شرح دعای ندبه 2
- وَ بَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْليماً
- و با برخي [حضرت موسي- عليه السلام] از درخت [با خلق صدا از درون آن] سخن گفتي،
اشاره به داستان حضرت موسي- علیه السلام- است كه به كوه طور رفت و توفيق يافت كه مخاطب خدا قرار گيرد و خدا با او سخن گويد. خداي متعال با ايجاد صدايي در درخت با او سخن گفت: اين صدا به گونهاي بود كه كسي جز حضرت موسي- علیه السلام- آن را نميشنيد. صفت "كليم الله" كه ويژه حضرت موسي- علیه السلام- و به معناي كسي است كه خدا با او سخن گفته، به همين واقعه اشاره دارد.
- وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيه رِدْءاً وَ وَزيراً
- و برادرش را ياور و جانشين او قرار دادي،
به آيه 28 الي30 سوره طه اشاره دارد كه ميفرمايد: "واجعَل لي وزيرًا مِناَهلي، هرونَ اَخي". از اين آيه و فقره دعا چند نكته استفاده ميشود كه عبارتاند از:
- مقام وزارت (= جانشيني) از جانب خدا تعيين ميشود.
- اين مقام اهميت بسياري داشته كه در اشاره كوتاهِ دعاي ندبه به حضرت موسي- علیه السلام- از آن ياد شده است.
- ياور و پشتيبان بودن در كنار هم آمده است؛ يعني جانشين كسي است كه در ياوري نيز از ديگران سهم بيشتري داشته باشد.
اينك اگر اين نكات را بخواهيم بر صحابه پيامبر- صلي الله عليه وآله- جاري سازيم، چه كسي جز علي- علیه السلام- همه شرايط را دارد؟ او است كه در زمان پيامبر- صلي الله عليه وآله- اولين و بزرگترين ياور بود و پيامبر گرامي اسلام آن حضرت را بارها از جانب خدا به جانشيني خود معرفي كرد و بر آن تأكيد ورزيد.
- وَ بَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيرِ أَبٍ
- و بعضي را بدون واسطه پدر [از مادر] متولد ساختي،
به حضرت عيسي- عليه السلام- اشاره دارد كه بدون دخالت هيچ مردي و به اذن خدا در رحم قديسهاي كه از خاندان نبوت بود، قرار گرفت و به دنيا آمد.
- وَ آتَيتَهُ ٱلْبَيِّناتِ وَ اَيدْتَهُ بِرُوحِ ٱلْقُدُسِ
- او را از نشانههاي صدق [معجزات] برخوردار و به روح القدس تأييد كردي،
برخي معجزات آن حضرت در آيات 46 الي 49 سوره آل عمران آمده است كه عبارتاند از: سخن گفتن درگهواره، پرنده واقعي درست كردن از گِل، معالجه نابيناي مادرزاد، زنده كردن مردگان و خبر دادن از غيب.
در معناي "روح القدس" تفسيرهاي گوناكوني مطرح شده است؛ از جمله: برخي آن را روحي شريف ميدانند كه خدا پيامبران را با آن تأييد كرده است. برخي او را فرشته بسيار بلندمرتبهاي ميدانند و برخي آن را بر جبرئيل امين تطبيق ميكنند ؛ زيرا خداي متعال پيامبران و اوليايش را با آن نور مدد ميرساند.
- وَ كُلٌّ[1] شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجَاً
- و براي هر يك [از برگزيدگانت] شريعتي و راه روشني قرار دادیی،
اشاره به آيه 48 سوره مائده است كه ميفرمايد: "لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً ومِنهاجًا". نكته مهم اين است كه بدانيم همه انبيا يك دين را ترويج ميكردند و آنچه تفاوت داشته، شريعت بوده است؛ به ديگر سخن، ماهيت همه اديان يكياست، ولي شرايع به حسب شرايط فردي و اجتماعي مردم و توانايي درك آنها و شرايطي جز اين تنظيم شده و با هم متفاوت است.[2]
"شريعت" در لغت به راهي گفته ميشده كه مردم براي رسيدن به آب نهرهايي كه آب آنها پايين بوده، درست ميكردند تا آنها را به آب برساند.
