فهرست درسنامه ترجمه (منتخب کتاب سال حوزه و منتخب کتاب فصل خانه کتاب و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)
تذكرات··· 1
فصل اول: كليات (چکیده فصل ۱ در ادامه فهرست)
1. ريشهشناسى ترجمه··· 5
2. مفاهيم لغوى ترجمه··· 6
3. تعريف ترجمه بينزبانى··· 7
4. اهميت و ضرورت ترجمه··· 8
5 . پيشينه ترجمه قرآن··· 10
فهرست اجمالى ترجمههاى قرآن كريم به زبان فارسى··· 11
6 . ترجمهناپذيرى و موانع ترجمه قرآن··· 17
6 ـ1. موانع زبانى در ترجمه قرآن كريم··· 18
6 ـ1ـ1. جامعّيت زبان عربى··· 18
6 ـ1ـ2. موانع ساختارى (آوايى و بلاغى)··· 21
6 ـ2. موانع معنوى··· 22
7. ابعاد متن مبدأ در ترجمه··· 23
7ـ1. بعد آوايى متن مبدأ··· 23
7ـ2. بعد بلاغى متن مبدأ··· 24
7ـ3. فضاى حاكم بر متن مبدأ··· 28
فضاى فرهنگى و اجتماعى در ترجمه احاديث··· 30
7ـ4. بعد واژگانى و دستورى متن مبدأ··· 31
7ـ 5 . بعد سبكى متن مبدأ··· 31
8 . احكام فقهى ترجمه قرآن كريم··· 31
8 ـ1. جواز ترجمه قرآن··· 31
دلايل مخالفان··· 33
دلايل موافقان··· 34
8 ـ2. قرائت ترجمه در نماز··· 35
8 ـ3. جواز مسّ ترجمه قرآن··· 36
9. سبكهاى ترجمه··· 36
ترجمههاى آهنگين··· 40
ترجمهاى آوايى··· 40
ترجمه آوايى نسفى··· 40
ترجمههاى منظوم··· 41
ارزشگذارى ترجمههاى آهنگين··· 44
ترجمههاى منثور··· 44
10. روشهاى ترجمه قرآن··· 45
1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ··· 51
2. ترجمه تحتاللفظى··· 52
3. ترجمه وفادار يا امين و يا معادل··· 53
4. ترجمه معنايى يا محتوايى··· 55
5 . ترجمه آزاد··· 57
6 . ترجمه تفسيرى··· 59
نقد، بررسى و جمعبندى··· 61
7. زبان معيار··· 64
8 . واحد ترجمه··· 67
نقد و بررسى··· 69
9. تفاوتها و شباهتهاى ترجمه و تفسير··· 70
تفاوتهاى غالبى ترجمه و تفسير··· 71
پژوهش بيشتر و خودآزمايى··· 72
فصل دوم: اصول ترجمه
اصل و مبنا 75
رابطه اصل و مبنا··· 75
نظريات ديگر··· 76
اصول ترجمه قرآن··· 76
اصل اول: تسلط بر زبان مبدأ و درك صحيح آن··· 76
اصل دوم: آشنايى كامل با زبان مقصد··· 80
اصل سوم: امانتدارى در ترجمه··· 82
الف) امانتدارى در ترجمه واژههاى متشابه و اصطلاحات··· 83
ب) ضميمه كردن برداشتها و نظريههاى تفسيرى مترجم در ترجمه··· 89
ج) ابهامشناسى و مسئله امانتدارى در مبهمات··· 90
پژوهش بيشتر و خودآزمايى··· 109
فصل سوم: مبانى ترجمه
مبانى ترجمه··· 113
ضرورت وجود پيشفرض براى تفسير و ترجمه··· 113
1. مبانى كلامى مترجم قرآن··· 114
1ـ1. صفات خبرى خداوند در قرآن··· 115
1ـ2. رؤيت خداوند··· 117
1ـ3. علم الهى··· 118
1ـ4. عصمت انبيا··· 119
1ـ 5 . جبر و اختيار··· 122
2. مبانى فقهى مترجم قرآن··· 123
3. مبانى تفسيرى مترجم··· 125
پژوهش بيشتر و خودآزمايى··· 127
فصل چهارم: فرايند ترجمه قرآن
فرايند ترجمه قرآن كريم··· 129
1. تحليل واژگانى متن مبدأ··· 129
1ـ1. هممعنايى واژگانى··· 130
ترادف و شرايط تحقق آن··· 131
فروق اللغات··· 134
زوج و امرأة··· 135
فهرست مترادفنماهاى قرآن··· 139
1ـ2. اضداد (تضاد معنايى واژگان)··· 151
اضداد در قرآن··· 152
برخى ساختارهاى صرفى مشمول اضداد··· 153
1ـ3. وجوه و نظاير··· 154
تعريف وجوه و نظاير··· 154
تفاوت مشترك لفظى و وجوه بر اساس اين تعريف··· 155
1ـ4. تضمين··· 158
1ـ 5 . قواعد واژهشناسى··· 161
الف) رهايى از دام معانى ارتكازى··· 161
ب) توجه به معانى واژهها در زمان و مكان نزول··· 165
ج) حقيقت قرآنى··· 167
د) قاموسشناسى و مراجعه صحيح به آنها··· 169
2. تحليل آوايى و دستورى متن مبدأ··· 169
3. فهم مراد استعمالى آيات قرآن··· 170
4. برابريابى واژگانى، دستورى و ايجاد تعادل··· 171
زبانشناسى مقابلهاى (Contrastive linguistics)··· 172
تفاوت زبانشناسى مقابلهاى و زبانشناسى تطبيقى··· 172
فرايند برابريابى و تحليل تقابلى در تركيبها··· 189
التفات، بلاغتى بىپايان··· 192
5 . شناخت سبك و ايجاد تعادل سبكى··· 198
سبكهاى كلى قرآن··· 204
6 . يكسانسازى در ترجمه··· 207
6 ـ1. يكسانسازى در ترجمه واژهها و عبارتهاى مشابه··· 208
6 ـ2. يكسانسازى در ترجمه عناصر صرفى و ساختارهاى نحوى··· 210
6 ـ3. يكسانسازى در حذف و اضافه··· 212
6 ـ4. يكسانسازى در ويرايش··· 212
6 ـ 5 . يكسانسازى در نوع و نثر ترجمه··· 214
7. رعايت فضاى فكرى و فرهنگى مخاطب··· 214
7ـ1. تحول معنايى··· 215
7ـ2. بازتاب فرهنگى ترجمه··· 216
7ـ3. رعايت ادب در ترجمه··· 216
7ـ4. تحريك ساكن نكردن··· 220
8 . ارزيابى و كنترل نهايى ترجمه··· 220
1. گروه تفسير··· 221
2. گروهى متشكل از كارشناسان ادبيات (مبدأ و مقصد)، زبانشناس و ويراستار··· 221
3. گروهى متشكل از مترجمان و منتقدان برجسته··· 221
4. گروهى منتخب از مخاطبان··· 221
ترجمه گروهى··· 222
ساختارى نو در ارزيابى ترجمههاى قرآن··· 223
فوايد جدول ارزيابى··· 225
شرايط مترجم··· 239
پژوهش بيشتر و خودآزمايى··· 241
پيوست 1. قاموسشناسى و مراجعه صحيح به آنها··· 243 (چکیده پیوست در ادامه)
يكم) گونههاى مختلف معاجم··· 244
1. فرهنگهاى لغوى··· 244
1ـ1. فرهنگهاى عام لغوى··· 244
1ـ2. فرهنگهاى خاص··· 244
1ـ3. فرهنگهاى دوزبانه··· 246
1ـ4. فرهنگهاى تخصصى··· 246
1ـ 5 . فرهنگهاى موضوعى··· 246
2. فرهنگهاى لغت يكزبانه عربى··· 247
2ـ1. كتاب العين··· 247
2ـ2. معجم الجيم··· 250
2ـ3. جَمْهَرَةُ اللغة··· 250
2ـ4. تهذيب اللّغة··· 251
2ـ 5 . المحيط فى اللغة··· 252
2ـ6 . الصّحاح (تاج اللغة و صحاح العربية)··· 252
2ـ7. مقاييس اللغة··· 255
2ـ 8 . المُحْكَمْ··· 257
2ـ 9. اساس البلاغة··· 258
2ـ10. مختار الصحاح··· 259
2ـ11. لسان العرب··· 259
2ـ12. المصباح المنير (فى غريب الشرح الكبير للرافعى)··· 259
2ـ13. قاموس المحيط··· 260
2ـ14. مجمع البحرين و مَطلع النّيرين··· 260
2ـ 15. الكليات··· 261
2ـ16. تاج العروس من جواهر القاموس··· 261
2ـ17. المنجد فى اللغة والاعلام··· 262
2ـ 18. اقرب الموارد فى فصح العربية والشوارد··· 262
3. فرهنگهاى لغت دوزبانه··· 263
شمارى از فرهنگهاى دوزبانه قرآنى··· 263
دوم) فرهنگنامههاى لغوى قرآنى··· 264
سوم) كاستىهاى فرهنگهاى لغت··· 269
چهارم) شيوه استفاده صحيح از منابع لغوى··· 272
پنجم) اجتهاد در لغت و حجيت آن··· 273
ششم) برخى ابزار بهرهمندى بيشتر از كتب لغت··· 275
پيوست 2. منبعشناسى ترجمه··· 281
الف) كتب··· 281
ب) مقالات فارسى··· 288
ج) مقالات عربى··· 311
منابع و مآخذ··· 316
چکیده فصل اول (کلیات)
1. در مورد ریشه «ترجمه» بین لغت شناسان اختلاف است. برخی آن را آرامی و از «ترگوم» یا «ترگومین» دانسته اند. برخی نیز آن را عربی دانسته و در ماده «رجم» و «ترجم» آورده اند. بعضی از صاحب نظران آن را بر گرفته از «رجم» کلدانی به معنای «افکندن» می دانند و در نهایت، برخی آن را بر گرفته از «تُرجمان» معرب «تُرزبان» یا «ترزفان» فارسی دانسته اند.
