و جور شده بود."[3]
- وَ اَذَقْتَ اَعْدائَكَ هَواناً وَ عِقاباً
- و [در حالي كه] به دشمنانت خواري و كيفر را چشانده باشي،
حضرت پس از ظهور، تمام تلاش خود را به كار ميگيرد تا گمراهان و ستمگران را از راههاي مسالمتآميز و با ارشاد به راه راست هدايت كند، ولی كساني را كه به هيچ روي به راه هدايت و اطاعت نميروند، با قدرت الهي سركوب و نابود ميكند و عدل را به رغم ناخشنودي آنان، در تمام جهان ميگستراند.
- وَ اَبَرْتَ الْعُتاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِ
- و سركشان و منكران حق را نابود كرده،
- وَ قَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَكَبِّرينَ
- و ريشه متكبران را بريده،
- وَ اجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظّالِمينَ
- و اركان ستمگران را بر كنده باشي.
- وَ نَحْنُ نَقُولُ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ
- و ما ميگوييم: ستايش ويژه خدا، پروردگار جهانيان است.
در سوره انعام آيه 45 ميخوانيم: ‹‹فَقُطِعَ دابِرُ القَومِ الَّذينَ ظَلَموا والحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العلَمين؛ پس ريشه آن كساني كه ستم كردند، قطع شده و ستايش از آنِ خداست كه پروردگار جهانيان است.»
بخش سوم دعا
- اَللَّهُمَّ اَنْتَ كَشّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوي
- خدايا، تو بر طرف كننده اندوهها و گرفتاريهايي،
از اينجا به بعد دستهاي تضرع را به سوي آستان ربوبي ميگشاييم و خالصانه حاجتهاي خود را عرضه ميداريم. پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- فرمود: ‹‹الدعاء مخّ العباده و ما من مؤمنٍ يدعو اللّه الا استجاب له؛ اما ان يجعل له في الدنيا أو يؤجل له في الآخرة و امّا ان يكفر عنه من ذنوبه بقدر ما دعا، مالم يدع بمأثم[4]؛ دعا اساس و شالوده عبادت است و هيچ مؤمني دعا نميكند مگر آنكه خدا دعاي او را مستجاب مينمايد و آن را يا در دنيا به وي عطا ميكند يا براي آخرت او نگه ميدارد و يا به اندازهاي كه دعا كرده، از گناهانش ميكاهد؛ البته تا زماني كه دعاي او شرعي و جايز باشد.››
- وَ اِلَيكَ اَسْتَعْدي فَعِنْدَكَ الْعَدْويٰ
- و از تو ياري ميجويم كه نصرت و ياري نزد تو است،
"استعدي" به معناي ياري طلبيدن و "عدويٰ" (به گفته ابن سيده) به معناي نصرت و ياري است.
- وَ اَنْتَ رَبُّ الْأخِرَةِ وَ الدُّنْيا
- و تو پروردگار دنيا و آخرتي،
همه چيز به دست تو است و بي اذن تو هيچ حركت و ارادهاي تحقق نميپذيرد؛ چنانكه شاعر ميگويد:
|
اگر تيغ عالم بجنبد ز جاي |
|
نبرد رگي تا نخواهد خداي |
پس از بيان اين مقدمات و اقرار به قدرت مطلق پروردگار، با حالت اخلاص و توجه ميگويد:
- فَاَغِثْ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ! عُبَیْدَکَ المُبتَلیٰ
پس به فرياد این بنده کوچک گرفتار برس، اي فريادرس ياري جويان!
- وَ أرهِِ سَیّدَهُ یا شَدیدَ القُویٰ
- و سرورش را به او بنمایان، ای که بسیار نیرومند و توانایی،
- وَ أَزِل عَنْهُ بهِ الأسیٰ و الجَویٰ
- و به برکت او اندوه و گرفتاریاش را برطرف فرما،
"اسیٰ" به معنای اندوه و حزن و "جویٰ" به معنای چیزی است که از آن کراهت دارند.
- وَ بَرِّدْ غَلیلَه یا مَنْ علی العَرْشِ اسْتَویٰ
- و [آتش] تشنگی او را فرونشان، ای که بر عرش [جهان هستی] سلطه داری،
- وَ مَنْ إلیْهِ الرُّجْعیٰ وَ المُنْتَهیٰ
- و [ای که] همگان و همه کارها به سوی تو باز میگردند.
- اللهمَّ وَ نَحنُ عُبَیدُکَ التائقونَ إلیٰ وَلِیِّکْ
- خدایا! ما بندگان کوچک و مشتاق ولیّ توایم،
"تائق" از توق و به معنای مشتاق است.
- المُذَکَّرِ بکَ و بنبِیِّک
- [همو] که یادآور تو و پیامبر تو است.
- خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذاً
- او را آفریدی تا نگهدار و پناهگاه ما باشد؛
"عصمة" یعنی نگهدار و حافظ و "ملاذ" از لوذ به معنای پناهگاه و دژ است.
- وَ أقَمْتَهُ لَنَا قِوَامَاً وَ مَعَاذاً
- و به پا داشتیاش تا مایه پایداری و ملجأ و مأوای ما باشد؛
"معاذاً" از عوذ به معنای پناهگاه و ملجأ و مأوای است.
- وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤمِنِینَ مِنَّا إمَامَا
- و او را امام و پیشوای مؤمنانمان قرار دادی؛
- فَبَلِّغْهُ مِنّا تحيةً و سَلاماً
- ازاينرو، تحيت و سلام ما را به او برسان.
"تحيت" از "حي" و به معناي درود و شاد باش است. در اين قسمت از دعا، عاشقِ واله كه در ياد حبيب و مولاي خود غرق گشته، از دوري او ناگريز رو به بارگاه ايزدي كرده و به سوي او دست ميگشايد و از او ميخواهد سلام و تحيت او را به مولايش برساند و اعتقاد كامل دارد كه سلام او به امامش خواهد رسيد و در پي آن- چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: ‹‹و اِذَا حُييتُم بِتَحِيةٍ فَحَيوا بِاَحسَنَ مِنها›› (نساء،6)- به پاسخ نيكوتر امام اعتقاد كامل دارد و از پروردگار خويش ميخواهد كرامتش را به بركت پاسخ امام كه بي ترديد اثر گذار است، بيفزايد.
