750) نظریه صرفه؛ نقد و بررسی و اهم مسائل/2
خلاصه نظریه صرفه به نقل از کتاب اعجاز قرآن و نقد شبهات (خلاصه چهار کتاب)
نظریه صرفه
در باره نظریه صرفه ابتدا لازم است به چند نکته توجه شود:
الف) این نظریه در قرون دوم تا پنجم مورد توجه بود و پس از آن رفتهرفته طرفداران خود را از دست داد و هماکنون اگر طرفدارانی داشته باشد، به غایت اندکاند و غالباً از باب احتیاط و اطمینان به این نظریه روی خوش نشان دادهاند.
ب) برخی طرفداران نظریه صرفه در قرنهای 2-5 تحت تأثیر مباحث کلامی و درگیریهای اشاعره و معتزله به این نظریه گرایش نشان دادند؛ زیرا معتزله به حدوث قرآن معتقد بودند و از این رو وجه اعجاز را در چیزی بیرون از خود قرآن جستجو میکردند ولی اشاعره به قدیم بودن قرآن باور داشتند و از این رو وجه اعجاز را در درون قرآن جستجو میکردند؛ البته به این دیدگاه اشکال شده که مباحثات کلامی یادشده تأثیری در موضوع ندارد یا تأثیر آن اندک است؛ زیرا از هر دو طیف اشاعره و معتزله طرفدار نظریه صرفه بودهاند.
ج) به نظر میرسد برخی از طرفداران نظریه صرفه به ویژه کسانی که به اعجاز بیانی نیز باور داشتند؛ چون نتوانسته بودند اعجاز بیانی را به طور دقیق رمزگشایی کنند، و از طرف دیگر، چون انکار اعجاز بیانی را به غلط به معنای انکار اعجاز قرآن میدیدند[1]، احتیاطاً به نظریه صرفه نیز تمسک می جستند که جمع بین خیرَین کرده باشند، غافل از این که در جمع این دو تناقضی نهفته است؛ یعنی به هیچ وجه نمیتوان از یک سو سخن از اعجاز بیانی به میان آورد (دقت شود مراد مرتبه "اعجاز" است نه "شگفتی" و "ممتاز بودن") و قائل شد که متن قرآن فرا جن و انسی است و از سوی دیگر به این باور رسید که عرب میتوانسته مانند قرآن را بیاورد ولی خدا این اجازه را نداد. بله بر اساس یک معنا از سه معنای نظریه صرفه که به اعجاز بیانی باز میگردد، جمع این دو قابل قبول است که البته خروج صرفه از معنای متعارف است.
1.گونههای صرفه
در تبیین نظریه صرفه دیدگاههای مختلفی مطرح شده که عبارتاند از:
الف) سلب انگیزه از معارض
ب) سلب دانش از معارض به یکی از سه شکل ذیل:
ب/1. خدا علم بشر را که با آن میتوانست مانند قرآن را بیاورد، بعد از نزول قرآن یکجا برداشت و همه بشر را با تنزل در دانشی که به پیروزی در معارضه میانجامد روبهرو کرد.
ب/2. خدا از اول به بشر علم لازم برای آوردن مانند قرآن را نداده است. (این معنا دقیقاً منطبق بر اعجاز بیانی است.)
ب/3. بشر علمش را دارد ولی هرگاه بخواهد به نیت مبارزه چیزی در برابر قرآن بگوید، علم از او گرفته میشود.
ج) سلب قدرت با ایجاد مانع
سلب قدرت به معنای «ب/3» با این تفاوت که علم از آنها گرفته نمیشود بلکه موانعی پیش روی او بروز میکند که مانع رفتن او به میدان مبارزه شود؛ مثلاً هر وقت کسی بخواهد مثلی بسازد، خواب بر او مستولی میشود.
تذکر
هر یک از معانی سهگانه فوق که از سخنان طرفداران این نظریه استخراج شده است، میتواند مصادیقی داشته باشد؛ یعنی میتوان فرض کرد که خدا برخی را با سلب انگیزه، برخی را با سلب قدرت و برخی را با سلب علوم از معارضه منصرف کند. البته بر اساس سخنان پیروان این نظریه به نظر میرسد بعضاً تنها به یک معنا یا نهایت دو معنا ملتزم میشوند.
2. نقد و بررسی نظریه صرفه
نظریه "صرفه" به دلایل متعددی باطل است؛ از جمله:
الف) سلب امتیاز از قرآن: نظریۀ صرفه وجه خارقالعاده بودن قرآن را از درون قرآن به خارج آن منتقل میکند. در سوره هود آمده است: «أَمْ يَقُولُونَ افْترَئهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترَيَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِين فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ... »؛ فراز « أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» به خوبی دلالت دارد که امتیاز درونی قرآن موجب اعجاز و مورد تحدی است و به نظر میرسد همین فراز برای ابطال نظریه صرفه کافی است و به ادله دیگر نیازی نیست؛ زیرا تذکر به نزول قرآن بر اساس دانش در مقام تعلیل مشعر به علیت است و در نظریه صرفه اصلاً علم مطرح نیست! (و مثلاً بر فرض صحت نظریه یاد شده میبایست بفرماید: اگر نتوانستید بیاورید بدانید که از طرف من آمده و من مانع شدم).