"شريعت" و "منهاج" نيز متفاوتاند. در شريعت رسيدن به آب كه ماده حيات ميباشد، نهفته است، ولي از منهاج "روشني" طريق استفاده ميشود؛ بنابراين، شريعت و منهاج كنار هم يعني راهي روشن به سوي حيات كه هيچ ظلمت و نقطهاي تاريك در آن وجود ندارد.[3]
- وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ اَوْصِياءَ (بِهِ)
- و براي هر يك جانشيناني قرار دادي،
جانشينان پيامبران الهي دو دستهاند؛ برخي خود پيامبرند و ترويج شريعت پيامبر پيش از خود را بر عهده دارند و برخي اماماند؛ يعني پيامبر نيستند، ولي هدايت و رهبري مردم را بر عهده دارند؛ البته برخي پيامبران، مانند پيامبراسلام - صلي الله عليه وآله- افزون بر مقام نبوت، مقام و وظيفه امامت را نيز بر عهده داشتهاند. در روايتي از امام صادق- علیه السلام- آمده است:
"خداي متعال ابراهيم را بنده خاص خود قرار داد پيش از آنكه پيامبرش قرار دهد، و او را نبي قرار داد پيش ازآنكه او را رسول خود سازد و او را رسول خود قرار داد پيش از آنكه او را به عنوان خليل خود برگزيند و او را خليلخود قرار داد پيش از آنكه او را به مقام امامت برساند؛ هنگامي كه همه اين مقامها را به او عطا كرد، فرمود: «اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِمامًا...؛ من تو را امام مردم قرار دادم...» [بقره، 124]..."
بنابراين، مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. مرحوم علامه مجلسي در جلد 26 بحارالانوار، بحث مفصلي گشوده است با عنوان "برتري آنان [ائمه اطهار- عليهم السلام] بر پيامبران [به جز پيامبر گرامي اسلام - صلي الله عليه وآله ] و بر همه آفريدگان و گرفتن ميثاق از آنها و از ملائكه و از ديگر مخلوقات، و اينكه اولوالعزم به سبب محبتي كه به آنها[اهل بيت - عليهم السلام] داشتند، به اين مقام رسيدند" و در آن دهها روايت گرد آورده است.[4]
- مُسْتَحْفِظَاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ اِلي مُدَّةٍ
- تا هر يك مدتي نگهباني از شريعت را بر عهده گيرد و سپس [اين وظيفه را] به ديگري واگذارد،
و به اين ترتيب هيچگاه زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود[5]، خواه آشكارا بين مردم باشد و خواه پنهان و در پرده غيبت.[6]
- اِقامَةً لِدينِكَ وَ حُجَّةً عَليٰ عِبادِكَ
- تا دين تو پا بر جا باشد و حجت بر بندگانت تمام شود،
عقل و توانايي فكري بشر هر قدر هم كه رشد كند و تواناتر شود، باز بدون آيين و رهبران الهي از دستيابيبه اهداف بلند انساني كه انسان براي دستيابي به آن آفريده شده، باز خواهد ماند؛ زيرا دامنه نياز و تأمين آن در انسان فراتر از ظرف درك و فهم او ميباشد و قدرتي محيط بر انسان لازم است تا با نگاهي جامع از درون و بيرون، نيازمنديهاي او را بر آورده سازد و چنين قدرتي تنها از آن خداي متعال است كه گاه به حسب وظايف پيامبران وجانشينان الهي آنها، در اختيارشان قرار داده است. در آيه 165 سوره نساء آمده است: «رُسُلًا مُبَشِّرينَ و مُنذِرينَ لِئَلَّايكونَ لِلنّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وكانَ اللَّهُ عَزيزًا حَكيما؛ پيامبراني بشارت دهنده و بيم دهنده تا بعد از آنها، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند [و بر همه اتمام حجت شود] و خداوند توانا و حكيم است.»