- وَ زِدنا بِذلِكَ يا رَبِّ اكراماً
- و به سبب آن [ابلاغ سلام و پاسخ امام] ما را از جهت كرامت [و بزرگي] ارتقا ببخش.
- و اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لنا مُسْتَقَّراً و مُقاماً
- و جايگاه او را جايگاه و محل اقامت ما قرار ده.
در "مستقره" (= محل استقرار) چند احتمال وجود دارد: نخست اينكه مراد جايگاهشان در بهشت باشد؛ يعني دعا كننده از خدا ميخواهد كه در بهشت به او شايستگي همنشيني با آن حضرت را عطا فرمايد. احتمال ديگر اين كه مراد از "مستقرهُ" حالت ثبوت و دوام و جايگاه آن حضرت در اين خصوص باشد؛ چنانكه در زيارت جامعه ميخوانيم: ‹‹و المستقرين في امر اللّه››؛ يعني خدايا، همچنانكه آنها را در بندگي به جايگاهي بسيار بلند مرتبه رساندي، دست ما را نيز بگير و به سوي آن مقام ارجمند پرواز ده.
- و اَتْمِمْ نعْمَتَكَ بِتَقْديمِكَ اِياهُ اَمامَنا
- و نعمتت را با [توفيق اطاعت از او و] سپردن رهبري ما به او تمام كن.
خواستن امامت آن حضرت بر ما از خدا، به خود ما باز ميگردد؛ زيرا آن حضرت بر همگان امام است و چنين مطلبي نيازي به درخواست ندارد، بلكه آنچه به درخواست نياز دارد، اين است كه اين امامت به حكومت و رهبري ظاهري نيز گسترش يابد و زمان ظهور فرا رسد و همه امور در دست او قرار گيرد.
همچنين ميتواند معنايي محدودتر مراد و به جهات معنوي اشاره داشته باشد؛ يعني توفيق اطاعت از او و پذيرش واقعي و همه جانبه امامت او را به ما عنايت فرما؛ چنانكه در آيه 69 سوره نساء ميخوانيم: ‹‹ومَن يطِعِ اللَّهَ و الرَّسولَ فَاُولكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللَّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيينَ و الصِّدّيقِينَ و الشُّهَداءِ و الصّالِحينَ و حَسُنَ اُولكَ رَفيقا؛ و كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كساني خواهند بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده است؛ از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان، و آنان چه نيكو رفيقاني هستند.››
ازاينرو، در ادامه دعا آمده است:
- حَتّي تُورِدَنا جِنانَكَ وَ مُرافَقَةَ الشُّهَداِء مِنْ خُلَصآئِكَ
- تا ما را به باغهاي بهشت خود درآوري و با شهيدان [يا شاهدان] پاك باختهات همدم گرداني.
"شهدا"، يا كشته شدگان در راه هدف و عقيده پاك الهي هستند و يا افراد برجستهاي كه روز قيامت شاهد و گواه اعمال انسانها ميباشند. "مِن" در "من خلصائك" ميتواند بيانيه و يا تبعضيه باشد، و آنچه در ترجمه آمد، بر اساس بيانيه است و اگر تبعيضيه در نظر گرفته شود، شهداي از پاك باختگان مراد خواهند بود.
- الّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِكَ السِّيدِ الاَكْبَرِ
- خداوندا، بر محمد و آلش درود [و رحمت] فرست؛ بر محمد، جدش و پيامبري كه برترين سروران است.
ابتدا به طور كلي بر محمد و آلش درود ميفرستد و سپس به تفصيل به ذكر آنها ميپردازد. منظور از "جَدِّهِ" جد حضرت حجت (عج) است.
- وَ عَلي اَبيهِ الِسَّيد الاَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّديقَةِ الكُبْري فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ
- و بر پدرش، سروري كه در مقام [از پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله] فروتر است و بر جدّهاش صديقه كبرا فاطمه، دختر محمد، صلي الله عليه وآله ،
- وَ عَلي مَنِ اصَطَفيتَ مِنْ آبآئِهِ البَرَرَة
- و بر هر كه برگزيدهاي از پدران نيكوكارش،
- وَ عَلَيهِ اَفْضَلِ وَ اَكْمِلَ،
- و بر او باد برترين و كاملترين،
- وَ اَتَمَّ وَ اَدْوَمَ،
- و تمامترين و پايدارترين،
- وَ اَكثَرَ وَ أوفَر ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اَصِفيائِكَ وَ خَيرتِكَ مِنْ خَلقِكَ
- و بيشترين و فراوانترين درودهايي كه بر برگزيدگان و بندگان نیکت فرستادهاي،
- وَ صَلِّ عَلَيهِ صَلوةً لاغايَةَ لِعَدِدها
- و بر او فرست درود بي شمار،
- وَ لانِهَايةَ لِمَدَدِها
- و بي پايان،
- وَ لانَفادَ لِاَمدِها
- و بي انتها.
- اَلّلهُمَّ وَ اَقِمْ بِهِ الحَقَ
- بارالها! به [بركت] وجود او حق را به پا دار،
- وَ اَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ،
- و به واسطه او باطل را نابود ساز،
- وَ أدِلْ بِهِ اَوِليآئَك
- و دوستارانت را به بركت وجودش به كاميابي هدايت كن،
- وَ أَذِلْ بِه اَعدآئَكَ
- و دشمنانت را به واسطه او خوار و ذليل گردان،
- وَ صِلِ اللهمَّ بَينَنا وَ بَينَه وُصْلَةً تُودِّي اِلي مُرافَقَةِ سَلَفِهِ،
- و بين ما و او پيوندي برقرار كن كه به همدمي با گذشتگانش بينجامد،
مقصود از اين پيوند در اين جهان، پيوندي زماني و مكاني نيست، بلكه پيوندي معنوي است؛ چنانكه در شرح "و مرافقة الشهداء من خلصائك" گذشت؛ البته پيوند با اولياي معصوم در آن جهان ميتواند ابعاد ديگري نيز داشته باشد كه پيوند مكاني نيز از آن جمله است.
