تمام تلاش‌ها در حوزه اعجاز قرآن برای پاسخ به این پرسش است که "چرا قرآن معجزه است؟"

برخی در پاسخ، از وجوه اعجاز سخن به میان می‌آورند در حالی که آن پاسخ این سؤال است که "چرا عرب نتوانست مانند قرآن را بیاورد؟"

اما پاسخ سؤال اول چیست؟

پاسخ این است که قرآن از روز اول علنی شدن اسلام با فروفرستادن سوره مسد و سپس با نزول سوره توحید، با ایجاد "فضای تحدی" شدید مخاطبان خود را به چالش کشید و تحدی کرد و البته چند سال بعد بارها به صراحت نیز تحدی کرد و در تحدی نیز بارها به شیوه‌های مختلف تنزّل کرد (از همه قرآن به یک سوره در لفظ ومحتوا و بعد به ده سوره تنها در لفظ و قالب و باز تنزّل به یک حدیث در لفظ ومحتوا) و البته هیچ‌گاه پاسخی از مخاطبانش دریافت نکرد و از این رو همه فهمیدند که قرآن معجزه است.

تذکر: دقت شود منظور از «لفظ و محتوا»‌ این نیست که لفظ (بیان) به تنهایی در حد معجزه نیست، بلکه به این معناست که لازم است معارض محتوای جدید و درخور دیگری بیاورد و کافی نیست همان محتوای قرآن را در قالب دیگری ارائه کند.

در مورد همه معجزات چنین مسیری طی می‌شود؛ یعنی اول می‌پرسیم:‌ "چرا عصای حضرت موسی ع معجزه است؟" پاسخ می‌دهیم که چون هیچ کس نتوانست مانند آن را بیاورد. سپس می‌پرسیم: "چه چیز در عصای موسی بود و تبدیل عصا به مار چه فرایندی را طی کرد که دیگران از آن ناتوان ماندند؟" پاسخ می‌دهیم: "نمی‌دانیم!" پاسخ ما هیچ اشکالی ایجاد نمی‌کند.

در مورد قرآن نیز چنین است. چرا معجزه است؟ چون کسی نتوانست مانند آن را بیاورد. چرا نتوانستند مانند آن را بیاورند؟ پاسخ: نمی‌دانم/ به دلیل صرفه/ به دلیل وجوه اعجاز (بیانی، تأثیری و ...)/ به دلیل نظریه جامع/ و ...

گفتنی است در مورد عصای حضرت موسی ع سؤال دوم مطرح نشد، چون ابزار اعجاز از توان درک بشر خارج بود ولی در مورد قرآن سؤال شد؛ زیرا ابزار اعجاز (یعنی زبان و ادبیات عرب) مشترک بین بشر و قرآن است.

در خصوص قرآن، در پاسخ سؤال دوم، نظریه صرفه به دلائل متعدد به ویژه "شبه صراحت" یا "صراحت" قرآن در فراز «فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» باطل است.

می‌ماند «وجوه دیگر». وقتی از وجوه سخن می‌کنیم، یعنی هریک از آن وجوه وجهی مستقل در اعجاز هستند و به تعبیر دیگر، هر وجهی از وجوه مورد بحث در تراز «فرابشری» است.

