767) غش در نگارش
👈یک تجربه تلخ:
چندی پیش کتابی به دستم رسید، دیدم نویسنده نه چندان مشهورش عجب حیلهگری است!! هرچند به نظرم هدف بدی نداشته اما ناخواسته یا خواسته به چند حیله دست زده بود:
اولاً: برای اینکه کتاب را خیلی تحقیقی و عالمانه جلوه دهد، در مباحثی که چندان مهم نبود، به انبوهی از منابع قدیم و جدید آدرس داده و پاورقی را انباشته از عناوین کتاب و مقاله کرده بود درحالی که در به زنگاههای علمی خبری از منبع نبود!!
ثانیاً: در ارائه استدلالها هدفمند عمل کرده بود؛ یعنی استدلالها را تا جایی نقل کرده و بر آنها مانور داده بود که ظاهراً به نفعش بود ولی در ادامه به نقدهای بر استدلالها توجهی نکرده بود. این حالت اگر از نقدهای جدید بیخبر باشد، قابل توجیه است و نمیتوان حمل بر وجه خائنانه کرد ولی من میدانستم که نویسنده از نقدها با خبر است و به روی خود نمیآورد. این چنین افرادی را چه بسا بتوان مصداقی از «إن الذين يكتمون ما أنزلنا من البينت والهدى من بعد ما بينه للناس في الكتب أولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللعنون » دانست!
ثالثاً: حیله سوم که البته در کتاب یاد شده کمتر رخ داده بود ولی در کتاب دیگری به شکل فجیعی دیده بودم (که تا حدودی عنوان پر مراجعهای هم داشت)، درازگویی در فصول بیارتباط یا کمارتباط و بسنده به حداقل در فصول اصلی و به زنگاههای علمی است. سالها پیش کتابی دیدم که حدود 200 صفحه داشت، از این حجم تنها حدود 5 الی 10 صفحه آن هم همراه با درازگویی مربوط به مبحث اصلی نوشتار بود و خلاصه هرچه ورق زدم هیهات از چیزی که با عنوان کتاب هماهنگ باشد.
متأسفانه این سه اشکال را کم و بیش در بسیاری از آثار میتوان دید ولی شدت یافتن آنها نشانه تعمد و خیانت یا کجسلیقگی و مانند آن است که در مجموع باید به حال خوانندگان آنها تأسف خورد!
*************
دو نکته خیلی مهم!