• وَ اِياهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادِبُونَ‏
  • و ناله كنندگان ناله سر دهند،

 

  • وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ[1] الدُّمُوعُ
  • و براي مانند ايشان بايد اشك‏ها بريزند،

 

  • وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ
  • و فرياد كنندگان [از اندوه] به فرياد آيند،

 

  • وَ يَضِجَّ الضّاجُّونَ‏
  • و شيون كنندگان شيون سر دهند،

 

  • وَ يَعِجَّ الْعاجُّوَنَ‏
  • و خروشندگان به خروش آيند.

 

  • اَيْنَ الْحَسِنُ اَينَ الْحُسَينُ؟
  • كجاست [امام] حسن؟ كجاست [امام] حسين؟

 

  • اَينَ اَبْناءُ الْحُسَينِ؟
  • كجايند فرزندان امام حسين- عليه السلام؟

 

  • صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ‏
  • شايسته‏اي در پس شايسته‏اي ديگر و راستگويي از پي راستگويي ديگر.

    از اين جا به بعد دعا انقلابي روحي را در دعا كننده به نمايش مي‏گذارد كه كاملاً حس مي‌شود. دعا در عين به ‏وجود آوردن روحي لطيف و متأثر از غم دوري اهل بيت - ‏عليهم السلام- مناقب آنان را بر مي‏شمارد تا اين روحيه بسيار عالي را عمق بخشد و پايدارتر كند.

 

 

  • اَينَ السَّبيلُ بَعْدَ السَّبيلِ؟
  • كجايست راه‏هاي پي در پي [كه به سوي خدا رهنمون مي‏شوند]؟

    در تفسير صافي در تفسير آيه 108 سوره يوسف (قُل هذِهِ سَبيلي اَدعوا اِلَي اللَّهِ عَلي‏ بَصيرَةٍ اَنا و مَنِ اتَّبَعَني؛ بگو: اين راه ‏من است كه از روي بصيرت، مردم را به سوي خدا دعوت مي‏كنم.) آمده است كه امام باقر- علیه السلام- فرمود: اين آيه در شأن ‏رسول خدا و اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او - صلوات الله عليهم اجمعين - است.

 

  • اَينَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ؟
  • كجايند برگزيدگاني كه از پي هم‌اند؟

 

  • اَينَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ؟
  • كجايند خورشيدهاي تابان؟

 

  • اَينَ الْأَقْمارُ الْمُنيرَةُ؟
  • كجايند ماه‏هاي فروزان؟

 

  • اَينَ الْأَ نْجُمُ الزّاهِرَةُ؟
  • كجايند ستارگان درخشان؟

    آنان بسان خورشيد، گرما بخش و حيات ‏بخش زندگي‏اند و بسان ماه در دل تاريكي‏ها آرامش را به ارمغان مي‏آورند و بسان ستارگان، راهنمايان رهروان برهوت دنيايند: "وعَلاماتٍ وبِالنَّجمِ هُم يهتَدون"(نحل،16) از جابر بن عبدالله‏ انصاري نقل است كه روزي پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله- پس از نماز صبح، روي به ما كرد و فرمود: "اي مردم، كسي كه خورشيد را از دست داد، بايد به ماه تمسك جويد و كسي كه ماه را از دست داد، بايد از دو ستاره فرقدان [دو ستاره روشن ‏قطبي] بهره گيرد." جابر گويد: من و ابوايوب انصاري از جا برخاستيم و انس بن مالك هم با ما بود، عرض كرديم، يا رسول الله، "خورشيد" كيست؟ فرمود: من هستم. خداوند متعال ما را كه آفريد، همچون ستاره درخشنده آسمان قرارداد كه چون ستاره‏اي غروب كند، ستاره ديگر طلوع مي‏نمايد؛ پس من به منزله خورشيدم، وقتي از ميان شما بروم، بايد از ماه بهره‏مند شويد. عرض كرديم "ماه" كيست؟ فرمود: "برادرم و وصّي و ياور و ادا كننده دِيْنم و پدر اولادم و جانشين من از ميان اهل بيتم، علي است." عرض كرديم: فرقدان كيانند؟ فرمود: "حسن و حسين؛ سپس فرمود: اين‏ها و فاطمه كه ستاره درخشنده زهره است، عترت اهل بيت من‏اند و از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد گردند."[2]

  • اَينَ اَعْلامُ الدِّينِ؟
  • كجايند نشانه‏هاي دين؟

"اعلام" جمع عَلَم به معناي نشانه است.

 

  • وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟
  • و استوانه‏هاي علم؟

    قواعد جمع "قاعده" به معناي پايه، استوانه و اساس است. براي آگاهي بيشتر از دانش و آگاهي‏هاي آن بزرگواران ‏مي‏توانيد به جلد 26 بحار الانوار مراجعه نماييد.

 

  • اَينَ بَقِيةُ اللَّهِ الَّتي لاتَخْلوُا مِنَ الْعِتْرَةِ الهادِیةِ؟
  • كجايست "بقية الله" كه از [خاندان پاك پيامبر– صلي الله عليه وآله- و] عترت هدایت‌گر است؟

    "بقية الله" يكي از القاب حضرت مهدي(عج) است. در آيه 86 سوره هود مي‏خوانيم: "بَقِية اللَّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنينَ" در روايتي از امام باقر- علیه السلام- آمده است: "نخستين سخني كه قائم- علیه السلام- پس از قيام خود مي‏گويد، اين آيه است: "بَقِية اللَّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنينَ" آن گاه ‏مي‏فرمايد: من بقية الله و حجت و خليفه او در ميان شما هستم؛ سپس هيچ كس بر او سلام نمي‏كند جز اين‌كه مي‏گويد: "السلام عليك يا بقية الله في ارضه" (تفسير صافي، ذيل آيه).

    نكته: گفتني است معناي ظاهري بقية الله در آيه ياد شده (هود، 86) غير آن چيزي است كه بيان شد، و تفسير بقية الله به حضرت مهدي (عج) از جمله معاني باطني آيه است.[3]

 

  • اَينَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟
  • كجاست او كه آماده بر كندن ريشه ظالمان است؟

    "دابر" به معناي ريشه و اصل است و ريشه كن شدن ظلم در دوران آن حضرت به قدري وسيع و همه جانبه ‏مي‏باشد كه بر اساس روايات، گوسفند از گرگ و گاو از شير و انسان از مار گزنده در امان است؛ البته احتمال دارد مراد از گوسفند و گرگ و مانند اين‏ها كنايه از انسان‏هاي گرگ صفت باشد؛ يعني در زمان آن حضرت بر اساس طبيعت دنيا انسان‏هاي پليد و گرگ صفت وجود خواهند داشت، هر چند اندك، ولي قوانين حاكم و مسئولان آن‌ چنان در مسير عدالت قرار مي‏گيرند كه انسان گرگ صفت توان آزار رساندن به ديگران را نخواهد داشت و در هر صورت، بر اساس ‏وعده الهي كه در آيات قرآن و روايات انعكاس يافته، عدالت به تمام معنا تا آن‌جا كه امكان تحقق در اين دنيا را دارد، در زمان آن حضرت تحقق خواهد يافت.

 

  • اَينَ الْمُنْتَظَرُ لِاِقامَةِ الْاَمْتِ وَ الْعِوَجِ؟
  • كجاست او كه انتظارش را مي‏كشند تا ناراستي‏ها و كژي‏ها را راست نمايد؟

    در اين قسمت دعا چند نكته وجود دارد:

    1. "منتظَر" اسم مفعول به معناي "انتظار كشيده شده" است و هر چند ظاهر آن افراد مؤمني را در بر مي‏گيرد كه به آن حضرت و وظايف الهي‏اش در اجراي عدالت معرفت دارند، در معناي وسيع آن همه مردمان را از هر دين و مسلكي كه باشند، شامل مي‏شود، و در اين جا بايد به دو نكته توجه ‏داشت: نخست اين‌كه مسئله مهدويت و مصلح جهاني فراگير است و بيشتر آيين‏ها و مذاهب از اسلام و مسيحيت و يهود و زرتشت و بودا و جز اين‏ها به نوعي به آن معتقدند و اختلافشان در مصداق و چگونگی تحقق است و دوم اين‌كه در روايات آمده ‏است: در زمان ظهور "ظلم" (و نه ظالم چنان‌كه بسياري با بي‌توجهي اين دو را يكي مي‏پندارند.) گسترش فراواني ‏مي‏يابد و همه جا را فرا مي‏گيرد (كماملئت ظلماً وجوراً) و مظلوماني كه دستشان از همه جا كوتاه است، به اميد ظهور منجي عالم به انتظار مي‏نشينند.

    2. نكته دوم در اين قسمت از دعا معناي "امت" و "عوج" است. اين دو واژه در آيه 107 سوره طه چنين آمده است: "لاتَري‏ فيها عِوَجًا ولا اَمتا" اين آيه به روز قيامت اشاره دارد. در دو آيه قبل آمده است: "و از تو درباره كوه‏ها مي‏پرسند، بگو پروردگاررم آن‏ها را [متلاشي كرده] بر باد مي‏دهد؛ سپس زمين را صاف و هموار و بي‌آب و گياه رها مي‏سازد، به‏گونه‏اي كه در آن هيچ پستي [عوج] و بلندي [امت] نمي‏بيني." بنابراين، احوال دنيا در زمان ظهور از جهت‏هاي گوناگوني ‏مانند اختلاف طبقاتي بسان پستي و بلندي‏هاي روز زمين بسيار ناهموار است؛ در كنار كساني كه از انبوهي ثروت و امكانات مادي برخوردارند، كساني زندگي مي‏كنند كه به نان شبشان نيازمندند و امام زمان (عج) اين وضع نابسامان را از بين مي‏برد و اختلافات طبقاتي را با تقسيم عادلانه و صحيح (و نه مساوي) ثروت بين افراد جامعه به هم نزديك ‏مي‏كند، آن گونه كه هيچ نيازمندي پيدا نشود.

