• وَ بَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْليماً
  • و با برخي [حضرت موسي- عليه السلام] از درخت [با خلق صدا از درون آن] سخن گفتي،

    اشاره به داستان حضرت موسي- علیه السلام- است كه به كوه طور رفت و توفيق يافت كه مخاطب خدا قرار گيرد و خدا با او سخن گويد. خداي متعال با ايجاد صدايي در درخت با او سخن گفت: اين صدا به گونه‏اي بود كه كسي جز حضرت موسي- علیه السلام- آن را نمي‏شنيد. صفت "كليم الله" كه ويژه حضرت موسي- علیه السلام- و به معناي كسي است كه خدا با او سخن گفته، به همين واقعه اشاره دارد.

 

  • وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيه رِدْءاً وَ وَزيراً
  • و برادرش را ياور و جانشين او قرار دادي،

    به آيه 28 الي30 سوره طه اشاره دارد كه مي‏فرمايد: "واجعَل لي وزيرًا مِن‏اَهلي، هرونَ اَخي". از اين آيه و فقره دعا چند نكته استفاده مي‏شود كه عبارت‌اند از:

    - مقام وزارت (= جانشيني) از جانب خدا تعيين مي‏شود.

    - اين مقام اهميت بسياري داشته كه در اشاره كوتاهِ دعاي ندبه به حضرت موسي- علیه السلام- از آن ياد شده است.

    - ياور و پشتيبان بودن در كنار هم آمده است؛ يعني جانشين كسي است كه در ياوري نيز از ديگران سهم بيشتري‏ داشته باشد.

   اينك اگر اين نكات را بخواهيم بر صحابه پيامبر- صلي الله عليه وآله-  جاري سازيم، چه كسي جز علي- علیه السلام- همه شرايط را دارد؟ او است كه در زمان پيامبر- صلي الله عليه وآله- اولين و بزرگ‏ترين ياور بود و پيامبر گرامي اسلام آن حضرت را بارها از جانب‏ خدا به جانشيني خود معرفي كرد و بر آن تأكيد ورزيد.

 

  • وَ بَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيرِ أَبٍ‏
  • و بعضي را بدون واسطه پدر [از مادر] متولد ساختي،

    به حضرت عيسي- عليه السلام- اشاره دارد كه بدون دخالت هيچ مردي و به اذن خدا در رحم قديسه‏اي كه از خاندان نبوت ‏بود، قرار گرفت و به دنيا آمد.

 

  • وَ آتَيتَهُ ٱلْبَيِّناتِ وَ اَيدْتَهُ بِرُوحِ ٱلْقُدُسِ‏
  • او را از نشانه‏هاي صدق [معجزات] برخوردار و به روح القدس تأييد كردي،

    برخي معجزات آن حضرت در آيات 46 الي 49 سوره آل عمران آمده است كه عبارت‌اند از: سخن گفتن درگهواره، پرنده واقعي درست كردن از گِل، معالجه نابيناي مادرزاد، زنده كردن مردگان و خبر دادن از غيب.

    در معناي "روح القدس" تفسيرهاي گوناكوني مطرح شده است؛ از جمله: برخي آن را روحي شريف مي‏دانند كه خدا پيامبران را با آن تأييد كرده است. برخي او را فرشته بسيار بلند‌مرتبه‏اي مي‏دانند و برخي آن را بر جبرئيل امين تطبيق ‏مي‏كنند ؛ زيرا خداي‏ متعال پيامبران و اوليايش را با آن نور مدد مي‏رساند.

 

  • وَ كُلٌّ[1] شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجَاً
  • و براي هر يك [از برگزيدگانت] شريعتي و راه روشني قرار دادیی،

    اشاره به آيه 48 سوره مائده است كه مي‏فرمايد: "لِكُلٍ‏ّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً ومِنهاجًا". نكته مهم اين است كه بدانيم ‏همه انبيا يك دين را ترويج مي‏كردند و آنچه تفاوت داشته، شريعت بوده است؛ به ديگر سخن، ماهيت همه اديان يكي‏است، ولي شرايع به حسب شرايط فردي و اجتماعي مردم و توانايي درك آن‏ها و شرايطي جز اين تنظيم شده و با هم ‏متفاوت است.[2]

   "شريعت" در لغت به راهي گفته مي‏شده كه مردم براي رسيدن به آب نهرهايي كه آب آن‏ها پايين بوده، درست مي‏كردند تا آن‏ها را به آب برساند.

