شرح دعای ندبه 6
- وَ اِياهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادِبُونَ
- و ناله كنندگان ناله سر دهند،
- وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ[1] الدُّمُوعُ
- و براي مانند ايشان بايد اشكها بريزند،
- وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ
- و فرياد كنندگان [از اندوه] به فرياد آيند،
- وَ يَضِجَّ الضّاجُّونَ
- و شيون كنندگان شيون سر دهند،
- وَ يَعِجَّ الْعاجُّوَنَ
- و خروشندگان به خروش آيند.
- اَيْنَ الْحَسِنُ اَينَ الْحُسَينُ؟
- كجاست [امام] حسن؟ كجاست [امام] حسين؟
- اَينَ اَبْناءُ الْحُسَينِ؟
- كجايند فرزندان امام حسين- عليه السلام؟
- صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ
- شايستهاي در پس شايستهاي ديگر و راستگويي از پي راستگويي ديگر.
از اين جا به بعد دعا انقلابي روحي را در دعا كننده به نمايش ميگذارد كه كاملاً حس ميشود. دعا در عين به وجود آوردن روحي لطيف و متأثر از غم دوري اهل بيت - عليهم السلام- مناقب آنان را بر ميشمارد تا اين روحيه بسيار عالي را عمق بخشد و پايدارتر كند.
- اَينَ السَّبيلُ بَعْدَ السَّبيلِ؟
- كجايست راههاي پي در پي [كه به سوي خدا رهنمون ميشوند]؟
در تفسير صافي در تفسير آيه 108 سوره يوسف (قُل هذِهِ سَبيلي اَدعوا اِلَي اللَّهِ عَلي بَصيرَةٍ اَنا و مَنِ اتَّبَعَني؛ بگو: اين راه من است كه از روي بصيرت، مردم را به سوي خدا دعوت ميكنم.) آمده است كه امام باقر- علیه السلام- فرمود: اين آيه در شأن رسول خدا و اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او - صلوات الله عليهم اجمعين - است.
- اَينَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ؟
- كجايند برگزيدگاني كه از پي هماند؟
- اَينَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ؟
- كجايند خورشيدهاي تابان؟
- اَينَ الْأَقْمارُ الْمُنيرَةُ؟
- كجايند ماههاي فروزان؟
- اَينَ الْأَ نْجُمُ الزّاهِرَةُ؟
- كجايند ستارگان درخشان؟
آنان بسان خورشيد، گرما بخش و حيات بخش زندگياند و بسان ماه در دل تاريكيها آرامش را به ارمغان ميآورند و بسان ستارگان، راهنمايان رهروان برهوت دنيايند: "وعَلاماتٍ وبِالنَّجمِ هُم يهتَدون"(نحل،16) از جابر بن عبدالله انصاري نقل است كه روزي پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله- پس از نماز صبح، روي به ما كرد و فرمود: "اي مردم، كسي كه خورشيد را از دست داد، بايد به ماه تمسك جويد و كسي كه ماه را از دست داد، بايد از دو ستاره فرقدان [دو ستاره روشن قطبي] بهره گيرد." جابر گويد: من و ابوايوب انصاري از جا برخاستيم و انس بن مالك هم با ما بود، عرض كرديم، يا رسول الله، "خورشيد" كيست؟ فرمود: من هستم. خداوند متعال ما را كه آفريد، همچون ستاره درخشنده آسمان قرارداد كه چون ستارهاي غروب كند، ستاره ديگر طلوع مينمايد؛ پس من به منزله خورشيدم، وقتي از ميان شما بروم، بايد از ماه بهرهمند شويد. عرض كرديم "ماه" كيست؟ فرمود: "برادرم و وصّي و ياور و ادا كننده دِيْنم و پدر اولادم و جانشين من از ميان اهل بيتم، علي است." عرض كرديم: فرقدان كيانند؟ فرمود: "حسن و حسين؛ سپس فرمود: اينها و فاطمه كه ستاره درخشنده زهره است، عترت اهل بيت مناند و از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد گردند."[2]
- اَينَ اَعْلامُ الدِّينِ؟
- كجايند نشانههاي دين؟
"اعلام" جمع عَلَم به معناي نشانه است.
- وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟
- و استوانههاي علم؟
قواعد جمع "قاعده" به معناي پايه، استوانه و اساس است. براي آگاهي بيشتر از دانش و آگاهيهاي آن بزرگواران ميتوانيد به جلد 26 بحار الانوار مراجعه نماييد.
- اَينَ بَقِيةُ اللَّهِ الَّتي لاتَخْلوُا مِنَ الْعِتْرَةِ الهادِیةِ؟
- كجايست "بقية الله" كه از [خاندان پاك پيامبر– صلي الله عليه وآله- و] عترت هدایتگر است؟
"بقية الله" يكي از القاب حضرت مهدي(عج) است. در آيه 86 سوره هود ميخوانيم: "بَقِية اللَّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنينَ" در روايتي از امام باقر- علیه السلام- آمده است: "نخستين سخني كه قائم- علیه السلام- پس از قيام خود ميگويد، اين آيه است: "بَقِية اللَّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنينَ" آن گاه ميفرمايد: من بقية الله و حجت و خليفه او در ميان شما هستم؛ سپس هيچ كس بر او سلام نميكند جز اينكه ميگويد: "السلام عليك يا بقية الله في ارضه" (تفسير صافي، ذيل آيه).
نكته: گفتني است معناي ظاهري بقية الله در آيه ياد شده (هود، 86) غير آن چيزي است كه بيان شد، و تفسير بقية الله به حضرت مهدي (عج) از جمله معاني باطني آيه است.[3]
- اَينَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟
- كجاست او كه آماده بر كندن ريشه ظالمان است؟
"دابر" به معناي ريشه و اصل است و ريشه كن شدن ظلم در دوران آن حضرت به قدري وسيع و همه جانبه ميباشد كه بر اساس روايات، گوسفند از گرگ و گاو از شير و انسان از مار گزنده در امان است؛ البته احتمال دارد مراد از گوسفند و گرگ و مانند اينها كنايه از انسانهاي گرگ صفت باشد؛ يعني در زمان آن حضرت بر اساس طبيعت دنيا انسانهاي پليد و گرگ صفت وجود خواهند داشت، هر چند اندك، ولي قوانين حاكم و مسئولان آن چنان در مسير عدالت قرار ميگيرند كه انسان گرگ صفت توان آزار رساندن به ديگران را نخواهد داشت و در هر صورت، بر اساس وعده الهي كه در آيات قرآن و روايات انعكاس يافته، عدالت به تمام معنا تا آنجا كه امكان تحقق در اين دنيا را دارد، در زمان آن حضرت تحقق خواهد يافت.
- اَينَ الْمُنْتَظَرُ لِاِقامَةِ الْاَمْتِ وَ الْعِوَجِ؟
- كجاست او كه انتظارش را ميكشند تا ناراستيها و كژيها را راست نمايد؟
در اين قسمت دعا چند نكته وجود دارد:
1. "منتظَر" اسم مفعول به معناي "انتظار كشيده شده" است و هر چند ظاهر آن افراد مؤمني را در بر ميگيرد كه به آن حضرت و وظايف الهياش در اجراي عدالت معرفت دارند، در معناي وسيع آن همه مردمان را از هر دين و مسلكي كه باشند، شامل ميشود، و در اين جا بايد به دو نكته توجه داشت: نخست اينكه مسئله مهدويت و مصلح جهاني فراگير است و بيشتر آيينها و مذاهب از اسلام و مسيحيت و يهود و زرتشت و بودا و جز اينها به نوعي به آن معتقدند و اختلافشان در مصداق و چگونگی تحقق است و دوم اينكه در روايات آمده است: در زمان ظهور "ظلم" (و نه ظالم چنانكه بسياري با بيتوجهي اين دو را يكي ميپندارند.) گسترش فراواني مييابد و همه جا را فرا ميگيرد (كماملئت ظلماً وجوراً) و مظلوماني كه دستشان از همه جا كوتاه است، به اميد ظهور منجي عالم به انتظار مينشينند.
2. نكته دوم در اين قسمت از دعا معناي "امت" و "عوج" است. اين دو واژه در آيه 107 سوره طه چنين آمده است: "لاتَري فيها عِوَجًا ولا اَمتا" اين آيه به روز قيامت اشاره دارد. در دو آيه قبل آمده است: "و از تو درباره كوهها ميپرسند، بگو پروردگاررم آنها را [متلاشي كرده] بر باد ميدهد؛ سپس زمين را صاف و هموار و بيآب و گياه رها ميسازد، بهگونهاي كه در آن هيچ پستي [عوج] و بلندي [امت] نميبيني." بنابراين، احوال دنيا در زمان ظهور از جهتهاي گوناگوني مانند اختلاف طبقاتي بسان پستي و بلنديهاي روز زمين بسيار ناهموار است؛ در كنار كساني كه از انبوهي ثروت و امكانات مادي برخوردارند، كساني زندگي ميكنند كه به نان شبشان نيازمندند و امام زمان (عج) اين وضع نابسامان را از بين ميبرد و اختلافات طبقاتي را با تقسيم عادلانه و صحيح (و نه مساوي) ثروت بين افراد جامعه به هم نزديك ميكند، آن گونه كه هيچ نيازمندي پيدا نشود.