 

 

  • اَينَ الْمُرْتَجیٰ لِاِزالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوانِ؟
  • كجاست مايه اميد براي از بين بردن ستم و تجاوز؟

 

  • اَينَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرائِضِ وَ السُّنَنِ؟
  • كجاست آن كسي كه براي احياي فريضه‏ها و سنت‏ها در نظر گرفته شده است؟

    متأسفانه پس از رحلت رسول ‏خدا- صلي الله عليه وآله-  بسيار از سنت‏هاي آن حضرت دستخوش تغيير و تبديل شد و جز مذهب اهل بيت‏- عليهم السلام- (شيعه اماميه اثناعشري) كه از سوي رهبران الهي و برخوردار از علم لدّني رهبري و سرپرستي مي‏شد، راه‏هاي ديگر همگي گرفتار تحريف‏هاي فراوان شدند. حديث‏هاي ذيل كه از اهل سنت روايات شده، به خوبي نمايان‏گر اين موضوع است.

    در صحيح بخاري - نخستين كتاب معتبر و مهم پس از قرآن نزد اهل سنت - از انس بن مالك - از راويان اهل سنت – نقل شده است كه گفت: "هيچ‌يك  از احكام شريعت را نمي‏شناسم كه بدون تغيير باقي مانده باشد به جز نماز و اين نماز هم ‏ضايع شده است."[4]

    باز در همان كتاب از براء بن عازب نقل شده است: "ما پس از پيامبر- صلي الله عليه وآله-  چه كارها كه كرديم و چه انحراف‏ها كه‏در دين به وجود آورديم!"[5]

    نيز در همان منبع از ابوالدرداء آمده است: "به خدا سوگند! اثري از سنّت پيامبر- صلي الله عليه وآله-  را نمي‏يابم جز اين‌كه نماز را به جماعت به پا مي‏دارند!"[6]   

    در همان كتاب، درباره عاقبت بدعت انديشان آمده است: ابو سعيد خُدري از اصحاب رسول خدا- صلي الله عليه وآله-  مي‏گويد: پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله -  فرمود: "...[روز قيامت] گفته مي‏شود: تو نمي‏داني كه پس از وفاتت چه بدعت‏ها در دين گذاشتند، آن‌گاه من مي‏گويم: دور باد! دور باد! آنان كه پس از من در دين تغيير ايجاد كرده و بدعت نهادند."[7]

    اما شيعيان كه زمام خود را به دست اهل بيت‏- عليهم السلام- سپرده‏اند، ايمن از هر گونه دغدغه، از گرداب ويرانگر و فتنه‏هاي ‏جان‌سوز به سلامت مي‏گذرند و به سر مقصد مطلوب گام مي‏نهند.

 

  • اَينَ الْمُتَخَيَّرُ[8] لِاِعادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّريعَةِ؟
  • كجاست آن برگزيده براي بازگرداندن دين و شريعت؟

    مراد از "ملّت" در اين قسمت از دعا آيين است. در آيه 130سوره بقره مي‏خوانيم: "و مَن يرغَبُ عَن مِّلَّةِ اِبرهيمَ اِلّا مَن سَفِهَ نَفسَهُ...؛ چه كسي جز افراد سفيه و نادان از آيين ابراهيم‏ روي مي‏گرداند؟!... ."

    در آيه 78 سوره حج نيز آمده است: "در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نماييد؛ او شما را برگزيد و در دين، وظيفه سنگين و شاقي بر شما نگذارد؛ اين همان آيين پدر شما ابراهيم است. او [خدا] شما را از پيش [در كتب پيشين ] و در اين [قرآن] مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم؛ بنابراين، نمار را بر پا داريد و زكات بدهيد و به خدا تمسك جوييد كه او مولا و سرپرست شماست؛ چه مولاي خوب و چه يار و ياور شايسته‏اي!"

   از اين دو آيه استفاده مي‏شود كه آيين پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله- در راستاي آيين حضرت ابراهيم- علیه السلام- است و اساساً بايد دانست كه دين از يك ديدگاه به دو بخش تقسيم مي‏شود: اصول و فروغ. همه اديان از آدم تا خاتم يكي است و آنچه فرق مي‏كند و با تكامل فكر و انديشه انسان كامل‏تر شده است، شريعت است؛ البته شماري از احكام شريعت ‏اسلام در شريعت‏هاي سابق نيز بوده، هر چند در ظاهر اختلاف‌هايي داشته است. روزه، نماز، حجاب و بسياري ‏ديگر از جمله آن‏هاست.

   نكته ديگر اين‌كه تأكيد قرآن بر حضرت ابراهيم- علیه السلام- از ديدگاه روان‏شناسي و جامعه‏شناسي اهميت فراواني ‏دارد؛ زيرا اولاً: عرب‏هاي ساكن در مكه عدناني‏اند؛ يعني از نسل حضرت اسماعيل‏اند و حضرت ابراهيم پدر آن‏ها به ‏شمار مي‏رود. آن‏ها نيز خود به اين مسئله افتخار مي‏كردند و خود را ابراهيمي مي‏دانستند، هر چند در اعتقاداتشان ‏دچار انحراف شده بودند، و از سوي ديگر، يهوديان و مسيحيان نيز به حضرت ابراهيم اعتراف داشتند و انگيزه‏ همراهي آنان با آيين ابراهيم- علیه السلام- كه در قالب جديد اسلام ظهور كرده بود، بيشتر مي‏نمود تا اين‌كه بخواهند به آيين‏ كاملاً نوظهور گرايش نشان دهند.

   خلاصه اين‌كه حضرت مهدي (عج) آيين ملت حنيف و پاك حضرت ابراهيم- علیه السلام- را كه در قالبي نو به دست پر بركت ‏پيامبر خاتم- صلي الله عليه وآله-  مطرح شد و تغييرات و تكامل لازم را يافت، در جهان بر پا مي‏كند.

شريعت‏

شريعت از نظر لغوي به مسيري گفته مي‏شود كه براي دست‏يابي به آب به كار مي‏رود. معمولاً در گذشته‏ رودخانه‏هايي كه آب آن‏ها از سطح زمين پايين‏تر بوده، براي دست يافتن به آب، مسيرهايي كنار آن حفر مي‏كردند كه ‏به مردم و كاروان‏ها امكان مي‏داده خودشان و چهارپايانشان از آب آن استفاده كنند. شريعه فرات نيز اين چنين بوده است. در هر صورت، اين معنا به صورت استعاري در استعمال اين واژه به جاي مذهب و آيين عبادي به كار مي‏رود و مقصود از شريعت اسلام راهي است كه انسان را به معرفت زلال الهي و كمال انساني مي‏رساند.

 

  • اَينَ الْمُؤَمَّلُ لِاِحْياءِ الْكِتابِ وَ حُدُودِهِ‏؟
  • كجاست او كه براي زنده كردن كتاب [خدا] و حدودش به او دل بسته‏اند.

    متأسفانه، در دوره غيبت، قرآن پيش از پيش مهجور واقع شده است. بسياري به خواندن آن مداومت دارند، ولي به معارف آن پايبند نيستند؛ بسياري به جاي ‏توجه به معاني و معارف قرآن، همت خود را صرف چگونه خواندن مي‏كنند؛ البته زيبا خواندن نيز مهم است، به ‏شرطي كه در كنار فهم معارف قرآن باشد و نه خالي از آن؛ بسياري نيز اساساً قرآن را بوسيده و بر طاقچه گذاشته‏اند! تازه اين حال و روز مومنان و خوبان است، بدان را كه اساساً جاي پرسش نيست. در سطح فرا فردي نيز احكام ‏و معارف قرآن مهجور و متروك است. احكام و حدود آن،‌ چنان‌كه بايد، اجرا نمي‏شود و يا توان اجراي آن‏ها نيست و همه اين مشكلات با ظهور و استقرار حكومت حق پايان مي‏يابد و ظلم و كاستي جاي خود را به عدل خواهد داد.

    پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله-  فرمودند: "سيأتي زمان علي امتي لايبقي من القرآن الا رسمه؛ زماني بر امت من خواهدآمد كه از قرآن جز ظاهر آن باقي نمي‏ماند." اميد كه به لطف خداي متعال و اهل بيت عصمت و طهارت‏- عليهم السلام- ما جزو كساني كه در مهجور گذاشتن قرآن شريك‏اند، نباشيم، بلكه در زمره كساني قرار گيريم كه در رفع مهجوريت قرآن ‏مي‏كوشند.

 

  • اَينَ مُحْيي مَعالِمِ الدِّينِ وَ اَهْلِهِ‏؟
  • كجاست حيات‌بخش معالم و نشانه‏هاي دين و اهل آن؟

    "معالم" جمع "معلم" و در اين‌جا به معناي نشانه‏هاي دين (احكام، ارزش‏ها، اوامر و نواهي دين) است. در زمان ظهور آثار دين و دين‏ورزي جزو كمالات به شمار مي‏رود و مردم به جاي مسابقه گذاشتن در امور گذراي دنيوي و مادي و فاصله گرفتن از دين، به مسابقه براي دست يافتن به كمالات انساني روي مي‏آورند و مصداق اين آيه شريف مي‏شوند كه "..وفي ذلِكَ ‏فَليتَنافَسِ المُتَنفِسون؛ و در اين‏ها[نعمت‏هاي بهشتي] رقابت كنندگان بايد رقابت كنند." (مطففين،26)

 

  • اَينَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدينَ؟
  • كجاست در هم شكننده كيان متجاوزان و ستمگران؟

    چه ديدني است آن روز كه متجاوزان و استثمارگران جهان به يوق بندگي در ‏آيند و دنيا از وحشت كيان دروغين ‏و عِدّه و عُدّه‏هاي پوشالي آن‏ها رهايي ‏يابد و چه زيباست ديدن در هم فروريختن اعتبار ستمگران؛ چنان كه اين روزها براي اسرائيل نگون‏بخت به دست پر قدرت رزمندگان با صلابت مقاومت ‏لبنان رخ داد؛ اميد كه آن روز هر چه زودتر فرا رسد.