2. «ترجمه» به معانی ذیل آمده است: یکم. ترجمه در معنای بین زبانی (برگردان گفتار یا نوشتار از زبانی به زبان دیگر)؛ دوم. ترجمه در معنای درون زبانی (در زبانی) که در حقیقت تفسیر و شرح سخن به همان زبان اصلی است؛ سوم. ترجمه در معنای تفسیر سخن به زبانی دیگر؛ یعنی ترجمه و تفسیر به یک معنا به کار رفته اند. چهارم. ذکر کردن سیرت و اخلاق و نسب شخص.
3. برای ترجمه تعریف های متعددی بیان شده است و تعریف پیشنهادی نگارنده عبارت است از: « ترجمه عبارت است از برگردان مراد گوينده از زبان مبدأ به زبان مقصد با حفظ رتبه تأثيرگذارى بر مخاطب و نيز حفظ عناصر و ساختارهاى دستورى و بلاغى زبان مبدأ تا حد امكان و متناسب با نوع ترجمه.» در این تعریف بر سه شاخص مهم تأکید شده است: انتقال پیام، انتقال رتبه تأثیرگذاری، و نزدیک بودن ساختارهای متن مبدأ به مقتضیات زبان مقصد تا حد امکان. در این میان، به نظر می رسد دو مورد نخست نسبت به مورد سوم از اهمیت بیشتری برخوردار باشد و در تعارض، اولویت با انتقال پیام و تأثیر است.
4. به حکم «وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ» (انعام، 19) و نیز «هَـذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى
وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ.» (آلعمران، 138) و دلایل دیگر، تبلیغ دین ضرورتی انکار ناپذیر است و از میان روش ها و ابزار تبلیغ، بهترین روش و وسیله هدایت و آگاهی بخشی، ترجمه قرآن کریم است. ترجمه قرآن به دلیل رابطه وثیقی که خواننده متن مقصد با متن مبدأ بر قرار می کند، و نیز ویژگی های منحصر به فرد قرآن که آن را به مبلغی گویا تبدیل کرده، بهترین گزینه است و دلایل مخالفان ترجمه ناکافی، بی دلیل و قابل نقض است.
5. ترجمه قرآن بر اساس گزارش های تاریخی از همان صدر اسلام آغاز شده و همواره رشد و تکامل یافته است. تا کنون نزدیک به دویست ترجمه شناسایی شده که بسیاری کامل، برخی ناقص و برخی تنها یادی از آن ها به جای مانده است.
6. برخی قرآن را ترجمه ناپذیر و برخی ترجمه پذیر دانسته اند. دلایل عمده طرفداران ترجمه ناپذیر بودن قرآن، جامعیت زبانی و معنوی است. مراد از موانع معنوی، عدم تسلط مترجم بر قرآن و کاستی در درک و فهم آن است. طبیعی است مترجمی که نتواند متن مبدأ را به درستی دریابد، نمی تواند ترجمه قابل قبولی ارائه دهد. اما مراد از موانع زبانی، جامعیت زبانی (واژگانی و ساختارهای صرفی و نحوی) و فوق بشری بودن نظام آوایی و بلاغی است. طرفداران ترجمه قرآن با پذیرش موانع یاد شده، تأکید می کنند که مراد از ترجمه، انتقال برداشت مترجم به زبان مقصد است و در حقیقت، ترجمه قرآن «ترجمان فهم مترجم از قرآن» و بسان آیینه ای موجدار است که از باب ضرورت به کار آمده است. به باور آنان، تذکر این مطلب به خواننده و قرار دادن ترجمه در کنار متن اصلی و نیز نزدیک کردن فهم مخاطب فرآورده ترجمه به فهم مخاطب متن اصلی (با ارائه توضیح های لازم) می تواند مجوز ترجمه قرآن باشد.
7. در ترجمه قرآن کریم ابعاد مختلفی از متن مبدأ شایسته توجه است که لحاظ آن ها در ترجمه لازم و تأثیر گذار می باشد. ابعاد آوایی، بلاغی، واژگانی، دستوری (صرفی و نحوی)، و سبکی، و نیز فضای حاکم بر متن مبدأ و بازسازی آن در زبان مقصد، جزو مهمترین مؤلفه های شناخت متناند.
8. یکی از مباحث نظری ترجمه، لزوم انتقال فهم مخاطب زمان نزول از قرآن (به عنوان حداقل فهم) به مخاطب ترجمه در روزگاران بعد است، یا انتقال معانی صرف الفاظ بدون قرائن ذهنی مخاطب اولیه)؛ نتیجه این بحث در لزوم افزوده های تفسیری یا عدم لزوم آن آشکار می شود.
9. در ترجمه احادیث، افزون بر ابعاد واژگانی و دستوری و شناخت دقیق آن ها، شناخت فضای فرهنگی و اجتماعی زمان صدور حدیث و لحاظ آن در ترجمه ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
10. دانشمندان شيعى از گذشته تاكنون، ترجمه قرآن كريم را به زبانهاى ديگر از جمله فارسى، جايز و بعضا لازم دانستهاند، هر چند در چگونگى و شرايط ترجمه و مترجم گفتگوهايى ديده مىشود. دانشمندان اهل سنت نيز اغلب به جواز ترجمه قرآن باور دارند و به گفته برخى محققان، زمزمه عدم جواز ترجمه قرآن در سدههاى اخير بروز و ظهور داشته است.
11. عمده دلایل مخالفان ترجمه قرآن عبارت است از: ریزش و تغییر معنا؛ اختلاف مراجعه کنندگان به ترجمه بر اثر اختلاف ترجمه ها (ناشی از اختلاف برداشت مترجمان)؛ از دست رفتن اعجاز بیانی و تأثیری قرآن؛ تأکید قرآن بر زبان عربی؛ احتمال تحریف معنوی بر اثر ترجمه؛ تأکید بر متن اصلی مایه حفظ آن؛ شایسته نبودن ترجمه لفظ به لفظ و تحت اللفظی و خطابردار بودن دیگر انواع ترجمه.
12. موافقان ترجمه با فرق گذاشتن بین جواز ترجمه کاملاً برابر و عدم امکان آن، و جواز ترجمه نسبی و به قدر فهم و توان مترجم، و نیز ناکافی دانستن دلایل مخالفان، بر جواز ترجمه اصرار دارند. آنان با برابر ندانستن قرآن و ترجمه آن و جاری نکردن احکام متن اصلی در مورد ترجمه و نیز با قرار دادن متن اصلی در کنار ترجمه، مشکلات ناشی از ترجمه را مرتفع می دانند.
13. هر یک از ویژگی های پدیدآورنده، زمان یا مکان تولید، درون مایه، مخاطب، هدف و زبان اثر می توانند به تنهایی یا در کنار یکدیگر وجه ممیِّز یک اثر باشند؛ اما در غالب موارد، این به تنهایی کافی نیست و شرط بسامد داشتن نیز بدان افزوده می شود. در هر صورت، مترجم لازم است با لحاظ ویژگی ممیِّز اثر، آن ویژگی را به نحوی- تا آن جا که در توان دارد- به متن یا فضای حاکم بر متن مقصد منتقل کند.
