870) پاسخ به دو شبهه در حوزه جمع قرآن (از کتاب در حال انتشار)
پاسخ به دو شبهه در حوزه جمع قرآن «از کتاب برهان تاریخی بر تحریف ناپذیری قرآن کریم» (در آستانه انتشار)
نقل این متن تا پیش از انتشار کتاب تنها با ذکر سند (این وبلاگ یا کتاب برهان تاریخی بر تحریفناپذیری قرآن کریم) مجاز است.
در منابع حدیثی اهل تسنن روایتی نقل شده که برخی از آن برای اثبات توقیفی نبودن ترتیب سورههای قرآن یا برخی از آنها را استفاده کردهاند:
ابن عباس گويد: به عثمان گفتم: چه واداشت شما را كه انفال را كه از مثانى است و برائت را كه از مئين است، كنار هم گذاشته و بين آنها "بسم اللّه" ننوشتيد و در ميان سبع طول قرارشان داديد؟ عثمان گفت: گاه بر پیامبر مجموعه آیاتی نازل مىشد، پس هرگاه چيزى از قرآن بر او نازل مىشد، بعضی از نويسندگان وحى را فرا مىخواند و مىفرمود: اين آيات را در سورهاى قرار دهيد كه در آن چنين و چنان ذكر گرديده، و انفال از نخستين سورههايى بود كه در مدينه نازل شد، و برائت از آخرين سورههاى نازل شدۀ قرآن بود و مطالبش شبيه مطالب آن، پس من گمان كردم اين سوره از آن است؛ پیامبر از دنیا رفت و براى ما بيان نکرد كه اين آیات از آن سوره است، بدين جهت آن دو را قرين هم قرار دادم و بينشان بسم اللّه ننوشتم، و در سبع الطوال قرارشان دادم.[1]
نقد و بررسی
در باره این حدیث باید به نکاتی توجه کرد:
یکم) سند حدیث ضعیف است و محقق «الاتقان» در هامش از شيخ احمد شاكر نقل کرده که گفته این حديث اصلى ندارد.
دوم) این حدیث مضطرب است؛ زیرا در پاسخ به ابن عباس که از چرایی کنار هم قرار دادن «انفال» و «توبه» پرسیده، میگوید: پیامبر برای ما روشن نفرمود که این آیات ادامه انفال است، پس من آن را کنار هم قرار دادم! مشکل این پاسخ این است که اقناعی نیست بلکه به ضرر گوینده آن است و با توجه به این که عثمان در مقام اقناع طرف مقابل است، یا نباید سخنی از پیامبر نقل کند و یا باید مطلبی بیاورد که موافق کار او باشد، درحالی که میگوید پیامبرص رحلت کرد و مسئله را برای ما روشن نفرمود.
سوم) تنها در یک صورت میتوان صورت منطقی به عبارت داد و آن اینکه بدانیم پیامبر همواره تکلیف هرچه نازل میشده از آیات و سور را بیان میفرمود و این مطلب پیشفرض ذهنی ابن عباس و عثمان هر دو است و عثمان برای دفاع از خود اول یادآور میشود که پیامبر در این خصوص مطلبی نفرمودهاند؛ بنابراین، من مجاز بودهام خودم اقدام کنم. بر اساس این تحلیل که ظاهراً در فرض پذیرش حدیث، چارهای از آن نیست، این حدیث به نفع دیدگاه کسانی است که ترتیب آیات و سور – هر دو- را توقیفی میدانند و از این رو، بیهقی و سیوطی از آن برداشت کردهاند که جز این مورد، ترتیب باقی سور توقیفی است. [2]
چهارم) در مصحف «ابیّ بن کعب» که املاء کننده گروه توحید مصاحف بود، سوره انفال و توبه کنار هم قرار داشت[3]. در مقدمه تفسیر طبری آمده است: «... پس مصحف ابی بن کعب را بیاوردند و هیچ مصحف نیافتند درستتر از آن، و امیر المؤمنین عثمان از آن نسختی برداشت ...»[4]؛ از این رو روایت فوق مخدوش و ناپذیرفتنی است؛ زیرا در آن عثمان آن را به خود نسبت داده است!
پنجم) نکتهای که نباید از آن غفلت کرد و از اهمیت روششناختی ویژهای برخوردار است، «مسئله نبودن» ترتیب سورههاست. چرا ابن عباس تنها از کنار هم قرار دادن این دو سوره سؤال کرد؟ اساساً با گذشت از این روایت ضعیف السند، چرا ترتیب سورهها «مسئله»[5] نیست؟! اگر مسئله بود، میبایست در باره ترتیب سور قرآن بین صحابه گفتگو رخ میداد و در باره ادله همجواری سورهها تبادل رأی صورت میگرفت؛ چنانکه در مسائل کماهمیتتر مانند نامگذاری مصحف چنین شد. چنین سکوتی نشان میدهد که اساساً مسئلهای وجود نداشته که بخواهد اثری از آن در تاریخ برجای بماند.
نقد یک مغالطه (شبهه)
ادعا شده: «چون روایتی نداریم که پیامبر اکرم فرموده باشند، فلان سوره را کنار فلان سوره قرار دهید، پس ترتیب سورهها توقیفی نیست و توسط صحابه انجام شده است.» یعنی روایتی نداریم که بر توقیفی بودن و دخالت پیامبر اکرم در ترتیب سور دلالت کند؛ پس ترتیب سور را صحابه انجام دادهاند.