 

  • اَينَ هادِمُ اَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفاقِ؟
  • كجاست ويران كننده پايگاه‏هاي شرك و نفاق؟

    مراد از پايگاه‏هاي شرك و نفاق اعم از سازمان‏ها و مؤسساتي است كه براي رونق شرك شكل گرفته‏اند، و هر گونه‏ مجتمع و ساختماني را كه در خدمت شرك و نفاق باشد، شامل است، حتي اگر مسجدي باشد که در ظاهر براي عبادت بنا شده باشد. در روايت است كه حضرت پس از قيام، چهار مسجد را در كوفه خراب مي‏كند، درست مانند جد بزرگوارش – پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- كه پس از بازگشت از سفر تبوك، به دستور خدا و با هدايت او مسجد ضرار را كه در خدمت نيات پليد منافقان و براي همين منظور ساخته شده بود، ويران كرد. بنابراين، مردم نبايد در ارزش‏گذاري پايگاه‏ها، به ظواهر آن‏ها بسنده كنند، بلكه بايد به گردانندگان و بانيان و اهداف آن‏ها نيز بينديشند و براي مثال، اگر منافقان و يا دشمنان اسلام‏ شبكه‏اي مختص قرآن و آموزه‏هاي اخلاقي تأسيس كردند و يا بخشي از زمان و امكانات رسانه‏اي خود را به امور نيك ‏اختصاص دادند، چونان كاغذهايي به نام قرآن بر سر نيزه‏هاي آن مكار عرب خواهد بود و بس، و خلاصه اين‌كه مردم بايد بسيار هشيار باشند. اميد كه پروردگار متعال همگان را از فتنه‏هاي خاموش آخر الزمان محفوظ بدارد.

 

  • اَينَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيانِ وَ الطُّغْيانِ‏؟
  • كجاست براندازنده اهل فسق و گناه و سركشي؟

    "مبيد" از ماده باد و بياداً، به معنای نابود كردن و برانداختن است.

    در اين قسمت از دعا به سه دسته اشاره شده است: "اهل فسق"، "اهل عصيان" و "اهل طغيان". توجه به اين نكته لازم ‏است كه دعا مي‏فرمايد: "اهل الفسوق" و نه "فاسقين"؛ يعني كساني كه انجام فسق، گناه و سر كشي و تجاوز گويي جزو ذات آن‏ها شده است.

  • فاسقان

فاسقان در آياتي از قرآن بيان شده‏اند؛ براي نمونه:

    - بقره، 27: "همان‏هايي كه پيمان خدا را پس از محكم شدنش مي‏شكنند [با احكام خدا پس از ثبوت آن به نقل و عقل مخالفت مي‏كنند] و آنچه را خدا به وصل شدنش فرمان داده [مانند رابطه با ارحام و معصومان و دين] قطع مي‏كنند و در روي زمين به فساد مي‏پردازند؛ آن‏هايند كه زيان كارند."

    - كساني كه به زنان مؤمن تهمت فساد مي‏زنند. (ر.ك: نور، 4)

    - كساني كه در دل نفاق دارند. (ر.ك: توبه، 67)

    در روايتي از امام موسي بن جعفر- عليه السلام- آمده است كه در زمان ظهور حضرت حجت- علیه السلام- هيچ‌ كس به غير دين‏ توحيد منتسب نخواهد بود و همگان به يكتا پرستي و آيين توحيدي اسلام روي خواهند آورد.

 

  • اَينَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَيِّ وَ الشِّقَاقِ[9]؟
  • كجاست غرس كننده شاخه‏هاي گمراهي و اختلاف [و دشمني]؟

    "غّي" يعني گمراهي و "شقاق" به معناي اختلاف، شكاف و نفاق است كه دشمني و كينه توزي را به ارمغان ‏مي‏آورد. حضرت پس از ظهور، مردم را متوجه صفات نيكو و اخلاق پسنده مي‏كند و گمراهي و اختلاف را از ميان برمي‏دارد؛ خواه اختلاف در اصول دين باشد و خواه در فروع دين و يا حتي در مسائل جزئي  دنياي ديگر.

 

  • اَينَ طامِسُ آثارِ الزَّيغِ وَ الْأَهْواءِ؟
  • كجاست محو كننده آثار گمراهي و هواهاي نفساني؟

    "طامس" از "طمس" به معناي محو كننده و "اهواء" جمع "هويٰ ‏" به معناي هواهاي نفساني است.

    "آثار زيغ" آثار انديشه‏هاي گمراه است كه در زمانه ما به وفور از انواع داخلي و خارجي و وارداتي و صادراتي همه ‏رقم به چشم مي‏خورد.

 

  • اَينَ قاطِعُ حَبائِلِ الْكِذْبِ[10] وَ الْاِفْتِراءِ؟
  • كجاست قطع كننده رشته‏هاي دروغ و افترا؟

    "كذب" مطلق دروغ است، خواه درباره خود باشد يا ديگري؛ اما "افترا" دروغي است درباره ديگري كه او به آن راضي ‏نباشد؛ بنابراين گر كسي به دروغ بگويد فلاني دانشمند است و وي از اين دروغ راضي باشد، نمي‏توان اين دروغ را افترا ناميد.

    رشته‏هاي دروغ و افترا كه بسان دامي شخص را در خود گرفتار مي‏كند، ممكن است به صفات رذيله شخص ‏متصل باشد و امكان دارد از جهاتی به كمبودهاي جامعه باز گردد، و در هر دو صورت، امام- عليه السلام- رشته‌هايي چنين صفت ناپسند و منكری را قطع مي‏كند.

 

 

  • اَينَ مُبيدُ الْعُتاةِ وَ الْمَرَدَةِ؟
  • كجاست از بين برنده متجاوزان و سركشان؟

    "ميبد" اسم فاعل از ماده "بيد" و به معناي از بين برنده، "العتاة" از ماده "عتو" و به معناي متجاوزان و "مردة" مانند عتاة، جمع و به معناي سركشي‏ها و طغيان‏هاست.

   پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله-  وقتي پايه‏هاي حكومتش از استحكام لازم برخوردار شد، تبليغ برون مرزي را آغاز كرد و در ادامه، طي ابلاغ آيات ابتدايي سوره برائت، محيط را براي بت‌پرستان به شدت ناامن گردانيد. همين مسئله باعث شد، بت‏پرستان به فكر تحقيق درباره اسلام بيفتند و در نتيجه، روند اسلام خواهي شدت گرفت و مردم فوج‌فوج به اسلام‏ گرويدند: "و رَاَيتَ النّاسَ يدخُلونَ في دينِ اللَّهِ اَفواجا" (نصر،2)

    حضرت حجت (عج) نيز با تبليغ دين مبين اسلام و مذهب بر حق شيعه و نشان دادن جلوهايي واقعي از آن و ناامن‏ كردن محيط براي ادامه حيات كافران و منافقان، آنان را به سوي اسلام ناب دعوت مي‏كند و ريشه‏هاي سركشي و طغيان را از اين راه و استفاده از قوه قهريه برمي‏كند.

 

  • اَينَ مُسْتَأْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وِ التَّضْليلِ وَ الْاِلْحادِ؟
  • كجاست ريشه كن كننده دشمنان و جرثومه‏هاي گمراهي و بي‌دينی؟

    حضرت حجت (عج) ريشه‏هاي دشمني با خدا و گمراهي و بي ديني را مي‏خشكاند. "تضليل" يعني گمراه كردن ‏ديگران و نه گمراهي و يا گمراه شدن؛ به ديگر سخن، حضرت با آنچه امنيت ديني مردم را به خطر افكند، مبارزه ‏مي‏كند و آنچه بايد از ريشه در آورده شود، منشأهاي فساد است و نه گمراهان؛ زيرا "گمراه" در حقيقت بيمار است و بايد با داروي هدايت علاج شود؛ بله، گمراهي كه بر گمراهي خود اصرار كند و از آلودگي‏هاي اخلاقي و رفتاري ‏دوري نكند، باعث گمراهي ديگران مي‏شود و بايد با چنين كسي مبارزه كرد.

 

 

  • اَينَ مُعِزُّ الْأَوْلِياءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟
  • كجاست او كه دوستان را عزّت مي‏بخشد و دشمنان را به ذلت مي‏نشاند؟

 

  • اینَ جامِعُ الْکَلِمَةِ[11] علَی التَّقْوَیٰ؟
  • کجاست او که همگان را بر محور تقوا گرد می­آورد؟

"کلمه" که در قرآن نیز به کار رفته است، به معانی گوناگونی به کار رفته است و به نظر می­رسد مراد از آن در این­جا مردم با سلایق گوناگون باشد. آن حضرت با محور قرار دادن تقوا، همه سخنان، شعارها، ایده­ها و سلایق را کنار هم جمع می­کند و تفرقه­ها را از بین می­برد. در زیارت جامعه می­خوانیم: "بکم ... اجتمعت الفرقة و ائتلفت الکلمة" و یا در جایی دیگر آمده است: "بکم انتضمت الکلمة" و نیز در زیارت حضرت می­خوانیم: "السلام علیک یا جامع الکلمة علی التقوی"[12]

 

  • اَينَ بابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتيٰ‏ ؟
  • كجاست درِ [آستان هدايت] پروردگار كه از آن [به سوي پروردگار] وارد مي‏شوند؟

    در زيارت جامعه مي‏خوانيم: "و الباب المبتلي به الناس من أتاكم نجا و من لم يأتكم هلك؛ و شما [اهل بيت- عليهم السلام] درگاه امتحان مردم هستيد، هر كس به سراغ شما آيد، نجات مي‏يابد و هر كس نيايد، هلاك مي‏گردد."

   از سوي ديگر، اهل بيت- عليهم السلام- و به ويژه اميرالمؤمنين- علیه السلام- مظهر علم خدايند و هر كس بخواهد به علم الهي ‏دست يابد، ناگزير بايد از راه آن‏ها وارد شود؛ چنان ‌كه پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله-  فرمود: "انا مدينة العلم و علي بابها...". مسئله ‏راه بودن آن‏ها به سوي علم و حكمت و هدايت الهي در قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته است. روايات اهل بيت- ‏عليهم السلام- ‏باطن فقره "وَأتوا البُيوتَ مِن اَبوابِها" در آيه 189 سوره بقره را بر اهل بيت‏- عليهم السلام- تطبيق كرده‏اند.[13]

 

  • اَينَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذي اِلَيهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ؟
  • كجاست آن جلوه خدايي كه اولياي [خدا] به سوي او رو مي‏كنند؟

    "وجه" در لغت به معناي صورت است و چون در نگاه اول صورت هر كس به نظر مي‏آيد، به اين اعتبار نمود خارجي هر چيز را "صورت" و "وجه" مي‏نامند. جلوه‏ها و مظاهر پروردگار نيز "وجه" ناميده شده است و چون اهل‏بيت‏- عليهم السلام- انسان‏هاي كامل و آراسته به صفات حسناي الهي - البته به اذان پروردگار و در حدي كه براي بشر ممكن است از فيوضات ‏رباني كسب كند - مي‏باشند، هر يك از آن‏ها "وجه اللّه" ناميده مي‏شوند؛ همان گونه كه به اعتبار قدرت الهي و نيز علم‏ لدني آن‏ها "يدالله"، "عين الله" و جز اين‏ها هستند.

