(i) 2. بررسی ترجمه‌های سوره بقره



وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى‏ لا تَخَف‏ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُون‏ (10)

إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنَا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنىّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(11)



ترکیب: إلا أداة استثناء بمعنى لكن لأن الاستثناء منقطع و من اسم موصول مستثنى في موضع نصب (و يجوز أن تكون شرطية فتكون مبتدأ و الجملة مستثناة من أعم الأحوال) و ظلم فعل ماض في محل جزم فعل الشرط ثم بدل عطف على ظلم و حسنا مفعول به و بعد سوء ظرف متعلق بمحذوف صفة لحسنا, الفاء تعليليّة, غفور خبر, رحيم خبر ثان.

الهی قمشه‌ای: (ستمكاران عالم بايد بترسند) مگر كسى كه ستم و كار بد كند آن گاه به زودى (توبه كند و) نيكويى را جايگزين بدى كند (تا خدايش ببخشد) كه همانا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

- استثناء از « إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُون» است؛ یعنی برخی از پیامبران که مرتکب ظلم شده باشند! خواننده ترجمه از خود می‌پرسد مگر پیامبران معصوم نیستند؟ پاسخ روشن است؛ یا استثنا منقطع است و یا ظلم معنای ترک اولی دارد. در تفسیر نمونه (ذیل این آیه) آمده است: « در اينكه اين استثناء چگونه با جمله قبل ارتباط دارد دو نظر متفاوت از سوى مفسران ابراز شده است. نخست اينكه در ذيل آيه گذشته محذوفى وجود دارد و آن اين‌كه: غير پيامبران در امان نيستند، سپس استثناء كرده مى‏گويد: مگر كسانى كه بعد از ظلم و گناه توبه و اصلاح كنند كه آن‌ها نيز مشمول امنيت الهى هستند.

ديگر اين‌كه استثناء از خود جمله مزبور باشد و ظلم اشاره به ترك اولايى كه گاهى از پيامبران سر مى‏زند و با مقام عصمت منافات ندارد؛ يعنى اگر پيامبران ترك اولايى انجام دهند، آن‌ها نيز در امنيت نيستند و خداوند بر آن‌ها سخت مى‏گيرد، همان گونه كه درباره" آدم" و" يونس" در آيات قرآن آمده است. مگر آن دسته از پيامبران كه به زودى متوجه ترك اولاى خويش شوند، و به دامان پر مهر پروردگار درآيند و با اعمال صالح و حسنات خود آن را جبران كنند؛ چنان كه در مورد موسى در داستان كشتن آن مرد قبطى آمده است كه موسى به ترك اولاى خود اعتراف كرد و عرض نمود: "رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي؛ پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم و مرا ببخش" (قصص, 16). »

بر این اساس لازم است مترجم عبارتی توضیحی به ترجمه اضافه کند تا مطلب را برای خواننده آشکار نماید و زمینه شک و تردید را از بین ببرد. از بین ترجمه‌های موجود هیچ‌ یک توضیحی مناسب ارائه نکرده‌اند و غالبا استثنا را منقطع دانسته‌اند, مگر آیت الله مشکینی که در ترجمه آورده است: « (و ترك اولاى برخى از پيامبران هر چند ستمى خفيف است) لكن كسى كه ستم نمايد آن گاه پس از بدى كار نيكى به جاى آن آورد همانا كه من بسيار آمرزنده و مهربانم.»

- «کار بد» اگر به معنای ستم باشد, حشو است؛ از این رو بهتر است به همان ظلم یا ستم بسنده شود.

- عبارت «به زودى (توبه كند و) نيكويى را جايگزين بدى كند » افزون بر تکرار «کند», ترجمه سیبدل الحسنة مکان السیئة است. به نظر می‌رسد چون استثنا از فراز پایانی آیه قبل است و پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله- خاتم پیامبران است, بنابراین, مستثنی باید مربوط به زمان گذشته باشد؛ مطابق ترجمه آیت الله یزدی. افزون بر این‌ها, اگر به جای قید «به زودی» از خیلی زود استفاده می‌شد, با وقوع در زمان گذشته تناسب بیشتری دارد. برای مثال, گفته می‌شود: من دیروز به کلاس درس رسیدم و بعد از من خیلی زود معلم به کلاس آمد. (و نه: ...‌ به زودی معلم ...)

- عبارت توضیحی (تا خدايش ببخشد) معنی را به مواردی محدود می‌کند که انجام حسنه را برای جبران ستم خود انجام داده باشند.

- عبارت به توضیح دیگری نیز- که مقدر است- نیاز دارد: مگر کسی که ستم کرده و سپس خوبی را جایگزین آن کرده باشد, [او نیز ایمن‌ است؛ زیرا] که من بسیار آمرزنده, بخشنده و مهربانم.

- « كه همانا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. » اولا:‌ «فإنّی» که در آن اسم یای متکلم است, به «خدا» که غائب است, ترجمه شده است و این مقدار تغییر در ترجمه الهی قمشه‌ای که معنایی- تفسیری است, نادرست تلقی نمی‌شود.

- «مهربان» ترجمه «رحیم» تلقی شده است, لیکن در جای خود گفته‌ایم که ماده «رحیم» از رحم در مجموع مشتمل بر دو معنای «بخشنده و مهربان» است؛ از این رو اگر این تفسیر پذیرفته شود, باید گفت: بسیار آمرزنده و رحیم است یا بسیار آمرزنده, بخشنده و مهربان است.

یزدی: مگر کسی که ستم کرده باشد, سپس خوبی را جایگزین بدی نموده باشد, که به راستی من با گذشت و مهربانم.

- از توضیح ضروری اولیه خالی است.

- از توضیح ضروری پایانی نیز خالی است. (مگر کسی که ستم کرده باشد, سپس خوبی را جایگزین بدی نموده باشد, [او نیز ایمن است؛ چرا] که به راستی من با گذشت و مهربانم).

- «با گذشت» مبالغه «غفور» را منعکس نمی‌کند.

صادقی: «مگر کسی که ستم کرد. سپس- بعد از بدی‌ای- نیکی‌ای را جایگزین (آن) گردانید, پس من همواره بسی پوشنده‌ی رحمتگر بر ویژگانم.»

- عبارت از روانی و سَلاست لازم برخوردار نیست.

- جای توضیحات یاد شده خالی است.

- «ثم» برای بیان تراخی است و « بعد از» با آن چندان همخوانی ندارد و پیوستگی و عدم تراخی را القا می‌کند؛ اما سپس می‌تواند معنای ثم را القا کند, لیکن در ترجمه یاد شده, «بعد از» قید «سپس» را تحت الشعاع قرار داده است.