14. ترجمه پژوهان از گذشته های دور تا کنون برای ترجمه روش هایی بیان کرده اند که سادهترین و کلی ترین آن ها تحت اللفظی و معنایی یا مفهوم به مفهوم بوده است. اما این دو اصطلاح که نمایانگر دو نوع ترجمه است، گاه با اصطلاح های دیگری بیان شده است؛ مانند لارسون که تحت اللفظی را بر اساس صورت و مفهومی را بر اساس معنا طبقه بندی کرد. در مجموع و بر اساس آنچه در متن آمده، می توان اصطلاح های گوناگون را این چنین طبقه بندی کرد:
الف- تحت اللفظی (ابن بطریق و ابن نعیمه حمصی)/ بر اساس صورت یا قالب (لارسون)/ لغوی (دریدن)/ تعادل صوری (یوجین نایدا)/ کلمه به کلمه (مکارم).
ب- معنایی/ مفهوم به مفهوم (ابن اسحاق و جوهری)/ بر اساس معنا (لارسون)/ دگر نویسی یا نقل به معنا (دریدن)/ تعادل پویا (نایدا)/ محتوا به محتوا (مکارم)/ آزاد (معرفت).
ج- آزاد (مکارم) / تفسیری (معرفت)
امروزه ترجمه را با تفکیک دقیق تری تقسیم بندی می کنند که در مجموع و با توجه به مقتضای ترجمه های موجود می توان ترجمه های قرآن را در شش دسته یا هفت دسته تقسیم بندی کرد:
یکم. لفظ به لفظ (واحد: تکواژ، در صورت ضرورت: واژه)
دوم. تحت اللفظی (واژه، در صورت امکان: تکواژ)
سوم. وفادار (واژه، در صورت ضرورت: گروه یا جمله)
چهارم. معنایی (جمله، در صورت امکان: گروه یا واژه)
پنجم. آزاد (جمله، در صورت نیاز: چند جمله یا یک بند)
ششم. اقتباسی (چند جمله تا یک بند)
اما هفتم را به تفسیری اختصاص می دهیم با این توضیح که ترجمه تفسیری با موارد شش گانه فوق از یک مقسم نیست؛ یعنی قابل جمع با هر یک از موارد فوق است؛ برای مثال، می توان ترجمه ای لفظ به لفظ و تفسیری ارائه کرد، اگر واژه را متأثر از تفسیر ترجمه کنیم، یا می توان ترجمه ای آزاد و غیر تفسیری ارائه کرد و می توان همان را با افزوده های تفسیری یا متأثر از تفسیر ترجمه کرد.
15. ترجمه معنایی خود بر سه نوع است:
یکم. ترجمه ای که واحد آن جمله و در صورت امکان گروه یا واژه است که تغییر ساختاری و حذف و اضافه در آن بیش از وفادار می باشد. مثال: وفادار: آنان کسانی اند که گمراهی را به [بهای از دست دادن] هدایت خریدند ... (بقره، 16)؛ معنایی: آنان گمراهی را به [بهای از دست دادن] هدایت خریدند ... (کسانی اند که حذف شده است، هرچند انتقال پیام مخدوش نشده است).
دوم. ترجمه ای است که متأثر از تفسیر ارائه می شود بدون این که افزوده های تفسیری از متن اصلیِ ترجمه با پرانتز یا قلاب باز شناخته شود. مثال: وفادار: چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید (لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون) (صف، 2)؛ معنایی: چرا سخنی می گویید که انجام نمی دهید (ترجمه "ما" به سخن).
سوم. ترجمه ای است که تعادل ساختاری با متن مبدأ در آن مخدوش می شود و برای مثال، "یا ایها الذین آمنوا" (وفادار: ای کسانی که ایمان آورده اید) به "ای مؤمنان" ترجمه می شود.
16. ترجمه تفسیری نیز خود بر سه گونه است:
یکم. به معنای تفاسیر فارسی؛ مانند تفسیر نمونه، تفسیر منهج الصادقین و مانند این ها.
دوم. به معنای یکی از ترجمه های شش گانه فوق که لابه لای آن ها داخل پرانتز یا قلاب توضیحات تفسیری افزوده شود.
سوم. یکی از ترجمه های شش گانه فوق که در متأثر از تفسیر باشد بدون نشانه جدا کننده؛ مانند مثال دوم از شماره پانزهم (چرا سخنی می گویید که انجام نمی دهید).
تذکر 1: معنایی زمانی است که ظاهر لفظ تحمل معنای ارائه شده در ترجمه را داشته باشد (مانند «سخن» در مثال یاد شده؛ اما اگر لفظْ تحمل افزوده تفسیری را نداشته باشد، جزو ترجمه های آزاد تلقی می شود.
تذکر 2. معمولا برای معرفی دقیق ترجمه ها لازم است از ترکیب چند اصطلاح استفاده کنیم؛ برای مثال، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی معنایی- تفسیری و ترجمه فولادوند وفادار / معنایی – تفسیری است. البته از آن جا که مترجمان چندان توجهی به اعمال یک روش نداشته اند، ترجمه ها معمولا بین معنایی و وفادار و حتی بین این دو و آزاد در تغییر و تحول است با غلبه وفادار بر معنایی در برخی و غلبه معنایی بر وفادار در برخی دیگر.
17. گونه های شش گان فوق با شاخص های: واحد ترجمه، تعادل ساختاری با ساختارهای متن مبدأ، انسجام ترجمه و پایبندی به زبان مقصد، زبان ترجمه، میزان حذف و اضافه، انتقال پیام، تعادل بلاغی و تأثیر گذاری بر مخاطب مشخص و متمایز می شوند. برخی از این موارد با یکدیگر در اوج گرفتن و تنزل تا حدودی بر عکس هم عمل می کنند؛ مانند: تعادل ساختاری و انسجام ترجمه.
18. ترجمه کودک که به تفاوت سطح واژگانی، ساختار جمله، زبان و واحد ترجمه از دیگر گونه ها متمایز می شود، و ترجمه مزجی که قالبی متمایز دارد، در قالب یکی از گونه های شش گانه یاد شده جای می گیرند و قسیم آن ها نمی باشند.
چکیده فصل دوم (اصول ترجمه)
۱. لغتشناسان بين «اصل» و «مبنا» فرق صريحى نياوردهاند و نويسندگان نيز گاه اين دو را به جاى يكديگر بهكار مىبرند، ولى با استفاده از اشاراتى كه در كتب لغت ديده مىشود و كاربرد آن دو در روزگار ما،
مىتوان بين آنها فرقى قائل شد، هر چند تأسيسى در اصطلاح باشد؛ به اين ترتيب كه
«اصل» قواعد و قوانينى است كه هر علم بر آنها استوار مىشود، آنگونه كه هيچكس در
موجوديت آن قواعد و قوانين اختلاف نكند؛ مانند فارسىدانى براى مترجم به زبان فارسى،
و «مبنا» قواعد و پيشفرضهاى پژوهندهاى است كه در ابتداى كار بسان يك اصل براى خود
قرار مىدهد، خواه ديگران آن را بپذيرند و خواه نپذيرند.
2. اصل اول، تسلط بر زبان مبدأ و درك صحيح آن است. تسلط بر زبان مبدأ افزون بر آشنایی با علوم ادبی عرب (مانند واژه شناسی، دستور، علوم بلاغت، و جز اینها)، عربیت است. منظور از عربیت که در فارسی از آن به «شمّ زبانی» یاد میشود، توانایی درک فضای حاکم بر واژههای متن و انتقال سریع و صحیح به بافتار متن است؛ چیزی که تنها با مطالعه فراوان متون زبان مبدأ و انس با آن به دست میآید.
3. اصل نخست در ترجمه قرآن کریم فرایند پیچیدهتری دارد که در اصطلاح علوم قرآن «اصول تفسیر» یا «قواعد تفسیر» خوانده میشود. در اصول تفسير پيشفرضها، پيشنيازها و ابزار تفسير و شرايط مفسر و مسائلى ديگر طرح مىشود تا مفسر آگاهانه وارد تفسير شود و از خطا در برداشتهاى تفسيرى مصون بماند. از بین کتابهایی که در رابطه با اصول تفسیر تألیف شده، روش شناسی تفسیر قرآن کریم که با نام روش تفسیر قرآن کریم خلاصه شده، مناسبتر به نظر میرسد.