    "وجه" در آيه 88 سوره قصص نيز به كار رفته است: "كُلُّ شَي‏ءٍ هالِكٌ الا وجهه".

 

  • اَينَ ٱلسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَينَ الْأَرْضِ وَ السَّماءِ؟
  • كجاست آن كارساز [و واسطه فيض]ي كه زمين را به آسمان بار داده است؟

    امام زمان (عج) به اذان پروردگار واسطه رسيدن فيض پروردگار به مردم و ارتباط آن‏ها با عالم بالاست. اگر آن ‏حضرت نبود، ادامه حيات براي مخلوقات امكان نمي‏يافت و همه چيز به پايان مي‏رسيد. "لولا الحجة لساخت الارض ‏باهلها"[14] و "ببقائه بقيت الدنيا" و "بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء"،[15] ولي حكمت خدا اين گونه اقتضاكرد كه همه چيز به يمن وجود اهل بيت‏- عليهم السلام- و در زمان حاضر به بركت وجود حضرت حجت (عج) برقرار باشد.

 

  • اَينَ صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رايَةِ الْهُديٰ ؟
  • كجاست صاحب روز پيروزي [همه جانبه بر ستمگران و كفر پيشگان] و برافرازنده پرچم هدايت.

    مقصود از "يوم الفتح" روزي است كه پيروزي آن حضرت سراسر عالم را فرا مي‏گيرد (با توجه به "ال" الفتح) و آن ‏روز، روزي است كه آن حضرت پرچم پيامبر- صلي الله عليه وآله-  را كه در بدر برافراشت و دشمنان را شكست داد، بر مي‏افراشد و جهان را در سايه آن به عدل و آرامش و هدايت مي‏رساند.[16]

 

  • اَينَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضا؟
  • كجاست گرد آورنده و متحد كننده امور مردم بر درستي و رضا؟

    "شمل" يعني اجتماع؛ وقتي گفته مي‏شود: "جمع الله شملك" يعني خدا آنچه از امور تو كه پراكنده شده، جمع كند و استوار سازد و وقتي گفته مي‏شود: "فرق الله شملك" يعني خدا آنچه از امور تو را كه گرد آمده، متفرق سازد.[17]

    حضرت مهدي (عج) امور پراكنده مردم را بر محور صلاح و رضاي به قضا و اراده خداوند، جمع مي‏كند و استوارمي‏سازد؛ دل‏ها را از كينه و هر آنچه به تفّرق مي‏انجامد، خالي مي‏گرداند و زمينه‏هاي تفرقه و پراكندگي را به اتحاد و يگانگي و هم‏رنگي تبديل مي‏نمايد.

 

  • اَينَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأنْبِياءِ وَ اَبْناءِ الْاَنْبِياءِ؟
  • كجاست خون‏خواه پيامبران و فرزندان پيامبران؟

    "ذحول" جمع "ذحل" و به معناي خون‌های پايمال شده است. حضرت مهدي (عج) كه وارث همه انبيا و معصومان ‏پيش از خود است، به خون‏خواهي همه خون‏هايي كه در طول تاريخ به ناحق ريخته شده، پايگاه‏هاي ظلم و ستم را برخواهد چيد و گردنكشان و مستكبران را به زير خواهد آورد و پايه‏هاي استعمار و استثمار را ويران خواهد كرد.

 

  • اَينَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ؟
  • كجاست خون‏خواه شهيد كربلا؟

    از بين خون‏هاي بي شماري كه به ناحق در طول تاريخ بر زمين ريخته شده، كربلا ياد‌آوری شده است؛ زيرا تاريخ حادثه‏اي ‏دلخراش‏تر از آن را به ياد ندارد و تا كنون نامي مظلوم‏تر از سيد الشهدا بر دفتر تاريخ ثبت نشده است. به جز كربلا، در كجاي تاريخ آمده ميزبانان با سرهاي ميهمانان خود مجالس عيش و نوش بر پا كرده باشند؟ در كجاي تاريخ ‏آمده كه خون بهترين انسان‏ها را به جرم كينه‏هاي گذشته به فجيع‏ترين شكل بر زمين بريزند و از كودكي چند ماهه نيز تيغ كينه را فرو نگذارند؟

   انتقام خون شهيدان كربلا و همه شهيدان و مظلومان تاريخ زماني تحقق خواهد يافت كه جبهه باطل و ستم‏گر از هم بپاشد و جبهه حق بر همه عالم سايه افكند. به اميد آن روز!

 

  • اَينَ الْمَنْصُورُ عَليٰ‏ مَنِ ٱعْتَديٰ‏ عَلَيهِ وَ ٱفْتَريٰ‏؟
  • كجاست او كه در برابر دشمنان متجاوز و دروغ‌گو، ياري شده است؟

    "منصور" يعني ياري شده. "من اعتدي عليه" كساني هستند كه عليه او قيام مي‏كنند و به حق او تجاوز مي‏نمايند و افترا زنندگان كساني هستند كه به دروغ و تهمت، شايعه‌ سازي مي‏كنند و براي ويران كردن پايه‏هاي حكومت او مي‏كوشند.

   تفاوت "كذب" و "افترا": كذب يعني دروغ، خواه كسي كه براي او دروغ گفته شده به آن راضي باشد، خواه‏ نباشد؛ مثلاً اگر گفته شود: زيد دانشمند است در حالي كه واقعاً او دانشمند نباشد، اين دروغ است؛ زيرا زيد به دروغ ‏خشنود مي‌باشد؛ اما اگر گفته شود زيد دزد است، اين افتراست؛ زيرا زيد از اين گفته خوشنود نيست. افزون بر اين، افترا دروغي است كه عليه كس ديگري گفته مي‏شود و شامل خود انسان نمي‏شود.[18]

   همواره مبارزه دشمن در برابر جبهه حق از دو جهت است: يكي اقدام‏هاي عملي و ديگر، تبليغ‏هاي سوء و شبهه پراكني و شايعه سازي، و بايد دانست كه گاه ضربه روش دوم سخت‏تر و سنگين‏تر از اقدام‏هاي عملي مانند جنگ مسلحانه است؛ زيرا جبهه حق را از درون متلاشي مي‏كند.

   قرآن كريم وقتي از سختي‏هاي پيامبر- صلي الله عليه وآله-  در دوران تبليغ رسالت در مكه ياد مي‏كند، از آزارهاي روحي سخن ‏به ميان مي‏آورد؛ مانند تهمت سحر، ديوانه بودن و مانند اين‏ها، ولي از آزارهاي جسمي، مانند ريختن خاكروبه بر سر حضرت، يا ريختن كثافات گوسفند و يا پرتاب سنگ به سوي آن حضرت سخن به ميان نمي‏آورد؛ زيرا آثار آزارهاي ‏جسمي از بين مي‏رود، ولي آثار آزارهاي روحي يا هيچ‌گاه از بين نمي‏رود و يا به فراموشي سپردن آن‏ها به زماني‏ طولاني نياز دارد.

 

  • اَينَ الْمُضْطَرُّ الَّذِي يُجابُ اِذا دَعيٰ‌ ‏؟
  • كجاست آن مضطري كه چون دعا كند، اجابت شود؟

    يكي از نام‏هاي حضرت مهدي (عج) "مضطر" است. حالت "اضطرار" از جمله زمان‏ها و شرايطي است كه دعا در آن‏ها اجابت مي‏شود. در آيه 62 سوره نمل مي‏خوانيم: "اَمَّن يجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ و يكشِفُ السّوءَ و يجعَلُکُمْ خُلَفاءَ الاَرضِ ..."

   مضطري كه دعاي او به اجابت مي‏رسد، كيست؟

   خداي متعال دعاي همگان را - هر گاه شرايط آن فراهم باشد - مستجاب مي‏كند، ولي در آيات و روايات به ويژه ‏آيه ياد شده، روي عنوان "مضطر" تكيه شده است؛ به اين دليل كه يكي از شرايط اجابت دعا آن است كه انسان چشم ‏از عالم اسباب به كلي بر گيرد و تمام قلب و روحش را در اختيار خدا قرار دهد؛ همه چيز را از آن او بداند و حل هرمشكلي را به دست او ببيند، و اين درك و ديد در حال اضطرار دست مي‏دهد. البته درست است كه عالَم، عالم اسباب است و مؤمن نهايت تلاش و كوشش خود را در اين زمينه به كار مي‏گيرد، ولي ‏بايد دانست كه او هرگز به جهان اسباب محدود نمي‏شود، بلكه در پشت حجاب اسباب، ذات مسبب الاسباب را مي‏بيند و همه چيز را از او مي‏خواهد.