   "شريعت" و "منهاج" نيز متفاوت‏اند. در شريعت رسيدن به آب كه ماده حيات مي‏باشد، نهفته است، ولي از منهاج "روشني" طريق استفاده مي‏شود؛ بنابراين، شريعت و منهاج كنار هم يعني راهي روشن به سوي حيات كه هيچ ‏ظلمت و نقطه‏اي تاريك در آن وجود ندارد.[3]

 

  • وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ اَوْصِياءَ (بِهِ)
  • و براي هر يك جانشيناني قرار دادي،

    جانشينان پيامبران الهي دو دسته‏اند؛ برخي خود پيامبرند و ترويج شريعت پيامبر پيش از خود را بر عهده دارند و برخي امام‏اند؛ يعني پيامبر نيستند، ولي هدايت و رهبري مردم را بر عهده دارند؛ البته برخي پيامبران، مانند پيامبراسلام - صلي الله عليه وآله- افزون بر مقام نبوت، مقام و وظيفه امامت را نيز بر عهده داشته‏اند. در روايتي از امام صادق- علیه السلام- آمده‏ است:

   "خداي متعال ابراهيم را بنده خاص خود قرار داد پيش از آنكه  پيامبرش قرار دهد، و او را نبي قرار داد پيش ازآنكه  او را رسول خود سازد و او را رسول خود قرار داد پيش از آنكه  او را به عنوان خليل خود برگزيند و او را خليل‏خود قرار داد پيش از آنكه  او را به مقام امامت برساند؛ هنگامي كه همه اين مقام‏ها را به او عطا كرد، فرمود: «اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِمامًا...؛ من تو را امام مردم قرار دادم...» [بقره، 124]..."

   بنابراين، مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. مرحوم علامه مجلسي در جلد 26 بحارالانوار، بحث ‏مفصلي گشوده است با عنوان "برتري آنان [ائمه اطهار- عليهم السلام] بر پيامبران [به جز پيامبر گرامي اسلام  - صلي الله عليه وآله ] و بر همه ‏آفريدگان و گرفتن ميثاق از آن‏ها و از ملائكه و از ديگر مخلوقات، و اين‌كه اولوالعزم به سبب محبتي كه به آن‏ها[اهل بيت - عليهم السلام] داشتند، به اين مقام رسيدند" و در آن ده‏ها روايت گرد آورده است.[4]

 

  • مُسْتَحْفِظَاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ اِلي‏ مُدَّةٍ
  • تا هر يك مدتي نگهباني از شريعت را بر عهده گيرد و سپس [اين وظيفه را] به ديگري واگذارد،

    و به اين ترتيب هيچ‌گاه زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود[5]، خواه آشكارا بين مردم باشد و خواه پنهان و در پرده غيبت.[6]

 

  • اِقامَةً لِدينِكَ وَ حُجَّةً عَليٰ عِبادِكَ‏
  • تا دين تو پا بر جا باشد و حجت بر بندگانت تمام شود،

    عقل و توانايي فكري بشر هر قدر هم كه رشد كند و تواناتر شود، باز بدون آيين و رهبران الهي از دست‏يابي‏به اهداف بلند انساني كه انسان براي دست‏يابي به آن آفريده شده، باز خواهد ماند؛ زيرا دامنه نياز و تأمين آن در انسان‏  فراتر از ظرف درك و فهم او مي‏باشد و قدرتي محيط بر انسان لازم است تا با نگاهي جامع از درون و بيرون، نيازمندي‏هاي او را بر آورده سازد و چنين قدرتي تنها از آن خداي متعال است كه گاه به حسب وظايف پيامبران وجانشينان الهي آن‏ها، در اختيارشان قرار داده است. در آيه 165 سوره نساء آمده است: «رُسُلًا مُبَشِّرينَ و مُنذِرينَ لِئَلَّايكونَ لِلنّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وكانَ اللَّهُ عَزيزًا حَكيما؛ پيامبراني بشارت دهنده و بيم دهنده تا بعد از آن‌ها، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند [و بر همه اتمام حجت شود] و خداوند توانا و حكيم است.»