- اَينَ الْمُرْتَجیٰ لِاِزالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوانِ؟
- كجاست مايه اميد براي از بين بردن ستم و تجاوز؟
- اَينَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرائِضِ وَ السُّنَنِ؟
- كجاست آن كسي كه براي احياي فريضهها و سنتها در نظر گرفته شده است؟
متأسفانه پس از رحلت رسول خدا- صلي الله عليه وآله- بسيار از سنتهاي آن حضرت دستخوش تغيير و تبديل شد و جز مذهب اهل بيت- عليهم السلام- (شيعه اماميه اثناعشري) كه از سوي رهبران الهي و برخوردار از علم لدّني رهبري و سرپرستي ميشد، راههاي ديگر همگي گرفتار تحريفهاي فراوان شدند. حديثهاي ذيل كه از اهل سنت روايات شده، به خوبي نمايانگر اين موضوع است.
در صحيح بخاري - نخستين كتاب معتبر و مهم پس از قرآن نزد اهل سنت - از انس بن مالك - از راويان اهل سنت – نقل شده است كه گفت: "هيچيك از احكام شريعت را نميشناسم كه بدون تغيير باقي مانده باشد به جز نماز و اين نماز هم ضايع شده است."[4]
باز در همان كتاب از براء بن عازب نقل شده است: "ما پس از پيامبر- صلي الله عليه وآله- چه كارها كه كرديم و چه انحرافها كهدر دين به وجود آورديم!"[5]
نيز در همان منبع از ابوالدرداء آمده است: "به خدا سوگند! اثري از سنّت پيامبر- صلي الله عليه وآله- را نمييابم جز اينكه نماز را به جماعت به پا ميدارند!"[6]
در همان كتاب، درباره عاقبت بدعت انديشان آمده است: ابو سعيد خُدري از اصحاب رسول خدا- صلي الله عليه وآله- ميگويد: پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله - فرمود: "...[روز قيامت] گفته ميشود: تو نميداني كه پس از وفاتت چه بدعتها در دين گذاشتند، آنگاه من ميگويم: دور باد! دور باد! آنان كه پس از من در دين تغيير ايجاد كرده و بدعت نهادند."[7]
اما شيعيان كه زمام خود را به دست اهل بيت- عليهم السلام- سپردهاند، ايمن از هر گونه دغدغه، از گرداب ويرانگر و فتنههاي جانسوز به سلامت ميگذرند و به سر مقصد مطلوب گام مينهند.
- اَينَ الْمُتَخَيَّرُ[8] لِاِعادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّريعَةِ؟
- كجاست آن برگزيده براي بازگرداندن دين و شريعت؟
مراد از "ملّت" در اين قسمت از دعا آيين است. در آيه 130سوره بقره ميخوانيم: "و مَن يرغَبُ عَن مِّلَّةِ اِبرهيمَ اِلّا مَن سَفِهَ نَفسَهُ...؛ چه كسي جز افراد سفيه و نادان از آيين ابراهيم روي ميگرداند؟!... ."
در آيه 78 سوره حج نيز آمده است: "در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نماييد؛ او شما را برگزيد و در دين، وظيفه سنگين و شاقي بر شما نگذارد؛ اين همان آيين پدر شما ابراهيم است. او [خدا] شما را از پيش [در كتب پيشين ] و در اين [قرآن] مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم؛ بنابراين، نمار را بر پا داريد و زكات بدهيد و به خدا تمسك جوييد كه او مولا و سرپرست شماست؛ چه مولاي خوب و چه يار و ياور شايستهاي!"
از اين دو آيه استفاده ميشود كه آيين پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله- در راستاي آيين حضرت ابراهيم- علیه السلام- است و اساساً بايد دانست كه دين از يك ديدگاه به دو بخش تقسيم ميشود: اصول و فروغ. همه اديان از آدم تا خاتم يكي است و آنچه فرق ميكند و با تكامل فكر و انديشه انسان كاملتر شده است، شريعت است؛ البته شماري از احكام شريعت اسلام در شريعتهاي سابق نيز بوده، هر چند در ظاهر اختلافهايي داشته است. روزه، نماز، حجاب و بسياري ديگر از جمله آنهاست.
نكته ديگر اينكه تأكيد قرآن بر حضرت ابراهيم- علیه السلام- از ديدگاه روانشناسي و جامعهشناسي اهميت فراواني دارد؛ زيرا اولاً: عربهاي ساكن در مكه عدنانياند؛ يعني از نسل حضرت اسماعيلاند و حضرت ابراهيم پدر آنها به شمار ميرود. آنها نيز خود به اين مسئله افتخار ميكردند و خود را ابراهيمي ميدانستند، هر چند در اعتقاداتشان دچار انحراف شده بودند، و از سوي ديگر، يهوديان و مسيحيان نيز به حضرت ابراهيم اعتراف داشتند و انگيزه همراهي آنان با آيين ابراهيم- علیه السلام- كه در قالب جديد اسلام ظهور كرده بود، بيشتر مينمود تا اينكه بخواهند به آيين كاملاً نوظهور گرايش نشان دهند.
خلاصه اينكه حضرت مهدي (عج) آيين ملت حنيف و پاك حضرت ابراهيم- علیه السلام- را كه در قالبي نو به دست پر بركت پيامبر خاتم- صلي الله عليه وآله- مطرح شد و تغييرات و تكامل لازم را يافت، در جهان بر پا ميكند.
شريعت
شريعت از نظر لغوي به مسيري گفته ميشود كه براي دستيابي به آب به كار ميرود. معمولاً در گذشته رودخانههايي كه آب آنها از سطح زمين پايينتر بوده، براي دست يافتن به آب، مسيرهايي كنار آن حفر ميكردند كه به مردم و كاروانها امكان ميداده خودشان و چهارپايانشان از آب آن استفاده كنند. شريعه فرات نيز اين چنين بوده است. در هر صورت، اين معنا به صورت استعاري در استعمال اين واژه به جاي مذهب و آيين عبادي به كار ميرود و مقصود از شريعت اسلام راهي است كه انسان را به معرفت زلال الهي و كمال انساني ميرساند.
- اَينَ الْمُؤَمَّلُ لِاِحْياءِ الْكِتابِ وَ حُدُودِهِ؟
- كجاست او كه براي زنده كردن كتاب [خدا] و حدودش به او دل بستهاند.
متأسفانه، در دوره غيبت، قرآن پيش از پيش مهجور واقع شده است. بسياري به خواندن آن مداومت دارند، ولي به معارف آن پايبند نيستند؛ بسياري به جاي توجه به معاني و معارف قرآن، همت خود را صرف چگونه خواندن ميكنند؛ البته زيبا خواندن نيز مهم است، به شرطي كه در كنار فهم معارف قرآن باشد و نه خالي از آن؛ بسياري نيز اساساً قرآن را بوسيده و بر طاقچه گذاشتهاند! تازه اين حال و روز مومنان و خوبان است، بدان را كه اساساً جاي پرسش نيست. در سطح فرا فردي نيز احكام و معارف قرآن مهجور و متروك است. احكام و حدود آن، چنانكه بايد، اجرا نميشود و يا توان اجراي آنها نيست و همه اين مشكلات با ظهور و استقرار حكومت حق پايان مييابد و ظلم و كاستي جاي خود را به عدل خواهد داد.
پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- فرمودند: "سيأتي زمان علي امتي لايبقي من القرآن الا رسمه؛ زماني بر امت من خواهدآمد كه از قرآن جز ظاهر آن باقي نميماند." اميد كه به لطف خداي متعال و اهل بيت عصمت و طهارت- عليهم السلام- ما جزو كساني كه در مهجور گذاشتن قرآن شريكاند، نباشيم، بلكه در زمره كساني قرار گيريم كه در رفع مهجوريت قرآن ميكوشند.
- اَينَ مُحْيي مَعالِمِ الدِّينِ وَ اَهْلِهِ؟
- كجاست حياتبخش معالم و نشانههاي دين و اهل آن؟
"معالم" جمع "معلم" و در اينجا به معناي نشانههاي دين (احكام، ارزشها، اوامر و نواهي دين) است. در زمان ظهور آثار دين و دينورزي جزو كمالات به شمار ميرود و مردم به جاي مسابقه گذاشتن در امور گذراي دنيوي و مادي و فاصله گرفتن از دين، به مسابقه براي دست يافتن به كمالات انساني روي ميآورند و مصداق اين آيه شريف ميشوند كه "..وفي ذلِكَ فَليتَنافَسِ المُتَنفِسون؛ و در اينها[نعمتهاي بهشتي] رقابت كنندگان بايد رقابت كنند." (مطففين،26)
- اَينَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدينَ؟
- كجاست در هم شكننده كيان متجاوزان و ستمگران؟
چه ديدني است آن روز كه متجاوزان و استثمارگران جهان به يوق بندگي در آيند و دنيا از وحشت كيان دروغين و عِدّه و عُدّههاي پوشالي آنها رهايي يابد و چه زيباست ديدن در هم فروريختن اعتبار ستمگران؛ چنان كه اين روزها براي اسرائيل نگونبخت به دست پر قدرت رزمندگان با صلابت مقاومت لبنان رخ داد؛ اميد كه آن روز هر چه زودتر فرا رسد.