- «بسی پوشنده‌ی» ترجمه «غفور» است, لیکن «پوشنده» برای مخاطب ترجمه مبهم می‌نماید؛ زیرا مراد از غفور, پوششی همراه با آمرزیدن است تا بین غفور و ستار فرقی باشد. در لسان العرب آمده است: «الغَفُورُ الغَفّارُ، جلّ ثناؤه، و هما من أَبنية المبالغة و معناهما الساترُ لذنوب عباده المتجاوِزُ عن خطاياهم و ذنوبِهم.»

- در باره «رحمتگر بر ویژگان» پیش‌تر سخن گفته‌ایم.

- ظاهرا «همواره» از اسمیه بودن جمله استنباط شده است.

امینیان:

غير آنكس كاو ستمگر بوده است پس به احسانش بَدَل بنموده است‏

بعد ترك سوءِ كردار آن زمان يابَدم آمرزگار مهربان‏

- گر در «ستمگر» برای ایجاد صفت فاعلی پایدار است و بر پایدار بودن دلالت دارد, در حالی که در آیه سخن از فعل و «ظلم» ناپایدار است و نه ظالم و یا ظلم پایدار؛ بنابراین می‌توان این ترجمه را نادرست تلقی کرد.

- همه توضیحات لازم پیش گفته و نیز مبالغه غفور و جز این‌ها, در این ترجمه مورد توجه قرار نگرفته است.

تشکری:

ور كسى خوب شد ز بعد جفا پس غفور است و هم رحيم خدا (11)

- «خوب شد» می‌تواند کنایه از توبه و جبران به نیکی باشد, و می‌تواند به معنای کسی باشد که بعد از جور و ستم, دست از این گونه اعمال برداشته باشد, لیکن آیا توبه و جبران نیز کرده است یا خیر؟ عبارت بر آن دلالتی ندارد.

- جفا یعنی بی‌مهری, بی‌وفایی و جور و ستم؛ بنابراین, ستم و ظلم که مردد بین چند معنا نیست, مناسب‌تر است.

- «غفور» و «رحیم» ترجمه نشده است.





وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فىِ جَيْبِكَ تخرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيرِ سُوءٍ فىِ تِسْعِ ءَايَاتٍ إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنهُّمْ كاَنُواْ قَوْمًا فَاسِقِينَ(12)



ترکیب: الواو عاطفة و أدخل عطف على و ألق عصاك و يدك مفعول به و في جيبك متعلقان بأدخل و تخرج فعل مضارع مجزوم لأنه جواب شرط مقدر و فاعل تخرج ضمير مستتر تقديره هي و بيضاء حال من فاعل تخرج و من غير سوء متعلقان ببيضاء لما فيها من معنى الفعل و یحتمل أن يكون الجار و المجرور حالا أخرى أو صفة لبيضاء. (فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ) كلام مستأنف و حرف الجر يتعلق بالفعل المحذوف أي اذهب في تسع آيات الى فرعون، و قدره بعضهم بمحذوف أي مرسلا فيكون محله النصب على الحال، و قومه عطف على فرعون و جملة انهم تعليل للأمر بالذهاب لا محل لها، و جملة كانوا خبر إن و قوما خبر كانوا و فاسقين صفة.

الهی قمشه‌ای: و دست در گريبان خود كن تا چون بيرون آيد نه از مرض (برص، بلكه از نظر لطف خدا) سپيد و روشن (چون ماه تابان) گردد، آن گاه با نه معجز الهى (يعنى عصا و يد بيضا و ملخ و قمّل و ضفدع و خون و شكافتن دريا و كوه و طوفان) به سوى فرعون و قومش كه گروهى فاسق و نابكارند به رسالت روانه شو.

- تا در «تا چون ...» نادرست است؛ زیرا «تخرج» جواب شرط مقدر است «إن تدخل یدک تخرج بیضاء»‌؛ بنابراین, ترجمه دقیق چنین است:‌ و دستت را در گریبانت فرو بر [که اگر دستت را فرو بری], بدون عیب سپید و درخشان بیرون می‌آید.

- (چون ماه تابان) مبالغه است.

- «از نظر لطف» باید به «به لطف» تبدیل گردد.

- «آن گاه» پیوند صدر و ذیل ترجمه را بر قرار کرده است.

- لازم است توضیحات برای مخاطبان معنای روشنی داشته باشد؛ بنابراین, ضمن ترجمه قمل و ضفدع, لازم است توضیحی کوتاه در پانوشت یا پی نوشت ارائه شود.

توضیح کوتاه نه معجزه:‌ ید بیضا و عصا؛ طوفان‌هاى كوبنده (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ) (اعراف- 133)؛ «ملخ» كه بر زراعت‌ها و درختان آن‌ها مسلط گشت و آفت كشاورزى آبادشان شد (و الجراد) (اعراف- 133)؛ «قمل» يك نوع آفت نباتى كه غلات را نابود مى‏كرد (وَ الْقُمَّلَ) (اعراف- 133)؛ «ضفادع» قورباغه‏ها كه از رود نيل سر برآوردند و آن قدر توليد مثل كردند كه زندگى آن‌ها را قرين بدبختى و مشكلات كرد- (وَ الضَّفادِعَ) (اعراف- 133)؛ «دم» يا ابتلاى عمومى به خون دماغ شدن و يا به رنگ خون درآمدن رود نيل بطورى كه نه براى شرب قابل استفاده بود و نه كشاورزى (وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ) (اعراف- 133)؛ قحطى و خشكسالى و كمبود ميوه‏ها (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ) (اعراف- 130).

تذکر: معجزات حضرت موسی- علیه السلام- بیش از این‌هاست, لیکن مراد معجزاتی است که به هدایت فوعون و قوم او اختصاص یافت.

یزدی: و ای موسی! دستت را در یقه‌ات ببر, آن سپید و درخشان بیرون آید بدون آن که عیب و بیماری در آن پیدا شده باشد. با نه نشانه ( معجزه) به سوی فرعون و مردمش می‌روی که به راستی آنان مردمی فاسق و گنه‌‌کارند.

- «یقه» واژه‌ای گفتاری و از زبان عامیانه است و گریبان بر آن ترجیح دارد.

- «در ... ببر» بهتر است به «فرو بر» تغییر یابد.

- به جای «آن» بهتر است از «که» استفاده شود که ترجمه انسجام بهتری بیابد. (دستت را به گریبانت فرو بر که سپید و درخشان بیرون می‌آید, نه به سبب عیب [پیسی] بلکه به جهت اعجاز).

- اضافه کردن واژه «اینک» یا «آن‌گاه» بین صدر و ذیل ترجمه,‌ انسجام مناسب‌تری به ترجمه می‌دهد. (... اینک با نه نشانه ...)

صادقی: «و دستت را در گریبانت فرو بر تا سپیدی بی‌عیب برون آید؛ در نشانه‌های نه‌گانه‌ای (که باید) سوی فرعون و قومش (ببری). آنان بی‌گمان مردمی نافرمان بودند.»

- «تا» اشکال پیش گفته را دارد.