 

  • وَ لِئَلّا يَزُولَ ٱلْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلي اَهْلِهِ‏
  • و تا حق از جايگاه [شايسته]اش جدا نشود و باطل بر اهلش [حق طلبان] چيره نگردد،

    مقصود از "حق" آيين اسلام است و مقصود از "مقرّ" جايگاه شايسته و دور از انحراف‏ها و تحريف‏ها وبدعت‏هاست. يكي از بركات وجود امام، كوتاه كردن دست تحريف و بدعت از آيين حق و كامل است، ولي وقتي به ‏تاريخ اسلام نگاه مي‏كنيم، با تأسف مي‌بينيم كساني كه از امامت اهل بيت‏- عليهم السلام- جدا شدند، به انواع بدعت‏ها وانحراف‏ها دچار گشتند؛ براي نمونه، به مهم‏ترين كتاب اهل سنت- البته پس از قرآن كريم- يعني صحيح بخاري سر مي‏زنيم. نويسنده اين كتاب از "انس بن مالك" نقل مي‏كند كه گفت: "هيچ‌يك  از احكام شريعت را نمي‏شناسم كه بدون‏تغيير باقي مانده باشد، به جز نماز و اين نماز هم ضايع شده است."[7]

   باز همو از "براء بن عازب" نقل مي‏كند: "ما پس از پيامبر چه كارها كه كرديم و چه انحراف‏ها كه در دين به وجودآوريم!"[8]

   باز در كتاب ياد شده از "ابوالدرداء" آمده است: "به خدا سوگند! اثري از سنت پيامبر را نمي‏يابم جز اين‌كه نماز را به جماعت به پا مي‏دارند!"[9]

چنان‌كه ديده مي‏شود، به گفته مهم‏ترين كتاب اهل سنت كه به باور آن‏ها همه احاديت آن صحيح است، از سنت ‏پيامبر چيزي دست نخورده براي آن‏ها باقي نمانده است؛ بنابراين، تنها راه نجات و رسيدن به حق، رجوع به خانه وحي ‏و رهبران الهي، يعني اهل بيت‏- عليهم السلام- است.

   - مقصود از "يغْلِبَ الْباطِلُ عَلي اَهْلِهِ" اين است كه با رفتن فرشته، صداي پاي ورود ديو و نَفَس‏هاي آتشين او به‏گوش مي‏رسد و اين فرايندي دو سويه است؛ يعني همان گونه كه "ديو چو بيرون رود  فرشته در آيد"، حق نيز چون از بين رود و يا تضعيف شود، جاي آن را باطل فرا مي‏گيرد.

   نتيجه اين‌كه لطف خداي متعال شامل حال همگان شد كه با آمدن پيامبران و اوصياي الهي، باطل زمينه‏اي براي ‏تسلط بر حق نخواهد يافت و اين لطف با ظهور آخرين وصي پيامبر اسلام- صلي الله عليه وآله-  حضرت صاحب الزمان (عج) در همه ‏ابعاد كامل خواهد شد.

 

  • وَ لا[10]يقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَينا رَسُولاً مُنْذِراً
  • و تا كسي [بهانه نياورد و] نگويد [خدايا،] چرا براي ما رسولي بيم دهنده نفرستادي؟

    "منذر" يعني كسي كه خبري ترسناك بدهد.

 

  • وَ اَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً فَنَتَّبعَ ٰآياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزيٰ
  • و [چرا] براي ما پرچم هدايت نيفراشتي تا از آيات [و دستورهاي] تو پيروي كنيم، پيش از آنكه خوار و رسوا شويم؟!

   اشاره است به آيه 134 سوره طه كه مي‏فرمايد: "اگر ما آنان را پيش از آن [كه قرآن نازل شود] با عذابي هلاك ‏مي‏كرديم، [در قيامت] مي‏گفتند: "پرودگارا! چرا پيامبري براي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم، پيش از آنكه‏ خوار و رسوا شويم؟!"

