818) ادله کثرت ختم قرآن
پیوست پست ذیل
بزرگواری پیام داد:
«در مورد ختم قرآن در زمان پیامبر اکرم فرموده بودید در زمان ایشان خصوصا ماههای آخر بالغ بر چند هزار ختم صورت گرفت. اگر ممکنه یک بار به تفصیل مستند این ادعا را بفرمایید. در مورد ختم های فراوان که به یک شکل واحد بوده هم مستنداتی اگر دارید لطفا آدرس ر ممکنه اشاره کنید؟»
پاسخ:
نقل قول از کتاب "برهان تاریخی بر تحریفناپذیری قرآن کریم (تاریخ قرآن و قرائات)" نگاشته نگارنده که آماده انتشار است.
بر اساس آنچه در اسباب و شأن نزول سورهها در اخبار و گزارههای تاریخی نقل شده، بیشتر سورههای قرآن تا حدود سال هفتم بعد از هجرت نازل شده بود. چند سوره و برخی آیات نیز در دو سه سال آخر عمر شریف پیامبر نازل شد. بر این اساس، در چند سال آخر عمر شریف پیامبر غالب سورههای قرآن نازل و بسته شده بودهاند. حال با توجه به این که ختم قرآن یکی از کارهای اساسی پیامبر و مسلمانان بوده و بر اساس برخی اسناد، بسیاری در هر هفته یکبار کل قرآن را تلاوت میکردند؛ چنانکه از پیامبر نقل شده که فرمودند: «اقرأ القرآن فى كل سبع و لا تزد»[1] و نیز با توجه به وجود حفاظ بسیار- که در ادامه در باره آنها سخن خواهیم گفت و غالب آنها یکی از اصلیترین کارهای روزمرهشان تلاوت قرآن بوده- نمیتوان تصور کرد که این حجم بالای ختم قرآن که بالغ بر دهها بلکه صدها هزار بار در مدینه است، بدون هیچگونه نظمی رخ داده باشد! علامه مرتضی عاملی روایاتی را در باره اهتمام صحابه به ختم قرآن گرد آورده است[2] که نقل بخشی از آنها میتواند راهگشا باشد:
- پيامبر اكرم9 به عبد اللّه بن عمرو بن عاص دستور داد كه هر هفت شب يا سه شب، يك بار قرآن را ختم كند. در حالى كه او هر شب يك بار قرآن را ختم مىكرد. اين ماجرا در كتب حديث اهل سنت، معروف است.[3]
- پيامبر اكرم9 به سعد بن منذر فرمان داد تا قرآن را در سه [روز] ختم كند. سعد اين توصيه را انجام مىداد تا درگذشت.[4]
- پيامبر9 به «قيس بن ابى صعصعه» دستور داد قرآن را در پانزده نوبت ختم كند.[5]
- مرفوعه عرباض بن ساريه: «هر كس قرآن را ختم كند يا گفت هر كس قرآن را جمع كند، يك دعاى مستجاب خواهد داشت».[6]
- ترمذى و ديگران روايت كردهاند: «بهترين اعمال نزد خداوند آغاز و ختم پى در پى قرآن است به صورتى كه وقتى به آخر قرآن رسيد مجددا ختم جديدى را آغاز كند».[7]
- از پيامبر9: «هر كه قرآن را در هفت شب ختم كند، كار «مقربين» را انجام داده است و هر كس قرآن را در پنج شب ختم كند، عمل «صديقين» را بجا آورده است.» در اين روايت همچنين از ختم قرآن در سه شب پرسش مىشود و حضرتش9 از اين عمل نهى مىفرمايد».[8]
در خصوص این روایات توجه به دو نکته لازم است:
نخست اینکه اوامر آن حضرت در خصوص زمان ختم قرآن به طور طبیعی با ملاحظه استعداد و ظرفیت مخاطب بوده است؛ از این رو شمار روزها در مورد افراد مختلف مختلف است.
و دیگر اینکه این حجم ختم بدون ترتیب مشخص نبوده و یکی از شواهد آن «مسئله» نبودن آن است؛ یعنی نه تذکری از پیامبر اکرم نقل شده و نه صحابه در این باره پرسشی مطرح کردهاند، درحالی که اگر ختم مشخص نبود، پرسش از چگونگی ختم جزو ابتداییترین درخواستها و پرسشهای مخاطبان است.