- «بی‌عیب» موهم این است که این صفت برای سپیدی به معنای سپیدی خالص است، نه علت پدید آمدن آن.

- به پیوندهای بین فرازهای آیه توجه نشده است.

- نافرمان می‌تواند برابر عاصی (کنهکار) قرار گیرد؛ از این رو بهتر است از واژه «فاسق» نیز استفاده کرد. مقاییس اللغة:‌ «الفاء و السين و القاف كلمة واحدة، و هى الفِسْق، و هو الخُروج عن الطَّاعة.» لسان العرب: « الفِسْق: العصيان و الترك لأَمر الله- عز و جل- و الخروج عن طريق الحق‏». در معجم الفروق اللغویة فسق خروج از طاعت با ارتکاب معاصی کبیرة دانسته شده است. (معجم الفروق اللغویة, شماره 1620 و 1621) در مجمع البیان آمده است:‌ «"إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ" أي خارجين عن طاعة الله إلى أقبح وجوه الكفر».

امینیان:

دست خود را در گريبانت ببر تا از آن نور و فروغ آيد بدر

خالى از بيمارى است آن نور [نيز] معجز نُه‏گانه را برگير [و خيز]

جانب فرعون و قومش شو روان ز انكه ايشان فاسقند [و تيره‏جان‏]

- به نظر می‌رسد [نيز] از باب ضرورت شعری آورده شده است.

- «برگیر» موهم وجود خارجی آن نه معجزه است, در حالی که آن معجزات در زمان مناسب خود که بعد از تبلیغ دین به فرعون و قوم او است, حادث می‌شود.

- فاسق ترجمه نشده است.

تشکری:

دست خود را تو در گريبان بر پس بر آيد سفيد و نيست خطر

اين يك از نه نشانه است تو را پس به فرعون و اهل و قوم درآ

كانهمه فاسقند و نافرمان

- مراد از «نيست خطر» بی‌عیب بودن است.

- «قوم درآ» دچار سکت شده و از شیرینی و لطافت و سَلاست آن کاسته است.

- در آیه سخن از «اهل» به میان نیامده است, هرچند قوم شامل آن‌ها هم می‌شود.

- ترجمه از ادبیات زیبایی برخوردار نیست.

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِين‏ (13)

ترکیب: الفاء استئنافيّة و مبصرة حال و جملة قالوا لا محل لها, جواب شرط غير جازم‏ و هذا مبتدأ و سحر خبر و مبين صفة و الجملة مقول القول.

الهی قمشه‌ای: اما چون آيات و معجزات ما به طور روشن به آنها ارائه شد[،] گفتند كه اين سحر بودنش روشن و آشكار است.

- عطف معجزات بر آیات, موهم این مطلب است که مقصود از آیات, سخنان الهی در قالب کتاب است, در حالی که چنین نیست.

- فعل فراز اول معلوم است, لیکن مجهول ترجمه شده است, هرچند این مقدار تغییر در ترجمه معنایی بی‌اشکال است.

- روشن یا آشکار - یکی از آن دو- حشو است, هرچند پیش‌تر گفته شد که آن دو تفاوت اندکی نیز با هم دارند؛ زیرا ممکن است شیئی آشکار باشد (دیده شود), ولی روشن نباشد؛ یعنی مثلا مبهم باشد.

- «سحر بودنش» ترجمه «کونه سحرا» است؛ بنابراین, باید گفته شود: گفتند که این سحری آشکار است.

یزدی: چون آیات روشن و روشنگر ما برای آنان آمد[،] گفتند: این سحری آشکار است.

- روشن و روشنگر صفت آیات است, در حالی که «مبصرة» حال برای آیاتنا است؛ از این رو بدون هیچ دلیلی تغییر ساختار رخ داده است، هرچند از نظر مفهومی تغییری نکرده باشد.

- آیات ترجمه نشده است و بهتر بود اگر به «معجزات» ترجمه می‌شد.

صادقی: پس چون نشانه‌های- بینا کننده‌ی ما- برایشان آمد[،] گفتند: «این سحری آشکارگر است.»

- مقصود از «بینا کننده» بینا کننده به حق یعنی آشکار کننده حق در چشم مخاطبان است.

- «سحری آشکارگر» به نظر بی‌معناست؛ زیرا مقصود آنان اتهام به سحر بودن است و تأکید باید بر سحر بودن باشد نه این که سحر چیزی را آشکار می‌کند؛ به بیان دیگر, واضح بودن آن از جهت سحر بودن مراد است نه این که سحری آشکارگر باشد.



امینیان:

[ليك‏] چون روشنگران آيات ما آمد اندر نزد آن قوم [دغا]

[از ره تكذيب‏] گفتند اين‏چنين: سحر باشد اين، [يكى سحرى‏] مبين‏

- صفت موصوف جمع در فارسی مفرد است نه جمع؛ بنابراین «روشنگران» از باب ضرورت شعری و موجب ضعف شعر است.

- [یکی سحری] در برابر «هذا» آمده است, لیکن نباید فراموش کرد که هذا به همه معجزات و به تعبیر دیگر, به جنس کارهای خارق العاده اشاره دارد؛ بنابراین, محدود کردن به یک سحر خلاف مراد آیه است.

تشکری:

پس چو آمد به جانب ايشان با همه آيه‏هاى روشن‏مان‏

گفته‏اند اين بود فسون عيان

- تغییر در ساختار نحوی رخ داده و آمدن آیات به آوردن حضرت موسی- علیه السلام- تبدیل شده است.

- آیه ترجمه نشده است. (با همه معجزات روشنمان)

- «جانب ایشان» محترمانه است در حالی که گزارش آیه کاملا معمولی است.

- «روشن‌مان» وصف «آیه‌های» است, در حالی که «مبصرة» حال برای آن است.

- «گفته‌اند» ماضی نقلی است در حالی که «قالوا» ماضی ساده است.

وَ جَحَدُواْ بهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظرْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَة الْمُفْسِدِينَ (14)

ترکیب: و جحدوا عطف على قالوا و بها متعلقان بجحدوا و الواو للحال و قد بعدها مضمرة و استيقنتها أنفسهم فعل ماض و مفعول به مقدم و فاعل مؤخر و ظلما مفعول لأجله لأنه علة للجحد أو حال من فاعل جحدوا بتقدير قد أي ظالمين مستكبرين. (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ) الفاء الفصيحة و انظر فعل أمر و فاعله مستتر تقديره أنت و كيف اسم استفهام في محل نصب خبر مقدم لكان و عاقبة المفسدين اسم كان و الجملة معلقة لانظر عن العمل فهي محل نصب بنزع الخافض لأن انظر بمعنى تفكر.

الهی قمشه‌ای: و با آنكه پيش نفس خود به يقين دانستند كه آنها معجزه خداست[،] باز از كبر و نخوت و ستمگرى انكار آن كردند، پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به كجا انجاميد (و چگونه هلاك شدند)؟

- « كبر و نخوت و ستمگرى» مطابق نص نیست و لازم است ابتدا ترجمه ظلم و سپس ترجمه علو ذکر شود.