 

  • اِليٰ‏ اَنِ ٱنْتَهَيتَ بِالْأَمْرِ اِليٰ‏ حَبيبِكَ وَ نَجيبِكَ مُحَمَّد -صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ الِهِ‏
  • تا اين‌كه كار [رسالت و هدايت] را به دوست [گرامي] و برگزيده است محمد- درود خدا بر او و خاندانش باد- [واگذاركرده و] پايان دادي،

    "حبيب" دوستي شديد و "نجيب" به معناي "برگزيده" است. "محمّد" به معناي فراواني حمد است و مي‏فهماند كه‏ آن حضرت برترين ستايش شدگان خلق مي‏باشد.

   در روايتي آمده است: شخصي يهودي از حضرت درباره برخي نام‏هاي ايشان، از جمله "محمد" و "احمد" سؤال كرد، حضرت در پاسخ فرمود: «اما محمد فاني محمود في الارض و اما احمد فاني محمود في السماء...؛ اما"محمد" از آن رواست كه در زمين ستايش شده‏ام و اما "احمد" ازاين‌رو است كه در آسمان ستايش شده‏ام [نام ‏زميني پيامبر- صلي الله عليه وآله-  "محمد" و نام آسماني ايشان "احمد" است].»

   "انْتَهَيتَ بِالْأَمْرِ" به خاتميت پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله-  اشاره دارد؛ چنان‌كه در آيه 40 سوره احزاب مي‏خوانيم: «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِكُم ولكِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبيينَ؛ محمد پدر هيچ‌يك  از مردان شما نبوده و نيست، ولي ‏رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است و... »

 

  • فَكانَ كَمَا ٱنْتَجَبْتَهُ
  • او همان گونه بود كه انتخابش كردي؛

   كسي لايق چنان مقام والايي است كه شرايط لازم‏ را داشته باشد و چنان‌كه در قرآن آمده است: «اللهُ اعلم حيث يجعل رساله؛ خداوند آگاه‏تر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد... .» (انعام، 124)

    توضيح بيشتر در ادامه آمده است.

 

  • سَيِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ؛
  • سرور آنان كه آفريدي‌شان؛

 

  • وَ صَفْوَةَ مَنِ ٱصْطَفَيتَهُ‏
  • و برگزيده [و نخبه] آنان كه برگزيدي‌شان؛

    در زيارت‏نامه آن حضرت مي‏خوانيم: «انه سيد الاولين و الاخرين و انه سيد الانبياء و المرسلين؛ او سرور اولين وآخرين و آقاي انبيا و رسولان است.»

 

  • وَ اَفْضَلَ مَنِ ٱجْتَبَيتَهُ‏
  • و برتر از هر كه انتخابش كردي؛

 

  • وَ اَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ‏
  • و گرامي‏تر از هر كه بدو اعتماد كردي.

 

  • قَدَّمْتَهُ عَليٰ‏ اَنْبِيائِكَ‏
  • او را بر پيامبرانت مقدم داشتي [و برتري دادي]؛

    مرحوم علامه مجلسي در جلد شانزدهم بحار الانوار، باب 12، بحث مفصلي را در باره برتري پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- بر پيامبران ديگر مطرح كرده است. همچنين در باب 11، مطلبي را از كتاب مناقب آل ابي طالب نقل كرده است. ابن شهر آشوب – از عالمان بزرگ شيعه و نويسنده كتاب ياد شده - درباره فضايل و نعمت‏هاي اختصاصي پيامبر گرامي اسلام -صلي الله عليه وآله- روايت كرده كه بدين قرار است: امتياز پيامبر ما نسبت به ديگر پيامبران، حدود 150 فضيلت است؛ از جمله:

- گنجينه "جوامع الكلم": پيامبر گرامي- صلي الله عليه وآله- فرمود: "اُعطيت جوامع الكلم؛ به من كلمات جامعي داده شده است."

- جهاني بودن آيين اسلام: پيامبر اكرم- صلي الله عليه وآله- فرمود: "ارسلتُ الي الخلق كافة؛ من براي همگان مبعوث شدم."

