725) درسنامه ترجمه 1-2 (قسمت دوم)
درسنامه ترجمه 1-2 / قسمت دوم
- 1.01 فصل دوم
- سبکها و روشهای ترجمه قرآن
- (i) گفتار اول: سبکهای ترجمه
- 1. سبکهای ترجمه
1-1. مفهومشناسی و گونهشناسی سبک
- 1. سبکهای ترجمه
- (i) گفتار اول: سبکهای ترجمه
- سبکها و روشهای ترجمه قرآن
یکی از ویژگیهای مهم متن مورد ترجمه که مترجم باید آن را لحاظ کند، «سبک» آن است. سبک[1] در زبان عربی به معنای گداختن و ریختن زر و نقره و «سبیکه» به معنای قطعه ذوب شده است: «سَبَک الذهبَ والفضة و نحوه من الذائب یسبُکهُ و یسبِکه سَبْکاً و سَبَّکه: ذَوَّبه و أفرغه فی قالبٍ. والسَّبِیکةُ: القِطْعة المُذوَّبة منه».[2] سبک دراصطلاح، ویژگیهایی در کلام است که آن را از سخنان دیگر متمایز میکند.[3] از سبک با واژههای دیگری مانند طرز، شیوه، سیاق، طریقه و جز اینها نیز یاد شده است. تعریف پیشگفته سبک، بسیار ساده و کلی است. حقیقت این است که «سبک» معنای روشن و واحدی ندارد و تعریفهای گوناگونی برای آن ارائه شده است؛ اما در هر صورت لفظ و معنی - چنان که مرحوم بهار نیز در سبکشناسی گفته - جزء مهمترین اجزای آن به شمار میرود،[4] و در هر صورت، در ادبیات شرط احتساب یک ویژگی به عنوان ویژگی سبک، بسامد داشتن کاربرد آن است؛ یعنی در یک دوره آنقدر کاربرد داشته باشد که بتوان آن را ویژگی آن دوره به شمار آورد و در غیر این صورت، یک ویژگی نمیتواند نماینده سبکی خاص باشد؛ برای مثال، آوردن دو حرف اضافه برای متمم، از ویژگیهای سبک خراسانی است؛ زیرا چنین شیوه بیانی در سبک خراسانی دارای بسامد است؛ مانند:
اگر با من نسازند اهل دنیا |
| به من بر زان نباشد هیچ عاری[5] |
این روش بیانی در سبک عراقی هم دیده میشود، اما به دلیل عدم بسامد آن، ویژگی سبک عراقی به شمار نمیرود. بدین ترتیب، بسامد در حوزه ترجمه به ویژگیهای تمایزبخش یک متن در همان متن یا آثار یک نویسنده یا زمان و دوره خاص یا مواردی دیگر که بتوان از آنها سبک را نتیجه گرفت، تعریف میشود. برخی نویسندهها از سبکی خاص برخوردارند؛ برای مثال، از زبان کهن استفاده میکنند یا واژههای کهن و مهجور در اثر یا آثار آنان فراوان است یا اینکه بسیار احساسی مینویسند؛ هر یک از این ویژگیها یا مانند آنها، چون در یک اثر یا آثار یک فرد تکرار میشود و بسامد دارد، سبک خاصی را رقم میزند که مترجم باید در ترجمه به گونهای آنها را ظاهر کند. مثلاً اگر نویسنده از واژههای کهن و مهجور استفاده میکند، مترجم باید در ترجمه از برابرهای مربوط به زبان گذشته بهره گیرد تا تأثیری همسان بر مخاطب ترجمه بر جای گذارد.
سبک در ادبیات، براساس عناصر هنری و غیر هنری به گونههای ذیل تقسیم میشود:
1. براساس گوینده یا نویسنده اثر؛
2. براساس زمان اثر (کهن، معاصر، و...)؛
3. براساس جغرافیای اثر (خراسانی، عراقی، و...)؛
4. براساس درونمایه اثر (عرفانی، اخلاقی، داستانی و...)؛
5. براساس مخاطبان اثر (عالمانه، کودکانه، عامیانه، و...)؛
6. براساس هدف اثر (تهییجی، تعلیمی، و...)؛
7. براساس زبان اثر (آهنگین (نظم و نثر) و نثر ساده).
پیش از ورود به بحث لازم است یادآور شویم که برخی «سبک» را به معنای نوع و شیوه ترجمه به کار میبرند که این معنا مقصود ما نیست.