- تا در «تا عاقبت» نامناسب و باید به جای آن از «که» استفاده کرد, هرچند گاه تا در معنای که هم به کار می رود؛ مانند:

عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

- «مفسد» اسم فاعل است؛ یعنی کسی که فاسد می‌کند نه این که صرفا خود فاسد باشد. بنابراین, ترجمه «مفسدین» به مردم فاسد کافی نیست و باید گفت: کسانی که به فساد می‌کشانند.

- مترجم الف و لام «المفسدین» را عهد ذکری گرفته و به «آن مردم فاسد» ترجمه کرده است که رویکردی متفاوت است و غالب مفسران و مترجمان آن را به معنای موصول در نظر گرفته‌اند.

یزدی: و فرعونیان با آن که دل‌هاشان به درستی آن آیات اطمینان و یقین داشتند, از روی ستم و خود بزرگ‌ بینی آن‌‌ها را انکار کردند. پس ببین پایان کار خراب کاران و مفسدان چگونه شد؟

- «دل‌هایشان ... باور داشتند» بین نهاد و گزاره تطابق وجود ندارد و بهتر است گفته شود «باور داشت»؛ زیرا دل‌هایشان در کنار خودشان نقش برعهده دارد و وجهی ندارد که برای هر دو در کنار هم قدرت تفکر در نظر گرفت.

- آیات ترجمه نشده است.

- «اطمینان» تفسیری از یقین است که نمی‌توان آن را مدلول آیه دانست.

- «خود بزرگ‌بینی» می‌تواند تفسیری از آیه باشد و برتری‌جویی تفسیری دیگر از آیه است.

- قبل از «پس ببین ...» باید از نقطه ویرگول استفاده کرد نه نقطه.

صادقی: و حال آنکه ( از عمق) جان‌هایشان به آن (نشانه‌های ربانی) یقین داشتند, از روی ظلم و تکبر آن‌ها را انکار* (و انگار) کردند. پس بنگر (که) فرجام افسادگران چگونه بود.

* این انکاری زبانی و عملی است که از روی عناد بر ضد یقینشان ابراز می‌کند, که اگر انکار و یا شک از روی قصور- و یا حتی تقصیری بدون عناد- باشد, این گونه مورد سرزنش نیست.

- «و حال آنکه» باید به «و در حالی که» تا همایش جمله‌ها بر قرار شود.

- «جحد» با «انگار» همخوانی ندارد.

-مترجم در ترجمه آیه 83 سوره قصص (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) آورده است: «... آن است (همان) سرای آخرت؛ برای کسانی قرارش می‌دهیم که در زمین خواستار هیچ برتری (ظالمانه) و هیچ فسادی نیستند ...» در حالی که «علوا» در آیه مورد بحث را به تکبر ترجمه کرده است. بنابر این, مناسب می‌بود اگر «علوا» در این آیه را نیز برتری‌جویی ترجمه می‌کرد.

امینیان:

چون ستم مى‏بود و طغيان كارشان روى بنهادند بر انكارشان‏

هم [در آن طغيان كه بر سر داشتند] در دل [آن آيات‏] باور داشتند

[نيك‏] بنگر كاخرِ اهلِ فساد [روى خذلان بر كجا خواهد نهاد]

- این ترجمه معنایی- آزاد و تفسیری است و ساختار در آن کاملا تغییر پذیرفته است.

- «کارشان» ستم را به یک وصف پایدار تبدیل کرده در حالی که در متن آیه چنین نشانه‌ای وجود ندارد، هرچند در عالم واقع معمولا چنین انکارهایی به دلیل نهادینه شدن ستمگری و بدکرداری در نهادشان است.

- «علوا» به طغیان ترجمه شده که ترجمه دقیقی نیست؛ زیرا یکی از موجبات طغیان برتری‌جویی است. «طغیانا» بارها در آیات قرآن به کار رفته (مانند سوره اسراء, 60) و معمولا به «سرکشی» و مانند آن ترجمه شده است.

تشکری:

گر چه از جان يقين بياوردند از سر كبر و جور ابا كردند

پس نگه كن كه چون بود فرجام بر تبه كار و مفسد [خودكام‏]

- این ترجمه را می‌توان معنایی تلقی کرد؛ زیرا با اضافات کمی همراه شده است, لیکن به ضرورت شعری در ساختار تغییراتی رخ داده است؛ ازجمله در تقدیر گرفتن متعلق ابا کردند.

- ابا با انکار تفاوت دارد و در انکار مبارزه نهفته است، در حالی که در ابا کردن چنین مفهومی وجود ندارد. انکار به ترجمه «حجد» نزدیک‌تر است.

وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْمًا وَ قَالَا الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلىَ‏ كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ(15)

ترکیب: الواو استئنافية و الكلام مستأنف للشروع في القصة الثانية و هي قصة داود و سليمان، و اللام للقسم لقسم مقدّر و قد حرف تحقيق و آتينا فعل و فاعل و داود مفعول به و سليمان عطف على داود و علما مفعول به ثان. (وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ فَضَّلَنا عَلى‏ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ) الواو حرف عطف و قالا معطوف على مقدر تقديره فعملا بما أعطيا بالقلب بالعزم و عملا به بالجوارح بالمباشرة و عملا به باللسان فقالا و الحمد مبتدأ و للّه خبر و الجملة مقول القول و الذي اسم موصول صفة لله و جملة فضلنا صلة و على كثير متعلقان بفضلنا و من عباده صفة لكثير و المؤمنين صفة لعباده.

الهی قمشه‌ای: و همانا ما به داود و سليمان مقام دانشى بزرگ عطا كرديم و گفتند: ستايش و سپاس خداى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش فضيلت و برترى عطا فرمود.

- «مقام دانشی بزرگ» مقید کردن دانش به مقام, از ظاهر الفاظ آیه به دست نمی‌آید؛ از این رو «مقام» لازم است حذف شود.

- بزرگ از ابهام در «علماً» استفاده شده است؛ زیرا یکی از کاربردهای تنوین, تنکیر و ایجاد ابهام در محتوا و بزرگ نمایی بلاغی است.

- همانا در برابر قد آمده و لام جواب قسم بدون انعکاس در ترجمه رها شده است. ترجمه دقیق چنین است:‌ سوگند که البته ما به داود و سلمیان دانشی والا عطا کردیم.

- «فضیلت» تفسیری از آیه است و ترجمه «فضلنا» برتری داد ما را است.

- چنان که پیش‌تر گفته‌ایم, سپاس ترجمه «شکر» است نه «حمد».

- «برتری عطا فرمود» باید به «برتری داد» ویرایش شود که افزون بر فارسی بودن, از واژه‌های کم‌تری ساخته شده و با شم زبانی سازگارتر است.