- وَ اجْعَلنا مِمَّنْ ياْخُذُ يحُجْزَتِهِمْ
- و ما را از كساني قرار ده كه به آنان پناه ميآورند،
"حجزه" به معناي جاي بستن لباس و كمربند است و مقصود، پناه بردن به آنهاست. در روايتي از پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله- آمده است: "خذوا بحجزة هذا الانزع- يعني علياً- فانّه الصديق الاكبر و هو الفارق يفرق بين الحق و الباطل؛ من احبه هداه اللّه و من ابغضه أضلّه اللّه و مَنْ تخلّف عنه محقَّه الله و منه سبطا امتي الحسن و الحسين؛ هما ابناي و من الحسين ائمة الهدي؛ اعطاهم الله فهمي و علمي فاحبوهم و تولّوهم و لاتتخدوا وليجة من دونهم فيحل عليكم غضبٌ من ربكم و مَنْ يحلل عليه غَضَبٌ من ربه فقد هوي و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور."[5]
- و يمْكُثُ في ظِلِّهِمْ
- و در سايه آنها آرام ميگيرند،
- و أعِنّا عَلي تَأدِيةِ حقُوُقِهِ إلَيه
- و ما را بر اداي وظايفمان نسبت به آن حضرت ياري فرما،
برخي وظايف ما در برابر آن حضرت عبارت است از:
1. توسعه شناخت و كسب معرفت بيشتر نسبت به آن حضرت و مقام و جايگاه او؛
2. تزكيه نفس و افزايش آمادگي براي ياري آن حضرت؛
3. صدقه براي سلامتي آن حضرت؛
4. مطيع اوامر و نواهي آن حضرت بودن و تلاش براي پيرو واقعي شدن؛
5. توجه و توسل فراوان به آن حضرت؛
6. ياري رساندن به دوستان آن حضرت و دشمن داشتن دشمنانش؛
7. زيارت كردن آن حضرت و دعا براي تعجيل فرج ايشان با زيارتها و دعاهاي وارد شده به ويژه دعاي آلياسين، ندبه، جامعه، عهد، فرج و مانند اينها و دعا براي فرج آن حضرت به ويژه در قنوت نمازها.
8. انجام دادن برخي عبادات به نيابت آن حضرت و اهداي ثواب آنها به ايشان.
- وَ الاِجْتِهادِ فِي طَاعَتِه
- و نيز در تلاش براي اطاعت از او،
- وَ الاجتِنابِ عَنْ مَعصِيتِه
- و دوري از نافرماني او،
اين دو فقره- يعني اطاعت از او و ترك نافرماني - ابعاد اصلي اداي حقوق ايشان است كه به طور جداگانه بر آن تأكيد شده است.
- وَ امْنُنْ عَلَينا بِرِضاهُ
- و به خشنودي او از ما، بر ما منّت گذار،
رضايت اهل بيت- عليهم السلام- در راستاي رضايت خداست و با رضايت هر يك رضايت ديگري حاصل ميشود و سعادت ما در راستاي خشنودي آنها رقم ميخورد و به قول شاعر:
خدايا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشي و ما رستگار
رضايت الهي آنچنان مهم است و آثار فراواني دارد كه خداي متعال بارها بر آن تأييد كرده است؛ مانند آيه 119 سوره مائده كه ميفرمايد: "رَضِي اللَّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ ذلِكَ الفَوزُ العَظيم" و يا در آيه 72 سوره توبه ميخوانيم: "و رضوان من الله اكبر".
- وَ هَبْ لَنا رَأفَتَهُ و رَحْمَتَهْ و دُعائَهُ و خَيْرَهُ
- و رأفت و رحمتش و دعا و خیرش را به ما عطا فرما،
- ما نَنَالُ بِه سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوزَاً عِنْدَك
- آنچه بدان گشايشي از رحمت تو نصیبمان شود و به سعادتي نزد تو نايل شويم،
- وَ اجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقْبُولَةً
- و نمازهايمان را به بركت وجود [و ولايت] او بپذير.
ولايت اهل بيت- عليهم السلام- مدار پذيرش اعمال است؛ زيرا احكام جزو فروع دين است، ولی امامت اصلي است كه از سوي خدا قرار داده شده و تا آن اصل حاصل نشود، فرع معنا نمييابد؛ براي مثال، اگر كسي بدون زير ساخت، بنايي ده طبقه بر پا كند، هر چند از مصالح بسيار عالي استفاده كرده باشد، ولي اعتباري به چنين ساختماني نيست و فرو ميريزد، در مورد احكام نيز چنين است و چه زيبا گفته شده است:
نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
در روايتي از امام حسين- عليه السلام- ميخوانيم: "مودت و دوستي ما را به دل داشته باشيد؛ زيرا كسي كه مودت ما را داشته باشد، روز قيامت با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد. قسم به آنكه جانم به دست قدرت او است، بندهاي از عمل خود بهره نميبرد مگر به معرفت حق ما."[6]
البته اساس و ريشه اين مطلب- يعني پذيرش و قبولي اعمال به شرط ولايت- را ميتوان از آيه 82 سوره طه استفاده نمود: "و اني لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثمّ اهتدي". در اين آيه، حكم مغفرت در مورد توبه، ايمان و عمل صالح مشروط و مقيد شده كه از روي "اهتدا" يعني راه صحيح و طريق مستقيم باشد؛ چنانكه از امام پنجم و ششم نقلشده كه فرمودند: خداوند متعال به واسطه پيامبر زمانش به عابدي از بني اسرائيل كه پيوسته به عبادت و تضِّرع و دعا به درگاه حضرت احديت مشغول بود، پيغام داد كه من اين عبادت و دعاي تو را در صورتي ميپذيرم كه تو آن را از راهي كه بدان دستور دادهام، انجام دهي و پيش من آيي.[7] پس اعمال و رفتار صالح و شايسته هم وقتي نتيجه بخشاست و پذيرفته ميشود كه از روي برنامه صحيح انجام گيرد و انجام چنين عملي با اين خصوصيت همان تسليم وليّ امر شدن و اطاعت و فرمانبرداري از او است، و ولي امر كه ولايت او در دين و دنياي امور مردم است، شامل پيامبر اسلام و اولياي گرانبار او ميشود كه پس از پيامبر- صلي الله عليه وآله- عهدهدار آن ميباشند و اين است معناي "لاتُقْبَلُ الاعمالُ الا بالولاية"؛ازاينرو، در تفسير جمله "ثم اهتدي" روايات متعدي نقل شده كه آن را به ولايت اهل بيت- عليهم السلام- تفسير كردهاند.
- وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةٌ
- و گناهانمان را به واسطه او ببخشاي،
خداي متعال توّاب است و توبهٔ توبه كنندگان را ميپذيرد، ولي چنانكه در روايات آمده، توبه واقعي شرايطي وارد كه پذيرش ولايت اهل بيت- عليهم السلام- از جمله آنهاست. طلب بخشايش از خدا اگر از طريق اهل بيت- عليهم السلام- خواسته شود، خداوند سريعتر و كاملتر اجابت ميكند؛ زيرا اهل بيت- عليهم السلام- جايگاه و مقامي ارجمند نزد خدا دارند و خدا خود فرموده است: "و ابتغوا اليه الوسيله".
- وَ دُعآئَنا بِه مُسْتَجاباً
- و دعايمان را به واسطه او مستجاب فرما،
- وَ اجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوَطةً
- و به واسطه او روزي ما را گسترده گردان،
بر اساس روايات، اهل بيت- عليهم السلام- و در زمان حاضر وجود مقدس صاحب الامر امام زمان (عج) واسطه فيض و نزول ارزاق خلايق هستند؛ ازاينرو، قسم دادن خدا به آن وجودهاي نوراني نزديكترين راه براي رسيدن به مقصود است.
- وَ هُمُومَنا بِه مَكِفيَّةً
- و به بركت وجود او اندوه ما را برطرف گردان،
بزرگترين هم و غم مؤمنان، ستمهايي است كه از سوي ظالمان بر مستضعفان وارد ميشود و انحرافهايي ميباشد كه سراسر عالم را فرا گرفته است و چنانكه بارها بدان اشاره شد، تنها راه رهایی از آن، ظهور حضرت حجت (عج) است؛ او كه با ظهورش جهان پر از عدل و داد ميشود و اندوه مستضعفان جاي خود را به خوشي دوران ظهور ميدهد: "يَمْلَأ الارضَ عَدْلاً و قِسْطاً كما مُلِئَتْ ظُلْمَاً وجَوْرا".
- وَ حَوآئِجَنا بِهِ مَقْضِيَّةً
- و به واسطه او نیازهای ما را بر آورده بفرما،
- وَ اَقبِلْ أِلَينا بِوَجْهِكَ الكَريم
- و با روي كريمانه و با بزرگواريت به ما توجه كن،
كريم، بخشاينده و درگذرنده از گناه و خطاست.
- وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنا اِلَيكَ
- و نزديكتر شدن ما را به ساحت مقدست بپذير،
دعا كننده با دعاي ندبه و توسل به اهل بيت- عليهم السلام- و به ويژه توجه به حضرت حجت و دعا براي او، از جهت معنوي و روحاني به خدا نزديكتر ميشود و روشنايي را در دل خود احساس ميكند؛ ازاينرو، از خدا ميخواهد اين دعا و حالت تضرع را بپذيرد و اين حال خوش را براي او پایدار گرداند. گفتني است بر اساس آيات قرآن، مانند "ان الله مع الذين اتقوا"[8] و "واعلَموا اَنَّ اللَّهَ مَعَ المُتَّقين"[9] و آيات بسيار ديگر، تقوا و پاكدامني و دوري از گناهان باعث نزديكتر شدن انسان به ساحت قدسي اهل بيت- عليهم السلام- و قرب پروردگار ميشود؛ بنابراين، پاكدامني و توجه و تقويت ايمان و ولايت از اساسيترين پايههاي قرب به خدا و اهل بيت- عليهم السلام- است.
اينك در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه آيا ولايت اهل بيت- عليهم السلام- به تنهايي كافي است يا خير؟
در پاسخ بايد گفت:
ولايت و محبت اهل بيت- عليهم السلام- بدون اطاعت از احكام شريعت و رعايت تقواي الهي مفهومي ندارد؛ زيرا پذيرش ولايت يعني اطاعت از دستورهاي آنان كه همان پيروي از احكام شريعت است. آري، ولايت به تنهايي نميتواند انسان را به سر منزل سعادت برساند و فايدهاي كه بر آن مترتب ميشود، فرو كاسته شدن از عذاب اخروي است (و الله العالم). دو روايت ذيل تا حدي مطلب را بيان كرده است:
1. جابربن يزيد جعفي از امام باقر- علیه السلام- روايت كرده است كه فرمود: "شيعه كسي است كه داراي تقواي الهي و مطيع فرمان او باشد."
راوي نقل ميكند كه حضرت در ادامه فرمود: "محبت بدون عمل فايده ندارد و بين خدا و بندگانش قرابت و خويشاوندي نيست؛ هر كه تقوايش بيشتر و اعمالش نيكوتر باشد، نزد خدا محبوبتر است؛ پس بكوشيد تقوا داشته باشيد و به فرمان خدا گردن نهيد. به خدا قسم! كسي مقرّب درگاه الهي نميشود مگر به وسيله اعمال نيكو و پسنديده، و بدانيد برائت از آتش در دست ما نيست و كسي را نيز بر خدا حجتي نميباشد. حضرت در پايان گفتار خود فرمود: "من كان للّه مطيعاً فهو لنا ولي، و من كان للّه عاصياً فهو لنا عدوّ و لاتنال ولايتنا الّا بالورع و العمل؛ هر كس فرمانبر خدا باشد، ولي و دوست ماست و هر كس خدا را نافرماني كند، دشمن ماست و كسي به ولايت و دوستي ما نرسد جز به عمل و پاكدامني."[10]
2. همين راوي كه از اصحاب و ياوران خاص امام پنجم است و مدت هجده سال در خدمت آن بزرگوار بوده و كسب فيض كرده است، وقتي اذن خواست مرخص شود و باز گردد، براي وداع و خداحافظي به محضر حضرت شرفياب شد و سفارش و دستوري از حضرت خواست.