- جاودانه بودن اسلام: قرآن كريم مي‏فرمايد: "لِيظهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ؛ تا آن را بر همه اديان غلبه دهد." (توبه،33؛ فتح، 28؛ صفت،9)

- اعجاز و تحدّي قرآن: «قُل لَنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ والجِنُّ عَلي‏ اَن يأتوا بِمِثلِ هذا القُرءانِ لا يأتونَ بِمِثلِهِ ولَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهيرا؛ بگو: اگر همه انسان‏ها و جن‏ها جمع شوند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمي‏توانند مانند آن را بياورند، هر چند پشتيبان يكديگر باشند.» (اسراء، 88)

- سهل و آسان بودن اسلام: «...وما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدّينِ مِن حَرَجٍ...؛...و در دين [اسلام] دشواري [و كار مشقت بار ] برشما قرار نداد...» (حج، 78)

- وجوب محبت و اطاعت از اهل بيت- ‏عليهم السلام: «...قُل لا اَسَلُكُم عَلَيهِ اَجرًا اِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربي‏...؛ بگو: من بر اين [رسالت] مزدي از شما نمي‏خواهم مگر محبت و دوستي خويشان [اهل بيت- ‏عليهم السلام] را...» (شوري، 23) [و نيز آيات ولايت، اولوالامر و جز اين‏ها.[11]]

    نگارنده با استفاده از مناقب، پيامبر گرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- را در برخي ويژگي‏ها با بعضي پيامبران به زبان نظم مقايسه ‏كرده و نام "منظومه نور" را بر آن نهاده و در پایان کتاب آورده است و اميد دارد مورد استفاده خوانندگان قرار گيرد. در ضمن يادآور مي‏شوم كه برتري و مقايسه پيامبر اسلام-صلي الله عليه وآله- با ديگر پيامبران، موجب نقص آن‏ها نيست، بلكه صرفاً برتري آن ‏حضرت را اثبات مي‏كند. اين مطلب را در ابيات پاياني منظومه توضيح داده‏ام.

 

  • وَ بَعَثْتَهُ اِلَيٰ ٱلثَّقَلَيْنِ مِنْ عِبادِكَ‏
  • و او را بر بندگانت از جن و انس [به رسالت] برانگيختي،

"ثَّقَلَينِ" تثنيه "ثقل" و ثقل به معناي شي‏ء با ارزش، وزين و گران‏بهاست، و مقصود از آن در اين دعا، جن و انس ‏است. دو سوره جن و الرحمن‏، مطب را به خوبي باز گفته‏اند. در آيات 1 و 2 سوره جن مي‏خوانيم: "بگو: به من وحي‏شده است كه جمعي از جن به سخنانم گوش فرا داده‏اند؛ سپس گفته‏اند: "ما قرآن عجيبي شنيده‏ايم كه به راه راست ‏هدايت مي‏كند؛ پس ما به آن ايمان آورديم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد."

    در اين‌جا به اين نكته نيز اشاره كنيم كه اهل بيت‏- عليهم السلام- افزون بر انسان‏ها، رهبري جن‏ها را نيز بر عهده دارند. شاعر زيباسراي قرن هشتم- سريجي الاوالي- در قصيده‏اي بسيار زيبا كه به بيان فضايل و معجزات حضرت علي- عليه السلام- اختصاص ‏دارد، چنين سروده است:

 

واسْئَل به يوم وافيٰ ظهر منبره‏

فقال: خلوا له نهجاً ولا تجدوا

جاء حتي رقيٰ اعواد منبره‏

 

والناس قد فزعوا من شخص ثعبان
بأساً بتمكينه قصدي و اتياني

مهمهماً بلسان الخاضع الجاني

"از روزي [بپرس] كه بر فراز منبر بود و مردم از ورود مار بزرگي ترسيدند * حضرت فرمود: راهش را باز كنيد كه با من ‏كار دارد و به شما صدمه‏اي نمي‏زند * مار آمد و از پله‏هاي منبر بالا رفت، در حالي كه با خضوع و بسان گنهكاران ‏همهمه مي‏كرد [و سخن مي‏گفت.]"