یزدی: و به راستی که ما به داوود و سلیمان دانشی دادیم. و آن‌ دو گفتند: سپاس خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری داد. (دانش نبوّت به ما عطا کرد.)

- دانشی در برابر تنکیر علما آمده و مترجم از تنکیر برداشت عظمت نکرده و یا آن را انعکاس نداده است.

- لام جواب قسم در این ترجمه نیز نادیده گرفته شده است.

- سپاس در برابر «شکر» است نه حمد و مترجم در ترجمه آیه دوم سوره حمد از سپاس و ستایش هردو استفاده کرده است: «هر سپاس و ستایش ویژه خداوند, پروردگار جهانیان است.»

صادقی: و همواره به داوود و سلیمان به راستی علمی (وحیانی) دادیم, و آن دو گفتند: «تمام ستایش‌ها در انحصار خدایی است که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داده است.»

- ظاهرا «همواره» از الفاظ آیه قابل اصطیاد نیست.

- علما تنها نکره ترجمه شده و «وحیانی» تفسیری خاص و البته کلی از دانش یاد شده است.

- لام جواب قسم نیز در این ترجمه نادیده گرفته شده است.

امینیان:

ما به داود و سليمان راستى دانشى كرديم عطا [بى‏كاستى‏]

هردو مى‏گفتند: شكر آن داورى كاو بما بخشيد فضل و برترى،

بر بسا از بندگان خويشتن كاهل ايمانند [در سرّ و علن‏]

- [بی‌کاستی] و [در سرّ و علن‏] ظاهرا حشو است و به ضرورت قافیه افزوده شده است.

- در این ترجمه نیز لام جواب قسم نادیده گرفته شده و نیز تنها به تنکیر علماً بسنده شده و به معنای بلاغی این تنکیر اشاره‌ای نشده است.

- ترجمه حمد به شکر نادرست تلقی می‌شود و افزون بر این, الف و لام «الحمد» نیز نادیده گرفته شده است. مترجم در ترجمه آیه دوم سوره حمد آورده است:

ايزدى را [سپاس و] حمد سزاست كه خداوند [جمله‏] عالم‏هاست‏

که البته در این ترجمه نیز «رب» به خداوند ترجمه شده که نادرست است؛ چرا که خداوند در این مصراع یا به معنی «الله» است و یا مالک که البته هر دو نادرست است.

تشکری:

بر سليمان و باب او داود داد دانش خداى حى ودود

پس بگفتند حمد بهر خدا كه بدادست برترى ما را

كه خدا بهر ما فضيلت داد بر كثيرى ز مؤمنان عباد

- این ترجمه کاملا آزاد است و ریزش و تغییر و اضافات در آن دیده می‌شود.

- «بهر ما» یعنی به خاطر ما و نه به ما و این خطای در انعکاس مفهوم آیه است.

وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْر وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِين‏(16)



ترکیب: الواو استئنافية و ورث سليمان داود فعل و فاعل و مفعول به و قال عطف على ورث و الواو عاطفة في المواضع الثلاثة, أيّها منادى نكرة مقصودة مبنيّ على الضمّ في محلّ نصب و ها للتنبيه لا محل لها, الناس بدل من أيّ- أو عطف بيان- مرفوع لفظا و علمنا فعل ماض مبني للمجهول و نا نائب فاعل و منطق الطير مفعول به ثان, أوتينا عطف على علمنا و من كل شي‏ء متعلقان بأوتينا و إن هذا ان و اسمها و هو كلام مستأنف مسوق على سبيل إيراد الشكر و المحمدة و اللام المزحلقة و هو ضمير فصل أو مبتدأ و الفضل خبر إن أو خبر هو و الجملة خبر إن و المبين صفة للفضل.

الهی قمشه‌ای: و سليمان وارث (ملك) داود شد (و مقام سلطنت و خلافت يافت) و گفت: اى مردم، ما را زبان مرغان آموختند و از هر گونه نعمت عطا كردند، اين همان فضل و بخشش آشكار است.

- فراز اول ترجمه, جمله اسمی است (مشتمل بر فعل ربطی شدن است), درحالی که فراز اول آیه جمله فعلیه‌ است؛ بنابراین, ترجمه آن به سلیمان از داود میراث برد, با ساختار آیه هماهنگ‌تر است, لیکن از آن‌جا که ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای معنایی- تفسیری است, این مقدار تغییر در ساختار اشکالی به وجود نمی‌آورد.

- تفسیر میراث به «مُلک» تفسیری خاص است و بسیاری از مفسران معنایی اعم را برداشت کرده‌اند, و ما پیش‌تر گفته‌ایم که بهترین نوع اضافات تفسیری, توضیح‌هایی است که مقبول اغلب مفسران باشد.

- ترجمه «قال» در زبان فارسی اگر از بالا به پایین باشد, «فرمود» و اگر از پایین به بالا باشد«عرض کرد» است, مگر در شرایط و فضای خاص.

- مرغان جمع مرغ, هرچند ترجمه طیر است و در گذشته به کار می‌رفته است, لیکن امروزه «مرغ» نام پرنده اهلی مخصوص و معروفی است و تبادر از آن «پرنده» نیست؛ از این رو ترجمه «طیر» به پرنده مناسب‌تر است.

- «ما را» منطبق بر ادبیات تاریخی است و بهتر است از متمم استفاده شود: به ما زبان پرندگان آموخته‌اند.

- «آموختند» ماضی ساده است و در آیه دو ماضی کنار هم آمده و در این گونه موارد, در صورت تناسب معنا با ماضی نقلی, می‌توان فعل دوم را ماضی نقلی ترجمه کرد: «آموخته‌اند», «عطا کرده‌اند».

- «أتی» با «أعطی» تفاوت دارد و ترجمه «أوتینا» "آورده ‌شده‌ است" می‌باشد نه داده شده‌ایم و مانند آن, لیکن در ترجمه معنایی این مقدار تغییر در ساختار اشکالی ندارد.

- «فضل» در قرآن به دو معنا به کار رفته است: 1. برتری؛ 2. احسان, نعمت و رحمت. نمونه اول را می‌توان در آیه 24 سوره مؤمنون مشاهده کرد: «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ ...» و نمونه دوم را می‌توان در آیه 174 سوره آل عمران دید:‌«فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ...», و نیز آیه 64 سوره بقره: « فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِين‏». به نظر می‌رسد مرحوم الهی قمشه‌ای خواسته‌اند به هر دو معنا اشاره کنند, لیکن «فضل» را ترجمه نکرده‌اند و بهتر می‌بود اگر به «برتری و بخشش» و مانند این‌ها ترجمه می‌کردند.

یزدی: و سلیمان وارث داوود شد و او به مردم گفت:‌ هان, این مردم! ما را زبان پرندگان آموخته‌اند و از هر چیزی به ما عطا شده است, و این فضل و بخشش آشکار است.