چنان که در اعجاز بیانی قرآن بهتفصیل بحث میشود، قرآن کریم سبکی کاملاً ابداعی و متفاوت با سبکهای شناختهشده عرب دارد؛ نه شعر است، نه نثر ساده، و نثر مسجعِ متناسب کاهنان آن روزگار. در شعر، اولویت نخست وزن و چینش کلمات است نه معانی؛ یعنی گاه معنی فدای لفظ و وزن میشود. نثر مسجع نیز، افزون بر محدودیتهای شعری، در بسیاری موارد - اگر نگوییم همه موارد - با طولانی شدن، به متنی آزاردهنده تبدیل میشود؛ اما در سبک قرآن کریم، اهمیت نخست از آنِ معانی است، ولی هر گاه معنا مصون بوده، نمکی از سجع نیز بر آن پاشیده شده است، آنگونه که خواننده بههیچروی از آهنگین بودن الفاظ فسرده و خسته نمیشود.
سبک قرآن دقایق و ظرایف فراوان و ابعادی گوناگون دارد که بازشناسی آنها در این مختصر نه ممکن است و نه مقدور؛ از اینرو، به اجمال به ارائه نکاتی بسنده میشود، باشد که به یاری خدا صاحبنظران توانمند وارد این عرصه شوند و پردههای بیشتری از شاهد آیات الهی برگیرند و جویندگان و علاقهمندان را بیش از پیش از این آب حیات بهرهمند سازند.
کارشناسان برای تشخیص نوع سبک راهکارها و معیارهایی مطرح کردهاند که مهمترین آنها بدین شرحاند:
الف) ارزشیابی واژهها، اصطلاحها و آرایههای بهکاررفته در متن از جهت علمی، ادبی، فرهنگی، بلاغی و جز اینها؛
ب) کالبد شکافی دستوری و بلاغی آیات برای آشکار کردن ظرایف بیانی و عوامل مؤثر در سبک؛
ج) بررسی جنبههای آوایی متن.
- 2_1. قالبهای کلی سبک قرآن
برخی کارشناسان در یک تقسیمبندی کلی، آیات قرآن را در سه سبک خطابی، ادبی و علمی جای دادهاند. آقای باقوری در کتابی که با نام تأثیر قرآن بر زبان عربی ترجمه شده است، در تعریف سبک خطابی آورده است:
این سبک را از آن جهت به خطابه منسوب کردهاند که نمود و جلوه آن در خطابه آشکارتر و استفاده آن در فن خطابه نسبت به دیگر فنون مناسبتر است، به گونهای که حُسن آن تنها در خطابه ظاهر میشود و شعلههای آن در خطابه زبانه میکشد... .
امتیاز سبک خطابی بر دو سبک دیگر آن است که معانی در این سبک قوت بیشتری دارند و تصویر آن از مبالغه بیشتری برخوردار است. واژهها در سبک خطابی واژههای معمولی نیستند؛ واژههایی هستند که گلچین شدهاند و از لحاظ جزالت معنا واژههای دهانپُرکنی هستند؛ واژههایی که طنین آنها قلب را به لرزه میاندازد و پرده گوش را چون رعد آسمانی تکان میدهد. سبک خطابی واژهها را در قالبهایی میریزد چون نسیمی که گویی پیش از آن اجازه ورزیدن به آن نمیدادند و اسامی را در آن قالب چنان قرار میدهد که عواطف را به حرکت اندازد و احساسات خاموش را به شور آورد. سبک خطابی با تکرار فقرات کلام، شعلههای احساس را ملتهب میسازد و با ذکر کلمات مترادف، بر وضوح معنا میافزاید.
از ویژگیهای دیگر سبک خطابی، کوتاه بودن جملههای آن است. در آن چندان به استدلال توجه نمیشود و به جای آن بر عواطف و شواهد عینی تکیه میشود. از بین سورههای قرآن معمولاً سورههای کوتاه مکی در زمره سبک خطابی است. البته لازم است یادآور شویم که منظور از «خطابی» در سبک خطابی با آنچه در صناعات خمس منطق گفته میشود، تفاوت دارد هرچند از بعضی جهات اشتراکهایی نیز دارند. در اینجا مناسب است از سورههای کافرون، تبت، کوثر، و مانند اینها یاد کرد.
