810) بیت شیرازی بی رتوش (ویرایش جدید)


بیت شیرازی بی رتوش


قسمت اول: تغییر خطرناک در نحوه انتخاب و معرفی مرجعیت شیعه
👈سخن در باره بیت شیرازی و «[آیت الله] سید محمد شیرازی» و برادر او آ«سیدصادق» فرزندان آیت الله حاج سید میرزا مهدی شیرازی ره – از نوادگان مرحوم میرزا حبیب‌الله شیرازی (برادرِ میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو) - است.
بعد از رحلت مرحوم آیت الله میرزا مهدی شیرازی داستان بیت شیرازی بیش از پیش سر زبان‌ها افتاد و همواره در عراق و ایران مورد توجه و نقد و داد و قال و کشمکش و اتهام‌های سنگین بوده است.
سؤال اصلی این است بیت شیرازی و اطرافیان او چه اشکالاتی دارند که این‌قدر در باره آن‌ها حرف و حدیث زیاد شد؟‌ اصلاً‌ انحرافات بر شمرده شده برای آن‌ها چیست و چرا از نگاه برخی اساتید حوزه بسیار خطرناک قلمداد شده؟ چه مشکلی دارند؟
در واقع هدف از این مقال در گام نخست برشمردن اشکالات کلی و مهم که از سوی مخالفان آن‌ها ارائه شده و راه‌حل‌هایی برای رفع یا داوری به قدر استطاعت است.
تأکید می‌کنم من به زندگی شخصی افراد به هیچ وجه کاری ندارم و آنچه مورد توجه خواهد بود چیزی است که به زندگی مردم و امور آن‌ها مربوط است. همچنین بحث من ان شاء الله ژورنالیستی و عوام‌فریبانه نخواهد بود و دنبال چیزهای ناپیدا نیز نخواهم بود!
برخی اشکالات مبنایی و برخی راهبردی است. اهم اشکالات به قرار ذیل است:
👈 اشکال اول: تغییر خطرناک در نحوه انتخاب و معرفی مرجعیت شیعه
در شیعه بر اساس مبانی فقهی مرجعیت بر عهده فقیه اعلم است. یعنی برای مرجعیت دو شرط مطرح است: 1. فقیه و مجتهد مطلق (نه متجزی) بودن؛ 2. اعلم بودن. زیرا مراجعه به مرجع تقلید تنها برای ناآگاهان جایز است و مراجعه از باب رجوع جاهل به عالم است و چون مسئله تقلید بسیار مهم و به عاقبت انسان و زندگانی پس از مرگ تا ابد مربوط است،‌ به حکم مسلم عقل می‌باید به کارشناس اعلم مراجعه کرد.
پس از رحلت آیت الله میرزا مهدی شیرازی که عالم و مرجع اهالی کربلا و مورد احترام عموم علمای نجف و مورد وثوق آنان بود، پسرش که کم‌تر از 40 سال داشت ادعای مرجعیت کرد. این ادعا در حالی بود که هنوز بحث اجتهاد او در سطح عموم کارشناسان مطرح نشده و در کانون توجه و کنکاش نبود. این حرکت او عموم علما و کارشناسان مسله فقه را حیرت زده کرد و در وهله نخست این سؤال بروز کرد که بر فرض اجتهاد، چطور او می‌تواند ادعای مرجعیت کند با وجود آن‌ همه مراجع و اساطین معروف در نجف!

(در زمانی که او (متولد 1928) اعلام مرجعیت کرد (حدود 1960)، مراجع ذیل که بعضاً کهن‌سال و بسیار مقبول بودند، حضور داشتند:

مرحوم امام خمینی ره، (با اختصار و حذف العظمی👈) آیت الله سید محسن حکیم متوفی 1970، آیت الله سید ابوالقاسم خویی متوفی 1992، آیت الله میرزا حسین فقیه سبزواری م 1967، آیت الله شاهرودی م 1974، آیت الله سیدمحمدهادی میلانی م 1974، آیت الله گلپایگانی م 1993، آیت الله مرعشی نجفی م 1990، آیت الله اراکی1994، آیت الله سیدعبد الاعلی سبزواری م 1994، آیت الله سید احمد خوانساری م 1985، آیت الله سید عبد الله شیرازی م 1984، آیت الله سیدمحمدباقر صدر شهادت م01981م و...).
رسم بین علمای شیعه چنین بود که بعد از فوت مرجعی اگر مرجعیت او عام بود و به اصطلاح بر مراجع دیگر سر بود، علمای حوزه جلسه می‌گذاشتند و مرجع بعدی را معرفی می‌کردند. روال علمای شیعه این بود که از مرجعیت ابا داشتند و حتی المقدور تلاش می‌کردند اگر فرد دیگری را در حد می‌دیدند، گردن او بندازند و مثال‌های این سبک رفتاری بسیار بود. گذشته از این معمولاً مرجعی که انتخاب می‌شد جزو اساتید مطرح و برتر حوزه و مشهور و معروف بین اساتید و عموم حوزویان بود و از این رو با انتخاب او خیلی سریع همه به فرد منتخب رجوع می‌کردند و وهن و طعنی در این کار بروز نمی‌کرد.
در هر حال، این حرکت او سبب شد بسیاری به استاد او رجوع کنند و در باره علمیت این جوان زیر چهل سال پرس و جو نمایند. استاد او یعنی آیت‌الله شیخ یوسف خراسانی حائری ره – که نزد علمای نجف شناخته شده و محترم بود - در جواب اعلام کردند که «سید محمد شیرازی قطعاً مجتهد نیست و تقلید از او جایز نیست.»
‌ پس از استاد او آیت‌الله العظمی خویی - بزرگ حوزه علمیه نجف و یکی از مراجع وقت - و آیت‌الله سید محمود شاهرودی نیز مسئله ورود کرده و صلاحیت او را رد کردند. البته ردّیات و عدم احرازهای این بزرگواران در مورد اصل اجتهاد او بود نه اعلمیت و مرجعیت که مرحله بسیار بالاتری است.
این را نیز عرض کنم که پس از این اظهار نظرها، متأسفانه برخی اهالی کربلا تندی‌های به آیت الله شیخ یوسف حائری و آیت الله خویی و برخی دیگر از بزرگان و مراجع روا داشتند که داستان غم‌انگیزی دارد!
بعدها امام خمینی ره نیز که در ایام تبعید در نجف ساکن شده بود، تصمیم گرفت در این خصوص مطلبی بنویسد. پدرم ، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی جواهری، که درس او در نجف حاضر می‌شد، نقل کرد – بر اساس آنچه در ذهنم مانده - من با چند نفر که مجموعاً‌ دو ماشین شدیم از کربلا رفتیم نجف و با امام صحبت کردیم و ایشان را قانع کردیم که به این قضیه وارد نشوند و ایشان نیز پذیرفت. (البته بعدها در ایران گرایش سیاسی مرحوم ابوی با آسیدمحمد و بیت ایشان بسیار تفاوت کرد.)
در هر صورت این داستان به جایگاه بیت و به ویژه شخص آسید محمد آسیب جدی زد. البته بعد با استقبال خوبی که آسیدمحمد شیرازی از امام هنگام ورود به کربلا انجام داد و حتی محل نماز خویش را در کربلا به امام راحل سپرد، جایگاه او کمی ترمیم شد.
بیت شیرازی پس از اختلاف با رژیم بعث ابتدا به کویت رفته و بعد از پیروزی انقلاب به ایران آمدند. آسید محمد در ایران سالیان طولانی به تدریس ادامه داد تا این‌که در سال 1380 بدورد حیات گفت. نکته قابل توجه این است که با وجود اختلافات او با رهبر معظم انقلاب، رهبر معظم در پیامی درگذشت او را تسلیت گفتند و در متن پیام او را «آیت الله» خطاب کردند.
نگارنده عمداً در مراحل نخست ادعای مرجعیت عنوان «آیت الله» را برای او به کار نبرد؛ زیرا آیت الله بودن او در آن مقطع مخدوش و از سوی علمای طراز اول مردود بود، لیکن به کار بردن این عنوان به مناسبت تأییدهایی که بعدها از سوی علما برای او شد، مانعی ندارد.
یادآور می‌شویم که عنوان «آیت الله»‌ بر اجتهاد دلالت دارد نه مرجعیت و برای مرجعیت باید اعلمیت یا در حد اعلمیت او اثبات شود که در اشکال دوم به آن خواهیم پرداخت.
روند اظهار مرجعیت او بعد از درگذشت او در خصوص برادرش آسیدصادق نیز تکرار شد؛ البته جایگاه او به لحاظ سن و سال و سابقه حضور در درس و تأیید برادرش که استادش به شمار می‌رفت، بسیار بهتر از خود آسیدمحمد در زمان اظهار مرجعیت بود، ولی ناقدان مدعی‌اند که این نحو جانشینی این پیام را به دیگران مخابره کرد که مرجعیت نباید از بیت شیرازی خارج شود و در حقیقت مرجعیت در این بیت موروثی شده که این اتهام از نظر حوزویان طعن سنگینی به شمار می‌رود. برای رفع این اتهام می‌باید قبل از ادعای مرجعیت،‌ مراتب فضل مدعی مرجعیت برای عموم اساتید آشکار شود،‌ ولی در مورد آسیدصادق چنین اتفاقی نیفتاد؛ زیرا او در زمان درگذشت برادرش – به هر دلیل - جایگاه شناخته شده‌ای بین اساتید سطح عالی حوزه نداشت و چهره علمی ممتاز تلقی نمی‌شد ( توجه کنیم مطلب مرجعیت است نه اجتهاد.)
شاید یکی از علت‌های این برداشت برای برخی اساتید سطوح عالی حوزه، تکرار جانشینی خودخواسته پس از رحلت پدر، از سوی برخی آقازاده‌های دیگر بود که سالیانی بعد اتفاق افتاد. این اساتید ادامه این روند در بیوت علما را که شاید بتوان از آن با «رانت آقازادگی» یاد کرد، برای مذهب تشیع انحرافی و خطرناک تلقی کردند.
به نظر می‌رسد این نقد به لحاظ عقلایی کاملاً وارد باشد؛ به هرحال، در یک حوزه علمیه که ده‌ها مجتهد مسلم و مطلق و به نام مشغول تلاش علمی‌اند، باید معرفی مرجعیت علمی حساب و کتاب داشته باشد و چنین نباشد که یک فرد بتواند به راحتی چنین ادعایی کند؛ زیرا زمینه سوء استفاده در این روند کاملاً منطقی و سوء استفاده در چنین منصبی بسیار بسیار خطرناک است و هیچ کس نمی‌تواند اهمیت جایگاه مرجعیت و تأثیرگذاری آن را انکار کند. در دانشگاه‌ها اگر استادیاری بخواهد به مرحله بالاتر یعنی دانشیار ارتقا یابد، می‌باید کارنامه علمی ارائه کند. بعد از دانشیاری نیز برای ارتقا به مرحله استاد تمامی ارائه کارنامه متناسب ضروری است. بله ممکن است در برخی مراحل تقلبی صورت پذیرد ولی احتمال تقلب در همه مراحل بسیار نادر و بعید است. در این خصوص حتی اگر مراتب فضل استادیاری آشکار و لیاقت او به لحاظ توانایی علمی محرز باشد،‌ باز ارائه کارنامه شرط است. اگر در دانشگاه روند ارتقا چنین است، آیا معقول نیست در حوزه علمیه و در مسئله مرجعیت که بسیار بسیار خطیرتر و مهم‌تر از ارتقای دانشگاهی است، چنین پالایش و ارزیابی‌ای صورت پذیرد؟ ناقدان می‌گویند چنین ارزیابی‌ای در روند سنتی انتخاب مرجعیت همواره برقرار بوده و نحوه ورود آسیدمحمد خروج از این روند منطقی و دقیق و سخت‌گیرانه بوده و بعد از او نیز ادامه یافته است.



قسمت دوم: «رانت آقازادگی» و «نقد اعلمیت»
1. رانت آقازادگی

اشکال اول منتقدان به آسیبی پرداخت که مرجعیت خودخوانده آسیدمحمد شیرازی به حوزه علمیه شیعی وارد کرد؛ آسیبی که کام علمای وقت بلکه علمای دلسوز بعد از آن ماجرا را به شدت تلخ کرد، به ویژه وقتی دیدند این رفتار به برخی آقازاده‌های دیگر نیز جرأت داد بدون دریافت مجوز از بزرگان حوزه بلکه بدون درخواست آن‌ها و ایجاد فرصت به صورت طبیعی که روند جاری در حوزه‌های علمیه شیعه بود، به صورت خودخوانده اعلام مرجعیت کنند. تذکر می‌دهم که برخی از آقازاده‌ها ممکن است حقیقتاً‌ ملا و لایق باشند لیکن به دلیل قرار گرفتن در موضع شک و اتهام استفاده از «رانت آقازادگی» می‌باید بیش از دیگران بر خود سخت گیرند و باید بدانند علمای اعلام هرچند به ظاهر ورود نکنند، لیکن از این نکات ریز غافل نیستند و در برخی بزنگاه‌ها این هوشیاری خود را نشان می‌دهد، و این درحالی است که پیروان آن شخص که از پدر به پسر نقل مکان کرده‌اند، از این نکات به‌ کلی غافل‌اند و البته برخی از آن‌ها تغافل می‌کنند!! بگذریم. لازم است موضع شک و اتهام یعنی «رانت آقازادگی» را کمی باز کنم تا ضرورت اجتناب از آن تا حدی آشکار شود.

در مقابل مزیت‌های بسیار حوزه‌های علمیه بر دانشگاه‌ها، دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی به لحاظ اداری یک مزیّت مهم بر حوزه‌های علمیه دارند و آن «شفافیت بیشتر» است؛ حقیر سال‌های زیادی است که با سیستم مؤسسات و دانشگاه‌ها کار می‌کنم و کار کرده‌ام و نسبتاً‌ خوب آن‌ها را می‌شناسم. در آن‌جا پایه و محور کار اداری بر پایه تقوا نیست و از این رو از همان مرحله نخست احتمال خطا و سوء استفاده را می‌دهند و برای جلوگیری از آن تلاش کرده‌اند مسیر سوء استفاده را ببندند و یا به حداقل برسانند؛ از این رو سیستم ارتقا و شهرت در آن‌جا در صورت استفاده از رانت آقازادگی هزینه بر و گاه آبرو بر است! اگر فرزند رئیس دانشگاهی بخواهد با استفاده از رانت پدر هیئت علمی شود، حداقل می‌بایست تعدادی کارشناس را راضی کند و همه آن‌ها معلوم نیست دین یا آبروی و یا موقعیت کاری خود را به دنیای دیگران بفروشند! به هر حال کار ساده نیست؛ البته گاه مسامحه می‌شود ولی به هرحال در همه مراحل ارتقا و در همه ساحت‌ها انتظار مسامحه و همراهی کمی سنگین است، هرچند گهگاه شاهد چنین مسامحه‌هایی بوده‌ایم!

اما در حوزه‌های علمیه به دلیل رکن بودن تزکیه و تقوا، تکیه بر این مقوله معنوی بسیار زیاد است؛‌ یعنی به طور طبیعی سیستم حوزه به بیت مرجعیت نگاه معنوی دارد و بر این باور است که پدر که در حقیقت پدر معنوی و علمی جامعه تحت نفوذ خود و مرجع تقلید مردم است، توانسته خانه خود را نیز به نحوی هدایت کند که از این رانت‌ها استفاده نکند، و این اعتماد حاصل رفتار آقازاده‌هایی است که در طول تاریخ شیعه همواره چشم از فرصت‌ها فروهشته‌ و ترجیح داده‌اند مسیر طبیعی را طی کنند. معمولاً‌ در حوزه‌های علمیه رسم بر این بوده که بعد از فوت پدر اساتید در خانه مرجع جمع می‌شدند و آقازاده مهر پدر را در مرأی و منظر علما می‌شکسته و اموال حسبه تحت ید پدر را به مرجع بعد تحویل می‌داده است؛ کاری که حقیر از بسیاری از آقازاده‌ها دیده و شنیده‌ام و نمونه آن رفتار آقازاده مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی – اعلی الله مقامه الشریف – است.

اما سوگمندانه باید پذیرفت که نه همواره چنین است و نه رانت‌ها به این مقدار محدود می‌شود. رانت استفاده از مقام علمی پدر و امور حسبه در اختیار پدر فرصت‌های طلایی به آقازاده می‌دهد که اگر اهل تقوا نباشد، بتواند برای خود اعتبار زیادی کسب کند. آقازاده می‌تواند برای خود شاگرد جذب کند؛‌ طبیعی است بسیاری که وام‌دار او هستند خود را به لحاظ اخلاقی موظف می‌دانند پای کرسی آقازاده زانو بزنند و درس بگیرند. افزون بر این، او می‌تواند برخی از مریدان پدر را به خدمت بگیرد و توشه نگارشی خود را انباشته سازد! یکی از دوستان حقیر نقل کرد که پنج کتاب فلانی را من نوشته‌ام بدون این‌که نامی از من برده شود و البته پول خوبی هم گرفته‌ام (البته این اتهام در مورد بیت شیرازی مطرح نیست و به مطلب از باب این‌که مقدمه را جامع و کلی بیان کنم، اشاره کردم). فرصت در اختیار گرفتن کرسی درس، فراهم آوردن شاگرد، نگارش کتاب، دسترسی به منابع علمی، انتشار (به ویژه در زمان‌های گذشته که امکانات امروزی نبوده)، ارتباط با علما، و ... همه از وجوه رانت و امتیاز ویژه است که می‌تواند استفاده از آن‌ها درست یا نادرست باشد.‌ تذکر می‌دهم که ذهن‌ها به شخصی منعکس نشود، عرض من کلی است و فعلا در مقام رانت‌شناسی و ارائه مقدمه بحث هستم.

بنابراین،‌ اگر برای معرفی یک «آقازاده» از کرسی درس، جمعیت شاگرد حاضر در درس، تعداد کتاب و مانند این‌ها سخن به میان آمد، نباید زود تسلیم شد، بلکه به مناسبت وجود بستر رانت می‌باید بر دقت و تحقیق و تفحص افزود؛ البته در مقابل باید مراقب بود به واسطه دقت در این مسائل حق طبیعی آقازاده نادیده گرفته نشده و موجب ظلم به او نگردد.

این را نیز اضافه کنم که این امتیازها و رانت‌ها صرفاً‌ برای آقازاده‌ها نیست و برخی افراد دیگر نیز به دلیل برخورداری از تمکن مالی و یا موقعیت‌های خاص می‌توانند چنین رانتی‌هایی داشته باشند لیکن نقطه کانونی آن آقازاده‌ها هستند.

با توجه به مطالب گفته شده، آقازاده‌ها می‌باید به مناسبت «اتقوا من مواضع التهم» بیش از دیگران شفاف‌سازی کنند. در این باره بیشتر سخن خواهم گفت.

2. نقد اعلمیت

از داستان رانت بگذریم و برویم سراغ «مرجعیت». برای مرجعیت دو شرط اساسی وجود دارد:‌ «اعلمیت» و «صلاحیت».

الف) اعلمیت

«اجتهاد مطلق» هرچند به آن مطلق می‌گویند، لیکن تشکیکی است؛ مانند نور که ضعیف و قوی دارد. به یک خانه صد متری خانه می‌گویند و به یک خانه سیصد متری نیز خانه می‌گویند. علمیت و اجتهاد مطلق یک مرجع می‌باید قوی‌تر از دیگران باشد یا در حد قوی‌ترین‌ها باشد و به حداقل اجتهاد مطلق بسنده نیست؛ نه کسی زیر بار آن حداقل می‌رود و نه عقل به آن باج می‌دهد و خلاصه راهی نیست جز اجتهاد مطلق در بالاترین سطح!

اما سؤال مهمی که فراروی مردم است این است که از چه راهی میزان علمیت بالای یک استاد یعنی اعلمیت او شناخته شود؟ آیا میزان شاگرد و تعداد کتاب و مقاله و حتی گفته استاد به روشن شدن مطلب کمک می‌کند یا خیر و اگر خیر، چرا؟ و خلاصه راه حل چیست؟

الف-1. تعداد بالای کتاب و مقاله

بسیاری از عوام برای شناساندن عمق تخصص یک استاد به شمار کتاب‌های او مثال می‌زنند و مثلاً می‌گویند:‌ او استاد استادان است زیرا صد جلد کتاب دارد! طبیعی است مخاطب ناآگاه هم سری تکان داده و ذوق زده شده و ادعای مدعی را تأیید و به استادی او ایمان می‌آورد!‌ لیکن نباید انتظار داشت انسان خبره نیز این‌چنین ساده به موضوع نگاه کند. او از یک سو ادعا را با استدلال مطابقت داده و ارزیابی می‌کند و از سوی دیگر کتاب‌ها را ورق می‌زند و به محتوا توجه می‌نماید. باید دید مورد ادعا میزان تلاش و فعالیت و گستردگی اطلاعات در حوزه‌ های مختلف است یا عمق و ژرف‌اندیشی و تخصص در یک حوزه علمی؟ تفاوت این دو ادعا از زمین تا آسمان است؛ اولی بسان یک استخر وسیع با عمق چند متر و دومی بسان یک چاه آب با عمق مثلا چند صد متر است! هر یک از این دو کاربردی خاص خود دارند و نمی‌توانند به جای یکدیگر به کار روند؛ بنابراین آثار دلالت کننده بر هر یک از این دو ادعا بسیار متفاوت است. گاه شمار زیاد آثار نشانه ضعف علمی است و گاه نشانه قوت آن! این مطلب به شدت به محتوای آثار مرتبط است و بدون ملاحظه آن جز ساده‌انگاری و خودفریبی یا دیگر فریبی نیست!

اگر مورد ادعا مثلاً استادی در ریاضیات است، ارائه صد کتاب شعر و داروشناسی و جغرافیا و زیست‌شناسی و مانند این‌ها ارزشی ندارد! بله بر این دلالت می‌کند که او نویسنده و مطلع و پژوهشگری واسع‌نگر و جامع‌نگر است، لیکن از صد کتاب این‌چنینی بلکه از هزار کتاب مانند این‌ها دو کلاس درس خواندن در علم ریاضیات در نمی‌آید که نمی‌آید! پس برای اثبات ادعای علمیت در مثلاً فقه شمارش کتاب در حوزه تاریخ و شعر و کلام و ... بی‌فایده است بلکه ضرر می‌زند و نشان می‌دهد فرد مورد نظر به اندازه آثارش وقتش را در حوزه‌های غیر مرتبط صرف کرده و از حوزه فقه کم گذاشته است!!

برای اثبات قدرت فقهی حتی شمار بالای کتاب فقهی نیز کافی نیست؛ بلکه تنها کتب فقهی استدلالی فایده دارد و ملاحظه می‌شود. مثالی بزنم:‌ اگر کسی که در حوزه مثلا تاریخ مطالعه دارد، مدعی اجتهاد در علم تاریخ است،‌ اگر چنین فردی یک دوره دائرة‌ المعارف تاریخی نوشته باشد برای اثبات اجتهاد و خبرگی در حوزه تاریخ کافی نیست هرچند کمک زیادی می‌کند و چنین فردی می‌باید حتماً‌ آثار تحلیلی و تحقیقی در حوزه تاریخ ارائه کند و تا این کار صورت نگیرد کار پیش نمی‌رود؛ بله بر تلاش فراوان او در فراگیری و انتقال دانش دلالت دارد ولی خبرگی از آن در نمی‌آید. این مطلب در مورد تفسیر قابل فهم‌تر است. واقع این است که به راحتی و در عرض نهایتاً پنج تا ده سال می‌توان تفسیری با صد جلد ولی سطحی و به روش جمع‌آوری و تحلیل ساده نوشت، لیکن اگر بخواهد کاری دقیق همراه با نوآوری و کشف مجهولات دیگران انجام دهد، اگر در تمام عمر ده جلد هم بنویسد،‌ شاهکار کرده است! گاه می‌شود که علمیت بالا با چند مقاله یا یکی دو کتاب اثبات می‌شود ولی گاه با صد کتاب اثبات نمی‌شود!