امام- علیه السلام- مطالبي فرمود: از جمله آنكه: "اي جابر، سلام مرا به شيعيانم برسان و آنان را آگاه ساز كه بين ما و خدا قربت و خويشاوندي نيست و كسي جز به طاعت و فرمانبرداري از خداوند، مقرب درگاه او نخواهد شد. اي جابر، كسي كه از خدا اطاعت كند و ما را نيز دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود و كسي كه خدا را نافرماني كند، دوستي ما به حال او سودي ندارد."[11]
- وَ انْظُرْ إلينا نَظْرَةً رَحيمَة
- و به ما مهربانانه بنگر،
چنين نظر لطفآميز و مهرانگيزی آثاري دارد كه در ادامه به آن اشاره شده است.
- نَسْتكمِلُ بِهَا الكِرَامَةَ عِنْدَكَ
- تا [توفيق يابيم] به بالاترین درجه كرامت نزد تو برسیم؛
مقصود از نگاه عطوفتآميز و مهربانانه پروردگار، عنايت ويژه خدا نسبت به بندگان است كه زمينه رسيدن به كمال و قرب الهي را فراهم ميآورد. البته بايد توجه داشت كه انسان خود بايد از اين لطف ويژه استفاده كند؛ زيرا ميفرمايد: "نستكمل؛ كامل كنيم" و نميفرمايد "يستكمل؛ تا كامل كند".
- ثُمّ لا تَصْرِفْها عَنّا بِجُودِكَ
- آن گاه آن [نگاه مهربانانهات] را به حق بخشندگيات از ما باز مگير،
- وَ اسقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ، صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه،
- و از حوض [كوثر] جدش- که صلوات خدا بر او و آلش باد- سيرابمان كن.
مقصود از "حوض"، حوض كوثر در قيامت است كه بر اساس روايات متعدد همه مؤمنان با دست اميرمؤمنان علي- علیه السلام- از آن سيراب خواهند شد. آري، چه آبي گواراتر از آب كوثر آن گاه كه از دست اميرالمؤمنين علي- علیه السلام- گرفته شود!
- بِكَاْسِه وَ بِيدِه
- با جام لبريز و با دست او؛
"كأس" جامي پر از نوشيدني است، به خلاف ساغر كه چنين شرطي ندارد.
- رَيّاً رَوِيّاً هنِيئاً سائقاً لاظَمَأ بَعَده
- آبي فراوان و خوشگوار كه پس از آن تشنگي نباشد.
آري، هر كس از آن جام بنوشد، ديگر هيچگاه تشنه نخواهد شد؛ چنانكه در ادامه دعا بدين نكته اشاره شده است.
در پايان شرح دعای ندبه، از فرصت استفاده میکنم و چند بيتي را به عنوان حسن ختام به خوانندگان تقديم مینمایم؛ اميد كه كام دلشان را هر چند اندك، بنوازد:
|
علي خير امت امام الانام |
|
كلامش همي برتر از هر كلام |
- يا أرْحَمَ الراحِمين.
- اي مهربانترين مهربانها.
التماس دعا.
پیوست بخش ا
"منظومه نور"
اثر طبع نویسنده
گر آدم بود قبلهگاه ملك[23]
امام النبيّين شدي در فلك
اگر يك خطاب آمدش"اُسجُدوا"
ز يزدان صلوة و فرشته بر او[24]
دمادم به هر لحظه آيد برش
ز هر ذات روحي ثنا بر درش
به "صَلُّوا"[25] خطاب است برمؤمنين
عنايت بود بر امام المبين
خدا آدم آورد از ماء و طين
ز نور آفريدت جهان آفرين
سر سلسله گر به آدم نمود
وجود تو را در سَبَق كس نبود
به الفي الف[26] قبل آدم بُدي
به تسبيح ذات احد در شدي
نبي و ثناگو بُدي در برش
گرفتار آدم به آب و گلش[27]
ملائك اگر در برش عاجزند[28]
سرافكنده راهي مكتب شوند
كه "سُبحانك لاعِلمَ لَنا"[29]
به قرآن كني عجز در ماسوا[30]
ملك، جنّ و انس ار كشند از غلاف
به يك دفعه صولتكنان در مصاف
چنان ضربتي را نيوشيدهاند
كه بر سجده افتند و پوزش برند
اگر عهد آدم ز جنّت بريد
عروج پيمبر به عرشش رسيد[31]
به پيغمبر و آل شد ملتجي
"فَتَابَ عليه"[32] شد بعِرض النبي
- ادريس(ع)
به رفعت "مَكاناً عليا"[33] چو هست
مرا او را "رَفَعنا لكَ ذكرك"[34] است
مناجات ادريس چون با خداست
به شأن محمد "فأوحي"[35] رواست
- نوح (ع)
به دنيا اگر نوح منجي بود
پيمبر(ص) به دارين منجي شود
چو كشتي بود اهل بيت نبي(ع)[36]
مر اين كشتي را ناخدايي علي(ع)
اگر كشتي نوح جاري درآب[37]
به اذن محمد چو سنگي بر آب[38]
به كشتي سلامت اگر رفت نوح(ع)
به تار ضعيفي بود رَوح رُوح[39]
پذيرفت از نوح گر "لاتَذَر"[40]
ز نفرين او جاري خُسر و ضَرَر
به رحمت پذيرد ز خير الامم
رسولُ النعم لارسولُ النقم
- هود(ع)
اگر قوم عادش به باد خزان[41]
به سودايش آورد و محو از جهان
به احزاب، منصور او مصطفي
به ريح و ملايك، جنود خدا
- صالح(ع)
اگر صالحش ناقه اعجاز بود
برون آمد و عجز مردم نمود
محمد(ص) به اعجاز مردي نمود
برون آمد از كوه و حيرت فزود
اگر ناقه را تيغ دشمن فتاد
زآلش چه بر نيزهها سر نهاد