- با توجه به آنچه در ذیل ترجمه الهی قمشه‌ای بیان کردیم, برخی نکات مورد اشاره در این ترجمه رعایت شده است و البته برخی نیز رعایت نشده است؛ مانند ترجمه فراز اول به شکل جمله اسمی,‌ ترجمه قال گفت (به جای فرمود) و ترجمه نشدن فضل.

صادقی: و سلیمان از داوود میراث (این میراث همانا میراث مال پیمبری از پیامبری دیگر است «برخلاف حدیث ابی‌بکر از رسول گرامی» و رسالت هم مورد ارث نیست تا اینجا مقصودی ویژه باشد مگر اینکه با قرینه‌ای مشمول میراث باشد.) یافت و گفت: «ای مردمان! ما زبان پرندگان را آموخته‌ایم و از هرچیزی داده‌ شده‌ایم. به راستی این همانا فضیلت روشنگر است.»

- «یافت» ترجمه دقیقی برای فعل «ورث» نیست, بلکه باید از «برد» و مانند آن استفاده شود.

- «گفت»- بر اساس نکته پیش‌گفته- بهتر است به فرمود ترجمه شود.

- «آموخته‌ایم» فعل معلوم است, در حالی که « عُلِّمْنا» مجهول است و این تغییر پذیرفتنی نیست و چه بسا معنا را نیز مخدوش کند؛ زیرا پیامبران در انتقال این علم نقشی نداشته‌اند و این آگاهی از زبان پرندگان معجزه بوده است و «آموخته‌ایم» به نوعی بر تلاش و کوشش و طی طریق طبیعی دلالت دارد.

- « به راستی این همانا» دو قید تأکیدی است که پشت سر هم آمده و ترجمه را از زبان معیار دور کرده است.

- «مبین»

امینیان:

پس سليمان ارث از داود بُرد [حال خود با مردمان اينسان شمرد]:

مردمان! فهم زبان مرغكان داده شد بر ما [ز دادار جهان‏]

نيز بخشش‏ها [ز سوى كردگار] اين [مرا] باشد عطايى آشكار

- منظور از «ارث», میراث است.

- تصغیر مرغ (مرغک) بی‌وجه است.

- تکرار «مردمان» از زیبایی نظم کاسته است.



تشکری:

شد سليمان چو وارث داود پس چنين بهر مردمان فرمود

حق به ما هر چه بود كرد عطا منطق الطير ياد داد به ما

اين بود نعمتى كه هست عيان

- «هرچه بود کرد عطا» منطبق بر آیه نیست. (نفرموده «اوتینا کلَّ شیء» بلکه فرموده «من کل شیء»), هرچند برخی احتمال بیانی بودن «من» را داده‌اند.

- اگر به جای «یاد داد» که در دو کلمه پشت سر هم اوج می‌گیرد, از «آموخت» استفاده می‌شد, مناسب‌تر و با «کرد» و «هست» هماهنگ‌تر بود.









وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْر فَهُمْ يُوزَعُونَ(17)



ترکیب: الواو استئنافية و حشر فعل ماض مبني للمجهول و لسليمان متعلقان بحشر و جنوده نائب فاعل و من الجن و الانس و الطير حال من جنوده و الفاء الفصيحة لأنها جواب شرط مقدر (ان ترید تعلم کیف کان حضورهم عنده،‌ فهم یوزعون)، و هم مبتدأ و جملة يوزعون خبر.

الهی قمشه‌ای: و سپاهيان سليمان از گروه جن و انس و مرغان (هر سپاهى تحت فرمان رئيس خود) در ركابش گرد آورده شدند.

- «گروه» حشو است و برابری در متن مبدأ ندارد.

- « فَهُمْ يُوزَعُونَ» ترجمه نشده است و متن توضیحی دلالت روشنی بر آن ندارد. لسان العرب (ماده وزع): « الوَزْعُ: كَفُّ النفْسِ عن هَواها. وزَعَه و به يَزَعُ و يَزِعُ وزْعاً: كفَّه فاتَّزَعَ هو أَي كَفَّ، و كذلك ورِعْتُه. و الوازِعُ في الحرْبِ: المُوَكَّلُ بالصُّفُوفِ يَزَعُ من تقدَّم منهم بغير أَمره. و يقال: وزَعْتُ الجَيْشَ إِذا حَبَسْتَ أَوَّلَهم على آخرهم. و في الحديث: أَن إِبليس رأَى جبريلَ، عليه السلام، يوم بَدْرٍ يَزَعُ الملائكةَ. أَي يُرتِّبُهم و يُسَوِّيهِم و يَصُفُّهم للحربِ فكأَنه يَكُفُّهم عن التفَرُّقِ و الانْتِشار » در تفسیر نمونه ذیل آیه نیز آمده است: « " يوزعون" از ماده" وزع" (بر وزن جمع) به معنى بازداشتن است، اين تعبير هر گاه در مورد لشكر به كار رود به اين معنى است كه اول لشكر آن را نگاه دارند تا آخر لشكر به آن ملحق گردد و از پراكندگى و تشتت آنها جلوگيرى شود. واژه" وزع" به معنى حرص و علاقه شديد به چيزى آمده است كه انسان را از امور ديگر بازمى‏دارد. از اين تعبير استفاده مى‏شود كه لشكريان سليمان، هم بسيار زياد بودند و هم تحت نظام خاص.»

- «در رکابش» برابری در متن مبدأ ندارد.

یزدی: و برای سلیمان، لشکریانش همگی از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند و روانه گشتند و هر گروه در جایگاه خود قرار گرفتند و از پراکندگی باز داشته می‌شدند.

- در ترجمه اضافه گسسته رخ داده که آن را از زبان معیار دور می‌کند. (و برای سلیمان،‌ لشکریانش ...: و لشکریان سلیمان را از پریان و آدمیان و پرندگان برای وی گرد آوردند ...)

- قید «همگی» برابری در متن مبدأ ندارد و برخی مفسران خلاف این برداشت را داشته‌اند.

علامه طباطبائی در تفسیر این آیه آورده است: «كلمه" حشر" و همچنين وصف کسانی که گردآوری و روانه شده‌اند، به اين ‌كه لشكريان او بودند و همچنين سياق آيات بعدى، همه دليل‌اند بر اين كه لشكريان آن حضرت طوايف خاصى از انسان‌ها و از جن و طير، بوده‏اند، براى اين‌كه در آيه شريفه فرموده:" براى سليمان جمع آورى شد لشكريانى‏ كه از جن و انس و طير داشت" و كلمه" من" تبعيض و يا بيان را مى‏رساند. بنا بر اين سخن فخر رازى در تفسير كبير كه گفته: "آيه دلالت دارد بر اينكه همه جن و انس و طير لشكر او بودند و همه روى زمين را مالك بوده و جن و طير زمان او مانند انسان‌ها عاقل و مكلف بوده‏اند و بعد از زمان او دوباره به حالت توحش قبلى برگشته‏اند" حرف عجيب و غريبى است.»