4. اصل دوم، آشنايى كامل با زبان مقصد است. مقصود از این اصل آشنایی مترجم با ابعاد مختلف زبان مقصد و نظامهاى زبانى حاکم بر آن است؛ مانند آوا شناسی، واژهشناسى، معنىشناسى، و نظامهاى دستورى، و افزون بر اینها لازم است از «شمّ ادبى» برخوردار باشد. شم ادبی در یک زبان از رهگذر مطالعه فراوان متون آن به دست میآید که چیزی فراتر از تکلم به یک زبان است.
5. اصل سوم، امانتدارى در ترجمه است. یکی از مباحث مهم نظری زبان شناسی ترجمه، آگاهی از گونههای مختلف ابهام و وظایف مترجم در برابر آنهاست که در سه محور واژههای متشابه و اصطلاحات، ضمیمه کردن آرای تفسیری مترجم به فراورده، و امانت داری در مبهمات قابل بررسی است.
6. تشابه واژگانی و اصطلاحات: شمارى از كلمات قرآن، از اصل متشابه است؛ مانند حروف مقعطه، لوح محفوظ، كتاب مبين و مانند اینها. برخى نيز به دليل وجود تفسيرهاى متعدد و گاه متناقض و روايات متعارض و
مشكلات ديگر تفسيرى، چهره متشابه به خود گرفته، برابريابى براى آنها عملاً ناممكن
گرديده است؛ مانند: صمد، عرش، كرسى، تأويل، و... . شمارى از واژگان قرآنى نيز اساسا هيچ برابرى ندارند؛ مانند واژههاى «رحمن»، «رحيم»، «قصاص»، «غيب»، «شهادت»، «تيمم» و جز اینها. مترجم، در ترجمه اينگونه واژهها، پسنديده و گاه ناگزير است آنها را عيناً به ترجمه منتقل كند و در ترجمه اگر لازم باشد، توضيحى و يا تفسيرى كوتاه بين دو قلاب بياورد.
7. امانتدارى در ترجمه تنها به سطح معنا خلاصه نمىشود، بلكه گاه واژهاى، افزون بر معنا، بار
معنوى و ارزشى خاصى را به همراه دارد و در جايگزينى، بار معنوىاش از بين مىرود؛ مانند: ايمان، تقوا، زهد، جهاد، و مانند آنها.
8. گذشته از واژگان قرآنى، حفظ واژههاى ارزشى نیز در ترجمه ضرورى است؛ مانند واژههاى پيشگفته و نيز: ايثار، شهيد و شهادت، ولى و ولايت، انفاق، امام و... .
9. توضیحهای تفسیری: از آنجا که ترجمه قرآن کریم با ریزش و بعضاً تغییر معنا همراه است، نمیتوان آن را به خدا نسبت داد، بلکه ترجمه انتقال برداشتهای مترجم از متن مبدأ به زبان مقصد است؛ از این رو، طرح حفظ ساختارها مبدأ و نیفزودن توضیحهای تفسیری به جهت رعایت همسانی با متن مبدأ، خالی از وجاهت علمی است. از سوی دیگر، ترجمه برای آشنا کردن مخاطب با متن مبدأ است و انتقال متن مبهم به زبان مقصد نوعی نقض غرض به شمار میرود؛ و از سوی سوم، مخاطب اولیه قرآن به دلیل نزدیکی زمانی و مکانی با زمان و مکان صدور وحی و آشنایی با زبان عربی آن روز و ظرایف آن، از بسیاری قرائن پیوسته و ناپیوسته تفسیری آگاه بوده و فهمی دقیقتر نسبت به مخاطبان زمانهای بعد داشته است؛ از این رو نقل قرائن و ارائه برخی توضیحهای تفسیری، مخاطب را به طراز فهم مخاطبان نخستین نزدیک میکند و این مقدار خارج از وظیفه مترجم در انتقال پیام نیست و اساساً بدون ذکر این گونه موارد نمیتوان مدعی انتقال پیام شد؛ زیرا متن متکی بر قرائن پیوسته و ناپیوسته تفسیری است و جدا دانستن آنها از یکدیگر خطا به نظر میرسد.
10. گونهای ارائه افزودههای تفسیری: افزودههای تفسیری ممکن است برجسته سازی قرائن پیوسته یا ناپیوسته و نیز لفظی یا غیر لفظی متن باشد که در ترجمه انعکاس مییابد و ممکن است کاملا بیگانه و صرفاً ارائه مصداق یا تأویل و یا تعرضی به فرقه یا مکتب و یا تفکری باشد.
a. افزوده میتواند در متن یا پانوشت و یا پی نوشت ارائه شود که هر یک معایب و فوایدی دارند. همچنین افزوده در متن می تواند از متن با کمانک یا قلاب و یا تغییر فونت و مانند اینها از متن جدا شود و یا در متن اشراب گردد.
b. افزون بر موارد فوق، افزوده باید به گونهای در متن به صورت متمایز درج شود که در صورت باقی بودن و قرائت آن با متن و یا با فرض حذف آن، انسجام متن مخدوش نشود.
11. در یک تقسیمبندی کلی، افزودههای تفسیری را میتوان به لازم و ضروری، پسندیده و ناپسند و مجاز و غیر مجاز تقسیم کرد. موارد ضروری زمانی است که فقدان افزوده خواننده را به گمراهی میکشاند. روشن است که افزودههایی این چنین بر اثر گذر زمان و فاصله ایجاد شده بین ما و زمان نزول و ناآگاهی ما از زبان قرآن و قواعد تفسیر به وجود میآید که با ارائه افزودههایی توضیحی زمینه برداشتهای نادرست از بین میرود.
i. به همین نسبت، تفسیر گونههای دیگر افزوده روشن میشود. افزودههای پسندیده، آرای مقبول و راهگشای فهم بهتر مخاطب، البته به قدر کفایت و دور از تطویل است. افزوده ناپسند، ارائه رأی شخصی مورد مناقشه و نیز افزودهای است که روشن شدن متن بدان نیازمند نیست و یا مخاطب را گرفتار شبهه را مسئلهای فراتر از متن میکند. افزودههای غیر مجاز، ارائه تفسیرهای باطل و تأویلهای بیپایه و به رأی است که زمینه انحراف را فراهم میکند.
12. یکی از مباحث مهم زبان شناسی «ابهام شناسی» است. ابهام در تقسیم اولیه به ادبی یا خودآگاه و زبانی یا ناخودآگاه تقسیم میشود. ابهام ادبی، مانند ایهام و توجیه، از بحث خارج است و در ترجمه موفق به گونهای به زبان مقصد منتقل میشود.
i. ابهام زبانی که محل بحث است، در زبان مبدأ و مقصد و در ابعاد آوایی، واژگانی، ساختاری، و معنایی قابل بررسی است.
13. ابهام آوایی در سطح گفتار و نوشتار قابل بررسی است. خوان و خان که همآوایند، اگر بدون بافت ادا شوند، مثلا گفته شود: "خان/ خوان را آوردند" معنای روشنی را به مخاطب القا نمیکنند. در مقام نوشتار نیز عبارت "علی پدر محسن آمد" مبهم است و با ثبت نشانههای سجاوندی از آنها رفع ابهام میشود: علی! پدر محسن آمد/ علی- پدر محسن- آمد.
14. مهمترین عوامل رفع ابهام آوایی و زبر زنجیری، ثبت صحیح نشانههای سجاوندی و دقت در قرار دادن قرائن لازم در بافت است. در بحث ابهام، چه بسا مهمتر از رفع ابهام، شناختن مواضع و موارد ابهام است؛ چیزی که معمولا گوینده و نویسنده خود کمتر بدان توجه دارد.
15. ابهام در زبان مبدأ با مراجعه به علائم ثبت شده در قرآن، قرائت برتر و معتبر و تفاسیر غالباً میتوان ابهام زدایی کرد و در هر صورت، تا آنجا که امکان داشته باشد، نباید موارد ابهام به زبان مقصد منتقل شود؛ زیرا اسباب و عوامل رفع ابهام ممکن است به شایستگی به زبان مقصد منتقل نشود و یا اساساً ابهام مقصود صاحب متن مبدأ نباشد.