اخیرا باب شده مؤسسات معتبر از نویسنده می‌خواهند نوآوری‌های خود و نوع آن را در مقدمه کتاب توضیح دهد تا معلوم شود که کتاب قطور او چیز جدیدی هم دارد یا خیر؟ این کار بسیار مهم است. چه کتاب‌های قطوری نوشته می‌شود و حسرت از نوآوری در آن‌ها! در قدیم حاشیه زنی مرسوم بوده. در حاشیه زنی فقط اشکالات و نکات نو گوشزد می‌شده و علمیت حاشیه زننده به راحتی مورد قضاوت قرار می‌گرفته، ولی کسانی که آثار مستقل تولید می‌کنند، اگر جهات نوآوری تذکر داده نشود، قضاوت در باره آن‌ها مشکل است. در خصوص آثار بیت شیرازی این نقیصه وجود دارد که به جهات نو اشاره نشده - و البته در گذشته چندان مرسوم نبوده - و ناقدان منکر نوآوری در حد قابل توجه هستند و یکی از نشانه‌های آن را عدم مراجعه به آثار آن‌ها در درس‌های خارج اساتید عالی حوزه علمیه می‌دانند. خوب است طرفداران بیت شیرازی در خصوص نوآوری‌های آثار اقدام کنند و بهتر است بخش‌هایی که به نظر آنان اوج علمیت را نشان می‌دهند،‌ جدا و برای ارزیابی ارائه کنند که بهتر بتوان قضاوت کرد.

در هر صورت، این‌ها همه بر این فرض استوار است که آثار را خود نوشته باشد وگرنه اگر با کمک دیگران نوشته باشد و به اصطلاح کار جمعی باشد که داستان جدایی دارد و ترجیح می‌دهم وارد نشوم که تحریر و تقریر آن نیازمند صد من کاغذ است!‌ ولی همین‌مقدار اشاره کنم که اثبات علمیت با کارهای جمعی و کارهایی که شریک نگارشی و تحقیقی دارد صد بار مشکل‌تر است!! (البته ظاهرا و تا آن‌جا که شنیده‌ام در مورد بیت شیرازی- و به ویژه در مورد آثار آیت الله سیدمحمد شیرازی، مطابق بیان مرحوم والد که آشنایی دیرینه با او داشت - نگارش آثار آن‌ها جمعی نبوده است.)

الف-2. کرسی درس

چنان‌که عرض شد،‌ کرسی درس برای آقازاده‌ها موضع شک است و تنها کرسی‌ای بر علمیت دلالت دارد که اولاً: سالیانی متمادی بر قرار بوده باشد و ثانیاً:‌ شاگردان شاخصی از آن بیرون آمده باشند و ثالثاً‌: شاگردان عالم و فاضل و صاحب کرسی بر علمیت و برای مرجعیت بر اعلمیت استادشان تأکید کنند.

این سه شرط می‌باید یک جا جمع شوند تا از کرسی استادی بتوان اعلمیت و تفوّق او را استفاده کرد و در صورت نقص در شرایط فوق، نیازمند جبران با قرائن دیگر مانند آثار تخصصی و امضای استاد است.

الف-3. امضای استاد

امضای استاد بسیار مهم است ولی یک ضمیمه بسیار مهم دارد و آن «قرائن صحت» است. وجود این ضمیمه و در حقیقت شرط از این رو است که گاه استاد نسبت به شاگردی انعطاف روحی و یا ملاحظاتی دارد. این شرط در مورد استادانی که از وابستگان به ویژه درجه یک هستند، ضرورت بیشتری دارد و در حقیقت حیاتی است. (در مورد آسیدصادق شیرازی نیز این مطلب وجود دارد و استاد او برادر او است.)

منظور از قرائن صحت، آثار متقن و علمی،‌ تعدد استادان امضا کننده تخصص و علمیت یا اعلمیت یک شاگرد (که در مقام وصیت و سفارش برای بعد از فوت خود بیان می‌شود)، همراهی شاگردان متخصص و صاحب کرسی با استادان و جز این‌هاست.

ب) صلاحیت

مهم‌ترین گزینه‌های دال بر صلاحیت تقوا و آگاهی به زمانه است. این دو شرط برای احراز صلاحیت بی‌نیاز از توضیح است؛ زیرا اگر مرجع تقلیدی یکی از این دو را نداشته باشد یا به قدر نیاز نباشد، جامعه را به پرتگاه تباهی می‌کشد و خسارتی می‌زند که به هیچ وجه قابل جبران نیست.

این دو شرط این‌قدر واضح و مهم هستند که ورود به آن – هرچند حرف در باره آن‌ها و مستندات آن‌ها مفصل است- لیکن در این مقال مختصر ضروری نیست.

اما بیت شرازی و اشکال منتقدان در خصوص اعلمیت و صلاحیت

مقدمه نسبتاً‌ طولانی فوق برای درک وضع بیت شیرازی ضروری بود. اکنون می‌پرسیم: با فرض گذشت از مسئله اجتهاد و ورود به حوزه مرجعیت و اعلمیت، چگونه می‌توان به اعلمیت آسیدمحمد و آسیدصادق شیرازی دست‌یافت؟ منتقدان این بیت بر این باورند که به هیچ وجه نمی‌توان اعلمیت یا در حد اعلمیت بودن آن‌ها را اثبات کرد، بلکه رؤسای این بیت یعنی آسیدمحمد و برادرش آسیدصادق با طراز اعلمیت فاصله زیادی دارند. اکنون باید این مدعای منتقدان را بر اساس مقدمه‌ای که بیان کردیم، بررسی و ارزیابی کنیم.

مطابق مقدمه پیش‌گفته،‌ یکی از راه‌های وصول به اعلمیت یک فرد، شهادت دادن تعدادی از استادان او یا شهادت یک استاد که خود اعلم بوده به همراه قرائن صحت است به گونه‌ای که از گفته وی به اعلمیت فرد اطمینان شود. غالباً‌ مراجع از این طریق برگزیده می‌شوند و البته معمولاً در همه یا غالب آن‌ها قرائت صحت متعددی یافت می‌شود.

اما این توفیق در مورد سیدمحمد شیرازی و سیدصادق شیرازی – هر دو – مفقود است، بله در مورد آسیدصادق اگر برادرش- آسیدمحمد- او را معرفی کرده باشد، چون اعلمیت خود او محل بحث است، نمی‌توان از تأیید او به اعلمیت آسید صادق رسید و نهایتاً‌ امضای اجتهاد او تلقی می‌شود (نه اعلمیت) و حتی اگر در مورد اعلمیت آسیدمحمد بحثی نبود،‌ مطابق مقدمه پیش گفته،‌ وجود قرائت صحت ضروری است.

کرسی درس نیز در هر دو مفقود است و اساساً‌ تنها کرسی‌های درسی می‌تواند بر اعلمیت دلالت کند که شاگردان متعدد و صاحب‌ نام و وجاهت و مشهور به اجتهاد و دارای کرسی مهم درس در درس استاد شرکت کنند و چنین کرسی‌هایی به ندرت در هر دوره یافت می‌شود. مثلاً‌ در دوره معاصر در حوزه علمیه قم کرسی درس آیت الله وحید خراسانی و آیت الله شیخ جواد تبریزی - به نظر نگارنده - چنین وجاهتی داشته است و باقی کرسی‌ها حتی کرسی‌های تدریس غالب مراجع وقت از چنین ویژگی‌ای برخوردار نبوده است؛ بنابراین، با شناختی که از حوزه تدریس آسیدمحمد و برادرش وجود دارد، این مورد نیز به نظر مفقود است.

آثار آسیدمحمد و آسیدصادق نیز به باور منتقدان نهایتاً‌ می‌تواند اجتهاد را اثبات کند و به هیچ وجه نمی‌توانند اعلمیت را نتیجه دهند (که در بالا اشاره شد). توضیحات مقدمه فوق برای درک این معنا لازم بود . گفتنی - چنان‌که در مقدمه نیز اشاره شد - از نشانه‌های برتری یک کتاب ارجاع اساتید برتر به آن و استفاده از آن است، لیکن چنین مطلبی برای آثار فقه استدلالی بیت شیرازی شنیده نشده است.

صلاحیت

با گذشت از مسئله اعلمیت، در محافل علمی و نیز در محافل منتقدان بیت شیرازی در خصوص صلاحیت، هم در بعد اخلاقی یعنی تقوا و هم در بعد سیاسی و فروع مربوط به احکام مسائل روز بحث و گفتگو است و یکی از جهات نقد جدی بر این بیت همین دو مورد یعنی تقوا و آگاهی از زمانه است.

البته در خصوص آسید محمد منتقدان بر این باورند که وی پس از اعلام مرجعیت و واکنش به شدت منفی استاد او و بزرگان و اساطین حوزه نجف، او از حرکت خود عقب نکشید و بر موضع خود باقی ماند. اصرار بر این حرکت غیر معمول از دیدگان منتقدان نشانه بی‌اخلاقی تلقی شده که هیچ‌گاه جبرانی برای آن ارائه نشده است. نا گفته نماند که صلاحیت اخلاقی و مسئله آگاهی به زمانه با هم تلاقی‌هایی دارند که در ادامه بحث به آن‌ها خواهیم پرداخت.

در روایت است: «مَنْ تَقَدَّمَ عَلی قَومٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری أَنَّ فیهِمْ مَن هو افضلُ منه فقد خانَ اللَّه‏ و رسولَه و المُسلمیِن» و چه مسئولیتی مهم‌تر و سخت‌تر از مرجعیت؟! مگر این‌که بگوییم آسیدمحمد شیرازی در زمان اعلام مرجعیت، خود را برتر از مراجع وقت و اساطین حوزه علمیه نجف و قم می‌دیده و از این رو تنها متهم به تشخیص نادرست و خودشیفتگی شود. امید که چنین باشد!



قسمت سوم: مربع ستیز
در اشکال اول، نقد منتقدان این بیت در خصوص "تغییر خطرناک در نحوه انتخاب و معرفی مرجعیت شیعه" و در اشکال دوم، نقد آن‌ها در خصوص احراز اعلمیت تحت عناوین ،"رانت آقازادگی" و "نقد اعلمیت" را بیان کردیم.
از نگاه منتقدان این دو اشکال بیشتر در محدوده حوزه و افعال مکفان و جایگاه بیت شیرازی و مانند آن است و بعد جهانی و ابعاد فرافقهی و اخلاقی آنچنانی ندارد، لیکن اشکال سوم از دید آنان دامنه وسیع‌تری داشته و بسیار خطرناک‌تر است.
👈 اشکال سوم: مربع ستیز

از دیدگاه منتقدان بیت شیرازی، آن‌ها ناخواسته در مسیری قرار گرفته‌اند که روند گسترش تشیع در جهان را سد کرده و از ابهت آن می‌کاهند. برای این‌که نقد ناقدان روشن شود، مطلب را از چهار زاویه بیان کرده و سپس هریک را به تفصیل در قسمتی مستقل تعقیب می‌کنیم:
👈 الف) خروج از دایره تقیه

مذهب اهل بیت ع بر محور تقیه استوار شده است:‌ "ان التقيه ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقية له"؛ اما - به باور منتقدان - بیت شیرازی و طرفداران آن‌ها اعتقادی به تقیه نداشته و تاریخ مصرف آن را تمام شده می‌دانند.
ناقدان می‌گویند تندی به بزرگان اهل تسنن و مقدسات آن‌ها موجب ایجاد حائل و مانعی از تعصب فراروی تعقل و تأمل آن‌ها و موجب فراری شدن آن‌ها از مذهب شیعه و علمای شیعه و مبلغان آن‌ها شده است. در حقیقت، رفتار آن‌ها بسان فردی می‌ماند که در کمین نشسته ولی پای خود را دراز می‌کند که طرف او را ببیند!! این در حالی است که مبلغانی که به دستور صریح اهل بیت ع تقیه می‌کنند - مانند علامه زکزاکی - توانسته‌اند به راحتی میلیون‌ها بلکه ده‌ها میلیون نفر را به مذهب تشیع رهنمون شوند. به گفته منتقدان یکی از موانع مهم در مسیر تبلیغ و گسترش مذهب اهل بیت ع وجود چنین تفکرِ تعصب و جدال و نفرت برانگیز مذهبی است.

به بیان دیگر، منطق فکری، سخنان و تعالیم اهل بیت ع فی حد نفسه جذاب و مقبول است و اگر مزاحمتی رخ ندهد، انعکاس آن‌ها آن‌ها به راحتی می‌تواند موجب جذب فوج فوج مردم به سوی آن‌ها شود "فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا" ولی دو مانع بسیار بزرگ وجود دارد که اگر بروز و ظهور کند، کار خراب می‌شود و آن نیست جز جنباندن تعصبات مخاطب و تحریف و تغییر در چهره تعالیم. شمشیر منطق اهل بیت ع برنده و تیز است و تعصب مخاطب آن را کند می‌کند و ترک تقیه به معنای جنباندن تعصب مخاطب است.
​​​👈 ب) تصویرسازی خشن از شیعه

قمه‌زنی در میان شیعیان داستان درازی دارد. امروزه این نوع عرض ارادت به ابزاری برای تصویرسازی بد و خشن از شیعه تبدیل شده است. طبیعی است مردم ادیان و مذاهب دیگر نیز تا زمانی که به مذهب شیعه وارد نشده‌اند، نسبت به آن حساس بوده و حالت نگرانی و احتیاط دارند و نیز روشن است که همه مردم به طور طبیعی از خشونت و خون‌ریزی و جنایت فراری و خسته‌‌اند و معمولاً در وهله نخست چنین افرادی تمایل دارند به دنبال دین و آیین دیگری بروند تا از خشونت و ظلم ایمن شوند. از سوی سوم، درک این که این خون‌ریزی و خودزنی نوعی عرض ارادت است، برای کسانی که هنوز تصور روشن و معنوی و معرفتی از امام حسین ع و مذهب تشیع ندارند، دشوار بلکه بسا غیر ممکن باشد. به باور منتقدان، مطابق اصول پذیرفته شده و آزموده در امر تبلیغ، در وهله نخست می‌باید چهره همراه با عطوفت و مهربانی دین و مذهب به تصویر کشیده شود و پس از آن‌که طرف جذب شد،‌ در صورت لزوم آهسته آهسته او را با برخی مسائل که ممکن است در ظاهر خشن جلوه کند، آشنا کرد. شیوه تبلیغ پیامبر ص نیز این‌چنین بوده و نتیجه چنین روشی در تبلیغ گسترش روزافزون دین و مذهب است.

بیت شیرازی با تبلیغ غیر عادی و غیر مطابق با شیوه معمول در اختلافات فقها در فروعات فقهی، به این بحث ورود کرده و با استفاده از احساسات مردم، به شدت مانعی تبلیغی فراروی گسترش مذهب ایجاد کرده است.
همچنین آن‌ها به مناسبت این‌که جمهوری اسلامی ایران و شخص رهبر معظم - مانند بسیاری از فقها و مراجع دیگر - قمه‌زنی را به حکم ثانوی ممنوع می‌دانند، با استفاده از این فرصت و شوراندن احساسات مردم در صدد انتقام گرفتن از جمهوری اسلامی هستند. منتقدان بیت، این گونه سوء استفاده از احساسات را بی شباهت به قرآن بر نیزه کردن و فریاد لاحکم الا لله که مولا علی را گرفتار کرد و شیعه را در تنگنا قرار داد، نمی‌دانند.
👈 ج) انحراف در تعظیم شعائر و اخلال در انتقال صحیح معارف

این اشکال نیز در مسیر اشکال پیشین است. انحراف در نحوه عزاداری‌ها و توصیه به افراطی کردن و خشونت‌بار کردن آن‌ها، اصل قرار دادن و عبور از قواعد علمی و عقلی، کم کردن سهم تعقل و اندیشه در عزاداری‌ها و برخی موارد دیگر وجوه مختلف این اشکال است. آقای جهرمی با استفاده از منابع مستند اطلاعاتی، کتاب "مستند پسر نوح" را در همین ارتباط نگاشته است

توضیحی در باره کتاب «مستند پسر نوح»

نویسنده کتاب (محمدرضا حدادپور جهرمی ) پیش‌تر آثاری بر مبنای پرونده‌های امنیتی و قضایی نگاشته و قلم بسیار جذابی دارد؛‌ کتاب‌های حیفا و مستند داستانی کف خیابان و نیز کف خیابان2 و شماری دیگر از اوست که تقریباً‌ و شاید تحقیقاً همه آن‌ها تم امنیتی دارد. به قول خودش در پاسخ به سؤالی در باره واقعی بودن محتوای کتاب‌هایش «تمام این‌ها اطلاعات سوخته و آشکاری است که اگر کسی اهل مطالعه با رویکرد مسائل امنیتی و استراتژیک باشد، این کلیدواژه‌ها را پیدا می‌کند.» البته آشکار نه برای همه مخاطبان!

نویسنده در کتاب «مستند پسر نوح» با استفاده از داده‌های امنیتی به نوعی به افشاگری پرداخته با محوریت بیت شیرازی و تلاش کرده سه محور یا سه زاویه «ترک تقیه»،‌ «تأکید وجوب گونه بر قمه‌زنی» و «انحراف در عزاداری » را که در مربع ستیز گفته شد، تا حدی تبیین کند ولی نکته بسیار مهم که در این مستند به خوبی تشریح شده، ارتباط این بیت با دشمنان قسم خورده اسلام و شیعه و این نظام اسلامی شیعی است. این اتهام که بیت شیرازی به نوعی انگلیسی است، رواج فراوانی دارد لیکن اگر از بسیاری افراد که چنین مطلبی را بیان می‌کنند، بپرسند دلیل شما چیست؟ شاید با مشکل روبه‌رو شوند؛ نویسنده در این کتاب تا حد قابل قبولی این اتهام را به اثبات رسانده است. البته نگارنده این وبلاگ نیت خوانی ندارد و بحثی در باره آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این ارتباط و خط و ربط با بیگانگان را طرح نمی‌کند؛ زیرا از آن آگاهی ندارد و از متن کتاب و مطالب خارج از کتاب چیزی به قطع دسترش نشده، لیکن اصل مطلب که ارتباط وجود دارد، در کتاب خوب تبیین شده است. در هر صورت، کتاب را می‌توان یک گاندو در خصوص بیت شیرازی به شمار آورد. تلاش زیبای مسئولان و نیروهای امنیتی که توانسته‌اند بخش زیادی از توطئه‌های کثیف دشمنان قسم خورده علیه این مرز و بوم و علیه مذهب تشیع یا در مرحله بالاتر، علیه اسلام را به خوبی آشکار و افشا نمایند، در این کتاب به خوبی به تصویر کشیده شده است. خوانندگان این کتاب می‌توانند بسیاری از اطلاعات طبقه‌بندی شده و امنیتی را که زمان افشای آن‌ها فرارسیده، در این کتاب مطالعه کنند و به ماهیت برخی اشخاص و جریان‌ها به خوبی پی ببرند.

ضمنا این را نیز بگویم که نقش‌های اصلی این ماجرا را دو زن از سرویس‌های جاسوسی اسرائیل بر عهده دارند به نام‌های ساجده و راحله که یکی عهده‌دار شکار هشت فرد ملبس به لباس روحانیت و افراطی و دیگری عهده‌دار شکار چهار مداح افراطی است. البته هر دو به زبان فارسی مسلط هستند. نکات خواندنی مهم دیگری نیز در این ماجرا وجود دارد که تنها می‌توان در کتاب خواند و گزارش آن‌ها در این مختصر چندان مصلحت نمی‌نماید!



👈 د) خشونت و توهین

معمولاً شگردهای سه‌گانه فوق در محافل عمومی و خصوصی موجب گفتگو و احتجاج متدینان و به ویژه اهل علم و اهل فضل می‌شود؛ زیرا آن‌ها وظیفه خود می‌دانند بر مبنای امر به جدال احسن، ورود کرده و جلو انحراف را بگیرند و از آن‌جا که بیت شیرازی و پیروان آن‌ها از جهت مبانی نظری دست برتری در این میدان ندارند، بهترین راه را بیرون کردن فیزیکی حریف از میدان نبرد فکری می‌دانند.

منتقدان بر این باورند که این حجم از تندروی که به نوعی گونه شیعی با گرایش افراطی و تکفیری است، نمی‌تواند طبیعی باشد. این نحوه بیرون کردن مخاطب درحقیقت بستن باب گفتگو و خالی کردن میدان نبرد از معارض با استفاده از ابزار عریانی اخلاقی است؛ یعنی منتقدان این نحوه برخورد را در حقیقت عریان شدن از اخلاق برای منصرف کردن مخاطبان کریم و فاضل و متدینان با اخلاق از جدال احسن می‌دانند؛ همچنان‌که در روزگاری عمروعاص توانست از این شیوه فیزیکی، یعنی عریان شدن، برای رهایی از مبارزه با حضرت علی ع استفاده کند؛ زیرا او از نگاه به عمروعاص روی گرداند. طبیعی است با بیرون کردن مخاطب از میدان نبرد فکری و به دست گرفتن عرصه، با استفاده از آنچه در بند قبل بیان شد، این فرصت به وجود می‌آید تا ابعاد سه‌گانه نخست که در حقیقت سدی فراروی گسترش تفکری شیعی است، بدون خلل و نقص اجرا شده و گسترش یابد .
در قسمت‌های بعد موارد فوق با تفصیل و شواهد بیشتری ارائه و بررسی و ارزیابی خواهد شد. منتقدان، مربع ستیز را فراورده اتاق فکری می‌دانند که به صورت خاموش هدایت‌گر ماجراست.



قسمت چهارم: خروج از دایره تقیه
در قسمت سوم از مربع ستیز سخن به میان آمد و توضیحی در باره «مستند پسر نوح» که داستانی امنیتی با محوریت بیت شیرازی است، به آن ضمیمه شد.

اکنون لازم است طبق قراری که گذاشتیم، در این قسمت در باره «خروج از دایره تقیه» مطالبی را عرض کنیم. طبیعی است در این مختصر تقریباً‌ جمع‌بندی ارائه می‌کنیم و به تفصیل وارد نمی‌شویم زیرا بحث بسیار درازدامن و از حوصله خوانندگان خارج است!

در روایات منابع شیعی بر دو چیز تأکید بسیاری شده است: برائت جستن از دشمنان اهل بیت ع و تقیه.

برای این‌که بتوانیم این دو را جمع کنیم، ابتدا باید ببینیم مراد از تقیه چیست و تقیه واجب کجاست؟

تقیه گونه‌های مختلفی دارد که محل بحث ما تقیه واجب است. تقیه واجب جایی است که:

اولاً: اگر تقیه نکنیم جانی در معرض خطر قرار می‌گیرد و از بین می‌رود؛

ثانیاً: اگر تقیه نکنیم گمراهی هدایت نمی‌شود؛ یعنی جلو هدایت کسی گرفته می‌شود.

دو نکته (در پاسخ به دو پرسش مقدر)

۱. اولین و بزرگ‌ترین مصداق تقیه لعن و سب علنی است وگرنه اصلا معنایی برای تقیه باقی نمی‌ماند.

۲. انکار لعن و اعلان این‌که حرمت‌شکنی‌ها تنها از سوی برخی صورت می‌پذیرد و مورد قبول عموم علما و مردم نیست، حداقل این فایده را دارد که اهل تسنن را به این باور می‌رساند که بخش بزرگی از شیعه اهل حرمت‌شکنی نیستند و یا دست‌کم تقیه و در ظاهر حفظ حرمت می‌کنند و فایده این مطلب بسیار وسیع و مخالفان به همین اندازه راضی‌اند و این رضا هم بر اساس تفکیک ظاهر رفتار از باطن و درون و به تعبیر دیگر، بر اساس چهاردیواری اختیاری و عدم جواز تجسس پذیرفته شده بین مسلمان‌ها با همه اختلاف‌های کلامی و فقهی است.