تذکر: تحدی قرآن در زمان نزول تنها محدود به اعجاز بیانی و تأثیری و تا حدی معارف و تشریعات بود، ولی با گذر زمان که ابعاد جدیدتری مانند اعجاز علمی، اعجاز نظم اجمالی، اعجاز شبکه معارفی و تشریعی و جز این‌ها کشف شد و نیز از این پس اگر وجوه جدیدتری کشف شود، متناسب با کشف هر وجهی از وجوه شگفتی و اعجاز، میدان تحدی گسترش می‌یابد و آن را نیز فرا می‌گیرد؛ زیرا تحدی به مثل واقعی قرآن، سوره و حدیث قرآنی است هرچند مخاطبان اولیه همه آن را درک نکرده باشند. دقت شود:‌ میدان تحدی "گسترش" می‌یابد نه این‌که تغییر می‌کند و یا تنوع می‌پذیرد و به چند میدان تبدیل می‌شود؛ خیر، میدان تحدی همواره یکی است ولی گسترش می‌یابد؛ یعنی اگر روزی تحدی تنها به اعجاز بیانی و تأثیری بود، امروز افزون بر آن دو، ابعاد دیگر را نیز شامل می‌شود و معارض آن روز اگر وظیفه داشت فقط آن دو را رعایت کند، امروز باید همه ابعاد را رعایت کند؛ از این رو است که هرچه زمان بگذرد، کار معارضه دشوار و دشوارتر می‌شود.

گفتیم، پاسخ پرسش دوم (چرایی ناتوانی عرب) بر عهده «وجوه اعجاز» است؛ اما مراد از وجوه چیست؟

منظور از وجوه، اعجاز بیانی، اعجاز تأثیری، اعجاز شبکه معارفی و تشریعی، اعجاز نظم اجمالی، اعجاز علمی و جز این‌هاست. نکته مهم این است که غالب این‌ها - اگر نگوییم همه آن‌ها- به طور مستقل خارق العاده و معجزه‌اند. اما برخی «وجوه اعجاز» را تنزّل داده و به عناصر تشکیل دهنده یک نظریه یا وجه اعجاز بسنده کرده‌اند (که به آن نظریه جامع می‌گویند). اینان هرچند از عناصر اعجاز (بیانی، تأثیری، و ...) با تعبیر «وجه»‌ یاد می‌کنند ولی در حقیقت آن‌ها را وجه مستقلی به شمار نمی‌آورند و مجموع همه یا تعدادی از آن‌ها در کنار هم را خارق العاده و فرابشری می‌دانند.

در این مقام، ما مدعی هستیم کوشیده‌ایم یک هر از وجوه بیانی، تأثیری، معارفی و تشریعی (در قالب نظریه اعجاز شبکه معارفی و تشریعی)، اعجاز عددی (در قالب نظم اجمالی)، و اعجاز علمی را در قالب یک وجه مستقل و فرابشری اثبات کنیم.

روشن است کسانی همه وجوه را دریک نظریه (جامع) جای می‌دهند، هرچند پذیرش آن ساده‌تر است، لیکن به معنای فروکاستن مستوی و تراز اعجاز قرآن است.

این شالوده را با بیان یک نکته مهم دیگر به پایان می‌بریم و آن این‌که: هرچند میدان تحدی با گسترش و کشف وجوه اعجاز، گسترش پیدا می‌کند، ولی ما نمی‌توانیم مطالبه‌گری کنیم؛ یعنی نمی‌توانیم بگوییم: قرآن باید برای مردمان غیر عرب نیز فکری کند و وجه اعجاز داشته باشد؛ زیرا برای تحقق تحدی کافی است در همان زمان نزول خبرگان مورد اعتماد مردم به خارق العاده بودن آن پی ببرند و نزد مردم شهادت دهند؛ چنان که در مورد معجزات سایر انبیا مانند حضرت موسی ع چنین بوده است. بسیاری از مردم موفق نشدند تبدیل عصا به مار را به چشم خود ببینند و کسانی که بعدها به دنیا آمدند نیز تنها با شنیدن این معجزات به او ایمان آوردند. نتیجه این‌که کسانی که به هر دلیل از درک معجزه محروم‌اند (نابینایی، ناشنوایی، دور بودن مکان زندگی، حاضر نبودن در زمان ارائه معجزات (به جز قرآن که باقی است) و ... همین که از طریق معتبر که عقل به آن اطمینان پیدا کند، به وجود معجزه پی ببرند و از تأیید آن توسط کارشناسان با خبر شوند، کافی است و حجت بر آن‌ها تمام است.

https://eitaa.com/jotting
پست 206