- اَينَ هادِمُ اَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفاقِ؟
- كجاست ويران كننده پايگاههاي شرك و نفاق؟
مراد از پايگاههاي شرك و نفاق اعم از سازمانها و مؤسساتي است كه براي رونق شرك شكل گرفتهاند، و هر گونه مجتمع و ساختماني را كه در خدمت شرك و نفاق باشد، شامل است، حتي اگر مسجدي باشد که در ظاهر براي عبادت بنا شده باشد. در روايت است كه حضرت پس از قيام، چهار مسجد را در كوفه خراب ميكند، درست مانند جد بزرگوارش – پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- كه پس از بازگشت از سفر تبوك، به دستور خدا و با هدايت او مسجد ضرار را كه در خدمت نيات پليد منافقان و براي همين منظور ساخته شده بود، ويران كرد. بنابراين، مردم نبايد در ارزشگذاري پايگاهها، به ظواهر آنها بسنده كنند، بلكه بايد به گردانندگان و بانيان و اهداف آنها نيز بينديشند و براي مثال، اگر منافقان و يا دشمنان اسلام شبكهاي مختص قرآن و آموزههاي اخلاقي تأسيس كردند و يا بخشي از زمان و امكانات رسانهاي خود را به امور نيك اختصاص دادند، چونان كاغذهايي به نام قرآن بر سر نيزههاي آن مكار عرب خواهد بود و بس، و خلاصه اينكه مردم بايد بسيار هشيار باشند. اميد كه پروردگار متعال همگان را از فتنههاي خاموش آخر الزمان محفوظ بدارد.
- اَينَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيانِ وَ الطُّغْيانِ؟
- كجاست براندازنده اهل فسق و گناه و سركشي؟
"مبيد" از ماده باد و بياداً، به معنای نابود كردن و برانداختن است.
در اين قسمت از دعا به سه دسته اشاره شده است: "اهل فسق"، "اهل عصيان" و "اهل طغيان". توجه به اين نكته لازم است كه دعا ميفرمايد: "اهل الفسوق" و نه "فاسقين"؛ يعني كساني كه انجام فسق، گناه و سر كشي و تجاوز گويي جزو ذات آنها شده است.
- فاسقان
فاسقان در آياتي از قرآن بيان شدهاند؛ براي نمونه:
- بقره، 27: "همانهايي كه پيمان خدا را پس از محكم شدنش ميشكنند [با احكام خدا پس از ثبوت آن به نقل و عقل مخالفت ميكنند] و آنچه را خدا به وصل شدنش فرمان داده [مانند رابطه با ارحام و معصومان و دين] قطع ميكنند و در روي زمين به فساد ميپردازند؛ آنهايند كه زيان كارند."
- كساني كه به زنان مؤمن تهمت فساد ميزنند. (ر.ك: نور، 4)
- كساني كه در دل نفاق دارند. (ر.ك: توبه، 67)
در روايتي از امام موسي بن جعفر- عليه السلام- آمده است كه در زمان ظهور حضرت حجت- علیه السلام- هيچ كس به غير دين توحيد منتسب نخواهد بود و همگان به يكتا پرستي و آيين توحيدي اسلام روي خواهند آورد.
- اَينَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَيِّ وَ الشِّقَاقِ[9]؟
- كجاست غرس كننده شاخههاي گمراهي و اختلاف [و دشمني]؟
"غّي" يعني گمراهي و "شقاق" به معناي اختلاف، شكاف و نفاق است كه دشمني و كينه توزي را به ارمغان ميآورد. حضرت پس از ظهور، مردم را متوجه صفات نيكو و اخلاق پسنده ميكند و گمراهي و اختلاف را از ميان برميدارد؛ خواه اختلاف در اصول دين باشد و خواه در فروع دين و يا حتي در مسائل جزئي دنياي ديگر.
- اَينَ طامِسُ آثارِ الزَّيغِ وَ الْأَهْواءِ؟
- كجاست محو كننده آثار گمراهي و هواهاي نفساني؟
"طامس" از "طمس" به معناي محو كننده و "اهواء" جمع "هويٰ " به معناي هواهاي نفساني است.
"آثار زيغ" آثار انديشههاي گمراه است كه در زمانه ما به وفور از انواع داخلي و خارجي و وارداتي و صادراتي همه رقم به چشم ميخورد.
- اَينَ قاطِعُ حَبائِلِ الْكِذْبِ[10] وَ الْاِفْتِراءِ؟
- كجاست قطع كننده رشتههاي دروغ و افترا؟
"كذب" مطلق دروغ است، خواه درباره خود باشد يا ديگري؛ اما "افترا" دروغي است درباره ديگري كه او به آن راضي نباشد؛ بنابراين گر كسي به دروغ بگويد فلاني دانشمند است و وي از اين دروغ راضي باشد، نميتوان اين دروغ را افترا ناميد.
رشتههاي دروغ و افترا كه بسان دامي شخص را در خود گرفتار ميكند، ممكن است به صفات رذيله شخص متصل باشد و امكان دارد از جهاتی به كمبودهاي جامعه باز گردد، و در هر دو صورت، امام- عليه السلام- رشتههايي چنين صفت ناپسند و منكری را قطع ميكند.
- اَينَ مُبيدُ الْعُتاةِ وَ الْمَرَدَةِ؟
- كجاست از بين برنده متجاوزان و سركشان؟
"ميبد" اسم فاعل از ماده "بيد" و به معناي از بين برنده، "العتاة" از ماده "عتو" و به معناي متجاوزان و "مردة" مانند عتاة، جمع و به معناي سركشيها و طغيانهاست.
پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- وقتي پايههاي حكومتش از استحكام لازم برخوردار شد، تبليغ برون مرزي را آغاز كرد و در ادامه، طي ابلاغ آيات ابتدايي سوره برائت، محيط را براي بتپرستان به شدت ناامن گردانيد. همين مسئله باعث شد، بتپرستان به فكر تحقيق درباره اسلام بيفتند و در نتيجه، روند اسلام خواهي شدت گرفت و مردم فوجفوج به اسلام گرويدند: "و رَاَيتَ النّاسَ يدخُلونَ في دينِ اللَّهِ اَفواجا" (نصر،2)
حضرت حجت (عج) نيز با تبليغ دين مبين اسلام و مذهب بر حق شيعه و نشان دادن جلوهايي واقعي از آن و ناامن كردن محيط براي ادامه حيات كافران و منافقان، آنان را به سوي اسلام ناب دعوت ميكند و ريشههاي سركشي و طغيان را از اين راه و استفاده از قوه قهريه برميكند.
- اَينَ مُسْتَأْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وِ التَّضْليلِ وَ الْاِلْحادِ؟
- كجاست ريشه كن كننده دشمنان و جرثومههاي گمراهي و بيدينی؟
حضرت حجت (عج) ريشههاي دشمني با خدا و گمراهي و بي ديني را ميخشكاند. "تضليل" يعني گمراه كردن ديگران و نه گمراهي و يا گمراه شدن؛ به ديگر سخن، حضرت با آنچه امنيت ديني مردم را به خطر افكند، مبارزه ميكند و آنچه بايد از ريشه در آورده شود، منشأهاي فساد است و نه گمراهان؛ زيرا "گمراه" در حقيقت بيمار است و بايد با داروي هدايت علاج شود؛ بله، گمراهي كه بر گمراهي خود اصرار كند و از آلودگيهاي اخلاقي و رفتاري دوري نكند، باعث گمراهي ديگران ميشود و بايد با چنين كسي مبارزه كرد.
- اَينَ مُعِزُّ الْأَوْلِياءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟
- كجاست او كه دوستان را عزّت ميبخشد و دشمنان را به ذلت مينشاند؟
- اینَ جامِعُ الْکَلِمَةِ[11] علَی التَّقْوَیٰ؟
- کجاست او که همگان را بر محور تقوا گرد میآورد؟
"کلمه" که در قرآن نیز به کار رفته است، به معانی گوناگونی به کار رفته است و به نظر میرسد مراد از آن در اینجا مردم با سلایق گوناگون باشد. آن حضرت با محور قرار دادن تقوا، همه سخنان، شعارها، ایدهها و سلایق را کنار هم جمع میکند و تفرقهها را از بین میبرد. در زیارت جامعه میخوانیم: "بکم ... اجتمعت الفرقة و ائتلفت الکلمة" و یا در جایی دیگر آمده است: "بکم انتضمت الکلمة" و نیز در زیارت حضرت میخوانیم: "السلام علیک یا جامع الکلمة علی التقوی"[12]
- اَينَ بابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتيٰ ؟
- كجاست درِ [آستان هدايت] پروردگار كه از آن [به سوي پروردگار] وارد ميشوند؟
در زيارت جامعه ميخوانيم: "و الباب المبتلي به الناس من أتاكم نجا و من لم يأتكم هلك؛ و شما [اهل بيت- عليهم السلام] درگاه امتحان مردم هستيد، هر كس به سراغ شما آيد، نجات مييابد و هر كس نيايد، هلاك ميگردد."