حال نگاهی به برائت بیندازیم. برائت صورت‌های مختلفی دارد:

1. صورتی که منش و روش علمای شیعه در طول تاریخ اسلام بوده است. برائت در این روش دوری جستن از دشمنان با ترک منش و روش و تفکرات آن‌ها و نیز با بیان و اعلان برائت و دوری و عدم پیروی از آن‌ها است و این مقدار و نیز طرح مباحث علمی که اثبات کننده حقانیت شیعه و اهل بیت ع و باطل بودن جانشینی ابوبکر و عمر و عثمان است، در غالب دوران‌ها و نیز دنیای امروز مشکلی را بروز نداده و نمی‌دهد و مخالف تقیه نیست و اهل بیت ع نیز جز در مواقع خاص، به روشنگری علمی اقدام می‌کرده‌اند.

2. اعلان (آشکارا بیان کردن) برائت با صورت خشن آن؛ یعنی با لعن و سب و هتاکی و تهمت و مانند این‌ها. این موارد حتماً‌ مخالف تقیه و دستور و روش و منش اهل بیت ع است و در این شکی نیست و اساساً اگر لعن آشکار بر افراد خاص جایز باشد که دیگر تقیه معنی پیدا نمی‌کند و بی‌خاصیت می‌شود.

👈 برخی از شیعیان متأسفانه مرتکب چنین رفتارهایی می‌شوند. اینان از سه جهت ضرر می‌رسانند که هر سه جهت ممنوع و حرام قطعی است:

الف) مانع صدور انقلاب و تفکر انقلابی و انتقادی نسبت به مستکبران عالم در جهان اسلام می‌شود؛ لذا دشمنان همواره از نزاع بین شیعه و سنی حمایت جدی کرده‌اند و مستند پسر نوح شواهد خوبی در این باره ارائه کرده است.

ب) مانع گسترش مذهب تشیع می‌شود و شاید بزرگ‌ترین مانع فراروی جذب است. 👈 چنان‌که پیش‌تر نیز اشاره شد، توهین به مقدسات یک فرد تعصب و نفرت او را برمی‌انگیزاند و موجب می‌شود حصاری دور او کشیده شود که دیگر هیچ منطق و سخن حقی در او نفوذ نکند. خود ما بلکه همه مردمان عالم نیز چنین‌اند. حقیقت این است که اگر کسی به خود ما توهین کند، شاید صبوری به خرج دهیم و تحمل کنیم ولی اگر کسی به مقدسات ما توهین کند، به هیچ‌وجه تحمل نکرده، یا درگیر می‌شویم و یا به سرعت جلسه را ترک می‌کنیم و دیگر به شنیدن سخنان حتی خوب طرف ادامه نمی‌دهیم و این واکنشی طبیعی و فراگیر است؛ بنابراین ترک تقیه به معنای دور شدن از فضای علمی و رشد و هدایت است که بی‌تردید خلاف شرع و عقل است.

.ج) موجب تحریک گروه‌های متعصب و افراطی اهل تسنن می‌شود که به شیعیان بی‌پناه کشورهای همسایه ایران و حتی دوردست‌ها حمله و تجاوز کنند و مال و جان و ناموس آن‌ها را در معرض خطر شدید و هتک حرمت قرار دهند.

👈 منتقدان بیت شیرازی - که فصل‌هایی از مستند پسر نوح نیز ادعای آن‌ها را کاملاً تأیید می‌کند - مدعی‌اند که بیت شیرازی در دام دشمنان گرفتار شده و با ترک تقیه که اصل دین است در مسیر تأمین هر سه خواسته دشمنان ایران و تشیع قرار گرفته ‌اند؛ یعنی هم اعراض و جان‌ها شیعیان بی‌پناه را در خطر انداخته‌اند و هم زمینه تسلط وتضعیف نظام اسلامی ایران را دنبال کرده و هم در روند گسترش تشیع در جهان و جهان اسلام خلل وارد کرده و حرکت آن را کند کرده‌اند. چند روایت در باره تقیه:

👈 « لا إيمانَ لِمَن لا تَقِيَّةَ لَهُ»

👈 «إِنَّ التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

👈 «وَآمُرُکَ اَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیَّةَ فِی دِینِکَ، وَاِیّاکَ ثُمَّ اِیّاکَ اَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلاکِ وَاَنْ تَتْرُکَ التَّقِیَّةَ الَّتِی اَمَرْتُکَ بِها فَاِنَّکَ شائِطٌ بِدَمِکَ وَدِماءِ اِخْوانِکَ، مُعَرِّضٌ لِنِعَمِکَ وَلِنِعَمِهِمْ لِلزَّوالِ مُذِلُّهُمْ فِی اَیْدِی اَعْداءِ دِینِ اللّهِ وَقَدْ اَمَرَکَ اللّهُ تَعالی بِاِعْزازِهِمْ؛ به تو امر می کنم که تقیّه را در دینت به کار ببری. مبادا! مبادا خود را در معرض هلاک شدن قراردهی، و مبادا تقیه ای که به تو دستور می دهم، ترک کنی. در این صورت، خون خود و برادرانت را در مسیر ریخته شدن و نعمتهای خود و برادرانت را در معرض نابودی قرار داده ای و آنان را در دست دشمنان دین خدا، خوار و ذلیل کرده ای؛ در حالی که خداوند، عزیز داشتن آنها را به تو امر کرده است.»،

👈 حضرت امام صادق (ع) می‌فرماید: «إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا يُعَيِّرُونَّا بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ‏ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْ‏ءِ، قُلْتُ وَ مَا الْخَبْ‏ءُ قَالَ التَّقِيَّةُ.» ؛از کاری که موجب سرزنش ما شود بپرهیزید؛ همانا فرزند بد، موجب سرزنش پدر (از سوی مردم) می­شود. (در مقابل مخالفان ما) مایه زینت ما باشید نه مایه سرافکندگی ما. در مساجد آنان نماز بگزارید و از بیماران آنان عیادت کنید؛ در تشییع جنازه آنان شرکت کنید؛ و در کارهای نیک پیشقدم شوید؛ به خدا سوگند که خداوند به چیزی بهتر از تقیه، عبادت نشده است. راوی می­گوید. پرسیدم «خباء» چیست؟ فرمود: «تقیه». و ...

👈 شیخ صدوق بر اساس روایات در کتاب اعتقادات فرموده:« اعتقادنا في التقية أنها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة [1]. وقيل للصادق - عليه السلام -: يا ابن رسول الله، انا نرى في المسجد رجلا يعلن بسب أعدائكم ويسميهم. فقال: ما له - لعنه الله - يعرض بنا.

👈 در این میان، خوشبختانه ارتباط کسانی مانند یاسر الحبیب و الله‌یاری (که خود را خلع لباس کرد) با سفارت انگلیس کاملاً‌ آشکار شده و به راحتی در فضای مجازی قابل رصد است. این دو و نیز امثال محمد هدایتی - مدیر شبکه سلام - در رسانه‌های تحت حمایت بیگانگان و در سرزمین آن‌ها به شدت علیه مقدسات اهل تسنن حمله کرده و هتاکی می‌کردند و حتی یاسر الحبیب (که گویا داماد (؟) سیدمجتبی شیرازی ساکن لندن است) کتابی نوشت با عنوان «الفاحشة الوجه الآخر لعائشة» (فاحشه چهرهٔ دیگر عایشه) و مدعی شد بر اساس منابع اهل تسنن این کتاب را نوشته است. این درحالی است که بر اساس روایات اهل بیت ع همسران پیامبران پاکدامن هستند هرچند گنهکار و حتی اهل آتش باشند. او با تمسک به روایاتی که از نظر همه مسلمان‌ها - شیعه و سنی - باطل‌اند، نزدیک بود فتنه بزرگی را به‌پا کند که با تدبیر گروهی از شیعیان عربستان و هوشیاری علما و مراجع بزرگ شیعه و به طور خاص رهبر معظم انقلاب تا حد قابل توجهی خاموش شد، هرچند آثار آن هنوز پابرجاست و آسیب‌رسان است. او این کارها را با با عنوان گسترش تشیع انجام داده و می‌دهد در حالی که همه دیدند که نه تنها به گسترش آن کمک نکرد که با جنباندن تعصبات علاقه‌مندان به عایشه - که عموم اهل تسنن هستند - زحمت و موانع بسیاری را برای مبلغان حقیقی مذهب تشیع ایجاد کرد.

در هر صورت،‌ از دیدگاه منتقدان بیت شیرازی، این بیت و افراد شاخص آن در مسیری قرار گرفته‌اند که خلاف دستور صریح اهل بیت ع است و از این طریق صدمه بزرگ و جبران‌ناپذیری بر کیان شیعه و گسترش آن وارد کرده‌اند.

در پایان این پست یادآور می‌شویم غیر از آنچه در مستند پسر نوح آمده، سایت‌های بسیاری به مسئله ارتباط بیت شیرازی و انگلستان و سرویس‌های جاسوسی پرداخته‌اند که با یک جستجوی ساده در دسترس است (کافی است شیعه انگلیسی، فرقه شیرازی و انگلیس، و مانند این‌ها را سرج کنید تا انبوهی از اطلاعات و فیلم مستند در اختیارتان قرار گیرد). نمونه روشن این ارتباط را می‌توان در حمایت رسانه‌ای و عملی انگلیس از حمله به سفارت، نیز حمایت و اجازه فعالیت به رسانه‌های وابسته به این بیت که نسبت به مقدسات اهل تسنن و برخی علمای شیعه هتاکی می‌کنند در حالی که دیکر رسانه‌های مجاز به فعالیت نیستند. همچنین مجوز راهپیمایی قمه‌زنان وابسته به این بیت و موارد دیگر دید.



قسمت پنجم: انحراف در عزاداری و تعظیم شعائر
در قسمت چهارم یکی از زوایای مربع ستیز در باره خروج از دایره تقیه را بازگو کردیم. در این قسمت زاویه‌ای دیگر را به بحث می‌گذاریم که تغییر هوشمندانه و مضر به حال تشیع در نحوه عزاداری‌هاست.

واقع این است که از بین بردن عزاداری و شکستن تعظیم شعائر به سبک رضاخوانی و با زور چماق در عمل ناکارآمد و بی‌نتیجه است و بلکه نتیجه عکس می‌دهد، در این صورت تنها راه از بین بردن شعائر یا کم رونق و کم رنگ کردن آن‌ها، زیاد کردن دوز آن‌هاست! می‌گویند اگر می‌خواهی کسی به میهمانی تو نیاید و یا اگر می‌خواهی ارتباطت را با او کم کنی، به شکل غیر طبیعی از او پذیرایی کن آن‌چنان که او ترجیح دهد دیگر میهمان تو نشود.

اگر در یک منطقه کوچک با جمعیت کم یک مسجد وجود داشته باشد،‌ حتماً رونق دارد ولی اگر ده مسجد وجود داشته باشد، هیچ‌یک رونق نخواهد داشت.

اگر به مردم گفته شود در سال در مجموع یک ماه یا دو ماه ایام ویژه شهادات و وفیات را حرمت نگه‌ دارید (حرمت نگهداشتن از دیدگاه عرف شامل سیاه پوشیدن، برگزاری مراسم عزاداری، تعطیلی محل کسب و کار، برگزار نکردن مراسم جشن و عقد و عروسی و حتی محدودیت در روابط زناشویی است که با شدت و ضعف در موارد یاد شده انجام می‌شود)، حتماً‌ اجابت کرده تلاش می‌کنند آن ایام را حرمت نگهدارند ولی اگر به آن‌ها گفته شود نصف سال یا یک سوم سال را عزاداری کنید یا حرمت نگهدارید، در عمل انجام نمی‌شود، هرچند به زبان اعتراضی نشود. منتقدان بیت شیرازی می‌گویند طرفداران این بیت – خواسته یا ناخواسته - می‌کوشند ایام عزاداری را گسترش دهند که در نهایت به تخفیف شعائر و کم‌اثر کردن تأثیر عزاداری‌ها می‌انجامد و هم‌اینک درقم و کربلا شاهد پیامدهای چنین رفتارهایی هستیم و بر کسی پوشیده نیست!

محرم و صفر دو ماه، دهه محسنیه و باقریه و سه فاطمیه (با این که فاطمیه اول یعنی 40 روز بعد از رحلت پیامبر اکرم ص به لحاظ تاریخی و روایی بسیار ضعیف و معارض با روایت 75 و 95 روز است) که احتمالاً‌ به سه دهه گسترش داده شده و بعد بین سه دهه هم محدودیت بر قرار می‌شود، نیز شهادات و وفیات مربوط به منسوبین به اهل بیت ع مانند شهادت حضرت رقیه،‌ حضرت علی اکبر، زینب کبری، ام البنین، حضرت معصومه، و ... (ع) و بسیاری از شهادات را با روایات مختلف و بعضاً‌ با احتیاطات در شهود هلال و یک روز قبل و یک روز بعد به جهت رعایت احتمال کامل یا ناقص بودن ماه و جز این‌ها مجموعا قریب پنج شش ماهی مردم مشغول عزاداری و سیاه پوشی هستند، چیزی که بی‌تردید به سبک شدن شعائر شیعی می‌انجامد.

نتیجه این حجم از زمان برای عزاداری، رونق انتقادها در خصوص تأثیر سیاه پوشیدن و گریه و زاری در افسردگی، اخلال در کسب و کار و جز این‌هاست و طبیعتاً‌ پاسخ به این انتقادها و در نتیجه ایجاد جنجال بر سر این موضوع‌ها که در نهایت به ضرر شعائرالله تمام می‌شود. چگونه می‌توان از یک کاسب در خواست کرد که در ایام شهادات – با این گستردگی زمانی - محل کسب را تعطیل کرده و حرمت‌نگهدارد؟ از این رو دیده می‌شود در قم و کربلا – بر اساس رؤیت نگارنده - روز اربعین و شهادت پیامبر اکرم ص و امام رضا ع مغازه‌های بسیاری نزدیک حرم‌های اهل بیت ع باز و مشغول کسب و کارند!

سخن در این باره طولانی است و اگر علمای با بصیرت ورود نکنند، مسیر به سویی پیش می‌رود که ضررش بیش از نفعش خواهد بود. زمانی که پیاده‌روی اربعین بین نجف و کربلا رونق گرفت، برخی از جاماندگان اربعین در بسیاری از شهرها تحت عنوان پیاده‌روی اربعین برای جاماندگان، به پیاده‌روی اقدام کردند که مبدأ و مقصد قابل توجیهی به لحاظ شرعی هم نداشت. در همان سال برخی علمای با بصیرت شدیداً‌ موضع گرفتند و گفتند این پیاده‌روی‌ها رقیب پیاده‌روی عراق شده و از رونق آن می‌کاهد و توجیه شرعی قابل قبولی هم ندارد. اگر این کار رونق گیرد به مرور زمان از تفاوت آن‌ها و پیاده‌روی نجف-کربلا کم شده و به تضعیف اصل می‌انجامد. در مورد مراسم عزاداری نیز چنین است و گسترش زمانی آن به معنای گسترش حرمت شکنی ناخواسته و کم رونقی است. متأسفانه بیت شیرازی از دید منتقدان آن‌ها – که حقیر نیز شاهد چنین تلاشی از سوی برخی طرفداران مرتبط با آن‌ها بوده‌ام – در این مسیر قرار دارند.

گفتنی است افزون بر انحراف از جهت زمانی، انحراف کیفی نیز در دستور کار آن‌ها قرار دارد که در بخش مربوط به قمه‌زنی در باره این نوع انحراف سخن خواهیم گفت.



قسمت ششم: سوگنامه تطبیر (قمه‌زنی)
در قسمت‌های قبل زوایای مختلف مربع ستیز را به بحث گذاشتیم و در این قسمت (ششم) در باره قمه‌زنی و نحوه تعامل بیت شیرازی با آن سخن خواهیم گفت.

ابتدا موضع‌گیری بیت شیرازی را در باره قمه‌زنی مرور می‌کنیم، آن‌گاه به مستندات و ریشه‌ قمه‌زنی خواهیم پرداخت و باقی ماجرا.

1. سیدصادق شیرازی و قمه‌زنی

از سیدصادق شیرازی بزرگ و مرجع خاندان شیرازی سؤال شد:

« برخی از عزاداری‌هایی که ذیلاً بیان می‌شود در برخی از مناطق ایران و جهان به ‌قصد مواسات با حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و اهل‌بیت آن حضرت و شهدای کربلا انجام می‌گردد. حکم آن‌ها چیست؟ و آیا مصداق جزع بر سیدالشهدا(ع) ﻣﻰ‌باشند؟
الف) بر روی آتش راه رفتن.
ب) بر روی خار راه رفتن.
ج) بر روی شیشه غلتیدن.
د) خراشیدن صورت و لطمه بر سینه و صورت زدن به حدی که خون جاری می‌شود.
هـ) با زنجیر تیغی به کمر زدن به حدی که خون جاری می‌شود.
و) قمه زدن. »
پاسخ: «به پا داشتن عزاداری سیدالشهدا(ع) به ‌نحوی ‌که نزد محبان امام حسین(ع) و دوست‌داران اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) متعارف است، موجب اجر جزیل و ثواب کثیر می‌باشد، ان شاء الله تعالی.»
ایشان در پاسخی دیگری تقریباً همه رفتارهای خشونت‌آمیز در عزاداری را از مصادیق متعارف آن به‌حساب می‌آورد:
«یجوز بل یستحب جمیع أنواع العزاء على الإمام الحسین(ع) و إقامة كل الشعائر الحسینیة حتى مثل التطبیر و المشی على الجمر و غیر ذلك على ما هو المتعارف»؛ ترجمه: اقامه تمامی انواع عزاداری و شعائر حسینی جایز و بلکه مستحب است حتی مثل قمه‌زنی، راه رفتن بر آتش و غیر این‌ها از آنچه متعارف است. (المسائل المنتخبة، سید صادق حسینى شیرازى،‌ ص 395)

سیدصادق شیرازی در سخنرانی عجیب و معروفی که در فضای مجازی فراوان دیده شده، در جمع کثیری از محبان اهل بیت ع در باره قمه‌زنی از تعابیری استفاده می‌کند که به اصطلاح عوام «مخ انسان سوت می‌کشد!!»:

«چرا باید سر بشکنه؟ چرا باید خون جاری بشه؟ درد بگیره سرش؛ باد بکنه سرش؛ چرا باید خون جاری بشه؟ یه کمی به این بزرگانی از محققین، فقها، ورعین، متقین از اعاظم فقهای شیعه، این‌ها خیلی از ادله بیشتر استفاده کردن، چرا این آقایون وحشت دارن از خون‌ریزی در راه امام حسین؟ یک خورده بیشتر مطالعه کنند! یک خورده بیشتر تأمل کنند! روایت یکی و ده تا و صد تا نیست! این مطالب متواتره! از درجات عالیه متواتره! یک خورده هم من و شما باید دست اون‌ها را بگیریم چه قاصر باشند چه مقصر باشند! برای این شبهات جهنمی نشن! حیفه، حیفه، والله حیفه! خدا زود میگذره از خودش، از انبیاش، اما از امام حسین زود نمیگذره!».

2. نقد سخنان

2-1. نقد اجمالی

أ) بیشتر علمای شیعه قمه‌زنی را حرام یا مذموم دانسته و تنها برخی به جواز و چند نفر (مشروط به عدم وهن) به استحباب آن فتوا داده‌اند که فهرست آنان در ذیل نقل می‌شود.

ب) در مجامع حدیثی و در مستندات تاریخی حتی یک روایت هرچند روایت تاریخی در باره قمه‌زنی یافت نمی‌شود.

ج) مطابق با خوش‌بینانه‌ترین مستندات تاریخی، سابقه قمه‌زنی به قرن نهم و دهم و دوران صفویه می‌رسد که به تقلید از روز مصائب مسیح و خودزنی‌های آن‌ها وارد شیعه شد و البته برخی آن را زاده دوران قاجاریه می‌دانند و خلاصه پیش از صفویه هیچ اثری در منابع تاریخی، مردم‌شناسی، سفرنامه و ... و نیز هیچ اثری از قمه‌زنی در موزه‌های گوناگون ایران، عراق، و اروپا یافت نمی‌شود که نمی‌شود!!

د) حفظ شعائر

اولاً: زمانی اعتبار دارد و حقیقتاً‌ می‌توان آن را جزو شعائر به شمار آورد که مخالف احکام شرع نباشد؛

ثانیاً: برفرض مخالف نبودن با احکام شرع، زمانی مجاز است که پیامدهای سوء علیه شیعه نداشته باشد (به ویژه وهن مذهب)؛

ثالثاً: بر فرض حصول دو بند فوق، حفظ آن استحباب دارد و ترک آن مستوجب عذاب و جهنم نیست - و جز سیدصادق شیرازی - هر عالمی در طول تاریخ به جواز یا استحباب فتوا داده باشد، این طور فتوا داده‌ است و البته استحباب آن یک قید دیگر هم دارد، هرچند بسیاری به آن تصریح نکرده باشند (از بطن استدلال استفاده می‌شود) و آن استحباب در منطقه‌ و بین مردمی است که آن کار بین‌ آن‌ها رواج دارد.

2-2. نقد تفصیلی

أ) موضع علمای شیعه

پیش از نقل سخنان اساطین بزرگ شیعه که مایه افتخار همه شیعیان هستند، یادآور می‌شوم که پس از درگذشت پدر سیدصادق شیرازی – که مرجع مقبول در کربلا بود- در بیت ایشان سه سال پشت سر هم مراسم عبور از آتش برگذار شد که به دلیل واکنش تند علمای نجف دیگر تکرار نشد.

همچنین لازم است قبل از نام بردن علمای مخالف قمه‌زنی این سخن آیت الله حکیم را بیاورم که در تضاد کامل با مدعیات سیدصادق شیرازی در سخنرانی‌اش است:

آیت الله العظمی السید محسن الحکیم (ره):

«إن قضیة‌ التطبیر هی غصة فی حلقومنا! إن هذه الممارسات هی لیست من الدین و مضرة بالمسلمین و لم أر أیّ واحد من العلماء عندما راجعت النصوص و الفتاوی یقول بأن هذا العمل مستحب، یمکن أن تتقرب به إلی الله سبحانی و تعالی؛ قضیه قمه‌زنی خاری در گلوی ماست! این رفتارها از دین نیست و برای مسلمانان مضر است و پس از بررسی نصوص و فتاوا ندیدم هیچ‌یک از علما بگوید این عمل مستحب است و می‌توان با آن به خدای متعال تقرب جست.»

اما موضع علما:

سید الفقهاء المقدس ابوالحسن الاصفهانی (ره):

إن استعمال السیوف و السلاسل و الطبول و الأبواق و مایجری الیوم فی مواکب العزاء بیوم عاشوراء إنما هو محرّم و هو غیرشرعی. (سید محسن امین، التنزیه لأعمال الشبیه، در ضمن رسائل الشعائر الحسینیه، ج۲، ص ۲۴۲؛ همو، اعیان الشیعه، ج 10، ص 363)

تذکر: آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی که از اعاظم فقهای امامیه بوده‌اند، احتمالاً‌ موارد فوق را به دلیل وارداتی بودن از آداب و رسوم "مصائب مسیح" مسیحیان ارتدکس و یا غیر آن به شیعه مخالفت کرده است؛ زیرا برخی موارد مانند بوق و مانند آن مصداق ضرر به بدن نیست. به نظر می‌رسد علمای اعلام مواردی مثل زنجیرزنی معمولی و بدون چاقو را چون گسترش یافته و مصداق ضرر به بدن نیست و موجب وهن شیعه هم نیست، جایز می‌دانند ولی همواره بر برپایی مجالس مرثیه خوانی و سخنرانی تأکید می‌کنند.