همچنین میتوان تصور کرد بسیاری از ملازمان، علاقهمندان و صحابه پیامبر در بسیاری از ایام سال به ویژه ماههای حرام و بالاخص ماه مبارک رمضان که بهار قرآن است، و نیز فصل زمستان که معمولا در جامعه متکی به اقتصاد کشاورزی و دامداری فعالیتهای اقتصادی با خمودی روبه رو میشود - اگر نگوییم همه سال به ویژه در مورد شماری از اصحاب مانند اصحاب صفّه که جز ملازمت با پیامبر کار مهم دیگری برای خود تعریف نمیکردند- در مسجد پیامبر گرد میآمدند و اراده ختم قرآن داشتند. میدانیم یکی از وظایف مهم پیامبر - که در قرآن نیز به آن تصریح شده- آموزش قرائت و تفسیر قرآن بوده است و به طور طبیعی جلسات ختم قرآن در محضر آن حضرت نیز تشکیل میشده است که فراوانی نیز داشته است، به ویژه سالهای آخر عمر شریف ایشان که مشرکان فوج فوج مسلمان میشدند (یدخلون فی دین الله افواجا) و بسیاری از آنها علاقهمند بودند در جلسات ختم قرآن شرکت کنند، با این وصف آیا میتوان پذیرفت پیامبر تقوا و نظم که آثار نظم در سادهترین امور زندگی ایشان تجلّی داشته، هر بار به شکل جدیدی قرآن را ختم کرده باشد؟! آیا میتوان پذیرفت که اهل بیت پیامبر- صرفنظر از همسران او- یعنی تنها پیامبر و حضرت علی و حضرت فاطمه زهرا و حسنین که در مجموع در همان سال آخر عمر شریف پیامبر و بلکه ماههای آخر حداقل صدها بار قرآن را ختم کردهاند، هیچ نظمی برای ختم خود قرار نداده و در این خصوص با هم هماهنگ نباشند، حتی اگر کاملاً ذوقی و بدون هیچ حکمتی باشد؟ و باز آیا میتوان تصور کرد صحابهای که تلاش میکردند گامهای خود را جای گامهای پیامبر قرار دهند و حتی- چنان که در جریان فتح مکه در تاریخ ثبت شده- [9]برای ربودن قطرات وضوی پیامبر که به سوی زمین رها میشد، برای تبرک، بر هم سبقت میگرفتند، به ترتیب پیامبر توجه نکنند و ترتیبی مخالف پیامبر برگزینند؟!
به راستی چگونه میتوان پذیرفت پیامبر تقوا و نظم[10] با در اختیار داشتن سالهای سال فرصت، این قدر به خود زحمت ندهد که برای سورههای قرآن – بزرگترین معجزه الهی و ثقل اکبر - ترتیب اختیار کند و آن را رها کند تا دیگران پس از رحلت ایشان به داد آن برسند و به آن سر و سامان بدهند! آیا چنین فرضی در حد انکار بدیهیات نیست؟!
از این رو، بر اساس بیان فوق، بسیاری از روایات تحریف رنگ میبازند؛ زیرا بر این فرض نادرست استوارند که قرآن در زمان پیامبر جمع و ترتیب نیافته باشد.
تذکر1: مشخص شدن ترتیب سور قرآن در زمان پیامبر بدین معنا نبوده که رعایت آن همواره در ختم و حفظ قرآن واجب بوده و کسی نمیتوانسته خلاف آن را انتخاب کند یعنی مثلا بعد از سوره بقره سوره لقمان را بخواند، لیکن سخن در ختم قرآن و نظم شاخص برای آن است.
تذکر2: در اخبار آمده که جبرئیل هرساله یکبار و سال آخر عمر پیامبر دو بار قرآن را بر او عرضه کرد،[11] سؤال این است که بر اساس ظاهر روایت، آیا جبرئیل هربار که قرآن را عرضه میکرد، با ترتیبی متفاوت عرضه میکرد یا در راستای همان ترتیب سابق بوده است؟ پاسخ بدون نیاز به منابع روایی روشن است! وقتی مطابق آموزههای پیامبر اکرم و اهل بیت ع نظم بهتر از بینظمی است و در بینظمی هیچ حکمتی وجود ندارد- که اگر وجود میداشت، به دلیل غیر عادی بودن آن نصّی دال بر آن به دست ما میرسید- چرا جبرئیل که پیامآور وحی و برگزیده فرشتگان است و در مرتبه بالاتر، خود خدای متعال از روش غیر معمول بینظمی استفاده کنند؟!