    اينك مناسب است براي تيمن و تبرك، بخش‏هاي مهم اين قصيده را قرائت كنيم:

1. ... بني بصارمه الإسلام إذ هدم‏


2. سائل به يوم احد و القليب وفي‏


3. و يوم صفّين و الألباب طائشةٌ


4. ويوم عمرو بن ودّ حين جلّله‏


5. و في الغدير و قد أبدي النبي له‏

6. إذ قال: من كنت مولاه فأنت له‏


7. أنُزلت منّي كما هارون اُنزل من‏


8. و آية الشمس إذ رُدَّت مبادرة


9. و إنَّ في قصَّة الأفعي و مكمنه‏


10. و قصة الطائر المشوي بينةٌ


11. من غيره بطن العلم الخفي و من

‏12. و من وَقَتْ نفسُهُ نفسَ الرسول و قد
13. ومن تصدَّق في حال الرّكوع و لم‏


14. من كان في حرمِ الرّحمان مولده‏


15. من أُعطي الرايةُ الغراء إذ ربدت‏


16. من ردّت الكفُّ إذ بانت بدعوته‏


17. من أنزل الوحي في أن لا يُسدّ له‏


18. ومن به بلغت من بعد أوبتها


19. و من يقول: خذي يا نار ذا و ذري‏


20. من غسَّل المصطفي؟ من‏ سال ‏في ‏يده‏
21. و من تورَّك متن الريح طائعة


22. حتي أتي فتية الكهف الذين جرت‏
23. فاستيقظوا ثمّ قالوا بعد يقظتهم‏:

 

الأصنام أكرم به من هادم بانِ‏

بدر و خيبر يا من فيه يلحاني

 و في حنين إذا التفَّ الفريقانِ‏

عضباً به قربت آجال أقرانِ‏

مناقباً أرغمت ذا البغضة الشاني‏

موليً به اللَّه يهدي كلَّ حيران‏

موسي و لم يك بعدي مرسلٌ ثاني‏

غرّاء أقصر عنها كلُ إنسانِ‏

في الخُفِّ هدياً لذي بغض و ارعانِ‏

لكل من حاد عن عمدٍ و شنآنِ‏

سواه قال: اسئلوني قبل فقداني؟

وافي الفراش ذووا كفر و طغيان؟

يسجد كما سجدت قومٌ لأوثانِ؟

و حاطه اللَّه من بأسٍ و عدوان؟

نارُ الوغا فتحاماها الخميسانِ؟

و العين بعد ذهاب المنظر الفاني؟

بابٌ و قد سُدَّ أبوابٌ لإخوان؟

براءة لِأولي شرك و كفران؟

هذا و بالكأس يسقي كلَّ ظمآن؟

أجلُّ نفس نأت عن خير جثمان؟

تجري بأمر مليك الخلق رحمان؟

علي مراقدهم أعصارُ أزمان‏

أنت الوصي علي علمٍ و ايقان

 

    ترجمه: [1]. اسلام به شمشير او، وقتي كه بت‌ها را شكسته و فرو ريخت، استوار شد و چه بزرگ است فروريزنده بت‌ها و بنا كننده اسلام.

2.اي كسي كه مرا به سبب (حبّ) او طعن مي‏زني، از جنگ احد و چاه قليب (چاه عميق و بسيارخطرناك بدر كه حضرت از آن چاه شبانه آب آورد و هيچ‌كس چنين جرأتي نداشت) و ازجنگ بدر و خيبر سؤال كن.

3. و از جنگ صفين در حالي كه دل‌ها همه بيمناك و حيران بود و از جنگ حنين پرسش كن آن ‏زماني كه تنور جنگ داغ شد.

4. و از روز نبرد با عمرو بن عبدودّ (در جنگ  خندق) بپرس؛ آن زمان كه او را آن چنان زيرضرباتش گرفت كه نزديك بود جان پهلوانان بدر رود.

5. و در روز غدير كه پيامبر - صلي الله عليه وآله- مناقبي را (ولايت و امامت) براي او اعلان فرمود، بيني هر كينه‌توز بدگورا به خاك ماليد.

6.آن هنگام كه فرمود: "هركس من مولاي اويم، پس تو مولاي اويي" و بنابراين خدا به سبب او هر سرگردان و حيراني را هدايت مي‏كند.

7. (آن زمان كه پيامبر فرمود:) تو براي من بسان هاروني براي موسي (با اين تفاوت كه) بعد از من‏ پيامبري نخواهد بود.

8. و به سرعت بازگشتنِ خورشيد به خاطر او (رد شمس)، آيت و معجزه روشني است كه هر انساني از مانند آن عاجز است.