آیت الله سید محسن امین (ره):

أن ما یفعله جملة من الناس من جرح انفسهم بالسیوف أو اللطم المؤدی إلی إیذاء البدن إنما ه ممن یغضب الحسین و یبعد عنه لا مما یقرب الیه. جرح الرؤوس بالمدی و السیوف یحرم بحکم الشرع و العقل. (المجالس السینة، ص 7؛ اعیان الشیعة، ج10، 363)

آیت الله شیخ مرتضی انصاری (ره):

مرحوم شیخ مرتضی انصاری رضوان الله علیه) که سرآمد فقهای شیعه در قرن‌های اخیر است، قمه زنی را از جهت ضررها و آسیب‌های به بدن می‌رساند، حرام می داند. ایشان فتوایی درباره قمه‌زنی دارد که متأسفانه کمتر منعکس شده است. ایشان در این باره می‌نویسد:

«در تعزیه‌داری حضرت امام‌حسین علیه السلام اگر شخص زخمی مثل تیغ و غیره بر خود بزند که ضرر باشد بر بدنش، حرام است؛ اما اگر [عزاداری به] قسمی باشد که درد و اَلَمش در همان وقت تعزیه‌داری باشد نه بعد از آن، مثل سینه‌زدن به طور متعارفِ ناس [مردم] که سیاه و سرخ شود، ضرر ندارد.»

اصولا از نگاه شیخ اعظم انصاری هرگونه آسیب و ضررزدن به بدن حرام است. چنان‌که ایشان در بیان قاعده لاضرر می‌گوید: «قد استفید من الأدلة العقلیة والنقلیة تحریم الإضرار بالنفس؛ از دلایل عقلی و نقلی حرمت اضراربه‌نفس استفاده می‌شود.»

همچنین لازم به ذکر است که میرزامحمدحسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ صاحب فتوای تنباکو نیز در حواشی خود بر رساله‌ شیخ اعظم که این فتوا در آن آمده است و قصد ذکر مسائل اختلافی خود با ایشان را داشته‌اند، ذیل این فتوا هیچ نظری نداده‌اند.

برای پرهیز از طولانی شدن سخنان علما، به همین مقدار بسنده کرده و تنها نام آن‌ها را می‌آوریم. علاقه‌مندان از طریق جستجو در فضای مجازی به راحتی به سخنان آنان دسترسی خواهند داشت:

مخالفان: امام خمینی؛ آیت الله اراکی؛ آیت الله کاشف الغطاء؛ آیت الله خوئی؛ آیت الله سید کاظم حائری؛ آیت الله سیدمحمد باقر صدر؛ آیت الله خامنه‌ای؛ آیت الله سید محمود هاشمی؛ آیت الله فاضل لنکرانی؛ آیت الله جوادی آملی؛ آیت الله مکارم شیرازی؛ آیت الله مظاهری؛ آیت الله نوری همدانی؛ و ...

موافقان: آیت الله نائینی؛ آیت الله محمد صادق روحانی؛ آیت الله سیدمحمد شیرازی؛ آیت الله صافی (مشروط به عدم ضرر معتد به و عدم تبعات منفی).

به آیت الله میرزا جواد تبریزی و آیت الله بهجت نیز نسبت داده شده ولی آیت الله تبریزی ذیل نهی آیت الله خویی می‌نویسند در خصوص سید الشهداء «محل تأمل» است و صراحتی در جواز یا استحباب ندارند. آیت الله بهجت نیز در پاسخ به پرسشی در باره برخی شایعات فرموده‌اند: « باسمه تعالی آن چه بنده نقل کرده ام، مخالفت مرحوم استاد آقا سید ابوالحسن اصفهانی (رحمت الله علیه) با عملیت قمه [بوده] و آن که تا آخر هم مخالف ماندند و هیچ اجازه ندادند. اما بنده چنین لباس خون آلودی ندارم و چنان وصیتی هم نکرده ام».[1]

چنان‌که دیده می‌شود، شماری از اعاظم شیعه مخالف و برخی نیز موافق‌اند و لسان بسیاری از مخالفان حرمت است؛ بنابراین، نگاه سیدصادق شیرازی به مقوله تطبیر (قمه‌زنی) و سعید و شقی دانستن موافقان و مخالفان و بهشتی و جهنمی دانستن آن دو گروه از اساس باطل و دور از شأن یک عالم بلکه یک فاضل است.

ب) مستندات

چنان‌که در بالا اشاره شد و در گفته برخی اعاظم شیعه آمد، هیچ مستندی برای قمه‌زنی وجود ندارد و این سبکی وارداتی است. برخی مسیحیان در روز مصائب مسیح به خودزنی می‌پردازند و آن را همدردی با مسیح می‌دانند و محققان معتقدند قمه‌زنی از این باور به شیعه نفوذ کرده و آنان نیز قمه‌زنی را همدردی با امام حسین ع و شهدای کربلا قلمداد می‌کنند.[2]

اینک‌ سؤال مهمی که روی می‌کند، تبعات و پیامدهای این سبک عزاداری و مانند آن (عبور از آتش، زنجیر با سر چاقو و جز این‌ها) است. امروزه دشمنان شیعه می‌کوشند (مستندات مهمی در باره کلیت عزاداری‌های خشن و به ویژه قمه‌زنی در اختیار است و بخشی از آن‌ها به راحتی در فضای مجازی قابل مشاهده و در دسترس است و در مستند نوح نیز از آن سخن به میان آمده است) با کمک مالی و تبلیغاتی به جریان موافق قمه‌زنی و ترویج و توسعه آن و تنوع بخشیدن به این نوع عزاداری‌ها چهره شیعه را خشن و غیر منطقی جلوه دهند و حال آن‌که حربه بزرگ شیعه (که باعث شد از کم‌تر از بیست محبّ (و نه شیعه) در مکه و مدینه در زمان امام سجاد ع عدد شیعیان به حدود یک چهارم جمعیت مسلمانان در زمان حال برسد) رویکرد عقلانی و علمی و تقیه شدید است؛ یعنی استعمار و دشمنان شیعه با فهم این مطلب و احساس خطر عمیق می‌کوشند از طریق تخریب این دو (رویکرد علمی و عقلانی و تقیه) شیعه را زمین‌گیر کنند و متأسفانه باید گفت بیشترین همراهی در این خصوص را بیت شیرازی کرده است، هرچند نیّتشان خیر باشد (یادمان نرود عده‌ای با قصد قربت و نیت خیر به جنگ با امام حسین ع رفتند) که البته در این مقوله نیز بعضاً جای تردید جدی وجود دارد؛ چنان که در مستند پسر نوح به آن اشاره شده و نیز در اعترافات شاکر الابراهیمی آمده است:‌ «سیدحسین می‌گوید اگر روزی آقای خامنه‌ای نظرش را در مورد قمه‌زنی تغییر دهد (و حلالش کند)، ما آن را حرام اعلام می‌کنیم.» شاکر الابراهیمی از روحانیون نزدیک به سیدصادق شیرازی است که به دلیل انحرافات بیّن و غیر قابل تحمل این گروه از آن‌ها برائت جست و در نامه‌ای افشاگرانه پرده از یک سری مسائل طبقه‌بندی شده این بیت برداشت. مصاحبه‌ با وی و نیز نامه سرگشاده او به عربی و فارسی (ترجمه) در فضای مجازی در دسترس است.

به سؤالمان باز می‌گردیم. حد یقف این نوع عزاداری‌های خش کجاست؟ اگر روزی عده‌ای زنجیر بر گردن دسته‌ای راه بیندازند که همراه با پارس کردن و صدای عو عو به سوی حرم اهل بیت ع راه بیفتند، بیت شیرازی بر اساس منطق خود در قمه‌زنی چه برخوردی با آنان خواهد داشت؟ یا مثلا اگر برای هم‌دردی خود را نقص عضو کردند چه؟ (امسال یعنی 1401 در میدان امام حسین جوانی حدود چهل ساله این کار را کرد که بعد گفته شد مواد توهم‌زا مصرف کرده بوده، و الله العالم) آیا ملبسان و معممان آن‌ها حاضرند در وسط این چنین دسته‌ای با همان وضع حرکت کنند؟ و اگر این رواج یافت، آیا آبرویی برای شیعه باقی می‌ماند که با آن بتوان کسی را در عالم به مذهب تشیع دعوت کرد؟

از این بگذریم، اگر قمه‌زنی و زنجیر زنی و عبور از آتش و ... برای همدردی با سایر معصومان نیز باب شد، چه؟ (مثلاً برای امیر المؤمنین ع قمه زنی و چاقو زنی و برای حضرت زهرای مرضیه س عبور از آتش و سوزاندن قسمت‌هایی از بدن و برای حضرت امام حسن ع پریدن وسط مارهای سمّی و سمّ‌ خوردن و برای امام حسین ع غیر از قمه‌زنی و چاقو‌زنی و روی خار راه رفتن، خود را به اسب بستن و بر زمین کشیدن و زیر سم اسب خوابیدن و ... و برای امام موسی بن جعفر ع خود را درون چاه و چاله‌هایی حبس کردن و ...) یعنی از 365 روز سال تقریباً‌ هر هفته یا ماهی یکی دو بار باید با اعمال خشونت‌بار روبه‌رو باشیم، آخر این چه منطق و فکر مشعشعی است که بشود کسی به آن منتسب شود؟!!!

این‌ها که گفته شد، تخیّلات نیست وقتی می‌بینیم برای مراسم سالگرد درگذشت پدر مقتدا صدر در عراق مراسم قمه زنی به پا شده ‌است («شیعه آن لاین» بایگانی‌شده از اصلی در ۴ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۲ ژانویه ۲۰۱۱) و وقتی می‌بینیم در بیت شیرازی مراسم عبور از آتش گرفته می‌شود و ....

بزرگ‌ترین همدردی با امام حسین‌ع کمک به رشد ذهنی و افزایش بصیرت مردم است؛ زیرا مصیبت بزرگ و اول امام علیه السلام نافهمی، کژفهمی، بی‌بصیرتی و انحرافات عقیدتی مردم بوده است.

ادامه دارد.

[1] . متن کامل این استفتا و پاسخ آن بدین شرح است:

«محضر مبارک مرجع بزرگوار، حضرت آیت الله العظمی بهجت(دام ظله العالی(

سلام علیکم؛ به استحضار مبارک می رساند، مدتی است یک لوح فشرده (سی دی) با عنوان «حقیقت مظلوم» در ارتباط با فتوای مرحوم اصفهانی به وجوب قمه زنی، تکثیر و توزیع گردیده و در آن با نقل قول و انتساب مطلبی به جنابعالی در راستای تقدس خون قمه زنان و وصیت حضرت عالی برای همراهی در کفن و قبر خود بهره برداری نموده و در این مطلب استناد به حضرت عالی نموده اند، مستدعی است در جهت تنویر افکار مقلدین حضرت عالی نسبت به صحت و سقم مطلب مزبور اعلام نظر نمایید. باتشکر، جمعی از مقلدین حضرت عالی، تهران، مسجد امام موسی بن جعفر(ع)».

[2] . برخی مدعی‌ شده‌اند رسم قمه‌زنی از عمل حضرت زینب س گرفته شده است آن‌گاه که – بر اساس نقلی که ارزیابی خواهد شد - در مسیر کربلا تا شام سر امام حسین ع را روی نیزه دید از خود بی‌خود شد و سر به محمل کوبید که در اثر این عمل، از سرش خون جاری شد(تبریزی خیابانی، وقایع الأیام، ج۲، ص۳۰۶-۳۰۸، 1386ش) بسیاری از محققان داستان مذکور را مستند نمی‌دانند. به گفتۀ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال مآخذ این داستان، دو کتاب نور العین و منتخب طریحی است که هر دو متأخر و از نظر اعتبار در درجۀ پایینی قرار دارند و غیر از این، در هیچ‌یک از کتب معتبر و منابع و مقاتل اولیه، چنین حکایتی ذکر نشده است. افزون بر این، داستان کوبیدن سر حضرت زینب(س) به تیره محمل، به لحاظ تناسب با شخصیت حضرت زینب و صبر او مخدوش است و برخی آن را خلاف عقل می‌دانند (ر.ک: صحتی سردرودی، تحریف‌شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین(ع)، ۱۳۸۳ش، ص۲۱۰-۲۱۲) و گذشته از این، بر فرض چنین حادثه‌ای برای زینب کبری رخ داده باشد (که دلیلی بر چنین رخدادی وجود ندارد)، غیر عمد بوده نه مانند قمه‌زنی که از روی عمد (هرچند با نیت ثواب و عرض همدردی و ادب) است.

قسمت هفتم:‌ شبکه‌های منتسب به بیت شیرازی
در قسمت‌های قبل بیت شیرازی را از ابعاد مختلف علمی و غیر آن بررسی و مربع ستیز را تشریح کردیم و کوشیدیم بی‌طرفانه حقایق را روی میز مطالعه قرار دهیم. در این قسمت چند سؤال بسیار مهم و حساس را مطرح می‌کنیم که محور آن پشتیبانی مالی و فکری شبکه‌های خارجی و برخی کشورهای مشهور به ستیز با شیعه از این بیت است. اما توضیح مطلب:

هم اکنون 45 شبکه ماهواره‌ای که عمدتاً‌ در انگلستان مستقر هستند، از جریان افراطی شیعی پشتیبانی تبلیغی وسیع دارند (و در مقابل شبکه‌هایی نیز وجود دارند که جریان افراطی سنی را حمایت می‌کنند و فحاشی و تهدید جریان شیعی وظیفه اصلی آن‌هاست.) و دو کار محوری در دستور کار آن‌هاست:

1. فحاشی به اهل تسنن و بزرگان آن‌ها (که پیش‌تر در بحث تقیه به آن اشاره شد)؛

2. مبارزه با ولایت فقیه و شخص آیت الله خامنه‌ای و نظام ایران.

اما مطالب این پست را در چند بند ارائه می‌کنم:

یکم) یکی از وظایف این شبکه‌ها ترویج شدید عزاداری‌های غیر معمول و به ویژه قمه‌زنی است و این در حالی است که هرگونه فعالیت که بوی خشونت بدهد توسط پلیس این کشور (انگلستان) سرکوب می‌شود؛ مثلاً تجمّع شیرخوارگان حسینی به دلیل خشونت داشتن تعطیل شد (متن خبر: لایحه‌ای در پارلمان انگلستان برای منع برگزاری مراسم شیرخوارگان حسینی در بریتانیا تصویب شده است، با این بهانه که برگزاری این مراسم سبب ترویج خشونت در جوامع می‌شود.)، ولی گروه‌های قمه‌زن آزادانه فعالیت می‌کنند و حتی در خیابانان‌های این کشور حرکت کرده و قمه می‌زنند و بالاتر از این، انگلیس زحمت کشیده و آنبولانس هم می‌فرستد!!!!!!! و این درحالی است که اگر کسی یک مرغ را سر ببرد یا گوسفندی را جلو مردم ذبح کند به جرم ترویج خشونت بازداشت می‌شود!

دوم) سؤال دوم این است که هزینه‌ این شبکه‌ها (شبکه مرجعیت (شیرازی)، شبکه امام حسین ع، شبکه فدک، شبکه اهل بیت ع، و ...) که بسیار سرسام‌آور است، از کجا تأمین می‌شود؟ این در حالی است که اداره کردن حتی یک شبکه برای یک مرجع پرطرفدار نیز سخت است؟!!!

(در خصوص پشتیبانی مالی سخن بسیار است که پیش‌تر در مستند پسر نوح نیز به آن اشاره شده است.)

سوم) در لندن یک حسینیه به نام «حسینیه رسول اعظم ص» افتتاح شده که برنامه‌های گروه‌های شیعی افراطی (تحت عنوان شعائر حسینی) که طبق معمول (به دلیل خشونت و ترویج مذهب اقلیت) با سیاست‌ها و قوانین انگلستان هماهنگ نیست، آزادانه و علناً‌ در آن انجام می‌شود. این حسینیه توسط کربلایی‌های مقیم لندن اداره می‌شود و مرجع آن‌ها مطابق ادعایشان سیدصادق شیرازی است.

تذکر:‌ ما هرگز پلوهای سفارت انگلیس خبیث در جریان مشروطه و تقبل هزینه‌های گزاف برخی هیئت‌های حسینی (در زمان قاجار) و امثال آن را در ایران و عراق از یاد نخواهیم برد که چه بر سر روحانیت شیعه و مردم آورد ...

مستندات این قسمت و نیز قسمت‌های قبل به راحتی با کلیدواژگان مرتبط (مانند: قمه‌زنی در انگلیس/ لندن؛ حسینیه رسول اعظم، شیرازی؛ و ...) در فضای مجازی قابل جستجو و پیگیری است.

548) بیت شیرازی بی‌روتوش (قسمت 7):  شبکه‌های منتسب به بیت شیرازی

شبکه‌های منتسب به بیت شیرازی

در قسمت‌های قبل بیت شیرازی را از ابعاد مختلف علمی و غیر آن بررسی و مربع ستیز را تشریح کردیم و کوشیدیم بی‌طرفانه حقایق را روی میز مطالعه قرار دهیم. در این قسمت چند سؤال بسیار مهم و حساس را مطرح می‌کنیم که محور آن پشتیبانی مالی و فکری شبکه‌های خارجی و برخی کشورهای مشهور به ستیز با شیعه از این بیت است. اما توضیح مطلب:

هم اکنون 45 شبکه ماهواره‌ای که عمدتاً‌ در انگلستان مستقر هستند، از جریان افراطی شیعی پشتیبانی تبلیغی وسیع دارند (و در مقابل شبکه‌هایی نیز وجود دارند که جریان افراطی سنی را حمایت می‌کنند و فحاشی و تهدید جریان شیعی وظیفه اصلی آن‌هاست.) و دو کار محوری در دستور کار آن‌هاست:

1. فحاشی به اهل تسنن و بزرگان آن‌ها (که پیش‌تر در بحث تقیه به آن اشاره شد)؛

2. مبارزه با ولایت فقیه و شخص آیت الله خامنه‌ای و نظام ایران.

اما مطالب این پست را در چند بند ارائه می‌کنم:

یکم) یکی از وظایف این شبکه‌ها ترویج شدید عزاداری‌های غیر معمول و به ویژه قمه‌زنی است و این در حالی است که هرگونه فعالیت که بوی خشونت بدهد توسط پلیس این کشور (انگلستان) سرکوب می‌شود؛ مثلاً تجمّع شیرخوارگان حسینی به دلیل خشونت داشتن تعطیل شد (متن خبر: لایحه‌ای در پارلمان انگلستان برای منع برگزاری مراسم شیرخوارگان حسینی در بریتانیا تصویب شده است، با این بهانه که برگزاری این مراسم سبب ترویج خشونت در جوامع می‌شود.)، ولی گروه‌های قمه‌زن آزادانه فعالیت می‌کنند و حتی در خیابانان‌های این کشور حرکت کرده و قمه می‌زنند و بالاتر از این، انگلیس زحمت کشیده و آنبولانس هم می‌فرستد!!!!!!! و این درحالی است که اگر کسی یک مرغ را سر ببرد یا گوسفندی را جلو مردم ذبح کند به جرم ترویج خشونت بازداشت می‌شود!

دوم) سؤال دوم این است که هزینه‌ این شبکه‌ها (شبکه مرجعیت (شیرازی)، شبکه امام حسین ع، شبکه فدک، شبکه اهل بیت ع، و ...) که بسیار سرسام‌آور است، از کجا تأمین می‌شود؟ این در حالی است که اداره کردن حتی یک شبکه برای یک مرجع پرطرفدار نیز سخت است؟!!!

(در خصوص پشتیبانی مالی سخن بسیار است که پیش‌تر در مستند پسر نوح نیز به آن اشاره شده است.)

سوم) در لندن یک حسینیه به نام «حسینیه رسول اعظم ص» افتتاح شده که برنامه‌های گروه‌های شیعی افراطی (تحت عنوان شعائر حسینی) که طبق معمول (به دلیل خشونت و ترویج مذهب اقلیت) با سیاست‌ها و قوانین انگلستان هماهنگ نیست، آزادانه و علناً‌ در آن انجام می‌شود. این حسینیه توسط کربلایی‌های مقیم لندن اداره می‌شود و مرجع آن‌ها مطابق ادعایشان سیدصادق شیرازی است.

تذکر:‌ ما هرگز پلوهای سفارت انگلیس خبیث در جریان مشروطه و تقبل هزینه‌های گزاف برخی هیئت‌های حسینی (در زمان قاجار) و امثال آن را در ایران و عراق از یاد نخواهیم برد که چه بر سر روحانیت شیعه و مردم آورد ...

مستندات این قسمت و نیز قسمت‌های قبل به راحتی با کلیدواژگان مرتبط (مانند: قمه‌زنی در انگلیس/ لندن؛ حسینیه رسول اعظم، شیرازی؛ و ...) در فضای مجازی قابل جستجو و پیگیری است.

547) بیت شیرازی بی‌ رتوش (قسمت 6) سوگنامه تطبیر (قمه‌زنی)

سوگنامه تطبیر (قمه‌زنی)

در قسمت‌های قبل زوایای مختلف مربع ستیز را به بحث گذاشتیم و در این قسمت (ششم) در باره قمه‌زنی و نحوه تعامل بیت شیرازی با آن سخن خواهیم گفت.

ابتدا موضع‌گیری بیت شیرازی را در باره قمه‌زنی مرور می‌کنیم، آن‌گاه به مستندات و ریشه‌ قمه‌زنی خواهیم پرداخت و باقی ماجرا.

1. سیدصادق شیرازی و قمه‌زنی

از سیدصادق شیرازی بزرگ و مرجع خاندان شیرازی سؤال شد:

« برخی از عزاداری‌هایی که ذیلاً بیان می‌شود در برخی از مناطق ایران و جهان به ‌قصد مواسات با حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و اهل‌بیت آن حضرت و شهدای کربلا انجام می‌گردد. حکم آن‌ها چیست؟ و آیا مصداق جزع بر سیدالشهدا(ع) ﻣﻰ‌باشند؟
الف) بر روی آتش راه رفتن.
ب) بر روی خار راه رفتن.
ج) بر روی شیشه غلتیدن.
د) خراشیدن صورت و لطمه بر سینه و صورت زدن به حدی که خون جاری می‌شود.
هـ) با زنجیر تیغی به کمر زدن به حدی که خون جاری می‌شود.
و) قمه زدن. »
پاسخ: «به پا داشتن عزاداری سیدالشهدا(ع) به ‌نحوی ‌که نزد محبان امام حسین(ع) و دوست‌داران اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) متعارف است، موجب اجر جزیل و ثواب کثیر می‌باشد، ان شاء الله تعالی.»
ایشان در پاسخی دیگری تقریباً همه رفتارهای خشونت‌آمیز در عزاداری را از مصادیق متعارف آن به‌حساب می‌آورد:
«یجوز بل یستحب جمیع أنواع العزاء على الإمام الحسین(ع) و إقامة كل الشعائر الحسینیة حتى مثل التطبیر و المشی على الجمر و غیر ذلك على ما هو المتعارف»؛ ترجمه: اقامه تمامی انواع عزاداری و شعائر حسینی جایز و بلکه مستحب است حتی مثل قمه‌زنی، راه رفتن بر آتش و غیر این‌ها از آنچه متعارف است. (المسائل المنتخبة، سید صادق حسینى شیرازى،‌ ص 395)

سیدصادق شیرازی در سخنرانی عجیب و معروفی که در فضای مجازی فراوان دیده شده، در جمع کثیری از محبان اهل بیت ع در باره قمه‌زنی از تعابیری استفاده می‌کند که به اصطلاح عوام «مخ انسان سوت می‌کشد!!»:

«چرا باید سر بشکنه؟ چرا باید خون جاری بشه؟ درد بگیره سرش؛ باد بکنه سرش؛ چرا باید خون جاری بشه؟ یه کمی به این بزرگانی از محققین، فقها، ورعین، متقین از اعاظم فقهای شیعه، این‌ها خیلی از ادله بیشتر استفاده کردن، چرا این آقایون وحشت دارن از خون‌ریزی در راه امام حسین؟ یک خورده بیشتر مطالعه کنند! یک خورده بیشتر تأمل کنند! روایت یکی و ده تا و صد تا نیست! این مطالب متواتره! از درجات عالیه متواتره! یک خورده هم من و شما باید دست اون‌ها را بگیریم چه قاصر باشند چه مقصر باشند! برای این شبهات جهنمی نشن! حیفه، حیفه، والله حیفه! خدا زود میگذره از خودش، از انبیاش، اما از امام حسین زود نمیگذره!».