از سوي ديگر، اهل بيت- عليهم السلام- و به ويژه اميرالمؤمنين- علیه السلام- مظهر علم خدايند و هر كس بخواهد به علم الهي دست يابد، ناگزير بايد از راه آنها وارد شود؛ چنان كه پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله- فرمود: "انا مدينة العلم و علي بابها...". مسئله راه بودن آنها به سوي علم و حكمت و هدايت الهي در قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته است. روايات اهل بيت- عليهم السلام- باطن فقره "وَأتوا البُيوتَ مِن اَبوابِها" در آيه 189 سوره بقره را بر اهل بيت- عليهم السلام- تطبيق كردهاند.[13]
- اَينَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذي اِلَيهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ؟
- كجاست آن جلوه خدايي كه اولياي [خدا] به سوي او رو ميكنند؟
"وجه" در لغت به معناي صورت است و چون در نگاه اول صورت هر كس به نظر ميآيد، به اين اعتبار نمود خارجي هر چيز را "صورت" و "وجه" مينامند. جلوهها و مظاهر پروردگار نيز "وجه" ناميده شده است و چون اهلبيت- عليهم السلام- انسانهاي كامل و آراسته به صفات حسناي الهي - البته به اذان پروردگار و در حدي كه براي بشر ممكن است از فيوضات رباني كسب كند - ميباشند، هر يك از آنها "وجه اللّه" ناميده ميشوند؛ همان گونه كه به اعتبار قدرت الهي و نيز علم لدني آنها "يدالله"، "عين الله" و جز اينها هستند.
"وجه" در آيه 88 سوره قصص نيز به كار رفته است: "كُلُّ شَيءٍ هالِكٌ الا وجهه".
- اَينَ ٱلسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَينَ الْأَرْضِ وَ السَّماءِ؟
- كجاست آن كارساز [و واسطه فيض]ي كه زمين را به آسمان بار داده است؟
امام زمان (عج) به اذان پروردگار واسطه رسيدن فيض پروردگار به مردم و ارتباط آنها با عالم بالاست. اگر آن حضرت نبود، ادامه حيات براي مخلوقات امكان نمييافت و همه چيز به پايان ميرسيد. "لولا الحجة لساخت الارض باهلها"[14] و "ببقائه بقيت الدنيا" و "بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء"،[15] ولي حكمت خدا اين گونه اقتضاكرد كه همه چيز به يمن وجود اهل بيت- عليهم السلام- و در زمان حاضر به بركت وجود حضرت حجت (عج) برقرار باشد.
- اَينَ صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رايَةِ الْهُديٰ ؟
- كجاست صاحب روز پيروزي [همه جانبه بر ستمگران و كفر پيشگان] و برافرازنده پرچم هدايت.
مقصود از "يوم الفتح" روزي است كه پيروزي آن حضرت سراسر عالم را فرا ميگيرد (با توجه به "ال" الفتح) و آن روز، روزي است كه آن حضرت پرچم پيامبر- صلي الله عليه وآله- را كه در بدر برافراشت و دشمنان را شكست داد، بر ميافراشد و جهان را در سايه آن به عدل و آرامش و هدايت ميرساند.[16]
- اَينَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضا؟
- كجاست گرد آورنده و متحد كننده امور مردم بر درستي و رضا؟
"شمل" يعني اجتماع؛ وقتي گفته ميشود: "جمع الله شملك" يعني خدا آنچه از امور تو كه پراكنده شده، جمع كند و استوار سازد و وقتي گفته ميشود: "فرق الله شملك" يعني خدا آنچه از امور تو را كه گرد آمده، متفرق سازد.[17]
حضرت مهدي (عج) امور پراكنده مردم را بر محور صلاح و رضاي به قضا و اراده خداوند، جمع ميكند و استوارميسازد؛ دلها را از كينه و هر آنچه به تفّرق ميانجامد، خالي ميگرداند و زمينههاي تفرقه و پراكندگي را به اتحاد و يگانگي و همرنگي تبديل مينمايد.
- اَينَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأنْبِياءِ وَ اَبْناءِ الْاَنْبِياءِ؟
- كجاست خونخواه پيامبران و فرزندان پيامبران؟
"ذحول" جمع "ذحل" و به معناي خونهای پايمال شده است. حضرت مهدي (عج) كه وارث همه انبيا و معصومان پيش از خود است، به خونخواهي همه خونهايي كه در طول تاريخ به ناحق ريخته شده، پايگاههاي ظلم و ستم را برخواهد چيد و گردنكشان و مستكبران را به زير خواهد آورد و پايههاي استعمار و استثمار را ويران خواهد كرد.
- اَينَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ؟
- كجاست خونخواه شهيد كربلا؟
از بين خونهاي بي شماري كه به ناحق در طول تاريخ بر زمين ريخته شده، كربلا يادآوری شده است؛ زيرا تاريخ حادثهاي دلخراشتر از آن را به ياد ندارد و تا كنون نامي مظلومتر از سيد الشهدا بر دفتر تاريخ ثبت نشده است. به جز كربلا، در كجاي تاريخ آمده ميزبانان با سرهاي ميهمانان خود مجالس عيش و نوش بر پا كرده باشند؟ در كجاي تاريخ آمده كه خون بهترين انسانها را به جرم كينههاي گذشته به فجيعترين شكل بر زمين بريزند و از كودكي چند ماهه نيز تيغ كينه را فرو نگذارند؟
انتقام خون شهيدان كربلا و همه شهيدان و مظلومان تاريخ زماني تحقق خواهد يافت كه جبهه باطل و ستمگر از هم بپاشد و جبهه حق بر همه عالم سايه افكند. به اميد آن روز!
- اَينَ الْمَنْصُورُ عَليٰ مَنِ ٱعْتَديٰ عَلَيهِ وَ ٱفْتَريٰ؟
- كجاست او كه در برابر دشمنان متجاوز و دروغگو، ياري شده است؟
"منصور" يعني ياري شده. "من اعتدي عليه" كساني هستند كه عليه او قيام ميكنند و به حق او تجاوز مينمايند و افترا زنندگان كساني هستند كه به دروغ و تهمت، شايعه سازي ميكنند و براي ويران كردن پايههاي حكومت او ميكوشند.
تفاوت "كذب" و "افترا": كذب يعني دروغ، خواه كسي كه براي او دروغ گفته شده به آن راضي باشد، خواه نباشد؛ مثلاً اگر گفته شود: زيد دانشمند است در حالي كه واقعاً او دانشمند نباشد، اين دروغ است؛ زيرا زيد به دروغ خشنود ميباشد؛ اما اگر گفته شود زيد دزد است، اين افتراست؛ زيرا زيد از اين گفته خوشنود نيست. افزون بر اين، افترا دروغي است كه عليه كس ديگري گفته ميشود و شامل خود انسان نميشود.[18]
همواره مبارزه دشمن در برابر جبهه حق از دو جهت است: يكي اقدامهاي عملي و ديگر، تبليغهاي سوء و شبهه پراكني و شايعه سازي، و بايد دانست كه گاه ضربه روش دوم سختتر و سنگينتر از اقدامهاي عملي مانند جنگ مسلحانه است؛ زيرا جبهه حق را از درون متلاشي ميكند.
قرآن كريم وقتي از سختيهاي پيامبر- صلي الله عليه وآله- در دوران تبليغ رسالت در مكه ياد ميكند، از آزارهاي روحي سخن به ميان ميآورد؛ مانند تهمت سحر، ديوانه بودن و مانند اينها، ولي از آزارهاي جسمي، مانند ريختن خاكروبه بر سر حضرت، يا ريختن كثافات گوسفند و يا پرتاب سنگ به سوي آن حضرت سخن به ميان نميآورد؛ زيرا آثار آزارهاي جسمي از بين ميرود، ولي آثار آزارهاي روحي يا هيچگاه از بين نميرود و يا به فراموشي سپردن آنها به زماني طولاني نياز دارد.
- اَينَ الْمُضْطَرُّ الَّذِي يُجابُ اِذا دَعيٰ ؟
- كجاست آن مضطري كه چون دعا كند، اجابت شود؟
يكي از نامهاي حضرت مهدي (عج) "مضطر" است. حالت "اضطرار" از جمله زمانها و شرايطي است كه دعا در آنها اجابت ميشود. در آيه 62 سوره نمل ميخوانيم: "اَمَّن يجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ و يكشِفُ السّوءَ و يجعَلُکُمْ خُلَفاءَ الاَرضِ ..."
مضطري كه دعاي او به اجابت ميرسد، كيست؟
خداي متعال دعاي همگان را - هر گاه شرايط آن فراهم باشد - مستجاب ميكند، ولي در آيات و روايات به ويژه آيه ياد شده، روي عنوان "مضطر" تكيه شده است؛ به اين دليل كه يكي از شرايط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب به كلي بر گيرد و تمام قلب و روحش را در اختيار خدا قرار دهد؛ همه چيز را از آن او بداند و حل هرمشكلي را به دست او ببيند، و اين درك و ديد در حال اضطرار دست ميدهد. البته درست است كه عالَم، عالم اسباب است و مؤمن نهايت تلاش و كوشش خود را در اين زمينه به كار ميگيرد، ولي بايد دانست كه او هرگز به جهان اسباب محدود نميشود، بلكه در پشت حجاب اسباب، ذات مسبب الاسباب را ميبيند و همه چيز را از او ميخواهد.