16. ابهام واژگانی، خواه درون واژهای باشد (قاموسی) یا برون واژهای (مجاز و ...) ، اغلب مربوط به چند معنایی است. مثال: قاموسی: زید از ساعت اول تا آخر غیبت کرد (عدم حضور در کلاس/ غیبت در معنای ضد اخلاقی آن)؛ برون واژهای: فرهنگ شما تعریفی ندارد (کتاب فرهنگ/ آداب و باورها)
17. واژههای دوزبانه بستر مناسبی برای بروز ابهام به شمار میروند که نمونههای فراوانی از آن دیده میشود. مثال: جاء زید و ید غلامه بیده ...؛ زید آمد در حالی که دست پسر نواجوانش/ بردهاش در دست او بود... (غلام در عربی به معنای پسر نوجوان و در فارسی به معنای برده است).
18. بخشی از ابهامهای واژگانی مربوط به ساخت آنهاست؛ مانند "آنها" که در تذکیر و تأنیث و مثنی و جمع یکسان است و در ارجاع به مرجعهای گوناگون زمینه ابهام را فراهم میآورد. اشتراک افعالی مانند "بیاموزد" که میتوانند با متممهای مغایر به کار روند (به دیگران/ از دیگران) و نیز افعال دو وجهی (لازم و متعدی)، مانند شکست، زمینه مناسبی برای ابهام به وجود میآورند؛ مانند شکستن او مایه تعجب من شد (شکست خورد/ شکست داد).
19. ابهام صرفی در زبان مبدأ نیز بر اثر اشتراک برخی ساختها در معانی گوناگون به وجود میآید؛ مانند: مفعل در زمان و مکان (مسجد: زمان عبادت/ مکان عبادت).
20. ابهام در زنجیره عناصر نحوی در زبان فارسی و عربی به دلایل گوناگونی میتواند به وجود آید و میتوان دامنه آن را گستردهتر از دیگر انواع ابهام دانست. در زبان فارسی برخی چینشها در غالب موارد ابهامزاست که شناخت آنها میتواند از بسیاری ابهامها جلوگیری کند. فرمولهای اسم اسم صفت(مربی پسر ورزشکار چند گل زد؟)، اسم واو اسم صفت (پسر و دختر آشپز را دیدم)، اسم اسم واو اسم (خانواده خودم و همسرم را به مسافرت بردم)، اسم اسم صفت اسم (همکار زن دانشجوی او آمد)، اسم سور (بیشتر) اسم (دخالت بیشتر دانشمندان در سیاست قابل مشاهده است)، عدد اسم واو اسم (حمله دشمن صد کشته و زخمی بر جای گذاشت)، اسم اسم بند موصولی (همسر استاد زن او که ازدواج کرده، به مسافرت رفت)، قید قید واو قید مهمترین فرمولهای یاد شده است. برای رهایی از این گونه ابهامها، ثبت صحیح و به جای نشانههای سجاوندی و تغییر زنجیره عناصر نحوی مهمترین راهکارهاست.
21. ابهام محتوایی در زبان مقصد، تعقيد و پيچيدگى عبارت و دشخوار بودن آن است که این کاستی گاه بر خاسته از نوع ترجمه است؛ مانند این ترجمه تحت اللفظی از آیه 50 سوره نحل: «از پروردگارشان از بالاتر خويش مىترسند... ».
22. ابهام معنايى در زبان مبدأ را مىتوان بر اساس آراى مفسران ـ و نه ديدگاه راسخان در علم ـ به ابهام ذاتى و ابهام عرضى تقسيم كرد.منظور از ابهام ذاتی این است که با مراجعه به منابع تفسيرى و بهرهگيرى از ادبيات
عرب و اصول عقلايى محاوره نمىتوان به معناى آنها دست يافت و تنها راه براى دريافت
معانى آنها رجوع به راسخان در علم مورد اشاره قرآن است كه از علم الهى بهرهمندند و
آنان اهلبيت عليهمالسلام مىباشند. بر خلاف ابهام ذاتی، ابهام عرضى در عصر نزول وجود نداشته، ولى بر اثر گذر زمان و فاصله افتادن بين زمان نزول و مراجعان به قرآن در زمانهای بعد، ابهامهايى از جهت معنا يا تعيين مصداق رخ داده است كه اغلب با مراجعه به منابع تفسير و از جمله شأن و سبب نزول برطرف مىشود.
چکیده فصل سوم (مبانی ترجمه)
1. هر مفسر و مترجم برای تفسیر و ترجمه قرآن به پیشفرضها و قواعدی تکیه میکند که ممکن است مقبول برخی مفسران و مترجمان نباشد؛ این گونه پیشفرضها و قواعد «مبانی» خوانده میشوند.
2. وجود پیشفرضها ،درست یا نادرست، و آگاهی از علوم مختلف میتواند به گسترش ظرفیت فهم و درک مفسر بینجامد و بستر مناسبی را برای تأیید یا رد و یا تصحیح آنها فراهم آورد.
3. بخشی از مبانی مترجم مربوط به دادههای مسلم دانش کلام است. مبانی کلامی ترجمه معمولا در مباحثی که آیات متشابه عهدهدار بیان آنها هستند، کاربرد مییابد؛ مباحثی همچون رؤيت خداوند، رابطه ذات و صفات، علم خداوند، عصمت انبيا، جبر و اختيار، هدايت و ضلالت، حبط و تكفير و مانند اينها.
4. مبانی فقهی نیز از پیشفرضهای مؤثر در ترجمه است. آیات فقهی به لحاظ ظهور در پرداختن به مسائل فقهی سه گونهاند؛ برخی به وضوح به مسائل فقهی میپردازند، برخی مسئلهای فقهی را به طور کلی طرح میکنند و برخی نیز به اشاره به مسئلهای میپردازند. مورد نخست چنان که در آرای فقهی مذاهب اسلامی اختلافی وجود داشته باشد، مترجم لازم است به مبنای شیعی اشاره کند؛ زیرا در غیر این صورت ممکن است خواننده برداشت اشتباهی از آیه داشته باشد و آیه را با آموزههای فقهی خود در تعارض ببیند و همین بستر مناسبی برای ایجاد شبهه فراهم کند. در مورد آیاتی که به طور کلی به مسائل فقهی پرداختهاند، ضرورتی برای ارائه و یادآوری مبانی فقهی نیست، ولی در صورت ذکر مبنای فقهی لازم است از متن اصلی تمییز داده شود. ارائه مبنای فقهی در مورد سوم ضروری به نظر نمیرسد و بیان معنای ظاهری آیه کافی است. گفتنی است ارائه مبنای فقهی یک مذهب لازم است نزد پیروان آن مذهب مسلم باشد و موارد اختلافی نباید در ترجمه گزارش شود، مگر آن که در پانوشت یا پی نوشت نظریه مشهور ذکر گردد.
چکیده فصل چهارم (فرایند ترجمه) (هنوز کامل نشده است.)
1. منظور از فرایند ترجمه، مراحلی است که مترجم از ابتدای ترجمه تا پایان کار و آماده شدن فرآورده طی میکند. معمولا برای تصویر سازی، فرایند ترجمه را به صورت خطی نشان میدهند که از واژه شناسی آغاز میشود و به ویرایش نهایی میانجامد.
2. فرایند ترجمه را میتوان در مراحل ذیل باز آفرید:
- تحلیل واژگانی متن مبدأ
یکم. ترادف
ترادف بین زبان شناسان مخالفان و موافقانی دارد؛ برخی نیز آن را در قرآن انکار کرده و در زبان عربی جایز دانستهاند. به نظر میرسد بخشی از اختلاف نظرها به تعریف و نوع نگرش به ترادف و شرایط تحقق آن باز می گردد. برخی زبان شناسان برای ترادف شرایطی را طرح کرده اند که عبارت است از: اتحاد کامل میان معنای دو واژه، وحدت محیط پیدایش زبان (بستر بحث از وجود ترادف در زبان عربی باید در یک زبان یا لهجه مطالعه شود نه مثلا دو زبان یا دو لهجه)، معاصر بودن، نتیجه تطور صوتی یکدیگر نبودن (مانند جَثََلَ و جَفَلَ که دومی از اولی گرفته شده است).
از شرایط یاد شده به دست میآید که زمانی میتوان به وجود ترادف در زبان عربی اذعان کرد که شرایط یاد شده بر قرار باشد و در غیر این صورت، هرچند دو واژه هممعنا یافت شوند، باز دلیل وجود ترادف نیست؛ زیرا مثلا شخصی که یک واژه را به کار برده، از وجود واژهای دیگر به همان معنا در پانصد سال پیش بیاطلاع بوده و یا از وجود واژهای به همان معنا در لهجهای بیگانه، نا آگاه بوده است. اما اگر در یک قبیله یا یک لهجه به طور همزمان دو واژه دقیقاً به یک معنا به کار روند، دلیل مناسبی برای اثبات تواتر خواهد بود.