نویسنده یادشده در تفسیر سبک ادبی گفته است:
از ویژگیهای این سبک، رقّت واژهها و تناسب آنها با یکدیگر است؛ چنان که هر یک از عبارات آن به رشتهمروارید دربندکشیده شباهت دارد. در سبک ادبی، هیچ لفظ غریب و نامأنوسی به چشم نمیخورد و تناسب حروف و کلمات مجاور هم کاملاً رعایت شده است. واژههای سبک ادبی الزاماً واژههایی هستند که به سهولت و نرمی بر زبان جاری میشوند و با آوای دلنشینی بر گوش مینشینند. در این سبک، گزینش واژهها و کلمات و شکل و قالب بیان آنچنان از روی دقت و تناسب اختیار شدهاند که به روانی آب و لطافت نسیم شباهت دارند.
شاید سبک ادبی بیشترین نیاز را به درس بلاغت و ذوق ادبی داشته باشد؛ همچنان که آشنایی با متون فصیح ادبی و دست داشتن در این نوع کلام نیز از دیگر لوازم این سبک است؛ به جهت آنکه این سبک هرگز از تشبیهات دقیق و به تصویر کشیدن صور اعلای خیال بینیاز نخواهد بود و پیوسته در پی آن است که برای وصول به شناخت، به جای آنکه از طریق تفکر وارد شود، از راه فطرت درآید.
لازمه سبک ادبی آن است که با انواع استعاره، با شیوه دلچسب حُسن تعلیل و با دیگر فنون و اغراض پسندیده علوم بلاغت، راه صواب را طیکرده تا به مقصد برسد... .
از مهمترین ویژگیهای آن، انتخاب کلماتی است که برای گوش نغمهای خوشآهنگ و نیکو داشته و به جانب خیال عالی پرواز کند و با وضوح معانی همراه باشد.
گفتنی است جداسازی سبک ادبی از سبکهای دیگر به معنای جدا بودن کامل آنها از هم نیست؛ زیرا همه آیات قرآن ادبیاتی معجزهآسا و فرابشری دارند؛ یعنی آیاتی که به سبک خطابیاند، همزمان ادیبانه نیز هستند؛ اما از یکسو، سخن در این است که برخی آیات افزون بر ادبیات بسیار عالی، ویژگیهای سبکی دیگر را نیز دارند و همین مطلب، زمینه جداسازی آنها را فراهم میآورد و از دیگرسو، در مقایسه میان آیات قرآن، هرچند همه آیات قرآن اعجاز بیانی دارند و فرابشریاند، ولی برخی آیات جنبههای ادبی برجستهتری دارند و از همینرو است که میتوان بخشی از آیات و سورهها را ذیل عنوان سبک ادبی جای داد؛ اما چنان که گفتیم، سبک ادبی را میتوان نقطه مشترک همه آیات دانست.
سبک علمی در دیدگاه نویسنده مزبور عبارت است از: آرامترین و راحتترین و سادهترین سبکها؛ سبکی است که با نزدیکترین و سادهترین روشها برای توضیح حقایق به کار برده میشود. در این اسلوب از خیال شاعرانه خبری نیست؛ به جهت آنکه قوه خیال به جانب اشباع عاطفه و تغذیه وجدان فرامیخواند، در حالی که این سبک عقلها را مورد خطاب قرار میدهد و با افکار نجوا میکند و با استعاره و مجاز و کنایه سروکاری ندارد. تشبیهی که از دقت زیادی برخوردار بوده و به تأمل و اندیشه فوقالعاده یا به دقت نظر و موشکافی نیاز داشته باشد، در این سبک ارزش چندانی ندارد و تشبیهاتی که مورد استفاده قرار میگیرند، صرفاً برای آن به کار رفتهاند که یک شیء مجهول را معلوم نمایند؛ یعنی در این سبک تنها از تشبیهات سادهای استفاده میشود که طرفین تشبیه جنس ظاهر و واضحی دارند؛ زیرا قصد تشبیه در این سبک شرح و توضیح علوم است. آنچه میتواند برای وصول به این غرض مزاحمت ایجاد کند، وجود ابهام در خود شیوه کشف و توضیح اشیاست؛ مثل آنکه برای شناساندن یک شیء نامعلوم از شیوهای استفاده شود که خود آن شیوه مبهم و سؤال برانگیز باشد.
البته مقصود آن نیست که سبک علمی از جمال و زیبایی به دور است؛ چنان که شواهد آن را در کتابهای برخی متأخران مشاهده میکنیم و هنگام مطالعه آنها گویی ذهن را به مشقت میاندازیم و خیال را قربانی میکنیم.