- وَ لِئَلّا يَزُولَ ٱلْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلي اَهْلِهِ
- و تا حق از جايگاه [شايسته]اش جدا نشود و باطل بر اهلش [حق طلبان] چيره نگردد،
مقصود از "حق" آيين اسلام است و مقصود از "مقرّ" جايگاه شايسته و دور از انحرافها و تحريفها وبدعتهاست. يكي از بركات وجود امام، كوتاه كردن دست تحريف و بدعت از آيين حق و كامل است، ولي وقتي به تاريخ اسلام نگاه ميكنيم، با تأسف ميبينيم كساني كه از امامت اهل بيت- عليهم السلام- جدا شدند، به انواع بدعتها وانحرافها دچار گشتند؛ براي نمونه، به مهمترين كتاب اهل سنت- البته پس از قرآن كريم- يعني صحيح بخاري سر ميزنيم. نويسنده اين كتاب از "انس بن مالك" نقل ميكند كه گفت: "هيچيك از احكام شريعت را نميشناسم كه بدونتغيير باقي مانده باشد، به جز نماز و اين نماز هم ضايع شده است."[7]
باز همو از "براء بن عازب" نقل ميكند: "ما پس از پيامبر چه كارها كه كرديم و چه انحرافها كه در دين به وجودآوريم!"[8]
باز در كتاب ياد شده از "ابوالدرداء" آمده است: "به خدا سوگند! اثري از سنت پيامبر را نمييابم جز اينكه نماز را به جماعت به پا ميدارند!"[9]
چنانكه ديده ميشود، به گفته مهمترين كتاب اهل سنت كه به باور آنها همه احاديت آن صحيح است، از سنت پيامبر چيزي دست نخورده براي آنها باقي نمانده است؛ بنابراين، تنها راه نجات و رسيدن به حق، رجوع به خانه وحي و رهبران الهي، يعني اهل بيت- عليهم السلام- است.
- مقصود از "يغْلِبَ الْباطِلُ عَلي اَهْلِهِ" اين است كه با رفتن فرشته، صداي پاي ورود ديو و نَفَسهاي آتشين او بهگوش ميرسد و اين فرايندي دو سويه است؛ يعني همان گونه كه "ديو چو بيرون رود فرشته در آيد"، حق نيز چون از بين رود و يا تضعيف شود، جاي آن را باطل فرا ميگيرد.
نتيجه اينكه لطف خداي متعال شامل حال همگان شد كه با آمدن پيامبران و اوصياي الهي، باطل زمينهاي براي تسلط بر حق نخواهد يافت و اين لطف با ظهور آخرين وصي پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله- حضرت صاحب الزمان (عج) در همه ابعاد كامل خواهد شد.
- وَ لا[10]يقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَينا رَسُولاً مُنْذِراً
- و تا كسي [بهانه نياورد و] نگويد [خدايا،] چرا براي ما رسولي بيم دهنده نفرستادي؟
"منذر" يعني كسي كه خبري ترسناك بدهد.
- وَ اَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً فَنَتَّبعَ ٰآياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزيٰ
- و [چرا] براي ما پرچم هدايت نيفراشتي تا از آيات [و دستورهاي] تو پيروي كنيم، پيش از آنكه خوار و رسوا شويم؟!
اشاره است به آيه 134 سوره طه كه ميفرمايد: "اگر ما آنان را پيش از آن [كه قرآن نازل شود] با عذابي هلاك ميكرديم، [در قيامت] ميگفتند: "پرودگارا! چرا پيامبري براي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم، پيش از آنكه خوار و رسوا شويم؟!"
- اِليٰ اَنِ ٱنْتَهَيتَ بِالْأَمْرِ اِليٰ حَبيبِكَ وَ نَجيبِكَ مُحَمَّد -صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ الِهِ
- تا اينكه كار [رسالت و هدايت] را به دوست [گرامي] و برگزيده است محمد- درود خدا بر او و خاندانش باد- [واگذاركرده و] پايان دادي،
"حبيب" دوستي شديد و "نجيب" به معناي "برگزيده" است. "محمّد" به معناي فراواني حمد است و ميفهماند كه آن حضرت برترين ستايش شدگان خلق ميباشد.
در روايتي آمده است: شخصي يهودي از حضرت درباره برخي نامهاي ايشان، از جمله "محمد" و "احمد" سؤال كرد، حضرت در پاسخ فرمود: «اما محمد فاني محمود في الارض و اما احمد فاني محمود في السماء...؛ اما"محمد" از آن رواست كه در زمين ستايش شدهام و اما "احمد" ازاينرو است كه در آسمان ستايش شدهام [نام زميني پيامبر- صلي الله عليه وآله- "محمد" و نام آسماني ايشان "احمد" است].»