به نظر میرسد اصلیترین عامل بروز چنین شبههای این است که برای حل یک مسئله تاریخی از روش حدیثی استفاده شده و از این رو از سادهترین دستاوردهای عقل تحلیلگر غفلت صورت گرفته است. برای تبیین و نقد این مغالطه - چنانکه در بحث «ختم فراوان قرآن» نیز اشاره شد- باید دانست:
اولاً: گذشته از نیازمندی این ادعا به پژوهش کافی که نیازمند بررسی است، پیشتر گذشت که بر اساس روایات متعددی، پیامبر در ترتیب سورهها دخالت داشتهاند، و افزون بر آن میتوان گفت:
ثانیاً: بر فرض که چنین روایتی که به صراحت بر توقیفیت ترتیب سورهها دلالت کند، یافت نشود، آیا یافت نشدن دلیل عدم وجود اصل آن و عدم صحت فرض فقدان آن است!!
ثالثاً: بر فرض عدم وجود چنین روایت صریحی، آیا طرفداران توقیفی بودن سور باید دلیل بیاورند یا منکران آن؟!
این که پیامبر اکرم به یکی از کم هزینهترین وظایف قطعیاش عمل کرده باشد، دلیل میخواهد؟ پیامبری که ششهزار و اندی آیه را ترتیب داده نمیتوانسته 114 سوره را که دو سوم آن در مکه نازل شده، ترتیب دهد تا قریب دستکم یک میلیون ختم قرآن در زمان حیات ایشان و بیشمار مرتبه با عددی که حسابش دست خداست، ختم بعد از ایشان تا قیام قیامت همه روی نظم و شکل واحدی انجام شود؛ همانگونه که قبله آنها واحد و کتاب آنها واحد و پیامبر آنها واحد است؟! آیا چنین فرضی دلیل میخواهد یا این فرض که پیامبر نظم و حکمت مسلمانان را رها کرده که هر کس هر بار ختم قرآن را از یکجا آغاز و به جایی ختم کند! خود ایشان هم هر روز از یک جا آغاز و به جای متفاوتی ختم کند؛ حضرت علی هم همین طور نامنظم و بقیه به همین شکل!!
رابعاً: طرفداران ترتیب سور توسط صحابه بفرمایند افتخار ایجاد وحدت رویه بین مسلمانان جهان تا ابد در ختم قرآن نصیب کدام مرد فهیم و حکیمی شد که پس از تعیین ترتیب موجود، از شدت حکیمانه بودن آن همه صحابه و مردم بالاتفاق کار او را پسندیدند و از او تبعیت کردند؟!! (توجه داشته باشیم این شخص خیالی قطعاً حضرت علی نبوده چون مصحف ایشان را نپذیرفتند!)
خامساً: چرا حضرت علی که مدعی هستند پا جای پای پیامبر گذاشتهاند، اعتراض نکردند که شما حق ندارید قرائت قرآن را به شکل واحدی انجام دهید! وقتی پیامبر اکرم آن را رها کرد - در حالی که میتوانست به راحتی ترتیب مشخصی اعلان کند- حتماً حکمتی در بینظمی بوده و باید همان حکمت تداوم یابد! و اساساً چرا حکمت آن را بیان نفرمود؟
سادساً: اکنون به جای اندیشه در باره این که ترتیب موجود توسط چه فرد فهیم و حکیمی انجام پذیرفته، باید بنشینیم در باره این مذاکره کنیم که حکمت «بینظمی» عمدی زمان پیامبر در ترتیب و ختم قرآن چه بوده است؟
سابعاً: چطور میتوانیم در باره چنین پیامبری که چنین امر لازم و واضحی را رها کرده، ادعا کنیم که در مسئله جانشینی پس از خود کوتاهی نکرده و آن را رها نکرده است؟!!
[1] . متقی هندی ، منتخب کنز العمال، ج 2، ص 48؛ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 215: «... عن ابن عباس، قال: قلت لعثمان: ما حملكم على أن عمدتم إلى الأنفال و هي من المثاني، و إلى براءة و هي من المئين، فقرنتم بينهما و لم تكتبوا بينهما سطر بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمانِ الرَّحِيمِ و وضعتموها في السّبع الطوال؟ فقال عثمان: كان رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و سلّم- تنزل عليه السّور ذوات العدد، فكان إذا نزل عليه الشيء دعا بعض من كان يكتب، فيقول: ضعوا هؤلاء الآيات في السّورة التي يذكر فيها كذا و كذا. و كانت الأنفال من أوائل ما نزل في المدينة، و كانت براءة من آخر القرآن نزولا، و كانت قصّتها شبيهة بقصتها، فظننت أنها منها، فقبض رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و سلّم- و لم يبيّن لنا أنّها منها، فمن أجل ذلك قرنت بينهما، و لم أكتب بينهما سطر بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ و وضعتها في السبع الطّوال»..
[2] . ر.ک: جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 223.
[3] . ر.ک: جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 226.
[4]. محمدحسین جلالی،دراسة حول القرآن الکریم، ص 32.
[5] . برای آگاهی بیشتر از نقش «مسئله» بودن یا نبودن در پژوهشهای تاریخی و نحوه استفاده از آن ر.ک: محمدحسن احمدی، روششناسی تاریخی در علوم قرآن و حدیث، ص 167- 170.