495) حمله به علامه حسنزاده آملی و نیت هتاکان / معاذ بن جبل کیست؟
نگاشته ذیل (با ویرایش مختصر و البته کاملتر) در شماره 3451 روزنامه فرهیختگان، صفحه اندیشه (یکشنبه، 16 آبان 1400، ص 8) منتشر شده است.
https://farhikhtegandaily.com/newspaper/3451/8/
چندی پیش شخص نا اهلی در گروهی که حقیر در آن عضو هستم، به دنبال رحلت علامه حسنزاده آملی ره عکسنوشتی از ایشان بارگذاری کرد که در آن به شدت به ایشان توهین شده بود. این توهین و توهینهای بسیار دیگر به ایشان – اگر نگوییم در همه موارد، در بسیاری موارد - معمولاً یک علت اصلی و کلی دارد و یک سری علتهای ظاهری که در حقیقت بهانه و ابزار در خدمت علت اصلیاند. علت اصلی این توهینها – به نظر نگارنده و البته خدا به حقایق آگاه است- حمایت شدید و همهجانبه علامه حسنزاده آملی ره از مقام معظم رهبری و باور راسخ ایشان به نایب امام زمان عج بودن ایشان است، وگرنه اختلاف علمی مسئله فراگیری است که هیچگاه چنین پیامدهای توهینآمیزی را در پی ندارد.
اما قضیه این پست بررسی یکی از بهانههای هتاکی به ایشان است. قصه از این قرار است که ایشان در یکی از تألیفاتش از «معاذ بن جبل» - که یکی از صحابی پیامبر اکرم ص است – به بزرگی یاد کرده است. از سویی مشهور است که معاذ بن جبل یکی از افراد سقیفه است و همین امر موجب توهینهای بدی به ایشان شده است.
اما حقیقت چیست؟
معاذ بن جبل چنان که علامه نگاشته، انسان بزرگواری بوده یا چنانکه مشهور شده جزو افراد اصلی سقیفه است؟
برای پاسخ به این پرسش باید تکلیف دو گزاره تاریخی را که اتفاقاً هر دو در منابع شیعی آمده است، روشن کنیم.
گزاره اول: در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده که معاذ بن جبل یکی از افراد سقیفه بوده است و دیگران این مطلب را به نقل از این کتاب در منابع خود نقل کردهاند.
گزاره دوم: در بسیاری از منابع شیعی و سنی آمده که معاذ بن جبل از سوی پیامبر اکرم ص و به نمایندگی ایشان به یمن فرستاده شد و پیامبر اکرم ص وقتی ایشان را به سوی یمن راهی کردند، به او فرمودند که دیگر ایشان را نخواهد دید؛ یعنی رحلت حضرت زمانی اتفاق میافتد که او در مدینه نخواهد بود. پیامر اکرم ص بارها برای او نامه نوشتند که نشان میدهد معاذ در مدینه حضور نداشته است.
چنانکه دیده میشود این دو گزاره با هم در تعارض است و حتماً یکی از این دو باطل است؛ زیرا سقیفه در همان روزهای اول بعد از شهادت پیامبر اکرم ص رخ داد که هر طور حساب کنیم امکان ندارد معاذ در آن حضور داشته باشد و این تعارض کاملاً روشن است.
حل تعارض چنین است: کتاب سلیم به دلایل بسیاری قطعاً دستکاری شده و مخدوش است. برخی از نامداران شیعه مانند شیخ مفید به طور کلی این کتاب را مردود دانستهاند ولی غالباً آن را با شرایطی پذیرفتهاند و یکی از شرایط عدم تعارض روایات آن با آیات قرآن و روایات شیعی دیگر است؛ یعنی اگر روایتی در کتاب سلیم با روایتی از کتاب مثلاً کافی تعارض داشت، بدون هیچ بحثی روایت کتاب سلیم کنار گذاشته میشود. ما روایات متعددی در کتاب سلیم داریم که میتوانیم به طور قطع آنها را ساختگی تلقی کنیم البته غیر از اشکالات دیگر کتاب که به آن اشاره خواهد شد.
در مجموع، از بین دو گزاره فوق، گزاره تاریخی کتاب سلیم کنار گذاشته میشود و گزاره دیگر شیعی که نشان از مقام والای معاذ بن جبل نزد پیامبر اکرم ص دارد که او را از طر ف خود به نمایندگی برای قضاوت و تعلیم قرآن به به سوی مردم یمن فرستاد، پذیرفته میشود.