    آري، اگر انسان به اين مرحله برسد، مهم‏ترين شرط اجابت دعا را فراهم كرده است. جالب اين‌كه در برخي ‏روايات، اين آيه به قيام حضرت مهدي (عج) تفسير شده است. در روايتي از امام باقر- علیه السلام- مي‏خوانيم: "به خدا سوگند! گويا من قائم [مهدي (عج)] را مي‏بينيم كه به حجر الاسود تكيه كرده و خدا را به حق خود مي‏خواند...؛ سپس فرمود: به ‏خدا سوگند! مضطر كتاب االله [قرآن] در آيه "امن يجيب المضطر..." او است."[19]

    البته منظور از اين تفسير منحصر كردن مفهوم آيه به آن حضرت نيست، بلكه مقصود بيان يكي از مصداق‏هاي ‏روشن و استثنايي آن است. آن حضرت زماني كه همه جا را فساد فرا مي‏گيرد، درهاي نجات بسته مي‏شود و كارد به ‏استخوان مي‏رسد و بشريت در بن بست سختي گرفتار مي‏آيد و حالت اضطرار در همه جهان نمايان مي‏شود، در مقدس‏ترين نقطه روي زمين دست به دعا بر مي‏دارد و تقاضاي كشف سوء مي‏كند و خداوند اين دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهاني او کرده، به مصداق "و يجعلكم خلفاء الارض" ، او و يارانش را خلفاي روي زمين قرار مي‏دهد.[20]

 

  • اَينَ صَدْرُ الْخَلائِقِ[21] ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْوي‏ٰ؟
  • كجاست صدر نشين [و پيشواي] آفريدگان نيكوكار و با تقوا؟

    اين عبارت به جايگاه رفيع اهل بيت‏- عليهم السلام- اشاره دارد. در روايتي از پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله-  مي‏خوانيم: "انا سيد الاولين و الآخرين و انت يا علي، سيد الخلايق بعدي؛ اولنا كاخرنا و آخرنا كاولنا[22]؛ من برترين افراد از اولين آن‏ها تا آخرين آن‏ها هستم و تو اي علي، پس از من از همگان برتري؛ [و ما اهل بيت در مسئله امامت و پيشوايي] اولين ما ‏مانند آخرين و آخرين ما مانند اولين ماست."

    "ذو البر": آيه 177 سوره بقره، "بّر" را تعريف كرده است: ".. بلكه نيكي آن است كه كسي به خدا، معاد، فرشتگان، كتاب [آسماني] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان، يتيمان، بينوايان، در راه ‏ماندگان، گدايان و در [راهِ آزاد كردن] بندگان بدهد و نماز را بر پا دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند، به ‏عهد خود وفا كنند و در سختي و زيان، و به هنگام جنگ شكيبا باشند؛ آنان كساني‏اند كه راست گفته‏اند و آنان همان باتقوايانند."

   در زيارت جامعه، كه قوي‏ترين دعا در توصيف اهل بيت‏- عليهم السلام- است، مي‏خوانيم: "ان ذُكِرَ الخير كنتم اولّهُ وأصْلُه‏ و فَرْعهُ و مَعدِنُه و مَأواه و منتهاه".

 

  • اَينَ ٱبْنُ النَّبِيِ الْمُصْطَفيٰ‏؟
  • كجاست فرزند پيامبر برگزيده؟

    ابن در مقابل بنت بر پسر اطلاق مي‏شود و چنان‌كه در قرآن نيز آمده است، امام حسن و امام حسين‏- عليهما السلام- و نُه فرزند پس از امام حسين- علیهم السلام- همه فرزندان رسول خدايند. در آيه 61 آل عمران مي‏خوانيم: "قُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَكُم..."كه به تصريح مفسران، منظور از "ابناءنا" امام حسن و امام حسين- عليهما السلام- مي‏باشند.

 

  • وَ ابْنُ عَلِيِ نِ‌ٱلْمُرْتَضيٰ‏؟
  • و [كجاست] فرزند علي مرتضي؟

    "مرتضيٰ" يكي از القاب مشهور حضرت علي- علیه السلام- است. از ابن عباس نقل شده كه "كان علياً- علیه السلام- يتَّبِعُ في جميع ِ‏أمْورِه مَرْضاةَ اللّه و رَسُولِه فذلك سمّيَ المرتضيٰ[23]؛ چون علي- علیه السلام- در تمام كارهايش پيرو رضاي خدا و پيامبر- صلي الله عليه وآله- بود و از او پيروي مي‏كرد، مرتضيٰ‏ ناميده شد."

 

  • وَ ابْنُ خَديجَةَ الْغَرّاءِ؟
  • و [كجاست] فرزند خديجه والامقام؟

    "غراء" به كسي مي‏گويند كه نيكو، شريف و از ديگران برتر باشد. در روايات آمده است كه بهترين زنان اهل بهشت ‏چهار نفر هستند: آسيه همسر فرعون و مريم مادر حضرت عيسي- عليه السلام- و خديجه همسر پيامبر- صلي الله عليه وآله- و فاطمه زهرا -عليها السلام[24]. حضرت خديجه نخستين زني بود كه به پيامبر خدا- صلي الله عليه وآله- ايمان آورد و اين مطلب جزو مسلمات تاريخ است.

    درباره ايمان و ميزان علاقه‏مندي پيامبر- صلي الله عليه وآله- به خديجه سخن بسيار است، ولي بي مناسبت نيست اگر به يك روايت تاريخي در اين زمينه اشاره كنيم:

   عايشه مي‏گويد: من پيوسته بر اين‌كه روزگار خديجه را درك نكرده بودم، تأسف مي‏خورم و از علاقه و مهر پيامبر به او، هميشه تعجب مي‏كردم؛ زيرا پيامبر او را زياد ياد مي‏كرد، و اگر گوسفندي مي‏كشت، سراغ دوستان خديجه ‏را مي‏گرفت و سهمي براي آنان مي‏فرستاد. روزي پيامبر خانه را ترك مي‏كرد و در آن حال خديجه را به ياد آورد و قدري از او تعريف كرد، تا آن جا كه من نتوانستم خودم را كنترل كنم؛ ازاين‌رو، با كمال جرأت گفتم: وي پير زني بيش ‏نبود و خدا بهتر از او را نصيب شما كرده است! گفتار من اثري بدي بر رسول خدا گذاشت و آثار خشم و غضب در پيشاني او ظاهر گرديد. فرمود: ابدأ چنين نيست...؛ بهتر از او نصيب من نگشته! او هنگامي به من ايمان آورد كه همه مردم در كفر و شرك به سر مي‏بردند. او اموال و ثروت خود را در سخت‏ترين مواقع در اختيار من گذاشت. خدا از او فرزنداني نصيبم كرد كه به ديگر همسرانم نداد.[25]

    چنين بانويي مايه افتخار همگان است و بسيار عزيز؛ ازاين‌رو، در اين دعا نيز جزو افتخارات حضرت حجت، از ايشان ياد شده است.

 

  • وَ ٱبْنُ فاطِمَةَ الْكُبْريٰ‏؟
  • و [كجاست] فرزند فاطمه كبريٰ‏؟

    "كبري‏" مؤنث "اكبر" و اکبر به معنای بزرگ‌تر است.

 

  • بِاَبي اَنْتَ وَ اُمّي وَ نَفْسي لَكَ الْوِقاءُ وَ الْحِميٰ
  • پدر، مادر و جان من بلاگردان تو باشند.

    "الوقاء" به چيزي گفته مي‏شود كه با آن، چيزي را نگه دارند و در پناه گيرند، و "حميٰ ‏" به چراگاهي گفته مي‏شود كه ‏حكاّم آن را مخصوص خود قرار مي‏دهند و از چراي دام‏هاي ديگران جلوگيري مي‏كنند. اين كلمه كنايه از اين است كه ‏جان اين افراد تنها در خدمت آسايش و برخورداري تو باد.

    "بابي انت و امي": اين عبارت اصطلاحي براي تعظيم و تكريم مخاطب است و حتي در مواردي كه پدر و مادر كسي زنده نباشند نيز استعمال مي‏شود.

    دعاي ندبه از اين فقره وارد مرحله تازه‏اي مي‏شود. تا اين جا دعا كننده خدا را ستايش كرد و سپاس گفت و به ‏برخي مسائل اعتقادي درباره  نبوت، امامت و معاد اعتراف نمود، آن گاه در پي محبوب و مرادش با "اين"هاي متعدد و بيان عبارت‏هايي كه از جان بر مي‏آمد، به جستجو پرداخت و اينك از اعماق جان، به امام و قبله خود چنين خطاب ‏مي‏كند: پدر، مادر و خودم به فداي تو و بلا گردان تو.

 

  • یابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ
  • اي فرزند بزرگواران مقرّب [در درگاه خدا]!

    "سيد" به كسي مي‏گويند كه بزرگ و شريف قومي باشد؛ چنان‌كه در حديث مشهور نبوي آمده است: "الحسنُ و الحسينُ سيدا شَبابِ اهل الجنَّة."

   "سيد" در روزگار ما در مناطق فارسي زبان به اولاد حضرت فاطمه زهرا- عليها السلام- گفته مي‏شود؛ چنان‌كه عمامه ‏مشكي و شال سبز نشانه سيادت است؛ اما "سيد" در بين عرب زبان‌ها به معناي "آقا" است؛ چنان‌كه حميري[26]، آلوسي ‏و قطب به سيد حميري، سيد محمود آلوسي و سيد قطب مشهورند، در حالي كه هيچ‌يك  به حضرت زهرا- عليها السلام‏- منتسب نيستند. (در گذشته، در مناطق عرب زبان، از فرزندان حضرت زهرا- عليها السلام- با لقب "شريف" ياد مي‏شده است.)

 

  • يابْنَ النُّجَباءِ الْاَكْرَمينَ
  • اي فرزند نجيبان با كرامت‏تر از همهٔ [اهل عالم]!

    "نجيب" يعني جوانمرد، بزرگ و گرامي و "نجباء" جمع "نجيب" است."

    "كريم" از صفات خدا و نام‏هاي او است و به كسي گفته مي‏شود كه خيرخواه و بخشنده و بخشش او تمامي ‏نداشته باشد. "كريم" در فرهنگ ديني به كسي گفته مي‏شود كه وجودش را به گناه نيالوده باشد[27] و خطاب به "يابن النجباء الكرمين" بدين معناست كه أباء و اجداد حضرت حجت (عج) همه صالح و پاك سرشت و بخشنده و بزرگوار بوده‏اند. در زيارت آن حضرت مي‏خوانيم: "اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم‏تنجّسك الجاهلة بانجاسها و لم تلبسك المدلهمّات ثيابها."

 

  • یَابْنَ الهُداةِ المَهْدِیِّینَ[28]
  • ای فرزند هدایت­گران هدایت یافته!