آري، اگر انسان به اين مرحله برسد، مهمترين شرط اجابت دعا را فراهم كرده است. جالب اينكه در برخي روايات، اين آيه به قيام حضرت مهدي (عج) تفسير شده است. در روايتي از امام باقر- علیه السلام- ميخوانيم: "به خدا سوگند! گويا من قائم [مهدي (عج)] را ميبينيم كه به حجر الاسود تكيه كرده و خدا را به حق خود ميخواند...؛ سپس فرمود: به خدا سوگند! مضطر كتاب االله [قرآن] در آيه "امن يجيب المضطر..." او است."[19]
البته منظور از اين تفسير منحصر كردن مفهوم آيه به آن حضرت نيست، بلكه مقصود بيان يكي از مصداقهاي روشن و استثنايي آن است. آن حضرت زماني كه همه جا را فساد فرا ميگيرد، درهاي نجات بسته ميشود و كارد به استخوان ميرسد و بشريت در بن بست سختي گرفتار ميآيد و حالت اضطرار در همه جهان نمايان ميشود، در مقدسترين نقطه روي زمين دست به دعا بر ميدارد و تقاضاي كشف سوء ميكند و خداوند اين دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهاني او کرده، به مصداق "و يجعلكم خلفاء الارض" ، او و يارانش را خلفاي روي زمين قرار ميدهد.[20]
- اَينَ صَدْرُ الْخَلائِقِ[21] ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْويٰ؟
- كجاست صدر نشين [و پيشواي] آفريدگان نيكوكار و با تقوا؟
اين عبارت به جايگاه رفيع اهل بيت- عليهم السلام- اشاره دارد. در روايتي از پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- ميخوانيم: "انا سيد الاولين و الآخرين و انت يا علي، سيد الخلايق بعدي؛ اولنا كاخرنا و آخرنا كاولنا[22]؛ من برترين افراد از اولين آنها تا آخرين آنها هستم و تو اي علي، پس از من از همگان برتري؛ [و ما اهل بيت در مسئله امامت و پيشوايي] اولين ما مانند آخرين و آخرين ما مانند اولين ماست."
"ذو البر": آيه 177 سوره بقره، "بّر" را تعريف كرده است: ".. بلكه نيكي آن است كه كسي به خدا، معاد، فرشتگان، كتاب [آسماني] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان، يتيمان، بينوايان، در راه ماندگان، گدايان و در [راهِ آزاد كردن] بندگان بدهد و نماز را بر پا دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفا كنند و در سختي و زيان، و به هنگام جنگ شكيبا باشند؛ آنان كسانياند كه راست گفتهاند و آنان همان باتقوايانند."
در زيارت جامعه، كه قويترين دعا در توصيف اهل بيت- عليهم السلام- است، ميخوانيم: "ان ذُكِرَ الخير كنتم اولّهُ وأصْلُه و فَرْعهُ و مَعدِنُه و مَأواه و منتهاه".
- اَينَ ٱبْنُ النَّبِيِ الْمُصْطَفيٰ؟
- كجاست فرزند پيامبر برگزيده؟
ابن در مقابل بنت بر پسر اطلاق ميشود و چنانكه در قرآن نيز آمده است، امام حسن و امام حسين- عليهما السلام- و نُه فرزند پس از امام حسين- علیهم السلام- همه فرزندان رسول خدايند. در آيه 61 آل عمران ميخوانيم: "قُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَكُم..."كه به تصريح مفسران، منظور از "ابناءنا" امام حسن و امام حسين- عليهما السلام- ميباشند.
- وَ ابْنُ عَلِيِ نِٱلْمُرْتَضيٰ؟
- و [كجاست] فرزند علي مرتضي؟
"مرتضيٰ" يكي از القاب مشهور حضرت علي- علیه السلام- است. از ابن عباس نقل شده كه "كان علياً- علیه السلام- يتَّبِعُ في جميع ِأمْورِه مَرْضاةَ اللّه و رَسُولِه فذلك سمّيَ المرتضيٰ[23]؛ چون علي- علیه السلام- در تمام كارهايش پيرو رضاي خدا و پيامبر- صلي الله عليه وآله- بود و از او پيروي ميكرد، مرتضيٰ ناميده شد."
- وَ ابْنُ خَديجَةَ الْغَرّاءِ؟
- و [كجاست] فرزند خديجه والامقام؟
"غراء" به كسي ميگويند كه نيكو، شريف و از ديگران برتر باشد. در روايات آمده است كه بهترين زنان اهل بهشت چهار نفر هستند: آسيه همسر فرعون و مريم مادر حضرت عيسي- عليه السلام- و خديجه همسر پيامبر- صلي الله عليه وآله- و فاطمه زهرا -عليها السلام[24]. حضرت خديجه نخستين زني بود كه به پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله- ايمان آورد و اين مطلب جزو مسلمات تاريخ است.
درباره ايمان و ميزان علاقهمندي پيامبر- صلي الله عليه وآله- به خديجه سخن بسيار است، ولي بي مناسبت نيست اگر به يك روايت تاريخي در اين زمينه اشاره كنيم:
عايشه ميگويد: من پيوسته بر اينكه روزگار خديجه را درك نكرده بودم، تأسف ميخورم و از علاقه و مهر پيامبر به او، هميشه تعجب ميكردم؛ زيرا پيامبر او را زياد ياد ميكرد، و اگر گوسفندي ميكشت، سراغ دوستان خديجه را ميگرفت و سهمي براي آنان ميفرستاد. روزي پيامبر خانه را ترك ميكرد و در آن حال خديجه را به ياد آورد و قدري از او تعريف كرد، تا آن جا كه من نتوانستم خودم را كنترل كنم؛ ازاينرو، با كمال جرأت گفتم: وي پير زني بيش نبود و خدا بهتر از او را نصيب شما كرده است! گفتار من اثري بدي بر رسول خدا گذاشت و آثار خشم و غضب در پيشاني او ظاهر گرديد. فرمود: ابدأ چنين نيست...؛ بهتر از او نصيب من نگشته! او هنگامي به من ايمان آورد كه همه مردم در كفر و شرك به سر ميبردند. او اموال و ثروت خود را در سختترين مواقع در اختيار من گذاشت. خدا از او فرزنداني نصيبم كرد كه به ديگر همسرانم نداد.[25]
چنين بانويي مايه افتخار همگان است و بسيار عزيز؛ ازاينرو، در اين دعا نيز جزو افتخارات حضرت حجت، از ايشان ياد شده است.
- وَ ٱبْنُ فاطِمَةَ الْكُبْريٰ؟
- و [كجاست] فرزند فاطمه كبريٰ؟
"كبري" مؤنث "اكبر" و اکبر به معنای بزرگتر است.
- بِاَبي اَنْتَ وَ اُمّي وَ نَفْسي لَكَ الْوِقاءُ وَ الْحِميٰ
- پدر، مادر و جان من بلاگردان تو باشند.
"الوقاء" به چيزي گفته ميشود كه با آن، چيزي را نگه دارند و در پناه گيرند، و "حميٰ " به چراگاهي گفته ميشود كه حكاّم آن را مخصوص خود قرار ميدهند و از چراي دامهاي ديگران جلوگيري ميكنند. اين كلمه كنايه از اين است كه جان اين افراد تنها در خدمت آسايش و برخورداري تو باد.
"بابي انت و امي": اين عبارت اصطلاحي براي تعظيم و تكريم مخاطب است و حتي در مواردي كه پدر و مادر كسي زنده نباشند نيز استعمال ميشود.
دعاي ندبه از اين فقره وارد مرحله تازهاي ميشود. تا اين جا دعا كننده خدا را ستايش كرد و سپاس گفت و به برخي مسائل اعتقادي درباره نبوت، امامت و معاد اعتراف نمود، آن گاه در پي محبوب و مرادش با "اين"هاي متعدد و بيان عبارتهايي كه از جان بر ميآمد، به جستجو پرداخت و اينك از اعماق جان، به امام و قبله خود چنين خطاب ميكند: پدر، مادر و خودم به فداي تو و بلا گردان تو.
- یابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ
- اي فرزند بزرگواران مقرّب [در درگاه خدا]!
"سيد" به كسي ميگويند كه بزرگ و شريف قومي باشد؛ چنانكه در حديث مشهور نبوي آمده است: "الحسنُ و الحسينُ سيدا شَبابِ اهل الجنَّة."
"سيد" در روزگار ما در مناطق فارسي زبان به اولاد حضرت فاطمه زهرا- عليها السلام- گفته ميشود؛ چنانكه عمامه مشكي و شال سبز نشانه سيادت است؛ اما "سيد" در بين عرب زبانها به معناي "آقا" است؛ چنانكه حميري[26]، آلوسي و قطب به سيد حميري، سيد محمود آلوسي و سيد قطب مشهورند، در حالي كه هيچيك به حضرت زهرا- عليها السلام- منتسب نيستند. (در گذشته، در مناطق عرب زبان، از فرزندان حضرت زهرا- عليها السلام- با لقب "شريف" ياد ميشده است.)
- يابْنَ النُّجَباءِ الْاَكْرَمينَ
- اي فرزند نجيبان با كرامتتر از همهٔ [اهل عالم]!
"نجيب" يعني جوانمرد، بزرگ و گرامي و "نجباء" جمع "نجيب" است."
"كريم" از صفات خدا و نامهاي او است و به كسي گفته ميشود كه خيرخواه و بخشنده و بخشش او تمامي نداشته باشد. "كريم" در فرهنگ ديني به كسي گفته ميشود كه وجودش را به گناه نيالوده باشد[27] و خطاب به "يابن النجباء الكرمين" بدين معناست كه أباء و اجداد حضرت حجت (عج) همه صالح و پاك سرشت و بخشنده و بزرگوار بودهاند. در زيارت آن حضرت ميخوانيم: "اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لمتنجّسك الجاهلة بانجاسها و لم تلبسك المدلهمّات ثيابها."
- یَابْنَ الهُداةِ المَهْدِیِّینَ[28]
- ای فرزند هدایتگران هدایت یافته!