چند تذکر
الف- اصل در واژگان زبان عربی تباین است، به ویژه در مورد قرآن کریم، هرچند وجود ترادف نیز محتمل است.
ب- وجود ترادف- بر فرض پذیرفته شدن- در راستای تأکید، ایجاد تنوع و تفنن در عبارت و رعایت نظماهنگ قرآن تعریف میشود و خدشهای به ساحت مقدس قرآن وارد نمیکند.
ج- وجود واژههای مترادف اگر اثبات شود (به ویژه در قرآن)، بسیار اندک است.
د- شماری از فرقهایی که صاحب نظران بین واژههای مترادف بیان کردهاند، بدون دلیل، همراه با تکلف و بعضاً غیر قابل اعتماد است.
ه- گذر زمان ممکن است برخی واژگان را که پیشتر مترادف نبودهاند، مترادف جلوه دهد که ملاک ارزیابی ما در مورد قرآن، کاربرد همزمان چنین واژگانی در زمان و محیط نزول قرآن است.
و- پذیرش ترادف در قرآن به معنای جواز جایگزینی واژگان قرآن با واژگان مترادف نیست، زیرا در انتخاب واژگان قرآن افزون بر معنا، ممکن است عواملی دیگر نیز دخیل باشند (مانند ادبیات، نظمآهنگ و ... ) و گذشته از این، نص قرآن توقیفی و مشتمل بر اعجاز بیانی است؛ از این رو هرگونه تغییر را بر نمیتابد.
دوم. اضداد
اضداد از دیگر چالشهای واژه شناسی در زبان عربی است. برخی اضداد را جزو معایب این زبان به شمار آوردهاند و برخی چنین قضاوتی را بر نتافته، به توجیه آن پرداختهاند. از سوی دیگر برخی با پذیرش آن، اتحاد و یگانگی در ساخت و وابستههای واژههای متضاد را شرط تحقق آن دانستهاند؛ البته بعضی منکران تضاد، آن را در مقام وضع محال می دانند و نه در مقام استعمال.
برخی واژههای اضداد در قرآن عبارت است از: قرء (بقره، 228) (طهر و حیض)؛ عسعس (تکویر، 17) (اقبال و ادبار)؛ اذ (گذشته و آینده) و ... .
چنان که در مثالها دیده میشود، اضداد در حروف معانی (مانند اذ، أو، و ...)، واژگان (مانند عسعس) و ساختهای صرفی (مانند فعول برای فاعل و مفعول) قابل طرح است.
سوم. وجوه و نظائر
درباره وجوه و نظاير بين كارشناسان علوم قرآنى اختلاف نظر وجود دارد؛ برخى آن دو را
بهطور كامل بر اشتراك لفظى منطبق كردهاند که بر اساس آن، منظور از «وجوه» برداشتها و تفسيرهاى گوناگون از يك لفظ در جاهاى مختلف قرآن و مقصود از «نظائر» خود لفظ است كه در مواضع متعددى آمده، ولى هر يك از جهت معنا با ديگرى متفاوت است.
در تعريفى ديگر، «وجوه» نام واژههاى مىباشد كه در معانى گوناگون بهكار رفته است؛
مانند واژه «عين» كه بر چشم، چشمه و جز اينها دلالت مىكند، و منظور از «نظاير» كلمههاى متساوى، هماهنگ و همتاست (مانند واژههاى مترادف)؛ نظير جواد و كريم.
تفاوت مشترك لفظى و وجوه بر اساس تعريف دوم:
با توجه به تعريف مشهور مشترك لفظى (كه همه معانى مشترك لفظى را حقيقى مىداند)، وجوه دامنه گستردهترى نسبت به مشترك لفظى دارد؛ زيرا بر خلاف انحصار معانى مشترك لفظى در حقيقت، وجوه مىتواند معانى حقيقى يا مجازى داشته باشد.
چهارم. تضمین
تضمین عبارت است از این که در يك كلمه معناى كلمهاى ديگر را- که در راستای معنای اول کلمه است- اشراب كنند و حكم كلمه اشراب شده را به آن بدهند، با اين هدف كه يك كلمه معناى دو كلمه را بدهد؛ مانند: «وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَ لَهُمْ إِلَى أَمْوَ لِكُمْ». در اين آيه بهطور طبيعى بايد به جاى «الى» «مع»
مىآمد، ولى به جاى آن از «الى» استفاده شده است تا به مخاطب بفهماند كه «تأكلوا» معناى
«تضموا» را در خود دارد و تضموا با «الى» بهكار مىرود نه «مع».
تضمین در فعل و اسم و به باور برخی مفسران، در حرف نیز وجود دارد و در ترجمه لازم است به گونهای معنای دوم نیز مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا جزو معنای اراده شده است.
پنجم. قواعد واژهشناسی
الف- رهایی از دام معانی ارتکازی
معانی ارتکازی یک واژه گاه با معنای به کار رفته برای آن واژه در عصر نزول متفاوت است که باید با کنار زدن معانی ارتکازی، معنای اصلی را یافت؛ مانند: سیما که در گذشته به معنای نشانه و امروزه به معنای چهره به کار میرود.
مثال دیگر: امروزه بیشترین معنای کاربردی «نسی» فراموشی است، ولی در گذشته به معنای به فراموشی سپردن نیز به کار رفته است؛ بنابراین، برای ترجمه آیات (مانند: اعراف، 51 و طه، 126و ...) باید به همه معانی توجه داشت.
ب- توجه به معانی واژهها در زمان و مکان نزول
قرآن به زبان عربی 1400سال پیش نازل شده است. از سوی دیگر، برخی واژهها در بستر زمان معانی گوناگونی یافتهاند، برخی نیز در بستر زمان از بین رفته و یا دچار تحول معنایی شدهاند؛ از این رو باید معانی متداول در عصر نزول را ملاک تفسیر و ترجمه قرار داد نه معانی تغییر یافته و یا جدید را.
ج- حقیقت قرآنی
گاه برخى واژهها در يك معنا با وضع تعيّنى حاصل از كثرت استعمال، حقيقت مىشوند؛
يعنى اگر بدون قرينه بهكار روند، آن معنای تعيّنى به ذهن شنونده مىآيد و گوينده اگر بخواهد آن را در معانى ديگر، هر چند حقيقى باشند نه مجاز، به كار برد، بايد قرينه بياورد، در غير اين
صورت، بر معناى معروف (جديد) حمل مىشود. در قرآن ممكن است از اين دست كلمات
يافت شود (مانند: صلاة، زکات، و ...) كه بر اثر كثرت استعمال در معنايى حقيقت شده باشد و در صورت نبود قرينه، بر معناى قرآنى حمل مىشود ـ و نه معناى عرفى يا لغوى ـ بنابراين مفسر و مترجم بايد در بررسى واژگان قرآن، در پى يافتن حقيقت قرآنى بودن يا نبودن آن نيز باشد.
تذکر 1: «حقيقت قرآنى» زير مجموعه «حقيقت شرعى» است كه در علم اصول به
تفصيل مورد بحث قرار گرفته است. در حقيقت شرعى گفته مىشود كه برخى الفاظ بر
اثر كثرت استعمال با وضع تعيّنى براى معانى جديد وضع مىشوند و در اين فرض، جز
با قرينه بر معانى اصلى حمل نمىشوند.
تذکر 2: حقيقتهاى شرعى در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله بايد بررسى شوند، ولى در روايات اهلبيت- عليهمالسلام- مىتوان به آنها اطمينان كرد و بدون قرينه نبايد بر معانى غير شرعى و لغوى حمل كرد. حقيقتهاى قرآنى نيز مانند حقيقتهاى شرعى زمان پيامبر- صلىاللهعليهوآله- نياز به بررسى دارند و بدون قرينه و در مواردى كه ترديد وجود دارد، بر معانى لغوى و اصلى حمل مىشوند نه حقايق قرآنى و شرعى.[1]
د- مراجعه صحيح به کتابهای لغت
در این مورد میتوان به پیوست 1 و خلاصه آن مراجعه کرد.
- تحلیل آوایی (شیوه بیان، بلاغی، سبک) و دستوری (صرفی، نحوی) متن مبدأ؛
پس از واژه شناسی و طی مراحل آن، لازم است متن از نظر آوایی و دستوری به دقت تحلیل شود و بلاغت موجود در بعد آوایی و نکات و ظرایف صرفی و نحوی استخراج شود تا در برابریابی، نزدیکترین برابر انتخاب شود. در این مرحله لازم است مبانی مورد نیاز در خصوص چند معنایی، ساختها و ترکیبهای فصیح و جز اینها اتخاذ شود.