2. نقد سخنان

2-1. نقد اجمالی

أ) بیشتر علمای شیعه قمه‌زنی را حرام یا مذموم دانسته و تنها برخی به جواز و چند نفر (مشروط به عدم وهن) به استحباب آن فتوا داده‌اند که فهرست آنان در ذیل نقل می‌شود.

ب) در مجامع حدیثی و در مستندات تاریخی حتی یک روایت هرچند روایت تاریخی در باره قمه‌زنی یافت نمی‌شود.

ج) مطابق با خوش‌بینانه‌ترین مستندات تاریخی، سابقه قمه‌زنی به قرن نهم و دهم و دوران صفویه می‌رسد که به تقلید از روز مصائب مسیح و خودزنی‌های آن‌ها وارد شیعه شد و البته برخی آن را زاده دوران قاجاریه می‌دانند و خلاصه پیش از صفویه هیچ اثری در منابع تاریخی، مردم‌شناسی، سفرنامه و ... و نیز هیچ اثری از قمه‌زنی در موزه‌های گوناگون ایران، عراق، و اروپا یافت نمی‌شود که نمی‌شود!!

د) حفظ شعائر

اولاً: زمانی اعتبار دارد و حقیقتاً‌ می‌توان آن را جزو شعائر به شمار آورد که مخالف احکام شرع نباشد؛

ثانیاً: برفرض مخالف نبودن با احکام شرع، زمانی مجاز است که پیامدهای سوء علیه شیعه نداشته باشد (به ویژه وهن مذهب)؛

ثالثاً: بر فرض حصول دو بند فوق، حفظ آن استحباب دارد و ترک آن مستوجب عذاب و جهنم نیست - و جز سیدصادق شیرازی - هر عالمی در طول تاریخ به جواز یا استحباب فتوا داده باشد، این طور فتوا داده‌ است و البته استحباب آن یک قید دیگر هم دارد، هرچند بسیاری به آن تصریح نکرده باشند (از بطن استدلال استفاده می‌شود) و آن استحباب در منطقه‌ و بین مردمی است که آن کار بین‌ آن‌ها رواج دارد.

2-2. نقد تفصیلی

أ) موضع علمای شیعه

پیش از نقل سخنان اساطین بزرگ شیعه که مایه افتخار همه شیعیان هستند، یادآور می‌شوم که پس از درگذشت پدر سیدصادق شیرازی – که مرجع مقبول در کربلا بود- در بیت ایشان سه سال پشت سر هم مراسم عبور از آتش برگذار شد که به دلیل واکنش تند علمای نجف دیگر تکرار نشد.

همچنین لازم است قبل از نام بردن علمای مخالف قمه‌زنی این سخن آیت الله حکیم را بیاورم که در تضاد کامل با مدعیات سیدصادق شیرازی در سخنرانی‌اش است:

آیت الله العظمی السید محسن الحکیم (ره):

«إن قضیة‌ التطبیر هی غصة فی حلقومنا! إن هذه الممارسات هی لیست من الدین و مضرة بالمسلمین و لم أر أیّ واحد من العلماء عندما راجعت النصوص و الفتاوی یقول بأن هذا العمل مستحب، یمکن أن تتقرب به إلی الله سبحانی و تعالی؛ قضیه قمه‌زنی خاری در گلوی ماست! این رفتارها از دین نیست و برای مسلمانان مضر است و پس از بررسی نصوص و فتاوا ندیدم هیچ‌یک از علما بگوید این عمل مستحب است و می‌توان با آن به خدای متعال تقرب جست.»

اما موضع علما:

سید الفقهاء المقدس ابوالحسن الاصفهانی (ره):

إن استعمال السیوف و السلاسل و الطبول و الأبواق و مایجری الیوم فی مواکب العزاء بیوم عاشوراء إنما هو محرّم و هو غیرشرعی. (سید محسن امین، التنزیه لأعمال الشبیه، در ضمن رسائل الشعائر الحسینیه، ج۲، ص ۲۴۲؛ همو، اعیان الشیعه، ج 10، ص 363)

تذکر: آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی که از اعاظم فقهای امامیه بوده‌اند، احتمالاً‌ موارد فوق را به دلیل وارداتی بودن از آداب و رسوم "مصائب مسیح" مسیحیان ارتدکس و یا غیر آن به شیعه مخالفت کرده است؛ زیرا برخی موارد مانند بوق و مانند آن مصداق ضرر به بدن نیست. به نظر می‌رسد علمای اعلام مواردی مثل زنجیرزنی معمولی و بدون چاقو را چون گسترش یافته و مصداق ضرر به بدن نیست و موجب وهن شیعه هم نیست، جایز می‌دانند ولی همواره بر برپایی مجالس مرثیه خوانی و سخنرانی تأکید می‌کنند.

آیت الله سید محسن امین (ره):

أن ما یفعله جملة من الناس من جرح انفسهم بالسیوف أو اللطم المؤدی إلی إیذاء البدن إنما ه ممن یغضب الحسین و یبعد عنه لا مما یقرب الیه. جرح الرؤوس بالمدی و السیوف یحرم بحکم الشرع و العقل. (المجالس السینة، ص 7؛ اعیان الشیعة، ج10، 363)

آیت الله شیخ مرتضی انصاری (ره):

مرحوم شیخ مرتضی انصاری رضوان الله علیه) که سرآمد فقهای شیعه در قرن‌های اخیر است، قمه زنی را از جهت ضررها و آسیب‌های به بدن می‌رساند، حرام می داند. ایشان فتوایی درباره قمه‌زنی دارد که متأسفانه کمتر منعکس شده است. ایشان در این باره می‌نویسد:

«در تعزیه‌داری حضرت امام‌حسین علیه السلام اگر شخص زخمی مثل تیغ و غیره بر خود بزند که ضرر باشد بر بدنش، حرام است؛ اما اگر [عزاداری به] قسمی باشد که درد و اَلَمش در همان وقت تعزیه‌داری باشد نه بعد از آن، مثل سینه‌زدن به طور متعارفِ ناس [مردم] که سیاه و سرخ شود، ضرر ندارد.»

اصولا از نگاه شیخ اعظم انصاری هرگونه آسیب و ضررزدن به بدن حرام است. چنان‌که ایشان در بیان قاعده لاضرر می‌گوید: «قد استفید من الأدلة العقلیة والنقلیة تحریم الإضرار بالنفس؛ از دلایل عقلی و نقلی حرمت اضراربه‌نفس استفاده می‌شود.»

همچنین لازم به ذکر است که میرزامحمدحسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ صاحب فتوای تنباکو نیز در حواشی خود بر رساله‌ شیخ اعظم که این فتوا در آن آمده است و قصد ذکر مسائل اختلافی خود با ایشان را داشته‌اند، ذیل این فتوا هیچ نظری نداده‌اند.

برای پرهیز از طولانی شدن سخنان علما، به همین مقدار بسنده کرده و تنها نام آن‌ها را می‌آوریم. علاقه‌مندان از طریق جستجو در فضای مجازی به راحتی به سخنان آنان دسترسی خواهند داشت:

مخالفان: امام خمینی؛ آیت الله اراکی؛ آیت الله کاشف الغطاء؛ آیت الله خوئی؛ آیت الله سید کاظم حائری؛ آیت الله سیدمحمد باقر صدر؛ آیت الله خامنه‌ای؛ آیت الله سید محمود هاشمی؛ آیت الله فاضل لنکرانی؛ آیت الله جوادی آملی؛ آیت الله مکارم شیرازی؛ آیت الله مظاهری؛ آیت الله نوری همدانی؛ و ...

موافقان: آیت الله نائینی؛ آیت الله محمد صادق روحانی؛ آیت الله سیدمحمد شیرازی؛ آیت الله صافی (مشروط به عدم ضرر معتد به و عدم تبعات منفی).

به آیت الله میرزا جواد تبریزی و آیت الله بهجت نیز نسبت داده شده ولی آیت الله تبریزی ذیل نهی آیت الله خویی می‌نویسند در خصوص سید الشهداء «محل تأمل» است و صراحتی در جواز یا استحباب ندارند. آیت الله بهجت نیز در پاسخ به پرسشی در باره برخی شایعات فرموده‌اند: « باسمه تعالی آن چه بنده نقل کرده ام، مخالفت مرحوم استاد آقا سید ابوالحسن اصفهانی (رحمت الله علیه) با عملیت قمه [بوده] و آن که تا آخر هم مخالف ماندند و هیچ اجازه ندادند. اما بنده چنین لباس خون آلودی ندارم و چنان وصیتی هم نکرده ام».[1]

چنان‌که دیده می‌شود، شماری از اعاظم شیعه مخالف و برخی نیز موافق‌اند و لسان بسیاری از مخالفان حرمت است؛ بنابراین، نگاه سیدصادق شیرازی به مقوله تطبیر (قمه‌زنی) و سعید و شقی دانستن موافقان و مخالفان و بهشتی و جهنمی دانستن آن دو گروه از اساس باطل و دور از شأن یک عالم بلکه یک فاضل است.

ب) مستندات

چنان‌که در بالا اشاره شد و در گفته برخی اعاظم شیعه آمد، هیچ مستندی برای قمه‌زنی وجود ندارد و این سبکی وارداتی است. برخی مسیحیان در روز مصائب مسیح به خودزنی می‌پردازند و آن را همدردی با مسیح می‌دانند و محققان معتقدند قمه‌زنی از این باور به شیعه نفوذ کرده و آنان نیز قمه‌زنی را همدردی با امام حسین ع و شهدای کربلا قلمداد می‌کنند.[2]

اینک‌ سؤال مهمی که روی می‌کند، تبعات و پیامدهای این سبک عزاداری و مانند آن (عبور از آتش، زنجیر با سر چاقو و جز این‌ها) است. امروزه دشمنان شیعه می‌کوشند (مستندات مهمی در باره کلیت عزاداری‌های خشن و به ویژه قمه‌زنی در اختیار است و بخشی از آن‌ها به راحتی در فضای مجازی قابل مشاهده و در دسترس است و در مستند نوح نیز از آن سخن به میان آمده است) با کمک مالی و تبلیغاتی به جریان موافق قمه‌زنی و ترویج و توسعه آن و تنوع بخشیدن به این نوع عزاداری‌ها چهره شیعه را خشن و غیر منطقی جلوه دهند و حال آن‌که حربه بزرگ شیعه (که باعث شد از کم‌تر از بیست محبّ (و نه شیعه) در مکه و مدینه در زمان امام سجاد ع عدد شیعیان به حدود یک چهارم جمعیت مسلمانان در زمان حال برسد) رویکرد عقلانی و علمی و تقیه شدید است؛ یعنی استعمار و دشمنان شیعه با فهم این مطلب و احساس خطر عمیق می‌کوشند از طریق تخریب این دو (رویکرد علمی و عقلانی و تقیه) شیعه را زمین‌گیر کنند و متأسفانه باید گفت بیشترین همراهی در این خصوص را بیت شیرازی کرده است، هرچند نیّتشان خیر باشد (یادمان نرود عده‌ای با قصد قربت و نیت خیر به جنگ با امام حسین ع رفتند) که البته در این مقوله نیز بعضاً جای تردید جدی وجود دارد؛ چنان که در مستند پسر نوح به آن اشاره شده و نیز در اعترافات شاکر الابراهیمی آمده است:‌ «سیدحسین می‌گوید اگر روزی آقای خامنه‌ای نظرش را در مورد قمه‌زنی تغییر دهد (و حلالش کند)، ما آن را حرام اعلام می‌کنیم.» شاکر الابراهیمی از روحانیون نزدیک به سیدصادق شیرازی است که به دلیل انحرافات بیّن و غیر قابل تحمل این گروه از آن‌ها برائت جست و در نامه‌ای افشاگرانه پرده از یک سری مسائل طبقه‌بندی شده این بیت برداشت. مصاحبه‌ با وی و نیز نامه سرگشاده او به عربی و فارسی (ترجمه) در فضای مجازی در دسترس است.

به سؤالمان باز می‌گردیم. حد یقف این نوع عزاداری‌های خش کجاست؟ اگر روزی عده‌ای زنجیر بر گردن دسته‌ای راه بیندازند که همراه با پارس کردن و صدای عو عو به سوی حرم اهل بیت ع راه بیفتند، بیت شیرازی بر اساس منطق خود در قمه‌زنی چه برخوردی با آنان خواهد داشت؟ یا مثلا اگر برای هم‌دردی خود را نقص عضو کردند چه؟ (امسال یعنی 1401 در میدان امام حسین جوانی حدود چهل ساله این کار را کرد که بعد گفته شد مواد توهم‌زا مصرف کرده بوده، و الله العالم) آیا ملبسان و معممان آن‌ها حاضرند در وسط این چنین دسته‌ای با همان وضع حرکت کنند؟ و اگر این رواج یافت، آیا آبرویی برای شیعه باقی می‌ماند که با آن بتوان کسی را در عالم به مذهب تشیع دعوت کرد؟

از این بگذریم، اگر قمه‌زنی و زنجیر زنی و عبور از آتش و ... برای همدردی با سایر معصومان نیز باب شد، چه؟ (مثلاً برای امیر المؤمنین ع قمه زنی و چاقو زنی و برای حضرت زهرای مرضیه س عبور از آتش و سوزاندن قسمت‌هایی از بدن و برای حضرت امام حسن ع پریدن وسط مارهای سمّی و سمّ‌ خوردن و برای امام حسین ع غیر از قمه‌زنی و چاقو‌زنی و روی خار راه رفتن، خود را به اسب بستن و بر زمین کشیدن و زیر سم اسب خوابیدن و ... و برای امام موسی بن جعفر ع خود را درون چاه و چاله‌هایی حبس کردن و ...) یعنی از 365 روز سال تقریباً‌ هر هفته یا ماهی یکی دو بار باید با اعمال خشونت‌بار روبه‌رو باشیم، آخر این چه منطق و فکر مشعشعی است که بشود کسی به آن منتسب شود؟!!!

این‌ها که گفته شد، تخیّلات نیست وقتی می‌بینیم برای مراسم سالگرد درگذشت پدر مقتدا صدر در عراق مراسم قمه زنی به پا شده ‌است («شیعه آن لاین» بایگانی‌شده از اصلی در ۴ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۲ ژانویه ۲۰۱۱) و وقتی می‌بینیم در بیت شیرازی مراسم عبور از آتش گرفته می‌شود و ....

بزرگ‌ترین همدردی با امام حسین‌ع کمک به رشد ذهنی و افزایش بصیرت مردم است؛ زیرا مصیبت بزرگ و اول امام علیه السلام نافهمی، کژفهمی، بی‌بصیرتی و انحرافات عقیدتی مردم بوده است.

ادامه دارد.


[1] . متن کامل این استفتا و پاسخ آن بدین شرح است:

«محضر مبارک مرجع بزرگوار، حضرت آیت الله العظمی بهجت(دام ظله العالی(

سلام علیکم؛ به استحضار مبارک می رساند، مدتی است یک لوح فشرده (سی دی) با عنوان «حقیقت مظلوم» در ارتباط با فتوای مرحوم اصفهانی به وجوب قمه زنی، تکثیر و توزیع گردیده و در آن با نقل قول و انتساب مطلبی به جنابعالی در راستای تقدس خون قمه زنان و وصیت حضرت عالی برای همراهی در کفن و قبر خود بهره برداری نموده و در این مطلب استناد به حضرت عالی نموده اند، مستدعی است در جهت تنویر افکار مقلدین حضرت عالی نسبت به صحت و سقم مطلب مزبور اعلام نظر نمایید. باتشکر، جمعی از مقلدین حضرت عالی، تهران، مسجد امام موسی بن جعفر(ع)».

[2] . برخی مدعی‌ شده‌اند رسم قمه‌زنی از عمل حضرت زینب س گرفته شده است آن‌گاه که – بر اساس نقلی که ارزیابی خواهد شد - در مسیر کربلا تا شام سر امام حسین ع را روی نیزه دید از خود بی‌خود شد و سر به محمل کوبید که در اثر این عمل، از سرش خون جاری شد(تبریزی خیابانی، وقایع الأیام، ج۲، ص۳۰۶-۳۰۸، 1386ش) بسیاری از محققان داستان مذکور را مستند نمی‌دانند. به گفتۀ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال مآخذ این داستان، دو کتاب نور العین و منتخب طریحی است که هر دو متأخر و از نظر اعتبار در درجۀ پایینی قرار دارند و غیر از این، در هیچ‌یک از کتب معتبر و منابع و مقاتل اولیه، چنین حکایتی ذکر نشده است. افزون بر این، داستان کوبیدن سر حضرت زینب(س) به تیره محمل، به لحاظ تناسب با شخصیت حضرت زینب و صبر او مخدوش است و برخی آن را خلاف عقل می‌دانند (ر.ک: صحتی سردرودی، تحریف‌شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین(ع)، ۱۳۸۳ش، ص۲۱۰-۲۱۲) و گذشته از این، بر فرض چنین حادثه‌ای برای زینب کبری رخ داده باشد (که دلیلی بر چنین رخدادی وجود ندارد)، غیر عمد بوده نه مانند قمه‌زنی که از روی عمد (هرچند با نیت ثواب و عرض همدردی و ادب) است.

بیت شیرازی بی‌روتوش 1-5:

http://javahery.blogfa.com/category/24/%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a8%d8%af%d9%88%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%88%d8%b4

497) سخنی در باره بیت شیرازی و قال و مقال آن (قسمت پنجم)

انحراف در عزاداری و تعظیم شعائر

در قسمت چهارم یکی از زوایای مربع ستیز در باره خروج از دایره تقیه را بازگو کردیم. در این قسمت زاویه‌ای دیگر را به بحث می‌گذاریم که تغییر هوشمندانه و مضر به حال تشیع در نحوه عزاداری‌هاست.

واقع این است که  از بین بردن عزاداری و شکستن تعظیم شعائر به سبک رضاخوانی و با زور چماق در عمل ناکارآمد و بی‌نتیجه است و بلکه نتیجه عکس می‌دهد، در این صورت تنها راه از بین بردن شعائر یا کم رونق و کم رنگ کردن آن‌ها، زیاد کردن دوز آن‌هاست! می‌گویند اگر می‌خواهی کسی به میهمانی تو نیاید و یا اگر می‌خواهی ارتباطت را با او کم کنی، به شکل غیر طبیعی از او پذیرایی کن آن‌چنان که او ترجیح دهد دیگر میهمان تو نشود.

اگر در یک منطقه کوچک با جمعیت کم یک مسجد وجود داشته باشد،‌ حتماً رونق دارد ولی اگر ده مسجد وجود داشته باشد، هیچ‌یک رونق نخواهد داشت.

اگر به مردم گفته شود در سال در مجموع یک ماه یا دو ماه ایام ویژه شهادات و وفیات را حرمت نگه‌ دارید (حرمت نگهداشتن از دیدگاه عرف شامل سیاه پوشیدن، برگزاری مراسم عزاداری، تعطیلی محل کسب و کار، برگزار نکردن مراسم جشن و عقد و عروسی و حتی محدودیت در روابط زناشویی است که با شدت و ضعف در موارد یاد شده انجام می‌شود)، حتماً‌ اجابت کرده تلاش می‌کنند آن ایام را حرمت نگهدارند ولی اگر به آن‌ها گفته شود نصف سال یا یک سوم سال را عزاداری کنید یا حرمت نگهدارید، در عمل انجام نمی‌شود، هرچند به زبان اعتراضی نشود. منتقدان بیت شیرازی می‌گویند طرفداران این بیت – خواسته یا ناخواسته - می‌کوشند ایام عزاداری را گسترش دهند که در نهایت به تخفیف شعائر و کم‌اثر کردن تأثیر عزاداری‌ها می‌انجامد و هم‌اینک درقم و کربلا شاهد پیامدهای چنین رفتارهایی هستیم و بر کسی پوشیده نیست!

محرم و صفر دو ماه، دهه محسنیه و باقریه و سه فاطمیه (با این که فاطمیه اول یعنی 40 روز بعد از رحلت پیامبر اکرم ص به لحاظ تاریخی و روایی بسیار ضعیف و معارض با روایت 75 و 95 روز است) که احتمالاً‌ به سه دهه گسترش داده شده و بعد بین سه دهه هم محدودیت بر قرار می‌شود، نیز شهادات و وفیات مربوط به منسوبین به اهل بیت ع مانند شهادت حضرت رقیه،‌ حضرت علی اکبر، زینب کبری، ام البنین، حضرت معصومه، و ... (ع) و بسیاری از شهادات را با روایات مختلف و بعضاً‌ با احتیاطات در شهود هلال و یک روز قبل و یک روز بعد به جهت رعایت احتمال کامل یا ناقص بودن ماه و جز این‌ها مجموعا قریب پنج شش ماهی مردم مشغول عزاداری و سیاه پوشی هستند، چیزی که بی‌تردید به سبک شدن شعائر شیعی می‌انجامد.

نتیجه این حجم از زمان برای عزاداری، رونق انتقادها در خصوص تأثیر سیاه پوشیدن و گریه و زاری در افسردگی، اخلال در کسب و کار و جز این‌هاست و طبیعتاً‌ پاسخ به این انتقادها و در نتیجه ایجاد جنجال بر سر این موضوع‌ها که در نهایت به ضرر شعائرالله تمام می‌شود. چگونه می‌توان از یک کاسب در خواست کرد که در ایام شهادات – با این گستردگی زمانی - محل کسب را تعطیل کرده و حرمت‌نگهدارد؟ از این رو دیده می‌شود در قم و کربلا – بر اساس رؤیت نگارنده - روز اربعین و شهادت پیامبر اکرم ص و امام رضا ع مغازه‌های بسیاری نزدیک حرم‌های اهل بیت ع باز و مشغول کسب و کارند!

سخن در این باره طولانی است و اگر علمای با بصیرت ورود نکنند، مسیر به سویی پیش می‌رود که ضررش بیش از نفعش خواهد بود. زمانی که پیاده‌روی اربعین بین نجف و کربلا رونق گرفت، برخی از جاماندگان اربعین در بسیاری از شهرها تحت عنوان پیاده‌روی اربعین برای جاماندگان، به پیاده‌روی اقدام کردند که مبدأ و مقصد قابل توجیهی به لحاظ شرعی هم نداشت. در همان سال برخی علمای با بصیرت شدیداً‌ موضع گرفتند و گفتند این پیاده‌روی‌ها رقیب پیاده‌روی عراق شده و از رونق آن می‌کاهد و توجیه شرعی قابل قبولی هم ندارد. اگر این کار رونق گیرد به مرور زمان از تفاوت آن‌ها و پیاده‌روی نجف-کربلا کم شده و به تضعیف اصل می‌انجامد. در مورد مراسم عزاداری نیز چنین است و گسترش زمانی آن به معنای گسترش حرمت شکنی ناخواسته و کم رونقی است. متأسفانه بیت شیرازی از دید منتقدان آن‌ها – که حقیر نیز شاهد چنین تلاشی از سوی برخی طرفداران مرتبط با آن‌ها بوده‌ام – در این مسیر قرار دارند.

گفتنی است افزون بر انحراف از جهت زمانی، انحراف کیفی نیز در دستور کار آن‌ها قرار دارد که در بخش مربوط به قمه‌زنی در باره این نوع انحراف سخن خواهیم گفت.

👈 ادامه دارد.