توصیف هادیان به هدایت یافته نشان میدهد تنها کسی میتواند هدایت کننده و رهبر دیگران باشد که خود هدایت یافته باشد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «... أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛ بنابراین نمیتوان کسی را که خود نیازمند هدایت دیگران است، رهبر و هادی قلمداد کرد؛ مانند برخی زمامداران صدر اسلام.
- یَابْنَ الْخِیَرَةِ المُهَذَّبِینَ
- ای فرزند برگزیدگان خویشتندار و پاکیزه!
پدران و مادران امام زمان(عج) تا حضرت آدم- علیه السلام- همه با ایمان، مهذب و پاکیزهسرشت بودهاند و هیچیک از آنها به شرک آلوده نبودهاند. در زیارت وارث میخوانیم: " اشهد أنک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره؛ لمتنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها؛ شهادت میدهم که تو نوری بودی در صلبهای بلندمرتبه پدران و رحمهای پاکیزهٔ مادران، و شرک و ناپاکیهای عصر جاهلیت تو را آلوده نساخت و غباری از تاریکیهای آن عصر و زمان بر دامنت ننشست."
- یَابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْاَنْجَبِینَ
- ای فرزند بزرگواران شرافتمند و بخشنده!
"الغطارفة" جمع "غطریف"[29] به معنای آقای با کرم و سخاوت و "الانجبین"[30] از انجب و ماده نجب به معنای پیراسته بودن و کرم است.
- یَابْنَ الْاَطَائِبِ المُطَهَّرِینَ[31]
- ای فرزند پاکسرشتان پاک!
"الاطائب" جمع طیب و طیب به معنای پاکیزه باطن و مقابل خبیث است و "المطهرین" از "طهر"، به معنای پاک و طاهر بوده و به عصمت آن بزرگواران اشاره دارد؛ چنانکه در آیه تطهیر میخوانیم: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب، 33).
- یَابْنَ الخَضارِمَةِ المُنْتَجَبِینَ
- ای فرزند بخشندهترین برگزیدگان!
«خضرم» به معنای بسیار بخشنده و «منتجب» به معنای برگزیده شده است. نیازی به گفتن نیست که اهل بیت- علیهم السلام- بخشندهترین خلایق بودند و نه تنها در آن روزگاران که تاریخ فراوان نقل کرده است، بلکه در همه عصرها و در حضور و غیبت مراجعه کنندگان را به عنایت پروردگار حاجتروا میکنند و کسی دست خالی از بارگاه آنان باز نمیگردد؛ چیزی که به عیان بارها و بارها دیده و شنیدهایم و حاجتی به بیان نیست.
- یَابْنَ الْقَماقِمَةِ الاَکْرَمِینَ[32]
- اي فرزند بزرگواران با كرامتتر از همهٔ [اهل عالم]!
«قماقمه» جمع قمقم به معنای سرور و بزرگ و بزرگوار و بسیار بخشنده است.
- یَابْنَ البُدورِ المُنیرَة
- ای فرزند ماههای تمام تابناک!
«بدور» جمع بدر به معنای ماه شب چهاردهم است که نور آن کامل میباشد. تشبیه به ماه پر نور شب چهارده میتواند از جهت به چشم آمدن و نیز از جهت راهنما بودن در دل تاریک شب باشد. ماه شب چهارده در دل تاریک شب به خوبی به چشم میآید و دیگر اشیا را در قیاس با آن زیبایی و فروغی نیست.
- یَابْنَ الْسُّرُجِ المُضِیئَةِ
- ای فرزند چراغهای فروزنده!
اهل بیت- علیهم السلام- همچون چراغهای تابان و فروزندهای هستند که در دل تاریکی جهالت، مردم را از لغزشگاهها و پرتگاهها مصون میدارند.
- یَابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ
- ای فرزند شهابهای نافذ و فروزان!
«شهب» جمع شهاب به معنای شعله آتش است که جستن کند و همچنین نام شعلهای آتشین و پر فروغ است که از جو زمین میگذرد و در آسمان ظاهر میشود هرچند تنها در شب دیده میشود، و «ثاقب» از ثقب به معنای نافذ است، و شهاب در آسمان نفوذ میکند و نور آن از مسافت بسیار طولانی دیده میشود.
- یَابْنَ الْاَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ
- ای فرزند ستارگان درخشان!
یکی از آثار مهم ستارگان- افزون بر زیبایی و القای آرامش روانی- نقش هدایتگری آنهاست. این نقش ستارگان در گذشته که امکانات کنونی موجود نبوده، بسیار روشن بوده و ستارگان و دانش مربوط به راهیابی از آنها، مایه حیات و نجات کاروانیان به شمار میرفته است.
- یَابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ
- ای فرزند راههای روشن و آشکار!
پس از تشبیه هدایت کردن آنها به ستارگان، به راه میپردازد؛ یعنی آنها هم راهاند و هم راهنما. همین مطلب به گونهای دیگر در ادامه نیز آمده است. در ضمن آنها هریک راهی هستند که در زمان امامت و حیات خود مردم را به سوی هدف متعالی سوق میدهند؛ راههایی که در یک راستا هستند و به یک سرچشمه ختم میشوند.
- یَابْنَ الْاَعْلَامِ اللَّائِحَةِ
- ای فرزند نشانههای نمایان!
- یَابْنَ الْعُلومِ الْکَامِلَةِ
- ای فرزند دانشهای کامل!
منظور از دانشهای کامل، هم بعد شمولیت و گستردگی آنهاست و هم بعد اتقان آنها. باید توجه داشت که دانشهای شناخته شده و ناشناخته و سرّ گونه، از سرچشمه دانش لایزال الهی نشئت میگیرند، به گونهای که هیچ تردیدی در آن راه ندارد.
- يابْنَ السُّنَنَ الْمَشْهُورَةِ
- اي فرزند سنتهاي مشهور [و شناخته شده]!
مقصود از "سنتهاي مشهور" گفتار و رفتار پيامبر اكرم- صلي الله عليه وآله- و اهل بيت- عليهم السلام- است و از آنجا كه هيچ كس مانند فرزند شايسته به پدر نزديك نيست، در فرزند سنتهاي مشهور ناميده شدن آن حضرت تأكيد ويژهاي نهفته است. صفت "مشهورة" نيز از آن جهت است كه سنت اهل بيت- عليهم السلام- همان سنت رسول خدا- صلي الله عليه وآله - است و آنها ادامه دهنده و تكميل كننده طريق اويند و سنت پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله- همواره بين مردم شناخته شده و معروف و مشهور بوده است، هرچند بدعتهاي نا اهلان و بدعت گزاران در طول تاريخ اسلام ذائقه برخي را از سنت پاك و راستين پيامبر- صلي الله عليه وآله - و اهلبيت او- عليهم السلام- باز گرداند و به سوي هواهاي نفساني و وساوس شيطاني متمايل ساخت.
- يابْنَ الْمَعالِمِ الْمَاثُورَةِ
- اي فرزند [تعاليم] و نشانههاي بر جاي مانده [از دين]!
"معالم" جمع "مَعْلَمْ" است و مَعلم نشانهاي است كه در راهها گذشته ميشود تا راه پيمانان در راههاي انحرافي قرار نگيرند. گفتار و رفتار اهل بيت- عليهم السلام- بلا تشبيه - به علايم راهنمايي و رانندگي ميماند كه جادهها را براي رانندگان ايمن ميسازند و زمينه مناسب را براي به سلامت رسيدن آنان به مقصد فراهم ميآورند. اگر علايم راهنمايي و رانندگي نباشد، رسيدن به مقصد به ويژه در مسيرهاي طولاني و با وجود راههاي فراوان انحرافي غير ممكن است.
- يابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ
- اي فرزند معجزههاي موجود!
"معجزههاي موجود" ميتواند تفسيرهاي متعددي داشته باشد؛ از جمله:
1. اهل بيت- عليهم السلام- هر يك معجزهاي هستند كه جز به عنايت ويژه پروردگار به وجود نيامدهاند، و امام زمان نيز فرزند آنان، يعني فرزند معجزههايي است كه امرشان و نورشان همواره پا برجا و راهنماي جهانيان است.
2. منظور از معجزات موجود، معجزاتي است كه اعجاز آنها هر لحظه قابل درك و در هر زمان، تازه و گويا در حال تكرار ميباشد. قرآن كريم اين ويژگي را دارد و ازاينرو، تحدّي آن همواره بر قرار است و مردم در هر زمان كه بخواهند، ميتوانند وجوه اعجاز آن را درك كنند؛ به بیان دیگر، قرآن چونان شكافته شدن دريا با عصاي موسي– عليه السلام– نيست كه تنها گزارش آن باقي بماند، بلكه خود آن باقي است و مردم بدون نياز به گزارش، به خود آن رجوع ميكنند. امام زمان (عج) نيز قرآن ناطق و آشناترين فرد در قيد حيات به قرآن است و اين آشنايي به حدي است كه گويا فرزند آن ميباشد و پوست و گوشت و خون او از آيات قرآن به هم رسيده است.
سخنان و رفتار اهل بيت- عليهم السلام- و جاذبه آنها نيز امري خارق العاده است كه جز به عنايت پروردگار صادر نميشود. مصحف فاطمه- عليها السلام- نيز جِزو معجزات باقي است كه در اختيار امام زمان (عج) قرار دارد.
3. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از "معجزات موجودة" افزون بر قرآن، بقاي فضايل و سخنان اهلبيت- عليهم السلام- با وجود آن همه دشمنيها و نيز بر جاي ماندن برخي آثار آنها از جمله قبر مطهر سيد الشهدا باشد. در جلد 45 بحار الانوار، صفحه 398 به نقل از امالي شيخ طوسي آمده است: عمر بن فرج رحجي گويد: متوكل عباسي مرا به خراب كردن مرقد حسين - علیه السلام- مأمور كرد. من به آنجا رفتم و دستور دادم گاوهايي را روي قبرها برانند تا آنها از بين ببرند.گاوها بر همه قبرها رفتند، اما به قبر مطهر آن حضرت كه رسيدند، از حركت باز ايستادند و گامي فراتر ننهادند، هر چه تلاش كردم، گامي برنداشتند، آن قدر با چوب آنها را زدم كه چوب شكست، ولي اثري نداشت.
همچنين در همان منبع ص 405 -403. آمده است كه متوكل دستور داد قبر حسين- علیه السلام- را شخم بزنند و آب بر آن ببندند. آب قبرها را فراگرفت اما قبر سيد الشهدا را دور زد، ولي آن را فرا نگرفت و قبر سالم ماند. اين معجزه سبب شد مأمور متوكل به آن حضرت معتقد و مؤمن شود. متوكل چون از جريان آگاه شد، دستور قتل او را صادر كرد. شاعر چه زيبا سرورده است:
عدو به مرقد او آب بست، پيش نرفت |
|
هنوز آب، مگر شرم از آن گلو دارد؟ |
متوكل ملعون بيست سال تلاش كرد به هر شكل شده قبر آن حضرت را خراب كند، ولي به نتيجه نرسيد و قبر همچنان سالم و بر جاي ماند. (يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ).
- يابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ
- اي فرزند راهنمايان آشکار!
"دليل" به معناي راهنماست. اهل بيت- عليهم السلام- دليل و راهنماياني به سوي پروردگار متعال هستند؛ چنانكه در زيارت جامعه ميخوانيم: "السلام عَلَي الدُّعاةِ إلَي اللّهِ والادِلّاءِ عَلي مَرضاتِ الله... ".
صفت "مشهوده" ازاينرو است كه آنها حجت آشكار پروردگارند؛ آنچنانكه هيچ شك و شبههاي براي مردم باقي نميگذارد و هر كس در پي دست يافتن به حق باشد و خود را از تعصب و حب و بغضهاي بي اساس خالي كند، نور اين خورشيدهاي آسماني را ميبيند و هدايت ميپذيرد؛ اما تعصب و حب و بغضهاي نفساني چشم انسان را برحقايق ميبندد و به قول شاعر
قد تنكر العين ضوء الشمس من رمدٍ |
|
و ينكر الفم طعم الماء من سقم |
- يابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ
- اي فرزند راه راست!
فرض مجازي پدر و پسري بين راه راست و آن حضرت، نشان دهنده شدت قرب و وابستگيآن دو به يكديگر است. گذشته از اين، آن حضرت فرزند حضرت علي- علیه السلام- است و روايات متعددي در منايع شيعه وسني موجود است كه صراط را در "صراط المستقيم" (سوره حمد) بر آن حضرت تطبيق كردهاند و اين خود به "يابن الصراط المستقيم" معنايي حقيقي ميبخشد.[33]
- يا بْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ
- اي فرزند خبر بزرگ!
بر اساس روايات اهل بيت- عليهم السلام- "نبأ عظيم" در آيه اول سوره نبأ به حضرت علي- علیه السلام- تأويل شده است.[34]
- يابْنَ مَنْ هُوَ في اُمِّ الْكِتابِ لَدَي اللّهِ عَلِيٌ حَكيمٌ!
- اي فرزند كسي كه در "ام الكتاب" نزد خدا بلند مرتبه و حكيم است!
در آيه 4 سوره زخرف ميخوانيم: ‹‹واِنَّهُ في اُمِّ الكِتبِ لَدَينا لَعَليٌ حَكيم››. در برخي روايات[35]، در تأويلي از آيه، ضمير"انه" به حضرت علي- علیه السلام- ارجاع شده است.
مراد از حكيم نيز حكمتآموز، مستحكم، متين و حساب شده است.[36]
- يابْنَ الْأياتِ وَ الْبَيناتِ
- اي فرزند نشانهها و حجّتهاي روشن خدا!
آيات و بينات مصاديق فراواني دارند كه برترين مصداق آنها وجود نوراني و معجزگون حضرت علي- علیه السلام- و ديگرمعصومان- عليهم السلام - است.
- يابْنَ الدِّلائِلِ الظّاهِراتِ
- اي فرزند دليلهاي (راهنمايان) آشكار!
گفتار و رفتار اهل بيت- عليهم السلام- بسان چشمههاي نوري در تاريكي، راهنماي مردمان به سوي رستگاري و سعادتمندي است. حقّانيت آنان كاملاً آشكار است و هيچكس در رجوع به آنها گرفتار ترديد و دلنگراني نميشود و اين ويژگي تنها از آن اهل بيت- عليهم السلام- است و بس.
- يابْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ
- اي فرزند برهانهاي ظاهر و روشن!
- يابْنَ مَنْ دَنيٰ فَتَدَلَّيٰٰ فَكانَ قابَ قَوْسَينِ اَوْ اِدْنيٰٰ
- ای فرزند كسي كه نزديك و نزديكتر شد؛ پس به فاصله مقدار دو كمان [يا دو ذراع] يا كمتر فاصله داشت!
اشاره بهآيات 8 و 9 سوره نجم است.
- دُنُوّاً وَ اقْتِراباً مِنَ الْعَلِي الْأَعْليٰٰ
- نزديك شدن و قرب يافتني نسبت به [پروردگار] بلند مرتبهٔ والا.
اين دو فقره به معراج پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله- اشاره دارد كه در ابتداي سوره اسرا و آيات 8 تا 18 سوره نجم گزارش بسيار اجمالي آن آمده و در تفاسير درباره آن سخن رفته است.[37]
مرحوم علامه مجلسي در حياة القلوب كه درباره تاريخ پيامبران از حضرت آدم- علیه السلام- تا خاتم ميباشد، به تفصيل در اين باره سخن گفته است و ما در اين مختصر به برخي آموزههاي معراج اشاره ميكنيم:
"در كتب حديث، روايتي از امير مؤمنان علي- عليه السلام- از پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله- در اين زمينه آمده است كه بسيار مشروح و طولاني است، و ما گوشههايي از آن را در اينجا ميآوريم، مطالبي كه نشان ميدهد گفتگوها در آن شب تاريخي بر چه محوري بوده، و چگونه همچون اوج آسمانها اوج گرفته است.
در آغاز حديث ميخوانيم كه پيامبر- صلي الله عليه و آله- در شب معراج از پروردگار سبحان چنين سؤال كرد: "يا رب، اي الاعمال افضل؟ پروردگارا كدام عمل افضل است؟"
خداوند متعال فرمود:
"ليس شيء عندي افضل من التوكل علي، و الرضا بما قسمت. يا محمد، وجبتُ محبتي للمتحابين في، و وجبت محبتي للمتعاطفين في، و وجبت محبتي للمتواصلين في، و وجبت محبتي للمتوكلين علي، و ليس لمحبتي علم و لا غاية و لا نهايه؛
هيچ چيز نزد من برتر از توكل بر من و رضا به آنچه قسمت كردهام، نيست. اي محمد، آنها كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند، محبتم شامل حال آنهاست، و كساني كه به خاطر من مهرباناند و به خاطر من پيوند دوستي دارند، آنها را دوست دارم، و نيز محبتم براي كساني كه بر من توكل ميكنند، فرض و لازم است، و براي محبت من حد و حدود، و مرز و نهايتي نيست." و به اين ترتيب گفتگوها از محبت شروع ميشود، محبتي بيانتها و گسترده، و اصولا عالم هستي بر همين محور محبت دور ميزند.
در فراز ديگري آمده است:" اي احمد،[38] همچون كودكان مباش كه سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامي كه غذاي شيرين و دلپذيري به آنها ميدهند، مغرور ميشوند و همه چيز را به دست فراموشي ميسپارند".
پيامبر- صلي الله عليه و آله- در اينجا عرضه داشت:" پروردگارا، مرا به عملي هدايت كن كه موجب قرب به درگاه تو است". فرمود:" شب را روز، و روز را شب قرار ده." عرض كرد: چگونه؟ فرمود:" چنان كن كه خواب تو نماز باشد، و هرگز شكم خود را كاملا سير مكن".
در فرازي ديگر آمده است:" اي احمد، محبت من محبت فقيران و محرومان است، به آنها نزديك شو، و در كنار مجلس آنها قرار گير، تا من به تو نزديك شوم، و ثروتمندان دنياپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش."
در فرازي ديگر ميفرمايد:" اي احمد، زرق و برق دنيا و دنياپرستان را مبغوض بشمار، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار."
عرض ميكند:" پروردگارا، اهل دنيا و آخرت كيانند؟"
فرمود: اهل دنيا كساني هستند كه زياد ميخورند، و زياد ميخندند و ميخوابند، و خشم ميگيرند، و كمتر خشنود ميشوند، نه در برابر بديها از كسي عذر ميخواهند، و نه اگر كسي از آنها عذر طلبد، ميپذيرند؛ در اطاعت خدا تنبل، و در معاصي شجاعاند، آرزوهاي دور و دراز دارند، و در حالي كه اجلشان نزديك شده، هرگز به حساب اعمال خود نميرسند، و نفعشان براي مردم كم است؛ افرادي پر حرف، فاقد احساس مسئوليت و علاقمند به خورد و خوراكاند.