- فهم مراد واقعی متن مبدأ (مراد استعمالی)؛
با توجه به اينكه قرآن متنى ويژه است كه در آن به قراين پيوسته و ناپيوسته (مانند سخنان
معصومين عليهمالسلام) تكيه مىكند، لازم است به دريافت صرف معناى ظاهرى (مفاد استعمالى)
عبارتهاى قرآنى بسنده نكرده، مطمئن شويم كه مراد استعمالى (مراد واقعى) پروردگار نيز
عينا همان معناى ظاهرى الفاظ است؛ در غير اين صورت لازم است با ابزار مخصوص
تفسير، مراد استعمالى و واقعى پروردگار كشف و در نظر گرفته شود و در ترجمه، همان
لحاظ گردد
- ...............
چکیده پیوست 1 (قاموس شناسی)
برای شناخت معنای واژه، باید کاوشی دو مرحلهای سامان یابد؛ نخست: واژه شناسی یعنی دریافت معنای پایه/ اساسی/ وضعی/ لغوی/ معجمی/ مفاد استعمالی و دیگری کاربرد شناسی یعنی دریافت معنای سیاقی/ نسبی/ کاربردی/ استعمالی/ حقیقت شرعی/ حقیقت قرآنی. باید دانست که کشف معنای یک واژه از طریق منابع لغوی، به تنهایی نمیتواند معنایی اطمینان آمیز از یک واژه در عبارت به دست دهد؛ زیرا گاه یک واژه معانی گوناگونی دارد، یا گوینده آن را در معنایی مجازی به کار میبرد، و یا خود معنایی برای آن در نظر میگیرد که غالباً برخاسته از اصل لغت، ولی با آن متفاوت است. پس از شناخت معنای لغوی یک واژه- فارق از سیاق و بافت- باید به سراغ بافتی که آن واژه درون آن کاربرد یافته، رفت تا از رهگذر دقت در گونههای مختلف سیاق، قرائن متنی و قرائن فرامتنی (مانند ویژگیهای گوینده، فضای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر فضای متن و جز اینها)، معنای لغوی بر متن تطبیق و یا معنای دقیق آن کشف شود. آنچه در این مقال به بحث گذاشته شده، مرحله نخست است که در شناخت معنای دقیق واژه بسیار مهم است، به ویژه در مورد کشف معانی واژگاه مترادف؛ اما در مورد مرحله دوم، برخی منابع مانند مفردات راغت، التحقیق، کشاف زمخشری و مجمع البیان جزو منابع مهم به شمار می روند که توضیحات لازم ذیل آنها خواهد آمد. در ضمن یادآوری میشود واژه شناسی قواعدی دیگر نیز دارد که در کتاب بدانها اشاره شده است. پس از این مقدمه کوتاه، نکات مهم قاموس شناسی را مرور می کنیم:
1. فرهنگهای لغوی گونههای مختلفی دارند که در یک تقسیمبندی عبارتاند از:
- فرهنگهای عام لغوی (مانند: العین، مقاییس اللغة، صحاح اللغة، تهذیب اللغة و ...)؛
- فرهنگهای خاص؛
الف- فرهنگهای مربوط به بیان فروق لغات (مانند معجم الفروق اللغویة)؛
ب- معجم ابدال (مانند القلب و الابدالِ ابن سکیت)؛
ج- معجم اضداد (مانند: کتاب الاضدادِ سجستانی)؛
د- فرهنگ تاریخی واژگان (جزء اول المرجعِ علایلی)؛
ه- معجم افعال (کتاب الافعالِ ابن قطاع).
- فرهنگهای دو زبانه (مانند: ترجمه المنجد، فرهنگ لاروس)؛
- فرهنگهای تخصصی (مانند: فرهنگ فقه، معجم القواعد العربیة)؛
- فرهنگهای موضوعی (فرهنگ غلطهای رایج، المخصصِ ابن سیده).
2. مهمترین فرهنگهای لغت یک زبانه عربی عبارتاند از:
- کتاب العین، منسوب به خلیل بن احمد فراهیدی(100ـ 175ق)؛ در انتساب این کتاب به خلیل به دلیل ورود برخی اشتباهها و دلایل دیگر، تشکیک شده است، با این حال مورد عنایت واژه پژوهان است. این کتاب به دلیل تألیف آن در عراق و در دوران حیات اهل بیت (ع)، برای فهم واژگان احادیث اهل بیت (ع) میتواند راه گشا باشد.
- معجم الجيم تألیف شيبانى (قرن دوم)؛ در این کتاب گزارش واژههای غریب و گویشهای قدیم عرب بسیار است.
- جَمْهَرَةُ اللغة تألیف ابن دُرَيْد أَزْدى (223ـ321ق)؛ ابن درید در لغت، انساب و اشعار عرب استاد بود. وی از سوی برخی به لغت سازی متهم شده است.
- تهذيب اللّغة تأليف أزهرى (282ـ370ق)؛ مؤلف تلاش کرده صحیحترین واژهها را ثبت و کلمات غریب، تصحیف شده، غیر موثق و مشکوک را حذف کند.
- المحيط فى اللغة تأليف صاحبْ اسماعيل بن عَبّاد (326ـ 385ق)؛ از برخی اشعار صاحب بن عباد بر میآید که وی شیعه بوده است.
- الصّحاح (تاج اللغة و صحاح العربية) منسوب به اسماعيل بن حَمَّاد جوهرى (332ـ393 و به قولى 398ق)؛ وی از ترکان فاراب و از پیشوایان لغت و ادبیات عصر خویش بوده و کتاب را در نیشابور نگاشته است. در این کتاب خطاهایی راه یافته که باعث شده به انتساب این کتاب به جوهری تشکیک شود. گفته شده وی تا حرف ضاد را نگاشته و یکی از شاگردانش کار او را تمام کرد. در هر صورت، این کتاب مورد اهتمام واژه پژوهان بوده است.
- مقاييس اللغة تألیف احمد بن فارس بن زكريا (م395ق)؛ ابنفارسى در این کتاب براى نخستين بار «اصول» و «نحت» (= واژهآميزى) را به كار گرفت. «اصل» در اصطلاح وى معناى اصلى يك لفظ است؛ بنابراين، وقتى مىگويد فلان كلمه داراى دو اصل مىباشد، بدين معناست كه در اصل براى دو معنا وضع شده است. مقاییس در فقه اللغة جزو منابع اصلی است و با همه انتقادهایی که در خصوص روش وی بر او وارد شده، کتاب او جزو متقنترین منابع لغوی به شمار میرود. این کتاب- چنان که در توضیح لسان العرب خواهیم گفت- در کنار لسان العرب میتواند نیازمندیهای مراجعان را تا حد زیادی برآورده سازد. منابع اصلی مقاییس عبارتاند از: العين، خليل بن احمد؛ غريب الحديث، ابوعبيد قاسم بن سلام؛ العزيب المصنّف، همو؛ اصلاح المنطق، ابنسكيت؛ جمهرة اللغة، ابندريد.
- المُحْكَمْ تألیف ابن سیده اندلسی (متولد حدود 398ـ 458ق)، نوسنده المخصص؛ این کتاب از منابع اصلى لسان العرب مىباشد.
- اساس البلاغة تألیف زمخشری (467ـ 538 ق)؛ از ویژگیهای مهم این کتاب اهتمام مؤلف آن به جنبهاى است كه در ديگر كتابهاى لغت (به جز کتاب غراس الاساسِ ابن حجر) مغفول مانده، و آن تفكيك معانى حقيقى و مجازى و معانى صريح و كنايى است. در معنای مجاز از دیدگاه زمخشری و برخی باورهای لغوی وی نقدهایی وارد شده است.
- مختار الصحاح (برگزیده صحاح جوهری همراه با افزودههایی از مصادر افعال ثلاثی)، تألیف عبد القادر رازی (م691ق).
- لسان العرب، تألیف ابن منظور (630- 711ق)؛ به گفته ابنمنظور، اين كتاب
مشتمل بر پنج كتاب التهذيب ازهرى، المُحْكم ابنسيده، الصحاح جوهرى و حاشيه ابنبرى بر
آن و النِّهايَةُ فى غريب الحديثِ والأثَر تألیف ابن اثیر است؛ البته در اين كتاب به وفور از جمهره ابندريد سخن به ميان آمده تا آنجا كه برخى آن را جزو منابع لسان ذكر كردهاند، ولى با اين حال جزو منابع اصلى لسان به شمار نمىرود.