پست های مرتبط :

http://javahery.blogfa.com/category/24/%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a8%d8%af%d9%88%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%88%d8%b4

495) حمله به علامه حسن‌زاده آملی و نیت هتاکان / معاذ بن جبل کیست؟

نگاشته ذیل (با ویرایش مختصر و البته کامل‌تر) در شماره 3451 روزنامه فرهیختگان، صفحه اندیشه (یکشنبه، 16 آبان 1400، ص 8) منتشر شده است.

https://farhikhtegandaily.com/newspaper/3451/8/

چندی پیش شخص نا اهلی در گروهی که حقیر در آن عضو هستم، به دنبال رحلت علامه حسن‌زاده آملی ره عکس‌نوشتی از ایشان بارگذاری کرد که در آن به شدت به ایشان توهین شده بود. این توهین و توهین‌های بسیار دیگر به ایشان – اگر نگوییم در همه موارد، در بسیاری موارد - معمولاً یک علت اصلی و کلی دارد و یک سری علت‌های ظاهری که در حقیقت بهانه و ابزار در خدمت علت اصلی‌اند. علت اصلی این توهین‌ها – به نظر نگارنده و البته خدا به حقایق آگاه است- حمایت شدید و همه‌جانبه علامه حسن‌زاده آملی ره از مقام معظم رهبری و باور راسخ ایشان به نایب امام زمان عج بودن ایشان است، وگرنه اختلاف علمی مسئله فراگیری است که هیچ‌گاه چنین پیامدهای توهین‌آمیزی را در پی ندارد.

اما قضیه این پست بررسی یکی از بهانه‌های هتاکی به ایشان است. قصه از این قرار است که ایشان در یکی از تألیفاتش از «معاذ بن جبل» - که یکی از صحابی پیامبر اکرم ص است – به بزرگی یاد کرده است. از سویی مشهور است که معاذ بن جبل یکی از افراد سقیفه است و همین امر موجب توهین‌های بدی به ایشان شده است.

اما حقیقت چیست؟

معاذ بن جبل چنان که علامه نگاشته، انسان بزرگواری بوده یا چنان‌که مشهور شده جزو افراد اصلی سقیفه است؟

برای پاسخ به این پرسش باید تکلیف دو گزاره تاریخی را که اتفاقاً هر دو در منابع شیعی آمده است، روشن کنیم.

گزاره اول: در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده که معاذ بن جبل یکی از افراد سقیفه بوده است و دیگران این مطلب را به نقل از این کتاب در منابع خود نقل کرده‌اند.

گزاره دوم: در بسیاری از منابع شیعی و سنی آمده که معاذ بن جبل از سوی پیامبر اکرم ص و به نمایندگی ایشان به یمن فرستاده شد و پیامبر اکرم ص وقتی ایشان را به سوی یمن راهی کردند، به او فرمودند که دیگر ایشان را نخواهد دید؛ یعنی رحلت حضرت زمانی اتفاق می‌افتد که او در مدینه نخواهد بود. پیامر اکرم ص بارها برای او نامه‌ نوشتند که نشان می‌دهد معاذ در مدینه حضور نداشته است.

چنان‌که دیده می‌شود این دو گزاره با هم در تعارض است و حتماً‌ یکی از این دو باطل است؛ زیرا سقیفه در همان روزهای اول بعد از شهادت پیامبر اکرم ص رخ داد که هر طور حساب کنیم امکان ندارد معاذ در آن حضور داشته باشد و این تعارض کاملاً‌ روشن است.

حل تعارض چنین است: کتاب سلیم به دلایل بسیاری قطعاً‌ دست‌کاری شده و مخدوش است. برخی از نامداران شیعه مانند شیخ مفید به طور کلی این کتاب را مردود دانسته‌اند ولی غالباً آن را با شرایطی پذیرفته‌اند و یکی از شرایط عدم تعارض روایات آن با آیات قرآن و روایات شیعی دیگر است؛ یعنی اگر روایتی در کتاب سلیم با روایتی از کتاب مثلاً کافی تعارض داشت، بدون هیچ بحثی روایت کتاب سلیم کنار گذاشته می‌شود. ما روایات متعددی در کتاب سلیم داریم که می‌توانیم به طور قطع آن‌ها را ساختگی تلقی کنیم البته غیر از اشکالات دیگر کتاب که به آن اشاره خواهد شد.

در مجموع، از بین دو گزاره فوق، گزاره تاریخی کتاب سلیم کنار گذاشته می‌شود و گزاره دیگر شیعی که نشان از مقام والای معاذ بن جبل نزد پیامبر اکرم ص دارد که او را از طر ف خود به نمایندگی برای قضاوت و تعلیم قرآن به به سوی مردم یمن فرستاد، پذیرفته می‌شود.

اما استنادها:

مستند گزاره اول، یعنی کتاب سلیم (ترجمه: اسرار آل محمدص):‌ استاد معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف که در نرم افزار مشکوة نور وجود دارد و دو ترجمه نیز از آن در اختیار است، نقد روشن و زیبایی از کتاب سلیم به دست داده است و سخن تند شیخ مفید و برخی دیگر از علمای شیعه علیه این کتاب را روایت کرده و پاسخ‌های مخالفان نیز نهایتاً‌ در حد تأیید مشروط مطالب این کتاب می‌تواند کارساز باشد. نقد ایشان را در ادامه بارگذاری خواهم کرد.

چنان‌که گفته شد کتب بسیاری از کتاب سلیم این مطلب را نقل کرده‌اند که نیاز به بررسی آن‌ها که واسطه‌اند، نیست.

اما مستندات گزاره دوم:

- در مکاتیب الرسول (3جلد) نوشته مرحوم آیت الله میانجی نامه‌های متعدد از پیامبر ص به معاذ در یمن آمده است. این کتاب در نرم افزار جامع الاحادیث نور وجود دارد.

- الخرائج و الجرائح، : قطب الدين راوندى ( 573 ق)، ‏ج‏1، ص: 102

164- وَ مِنْهَا: أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ‏ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‏[1] قَالَ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنِّي مَقْبُوضٌ فَمَاتَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ وَ قَالَ لَمَّا بَعَثَ مُعَاذَ بْنَ‏ جَبَلٍ‏ إِلَى الْيَمَنِ إِنَّكَ لَا تَلْقَانِي بَعْدَ هَذَا[2] (عنه البحار: 18/ 116 ح 24. و أخرج نحوه الخاصّة و العامّة، في تفاسيرهم، أحاديث متعدّدة و بألفاظ مختلفة، ضمن السورة المذكورة.)

نقد کتاب السقیفه

اما مطلب آیت الله معرفت در باره کتاب سلیم که نقل پشیمانی معاذ هنگام مرگ از عدم حمایت از حضرت علی ع و نیز شرکت او در سقیفه را نقل کرده:

ترجمه شهید جانباز محمد شهرابی از نوشته آیت الله معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف:

«كتاب «سقيفه» سليم بن قيس هلالى‏: سليم (متوفاى 90 ه. ق.) يكى از ياران خاص امير المؤمنين عليه السّلام بود و كتابى نوشت كه در آن بعضى رازها و رموز امامت و ولايت گنجانده شده بود و يكى از گرانبهاترين كتابهاى شيعه در آن زمان به شمار مى‏آمد، ولى [اين پرسش مطرح است كه‏] آيا اين كتاب حاضر، همان كتاب اصلى است يا خير؟

بيشتر پژوهشگران، در اين مسأله ترديد دارند، چون وقتى «حجاج» وى را تعقيب كرد، فرار نمود و به «ابان بن ابى عياش (فيروز)» پناه برد [و در خانه او پنهان شد]. هنگام وفات- به پاس خدمات وى- كتابش را در اختيار او نهاد.

علّامه در «خلاصه» مى‏نويسد: «در نتيجه، اين كتاب سليم را كسى جز «ابان» يا از طريق او روايت نكرده است».

ابان يكى از تابعين بود كه با امام باقر و امام صادق عليهما السّلام مصاحبت داشته است.

شيخ و ابن غضائرى او را ضعيف شمرده‏اند. اصحاب، ابان را متهم كرده‏اند كه به كتاب سليم دست‏درازى كرده و از همين‏جا اين آميختگى [حق و باطل‏] پديد آمده است، تا جايى كه اصلا اين كتاب را به او نسبت داده‏اند.

علامه تهرانى در «الذريعه» مى‏نويسد: شيخ با دو سند، كتاب سليم را روايت مى‏كند. و آية الله خوئى (ره) مى‏گويد: به‏هرحال، سند شيخ به كتاب سليم ضعيف است، چرا كه يكى از افراد سند «محمد بن على صيرفى ابا سمينه» مى‏باشد كه شخصى ضعيف و دروغپرداز است.

اين كتاب- در اختلاف نسخه‏ها- زبانزد است و شايد مرور زمان و دست به دست شدن كتاب بين نسخه‏برداران- با وجود اختلاف آرا- آن را در معرض دست‏درازى و [تغييرات‏] قرار داده است، همانند هر كتابى كه مصنّفش نتواند آن را منتشر كند، بلكه بعد از وفاتش به دست ديگران منتشر شود.

محقق تهرانى مى‏گويد: من از اين كتاب نسخه‏هايى ديده‏ام كه از سه جهت با هم تفاوت دارند.

اول: تفاوت در سند آغاز نسخه‏ها؛

دوم: تفاوت در چگونگى نظم و ترتيب احاديث؛

سوم: تفاوت در تعداد احاديث.

اين نكته نيز قابل ذكر است كه كتاب مزبور به صورت بريده‏بريده تنظيم شده و اين عبارت، در آن بسيار تكرار مى‏شود: «و از ابان بن ابى عياش از سليم بن قيس هلالى، گفت: شنيدم؛ ...» پس به احتمال قوى اين كتاب تأليف ابان بوده كه آن را به اين سبك تنظيم و كم‏وزياد كرده و طبق سليقه مخصوص خودش مرتب نموده است.

در نتيجه، استناد كتاب- با شكل كنونى- به أبان بهتر است تا استناد آن به سليم، هرچند اصل كتاب از او بوده است. بنابراين، مطالب زشت و ناپسند يا ناشناخته‏اى كه در آن وجود دارد معلوم نيست از سليم باشد.

در پايان، تحقيق ژرف و سخن بسيار سنجيده پيشواى محققان «شيخ مفيد» را يادآور مى‏شويم كه مى‏گويد: «اطمينانى به اين كتاب نيست و به بيشتر مطالب آن نمى‏توان عمل كرد، چرا كه دستخوش تخليط و تدليس‏[3] گشته است. پس شايسته است دين‏باوران از عمل كردن به همه مطالب آن بپرهيزند و بر آن اعتماد نكنند و احاديث آن را روايت ننمايند.»[4] ( مصونيت قرآن از تحريف، محمد شهرابی، ص: 194- 195)

پایان ترجمه محمد شهرابی

 

نکته مهم

چنان که اشاره شد، برخی علما کتاب سلیم را اصلاً قبول ندارند و مراجعه به آن را به طور کلی نادرست می‌دانند؛ برخی دیگر تنها روایاتی از آن را می‌پذیرند که مشابه و مؤید آن در مجموعه روایات وجود داشته باشد؛ به تعبیر دیگر روایتی را از آن می‌پذیرند که روایت یا روایات هم‌خانواده داشته باشد. گروهی هم روایات مخالف قرآن و معارض روایات قابل اعتماد دیگر منابع و نیز مخالف عقل را کنار گذاشته و مابقی را می‌پذیرند. این سه گروه و این سه نحوه تعامل با کتاب سلیم در مثل داستان معاذ ممکن است رفتارهای متفاوتی داشته باشند.

علمایی که اصلاً‌ این کتاب را نمی‌پذیرند، حمایت نکردن معاذ از جریان غدیر و شهادت ندادن او را اصلاً نمی‌پذیرند و معاذ را بر اساس ظاهر منابع حدیثی و تاریخی انسان برجسته و مثبت می‌دانند و خدا عالم به حقایق است.

گروه دیگری که تنها روایاتی را که مؤید داشته باشد، می‌پذیرند نیز ظاهراً‌ نمی‌توانند شرکت معاذ در سقیفه و نیز عدم حمایت او و ندامت وقت مرگ را بپذیرند؛ زیرا هیچ هم‌خانواده و مؤیدی در منابع دیگر ندارد. 

گروه سوم، علی القاعده باید بپذیرند لیکن به نظر می‌رسد این‌گروه باید دو مطلب را برای پذیرش خبر عدم حمایت معاذ از حضرت علی ع و عدم شهادت و ندامت وقت مرگ اثبات کنند و آن دو مطلب این است که معاذ در جریان غدیر خم حضور داشته باشد و سفر او به یمن بعد از آن بوده باشد و ثانیاً، اثبات کنند که معاذ بعد از رحلت پیامبر اکرم ص و زمانی که حضرت علی ع بر حقانیتش احتجاج می‌کرد، از یمن به مدینه بازگشته باشد.   

[1] ( 1) سورة النصر.

[2] قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف - قم، چاپ: اول، 1409 ق.

[3] . تدليس؛ يعنى در روايت، عملى انجام شود كه باعث اعتبار آن گردد، ولى در واقع، حديث به اين خصوصيّت نباشد، مثلا محدث، حديث را از كسى نقل كند كه او را نديده و يا اگر ديده حديثى از او نشنيده است و يا افراد ضعيف را از سند حذف كند تا حديث را در شمار احاديث مقبول درآورد.

( اقتباس از كاظم مدير شانه‏چى، دراية الحديث، ص 58. م).

[4] . تصحيح الاعتقاد، ص 72؛ براى آگاهى بيشتر ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 8، صص 216- 228 و ج 1، صص 141- 142؛ الذريعه، ج 2، صص 152- 159؛ مقدمه كتاب سليم، صص 19- 39 و ابن نديم، فهرست، ص 321، فن پنجم از مقاله ششم.

پست‌های مرتبط :

http://javahery.blogfa.com/category/24/%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a8%d8%af%d9%88%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%88%d8%b4

490)  سخنی در باره بیت شیرازی و قال و مقال آن (قسمت چهارم)

در قسمت سوم از مربع ستیز سخن به میان آمد و توضیحی در باره «مستند پسر نوح» که داستانی امنیتی با محوریت بیت شیرازی است، به آن ضمیمه شد.

اکنون لازم است طبق قراری که گذاشتیم، در این قسمت در باره «خروج از دایره تقیه» مطالبی را عرض کنیم. طبیعی است در این مختصر تقریباً‌ جمع‌بندی ارائه می‌کنیم و به تفصیل وارد نمی‌شویم زیرا بحث بسیار درازدامن و از حوصله خوانندگان خارج است!

در روایات منابع شیعی بر دو چیز تأکید بسیاری شده است: برائت جستن از دشمنان اهل بیت ع و تقیه. 

برای این‌که بتوانیم این دو را جمع کنیم، ابتدا باید ببینیم مراد از تقیه چیست و تقیه واجب کجاست؟

تقیه گونه‌های مختلفی دارد که محل بحث ما تقیه واجب است. تقیه واجب جایی است که:

اولاً: اگر تقیه نکنیم جانی در معرض خطر قرار می‌گیرد و از بین می‌رود؛

ثانیاً: اگر تقیه نکنیم گمراهی هدایت نمی‌شود؛ یعنی جلو هدایت کسی گرفته می‌شود.

دو نکته (در پاسخ به دو پرسش مقدر)

۱. اولین و بزرگ‌ترین مصداق تقیه لعن و سب علنی است وگرنه اصلا معنایی برای تقیه باقی نمی‌ماند. 

۲. انکار لعن و اعلان این‌که حرمت‌شکنی‌ها تنها از سوی برخی صورت می‌پذیرد و مورد قبول عموم علما و مردم نیست، حداقل این فایده را دارد که اهل تسنن را به این باور می‌رساند که بخش بزرگی از شیعه اهل حرمت‌شکنی نیستند و یا دست‌کم تقیه و در ظاهر حفظ حرمت می‌کنند و فایده این مطلب بسیار وسیع و مخالفان به همین اندازه راضی‌اند و این رضا هم بر اساس تفکیک ظاهر رفتار از باطن و درون و به تعبیر دیگر، بر اساس چهاردیواری اختیاری و عدم جواز تجسس پذیرفته شده بین مسلمان‌ها با همه اختلاف‌های کلامی و فقهی است. 

حال نگاهی به برائت بیندازیم. برائت صورت‌های مختلفی دارد:

1. صورتی که منش و روش علمای شیعه در طول تاریخ اسلام بوده است. برائت در این روش دوری جستن از دشمنان با ترک منش و روش و تفکرات آن‌ها و نیز با بیان و اعلان برائت و دوری و عدم پیروی از آن‌ها است و این مقدار و نیز طرح مباحث علمی که اثبات کننده حقانیت شیعه و اهل بیت ع و باطل بودن جانشینی ابوبکر و عمر و عثمان است، در غالب دوران‌ها و نیز دنیای امروز مشکلی را بروز نداده و نمی‌دهد و مخالف تقیه نیست و اهل بیت ع نیز جز در مواقع خاص، به روشنگری علمی اقدام می‌کرده‌اند.

2. اعلان (آشکارا بیان کردن) برائت با صورت خشن آن؛ یعنی با لعن و سب و هتاکی و تهمت و مانند این‌ها. این موارد حتماً‌ مخالف تقیه و دستور و روش و منش اهل بیت ع است و در این شکی نیست و اساساً اگر لعن آشکار بر افراد خاص جایز باشد که دیگر تقیه معنی پیدا نمی‌کند و بی‌خاصیت می‌شود. 

👈 برخی از شیعیان متأسفانه مرتکب چنین رفتارهایی می‌شوند. اینان از سه جهت ضرر می‌رسانند که هر سه جهت ممنوع و حرام قطعی است:

الف) مانع صدور انقلاب و تفکر انقلابی و انتقادی نسبت به مستکبران عالم در جهان اسلام می‌شود؛ لذا دشمنان همواره از نزاع بین شیعه و سنی حمایت جدی کرده‌اند و مستند پسر نوح شواهد خوبی در این باره ارائه کرده است. 

ب) مانع گسترش مذهب تشیع می‌شود و شاید بزرگ‌ترین مانع فراروی جذب است. 👈 چنان‌که پیش‌تر نیز اشاره شد، توهین به مقدسات یک فرد تعصب و نفرت او را برمی‌انگیزاند و موجب می‌شود حصاری دور او کشیده شود که دیگر هیچ منطق و سخن حقی در او نفوذ نکند. خود ما بلکه همه مردمان عالم نیز چنین‌اند. حقیقت این است که اگر کسی به خود ما توهین کند، شاید صبوری به خرج دهیم و تحمل کنیم ولی اگر کسی به مقدسات ما توهین کند، به هیچ‌وجه تحمل نکرده، یا درگیر می‌شویم و یا به سرعت جلسه را ترک می‌کنیم و دیگر به شنیدن سخنان حتی خوب طرف ادامه نمی‌دهیم و این واکنشی طبیعی و فراگیر است؛ بنابراین ترک تقیه به معنای دور شدن از فضای علمی و رشد و هدایت است که بی‌تردید خلاف شرع و عقل است.

.ج) موجب تحریک گروه‌های متعصب و افراطی اهل تسنن می‌شود که به شیعیان بی‌پناه کشورهای همسایه ایران و حتی دوردست‌ها حمله و تجاوز کنند و مال و جان و ناموس آن‌ها را در معرض خطر شدید و هتک حرمت قرار دهند.

👈 منتقدان بیت شیرازی - که فصل‌هایی از مستند پسر نوح نیز ادعای آن‌ها را کاملاً تأیید می‌کند - مدعی‌اند که بیت شیرازی در دام دشمنان گرفتار شده و با ترک تقیه که اصل دین است در مسیر تأمین هر سه خواسته دشمنان ایران و تشیع قرار گرفته ‌اند؛ یعنی هم اعراض و جان‌ها شیعیان بی‌پناه را در خطر انداخته‌اند و هم زمینه تسلط وتضعیف نظام اسلامی ایران را دنبال کرده و هم در روند گسترش تشیع در جهان و جهان اسلام خلل وارد کرده و حرکت آن را کند کرده‌اند. چند روایت در باره تقیه:

👈  « لا إيمانَ لِمَن لا تَقِيَّةَ لَهُ»

👈 «إِنَّ التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

👈 «وَآمُرُکَ اَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیَّةَ فِی دِینِکَ، وَاِیّاکَ ثُمَّ اِیّاکَ اَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلاکِ وَاَنْ تَتْرُکَ التَّقِیَّةَ الَّتِی اَمَرْتُکَ بِها فَاِنَّکَ شائِطٌ بِدَمِکَ وَدِماءِ اِخْوانِکَ، مُعَرِّضٌ لِنِعَمِکَ وَلِنِعَمِهِمْ لِلزَّوالِ مُذِلُّهُمْ فِی اَیْدِی اَعْداءِ دِینِ اللّهِ وَقَدْ اَمَرَکَ اللّهُ تَعالی بِاِعْزازِهِمْ؛ به تو امر می کنم که تقیّه را در دینت به کار ببری. مبادا! مبادا خود را در معرض هلاک شدن قراردهی، و مبادا تقیه ای که به تو دستور می دهم، ترک کنی. در این صورت، خون خود و برادرانت را در مسیر ریخته شدن و نعمتهای خود و برادرانت را در معرض نابودی قرار داده ای و آنان را در دست دشمنان دین خدا، خوار و ذلیل کرده ای؛ در حالی که خداوند، عزیز داشتن آنها را به تو امر کرده است.»، 

👈 حضرت امام صادق (ع) می‌فرماید: «إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا يُعَيِّرُونَّا بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ‏ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْ‏ءِ، قُلْتُ وَ مَا الْخَبْ‏ءُ قَالَ التَّقِيَّةُ.» ؛از کاری که موجب سرزنش ما شود بپرهیزید؛ همانا فرزند بد، موجب سرزنش پدر (از سوی مردم) می­شود. (در مقابل مخالفان ما) مایه زینت ما باشید نه مایه سرافکندگی ما. در مساجد آنان نماز بگزارید و از بیماران آنان عیادت کنید؛ در تشییع جنازه آنان شرکت کنید؛ و در کارهای نیک پیشقدم شوید؛ به خدا سوگند که خداوند به چیزی بهتر از تقیه، عبادت نشده است. راوی می­گوید. پرسیدم «خباء» چیست؟ فرمود: «تقیه». و ...

👈 شیخ صدوق بر اساس روایات در کتاب اعتقادات فرموده:«  اعتقادنا في التقية أنها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة [1]. وقيل للصادق - عليه السلام -: يا ابن رسول الله، انا نرى في المسجد رجلا يعلن بسب أعدائكم ويسميهم. فقال: ما له - لعنه الله - يعرض بنا.

👈 در این میان، خوشبختانه ارتباط کسانی مانند یاسر الحبیب و الله‌یاری (که خود را خلع لباس کرد) با سفارت انگلیس کاملاً‌ آشکار شده و به راحتی در فضای مجازی قابل رصد است. این دو و نیز امثال محمد هدایتی - مدیر شبکه سلام -  در رسانه‌های تحت حمایت بیگانگان و در سرزمین آن‌ها به شدت علیه مقدسات اهل تسنن حمله کرده و هتاکی می‌کردند و حتی یاسر الحبیب (که گویا داماد (؟) سیدمجتبی شیرازی ساکن لندن است) کتابی نوشت با عنوان «الفاحشة الوجه الآخر لعائشة» (فاحشه چهرهٔ دیگر عایشه) و مدعی شد بر اساس منابع اهل تسنن این کتاب را نوشته است. این درحالی است که بر اساس روایات اهل بیت ع همسران پیامبران پاکدامن هستند هرچند گنهکار و حتی اهل آتش باشند. او با تمسک به روایاتی که از نظر همه مسلمان‌ها - شیعه و سنی - باطل‌اند، نزدیک بود فتنه بزرگی را به‌پا کند که با تدبیر گروهی از شیعیان عربستان و هوشیاری علما و مراجع بزرگ شیعه و به طور خاص رهبر معظم انقلاب تا حد قابل توجهی خاموش شد، هرچند آثار آن هنوز پابرجاست و آسیب‌رسان است. او این کارها را با با عنوان گسترش تشیع انجام داده و می‌دهد در حالی که همه دیدند که نه تنها به گسترش آن کمک نکرد که با جنباندن تعصبات علاقه‌مندان به عایشه - که عموم اهل تسنن هستند - زحمت و موانع بسیاری را برای مبلغان حقیقی مذهب تشیع ایجاد کرد.