و عجیب این که جناب آقای صفوی که ترجمه خویش را بر اساس المیزان نگاشته‌, در ترجمه این آیه آورده است: « و براى سليمان سپاهيانش از جنّ و انس و پرندگان، همه گردآورى شدند ...».

- «روانه گشتند» برابری در متن اصلی ندارد و ظاهرا برداشتی از «حشر» و «یوزعون» است.

- افعال «قرار گرفتند» و «باز داشته می‌شدند» هماهنگ نیستند, در حالی که به طور طبیعی باید هماهنگ باشند.

صادقی: و برای سلیمان, سپاهیانش- از جن و انس و پرندگان- جمع‌آوری شدند, پس آنان (از پراکندگی) نگهبانی می‌شوند: متفرق نمی‌گردند.

- اضافه گسسته پیش‌گفته در این ترجمه نیز وجود دارد.

- دو نقطه به معنای «تا» است که وجود تاء با خوش‌خوانی عبارت مناسب‌تر است.

- عبارت «پس آنان ... نمی‌گردند» خوش‌خوان نیست.

- « فَهُمْ يُوزَعُونَ» مجهول است در حالی که «متفرق نمی‌گردند» معلوم است.

- بهتر است جن و انس و پرنده از نظر تعداد همسان نگاشته شودند؛ یعنی یا هر سه جمع بسته شوند (جن‌ها،‌ آدمیان و پرندگان) و یا هر سه مفرد و در معنای جنس به کار برده شوند (جن و انس و پرنده).

امینیان:

پس سليمان را [تمامى‏] جنود جنّ و انس و مرغكان [هركس كه بود]

[جملگى در حضرتش‏] گرد آمدند پس بيكديگر همه ملحق شدند

- قید تمامی،‌ برابر ندارد.

- تصغیر «مرغکان» جمع «مرغک» وجهی ندارد.

- قید [هر کس که بود] وجهی ندارد.

- «در حضرتش» در زبان فارسی یعنی در درون او و نه در محضرش! اگر به جای آن از «در محضرش» استفاده می‌شد،‌ این اشکال بر طرف می‌شد.

- عبارت‌ «پس به یکدیگر ...» معلوم است, در حالی که فراز مربوط مجهول است.

- عبارت فوق نتیجه «یوزعون» است؛ آن‌ها که جلو بودند،‌ نگهداشته شدند تا دیگران هم برسند و پراکندگی در لشکریان ایجاد نشود.

- همه به هم ملحق نمی‌شوند, بلکه آن‌ها که عقب بودند به آن‌ها که جلوتر بودند، ملحق می‌شوند, و این مطابق با مفهوم «الحاق» است, بله می‌توانیم بگوییم همه گرد هم آمدند یا همه یکجا جمع شدند.

تشکری:

پس سليمان بخواست لشكريان جمع گشتند جن و انس به وى‏

دسته دسته شدند و پى در پى

- در آیه نیامده که سلیمان خواسته است جنود گرد آورده شوند.

- «الطیر» از شعر جا مانده است!

- ترجمه «فهم یوزعون» کاملا معنایی و تفسیری و سلیقه‌ای است. «پی در پی» به فاصله نیفتادن بی لشکریان اشاره دارد.





حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُم‏ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُون‏ (18)

ترکیب: حتى حرف غاية لمحذوف تقديره فساروا حتى إذا أتوا، و يجوز أن يكون غاية ليوزعون لأنه مضمن معنى فهم يسيرون ممنوعا بعضهم من مفارقة بعض حتى إذا أتوا، و على وادي النمل جار و مجرور متعلقان بأتوا، و جملة قالت نملة لا محل لها و ادخلوا مساكنكم فعل‏ و فاعل و مفعول به (لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ) نهي مستأنف لا تعلق له بما قبله؛ أي لا تكونوا بحيث يحطمونكم و يجوز أن يكون الكلام بدلا من جملة الأمر مثله و هو ادخلوا مساكنكم، و لا ناهية و يحطمنكم فعل مضارع مبني على الفتح في محل جزم بلا، و الكاف مفعول به و سليمان فاعل و جنوده عطف على سليمان و هم الواو حالية و هم مبتدأ و جملة لا يشعرون خبر و الجملة حالية.

الهی قمشه‌ای: تا چون به وادى مورچگان رسيد مورى (يعنى پيشواى موران) گفت: اى موران، همه به خانه‏هاى خود اندر رويد مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند.

- «وادی» ترجمه نشده است. (وادی: محل حرکت سیل، دره؛ مفردات راغب: أصل الْوَادِي: الموضع الذي يسيل فيه الماء، و منه سُمِّيَ المَفْرَجُ بين الجبلين وَادِياً، و جمعه: أَوْدِيَةٌ...)

- «أَتَوْا» جمع است و «رسید» مفرد و باید اصلاح شود.

- (پیشوای موران) تفسیری است که آیه بر آن دلالت ندارد, لیکن معمولا چنین کاری بر عهده فرمانروا و بزرگ و پیشوای یک جمعیت است.

- «همه» برابری در آیه ندارد, لیکن از معنای آیه فهمیده می‌شود و اضافه تفسیری است.

- «ندانسته» مفرد است و «و هم لایشعرون» جمله جالیه, ولی این مقدار تغییر با توجه به این که ترجمه را به خوش‌خوان‌تر می‌کند, و نیز با توجه به ترجمه معنایی- تفسیری مرحوم الهی قمشه‌ای بی‌اشکال است.

- به نظر می‌رسد «در حالی که آن‌ها متوجه شما نمی‌شوند» نوع توجه به موران را از سلیمان و سپاه او انکار می‌کند, لیکن «ندانسته» محدودتر است و صرفا عدم توجه در یک رخدارد را انکار می‌کند؛ اگر این تفاوت پذیرفته شود, لازم است از جمله حالیه استفاده شود نه حال مفرد.

- «اندر روید» ساختاری از ادبیات تاریخی است و در زبان معیار کاربردی ندارد و با ترجمه الهی قمشه‌ای هماهنگ نیست.

یزدی: تا آن‌گاه که بر دشتی که مورچگان در آن زندگی می‌کردند گذر کردند. موری گفت: هان, ای مورچگان! به خانه‌های خود بروید تا لشکریان سلیمان که از وجود شمار ناآگاه‌اند و توجه ندارند, شما را پای‌مال نکنند.

- «که مورچگان در آن زندگی می‌کردند» توضیحی خارج از صریح الفاظ آیه است. عبارت یاد شده موهم انحصار زندگی مورچگان در آن وادی است و اگر می‌نوشتند «که مورچگان فراوانی در آن می‌زیستند» با واقعیت هماهنگ‌تر است.

- «از وجود شما ناآگاه‌اند» و «توجه ندارند» تکرار غیر مفید است.