- ابراهيم(ع)
اگر او خليل است احمد(ع) حبيب
هويدا بود فرق نزد لبيب
خليل ار طلب كرد سير از خدا[42]
به "اسري"[43] خبر آمد از مصطفي
لسانش به حسبي در آن آتش است
حبيب مر حبيبش ندا "حَسْبك"[44] است
"لسانٍ صدقٍ"[45] اگر در دعا
‹رفعنا لك ذكرك"[46] است مصطفي
سؤال خليل از مناسك گر است[47]
حبيبش به اسرا بديد آنچه هست[48]
خليلش قسم خورد و "تاللَّه"[49] راند
"لَعَمرُك"[50] مدالي مر احمد بماند
مقام خليلش اگر قبله شد[51]
"لكم في رسولِ اللَّه"[52] اسوه شد
چنان اسوهاي كز سخاوت، عتاب
"و لاتَبْسط"[53] آمد ز ربّش خطاب
اگر بخل بر رزق اعدا نمود[54]
بهآن"وَرزُقْاَهلَه"[55] حبيبش ستود
"لقداصطفيناه"[56] آمد اگر
به آن ابتلا رفت تاجش به سر[57]
ولي مصطفي(ص) قبل هر ابتلاء
بود صفوة اللَّه، رسول خدا(ص)[58]
بهجاي پسر، ذبح شاتي اگر
به صد ناقه آمد بهجاي پدر[59]
اگر حرّ آتش بر او بيثمر[60]
سمّ خيبريّه[61] شدش بياثر
به تسخير او آتش آخرت
همه خاضع و خاشع در گهت
اطاعت خدا را به ذبح پسر
به ذرّيه ار لاتُعدّ شد ثمر
پيمبر(ص)[62] پَسِ خونِ جاري به رُود
بديد كوثري[63] كز خدا مژده بود
كه خود يك پديدار از طيف نور
ذراري پراكنده نزديك و دور
خداوند به عزت نگهدارشان
به لطف و كرم حق بود يارشان
خليل ار برافراشت آن كعبه را[64]
بود رفعتش مر رضاي خدا
به كعبه كند احمدش را رضا[65]
ز اقصي چو گرداند، خيرالوري
طهارت[66] اگر باشد اندر دعا
مطهّر بوند جمله اهل كسا[67]
- يعقوب(ع)
گر اسباط يعقوب اثناعشر
دوازده وصي جاي خيرالبشر
بود مريم بنت عمران گرش
شود فاطمه دختر و مادرش[68]
كجا ديده بيند به جمع زنان
به كرنش برش از زمين و زمان
چو آن گوهر پاك، بنت النبي
چه كس لايق همسري چون علي
فراقش اگر نور چشمان برد
به دوري يوسف صبوري كند
ز مرگ پسر، ظلم اعداي دين
اسارت، شهادت، به سقط جنين
نديده است محنت كسي اينچنين
عيان ديد و كوشيد در راه دين
نه يعقوب و ايّوب نه پيغمبري
نه از اوليا و نه در قصّهاي
كسي چونمحمد(ص) ، علي(ع) از مِحن
نديد آنچه آمد زجور فِتَنْ
- يوسف(ع)
جمال ار خدا داد مر يوسفش
زليخا ربود آن جمالش رخش
ملاحت[69] به احمد چنان جاي شد
خجل دربرش چرخ ميناي شد
به حبس و فراق و به عصيان، به چاه
اگر صبر مركوب يوسف به راه
به غربت، به فرقت، به شعب و به غار
بسي رنج برد و همي پايدار
- موسي(ع)
اگر دست موسي شود چون قمر[70]
دو و دَه برون چشمه گر ز آن حجر[71]
اگر بحر[72] بشكافد او با عصا
به تيه آن ستون گر شدش رهنما
زنور محمد به جنب يمين
به وقت جلوس امام المبين
ز سبّابه نوري تشعشع كنان
به از ماه و خورشيد در آسمان
به اعجاز، تير كمان در چهي
دوازده چشمه برآرد همي
نه تنها به يوم الميضاه[73] ز چاه
كه اعجب اصابع اگر چشمهگاه
بود نور عرجون و نور عصا
دو اعجاز روشنگر مصطفي(ص)
ز وادي خزان[74] آيدت در خبر
چو درياي موسي شدش در ممرّ[75]
اگر منّ و سلوي بود اكلشان
زآن "تسع آيات"[76] آيد نشان
غنائم حلالست بر مصطفي(ص)
چو آن نُه بود مر رسول خدا(ص)
جَراد و دَم و قُمَّل و جِرذان
زنفرين رعلا و ذكوانيان[77]
اگر شرح صدر[78] خواهد او از خدا
"اَلَم نَشرَح"[79] آمد بر مصطفي
اگر همچو هارون وصيي بود
كه را چون علي(ع) در وزارت شود
دو قسمت كند بحر گر با عصا[80]
بُدش انشقاق القمر در سما
وَ إن كَلَّم اللَّهُ موسي علي
جبَل طورِ سيناء بيوم الندا
و مِن قاب قوسَين لمّا دَنا
فَناجي محمّد بقرب نجا
عَلي الارض إن إرتقي في النَّهار
ففي الليل مِعْرَجهُ دُون انتظار[81]
و هل مَن ناداهُ ربُّنا
كمن ناجاه فَوقَ السما
- داود(ع)
اگر نغمه آموخت آواز او
اگر بلبلان رقصپرداز او
حلاوت[82] چنان در بيانش نمود
به قرآن خود عقلها ميربود
هزاران[83] اگر تيرداران او
خداي محمد(ص) نگهبان او[84]
گر آهن به دستان او نرم بود[85]
دل احمدش را به نرمي گشود[86]
و في حَولِ داود إن سَبَّحت
طيور الهوا و الجبالْ أوّبَت
صِغار الحِصي في كفِّ النبّي
يُسَبِّحْنَ للَّه بصوتٍ جَلي
اگر آن "شَدَدْنا مُلكه"بُدش[87]
رسالت به نسخ شرايع شدش
- سليمان(ع)
اگر مركبش باد و منزل چو قَصر
به صبحش مَهي راه بود و به عصر[88]
اگر منطق الطير دادش خدا
اگر در برش جنّ و شيطان دوتا
محمّد(ص) براقي بدش تيز پا
ففي خُطوةٍ مَدّ عين طَوَي
و فِي الحُمَّرَة[89]، اليه شكَت