اما استنادها:
مستند گزاره اول، یعنی کتاب سلیم (ترجمه: اسرار آل محمدص): استاد معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف که در نرم افزار مشکوة نور وجود دارد و دو ترجمه نیز از آن در اختیار است، نقد روشن و زیبایی از کتاب سلیم به دست داده است و سخن تند شیخ مفید و برخی دیگر از علمای شیعه علیه این کتاب را روایت کرده و پاسخهای مخالفان نیز نهایتاً در حد تأیید مشروط مطالب این کتاب میتواند کارساز باشد. نقد ایشان را در ادامه بارگذاری خواهم کرد.
چنانکه گفته شد کتب بسیاری از کتاب سلیم این مطلب را نقل کردهاند که نیاز به بررسی آنها که واسطهاند، نیست.
اما مستندات گزاره دوم:
- در مکاتیب الرسول (3جلد) نوشته مرحوم آیت الله میانجی نامههای متعدد از پیامبر ص به معاذ در یمن آمده است. این کتاب در نرم افزار جامع الاحادیث نور وجود دارد.
- الخرائج و الجرائح، : قطب الدين راوندى ( 573 ق)، ج1، ص: 102
164- وَ مِنْهَا: أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ[1] قَالَ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنِّي مَقْبُوضٌ فَمَاتَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ وَ قَالَ لَمَّا بَعَثَ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِلَى الْيَمَنِ إِنَّكَ لَا تَلْقَانِي بَعْدَ هَذَا[2] (عنه البحار: 18/ 116 ح 24. و أخرج نحوه الخاصّة و العامّة، في تفاسيرهم، أحاديث متعدّدة و بألفاظ مختلفة، ضمن السورة المذكورة.)
نقد کتاب السقیفه
اما مطلب آیت الله معرفت در باره کتاب سلیم که نقل پشیمانی معاذ هنگام مرگ از عدم حمایت از حضرت علی ع و نیز شرکت او در سقیفه را نقل کرده:
ترجمه شهید جانباز محمد شهرابی از نوشته آیت الله معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف:
«كتاب «سقيفه» سليم بن قيس هلالى: سليم (متوفاى 90 ه. ق.) يكى از ياران خاص امير المؤمنين عليه السّلام بود و كتابى نوشت كه در آن بعضى رازها و رموز امامت و ولايت گنجانده شده بود و يكى از گرانبهاترين كتابهاى شيعه در آن زمان به شمار مىآمد، ولى [اين پرسش مطرح است كه] آيا اين كتاب حاضر، همان كتاب اصلى است يا خير؟
بيشتر پژوهشگران، در اين مسأله ترديد دارند، چون وقتى «حجاج» وى را تعقيب كرد، فرار نمود و به «ابان بن ابى عياش (فيروز)» پناه برد [و در خانه او پنهان شد]. هنگام وفات- به پاس خدمات وى- كتابش را در اختيار او نهاد.
علّامه در «خلاصه» مىنويسد: «در نتيجه، اين كتاب سليم را كسى جز «ابان» يا از طريق او روايت نكرده است».
ابان يكى از تابعين بود كه با امام باقر و امام صادق عليهما السّلام مصاحبت داشته است.
شيخ و ابن غضائرى او را ضعيف شمردهاند. اصحاب، ابان را متهم كردهاند كه به كتاب سليم دستدرازى كرده و از همينجا اين آميختگى [حق و باطل] پديد آمده است، تا جايى كه اصلا اين كتاب را به او نسبت دادهاند.
علامه تهرانى در «الذريعه» مىنويسد: شيخ با دو سند، كتاب سليم را روايت مىكند. و آية الله خوئى (ره) مىگويد: بههرحال، سند شيخ به كتاب سليم ضعيف است، چرا كه يكى از افراد سند «محمد بن على صيرفى ابا سمينه» مىباشد كه شخصى ضعيف و دروغپرداز است.
اين كتاب- در اختلاف نسخهها- زبانزد است و شايد مرور زمان و دست به دست شدن كتاب بين نسخهبرداران- با وجود اختلاف آرا- آن را در معرض دستدرازى و [تغييرات] قرار داده است، همانند هر كتابى كه مصنّفش نتواند آن را منتشر كند، بلكه بعد از وفاتش به دست ديگران منتشر شود.
محقق تهرانى مىگويد: من از اين كتاب نسخههايى ديدهام كه از سه جهت با هم تفاوت دارند.
اول: تفاوت در سند آغاز نسخهها؛
دوم: تفاوت در چگونگى نظم و ترتيب احاديث؛
سوم: تفاوت در تعداد احاديث.