9. و به‌راستي داستان رفتن افعي به كفش آن حضرت (و برداشتن آن توسط كلاغ و بيرون افتادن ‏مار)، نشانه و راهنمايي براي هر كينه‏توز و احمق است.

10. و داستان مرغ بريان (طير مشوي) برهاني است براي هركسي كه از روي دشمني و تعمّد از شما اعراض كرده.

11. كيست غير او كه از علوم نهاني پر باشد و كيست غير از او كه بگويد: "از من بپرسيد [هرچه‏ خواهيد] قبل از اين كه مرا از دست بدهيد." (سلوني قبل از تفقدوني؟)

12. و كيست كه با جانش، جان پيامبر- صلي الله عليه وآله - را نجات دهد، در حالي كه اطراف بستر او را كفار و سركشان گرفته ‏بودند؟

13. و كيست آن كه در حال ركوع صدقه داد و (در تمام عمر) به بت سجده نكرد، چنان كه عده‏اي ‏اين چنين كردند؟ (ابوبكر و عمر و عثمان و.. به اتفاق شيعه و سني تا قبل اسلامشان به بت ‏سجده مي‏كردند.)

14. و كيست آن كه در كعبه به دنيا آمد و خدا او را از زيان و شر دشمنان مصون و محفوظ داشت؟

15.كيست كه پرچم اسلام در جنگ خيبر به او داده ‏شد، آن زمان كه آتش جنگ شعله‏ور شده ولي ‏دو لشكر از جنگ پرهيز مي‏كردند؟

16. كيست كه به بركت دعاء او دست‌ِ بريده به جاي خود چسبيد (حضرت دست قطع شده را برجاي خود گذاشت) و سالم شد و چشم نابينا بينا گشت؟

17. كيست او كه همه درهايي كه به سوي مسجد باز مي‏شد، به دستور خدا بسته شد، مگر در خانه او؟ (عمر هرچه به پيامبر- صلي الله عليه وآله - التماس كرد كه يك روزنه حتي به اندازه يك انگشت براي ‏ديدنِ مسجد در ديوار خانه‏اش داشته ‏باشد، حضرت به فرمان خدا اجازه نفرمود.)

18. و چه كسي است  كه ابلاغ سوره برائت از مشركان و كفار به او واگذار شد؟ (ابلاغ اين سوره ‏ابتدا بر عهده ابوبكر گذارده‏ شد، ولي خدا دستور داد ابلاغ بايد توسط خودت و يا كسي از خودت باشد؛ در نتيجه پيامبر- صلي الله عليه وآله- حضرت علي- ‏عليه السلام- را فرستاد تا در بين راه، سوره را از ابوبكر بگيرد و خود به مكه ببرد و قرائت كند و چنين شد.)

19. و كيست او كه به آتش (جهنم) مي‏گويد: اين را بگير و آن را رها كن، و كيست ساقي تشنگان‏ روز قيامت؟

20. كيست او كه پيامبر- صلي الله عليه وآله- را غسل داد؟ و كيست او كه روح بهترين انسان‏ها در دامان او به ملكوت اعلي پيوست؟

21. و كيست كه بر پشت باد نشست و به اذن خدا به آن فرمان داد و باد نيز دستور او را اطاعت‏ كرد؟

22 تا اين كه نزد اصحاب كهف آمد؛ همان‌ها كه در زمان‌هاي طولاني به خوابي عميق فرو رفته ‏بودند.

23. بيدار شدند و پس از بيداري‌شان با علم و يقين گفتند: تو وصي و جانشين بلا فصل پيامبري.

 

  • وَ اَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَ مَغارِبَكَ‏
  • و گام‌هايش را به مشارق و مغارب عالم رسانيدي،