وَ في الجِنّ "قُل أوحي"[90] نُزِّلت
سليمان اگر جنّ به فرمان كشيد
به عصيانشان آرزوها دريد
محمد به رغبت برش آمدند
سخن را شنيدند و مُسلم شدند[91]
اگر ربِّ هَب لي مُلكاً[92] بگفت
محمد(ص) دل از هرچه غيرش بسُفت
كليد خزائن، كنوز زمين
كند رَدّ همه دلبر نازنين
شفاعت خدا داد و كوثر بهجاي
به محمود جايي نشاندش خداي[93]
فَشَتّانَ بينَ مَن يَسألْ
وَمَن يُعطي فَلا يَقبَلْ
- يحيي(ع)
و ان كانَ قد أُوتي يَحيي
مِنَ اللَّه حكماً بوقتِ الصِّبا[94]
ففي الجاهليّه اَتي مصطفي(ص)
و ما كانَ يَحيي بيومٍ كذا
- عيسي(ع)
وان كانَ قَد ابرءَ سُوئَهم[95]
بإذن إلاله و أَحيي لَهم
كعيسي(ع) مُحمّد(ص) خَير الوري
فإبراءُ، إحيائُهُ قَد فَشا
* * *
شكور[96] نوح و ابراهيمش[97] حليم
كليم بنده آن رَؤوفٌ رحيم
به شوقش[98] شعيب و"بقلبسليم"[99]
خليل و مناجات[100]، موسي كليم
به حُبَّ "قاب قوسين لمّا دنا"
"رؤوفٌ رحيم"[101] خواند او را خدا
"لعَمرُك"قسم خورده پروردگار
ز فرط محبّت به آن رستگار
ز حبّ حبيبي كه ربّش ستود
به "لَولاك"[102] خود شأن احمد نمود
چو او كس نياورد صاحب نفس
كه گيتي مادر عقيم است و بس
كجا چون مني آرد از ذَين او
كه مدح همه نيست جز شَين او
به عرفان او كس نيابد رهي
كه بشناسدش جز خدا و علي؟
كجا دست يازد به لعل نگار
به كفچه كه يابد تمام بحار
ز اوصاف بيحَدّ شاه عريف
چهارده و شانزده به وقت خريف[103]
كند مدح او طامعي در ثواب
مجوّز ز قرآن به"حسنُ مَأب"[104]
بود مدح پيغمبران و رُسُل
همه در يكي راه يابي سُبُل
چو قطبي به انجم درون سَما
كلامم زبالا و ما در ثريٰ
هر آنچه بيامد همه مدح و بس
خطا نيرود درز پندار كس[105]
به درگاه خاتم خيرالأنام
قبول و شفاعت بود در مرام
أُقَدِّم أماديحك يا رسول
اليك جَدّا و أرجوا القبول
به لطفش اگر ذرهّاي در نظر
"جواهر" گذارد، عَلَم در سَمَر
[1] . بحارالانوار، ج 52، ص 154.
[2] . پادشه خوبان، سيد عباس موسوي مطلق، ص 131، به نقل از روح مجرد (ص 484، چ سوم).
[3] . الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، شيخ مفيد، ج 2، ص 379، مؤسسة آل البيت.
[4] . وسائل الشيعة، شيخ حر عاملي، ج 7، ص 27، ح 8615.
[5] . بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، ص 73، منشورات اعلمي، تهران.
[6] . بحار الانوار، ج 68، ص 101.
[7] . ر.ك: همان، ج 27، ص 176 و... .
[8] . نحل، 128.
[9] . بقره، 194.
[10] . ر.ك: بحار الانوار، ج 70، ص 97؛ امالي صدوق، ج1، ص625-626، انتشارات كتابخانه اسلامي.
[11] . ر.ك: بحارالانوار، ج 78، ص 182 و ج 71، ص 179؛ همچنين ر.ك: همان، ج 70، ص 309 و ج 68، ص 178 و... .
[12] . بحارالانوار، ج 52، ص 154.
[13] . پادشه خوبان، سيد عباس موسوي مطلق، ص 131، به نقل از روح مجرد (ص 484، چ سوم).
[14] . الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، شيخ مفيد، ج 2، ص 379، مؤسسة آل البيت.
[15] . وسائل الشيعة، شيخ حر عاملي، ج 7، ص 27، ح 8615.
[16] . بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، ص 73، منشورات اعلمي، تهران.
[17] . بحار الانوار، ج 68، ص 101.
[18] . ر.ك: همان، ج 27، ص 176 و... .
[19] . نحل، 128.
[20] . بقره، 194.
[21] . ر.ك: بحار الانوار، ج 70، ص 97؛ امالي صدوق، ج1، ص625-626، انتشارات كتابخانه اسلامي.
[22] . ر.ك: بحارالانوار، ج 78، ص 182 و ج 71، ص 179؛ همچنين ر.ك: همان، ج 70، ص 309 و ج 68، ص 178 و... .
[23] . "و اذ قلنا للملائكة اسجدوا الآدم"... بقره، 34 .
[24] . "ان اللَّه و ملائكته يصلون علي النّبي"...احزاب، 56.
[25] . "يا ايّها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما"...احزاب، 56.
[26] . "انّ اللَّه خلقني من نور و خلق النور قبل آدم بالفي الف سنه". بحار الانوار ، ج 16، ص 402.
[27] . "كنت نبياً و آدم- عليه السلام- منخول في طينته". بحار الانوار ، ج 16.
[28] . "و علّم ادم الاسماء..." بقره، 31.
[29] . بقره، 32.
[30] . "قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا..." اسرا، 88.
[31] . "قاب قوسين أو أدني..." نجم،53
[32] . بقره،37.
[33] . "ورَفعناهُ مكاناً علياً" مريم،57.
[34] . شرح، 4.
[35] . "فاحوي الي عبده ما أَوحي" النجم،10.