    توصیف هادیان به هدایت یافته نشان می­دهد تنها کسی می­تواند هدایت کننده و رهبر دیگران باشد که خود هدایت یافته باشد؛ چنان­که قرآن کریم می­فرماید: «... أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛ بنابراین نمی­توان کسی را که خود نیازمند هدایت دیگران است، رهبر و هادی قلمداد کرد؛ مانند برخی زمامداران صدر اسلام. ­

 

  • یَابْنَ الْخِیَرَةِ المُهَذَّبِینَ
  • ای فرزند برگزیدگان خویشتن­دار و پاکیزه!

    پدران و مادران امام زمان(عج) تا حضرت آدم- علیه السلام- همه با ایمان، مهذب و پاکیزه­سرشت بوده­اند و هیچ­یک از آن­ها به شرک آلوده نبوده­اند. در زیارت وارث می­خوانیم: " اشهد أنک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره؛ لم­تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها؛ شهادت می­دهم که تو نوری بودی در صلب­های بلند­مرتبه پدران و رحم­های پاکیزهٔ مادران، و شرک و ناپاکی­های عصر جاهلیت تو را آلوده نساخت و غباری از تاریکی­های آن عصر و زمان بر دامنت ننشست."

  • یَابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْاَنْجَبِینَ
  • ای فرزند بزرگواران شرافتمند و بخشنده!

    "الغطارفة" جمع "غطریف"[29] به معنای آقای با کرم و سخاوت و "الانجبین"[30] از انجب و ماده نجب به معنای پیراسته بودن و کرم است.

  • یَابْنَ الْاَطَائِبِ المُطَهَّرِینَ[31]
  • ای فرزند پاک­سرشتان پاک!

    "الاطائب" جمع طیب و طیب به معنای پاکیزه باطن و مقابل خبیث است و "المطهرین" از "طهر"، به معنای پاک و طاهر بوده و به عصمت آن بزرگواران اشاره دارد؛ چنان­که در آیه تطهیر می­خوانیم: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب، 33).

  • یَابْنَ الخَضارِمَةِ المُنْتَجَبِینَ
  • ای فرزند بخشنده­ترین برگزیدگان!

    «خضرم» به معنای بسیار بخشنده و «منتجب» به معنای برگزیده شده است. نیازی به گفتن نیست که اهل بیت- علیهم السلام- بخشنده­ترین خلایق بودند و نه تنها در آن روزگاران که تاریخ فراوان نقل کرده است، بلکه در همه عصرها و در حضور و غیبت مراجعه کنندگان را به عنایت پروردگار حاجت­روا می­کنند و کسی دست خالی از بارگاه آنان باز نمی­گردد؛ چیزی که به عیان بارها و بارها دیده و شنیده­ایم و حاجتی به بیان نیست.

  • یَابْنَ الْقَماقِمَةِ الاَکْرَمِینَ[32]
  • اي فرزند بزرگواران با كرامت‏تر از همهٔ [اهل عالم]!

    «قماقمه» جمع قمقم به معنای سرور و بزرگ و بزرگوار و بسیار بخشنده است.

  • یَابْنَ البُدورِ المُنیرَة
  • ای فرزند ماه­های تمام تابناک!

    «بدور» جمع بدر به معنای ماه شب چهاردهم است که نور آن کامل می­باشد. تشبیه به ماه پر نور شب چهارده می­تواند از جهت به چشم آمدن و نیز از جهت راهنما بودن در دل تاریک شب باشد. ماه شب چهارده در دل تاریک شب به خوبی به چشم می­آید و دیگر اشیا را در قیاس با آن زیبایی و فروغی نیست.

  • یَابْنَ الْسُّرُجِ المُضِیئَةِ
  • ای فرزند چراغ­های فروزنده!

    اهل بیت- علیهم السلام-  همچون چراغ­های تابان و فروزنده­ای هستند که در دل تاریکی جهالت، مردم را از لغزشگاه­ها و پرتگاه­ها مصون می­دارند.

  • یَابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ
  • ای فرزند شهاب­های نافذ و فروزان!

    «شهب» جمع شهاب به معنای شعله­ آتش است که جستن کند و همچنین نام شعله­ای آتشین و پر فروغ است که از جو زمین می­گذرد و در آسمان ظاهر می­شود هرچند تنها در شب دیده می­شود، و «ثاقب» از ثقب به معنای نافذ است، و شهاب در آسمان نفوذ می­کند و نور آن از مسافت بسیار طولانی دیده می­شود.

  • یَابْنَ الْاَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ
  • ای فرزند ستارگان درخشان!

    یکی از آثار مهم ستارگان- افزون بر زیبایی و القای آرامش روانی- نقش هدایت­گری آن­هاست. این نقش ستارگان در گذشته که امکانات کنونی موجود نبوده، بسیار روشن بوده و ستارگان و دانش مربوط به راهیابی از آن­ها، مایه حیات و نجات کاروانیان به شمار می­رفته است.

  • یَابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ
  • ای فرزند راه­های روشن و آشکار!

    پس از تشبیه هدایت کردن آن­ها به ستارگان، به راه می­پردازد؛ یعنی آن­ها هم راه­اند و هم راهنما. همین مطلب به گونه­ای دیگر در ادامه نیز آمده است. در ضمن آن­ها هریک راهی هستند که در زمان امامت و حیات خود مردم را به سوی هدف متعالی سوق می­دهند؛ راه­هایی که در یک راستا هستند و به یک سرچشمه ختم می­شوند.

  • یَابْنَ الْاَعْلَامِ اللَّائِحَةِ
  • ای فرزند نشانه­های نمایان!

 

  • یَابْنَ الْعُلومِ الْکَامِلَةِ
  • ای فرزند دانش­های کامل!

    منظور از دانش­های کامل، هم بعد شمولیت و گستردگی آن­هاست و هم بعد اتقان آن­ها. باید توجه داشت که دانش­های شناخته شده و ناشناخته و سرّ گونه، از سرچشمه دانش لایزال الهی نشئت می­گیرند، به گونه­ای که هیچ تردیدی در آن راه ندارد.

 

  • يابْنَ السُّنَنَ الْمَشْهُورَةِ
  • اي فرزند سنت‏هاي مشهور [و شناخته شده]!

    مقصود از "سنت‏هاي مشهور" گفتار و رفتار پيامبر اكرم- صلي الله عليه وآله- و اهل بيت‏- عليهم السلام- است و از آن‌جا كه هيچ كس مانند فرزند شايسته به پدر نزديك نيست، در فرزند سنت‏هاي مشهور ناميده شدن آن حضرت تأكيد ويژه‏اي نهفته است. صفت "مشهورة" نيز از آن جهت است كه سنت اهل بيت‏- عليهم السلام- همان سنت رسول خدا- صلي الله عليه وآله -  است و آن‏ها ادامه دهنده و تكميل كننده طريق اويند و سنت پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله-  همواره بين مردم شناخته شده و معروف و مشهور بوده است، هرچند بدعت‏هاي نا اهلان و بدعت گزاران در طول تاريخ اسلام ذائقه برخي را از سنت پاك و راستين پيامبر- صلي الله عليه وآله - و اهل‏بيت او- عليهم السلام- باز گرداند و به سوي هواهاي نفساني و وساوس شيطاني متمايل ساخت.

 

  • يابْنَ الْمَعالِمِ الْمَاثُورَةِ
  • اي فرزند [تعاليم] و نشانه‏هاي بر جاي مانده [از دين]!

    "معالم" جمع "مَعْلَمْ" است و مَعلم نشانه‏اي است كه در راه‏ها گذشته مي‏شود تا راه پيمانان در راه‏هاي انحرافي قرار نگيرند. گفتار و رفتار اهل بيت‏- عليهم السلام- بلا تشبيه - به علايم راهنمايي و رانندگي مي‏ماند كه جاده‏ها را براي رانندگان ايمن ‏مي‏سازند و زمينه مناسب را براي به سلامت رسيدن آنان به مقصد فراهم مي‏آورند. اگر علايم راهنمايي و رانندگي ‏نباشد، رسيدن به مقصد به ويژه در مسيرهاي طولاني و با وجود راه‏هاي فراوان انحرافي غير ممكن است.

 

  • يابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ
  • اي فرزند معجزه‏هاي موجود!

    "معجزه‏هاي موجود" مي‏تواند تفسيرهاي متعددي داشته باشد؛ از جمله:

1. اهل بيت‏- عليهم السلام- هر يك معجزه‏اي هستند كه جز به عنايت ويژه پروردگار به وجود نيامده‏اند، و امام زمان نيز فرزند آنان، يعني فرزند معجزه­هايي است كه امرشان و نورشان ‏همواره پا برجا و راهنماي جهانيان است.

2. منظور از معجزات موجود، معجزاتي است كه اعجاز آن‏ها هر لحظه قابل درك و در هر زمان، تازه و گويا در حال تكرار مي‏باشد. قرآن كريم اين ويژگي را دارد و ازاين‌رو، تحدّي آن همواره بر قرار است و مردم در هر زمان كه‏ بخواهند، مي‏توانند وجوه اعجاز آن را درك كنند؛ به بیان دیگر، قرآن چونان شكافته شدن دريا با عصاي موسي– عليه السلام– نيست كه تنها گزارش آن باقي بماند، بلكه خود آن باقي است و مردم بدون نياز به گزارش، به خود آن رجوع مي­كنند. امام‏ زمان (عج) نيز قرآن ناطق و آشناترين فرد در قيد حيات به قرآن است و اين آشنايي به حدي است كه گويا فرزند آن‏ مي‏باشد و پوست و گوشت و خون او از آيات قرآن به هم رسيده است.

   سخنان و رفتار اهل بيت‏- عليهم السلام- و جاذبه آن‏ها نيز امري خارق العاده است كه جز به عنايت پروردگار صادر نمي‏شود. مصحف فاطمه- عليها السلام- نيز جِزو معجزات باقي است كه در اختيار امام زمان (عج) قرار دارد.