"مشارق" جمع مشرق و "مغارب" جمع مغرب است. در آيه 40 سوره معارج و در برخي آيات ديگر مشارق و مغارب به كار رفته است (رب المشارق و المغارب). مفسران در تفسير اين آيه دو احتمال ذكر كرده‏اند: نخست اين‌كه ‏اين دو به كروي بودن زمين اشاره دارند؛ زيرا فرض مشرق‏ها و مغرب‏هاي متعدد تنها در صورت كروي بودن زمين ‏امكان‏پذير است؛ احتمال ديگر اين‌كه منظور از مشرق‏ها و مغرب‏ها، مشرق‏ها و مغرب‏هاي زمين و ديگر كرات ‏آسماني است؛ زيرا بر اساس برخي روايات، در برخي كرات آسماني نيز افرادي زندگي مي‏كنند كه به ولايت اهل‏بيت- عليهم السلام- اعتقاد دارند و اهل بيت‏- عليهم السلام- در آن مكان‏ها نيز حضور مي‏يافتند؛ البته اين‌كه اين افراد چه كساني هستند و چگونه ‏ساختاري دارند، بر ما آشكار نشده است و شايد در آينده به واسطه دانش بشري و يا عنايت اهل بيت‏- عليهم السلام- پرده از اين ‏اسرار گشوده شود.

   از بين دو احتمال ياد شده، احتمال اول با برخي روايات همراه است؛ براي مثال، در برخي منابع روايي از پيامبرگرامي اسلام- صلي الله عليه وآله- آمده است: "زُوِيتْ لي الارضُ فأريتُ مشارقَها و مغاربَها و سَيبْلُغ مُلكُ اُمّتي ما زُوِي لي مِنها؛ زمين ‏براي من جمع شد، و مشرق‏ها و مغرب‏هاي آن را ديدم و به زودي سلطه و اقتدار امتم به آنچه براي من جمع شد، خواهد رسيد."

   گفتني است ترجيح يك احتمال از احتمال‏هاي ياد شده در تفسير، به معناي باطل بودن اصل مطلب در احتمال‏ ديگر نيست، بلكه سخن صرفا در تفسير دو واژه "مشارق" و "مغارب" در آيه و دعاست.

 

  • وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ
  • و بُراق [مركبي ويژه و مخصوص پيامبر گرامي اسلام - صلي الله عليه وآله] را در اختيار او قرار دادي،

    براق از برق گرفته شده و چه بسا به سرعت آن اشاره داشته باشد؛ اما ماهيت آن بر ما آشكار نيست و در روايات به جز برخي ‏ويژگي‏ها، به مطلب ابهام‌زدايي اشاره نشده است. در هر صورت، اين جمله و جمله بعد به معراج پيامبر- صلي الله عليه وآله-  اشاره دارد. پيامبر- صلي الله عليه وآله- در اين سفر معنوي و جسماني كه در برخي آيات از جمله آيه نخست سوره اسراء انعكاس يافته، با پديده‏اي به نام "براق" به آسمان‏ها عروج كرد و همه عوالم و بهشت و جهنم را مشاهده و آموزه‏هاي مهمي را براي‏ هدايت و ارشاد مردم، از اين سفر بازگو نمود. در باره معراج و موزه‏هاي آن كتاب‏هاي متعددي نوشته شده است؛ ازجمله:

1. معراج در آيينه استدلال، عبدالعلي محمدي شاهرودي، شركت چاپ و انتشارات اسوه؛

2. معراج پيامبر اسلام، علامه محمد باقر مجلسي، كانون پژوهش؛

3. سيماي  معراج پيامبر از ديدگاه‏هاي گوناگون، محمد محمدي اشتهاردي، مؤسسه انتشارات نبوي.

4. افق اعلي (سيماي از معراج پيامبر گرامي اسلام)، سيد علي رضوي كشميري، دارالكتب الاسلامية.

ادامه : شرح دعاي ندبه ۳

[1] . کلاً.

[2] . ر.ك: شوري، آيه 13.

[3] . براي آگاهي از فرق بين واژه‏هاي ياد شده ر.ك: معجم الفروق اللغوية.

[4] . بحارالانوار، ج 26، ص 319 -267؛ براي آگاهي بيشتر از فرق نبوت، رسالت و امامت رجوع شود به ، تفسير نمونه جلد 1، تفسير آيه 124 سوره بقره.

[5] . ر.ك: بحارالانوار، ج 18، ص 279.

[6] . همان، ج 23، ص 20.

[7] . صحيح بخاري، ج 1، حديث 499، دارالقلم، بيروت.

[8] . همان، ج 5، ص 160 -159، حديث 21، باب غزوه حديبه.

[9] . همان، ج 1، حديث 613، كتاب الاذان.

[10] . لئلا.

[11] . براي آگاهي بيشتر ر.ك: بحار الانوار، ج 12، ص 334-332، ح27.