کسانی که به اینگونه سبکها عادت کردهاند، آنچنان خود را از ادبیات و مظاهر ادب دور ساختهاند که از عهده نگارش یک نامه زیبا یا به تصویر کشیدن یک منظره دلپذیر برنمیآیند؛ بلکه مراد این است که سبک علمی نیز زیبایی خاص خود را دارد و با گزینش کلماتی که از اشتراک لفظی یا معنوی به دور بوده و معنای واضحی دارند، دوشادوش دو سبک دیگر زیبایی و جمال آن شکوفا میگردد.
از این نوع سبک در قرآن بهندرت یافت میشود و تنها در برخی آیات مانند آیاتالاحکام میتوان آن را جستجو کرد؛ زیرا قرآن سخنان علمی خود را در مباحث دیگری مانند قصص قرآنی و مواعظ، اشراب و بازگو کرده است؛ اما - چنان که پیشتر گفتیم - این نوع سبک نیز در قرآن با سبک ادبی همراه است و مزایای سبک ادبی را نیز تا حدی که موضوع اقتضای آن را داشته باشد، به همراه دارد؛ زیرا خروج از اقتضای موضوع و نیاز مخاطب مانند این است که مسئول هواشناسی به هنگام گزارش وضع هوا به جای آسمان از «گنبد مینا» استفاده کند یا یک دندانپزشک به جای دندانها، از «مرواریدهای نشسته در قفای غنچه رخ» بهره گیرد!
نتیجه اینکه مترجم توانا بنا را بر این نمیگذارد که سراسر ترجمه قرآن را بر یک سبک تنظیم نماید، بلکه همواره به معیارها و ویژگیهای انواع سبک توجه دارد و متناسب با آنها، بیان خود را تغییر میدهد؛ چنان که برخی مترجمان قرآن، برای مثال، سورههای کوتاه قرآن را با سبکی نسبتاً ادبی ترجمه کردهاند، برخلاف سورههای بلند قرآن.
برای آثار منظوم، در ادبیات سبکهای متعددی شناخته شده است و در آثار منثور نیز سبک، بروز و ظهور و گونههای متعددی دارد که میتوان به سبکهای مرسل ساده، مرسل عالی، فنی مرسل، فنی و جز اینها اشاره کرد؛[6] البته گفتنی است که نمیتوان برای همه سبکهای شناختهشده در ادبیات از ترجمههای قرآن مصادیقی یافت؛ اما آگاهی از سبکها میتواند برای طبقهبندی ترجمههای قرآن و شناخت بهتر آنها، بهویژه ترجمههای بازمانده از گذشته و نیز ایجاد تنوع در ترجمهها راهگشا باشد.[7]
در فن ترجمه بهطور کلی، مترجم باید با شناخت هرچه دقیقتر سبک متن مبدأ، آن را به زبان مقصد منتقل کند، بهویژه اگر نویسنده یا گوینده از سبک خاص زبان مبدأ هدفی ویژه را تعقیب کرده باشد که دور افتادن از سبک گاه به معنای از دست رفتن متن مبدأ است. این مطلب در ترجمههای قرآن بهخوبی قابل ردیابی است، هرچند کلیت سبک قرآن به جهت معجزه بودن آن، از دسترس مترجمان دور است؛ برای مثال، برخی آیات به دلیل ویژگی خاص زمانی و مکانی یا با ملاحظه مخاطب خاص، شعارگونه یا همراه با تمسخر و تهدید هستند که در ترجمه برتر، این فضای کلی حاکم بر الفاظ قرآن که در دایره سبکشناسی قرار میگیرد، بازسازی میشود.
در یک تقسیمبندی کلی، ترجمههای موجود از جهت مخاطب به عمومی و کودکانه و از جهت آفرینش متن به ساده و هنری (آهنگین) تقسیم میشوند که البته هر یک از موارد یادشده میتواند زبان و قالبهای گوناگونی را پذیرا باشد.
- 2. ترجمههای آوایی
ترجمههای منظوم و مسجع که اغلب از روشهای معنایی یا آزاد برای خلق آنها استفاده میشود، نسبت به ترجمههای با نثر ساده به دلیل محدودیتهای آنها اقبال و دقت کمتری دارند، ولی با این حال، این نوع ترجمه از گذشتههای دور مورد توجه برخی ادیبان بوده است.