در هر صورت،‌ از دیدگاه منتقدان بیت شیرازی، این بیت و افراد شاخص آن در مسیری قرار گرفته‌اند که خلاف دستور صریح اهل بیت ع است و از این طریق صدمه بزرگ و جبران‌ناپذیری بر کیان شیعه و گسترش آن وارد کرده‌اند. 

در پایان این پست یادآور می‌شویم غیر از آنچه در مستند پسر نوح آمده، سایت‌های بسیاری به مسئله ارتباط بیت شیرازی و انگلستان و سرویس‌های جاسوسی پرداخته‌اند که با یک جستجوی ساده در دسترس است (کافی است شیعه انگلیسی، فرقه شیرازی و انگلیس، و مانند این‌ها را سرج کنید تا انبوهی از اطلاعات و فیلم مستند در اختیارتان قرار گیرد). نمونه روشن این ارتباط را می‌توان در حمایت رسانه‌ای و عملی انگلیس از حمله به سفارت، نیز حمایت و اجازه فعالیت به رسانه‌های وابسته به این بیت که نسبت به مقدسات اهل تسنن و برخی علمای شیعه هتاکی می‌کنند در حالی که دیکر رسانه‌های مجاز به فعالیت نیستند. همچنین مجوز راهپیمایی قمه‌زنان وابسته به این بیت و موارد دیگر دید.

 ادامه دارد

پست‌های مرتبط: 

http://javahery.blogfa.com/category/24/%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a8%d8%af%d9%88%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%88%d8%b4

488)  سخنی در باره بیت شیرازی و قال و مقال آن (قسمت سوم- ویرایش دوم)

👈 قسمت سوم  (ویرایش دوم)  

در اشکال اول، نقد منتقدان این بیت در خصوص "تغییر خطرناک در نحوه انتخاب و معرفی مرجعیت شیعه" و در اشکال دوم، نقد آن‌ها در خصوص احراز اعلمیت تحت عناوین ،"رانت آقازادگی" و "نقد اعلمیت" را بیان کردیم.
از نگاه منتقدان این دو اشکال بیشتر در محدوده حوزه و افعال مکفان و جایگاه بیت شیرازی و مانند آن است و بعد جهانی و ابعاد فرافقهی و اخلاقی آنچنانی ندارد، لیکن اشکال سوم از دید آنان دامنه وسیع‌تری داشته و بسیار خطرناک‌تر است.
👈 اشکال سوم: مربع ستیز    

از دیدگاه منتقدان بیت شیرازی، آن‌ها ناخواسته در مسیری قرار گرفته‌اند که روند گسترش تشیع در جهان را سد کرده و از ابهت آن می‌کاهند. برای این‌که نقد ناقدان روشن شود، مطلب را از چهار زاویه بیان کرده و سپس هریک را به تفصیل در قسمتی مستقل تعقیب می‌کنیم:    
👈 الف) خروج از دایره تقیه 

مذهب اهل بیت ع بر محور تقیه استوار شده است:‌ "ان التقيه ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقية له"؛ اما - به باور منتقدان - بیت شیرازی و طرفداران آن‌ها اعتقادی به تقیه نداشته و تاریخ مصرف آن را تمام شده می‌دانند.
ناقدان می‌گویند تندی به بزرگان اهل تسنن و مقدسات آن‌ها موجب ایجاد حائل و مانعی از تعصب فراروی تعقل و تأمل آن‌ها و موجب فراری شدن آن‌ها از مذهب شیعه و علمای شیعه و مبلغان آن‌ها شده است. در حقیقت، رفتار آن‌ها بسان فردی می‌ماند که در کمین نشسته ولی پای خود را دراز می‌کند که طرف او را ببیند!! این در حالی است که مبلغانی که به دستور صریح اهل بیت ع تقیه می‌کنند - مانند علامه زکزاکی - توانسته‌اند به راحتی میلیون‌ها بلکه ده‌ها میلیون نفر را به مذهب تشیع رهنمون شوند. به گفته منتقدان یکی از موانع مهم در مسیر تبلیغ و گسترش مذهب اهل بیت ع وجود چنین تفکرِ تعصب و جدال و نفرت  برانگیز مذهبی است.

به بیان دیگر، منطق فکری، سخنان و تعالیم اهل بیت ع فی حد نفسه جذاب و مقبول است و اگر مزاحمتی رخ ندهد، انعکاس آن‌ها آن‌ها به راحتی می‌تواند موجب جذب فوج فوج مردم به سوی آن‌ها شود "فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا"  ولی دو مانع بسیار بزرگ وجود دارد که اگر بروز و ظهور کند، کار خراب می‌شود و آن نیست جز جنباندن تعصبات مخاطب و تحریف و تغییر در چهره تعالیم. شمشیر منطق اهل بیت ع برنده و تیز است و تعصب مخاطب آن را کند می‌کند و ترک تقیه به معنای جنباندن تعصب مخاطب است.
​​​👈 ب) تصویرسازی خشن از شیعه

قمه‌زنی در میان شیعیان داستان درازی دارد. امروزه این نوع عرض ارادت به ابزاری برای تصویرسازی بد و خشن از شیعه تبدیل شده است. طبیعی است مردم ادیان و مذاهب دیگر نیز تا زمانی که به مذهب شیعه وارد نشده‌اند، نسبت به آن حساس بوده و حالت نگرانی و احتیاط دارند و نیز روشن است که همه مردم به طور طبیعی از خشونت و خون‌ریزی و جنایت فراری و خسته‌‌اند و معمولاً در وهله نخست چنین افرادی تمایل دارند به دنبال دین و آیین دیگری بروند تا از خشونت و ظلم ایمن شوند. از سوی سوم، درک این که این خون‌ریزی و خودزنی نوعی عرض ارادت است، برای کسانی که هنوز تصور روشن و معنوی و معرفتی از امام حسین ع و مذهب تشیع ندارند، دشوار بلکه بسا غیر ممکن باشد. به باور منتقدان، مطابق اصول پذیرفته شده و آزموده در امر تبلیغ، در وهله نخست می‌باید چهره همراه با عطوفت و مهربانی دین و مذهب به تصویر کشیده شود و پس از آن‌که طرف جذب شد،‌ در صورت لزوم آهسته آهسته او را با برخی مسائل که ممکن است در ظاهر خشن جلوه کند، آشنا کرد. شیوه تبلیغ پیامبر ص نیز این‌چنین بوده و نتیجه چنین روشی در تبلیغ گسترش روزافزون دین و مذهب است.

 بیت شیرازی با تبلیغ غیر عادی و غیر مطابق با شیوه معمول در اختلافات فقها در فروعات فقهی، به این بحث ورود کرده و با استفاده از احساسات مردم، به شدت مانعی تبلیغی فراروی گسترش مذهب ایجاد کرده است. 
همچنین آن‌ها به مناسبت این‌که جمهوری اسلامی ایران و شخص رهبر معظم - مانند بسیاری از فقها و مراجع دیگر - قمه‌زنی را به حکم ثانوی ممنوع می‌دانند، با استفاده از این فرصت و شوراندن احساسات مردم در صدد انتقام گرفتن از جمهوری اسلامی هستند. منتقدان بیت، این گونه سوء استفاده از احساسات را بی شباهت به قرآن بر نیزه کردن و فریاد لاحکم الا لله که مولا علی را گرفتار کرد و شیعه را در تنگنا قرار داد، نمی‌دانند.
👈 ج) انحراف در تعظیم شعائر و اخلال در انتقال صحیح معارف

این اشکال نیز در مسیر اشکال پیشین است. انحراف در نحوه عزاداری‌ها و توصیه به افراطی کردن و خشونت‌بار کردن آن‌ها، اصل قرار دادن و عبور از قواعد علمی و عقلی، کم کردن سهم تعقل و اندیشه در عزاداری‌ها و برخی موارد دیگر وجوه مختلف این اشکال است. آقای جهرمی با استفاده از منابع مستند اطلاعاتی، کتاب "مستند پسر نوح" را در همین ارتباط نگاشته است.

  توضیحی در باره کتاب «مستند پسر نوح»:

نویسنده کتاب (محمدرضا حدادپور جهرمی ) پیش‌تر آثاری بر مبنای پرونده‌های امنیتی و قضایی نگاشته و قلم بسیار جذابی دارد؛‌ کتاب‌های حیفا و مستند داستانی کف خیابان و نیز کف خیابان2 و شماری دیگر از اوست که تقریباً‌ و شاید تحقیقاً همه آن‌ها تم امنیتی دارد. به قول خودش در پاسخ به سؤالی در باره واقعی بودن محتوای کتاب‌هایش «تمام این‌ها اطلاعات سوخته و آشکاری است که اگر کسی اهل مطالعه با رویکرد مسائل امنیتی و استراتژیک باشد، این کلیدواژه‌ها را پیدا می‌کند.» البته آشکار نه برای همه مخاطبان! 

نویسنده در کتاب «مستند پسر نوح» با استفاده از داده‌های امنیتی به نوعی به افشاگری پرداخته با محوریت بیت شیرازی و تلاش کرده سه محور یا سه زاویه «ترک تقیه»،‌ «تأکید وجوب گونه بر قمه‌زنی» و «انحراف در عزاداری » را که در مربع ستیز گفته شد، تا حدی تبیین کند ولی نکته بسیار مهم که در این مستند به خوبی تشریح شده، ارتباط این بیت با دشمنان قسم خورده اسلام و شیعه و این نظام اسلامی شیعی است. این اتهام که بیت شیرازی به نوعی انگلیسی است، رواج فراوانی دارد لیکن اگر از بسیاری افراد که چنین مطلبی را بیان می‌کنند، بپرسند دلیل شما چیست؟  شاید با مشکل روبه‌رو شوند؛ نویسنده در این کتاب تا حد قابل قبولی این اتهام را به اثبات رسانده است. البته نگارنده این وبلاگ نیت خوانی ندارد و بحثی در باره آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این ارتباط و خط و ربط با بیگانگان را طرح نمی‌کند؛ زیرا از آن آگاهی ندارد و از متن کتاب و مطالب خارج از کتاب چیزی به قطع دسترش نشده، لیکن اصل مطلب که ارتباط وجود دارد، در کتاب خوب تبیین شده است. در هر صورت، کتاب را می‌توان یک گاندو در خصوص بیت شیرازی به شمار آورد. تلاش زیبای مسئولان و نیروهای امنیتی که توانسته‌اند بخش زیادی از توطئه‌های کثیف دشمنان قسم خورده علیه این مرز و بوم و علیه مذهب تشیع یا در مرحله بالاتر، علیه اسلام را به خوبی آشکار و افشا نمایند، در این کتاب به خوبی به تصویر کشیده شده است. خوانندگان این کتاب می‌توانند بسیاری از اطلاعات طبقه‌بندی شده و امنیتی را که زمان افشای آن‌ها فرارسیده، در این کتاب مطالعه کنند و به ماهیت برخی اشخاص و جریان‌ها به خوبی پی ببرند. 

ضمنا این را نیز بگویم که نقش‌های اصلی این ماجرا را دو زن از سرویس‌های جاسوسی اسرائیل بر عهده دارند به نام‌های ساجده و راحله که یکی عهده‌دار شکار هشت فرد ملبس به لباس روحانیت و افراطی و دیگری عهده‌دار شکار چهار مداح افراطی است. البته هر دو به زبان فارسی مسلط هستند. نکات خواندنی مهم دیگری نیز در این ماجرا وجود دارد که تنها می‌توان در کتاب خواند و گزارش آن‌ها در این مختصر چندان مصلحت نمی‌نماید!

 

👈 د) خشونت و توهین

معمولاً شگردهای سه‌گانه فوق در محافل عمومی و خصوصی موجب گفتگو و احتجاج متدینان و به ویژه اهل علم و اهل فضل می‌شود؛ زیرا آن‌ها وظیفه خود می‌دانند بر مبنای امر به جدال احسن، ورود کرده و جلو انحراف را بگیرند و از آن‌جا که بیت شیرازی و پیروان آن‌ها از جهت مبانی نظری دست برتری در این میدان ندارند، بهترین راه را بیرون کردن فیزیکی حریف از میدان نبرد فکری می‌دانند.

منتقدان بر این باورند که این حجم از تندروی که به نوعی گونه شیعی با گرایش افراطی و تکفیری است، نمی‌تواند طبیعی باشد. این نحوه بیرون کردن مخاطب درحقیقت بستن باب گفتگو و خالی کردن میدان نبرد از معارض با استفاده از ابزار عریانی اخلاقی است؛ یعنی منتقدان این نحوه برخورد را در حقیقت عریان شدن از اخلاق برای منصرف کردن مخاطبان کریم و فاضل  و متدینان با اخلاق از جدال احسن می‌دانند؛ همچنان‌که در روزگاری عمروعاص توانست از این شیوه فیزیکی، یعنی عریان شدن، برای رهایی از مبارزه با حضرت علی ع استفاده کند؛ زیرا او از نگاه به عمروعاص روی گرداند. طبیعی است با بیرون کردن مخاطب از میدان نبرد فکری و به دست گرفتن عرصه، با استفاده از آنچه در بند قبل بیان شد، این فرصت به وجود می‌آید تا ابعاد سه‌گانه نخست که در حقیقت سدی فراروی گسترش تفکری شیعی است، بدون خلل و نقص اجرا شده و گسترش یابد.
در قسمت‌های بعد موارد فوق با تفصیل و شواهد بیشتری ارائه و بررسی و ارزیابی خواهد شدمنتقدان، مربع ستیز را فراورده اتاق فکری می‌دانند که به صورت خاموش هدایت‌گر ماجراست.

👈 ادامه دارد.

485)  سخنی در باره بیت شیرازی و قال و مقال آن (قسمت دوم)

👈 قسمت دوم

اشکال دوم: «رانت آقازادگی» و «نقد اعلمیت»

1. رانت آقازادگی

اشکال اول منتقدان به آسیبی پرداخت که مرجعیت خودخوانده آسیدمحمد شیرازی به حوزه علمیه شیعی وارد کرد؛ آسیبی که کام علمای وقت بلکه علمای دلسوز بعد از آن ماجرا را به شدت تلخ کرد، به ویژه وقتی دیدند این رفتار به برخی آقازاده‌های دیگر نیز جرأت داد بدون دریافت مجوز از بزرگان حوزه بلکه بدون درخواست آن‌ها و ایجاد فرصت به صورت طبیعی که روند جاری در حوزه‌های علمیه شیعه بود، به صورت خودخوانده اعلام مرجعیت کنند. تذکر می‌دهم که برخی از آقازاده‌ها ممکن است حقیقتاً‌ ملا و لایق باشند لیکن به دلیل قرار گرفتن در موضع شک و اتهام استفاده از «رانت آقازادگی» می‌باید بیش از دیگران بر خود سخت گیرند و باید بدانند علمای اعلام هرچند به ظاهر ورود نکنند، لیکن از این نکات ریز غافل نیستند و در برخی بزنگاه‌ها این هوشیاری خود را نشان می‌دهد، و این درحالی است که پیروان آن شخص که از پدر به پسر نقل مکان کرده‌اند، از این نکات به‌ کلی غافل‌اند و البته برخی از آن‌ها تغافل می‌کنند!! بگذریم. لازم است موضع شک و اتهام یعنی «رانت آقازادگی» را کمی باز کنم تا ضرورت اجتناب از آن تا حدی آشکار شود.

در مقابل مزیت‌های بسیار حوزه‌های علمیه بر دانشگاه‌ها، دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی به لحاظ اداری یک مزیّت مهم بر حوزه‌های علمیه دارند و آن «شفافیت بیشتر» است؛ حقیر سال‌های زیادی است که با سیستم مؤسسات و دانشگاه‌ها کار می‌کنم و کار کرده‌ام و نسبتاً‌ خوب آن‌ها را می‌شناسم. در آن‌جا پایه و محور کار اداری بر پایه تقوا نیست و از این رو از همان مرحله نخست احتمال خطا و سوء استفاده را می‌دهند و برای جلوگیری از آن تلاش کرده‌اند مسیر سوء استفاده را ببندند و یا به حداقل برسانند؛ از این رو سیستم ارتقا و شهرت در آن‌جا در صورت استفاده از رانت آقازادگی هزینه بر و گاه آبرو بر است! اگر فرزند رئیس دانشگاهی بخواهد با استفاده از رانت پدر هیئت علمی شود، حداقل می‌بایست تعدادی کارشناس را راضی کند و همه آن‌ها معلوم نیست دین یا آبروی و یا موقعیت کاری خود را به دنیای دیگران بفروشند! به هر حال کار ساده نیست؛ البته گاه مسامحه می‌شود ولی به هرحال در همه مراحل ارتقا و در همه ساحت‌ها انتظار مسامحه و همراهی کمی سنگین است، هرچند گهگاه شاهد چنین مسامحه‌هایی بوده‌ایم! بماند!

اما در حوزه‌های علمیه به دلیل رکن بودن تزکیه و تقوا تکیه بر این مقوله معنوی بسیار زیاد است؛‌ یعنی به طور طبیعی سیستم حوزه به بیت مرجعیت نگاه معنوی دارد و بر این باور است که پدر که در حقیقت پدر معنوی و علمی جامعه تحت نفوذ خود و مرجع تقلید مردم است، توانسته خانه خود را نیز به نحوی هدایت کند که از این رانت‌ها استفاده نکند، و این اعتماد حاصل رفتار آقازاده‌هایی است که در طول تاریخ شیعه همواره چشم از فرصت‌ها فروهشته‌ و ترجیح داده‌اند مسیر طبیعی را طی کنند. معمولاً‌ در حوزه‌های علمیه رسم بر این بوده که بعد از فوت پدر اساتید در خانه مرجع جمع می‌شدند و آقازاده مهر پدر را در مرأی و منظر علما می‌شکسته و اموال حسبه تحت ید پدر را به مرجع بعد تحویل می‌داده است؛ کاری که حقیر از بسیاری از آقازاده‌ها دیده و شنیده‌ام و نمونه آن رفتار آقازاده مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی – اعلی الله مقامه الشریف – است.

اما سوگمندانه باید پذیرفت که نه همواره چنین است و نه رانت‌ها به این مقدار محدود می‌شود. رانت استفاده از مقام علمی پدر و امور حسبه در اختیار پدر فرصت‌های طلایی به آقازاده می‌دهد که اگر اهل تقوا نباشد، بتواند برای خود اعتبار زیادی کسب کند. آقازاده می‌تواند برای خود شاگرد جذب کند؛‌ طبیعی است بسیاری که وام‌دار او هستند خود را به لحاظ اخلاقی موظف می‌دانند پای کرسی آقازاده زانو بزنند و درس بگیرند. افزون بر این، او می‌تواند برخی از مریدان پدر را به خدمت بگیرد و توشه نگارشی خود را انباشته سازد! یکی از دوستان حقیر نقل کرد که پنج کتاب فلانی را من نوشته‌ام بدون این‌که نامی از من برده شود و البته پول خوبی هم گرفته‌ام (البته این اتهام در مورد بیت شیرازی مطرح نیست و به مطلب از باب این‌که مقدمه را جامع و کلی بیان کنم، اشاره کردم). فرصت در اختیار گرفتن کرسی درس، فراهم آوردن شاگرد، نگارش کتاب، دسترسی به منابع علمی، انتشار (به ویژه در زمان‌های گذشته که امکانات امروزی نبوده)، ارتباط با علما، و ... همه از وجوه رانت و امتیاز ویژه است که می‌تواند استفاده از آن‌ها درست یا نادرست باشد.‌ تذکر می‌دهم که ذهن‌ها به شخصی منعکس نشود، عرض من کلی است و فعلا در مقام رانت‌شناسی و ارائه مقدمه بحث هستم.

بنابراین،‌ اگر برای معرفی یک «آقازاده» از کرسی درس، جمعیت شاگرد حاضر در درس، تعداد کتاب و مانند این‌ها سخن به میان آمد، نباید زود تسلیم شد، بلکه به مناسبت وجود بستر رانت می‌باید بر دقت و تحقیق و تفحص افزود؛ البته در مقابل باید مراقب بود به واسطه دقت در این مسائل حق طبیعی آقازاده نادیده گرفته نشده و موجب ظلم به او نگردد.

این را نیز اضافه کنم که این امتیازها و رانت‌ها صرفاً‌ برای آقازاده‌ها نیست و برخی افراد دیگر نیز به دلیل برخورداری از تمکن مالی و یا موقعیت‌های خاص می‌توانند چنین رانتی‌هایی داشته باشند لیکن نقطه کانونی آن آقازاده‌ها هستند.  

با توجه به مطالب گفته شده، آقازاده‌ها می‌باید به مناسبت «اتقوا من مواضع التهم» بیش از دیگران شفاف‌سازی کنند. در این باره بیشتر سخن خواهم گفت.

2.  نقد اعلمیت

از داستان رانت بگذریم و برویم سراغ «مرجعیت». برای مرجعیت دو شرط اساسی وجود دارد:‌ «اعلمیت» و «صلاحیت».

الف) اعلمیت

«اجتهاد مطلق» هرچند به آن مطلق می‌گویند، لیکن تشکیکی است؛ مانند نور که ضعیف و قوی دارد. به یک خانه صد متری خانه می‌گویند و به یک خانه سیصد متری نیز خانه می‌گویند. علمیت و اجتهاد مطلق یک مرجع می‌باید قوی‌تر از دیگران باشد یا در حد قوی‌ترین‌ها باشد و به حداقل اجتهاد مطلق بسنده نیست؛ نه کسی زیر بار آن حداقل می‌رود و نه عقل به آن باج می‌دهد و خلاصه راهی نیست جز اجتهاد مطلق در بالاترین سطح!

اما سؤال مهمی که فراروی مردم است این است که از چه راهی میزان علمیت بالای یک استاد یعنی اعلمیت او شناخته شود؟ آیا میزان شاگرد و تعداد کتاب و مقاله و حتی گفته استاد به روشن شدن مطلب کمک می‌کند یا خیر و اگر خیر، چرا؟ و خلاصه راه حل چیست؟

الف-1. تعداد بالای کتاب و مقاله

بسیاری از عوام برای شناساندن عمق تخصص یک استاد به شمار کتاب‌های او مثال می‌زنند و مثلاً می‌گویند:‌ او استاد استادان است زیرا صد جلد کتاب دارد! طبیعی است مخاطب ناآگاه هم سری تکان داده و ذوق زده شده و ادعای مدعی را تأیید و به استادی او ایمان می‌آورد!‌ لیکن نباید انتظار داشت انسان خبره نیز این‌چنین ساده به موضوع نگاه کند. او از یک سو ادعا را با استدلال مطابقت داده و ارزیابی می‌کند و از سوی دیگر کتاب‌ها را ورق می‌زند و به محتوا توجه می‌نماید. باید دید مورد ادعا میزان تلاش و فعالیت و گستردگی اطلاعات در حوزه‌ های مختلف است یا عمق و ژرف‌اندیشی و تخصص در یک حوزه علمی؟ تفاوت این دو ادعا از زمین تا آسمان است؛ اولی بسان یک استخر وسیع با عمق چند متر و دومی بسان یک چاه آب با عمق مثلا چند صد متر است! هر یک از این دو کاربردی خاص خود دارند و نمی‌توانند به جای یکدیگر به کار روند؛ بنابراین آثار دلالت کننده بر هر یک از این دو ادعا بسیار متفاوت است. گاه شمار زیاد آثار نشانه ضعف علمی است و گاه نشانه قوت آن! این مطلب به شدت به محتوای آثار مرتبط است و بدون ملاحظه آن جز ساده‌انگاری و خودفریبی یا دیگر فریبی نیست!