تذکر3: اگر کسی ختم قرآن را دلیل قاطع بر معلوم بودن ترتیب سور در زمان پیامبر- که آثار بسیاری بر جای میگذارد- نداند، لاجرم میباید به پیامدهای ناخوشایندی گردن نهد:
یکم) اگر پیامبر به سور قرآن نظم نداده با توجه به این که اولاً: هم زمان کافی در اختیار داشته و هم میتوانسته نظم دهد و ثانیاً: بر این باوریم که او از بین چند گزینه بهترین آنها را اختیار میکرده و انجام میداده، در مییابیم که به طور خاص بینظمی از نظم در ترتیب سور بهتر است؛ اما با توجه به این که نظم از بینظمی بهتر است و پیامبر به نظم اهمیت فوق العاده میداده و سنت او و اهل بیت مطابق با دریافت و رفتار عقلا و سنت حاکم بر جهان رعایت حداکثری نظم بوده، و همچنین، بر اساس حکمت و درایت جهت دفع اتهام به بینظمی، لازم بوده وجه حکمت داشتن بینظمی در ختم سور قرآن را هرچند به طور اجمال برای مردم توضیح دهد و در این فرض، پس از او اهل بیت میبایست دستکم به این مسئله بپردازند و همچنان بینظمی را ادامه دهند!! و البته هیچیک از این فرضها رخ نداده است.
اشکال1: ممکن است گفته شود پیامبر ص به حضرت علی دستور داد بعد از او قرآن را بین الدفتین جمع کند، اگر ختم قرآن دلیل وجود ترتیب است، چرا پیامبر خود به جمع قرآن بین دو جلد اقدام نکرد؟ از این میتوان نتیجه گرفت که تأخیر ترتیب نیز جائز بوده.
پاسخ: این اشکال نابهجاست؛ زیرا قیاس نظم در ختم قرآن و ترتیب بین سور با جمع بین الدفتین مع الفارق است؛ توضیح اینکه: تأخیر نظم در ختم قرآن با توجه به برتری نظم بر بینظمی و وجود فرصت لازم برای این کار، پیامدهای ناخوشایندی دارد که در حال بررسی آن هستیم، ولی تأخیر جمع بین الدفتین از نواشتافزارهای گوناگون هیچ صدمهای به شخصیت پیامبر ص نمیرساند و هیچ پیامدی ندارد، گذشته از این که ممکن است تأخیر جمع بین الدفتین حکمتهایی داشته باشد؛ مانند این احتمال که پیامبر ص میخواسته فضیلت جمع بین الدفتین همراه با اضافاتی در شرح و تفسیر و بیان امور لازم به حضرت علی تعلق گیرد و نیز این احتمال که ممکن است نوشتافزار لازم برای بازنویسی سورههایی که روی نوشتافزارهای غیر کاغذ (مانند چوب و سنگ و استخوان و پوست) مکتوب بوده، در دوران حیات پیامبر در اختیار نبوده باشد، و نیز احتمالات دیگر که پیشتر به آنها اشاره شد.[12]
اشکال2: ممکن است گفته شود که پیامبر ترتیب سورهها را مشخص نکرد؛ زیرا ممکن بود سورهای جدید نازل شود.
پاسخ: این اشکال نیز باطل است؛ زیرا پیامبر در مورد آیات یک سوره در زمانی که آیاتی نازل میشود، به کتّاب وحی دستور نگارش میدادند و ترتیب بین آیات را نیز مشخص میکردند و گاه میشد که دستور میدادند آیهای که سالها بعد نازل شده را در سورهای که قبلاً نازل شده و نگارش شده بوده، جای دهند و کتاب وحی چنین میکردند. این رفتار در مورد سورهها بسیار سادهتر و روشنتر است و هیچ مشکلی در این خصوص به نظر نمیرسد؛ زیرا اگر قرار است مشکلی بروز کند، باید در خصوص آیات سورههای قرآن باشد نه ترتیب بین سورهها و حال میدانیم که همگان به توقیفی بودن چینش آیات سورهها باور دارند.
دوم) تبعیت حضرت علی از پیامبر که در دعای ندبه با عبارت «يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُول؛ پا جای پای رسول خدا قرار میداد» از آن یاد شده، مورد تشکیک جدی قرار میگیرد؛ زیرا میبایست یا از نحوه ختم قرآن پیامبر جهت پیروی پرسش کند و یا پس از او به بینظمی ادامه دهد و در باره آن دستکم سخن گوید!