   3. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از "معجزات موجودة" افزون بر قرآن، بقاي فضايل و سخنان اهل‏بيت‏- عليهم السلام- با وجود آن همه دشمني‏ها و نيز بر جاي ماندن برخي آثار آن‏ها از جمله قبر مطهر سيد الشهدا باشد. در جلد 45 بحار الانوار، صفحه 398 به نقل از امالي شيخ طوسي آمده است: عمر بن فرج رحجي گويد: متوكل عباسي مرا به خراب‏ كردن مرقد حسين - علیه السلام- مأمور كرد. من به آن­جا رفتم و دستور دادم گاوهايي را روي قبرها برانند تا آن‏ها از بين ببرند.گاوها بر همه قبرها رفتند، اما به قبر مطهر آن حضرت كه رسيدند، از حركت باز ايستادند و گامي فراتر ننهادند، هر چه ‏تلاش كردم، گامي برنداشتند، آن قدر با چوب آن‏ها را زدم كه چوب شكست، ولي اثري نداشت.

    همچنين در همان منبع ص 405 -403. آمده است كه متوكل دستور داد قبر حسين- علیه السلام- را شخم بزنند و آب بر آن ببندند. آب قبرها را فراگرفت اما قبر سيد الشهدا را دور زد، ولي آن را فرا نگرفت و قبر سالم ماند. اين معجزه سبب شد مأمور متوكل به آن ‏حضرت معتقد و مؤمن شود. متوكل چون از جريان آگاه شد، دستور قتل او را صادر كرد. شاعر چه زيبا سرورده است:

عدو به مرقد او آب بست، پيش نرفت

 

هنوز آب، مگر شرم از آن گلو دارد؟

    متوكل ملعون بيست سال تلاش كرد به هر شكل شده قبر آن حضرت را خراب كند، ولي به نتيجه نرسيد و قبر همچنان ‏سالم و بر جاي ماند. (يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ).

 

  • يابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ
  • اي فرزند راهنمايان آشکار!

    "دليل" به معناي راهنماست. اهل بيت‏- عليهم السلام- دليل و راهنماياني به سوي پروردگار متعال هستند؛ چنان‌كه در زيارت ‏جامعه مي‏خوانيم: "السلام عَلَي الدُّعاةِ إلَي اللّهِ والادِلّاءِ عَلي‏ مَرضاتِ الله... ".

    صفت "مشهوده" ازاين‌رو است كه آن‏ها حجت آشكار پروردگارند؛ آن‌چنان‌كه هيچ شك و شبهه‏اي براي مردم ‏باقي نمي‏گذارد و هر كس در پي دست يافتن به حق باشد و خود را از تعصب و حب و بغض‏هاي بي اساس خالي كند، نور اين خورشيدهاي آسماني را مي‏بيند و هدايت مي‏پذيرد؛ اما تعصب و حب و بغض‏هاي نفساني چشم انسان را برحقايق مي‏بندد و به قول شاعر

قد تنكر العين ضوء الشمس من رمدٍ

 

و ينكر الفم طعم الماء من سقم

  • ‏يابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ
  • اي فرزند راه راست!

    فرض مجازي پدر و پسري بين راه راست و آن حضرت، نشان دهنده شدت قرب و وابستگي‏آن دو به يكديگر است. گذشته از اين، آن حضرت فرزند حضرت علي- علیه السلام- است و روايات متعددي در منايع شيعه وسني موجود است كه صراط را در "صراط المستقيم" (سوره حمد) بر آن حضرت تطبيق كرده‏اند و اين خود به "يابن ‏الصراط المستقيم" معنايي حقيقي مي‏بخشد.[33]

 

  • يا بْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ‏
  • اي فرزند خبر بزرگ!

    بر اساس روايات اهل بيت‏- عليهم السلام- "نبأ عظيم" در آيه اول سوره نبأ به حضرت علي- علیه السلام- تأويل شده است.[34]

 

  • يابْنَ مَنْ هُوَ في اُمِّ الْكِتابِ لَدَي اللّهِ عَلِيٌ حَكيمٌ!
  • اي فرزند كسي كه در "ام الكتاب" نزد خدا بلند مرتبه و حكيم است!

    در آيه 4 سوره زخرف مي‏خوانيم: ‹‹واِنَّهُ في اُمِ‏ّ الكِتبِ لَدَينا لَعَليٌ حَكيم››. در برخي روايات[35]، در تأويلي از آيه، ضمير"انه" به حضرت علي- علیه السلام- ارجاع شده است.

     مراد از حكيم نيز حكمت‏آموز، مستحكم، متين و حساب شده است.[36]

 

  • يابْنَ الْأياتِ وَ الْبَيناتِ‏
  • اي فرزند نشانه‏ها و حجّت‏هاي روشن خدا!

    آيات و بينات مصاديق فراواني دارند كه برترين مصداق آن‏ها وجود نوراني و معجزگون حضرت علي- علیه السلام- و ديگرمعصومان- عليهم السلام - است.

  • يابْنَ الدِّلائِلِ الظّاهِراتِ
  • اي فرزند دليل‏هاي (راهنمايان) آشكار!

    گفتار و رفتار اهل بيت‏- عليهم السلام- بسان چشمه‏هاي نوري در تاريكي، راهنماي مردمان به سوي رستگاري و سعادتمندي ‏است. حقّانيت آنان كاملاً آشكار است و هيچ­كس در رجوع به آن‏ها گرفتار ترديد و دل‌نگراني نمي‏شود و اين ويژگي ‏تنها از آن اهل بيت‏- عليهم السلام- است و بس.

 

  • يابْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ‏
  • اي فرزند برهان‏هاي ظاهر و روشن!

 

  • يابْنَ مَنْ دَنيٰ‏ فَتَدَلَّيٰٰ فَكانَ قابَ قَوْسَينِ اَوْ اِدْنيٰٰ
  • ای فرزند كسي كه نزديك و نزديك‏تر شد؛ پس به فاصله مقدار دو كمان [يا دو ذراع] يا كم‌تر فاصله داشت!

اشاره به‏آيات 8 و 9 سوره نجم است.

 

  • دُنُوّاً وَ اقْتِراباً مِنَ الْعَلِي الْأَعْليٰٰ
  • نزديك شدن و قرب يافتني نسبت به [پروردگار] بلند مرتبهٔ والا.

    اين دو فقره به معراج پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله-  اشاره دارد كه در ابتداي سوره اسرا و آيات 8 تا 18 سوره نجم گزارش ‏بسيار اجمالي آن آمده و در تفاسير درباره آن سخن رفته است.[37]

   مرحوم علامه مجلسي در حياة القلوب كه درباره تاريخ پيامبران از حضرت آدم- علیه السلام- تا خاتم مي‏باشد، به تفصيل در اين باره سخن گفته است و ما در اين مختصر به برخي آموزه‏هاي معراج اشاره مي‏كنيم:

    "در كتب حديث، روايتي از امير مؤمنان علي- عليه السلام- از پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله- در اين زمينه آمده است كه بسيار مشروح و طولاني است، و ما گوشه‏هايي از آن را در اين‌جا مي‏آوريم، مطالبي كه نشان مي‏دهد گفتگوها در آن شب تاريخي بر چه محوري بوده، و چگونه همچون اوج آسمان‌ها اوج گرفته است.

    در آغاز حديث مي‏خوانيم كه پيامبر- صلي الله عليه و آله- در شب معراج از پروردگار سبحان چنين سؤال كرد: "يا رب، اي الاعمال افضل؟ پروردگارا كدام عمل افضل است؟"

    خداوند متعال فرمود:

    "ليس شي‏ء عندي افضل من التوكل علي، و الرضا بما قسمت. يا محمد، وجبتُ محبتي للمتحابين في، و وجبت محبتي للمتعاطفين في، و وجبت محبتي للمتواصلين في، و وجبت محبتي للمتوكلين علي، و ليس لمحبتي علم و لا غاية و لا نهايه؛

   هيچ چيز نزد من برتر از توكل بر من و رضا به آنچه قسمت كرده‏ام، نيست. اي محمد، آن‌ها كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند، محبتم شامل حال آن‌هاست، و كساني كه به خاطر من مهربان‌اند و به خاطر من پيوند دوستي دارند، آن‌ها را دوست دارم، و نيز محبتم براي كساني كه بر من توكل مي‏كنند، فرض و لازم است، و براي محبت من حد و حدود، و مرز و نهايتي نيست." و به اين ترتيب گفتگوها از محبت شروع مي‏شود، محبتي بي‌انتها و گسترده، و اصولا عالم هستي بر همين محور محبت دور مي‏زند.

    در فراز ديگري آمده است:" اي احمد،[38] همچون كودكان مباش كه سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامي كه غذاي شيرين و دلپذيري به آن‌ها مي‏دهند، مغرور مي‏شوند و همه چيز را به دست فراموشي مي‏سپارند".

    پيامبر- صلي الله عليه و آله- در اين‌جا عرضه داشت:" پروردگارا، مرا به عملي هدايت كن كه موجب قرب به درگاه تو است". فرمود:" شب را روز، و روز را شب قرار ده." عرض كرد: چگونه؟ فرمود:" چنان كن كه خواب تو نماز باشد، و هرگز شكم خود را كاملا سير مكن".

    در فرازي ديگر آمده است:" اي احمد، محبت من محبت فقيران و محرومان است، به آن‌ها نزديك شو، و در كنار مجلس آن‌ها قرار گير، تا من به تو نزديك شوم، و ثروتمندان دنياپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آن‌ها بر حذر باش."

   در فرازي ديگر مي‏فرمايد:" اي احمد، زرق و برق دنيا و دنياپرستان را مبغوض بشمار، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار."

    عرض مي‏كند:" پروردگارا، اهل دنيا و آخرت كيانند؟"

    فرمود: اهل دنيا كساني هستند كه زياد مي‏خورند، و زياد مي‏خندند و مي‏خوابند، و خشم مي‏گيرند، و كم‌تر خشنود مي‏شوند، نه در برابر بدي‌ها از كسي عذر مي‏خواهند، و نه اگر كسي از آن‌ها عذر طلبد، مي‏پذيرند؛ در اطاعت خدا تنبل، و در معاصي شجاع‌اند، آرزوهاي دور و دراز دارند، و در حالي كه اجلشان نزديك شده، هرگز به حساب اعمال خود نمي‏رسند، و نفعشان براي مردم كم است؛ افرادي پر حرف، فاقد احساس مسئوليت و علاقمند به خورد و خوراك‌اند.