[36] . "مثل اهلبيتي كسفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق".
[37] . "انا لمّا طغا الماء حملناكم في الجارية". الحاقه،1.
[38] . يكي از معجزات حضرت به درخواست مكرمة ابن ابيجهل.
[39] . تار عنكبوت در غار حرا.
[40] . "لاتذر علي الارض". نوح، 26.
[41] . "في عادٍ اذا ارسلنا عليهم الريح العقيم" الذاريات،1.
[42] . "إني ذاهِبٌ الي ربّي" الصافات،99.
[43] . "اسري بعبده ليلاً..."(اسراء،1) فهو المطلوب من اللَّه تعالي.
[44] . "يا ايّها النبي حسبك اللَّه". انفال،64.
[45] . "اجعل لي لسانٍ صدقٍ". الشعراء،84.
[46] . الشرح،4.
[47] . "و ارنا مناسكنا" بقره، 128.
[48] . "لنريَه..." اسراء،1.
[49] . "تا اللَّه لاكيدنّ اصنامكم..."الاسراء،29
[50] . "لعمرك انهم..." الحجر،72.
[51] . "واتخذوا من مقام ابراهيم..."بقره، 125.
[52] . احزاب،21.
[53] . "ولاتبسطها كلّ البسط" الاسراء،9.
[54] . "وارزق اهله من الثمرات" بقره،26.
[55] . بقره،126.
[56] . بقره،130.
[57] . "واذا ابتلي ابراهيم ربه كلمات..." بقره،124.
[58] . "اللَّه يصطفي" الحج، 75.
[59] . داستان پدر حضرت محمد- صلی الله علیه و آله. بعضي از محققين در صحّت اين قضيه ترديد نموده و در ردّآن دلائلي ارائه کردهاند.
[60] . "برداً و سلاماً" الانبياء،21.
[61] . نام زني است كه حضرت را مسموم كرد.
[62] . قيام عاشورا.
[63] . "انا اعطيناك الكوثر".
[64] . "واذا يرفع ابراهيم القواعد من البيت..." بقره،127.
[65] . "فلنولينّك قبلةً ترضاها" بقره،144.
[66] . "واجنبي و بني أن نعبد الاصنام". ابراهيم،35.
[67] . "انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً" احزاب، 33.
[68] . ام ابيها.
[69] . قال رسول اللَّه(ص): "كان يوسف عليهالسلام احسن و لكنّني املح".
[70] . "اسلك يدك في جيبك تخرج بيضاء". قصص،32.
[71] . "فانفجرت منه اثناعشره عيناً" بقره،60.
[72] . درياي احمر و يا رود نيل.
[73] . پیامبر(ص) در جنگ حدیبیه تیرشان را در درون چاهی خشک قرار دادند و به برکت وجود ایشان آب فراوانی حاصل شد. ر.ک: بحار الانوار، ج 17، 286.
[74] . يا "خزاز".
[75] . به روايت انس.
[76] . "و لقد اتينا موسي تسع آيات بينات". الاسراء،107. قال ابن عباس و الضحاك: "اليد، و العصا و الحجر و البحر و الطوفان و الجراد [=ملخ] و القمل [= شپش] و الضفادع [= قورباغه] و الدم [= خون]".
[77] . دو قبيلهاي كه مورد نفرين پيامبر اكرم قرار گرفتند. در ذیل هر يك از موارد ذکر شده (جراد و دم...) حكايت و معجزهاي شگفت وجود دارد.
[78] "رب اشرح لي صدري" طه، 25.
[79] . الشرح، 1.
[80] "فاضرب بعصاك البحر" الشعراء،63.
[81] . زیرا حضرت موسي چهل روز به انتظار نشست.
[82] . "و اذا سمعوا ما انزل..."المائده،83.
[83] . سي هزار سرباز.
[84] . "و اللَّه يعصمك من الناس" المائده، 67 .
[85] . "و النّا له الحديد" سبأ،10.
[86] . "فبما رحمة من اللَّه لِنْتَ لهم". آل عمران،159.
[87] . ص،20.
[88] . "غُدُوّها شهر و رَواحها شهر" سبأ،12.
[89] . حُمّرة : نوعي پرنده مثل گنجشك.
[90] . جن.،1
[91] . "و اذا صرفنا اليك نفراً من الجن" الاحقاف،29.
[92] . "قال رب اغفرلي وهب لي ملكا". ص، 35
[93] . "عسي ان يبعثك ربك مقام محموداً". الاسراء،79
[94] . "وآتيناه الحكم صبيّاً" مريم،12.
[95] . "و ابري الاكمه و الأبرص" آلعمران،49.
[96] . "انه كان عبداً شكوراً" الاسراء،3.
[97] . "ان ابراهيم لحليم" هود،75.
[98] . مقام الشوق.
[99] . مقام السلام "اذا جاء ربه بقلب سليم" الصافات،84
[100] . "و قربناه نجيا". مريم،52
[101] . "و بالمؤمنين رؤوف رحيم" التوبه،128
[102] . "لولاك لما خلقت الافلاك"...
[103] . پاييز 1416.
[104] . به سبب ترديد در شروع اين منظومه به قرآن استخاره نمودم، آيه شريف "الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حُسُن مَأب" آمد و الحمد للَّه.
[105] . اين چند بيت در رفع توهّمي است كه ممكن است براي كسي پيش آيد و آن اين است كه اين منظومه، خداي نكرده، نوعي كوتاهي در حق بقيه انبيا است، در حالي كه اين چنين نيست، اگرچه ممكن است بعضي موارد از راه تسامح باشد، لیكن چنانكه گفتيم، گویي مقايسه ستارگان آسمان است با يكديگر؛ مانند اين كه بگویيم اين ستاره پر نورتر است و اين به هيچ وجه تضعيف ديگران نيست؛ زيرا همه آنان داراي كمالاتي ميباشند كه بشر معمولي فاقد آن است. صلوات اللَّه و سلامه علي جميع الانبياء و المرسلين و رحمة اللَّه و بركاته.
انس با قرآن؛ نشانه ها و آثار
بسم الله الرحمن الرحیم