چنان که ذیل مقاییس گفته شد، با توجه به منابع این دو کتاب یعنی لسان و مقاییس، این دو میتوانند مکمل یکدیگر به شمار رفته و در کار تحقیق، منبع مقدماتی نسبتاً جامعی را فراهم آورند.
- المصباح المنير، تألیف الفيّومى (م770ق).
- قاموس المحیط، تألیف فیروزآبادی (729- 817ق)؛ قاموس دربردارنده دو فرهنگ العباب صاغانى و المحكم ابنسِيده به اضافه نكات مهمى از ديگر كتابهاست. مؤلف در اين كتاب سعى كرده به نقدِ صحاح جوهرى بپردازد و كاستىهاى آن را برطرف سازد.
- مجمع البحرين و مَطلع النّيرين، تأليف فخرالدين الطُريحى (979ـ 1085ق)؛ در تدوین این لغتنامه بیشتر به واژگان قرآن و احادیث توجه شده است.
- کلیات، تألیف ابو البقا (1028ـ1094ق)؛ این کتاب فرهنگى لغوى ـ تخصصى (واژهشناسى،
بيان قواعد ادبى و...) است.
- تاج العروس من جواهر القاموس، تألیف زَبِيدى الحنفى (1145ـ1183ق)؛ مؤلف القاموس
المحيط را اصل قرار داده و واژگان متعددى را كه فيروزآبادى از آنها غفلت كرده، بر آن
افزوده است. گفته شده که این فرهنگ حدود120 هزار واژه دارد که بخش قابل توجهی از آنها، خارج از دامنه مورد نياز براى پژوهشگران متون قرآنى و حديثى است؛ از اينرو، پژوهشگران قرآن و حديث مراجعه به لسان را ترجيح مىدهند.
- المنجد فى اللغة و الاعلام، تألیف لويس معلوف به سال 1908 ميلادى؛ المنجد مانند اقرب الموارد و مانند آن واژههاى قديم و جديد را در بر دارد؛ از اينرو و با توجه به قواعد معنا شناسی واژگان قرآن، اينگونه لغتنامهها نمىتوانند مرجع مطمئنى براى يافتن معانى قرآن باشند
- اقرب الموارد فى فصح العربية و الشوارد، تألیف سعيد شرتُونى (1265ق/ 1330ـ 1849ق/ 1912م)؛ مؤلف مسیحی مذهب آن، به مسائلى چون حقيقت، مجاز،
اشتراك لفظى، ترادف، دخيل و لغزشهاى لغويان اهتمام داشته و تلاش
كرده واژههاى قديم و جديد را گزارش كند.
3. فرهنگهای لغت دو زبانه: فرهنگهای دو زبانه ضمن خدماتی که ارائه میکنند، به دلیل واسطههای متعد در انتقال معنای واژه به زبان مقصد، گرد کهنگی بر برخی از آنها و عدم ترجمه فرهنگهای کهن کارآمد برای فهم واژگان قرآن، نمیتوانند کمک شایانی برای پژوهشگران به شمار آیند. برخی از فرهنگهای دو زبانه عبارتاند از: لسان التنزيل (قرن پنجم)، تفسير مفردات قرآن (قرن پنجم يا ششم)، ترجمان قرآن زوزنى، الدرر فى الترجمان (978ق)، تراجم الاعاجم، جامع البيان در ترجمان قرآن، وجوه قرآن، المستخلص (جواهر القرآن)، كنز اللغات (قرن نهم)، ترجمان القرآن (قرن هشتم و نهم)، قسطاس مستقيم (1082ق)، فرهنگ نامه قرآنى (واژهياب فارسى).
4. فرهنگهای قرآنی: اهميت والا و جايگاه رفيع قرآن سبب شد از همان صدر اسلام به تناسب نياز، گونههاى
مختلف فرهنگهاى لغت تدوين شود و در بررسى اجمالى مىتوان گفت فاصله گرفتن از
زمان نزول، اسلام آوردن غير عرب به دليل نفوذ اسلام و فتوحات مسلمانان صدر اسلام و
همچنين بهرهگيرى قرآن از الفاظ فصيح قبايل غير قريش بهگونهاى كه برخى واژگان براى
مردمان قبيله قريش نيز روشن نبود، عوامل اصلى روى آوردن به تدوين مجموعههاى لغت
قرآن شد. برخى كارشناسان شمار تأليفات اين حوزه را به بيش از 350 رساندهاند كه در
تقسيمبندى موضوعى مىتوان آنها را در غريب القرآن، معانى القرآن، مفردات، وجوه و
نظائر، لغات قرآن، مبهمات و فرهنگهاى قرآنى دستهبندى كرد. برخی از فرهنگهای قرآنی عبارتاند از: الوجوه والنظائر، عكرمة (105ق)؛ غريب القرآن، زيد بن على عليهالسلام (78ـ120ق)؛ الاشباه والنظائر فى القرآن الكريم، مقاتل بن سليمان (150ق)؛ معانى القرآن، ابوزكرياء يحيى بن زياد الفراء (م 207 ق)؛ غريب القرآن، ابن اليزيدى (م237ق)؛ غريب القرآن (نزهة القلوب)، سجستانى (م330ق)؛ معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى (م425ق)؛ ـ كتاب القرطين/ غريب القرآن، ابنمطّرف (م454ق)؛ الاشاره فى غريب القرآن، طوسى (م460 ق)؛ الوجوه والنظائر فى القرآن، دامغانى (478ق)؛ اعجاز القرآن عن معانى القرآن، نيشابورى (م حدود 553 ق)؛ وجوه قرآن، تفليسى (557 ق)؛ نزهة الاعين النواظر فى علم الوجوه والنظائر، ابنجوزى (597 ق)؛ لغات القرآن (تحفة الاريب ...) ابوحيان اندلسى (745ق)؛ معترك الاقران فى مشترك القرآن، سيوطى (911ق)؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، مصطفوى (معاصر)؛ المعجم فى فقه لغة القرآن و سر بلاغته،گروهى از محققان (معاصر).
5. مهمترین عیوب و کاستیهای کتابهای لغت عبارتاند از:
- عدم بررسی تطور و دگرگونی اصوات، ساختمان، دلالت و سبکهای زبان؛
- عدم بررسی بسیاری از کلمات در بافت و ذکر نکردن شاهد و مثال برای آنها؛
- عدم بررسی و تطبیق بین واژهها در زبان عربی و زبانهای هم خانواده از زبانهای سامی؛
- تطویل برخی کتابهای لغت و تکرارهای بیفایده؛
- عدم تفکیک واژههای فصیح از غیر فصیح؛
- تحریف و تصحیف؛
- بینظمی در ترتیب واژگان؛
- مشخص ننمودن معانی حقیقی از مجازی؛
- مشخص نکردن جغرافیای کاربرد واژگان؛
- گزارش فراوان کلمات مهجور و مشخص نکردن آنها؛
- مشخص نکردن اسمها از صفات؛
- مشخص نکردن معانی ظریف فارق بین مترادفات؛
- مشخص نكردن واژههاى عربى اصيل از معرب و دخيل.
- مشخص نكردن دامنه كاربرد زمانى يك واژه و بهطور كلى ظهور و سقوط
كاربردى واژگان (که در بند نخست بدان اشاره شد).
- تولید واژه بر اساس قياس در برخى معجمها؛
6. اجتهاد در لغت را سه گونه میتوان معنا کرد. نخست، به معنای توانمندی در مراجعه به منابع لغت و دریافت بهتر معنای آن. در این معنا مراجعه کننده به منابع لغت از دایره نظریات لغویان خارج نمیشود. دوم، نقد روشمند گفتار لغویان و تصحیح آن و یا دریافت معنای مناسب متن بر اساس قواعد واژهشناسی و کاربردشناسی،و سوم، اجتهاد غیر روشمند و نادرست به معنای مراجعه به گفتار لغویان و جمع بندی آنها و ارائه معنای جدید بدون تکیه بر قرائن و شواهد صحت.
7. شناخت لغویان مشهور به دقت در ضبط و القاب و کنیههای آنها- که گاه با آنها یاد میشوند- و شناخت پیشگامان در لغت و نیز آگاهی از طبقات نحویان و مدارس آنها برای ارزیابی سخنان آنها با توجه به برتری کوفیان نسبت به بصریان در لغت، و همچنین آگاهی از لهجهها و گویشهای مختلف و شناخت فصیح از غیر فصیح، از جمله مقدماتی است که فراهم شدن آنها میتواند در دریافت بهتر معنای لغت و ارزیابی گفتار لغویان دخالت داشته باشد.