"انْتَهَيتَ بِالْأَمْرِ" به خاتميت پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- اشاره دارد؛ چنانكه در آيه 40 سوره احزاب ميخوانيم: «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِكُم ولكِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبيينَ؛ محمد پدر هيچيك از مردان شما نبوده و نيست، ولي رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است و... »
- فَكانَ كَمَا ٱنْتَجَبْتَهُ
- او همان گونه بود كه انتخابش كردي؛
كسي لايق چنان مقام والايي است كه شرايط لازم را داشته باشد و چنانكه در قرآن آمده است: «اللهُ اعلم حيث يجعل رساله؛ خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد... .» (انعام، 124)
توضيح بيشتر در ادامه آمده است.
- سَيِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ؛
- سرور آنان كه آفريديشان؛
- وَ صَفْوَةَ مَنِ ٱصْطَفَيتَهُ
- و برگزيده [و نخبه] آنان كه برگزيديشان؛
در زيارتنامه آن حضرت ميخوانيم: «انه سيد الاولين و الاخرين و انه سيد الانبياء و المرسلين؛ او سرور اولين وآخرين و آقاي انبيا و رسولان است.»
- وَ اَفْضَلَ مَنِ ٱجْتَبَيتَهُ
- و برتر از هر كه انتخابش كردي؛
- وَ اَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ
- و گراميتر از هر كه بدو اعتماد كردي.
- قَدَّمْتَهُ عَليٰ اَنْبِيائِكَ
- او را بر پيامبرانت مقدم داشتي [و برتري دادي]؛
مرحوم علامه مجلسي در جلد شانزدهم بحار الانوار، باب 12، بحث مفصلي را در باره برتري پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- بر پيامبران ديگر مطرح كرده است. همچنين در باب 11، مطلبي را از كتاب مناقب آل ابي طالب نقل كرده است. ابن شهر آشوب – از عالمان بزرگ شيعه و نويسنده كتاب ياد شده - درباره فضايل و نعمتهاي اختصاصي پيامبر گرامي اسلام -صلي الله عليه وآله- روايت كرده كه بدين قرار است: امتياز پيامبر ما نسبت به ديگر پيامبران، حدود 150 فضيلت است؛ از جمله:
- گنجينه "جوامع الكلم": پيامبر گرامي- صلي الله عليه وآله- فرمود: "اُعطيت جوامع الكلم؛ به من كلمات جامعي داده شده است."
- جهاني بودن آيين اسلام: پيامبر اكرم- صلي الله عليه وآله- فرمود: "ارسلتُ الي الخلق كافة؛ من براي همگان مبعوث شدم."
- جاودانه بودن اسلام: قرآن كريم ميفرمايد: "لِيظهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ؛ تا آن را بر همه اديان غلبه دهد." (توبه،33؛ فتح، 28؛ صفت،9)
- اعجاز و تحدّي قرآن: «قُل لَنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ والجِنُّ عَلي اَن يأتوا بِمِثلِ هذا القُرءانِ لا يأتونَ بِمِثلِهِ ولَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهيرا؛ بگو: اگر همه انسانها و جنها جمع شوند تا همانند اين قرآن را بياورند، نميتوانند مانند آن را بياورند، هر چند پشتيبان يكديگر باشند.» (اسراء، 88)
- سهل و آسان بودن اسلام: «...وما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدّينِ مِن حَرَجٍ...؛...و در دين [اسلام] دشواري [و كار مشقت بار ] برشما قرار نداد...» (حج، 78)
- وجوب محبت و اطاعت از اهل بيت- عليهم السلام: «...قُل لا اَسَلُكُم عَلَيهِ اَجرًا اِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربي...؛ بگو: من بر اين [رسالت] مزدي از شما نميخواهم مگر محبت و دوستي خويشان [اهل بيت- عليهم السلام] را...» (شوري، 23) [و نيز آيات ولايت، اولوالامر و جز اينها.[11]]
نگارنده با استفاده از مناقب، پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- را در برخي ويژگيها با بعضي پيامبران به زبان نظم مقايسه كرده و نام "منظومه نور" را بر آن نهاده و در پایان کتاب آورده است و اميد دارد مورد استفاده خوانندگان قرار گيرد. در ضمن يادآور ميشوم كه برتري و مقايسه پيامبر اسلام-صلي الله عليه وآله- با ديگر پيامبران، موجب نقص آنها نيست، بلكه صرفاً برتري آن حضرت را اثبات ميكند. اين مطلب را در ابيات پاياني منظومه توضيح دادهام.