اگر مورد ادعا مثلاً استادی در ریاضیات است، ارائه صد کتاب شعر و داروشناسی و جغرافیا و زیست‌شناسی و مانند این‌ها ارزشی ندارد! بله بر این دلالت می‌کند که او نویسنده و مطلع و پژوهشگری واسع‌نگر و جامع‌نگر است، لیکن از صد کتاب این‌چنینی بلکه از هزار کتاب مانند این‌ها دو کلاس درس خواندن در علم ریاضیات در نمی‌آید که نمی‌آید! پس برای اثبات ادعای علمیت در مثلاً فقه شمارش کتاب در حوزه تاریخ و شعر و کلام و ... بی‌فایده است بلکه ضرر می‌زند و نشان می‌دهد فرد مورد نظر به اندازه آثارش وقتش را در حوزه‌های غیر مرتبط صرف کرده و از حوزه فقه کم گذاشته است!!

برای اثبات قدرت فقهی حتی شمار بالای کتاب فقهی نیز کافی نیست؛ بلکه تنها کتب فقهی استدلالی فایده دارد و ملاحظه می‌شود. مثالی بزنم:‌ اگر کسی که در حوزه مثلا تاریخ مطالعه دارد، مدعی اجتهاد در علم تاریخ است،‌ اگر چنین فردی یک دوره دائرة‌ المعارف تاریخی نوشته باشد برای اثبات اجتهاد و خبرگی در حوزه تاریخ کافی نیست هرچند کمک زیادی می‌کند و چنین فردی می‌باید حتماً‌ آثار تحلیلی و تحقیقی در حوزه تاریخ ارائه کند و تا این کار صورت نگیرد کار پیش نمی‌رود؛ بله بر تلاش فراوان او در فراگیری و انتقال دانش دلالت دارد ولی خبرگی از آن در نمی‌آید. این مطلب در مورد تفسیر قابل فهم‌تر است. واقع این است که به راحتی و در عرض نهایتاً پنج تا ده سال می‌توان تفسیری با صد جلد ولی سطحی و به روش جمع‌آوری و تحلیل ساده نوشت، لیکن اگر بخواهد کاری دقیق همراه با نوآوری و کشف مجهولات دیگران انجام دهد، اگر در تمام عمر ده جلد هم بنویسد،‌ شاهکار کرده است! گاه می‌شود که علمیت بالا با چند مقاله یا یکی دو کتاب اثبات می‌شود ولی گاه با صد کتاب اثبات نمی‌شود!

اخیرا باب شده مؤسسات معتبر از نویسنده می‌خواهند نوآوری‌های خود و نوع آن را در مقدمه کتاب توضیح دهد تا معلوم شود که کتاب قطور او چیز جدیدی هم دارد یا خیر؟ این کار بسیار مهم است. چه کتاب‌های قطوری نوشته می‌شود و حسرت از نوآوری در آن‌ها! در قدیم حاشیه زنی مرسوم بوده. در حاشیه زنی فقط اشکالات و نکات نو گوشزد می‌شده و علمیت حاشیه زننده به راحتی مورد قضاوت قرار می‌گرفته، ولی کسانی که آثار مستقل تولید می‌کنند، اگر جهات نوآوری تذکر داده نشود، قضاوت در باره آن‌ها مشکل است. در خصوص آثار بیت شیرازی این نقیصه وجود دارد که به جهات نو اشاره نشده - و البته در گذشته چندان مرسوم نبوده - و ناقدان منکر نوآوری در حد قابل توجه هستند و یکی از نشانه‌های آن را عدم مراجعه به آثار آن‌ها در درس‌های خارج اساتید عالی حوزه علمیه می‌دانند. خوب است طرفداران بیت شیرازی در خصوص نوآوری‌های آثار اقدام کنند و بهتر است بخش‌هایی که به نظر آنان اوج علمیت را نشان می‌دهند،‌ جدا و برای ارزیابی ارائه کنند که بهتر بتوان قضاوت کرد.

در هر صورت، این‌ها همه بر این فرض استوار است که آثار را خود نوشته باشد وگرنه اگر با کمک دیگران نوشته باشد و به اصطلاح کار جمعی باشد که داستان جدایی دارد و ترجیح می‌دهم وارد نشوم که تحریر و تقریر آن نیازمند صد من کاغذ است!‌ ولی همین‌مقدار اشاره کنم که اثبات علمیت با کارهای جمعی و کارهایی که شریک نگارشی و تحقیقی دارد صد بار مشکل‌تر است!! (البته ظاهرا و تا آن‌جا که شنیده‌ام در مورد بیت شیرازی- و به ویژه در مورد آثار آیت الله سیدمحمد شیرازی، مطابق بیان مرحوم والد که آشنایی دیرینه با او داشت - نگارش آثار آن‌ها جمعی نبوده است.)

الف-2. کرسی درس

چنان‌که عرض شد،‌ کرسی درس برای آقازاده‌ها موضع شک است و تنها کرسی‌ای بر علمیت دلالت دارد که اولاً: سالیانی متمادی بر قرار بوده باشد و ثانیاً:‌ شاگردان شاخصی از آن بیرون آمده باشند و ثالثاً‌: شاگردان عالم و فاضل و صاحب کرسی بر علمیت و برای مرجعیت بر اعلمیت استادشان تأکید کنند.

این سه شرط می‌باید یک جا جمع شوند تا از کرسی استادی بتوان اعلمیت و تفوّق او را استفاده کرد و در صورت نقص در شرایط فوق، نیازمند جبران با قرائن دیگر مانند آثار تخصصی و امضای استاد است.

الف-3. امضای استاد

امضای استاد بسیار مهم است ولی یک ضمیمه بسیار مهم دارد و آن «قرائن صحت» است. وجود این ضمیمه و در حقیقت شرط از این رو است که گاه استاد نسبت به شاگردی انعطاف روحی و یا ملاحظاتی دارد. این شرط در مورد استادانی که از وابستگان به ویژه درجه یک هستند، ضرورت بیشتری دارد و در حقیقت حیاتی است. (در مورد آسیدصادق شیرازی نیز این مطلب وجود دارد و استاد او برادر او است.)

منظور از قرائن صحت، آثار متقن و علمی،‌ تعدد استادان امضا کننده تخصص و علمیت یا اعلمیت یک شاگرد (که در مقام وصیت و سفارش برای بعد از فوت خود بیان می‌شود)، همراهی شاگردان متخصص و صاحب کرسی با استادان و جز این‌هاست.

ب) صلاحیت

مهم‌ترین گزینه‌های دال بر صلاحیت تقوا و آگاهی به زمانه است. این دو شرط برای احراز صلاحیت بی‌نیاز از توضیح است؛ زیرا اگر مرجع تقلیدی یکی از این دو را نداشته باشد یا به قدر نیاز نباشد، جامعه را به پرتگاه تباهی می‌کشد و خسارتی می‌زند که به هیچ وجه قابل جبران نیست.

این دو شرط این‌قدر واضح و مهم هستند که ورود به آن – هرچند حرف در باره آن‌ها و مستندات آن‌ها مفصل است- لیکن در این مقال مختصر ضروری نیست.

اما بیت شرازی و اشکال منتقدان در خصوص اعلمیت و صلاحیت

مقدمه نسبتاً‌ طولانی فوق برای درک وضع بیت شیرازی ضروری بود. اکنون می‌پرسیم: با فرض گذشت از مسئله اجتهاد و ورود به حوزه مرجعیت و اعلمیت، چگونه می‌توان به اعلمیت آسیدمحمد و آسیدصادق شیرازی دست‌یافت؟ منتقدان این بیت بر این باورند که به هیچ وجه نمی‌توان اعلمیت یا در حد اعلمیت بودن آن‌ها را اثبات کرد، بلکه رؤسای این بیت یعنی آسیدمحمد و برادرش آسیدصادق با طراز اعلمیت فاصله زیادی دارند. اکنون باید این مدعای منتقدان  را بر اساس مقدمه‌ای که بیان کردیم، بررسی و ارزیابی کنیم.

مطابق مقدمه پیش‌گفته،‌ یکی از راه‌های وصول به اعلمیت یک فرد، شهادت دادن تعدادی از استادان او یا شهادت یک استاد که خود اعلم بوده به همراه قرائن صحت است به گونه‌ای که از گفته وی به اعلمیت فرد اطمینان شود. غالباً‌ مراجع از این طریق برگزیده می‌شوند و البته معمولاً در همه یا غالب آن‌ها قرائت صحت متعددی یافت می‌شود.

اما این توفیق در مورد سیدمحمد شیرازی و سیدصادق شیرازی – هر دو – مفقود است، بله در مورد آسیدصادق اگر برادرش- آسیدمحمد- او را معرفی کرده باشد، چون اعلمیت خود او محل بحث است، نمی‌توان از تأیید او به اعلمیت آسید صادق رسید و نهایتاً‌ امضای اجتهاد او تلقی می‌شود (نه اعلمیت) و حتی اگر در مورد اعلمیت آسیدمحمد بحثی نبود،‌ مطابق مقدمه پیش گفته،‌ وجود قرائت صحت ضروری است. 

کرسی درس نیز در هر دو مفقود است و اساساً‌ تنها کرسی‌های درسی می‌تواند بر اعلمیت دلالت کند که شاگردان متعدد و صاحب‌ نام و وجاهت و مشهور به اجتهاد و دارای کرسی مهم درس در درس استاد شرکت کنند و چنین کرسی‌هایی به ندرت در هر دوره یافت می‌شود. مثلاً‌ در دوره معاصر در حوزه علمیه قم کرسی درس آیت الله وحید خراسانی و آیت الله شیخ جواد تبریزی - به نظر نگارنده - چنین وجاهتی داشته است و باقی کرسی‌ها حتی کرسی‌های تدریس غالب مراجع وقت از چنین ویژگی‌ای برخوردار نبوده است؛ بنابراین، با شناختی که از حوزه تدریس آسیدمحمد و برادرش وجود دارد، این مورد نیز به نظر مفقود است.

آثار آسیدمحمد و آسیدصادق نیز به باور منتقدان نهایتاً‌ می‌تواند اجتهاد را اثبات کند و به هیچ وجه نمی‌توانند اعلمیت را نتیجه دهند (که در بالا اشاره شد). توضیحات مقدمه فوق برای درک این معنا لازم بود . گفتنی - چنان‌که در مقدمه نیز اشاره شد - از نشانه‌های برتری یک کتاب ارجاع اساتید برتر به آن و استفاده از آن است، لیکن چنین مطلبی برای آثار فقه استدلالی بیت شیرازی شنیده نشده است.

صلاحیت

با گذشت از مسئله اعلمیت، در محافل علمی و نیز در محافل منتقدان بیت شیرازی در خصوص صلاحیت، هم در بعد اخلاقی یعنی تقوا و هم در بعد سیاسی و فروع مربوط به احکام مسائل روز بحث و گفتگو است و یکی از جهات نقد جدی بر این بیت همین دو مورد یعنی تقوا و آگاهی از زمانه است.

البته در خصوص آسید محمد منتقدان بر این باورند که وی پس از اعلام مرجعیت و واکنش به شدت منفی استاد او و بزرگان و اساطین حوزه نجف، او از حرکت خود عقب نکشید و بر موضع خود باقی ماند. اصرار بر این حرکت غیر معمول از دیدگان منتقدان نشانه[t1]  بی‌اخلاقی تلقی شده که هیچ‌گاه جبرانی برای آن ارائه نشده است. نا گفته نماند که صلاحیت اخلاقی و مسئله آگاهی به زمانه با هم تلاقی‌هایی دارند که در ادامه بحث به آن‌ها خواهیم پرداخت.

 [t1] در روایت است: «مَنْ تَقَدَّمَ عَلی قَومٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری أَنَّ فیهِمْ مَن هو افضلُ منه فقد خانَ اللَّه‏ و رسولَه و المُسلمیِن» و چه مسئولیتی مهم‌تر و سخت‌تر از مرجعیت؟! مگر این‌که بگوییم آسیدمحمد شیرازی در زمان اعلام مرجعیت، خود را برتر از مراجع وقت و اساطین حوزه علمیه نجف و قم می‌دیده و از این رو تنها متهم به تشخیص نادرست و خودشیفتگی شود. امید که چنین باشد!

👈 ادامه دارد.

پست‌های مرتبط

http://javahery.blogfa.com/category/24/%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a8%d8%af%d9%88%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%88%d8%b4

 

483)  سخنی در باره بیت شیرازی و قال و مقال آن (قسمت اول)

قسمت اول

👈سخن در باره بیت شیرازی و «[آیت الله] سید محمد شیرازی» و برادر او آ«سیدصادق» فرزندان آیت الله حاج سید میرزا مهدی شیرازی ره – از نوادگان مرحوم میرزا حبیب‌الله شیرازی (برادرِ میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو) - است. 
بعد از رحلت مرحوم آیت الله میرزا مهدی شیرازی داستان بیت شیرازی بیش از پیش سر زبان‌ها افتاد و هموراه در عراق و ایران مورد توجه و نقد و داد و قال و کشمکش و اتهام‌های سنگین بوده است. 
سؤال اصلی این است بیت شیرازی و اطرافیان او چه اشکالاتی دارند که این‌قدر در باره آن‌ها حرف و حدیث زیاد شد؟‌ اصلاً‌ انحرافات بر شمرده شده برای آن‌ها چیست و چرا از نگاه برخی اساتید حوزه بسیار خطرناک قلمداد شده؟ چه مشکلی دارند؟ 
در واقع هدف از این مقال در گام نخست برشمردن اشکالات کلی و مهم که از سوی مخالفان آن‌ها ارائه شده و راه‌حل‌هایی برای رفع یا داوری به قدر استطاعت است. 
تأکید می‌کنم من به زندگی شخصی افراد به هیچ وجه کاری ندارم و آنچه مورد توجه خواهد بود چیزی است که به زندگی مردم و امور آن‌ها مربوط است. همچنین بحث من ان شاء الله ژورنالیستی و عوام‌فریبانه نخواهد بود و دنبال چیزهای ناپیدا نیز نخواهم بود!
برخی اشکالات مبنایی و برخی راهبردی است. اهم اشکالات به قرار ذیل است:
👈 اشکال اول: تغییر خطرناک در نحوه انتخاب و معرفی مرجعیت شیعه
در شیعه بر اساس مبانی فقهی مرجعیت بر عهده فقیه اعلم است. یعنی برای مرجعیت دو شرط مطرح است: 1. فقیه و مجتهد مطلق (نه متجزی) بودن؛ 2. اعلم بودن. زیرا مراجعه به مرجع تقلید تنها برای ناآگاهان جایز است و مراجعه از باب رجوع جاهل به عالم است و چون مسئله تقلید بسیار مهم و به عاقبت انسان و زندگانی پس از مرگ تا ابد مربوط است،‌ به حکم مسلم عقل می‌باید به کارشناس اعلم مراجعه کرد.
پس از رحلت آیت الله میرزا مهدی شیرازی که عالم و مرجع اهالی کربلا و مورد احترام عموم علمای نجف و مورد وثوق آنان بود، پسرش که کم‌تر از 40 سال داشت ادعای مرجعیت کرد. این ادعا در حالی بود که هنوز بحث اجتهاد او در سطح عموم کارشناسان مطرح نشده و در کانون توجه و کنکاش نبود. این حرکت او عموم علما و کارشناسان مسله فقه را حیرت زده کرد و در وهله نخست این سؤال بروز کرد که بر فرض اجتهاد، چطور او می‌تواند ادعای مرجعیت کند با وجود آن‌ همه مراجع و اساطین معروف در نجف! 

(در زمانی که او  (متولد 1928) اعلام مرجعیت کرد (حدود 1960)، مراجع ذیل که بعضاً کهن‌سال و بسیار مقبول بودند، حضور داشتند:

مرحوم امام خمینی ره، (با اختصار و حذف العظمی👈) آیت الله سید محسن حکیم متوفی 1970، آیت الله سید ابوالقاسم خویی متوفی 1992، آیت الله میرزا حسین فقیه سبزواری م 1967، آیت الله شاهرودی م 1974، آیت الله سیدمحمدهادی میلانی م 1974، آیت الله گلپایگانی م 1993، آیت الله مرعشی نجفی م 1990، آیت الله اراکی1994، آیت الله سیدعبد الاعلی سبزواری م 1994، آیت الله سید احمد خوانساری م 1985، آیت الله سید عبد الله شیرازی م 1984، آیت الله سیدمحمدباقر صدر شهادت م01981م و ....)
رسم بین علمای شیعه چنین بود که بعد از فوت مرجعی اگر مرجعیت او عام بود و به اصطلاح بر مراجع دیگر سر بود، علمای حوزه جلسه می‌گذاشتند و مرجع بعدی را معرفی می‌کردند. روال علمای شیعه این بود که از مرجعیت ابا داشتند و حتی المقدور تلاش می‌کردند اگر فرد دیگری را در حد می‌دیدند، گردن او بندازند و مثال‌های این سبک رفتاری بسیار بود. گذشته از این معمولاً مرجعی که انتخاب می‌شد جزو اساتید مطرح و برتر حوزه و مشهور و معروف بین اساتید و عموم حوزویان بود و از این رو با انتخاب او خیلی سریع همه به فرد منتخب رجوع می‌کردند و وهن و طعنی در این کار بروز نمی‌کرد.
در هر حال، این حرکت او سبب شد بسیاری به استاد او رجوع کنند و در باره علمیت این جوان زیر چهل سال پرس و جو نمایند. استاد او یعنی آیت‌الله شیخ یوسف خراسانی حائری ره – که نزد علمای نجف شناخته شده و محترم بود - در جواب اعلام کردند که «سید محمد شیرازی قطعاً مجتهد نیست و تقلید از او جایز نیست.» 
‌  پس از استاد او آیت‌الله العظمی خویی - بزرگ حوزه علمیه نجف و یکی از مراجع وقت - و آیت‌الله سید محمود شاهرودی نیز مسئله ورود کرده و صلاحیت او را رد کردند. البته ردّیات و عدم احرازهای این بزرگواران در مورد اصل اجتهاد او بود نه اعلمیت و مرجعیت که مرحله بسیار بالاتری است.
این را نیز عرض کنم که پس از این اظهار نظرها، متأسفانه برخی اهالی کربلا تندی‌های به آیت الله شیخ یوسف حائری و آیت الله خویی و برخی دیگر از بزرگان و مراجع روا داشتند که داستان غم‌انگیزی دارد!
بعدها امام خمینی ره نیز که در ایام تبعید در نجف ساکن شده بود، تصمیم گرفت در این خصوص مطلبی بنویسد. پدرم ، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی جواهری، که درس او در نجف حاضر می‌شد، نقل کرد – بر اساس آنچه در ذهنم مانده - من با چند نفر که مجموعاً‌ دو ماشین شدیم از کربلا رفتیم نجف و با امام صحبت کردیم و ایشان را قانع کردیم که به این قضیه وارد نشوند و ایشان نیز پذیرفت.  (البته بعدها در ایران گرایش سیاسی مرحوم ابوی با او بسیار تفاوت کرد).
در هر صورت این داستان به جایگاه بیت و به ویژه شخص آسید محمد آسیب جدی زد. البته بعد با استقبال خوبی که آسیدمحمد شیرازی از امام هنگام ورود به کربلا انجام داد و حتی محل نماز خویش را در کربلا به امام راحل سپرد، جایگاه او کمی ترمیم شد.
بیت شیرازی پس از اختلاف با رژیم بعث ابتدا به کویت رفته و بعد از پیروزی انقلاب به ایران آمدند. آسید محمد در ایران سالیان طولانی به تدریس ادامه داد تا این‌که در سال 1380 بدورد حیات گفت. نکته قابل توجه این است که با وجود اختلافات او با رهبر معظم انقلاب، رهبر معظم در پیامی درگذشت او را تسلیت گفتند و در متن پیام او را «آیت الله» خطاب کردند. 
نگارنده عمداً در مراحل نخست ادعای مرجعیت عنوان «آیت الله» را برای او به کار نبرد؛ زیرا آیت الله بودن او در آن مقطع مخدوش و از سوی علمای طراز اول مردود بود، لیکن به کار بردن این عنوان به مناسبت تأییدهایی که بعدها از سوی علما برای او شد، مانعی ندارد.
یادآور می‌شویم که عنوان «آیت الله»‌ بر اجتهاد دلالت دارد نه مرجعیت و برای مرجعیت باید اعلمیت یا در حد اعلمیت او اثبات شود که در اشکال دوم به آن خواهیم پرداخت.
روند اظهار مرجعیت او بعد از درگذشت او در خصوص برادرش آسیدصادق نیز تکرار شد؛ البته جایگاه او به لحاظ سن و سال و سابقه حضور در درس و تأیید برادرش که استادش به شمار می‌رفت، بسیار بهتر از خود آسیدمحمد در زمان اظهار مرجعیت بود، ولی ناقدان مدعی‌اند که این نحو جانشینی این پیام را به دیگران مخابره کرد که مرجعیت نباید از بیت شیرازی خارج شود و در حقیقت مرجعیت در این بیت موروثی شده که این اتهام از نظر حوزویان طعن سنگینی به شمار می‌رود. برای رفع این اتهام می‌باید قبل از ادعای مرجعیت،‌ مراتب فضل مدعی مرجعیت برای عموم اساتید آشکار شود،‌ ولی در مورد آسیدصادق چنین اتفاقی نیفتاد؛ زیرا او در زمان درگذشت برادرش – به هر دلیل - جایگاه شناخته شده‌ای بین اساتید سطح عالی حوزه نداشت و چهره علمی ممتاز تلقی نمی‌شد ( توجه کنیم مطلب مرجعیت است نه اجتهاد).  
شاید یکی از علت‌های این برداشت برای برخی اساتید سطوح عالی حوزه، تکرار جانشینی خودخواسته پس از رحلت پدر، از سوی برخی آقازاده‌های دیگر بود که سالیانی بعد اتفاق افتاد. این اساتید ادامه این روند در بیوت علما را که شاید بتوان از آن با «رانت آقازادگی» یاد کرد، برای مذهب تشیع انحرافی و خطرناک تلقی کردند. 
به نظر می‌رسد این نقد به لحاظ عقلایی کاملاً وارد باشد؛ به هرحال، در یک حوزه علمیه که ده‌ها مجتهد مسلم و مطلق و به نام مشغول تلاش علمی‌اند، باید معرفی مرجعیت علمی حساب و کتاب داشته باشد و چنین نباشد که یک فرد بتواند به راحتی چنین ادعایی کند؛ زیرا زمینه سوء استفاده در این روند کاملاً منطقی و سوء استفاده در چنین منصبی بسیار بسیار خطرناک است و هیچ کس نمی‌تواند اهمیت جایگاه مرجعیت و تأثیرگذاری آن را انکار کند. در دانشگاه‌ها اگر استادیاری بخواهد به مرحله بالاتر یعنی دانشیار ارتقا یابد، می‌باید کارنامه علمی ارائه کند. بعد از دانشیاری نیز برای ارتقا به مرحله استاد تمامی ارائه کارنامه متناسب ضروری است. بله ممکن است در برخی مراحل تقلبی صورت پذیرد ولی احتمال تقلب در همه مراحل بسیار نادر و بعید است. در این خصوص حتی اگر مراتب فضل استادیاری آشکار و لیاقت او به لحاظ توانایی علمی محرز باشد،‌ باز ارائه کارنامه شرط است. اگر در دانشگاه روند ارتقا چنین است، آیا معقول نیست در حوزه علمیه و در مسئله مرجعیت که بسیار بسیار خطیرتر و مهم‌تر از ارتقای دانشگاهی است، چنین پالایش و ارزیابی‌ای صورت پذیرد؟ ناقدان می‌گویند چنین ارزیابی‌ای در روند سنتی انتخاب مرجعیت همواره برقرار بوده و نحوه ورود آسیدمحمد خروج از این روند منطقی و دقیق و سخت‌گیرانه بوده و بعد از او نیز ادامه یافته است.
👈 ادامه دارد.