اهل دنيا نه در نعمت شكر خدا بهجا ميآورند، و نه در مصايب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها كم است (و خدمات كم خودشان بسيار!) خود را به انجام كاري كه انجام ندادهاند ستايش ميكنند، و چيزي را مطالبه ميكنند كه حق آنها نيست.
پيوسته از آرزوهاي خود سخن ميگويند، و عيوب مردم را خاطر نشان و نيكيهاي آنها را پنهان ميسازند. " عرض كرد:" پروردگار؟ آيا دنياپرستان غير از اين نیز عيبي دارند"؟
فرمود: اي احمد، عيب آنها اين است كه جهل و حماقت در آنها فراوان است، براي استادي كه از او علم آموختهاند، تواضع نميكنند و خود را عاقل ميدانند، اما نزد آگاهان نادان و احمقاند."
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتيان پرداخته چنين ادامه ميدهد:
"آنها مردمي با حيا هستند؛ جهل آنها كم، منافعشان بسيار، و مردم از آنها در راحتاند و خود از دست خويش در تعب، و سخنانشان سنجيده است.
پيوسته حسابگر اعمال خويشاند، و از همين جهت خود را به زحمت ميافكنند؛ چشمهايشان به خواب ميرود، اما دلهايشان بيدار است؛ چشمشان ميگريد و قلبشان پيوسته به ياد خداست.
هنگامي كه مردم در زمره غافلان نوشته شوند، آنها از ذاكران نوشته ميشوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا ميگويند، و در پايان شكر او را بهجا ميآورند؛ دعايشان در پيشگاه خدا مستجاب، و تقاضايشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... . مردم (غافل) نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حي و قيوم و كريم است (همتشان آن چنان عالي است كه به غير او نظر ندارند) ... .
مردم در عمر خود يك بار ميميرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا، هر روز هفتاد بار ميميرند (و حيات نوين مييابند)! ...
هنگامي كه براي عبادت در برابر من ميايستند، همچون بنيان مرصوص و سدي فولاديناند، و در دل آنها توجهي به مخلوقات نيست.
به عزت و جلالم سوگند! كه من آنها را حيات و زندگي پاكيزهاي ميبخشم، و در پايان عمر، خودم قبض روح آنها ميكنم، و درهاي آسمان را براي پرواز روح آنها ميگشايم، تمام حجابها را از برابر آنها كنار ميزنم، و دستور ميدهم بهشت، خود را براي آنها بيارايد! ...
اي احمد، عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن طلب حلال است؛ هنگامي كه غذا و نوشيدني تو حلال باشد، تو در حفظ و حمايت مني ... ."
و در فرازی ديگر آمده است:" اي احمد، آيا ميداني كدام زندگي گواراتر و پردوامتر است"؟
عرض كرد: خداوندا خير، فرمود:" زندگي گوارا آن است كه صاحب آن لحظهاي از ياد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نكند، از حق من بيخبر نباشد، و شب و روز رضاي مرا بجوید.
اما زندگي باقي آن است كه براي نجات خود عمل كند و دنيا در نظرش كوچك باشد و آخرت، بزرگ؛ رضاي مرا بر رضاي خويشتن مقدم بشمرد، و پيوسته خشنودي مرا بطلبد؛ حق مرا بزرگ دارد و به آگاهي من نسبت به خودش توجه داشته باشد. در برابر هر گناه و معصيتي به ياد من بيفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم، پاك كند؛ شيطان و وساوس شيطاني را مبغوض دارد، و ابليس را بر قلب خويش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامي كه چنين كند، محبت خاصي در قلبش جاي ميدهم؛ آن چنان كه تمام دلش در اختيار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبي است كه من به اهل محبتم ميبخشم. چشم و گوش قلب او را ميگشايم، تا با گوش قلبش حقايق غيب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد"
و سرانجام اين حديث نوراني با اين جملههاي بيدار كننده پايان ميگيرد:
" اي احمد! اگر بندهاي نماز تمام اهل آسمانها و زمين را بهجا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمين را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخري) در تن نپوشد (و در نهايت زهد و وارستگي زندگي كند) ولي در قلبش ذرهاي دنياپرستي يا رياستطلبي يا عشق به زينت دنيا باشد، در سراي جاويدانم در جوار من نخواهد بود و محبتم را از قلب او بر ميكنم. سلام و رحمتم بر تو باد! و الحمد للَّه رب العالمين".[39]
اين سخنان عرشي كه روح انسان را با خود به اوج آسمانها ميبرد، و در معراج الهي سير ميدهد و به آستانه عشق و شهود ميكشد، تنها قسمتي از حديث قدسي است.
افزون بر اين، ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر- صلي الله عليه و آله- در سخنانش براي ما بازگو كرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتي ميان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق، و جذبه و وصال، رد و بدل شده كه نه گوشها توانايي شنيدن آن را دارد و نه افكار عادي قدرت دركش را، و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر- صلي الله عليه و آله- همواره مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشدهاند."
[1] . فلتُدَرِّ.
[2] . بحارالانوار، ج 24، ص 75، به نقل از امالي طوسي.
[3] براي آگاهي بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 9، ص 104 -203، چاپ بيست و دوم.
[4] ج 1، حديث 499، دارالقلم، بيروت.
[5] . ج 5، ص 160 -159، حديث 21، باب غزوه حديبية.
[6] . ج 1، حديث 613، كتاب الاذان.
[7] . صحيح بخاري، حديث 6097.
[8] . المتَّخِذُ.
[9] . النفاق.
[10] . الکَذِبِ.
[11] . الکَلِمِ.
[12] . بحار الانوار، ج 102، ص86.
[13] . براي آگاهي بيشتر ر.ك: تفسيرهاي مجمع البيان، كنز الدقائق، صافي و جز اينها، ذيل آيه.
[14] . در اين معنا احاديث بسياري نقل شده است.
[15] . دعاي عديله.
[16] . ر.ك: بحار الانوار، ج 52، ص 360.
[17] . ر.ك: لسان العرب، ماده شمل.
[18] . ر.ك: معجم الفروق اللغوية، شماره 1801.
[19] . تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 94.
[20] . ر.ك: تفسير نمونه، ج 15، ص 520-522 .
[21] . الخلائفِ.
[22] . بحار الانوار، ج 26، ص 316.
[23] . بحارالانوار، ج 35، ص 90.
[24]. خصال، شيخ صدوق، ج 1، ص 205، باب الاربعة، انتشارات جامعه مدرسين.
[25] . بحار الانوار، ج 16، ص 8؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله، جعفر سبحاني، ص 96.
[26] . شاعر معروف اهل بيت- عليهم السلام- (ر.ك: الغدير، ج 2).[26]
[27] . الكريم: الذي كرّم نفسه عن التّدنس بشيءٍ من مخالفة ربّه و يقال: هذا رجل كَرَمٌ ابوه و كرمٌ آباؤه 'لسان العرب، "ماده كرم".
[28] . المُهْتَدِینَ.
[29] . مقاییس: "الغطریف: السید یغسی بکرمه واحسانه."
[30] . مقاییس: "نجب ... یدل علی خلوص شیء و کرم."
[31] . المُستَظْهِرینَ.
[32] . الاکبرینَ.
[33] . براي آگاهي بيشتر به تفاسير روايي، ذيل آيه 6 سوره حمد مراجعه شود.
[34]. ر.ك: بحار الانوار، ج 36، ص 1.
[35] . مانند: تفسير نور الثقلين، ج4، ص 592(قال أبو عبد الله- عليه السلام- هو أمير المؤمنين- صلوات الله عليه).
[36]. تفسير نمونه، ج 26، ص 9؛ براي آگاهي بيشتر از واژگان آيه، ر.ك: همان.
[37] . روشن است که مراد از نزدیک شدن به خدا، معنوی است؛ همچنانکه مراد از دیدن خدا در روایات امری معنوی است. چند روایت ذیل تا حدی میتواند گویای مطلب باشد. از پيامبر اكرم- صلّى اللّه عليه و آله- پرسيدند: «آيا پروردگارت را هرگز ديدهاى؟!» در پاسخ فرمود: «رأيته بفؤادى؛ من او را با چشم دل ديدهام.» و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب يمانى» آمده است كه از آن حضرت سؤال كرد: « اى امير مؤمنان، آيا هرگز پروردگارت را ديدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «افأعبد ما لا اراه؟ ...؛ آيا كسى را كه نمىبينم پرستش كنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را نديده اما دلها با حقيقت ايمان او را دريافته است.»
[38] . قابل توجه اينكه نام پيامبر – صلي الله عليه و آله-در اين حديث همه جا به عنوان" احمد" ذكر شده جز در آغاز آن كه" محمد" است، آري محمد نام زميني او بود، و احمد نام آسماني او، چرا چنين نباشد در حالي كه" احمد" به حكم آنكه" افعل تفضيل" است، ستودگي بيشتري را بيان ميكند، و پيامبر – صلي الله عليه و آله- در آن شب تاريخي، و در آن مرحله از قرب خدا بايد از" محمد" بگذرد و" احمد" شود، به خصوص اينكه فاصله" احمد" با" احد" كمتر است!
[39] . بحار الانوار، جلد 77، صفحه 21 - 30 (با تلخيص).