سوم) بر اساس این فرض اهتمام برخی صحابه یعنی ابوبکر یا عثمان به نظم قرآن و ختم هماهنگ آن بیش از پیامبر بوده است؛ زیرا آنها به بینظمی ختم قرآن پایان دادند و چنانکه میدانیم احدی به چنین پیامدی گردن نمیگذارد و هیچ قرینهای آن را تأیید نمیکند.
اشکال: ممکن است گفته شود که نظم متخّذ در توحید مصاحف با ارشاد حضرت علی به وجود آمد که در پاسخ میگوییم: اولاً: چرا از سنت پیامبر - بر فرض اختیار بینظمی در ترتیب سور- دست برداشته و ثانیاً: حضرت در زمان ابوبکر و عمر نیز حضور داشته و به چنین کاری دست نزده و حتی ارشادی در این باره از او نقل نشده، بنابراین، بازگرداندن نظم بر فرض تحقق آن در توحید مصاحف به حضرت علی بی اساس است و تنها راه باور به وجود نظم در حیات پیامبر است.
روشن است اگر کسی به نظم و ترتیب در زمان پیامبر اکرم باور نداشته باشد، باید برای یکایک مسائل و اشکالات فوق پاسخهای قانعکننده ارائه کند.
بنابراین، مسلم است که قرآن در ترتیب آیههای سور و نیز در ترتیب سور در زمان پیامبر نظم کاملاً مشخصی داشته و از این رو بیپایگی بسیاری از روایات تحریف که بر اساس دخالت صحابه در تدوین قرآن استوارند، آشکار میشود؛ البته از این نتیجه در نقد روایات تحریف در حوزه قرائات نیز استفاده خواهیم کرد.
در خصوص ادله مشخص بودن ترتیب سور قرآن در زمان پیامبر ص (و بین الدفتین قرار گرفتن آن پس از رحلت) ادله زیادی وجود دارد که به تفصیل در کتاب یادشده ارائه خواهد شد.
[1] . «قرآن را در هر هفت شب يكبار ختم كنيد و بر اين مقدار نيفزاييد». محمدبن بهادر زركشى، البرهان، ج 2، ص 101 از تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 471.
[2] . در کتاب حقائق هامة حول القرآن الکریم، سیدجعفر مرتضی عاملی، (ص 88 - 92)
[3] . ر ك: صحيح بخارى، ج 3، ص 151 و 152. تفسير ابن كثير، ج 4. (ذيل)، ص 49 ...؛ سنن دارمى ج 2، ص 471، برهان زركشى، ج 1، ص 471 به نقل از: الباجى. سنن ابى داود، ج 2، ص 54 و 55 الجامع الصحيح ترمذى، ج 5، ص 196 و 197. المصنف صنعانى، ج 3، ص 356. مسند احمد، ج 2، ص 163. نوادر الاصول، ص 221 و الاتقان، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص 104 و 105 ...
[4] . الاتقان، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص 104 و 72 به نقل از: احمد و ابى عبيد؛ تفسير القرآن العظيم ابن كثير، ج 4، ذيل ص 49، فتح البارى، ابن حجر عسقلانی، ج 9، ص 49. محاضرات الراغب، ج 2، جزء چهارم، ص 436. و مجمع الزوائد، ج 7، ص 171.
[5] . الاتقان، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص 104 به نقل از: ابى عبيد و ديگران. تفسير القرآن العظيم ابن كثير، ج 4، ذيل ص 49. و محاضرات الراغب، ج 2، جزء چهارم، ص 436.
[6] . النشر في القراءات العشر، ابن جزری، ج 2، ص 452 و 453؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص 111 به نقل از: طبرانى و ابن عباس در كنز العمال، ج 1، ص 482 به نقل از: بيهقى در شعب الايمان و به نقل از: ابن عدى در الكامل و مجمع الزوائد، ج 7 ص 172.
[7] . الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص 111. ثواب الاعمال، ص 127 و 128 و در حاشيه آن كتاب از: الكافى و النهايه. كنز العمال، ج 1، ص 537. به نقل از: ترمذى و ابى داود و ج 2، ص 208 به نقل از: رامهرمزى در الامثال و نوادر الاصول، ص 335.
[8] . کنز العمال، متقی هندی، ج1، ص 479.
[9] . الصحيح من سيرة النبي الأعظم ، مرتضی عاملی، ج 22، ص 184
[10] . اشاره به نامه 47 حضرت علی: «... أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم...» (نهجالبلاغه/نامه 47).
[11] . ر.ک: النص و الاجتهاد، عبدالحسین شرف الدین، ص93 -95.