    اهل دنيا نه در نعمت شكر خدا به‌جا مي‏آورند، و نه در مصايب صبورند.

    خدمات فراوان در نظر آن‌ها كم است (و خدمات كم خودشان بسيار!) خود را به انجام كاري كه انجام نداده‏اند ستايش مي‏كنند، و چيزي را مطالبه مي‏كنند كه حق آن‌ها نيست.

    پيوسته از آرزوهاي خود سخن مي‏گويند، و عيوب مردم را خاطر نشان و نيكي‌هاي آن‌ها را پنهان مي‏سازند. " عرض كرد:" پروردگار؟ آيا دنياپرستان غير از اين نیز عيبي دارند"؟

    فرمود: اي احمد، عيب آن‌ها اين است كه جهل و حماقت در آن‌ها فراوان است، براي استادي كه از او علم آموخته‏اند، تواضع نمي‏كنند و خود را عاقل مي‏دانند، اما نزد آگاهان نادان و احمق‌اند."

    سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتيان پرداخته چنين ادامه مي‏دهد:

    "آن‌ها مردمي با حيا هستند؛ جهل آن‌ها كم، منافعشان بسيار، و مردم از آن‌ها در راحت‌اند و خود از دست خويش در تعب، و سخنانشان سنجيده است.

    پيوسته حسابگر اعمال خويش‌اند، و از همين جهت خود را به زحمت                        مي‏افكنند؛ چشم‌هايشان به خواب مي‏رود، اما دل‌هايشان بيدار است؛ چشمشان مي‏گريد و قلبشان پيوسته به ياد خداست.

    هنگامي كه مردم در زمره غافلان نوشته شوند، آن‌ها از ذاكران نوشته مي‏شوند.

    در آغاز نعمت‌ها حمد خدا مي‏گويند، و در پايان شكر او را به‌‌جا مي‏آورند؛ دعايشان در پيشگاه خدا مستجاب، و تقاضايشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آن‌ها مسرورند ... . مردم (غافل) نزد آن‌ها مردگان، و خداوند نزد آن‌ها حي و قيوم و كريم است (همتشان آن چنان عالي است كه به غير او نظر ندارند) ... .

    مردم در عمر خود يك بار مي‏ميرند اما آن‌ها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا، هر روز هفتاد بار مي‏ميرند (و حيات نوين مي‏يابند)! ...

    هنگامي كه براي عبادت در برابر من مي‏ايستند، همچون بنيان مرصوص و سدي فولادين‌اند، و در دل آن‌ها توجهي به مخلوقات نيست.

    به عزت و جلالم سوگند! كه من آ‌ن‌ها را حيات و زندگي پاكيزه‏اي مي‏بخشم، و در پايان عمر، خودم قبض روح آن‌ها مي‏كنم، و درهاي آسمان را براي پرواز روح آن‌ها مي‏گشايم، تمام حجاب‌ها را از برابر آن‌‌ها كنار مي‏زنم، و دستور مي‏دهم بهشت، خود را براي آن‌ها بيارايد! ...

    اي احمد، عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن طلب حلال است؛ هنگامي كه غذا و نوشيدني تو حلال باشد، تو در حفظ و حمايت مني ... ."

    و در فرازی ديگر آمده است:" اي احمد، آيا مي‏داني كدام زندگي گواراتر و پردوام‏تر است"؟

    عرض كرد: خداوندا خير، فرمود:" زندگي گوارا آن است كه صاحب آن لحظه‏اي از ياد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نكند، از حق من بي‌خبر نباشد، و شب و روز رضاي مرا بجوید.

    اما زندگي باقي آن است كه براي نجات خود عمل كند و دنيا در نظرش كوچك باشد و آخرت، بزرگ؛ رضاي مرا بر رضاي خويشتن مقدم بشمرد، و پيوسته خشنودي مرا بطلبد؛ حق مرا بزرگ دارد و به آگاهي من نسبت به خودش توجه داشته باشد. در برابر هر گناه و معصيتي به ياد من بيفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم، پاك كند؛ شيطان و وساوس شيطاني را مبغوض دارد، و ابليس را بر قلب خويش مسلط نسازد و به او راه ندهد.

    هنگامي كه چنين كند، محبت خاصي در قلبش جاي مي‏دهم؛ آن چنان كه تمام دلش در اختيار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبي است كه من به اهل محبتم مي‏بخشم. چشم و گوش قلب او را مي‏گشايم، تا با گوش قلبش حقايق غيب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد"

    و سرانجام اين حديث نوراني با اين جمله‏هاي بيدار كننده پايان مي‏گيرد:

    " اي احمد! اگر بنده‏اي نماز تمام اهل آسمان‌ها و زمين را به‌جا آورد، و روزه تمام اهل آسمان‌ها و زمين را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخري) در تن نپوشد (و در نهايت زهد و وارستگي زندگي كند) ولي در قلبش ذره‏اي دنياپرستي يا رياست‏طلبي يا عشق به زينت دنيا باشد، در سراي جاويدانم در جوار من نخواهد بود و محبتم را از قلب او بر مي‏كنم. سلام و رحمتم بر تو باد! و الحمد للَّه رب العالمين".[39]

    اين سخنان عرشي كه روح انسان را با خود به اوج آسمان‌ها مي‏برد، و در معراج الهي سير مي‏دهد و به آستانه عشق و شهود مي‏كشد، تنها قسمتي از حديث قدسي است.

    افزون بر اين، ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر- صلي الله عليه و آله- در سخنانش براي ما بازگو كرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتي ميان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق، و جذبه و وصال، رد و بدل شده كه نه گوش‌ها توانايي شنيدن آن را دارد و نه افكار عادي قدرت دركش را، و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر- صلي الله عليه و آله-  همواره مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده‏اند."



[1] . فلتُدَرِّ.

[2] . بحارالانوار، ج 24، ص 75، به نقل از امالي طوسي.

[3] براي آگاهي بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 9، ص 104 -203، چاپ بيست و دوم.

[4] ج 1، حديث 499، دارالقلم، بيروت.

[5] . ج 5، ص 160 -159، حديث 21، باب غزوه حديبية.

[6] . ج 1، حديث 613، كتاب الاذان.

[7] . صحيح بخاري، حديث 6097.

[8] . المتَّخِذُ.

[9] . النفاق.

[10] . الکَذِبِ.

[11] . الکَلِمِ.

[12] . بحار الانوار، ج 102، ص86.

[13] . براي آگاهي بيشتر ر.ك: تفسيرهاي مجمع البيان، كنز الدقائق، صافي و جز اين‏ها، ذيل آيه.

[14] . در اين معنا احاديث بسياري نقل شده است.

[15] . دعاي عديله.

[16] . ر.ك: بحار الانوار، ج 52، ص 360.

[17] . ر.ك: لسان العرب، ماده شمل.

[18] . ر.ك: معجم الفروق اللغوية، شماره 1801.

[19] . تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 94.

[20] . ر.ك: تفسير نمونه، ج 15، ص 520-522 .

[21] . الخلائفِ.

[22] . بحار الانوار، ج 26، ص 316.

[23] . بحارالانوار، ج 35، ص 90.

[24].  خصال، شيخ صدوق، ج 1، ص 205، باب الاربعة، انتشارات جامعه مدرسين.

[25] . بحار الانوار، ج 16، ص 8؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله، جعفر سبحاني، ص 96.

[26] . شاعر معروف اهل بيت‏- عليهم السلام- (ر.ك: الغدير، ج 2).[26]

[27] . الكريم: الذي كرّم ‏نفسه عن التّدنس بشي‏ءٍ من مخالفة ربّه و يقال: هذا رجل كَرَمٌ ابوه و كرمٌ آباؤه 'لسان العرب، "ماده كرم".

[28] . المُهْتَدِینَ.

[29] . مقاییس: "الغطریف: السید یغسی بکرمه واحسانه."

[30] . مقاییس: "نجب ... یدل علی خلوص شیء و کرم."

[31] . المُستَظْهِرینَ.

[32] . الاکبرینَ.

[33] . براي آگاهي بيشتر به تفاسير روايي، ذيل آيه 6 سوره حمد مراجعه شود.

[34]. ر.ك: بحار الانوار، ج 36، ص 1.

[35] . مانند: تفسير نور الثقلين، ج‏4، ص 592(قال أبو عبد الله- عليه السلام- هو أمير المؤمنين- صلوات الله عليه).

[36]. تفسير نمونه، ج 26، ص 9؛ براي آگاهي بيشتر از واژگان آيه، ر.ك: همان.

[37] . روشن است که مراد از نزدیک شدن به خدا، معنوی است؛ همچنان‌که مراد از دیدن خدا در روایات امری معنوی است. چند روایت ذیل تا حدی می‌تواند گویای مطلب باشد. از پيامبر اكرم- صلّى اللّه عليه و آله- پرسيدند: «آيا پروردگارت را هرگز ديده‏اى؟!» در پاسخ فرمود: «رأيته بفؤادى؛ من او را با چشم دل ديده‏ام.» و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب يمانى» آمده است كه از آن حضرت سؤال كرد: « اى امير مؤمنان، آيا هرگز پروردگارت را ديده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «افأعبد ما لا اراه؟ ...؛ آيا كسى را كه نمى‏بينم پرستش كنم؟! ولى چشم‌ها با مشاهده حسى هرگز او را نديده اما دل‌ها با حقيقت ايمان او را دريافته است.»

       

[38] . قابل توجه اينكه نام پيامبر – صلي الله عليه و آله-در اين حديث همه جا به عنوان" احمد" ذكر شده جز در آغاز آن كه" محمد" است، آري محمد نام زميني او بود، و احمد نام آسماني او، چرا چنين نباشد در حالي كه" احمد" به حكم آنكه" افعل تفضيل" است، ستودگي بيشتري را بيان مي‏كند، و پيامبر – صلي الله عليه و آله- در آن شب تاريخي، و در آن مرحله از قرب خدا بايد از" محمد" بگذرد و" احمد" شود، به خصوص اينكه فاصله" احمد" با" احد" كمتر است!

[39] . بحار الانوار، جلد 77، صفحه 21 - 30 (با تلخيص).