اين نكته نيز قابل ذكر است كه كتاب مزبور به صورت بريدهبريده تنظيم شده و اين عبارت، در آن بسيار تكرار مىشود: «و از ابان بن ابى عياش از سليم بن قيس هلالى، گفت: شنيدم؛ ...» پس به احتمال قوى اين كتاب تأليف ابان بوده كه آن را به اين سبك تنظيم و كموزياد كرده و طبق سليقه مخصوص خودش مرتب نموده است.
در نتيجه، استناد كتاب- با شكل كنونى- به أبان بهتر است تا استناد آن به سليم، هرچند اصل كتاب از او بوده است. بنابراين، مطالب زشت و ناپسند يا ناشناختهاى كه در آن وجود دارد معلوم نيست از سليم باشد.
در پايان، تحقيق ژرف و سخن بسيار سنجيده پيشواى محققان «شيخ مفيد» را يادآور مىشويم كه مىگويد: «اطمينانى به اين كتاب نيست و به بيشتر مطالب آن نمىتوان عمل كرد، چرا كه دستخوش تخليط و تدليس[3] گشته است. پس شايسته است دينباوران از عمل كردن به همه مطالب آن بپرهيزند و بر آن اعتماد نكنند و احاديث آن را روايت ننمايند.»[4] ( مصونيت قرآن از تحريف، محمد شهرابی، ص: 194- 195)
پایان ترجمه محمد شهرابی
نکته مهم
چنان که اشاره شد، برخی علما کتاب سلیم را اصلاً قبول ندارند و مراجعه به آن را به طور کلی نادرست میدانند؛ برخی دیگر تنها روایاتی از آن را میپذیرند که مشابه و مؤید آن در مجموعه روایات وجود داشته باشد؛ به تعبیر دیگر روایتی را از آن میپذیرند که روایت یا روایات همخانواده داشته باشد. گروهی هم روایات مخالف قرآن و معارض روایات قابل اعتماد دیگر منابع و نیز مخالف عقل را کنار گذاشته و مابقی را میپذیرند. این سه گروه و این سه نحوه تعامل با کتاب سلیم در مثل داستان معاذ ممکن است رفتارهای متفاوتی داشته باشند.
علمایی که اصلاً این کتاب را نمیپذیرند، حمایت نکردن معاذ از جریان غدیر و شهادت ندادن او را اصلاً نمیپذیرند و معاذ را بر اساس ظاهر منابع حدیثی و تاریخی انسان برجسته و مثبت میدانند و خدا عالم به حقایق است.
گروه دیگری که تنها روایاتی را که مؤید داشته باشد، میپذیرند نیز ظاهراً نمیتوانند شرکت معاذ در سقیفه و نیز عدم حمایت او و ندامت وقت مرگ را بپذیرند؛ زیرا هیچ همخانواده و مؤیدی در منابع دیگر ندارد.
گروه سوم، علی القاعده باید بپذیرند لیکن به نظر میرسد اینگروه باید دو مطلب را برای پذیرش خبر عدم حمایت معاذ از حضرت علی ع و عدم شهادت و ندامت وقت مرگ اثبات کنند و آن دو مطلب این است که معاذ در جریان غدیر خم حضور داشته باشد و سفر او به یمن بعد از آن بوده باشد و ثانیاً، اثبات کنند که معاذ بعد از رحلت پیامبر اکرم ص و زمانی که حضرت علی ع بر حقانیتش احتجاج میکرد، از یمن به مدینه بازگشته باشد.
[1] ( 1) سورة النصر.
[2] قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف - قم، چاپ: اول، 1409 ق.
[3] . تدليس؛ يعنى در روايت، عملى انجام شود كه باعث اعتبار آن گردد، ولى در واقع، حديث به اين خصوصيّت نباشد، مثلا محدث، حديث را از كسى نقل كند كه او را نديده و يا اگر ديده حديثى از او نشنيده است و يا افراد ضعيف را از سند حذف كند تا حديث را در شمار احاديث مقبول درآورد.
( اقتباس از كاظم مدير شانهچى، دراية الحديث، ص 58. م).
[4] . تصحيح الاعتقاد، ص 72؛ براى آگاهى بيشتر ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 8، صص 216- 228 و ج 1، صص 141- 142؛ الذريعه، ج 2، صص 152- 159؛ مقدمه كتاب سليم، صص 19- 39 و ابن نديم، فهرست، ص 321، فن پنجم از مقاله ششم.
پستهای مرتبط :