صادقی: تا آن‌گاه که به مکان مورچگان رسیدند. مورچه‌ای (از فرماندهان مورچگان) گفت: «این مورچگان! به جایگاه‌هایتان داخل شوید, مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- به سختی شما را پایمان کنند.»

- مکان ترجمه مناسبی برای «وادی» نیست.

- «جایگاه» ترجمه مناسبی برای «مساکن» به معنای خانه‌ها نیست.

- «ندیده و ندانسته» گرفتار زیاده‌ نویسی است و اگر به جای آن می‌نوشتند «ناآگاهانه» مناسب‌تر بود.

- «به سختی» برداشتی از معنای «حطم» است. (لسان العرب:‌ الحَطْمُ: الكسر في أي وجه كان، و قيل: هو كسر الشي‏ء اليابس خاصَّةً كالعَظْم و نحوه.)

امینیان:

تا كه بر وادى موران آن سپاه [راحل و راكب همه‏] بردند راه‏

گفت مورى: هاى موران [بشنويد] بر درون خانه‏ها پنهان شويد

تا سليمان و سپاهش بى‏خبر جسم‏تان درهم نكوبند [الحذر]

- [راحل و راکب همه] برای درست شدن وزن شعر اضافه شده است؛ گذشته از این که «راحل» یعنی کوچ کننده و یا شتری که برای بارکشی مناسب باشد, و در معنای اول چندان با حرکت سپاه که بر آن کوچ کردن اطلاق نمی‌شود, تناسب ندارد و در کنار همه قرار گرفتن آن دو (راحل و راکب) باید تناسب بر قرار باشد و معمولا پیاده و سواره (راکب و راجل) را کنار هم می‌آورند؛ چرا که بر اساس معنای نخست, راحل شامل راکب نیز هست.

- «بر درون خانه‌ها» همایش ندارد و باید گفته شود: «به درون خانه‌ها».

- پنهان شدن واژه مناسبی نیست؛ زیرا با وجود ناآگاهی سپاه, نیازی به پنهان شدن نیست, بلکه باید گفته شود: پناه بگیرید یا فرار کنید.

تشکری:

تا رسيدند نزد مورچه‏ها پس يكى گفت در شويد سرا

كه سليمان و لشكرش ما را له كند زير پا ز راه خطا

- «وادی» ترجمه نشده و به جای آن «نزد مورچه‌ها» آمده که آن مجاز است؛ زیرا قبل از رسیدن به نزد مورچه‌ها, آن‌ها به فکر فرار افتادند.

- «در شوید سرا» با حذف حرف اضافه «به» است: به سرا.

- اشکال مهم این ترجمه, مثبت آمدن بیت دوم است؛ یعنی از مورچه‌ها به خانه‌هایتان بروید تا سلیمان و لشکرش شما را له کنند!! بنابراین, «کند» باید به «نکند» تغییر یابد.

- «کند» مفرد است و باید جمع به کار رود و این خطای روشنی در این دو بیت است.

- در مجموع این دو بیت از زیبایی خاصی برخوردار نیست.





فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَي‏ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَ أَدْخِلْنىِ بِرَحْمَتِكَ فىِ عِبَادِكَ الصَّلِحِينَ(19)

ترکیب: الفاء عاطفة على محذوف يقتضيه السياق أي فسمع قولها المذكور فتبسم، و ضاحكا حال مؤكدة و من قولها متعلقان بضاحكا. (وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ) و قال عطف على فتبسم و رب منادى مضاف الى ياء المتكلم المحذوفة و حرف النداء محذوف و أوزعني فعل دعاء و فاعل مستتر و مفعول به و أن و ما في حيزها مفعول ثان لأوزعني لأنه مضمن معنى الإلهام أو نصب بنزع الخافض أي بأن أشكر نعمتك، و التي صفة لنعمتك و جملة أنعمت صلة و عليّ متعلقان بأنعمت و على والدي عطف على عليّ. (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ) جملة معطوفة.

(وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ) الواو حرف عطف و أدخلني فعل دعاء و فاعل و مفعول به و برحمتك متعلقان بمحذوف حال و الباء للسببية و في عبادك متعلقان بأدخلني و الصالحين نعت لعبادك.

الهی قمشه‌ای: سليمان از گفتار مور بخنديد و گفت: پروردگارا، مرا توفيق شكر نعمت خود كه به من و پدر و مادر من عطا فرمودى عنايت فرما و مرا به عمل صالح خالصى كه تو بپسندى موفق بدار و مرا به لطف و رحمت خود در صف بندگان خاص شايسته‏ات داخل گردان.

- خندیدن ترجمه مناسبی برای «فتبسم ضاحکا» نیست؛ زیرا در آیه سخن از تبسمی است که حالت خنده به خود می‌گیرد نه خندیدن.

- واژه «خاص» برابری در آیه ندارد, لیکن از بررسی موادی که «عبادک الصالحین» در قرآن به کار رفته می‌توان به خاص بودن آن پی برد و در برخی تفاسیر مانند تفسیر المیزان ذیل آیه 130 سوره بقره (وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فىِ الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فىِ الاَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين‏) به این مسئله اشاره شده است. (ر.ک:‌ الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 305)

یزدی: سلیمان از گفته‌ی این مور لب‌خندی زد (خنده‌ی معنی داری نمود) و گفت: پروردگارا! مرا موفّق بدار که همواره نعمتت را که بر من و پدر و ماردم ارزانی داشته‌ای سپاس‌گزاری کنم و کار نیکی که تو آن را می‌پسندی انجام دهم و از راه لطف و مهربانیت مرا در میان بندگان شایسته‌ات قرار بده. 19

صادقی: پس (سلمیان) از گفتارش- در حال خنده‌اش- تبسمی کرد و گفت: «پروردگارم! مرا از گسیختگی نگه‌ دار تا نعمتی را که به من و پدر و ماردم داده‌ای سپاس بگزارم, و به کار شایسته‌ای که آن را می‌پسندی بپردازم, و مرا به رحمت خویش در میان شایستگان (معصومان از) بندگانت داخل گردان.» 19

امینیان:

19- چون سليمان اين سخن از او شنود [شاد] از بهر تبسّم لب گشود

گفت: يا ربّ كن مرا توفيق عطاى تا بجاى آرم ترا حمد و ثناى‏

بهر نعمت‏ها كه بنمودى نصيب بر من و بر والدينم [اى حبيب‏]

[نيز آن كن‏] تا كنم آنگونه كار كان ترا باشد پسند [اى كردگار]

هم مرا با رحم خود پروردگار در رديف صالحان خود درآر

تشکری:

پس بخنديد و گفت اى دادار تو زبانم به كار شكر بدار

بر من و والدين نعمت توست كارى آرم كه آن رضايت توست‏

كن مرا اهل رحمت اى غفار همره بندگان نيكوكار (19)