- وَ بَعَثْتَهُ اِلَيٰ ٱلثَّقَلَيْنِ مِنْ عِبادِكَ
- و او را بر بندگانت از جن و انس [به رسالت] برانگيختي،
"ثَّقَلَينِ" تثنيه "ثقل" و ثقل به معناي شيء با ارزش، وزين و گرانبهاست، و مقصود از آن در اين دعا، جن و انس است. دو سوره جن و الرحمن، مطب را به خوبي باز گفتهاند. در آيات 1 و 2 سوره جن ميخوانيم: "بگو: به من وحيشده است كه جمعي از جن به سخنانم گوش فرا دادهاند؛ سپس گفتهاند: "ما قرآن عجيبي شنيدهايم كه به راه راست هدايت ميكند؛ پس ما به آن ايمان آورديم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد."
در اينجا به اين نكته نيز اشاره كنيم كه اهل بيت- عليهم السلام- افزون بر انسانها، رهبري جنها را نيز بر عهده دارند. شاعر زيباسراي قرن هشتم- سريجي الاوالي- در قصيدهاي بسيار زيبا كه به بيان فضايل و معجزات حضرت علي- عليه السلام- اختصاص دارد، چنين سروده است:
واسْئَل به يوم وافيٰ ظهر منبره فقال: خلوا له نهجاً ولا تجدوا جاء حتي رقيٰ اعواد منبره |
|
والناس قد فزعوا من شخص ثعبان مهمهماً بلسان الخاضع الجاني |
"از روزي [بپرس] كه بر فراز منبر بود و مردم از ورود مار بزرگي ترسيدند * حضرت فرمود: راهش را باز كنيد كه با من كار دارد و به شما صدمهاي نميزند * مار آمد و از پلههاي منبر بالا رفت، در حالي كه با خضوع و بسان گنهكاران همهمه ميكرد [و سخن ميگفت.]"
اينك مناسب است براي تيمن و تبرك، بخشهاي مهم اين قصيده را قرائت كنيم:
1. ... بني بصارمه الإسلام إذ هدم
6. إذ قال: من كنت مولاه فأنت له
12. و من وَقَتْ نفسُهُ نفسَ الرسول و قد
|
|
الأصنام أكرم به من هادم بانِ بدر و خيبر يا من فيه يلحاني و في حنين إذا التفَّ الفريقانِ عضباً به قربت آجال أقرانِ مناقباً أرغمت ذا البغضة الشاني موليً به اللَّه يهدي كلَّ حيران موسي و لم يك بعدي مرسلٌ ثاني غرّاء أقصر عنها كلُ إنسانِ في الخُفِّ هدياً لذي بغض و ارعانِ لكل من حاد عن عمدٍ و شنآنِ سواه قال: اسئلوني قبل فقداني؟ وافي الفراش ذووا كفر و طغيان؟ يسجد كما سجدت قومٌ لأوثانِ؟ و حاطه اللَّه من بأسٍ و عدوان؟ نارُ الوغا فتحاماها الخميسانِ؟ و العين بعد ذهاب المنظر الفاني؟ بابٌ و قد سُدَّ أبوابٌ لإخوان؟ براءة لِأولي شرك و كفران؟ هذا و بالكأس يسقي كلَّ ظمآن؟ أجلُّ نفس نأت عن خير جثمان؟ تجري بأمر مليك الخلق رحمان؟ علي مراقدهم أعصارُ أزمان أنت الوصي علي علمٍ و ايقان |
|
ترجمه: [1]. اسلام به شمشير او، وقتي كه بتها را شكسته و فرو ريخت، استوار شد و چه بزرگ است فروريزنده بتها و بنا كننده اسلام.
2.اي كسي كه مرا به سبب (حبّ) او طعن ميزني، از جنگ احد و چاه قليب (چاه عميق و بسيارخطرناك بدر كه حضرت از آن چاه شبانه آب آورد و هيچكس چنين جرأتي نداشت) و ازجنگ بدر و خيبر سؤال كن.
3. و از جنگ صفين در حالي كه دلها همه بيمناك و حيران بود و از جنگ حنين پرسش كن آن زماني كه تنور جنگ داغ شد.
4. و از روز نبرد با عمرو بن عبدودّ (در جنگ خندق) بپرس؛ آن زمان كه او را آن چنان زيرضرباتش گرفت كه نزديك بود جان پهلوانان بدر رود.
