617) حکایات دیدههای برزخی /17
بوى تعفن گوشت نجس[1]
دكتر غلامرضا جعفرى ـ فرزند مرحوم علامه جعفرى ـ نقل مىكند:
وقتى كه در نروژ بوديم [اين سفر براى معالجه مرحوم علامه جعفرى و در اواخر حيات ايشان بوده است] و يكى از دوستان من استاد را براى شام به منزل خود دعوت كرد، رأس ساعت مقرر، من و پدرم به منزل آن دوستم رفتيم. هنگام شام پدرم ناراحت شد و گفت: «بوى تعفن مىآيد.» من تصور كردم كه ممكن است تومور موجود در مغز، فعاليت مراكز بويايى در مغز را دچار اختلال كرده باشد، من به او توضيح دادم كه بوى تعفن در كار نيست؛ اما او ضمن ابراز ناراحتى از بوى تعفن، از جا برخاست كه برود، به ناچار من نيز همراه او از منزل دوستم خارج شدم. صبح روز بعد، من با آن دوستم تماس گرفتم تا راجع به اتفاق شب گذشته عذرخواهى كنم؛ اما با كمال تعجب آن دوستم گفت: براى شما شب گذشته نتوانسته بودم، مرغ ذبح اسلامى بخرم، و ناچار شدم از مرغ معمولى استفاده كنم، آن دوستم گفت: از اينكه داشتم مرغ غير ذبح اسلامى به استاد مىدادم، بسيار ناراحت بودم. خيلى خوشحال هستم كه ايشان شام نخوردند.»
[1] . فروغ دانايى، ص 23ـ24.