618) حکایات دیدههای برزخی /18
بوى سيب سرخ[1]
يكى از دوستان مرحوم شيخ رجبعلى خياط نقل مىكند: همراه ايشان به كاشان رفتيم. عادت شيخ اين بود كه هرجا وارد مىشد، به زيارت اهل قبور مىرفت. هنگامى كه وارد قبرستان كاشان شديم، شيخ گفت:
«السلام عليك يا أبا عبداللّه عليهالسلام »
چند قدم جلوتر رفتيم فرمود:
«بويى به مشامتان نمىرسد؟»
گفتيم: نه! چه بويى؟
فرمود: «بوى سيب سرخ استشمام نمىكنيد؟»
گفتيم: نه!
قدرى جلوتر آمديم به مسئول قبرستان رسيديم، جناب شيخ از او پرسيد: «امروز كسى را اين جا دفن كردهاند؟»
او پاسخ داد: پيش پاى شما فردى را دفن كردهاند و ما را كنار قبر تازهاى برد. در آنجا همه ما بوى سيب سرخ را استشمام كرديم. پرسيديم: اين چه بويى است؟
شيخ فرمود: «وقتى كه اين بنده خدا را در اينجا دفن كردند، وجود مقدّس سيّدالشهداء تشريف آوردند اينجا و به واسطه اين شخص، عذاب از اهل قبرستان برداشته شد.»
[1] . كيمياى محبت، ص 113ـ114.