ب) لزوم حیرت از خویشتن بهجای حیرت از بیان قرآن: اگر نظریۀ صرفه درست باشد، عرب زمان نزول باید بهجای حیرت کردن از فصاحت و بلاغت و نظم قرآن، از خود در شگفت شود که چه شده کاری که از ما برمیآید و برای ما معمول است، اینک از ما ساخته نیست؟ و این درحالی است که آنچه رخ داد، عکس آن است.
ج) افزون بر آیه 14 سوره هود، تعارض با آیه 88 سوره اسراء (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لايأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرا): بهمقتضای مباهاتی که در آیات تحدّی وجود دارد، اعجاز قرآن درونی و ذاتی خواهد بود نه بیرونی، و به بیان روشنتر، چگونه میتوان به پدیدهای افتخار کرد که امتیازی جز این ندارد که خالق آن مانع دیگران میشود که مانند آن را بیاورند؟!
د) ورود نقص به فصاحت عرب و شخص پیامبر و یا حداقل معارضان: با توجه به این که یکی از معانی صرفه سلب علم از عموم مردم و یا معارضان است: اولاً: نه عرب و معارضان و نه مقایسه آثار قبل و بعد از نزول آنها، تنزّل در دانش ادبی آنها را تأیید نمیکنند. ثانیاً: سلب دانش مطلقاً با منش قرآن که همگان را به تفکر و تعقّل و دانش فرا میخواند و از دانش و صاحب آن تکریم مینماید، سازگاری ندارد و در حقیقت میتوان چنین مطلبی را به معنای رسیدن به یک خواسته از بدترین راه دانست که البته چنین چیزی نقل نشده است.
ه) لزوم وجود متنی همسنگ با قرآن از عرب جاهلی: بر فرض صحت نظریه صرفه، باید در آثار عرب پیش از بعثت آثاری در حد قرآن یافت میشد، درحالیکه خبری از چنین متنی شگفت در دست نیست.
و) اعجاز بیانی و تأیید آن در روایات: مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی نقل کرده است: «حسین بن محمد، از احمد بن محمد سیاری، از ابییعقوب بغدادی نقل کرده است که گفت: ابنسکیت به ابیالحسن عرض کرد: چرا خدا موسی بن عمران را با عصا و ید بیضا و ابزار سحر مبعوث کرد و عیسی را با ابزار علم طب و محمد را با سخن و خطابه؟ حضرت پاسخ داد: خدا چون موسی را به نبوت برانگیخت، فن فراگیر زمان او سحر بود، پس او از نزد خدا چیزی آورد که مانند آن را نمیتوانستند بیاورند؛ چیزی که سحر آنها را باطل کرد و حجت را بر آنها تمام نمود (و ما أبطل به سحرهم و أثبت به الحجة عليهم) و خدا عیسی را زمانی مبعوث کرد که بیماریهای زمینگیر کننده و مزمن [مانند فلج و پیسی و مانند آن] فراوان بود و مردم به دانش پزشکی محتاج بودند و راهی برای درمان اینگونه بیماریها نداشتند؛ از این رو از نزد خدا معجزهای آورد که مانند آن را نداشتند؛ چیزی که با آن به اذن خدا مردهها را زنده میکرد و نابینای مادرزاد و پیس را شفا میداد و با آن حجت را بر آنها تمام کرد (و أثبت به الحجة علیهم) و خدا محمد را زمانی مبعوث کرد که دانش غالب مردم سخن و سخنوری (و گمان کنم که فرمود: شعر) بود؛ پس او نیز از سوی خدا چیزی از مواعظ و حکمتهایش آورد که با آن سخن آنها را باطل و حجت را بر آنها تمام کرد (فأتاهم مِن عند الله من واعظه و حکمه ما أبطل به قولَهم و أثبت به الحجةَ عليهم). ابویعقوب افزود: ابنسکیت عرض کرد: به خدا قسم تاکنون مانند تو را ندیدهام! امروز حجت بر مردم چیست؟ امام فرمود: عقل که با آن راستگوی بر خدا شناخته و تصدیق میشود و افترا زننده بر خدا نیز شناخته و تکذیب میگردد. ابویعقوب افزود: ابنسکیت گفت: به خدا قسم این همان جواب است!»[2]
تذکر
در این روایت «من واعظه و حکمه» به محتوا راجع است نه لفظ و صورت، لیکن به تناسب قیاسی که صورت گرفته و در مقابله با "دانش غالب مردم [که] سخن و سخنوری (و گمان کنم که فرمود: شعر) بود" سخن امام به «لفظ و محتوا" باز میگردد؛ زیرا با محتوا نمیتوان "سخن و سخنوری" را باطل کرد؛ بنابراین، امام میخواسته گوشزد کند که افزون بر صورت، محتوا نیز معجزه است و تذکر بر محتوا و بیان قیاس با صورت سخن آنها و قرینه ذهنی در خصوص "بیمحتوایی" اشعار و خطابههای عرب جاهلی" کفایت کننده از تذکر به اعجاز در بیان است؛ گذشته از این که این مقوله اساساً "بینیاز از بیان و تذکر" نیز میباشد.
[1] . ر.ک: «2. سیر منطقی در اعجاز قرآن»، ص ؟؟؟.
[2]. الکافی، کلینی، ج1، ص24.