5. و در روز غدير كه پيامبر - صلي الله عليه وآله- مناقبي را (ولايت و امامت) براي او اعلان فرمود، بيني هر كينهتوز بدگورا به خاك ماليد.
6.آن هنگام كه فرمود: "هركس من مولاي اويم، پس تو مولاي اويي" و بنابراين خدا به سبب او هر سرگردان و حيراني را هدايت ميكند.
7. (آن زمان كه پيامبر فرمود:) تو براي من بسان هاروني براي موسي (با اين تفاوت كه) بعد از من پيامبري نخواهد بود.
8. و به سرعت بازگشتنِ خورشيد به خاطر او (رد شمس)، آيت و معجزه روشني است كه هر انساني از مانند آن عاجز است.
9. و بهراستي داستان رفتن افعي به كفش آن حضرت (و برداشتن آن توسط كلاغ و بيرون افتادن مار)، نشانه و راهنمايي براي هر كينهتوز و احمق است.
10. و داستان مرغ بريان (طير مشوي) برهاني است براي هركسي كه از روي دشمني و تعمّد از شما اعراض كرده.
11. كيست غير او كه از علوم نهاني پر باشد و كيست غير از او كه بگويد: "از من بپرسيد [هرچه خواهيد] قبل از اين كه مرا از دست بدهيد." (سلوني قبل از تفقدوني؟)
12. و كيست كه با جانش، جان پيامبر- صلي الله عليه وآله - را نجات دهد، در حالي كه اطراف بستر او را كفار و سركشان گرفته بودند؟
13. و كيست آن كه در حال ركوع صدقه داد و (در تمام عمر) به بت سجده نكرد، چنان كه عدهاي اين چنين كردند؟ (ابوبكر و عمر و عثمان و.. به اتفاق شيعه و سني تا قبل اسلامشان به بت سجده ميكردند.)
14. و كيست آن كه در كعبه به دنيا آمد و خدا او را از زيان و شر دشمنان مصون و محفوظ داشت؟
15.كيست كه پرچم اسلام در جنگ خيبر به او داده شد، آن زمان كه آتش جنگ شعلهور شده ولي دو لشكر از جنگ پرهيز ميكردند؟
16. كيست كه به بركت دعاء او دستِ بريده به جاي خود چسبيد (حضرت دست قطع شده را برجاي خود گذاشت) و سالم شد و چشم نابينا بينا گشت؟
17. كيست او كه همه درهايي كه به سوي مسجد باز ميشد، به دستور خدا بسته شد، مگر در خانه او؟ (عمر هرچه به پيامبر- صلي الله عليه وآله - التماس كرد كه يك روزنه حتي به اندازه يك انگشت براي ديدنِ مسجد در ديوار خانهاش داشته باشد، حضرت به فرمان خدا اجازه نفرمود.)
18. و چه كسي است كه ابلاغ سوره برائت از مشركان و كفار به او واگذار شد؟ (ابلاغ اين سوره ابتدا بر عهده ابوبكر گذارده شد، ولي خدا دستور داد ابلاغ بايد توسط خودت و يا كسي از خودت باشد؛ در نتيجه پيامبر- صلي الله عليه وآله- حضرت علي- عليه السلام- را فرستاد تا در بين راه، سوره را از ابوبكر بگيرد و خود به مكه ببرد و قرائت كند و چنين شد.)
19. و كيست او كه به آتش (جهنم) ميگويد: اين را بگير و آن را رها كن، و كيست ساقي تشنگان روز قيامت؟
20. كيست او كه پيامبر- صلي الله عليه وآله- را غسل داد؟ و كيست او كه روح بهترين انسانها در دامان او به ملكوت اعلي پيوست؟
21. و كيست كه بر پشت باد نشست و به اذن خدا به آن فرمان داد و باد نيز دستور او را اطاعت كرد؟
22 تا اين كه نزد اصحاب كهف آمد؛ همانها كه در زمانهاي طولاني به خوابي عميق فرو رفته بودند.
23. بيدار شدند و پس از بيداريشان با علم و يقين گفتند: تو وصي و جانشين بلا فصل پيامبري.
- وَ اَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَ مَغارِبَكَ
- و گامهايش را به مشارق و مغارب عالم رسانيدي،
"مشارق" جمع مشرق و "مغارب" جمع مغرب است. در آيه 40 سوره معارج و در برخي آيات ديگر مشارق و مغارب به كار رفته است (رب المشارق و المغارب). مفسران در تفسير اين آيه دو احتمال ذكر كردهاند: نخست اينكه اين دو به كروي بودن زمين اشاره دارند؛ زيرا فرض مشرقها و مغربهاي متعدد تنها در صورت كروي بودن زمين امكانپذير است؛ احتمال ديگر اينكه منظور از مشرقها و مغربها، مشرقها و مغربهاي زمين و ديگر كرات آسماني است؛ زيرا بر اساس برخي روايات، در برخي كرات آسماني نيز افرادي زندگي ميكنند كه به ولايت اهلبيت- عليهم السلام- اعتقاد دارند و اهل بيت- عليهم السلام- در آن مكانها نيز حضور مييافتند؛ البته اينكه اين افراد چه كساني هستند و چگونه ساختاري دارند، بر ما آشكار نشده است و شايد در آينده به واسطه دانش بشري و يا عنايت اهل بيت- عليهم السلام- پرده از اين اسرار گشوده شود.
از بين دو احتمال ياد شده، احتمال اول با برخي روايات همراه است؛ براي مثال، در برخي منابع روايي از پيامبرگرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- آمده است: "زُوِيتْ لي الارضُ فأريتُ مشارقَها و مغاربَها و سَيبْلُغ مُلكُ اُمّتي ما زُوِي لي مِنها؛ زمين براي من جمع شد، و مشرقها و مغربهاي آن را ديدم و به زودي سلطه و اقتدار امتم به آنچه براي من جمع شد، خواهد رسيد."
گفتني است ترجيح يك احتمال از احتمالهاي ياد شده در تفسير، به معناي باطل بودن اصل مطلب در احتمال ديگر نيست، بلكه سخن صرفا در تفسير دو واژه "مشارق" و "مغارب" در آيه و دعاست.
- وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ
- و بُراق [مركبي ويژه و مخصوص پيامبر گرامي اسلام - صلي الله عليه وآله] را در اختيار او قرار دادي،
براق از برق گرفته شده و چه بسا به سرعت آن اشاره داشته باشد؛ اما ماهيت آن بر ما آشكار نيست و در روايات به جز برخي ويژگيها، به مطلب ابهامزدايي اشاره نشده است. در هر صورت، اين جمله و جمله بعد به معراج پيامبر- صلي الله عليه وآله- اشاره دارد. پيامبر- صلي الله عليه وآله- در اين سفر معنوي و جسماني كه در برخي آيات از جمله آيه نخست سوره اسراء انعكاس يافته، با پديدهاي به نام "براق" به آسمانها عروج كرد و همه عوالم و بهشت و جهنم را مشاهده و آموزههاي مهمي را براي هدايت و ارشاد مردم، از اين سفر بازگو نمود. در باره معراج و موزههاي آن كتابهاي متعددي نوشته شده است؛ ازجمله:
1. معراج در آيينه استدلال، عبدالعلي محمدي شاهرودي، شركت چاپ و انتشارات اسوه؛
2. معراج پيامبر اسلام، علامه محمد باقر مجلسي، كانون پژوهش؛
3. سيماي معراج پيامبر از ديدگاههاي گوناگون، محمد محمدي اشتهاردي، مؤسسه انتشارات نبوي.
4. افق اعلي (سيماي از معراج پيامبر گرامي اسلام)، سيد علي رضوي كشميري، دارالكتب الاسلامية.
[1] . کلاً.
[2] . ر.ك: شوري، آيه 13.
[3] . براي آگاهي از فرق بين واژههاي ياد شده ر.ك: معجم الفروق اللغوية.
[4] . بحارالانوار، ج 26، ص 319 -267؛ براي آگاهي بيشتر از فرق نبوت، رسالت و امامت رجوع شود به ، تفسير نمونه جلد 1، تفسير آيه 124 سوره بقره.
[5] . ر.ك: بحارالانوار، ج 18، ص 279.
[6] . همان، ج 23، ص 20.
[7] . صحيح بخاري، ج 1، حديث 499، دارالقلم، بيروت.
[8] . همان، ج 5، ص 160 -159، حديث 21، باب غزوه حديبه.
[9] . همان، ج 1، حديث 613، كتاب الاذان.
[10] . لئلا.
[11] . براي آگاهي بيشتر ر.ك: بحار الانوار، ج 12، ص 334-332، ح27.