يكى از ويژگىهاى مهم متن مورد ترجمه كه مترجم بايد آن را در ترجمه به زبان مقصد
رعايت كند، سبك گفتار يا نوشتار نويسنده متن اصلى است. مراد از سبك (Style)
ويژگىهايى در كلام است كه آن را از سخنان ديگر متمايز مىكند. البته در ادبيات شرط
احتساب يك ويژگى به عنوان ويژگى سبك، بسامد داشتن كاربرد آن است؛ يعنى در يك
دوره آنقدر كاربرد داشته باشد كه بتوان آن را ويژگى آن دوره به شمار آورد و در غير اين
صورت، يك ويژگى سبك خاصى به شمار نمىرود؛ براى مثال، آوردن دو حرف اضافه
براى متمم از ويژگىهاى سبك خراسانى است؛ زيرا چنين شيوه بيانى در سبك خراسانى
داراى بسامد است؛ مانند: «اگر با من نسازند اهل دنيا ـ به من بر زان نباشد هيچ عارى.»[8] اين
روش بيانى در سبك عراقى هم ديده مىشود، اما به دليل عدم بسامد آن، ويژگى سبك
عراقى به شمار نمىرود؛ بنابراين، مراد از سبك در حوزه ترجمهشناسى كمى با ادبيات
متفاوت است.
سبك در ادبيات بر اساس عناصر هنرى و غير هنرى به گونههاى ذيل تقسيم مىشود:
1. بر اساس گوينده يا نويسنده اثر؛
2. بر اساس زمان اثر (كهن، معاصر، و...)؛
3. بر اساس مكان جغرافيايى اثر؛
4. بر اساس درونمايه اثر (عرفانى، اخلاقى، داستانى و...)؛
5 . بر اساس مخاطبان اثر (عالمانه، كودكانه، عاميانه، و...)؛
6 . بر اساس هدف اثر (اقتصادى، تعليمى، و...)؛
7. بر اساس زبان اثر (آهنگين (نظم و نثر) و نثر ساده).
براى آثار منظوم، در ادبيات سبكهاى متعددى شناخته شده است و در آثار منثور نيز
سبك بروز و ظهور و گونههاى متعددى دارد كه مىتوان به سبكهاى مرسل ساده، مرسل
عالى، فنى مرسل، فنى و جز اينها اشاره كرد؛[9] البته گفتنى است كه نمىتوان براى همه
سبكهاى شناخته شده در ادبيات از ترجمههاى قرآن مصاديقى يافت؛ اما مىتواند براى
طبقهبندى ترجمههاى قرآن و شناخت بهتر آنها، بهويژه ترجمههاى بازمانده از گذشته و نيز
تدوين ترجمههاى مناسبتر راهگشا باشد.
گفتنى است برخى كارشناسان[10] براى سبكهاى ترجمه قرآن تقسيماتى را ارائه كردهاند
كه جاى تأمل دارد و ما چكيدهاى از تقسيمات وى را همراه با نقد خود در اينجا
گزارش مىكنيم.
سبكهاى ترجمه قرآن بر اساس كتاب ياد شده:
1. تقسيم ترجمه بر اساس «هدف مترجم» كه خود بر دو نوع تقسيم مىشود: ترجمه
جايگزين با اين هدف كه بتواند جايگزين قرآن در زبان مقصد شود و ترجمه بيانى كه فهم
نسبتا خوبى از متن قرآن ارائه دهد، هر چند نتواند جايگزين متن شود.
نقد و نظر: روشن است كه چنين اهدافى را نمىتوان سبك شمرد و نهايت اينكه مىتوان
آن را در انواع و روشهاى ترجمه قرآن تحليل نمود. گذشته از اينكه نمىتوان ويژگىهاى
قابل ملاحظهاى براى تفكيك اين دو سبك برشمرد.
2. تقسيم ترجمه بر اساس عموم مردم و تخصصى.
3. تقسيم ترجمه بر اساس زبان ترجمه كه خود به زبان عام (زبان عرفى) و زبان خاص
(زبان فنى يا ادبى يا...) تقسيم مىشود.
نقد و نظر: نخست بايد به تباين ترجمه تخصصى و ترجمه به زبان خاص (فنى يا ادبى
يا...) توجه كرد. به نظر مىرسد نتوان بين اين دو و نيز بين زبان عرفى يا عام يا معيار و زبان
خاص تباينى در نظر گرفت؛ زيرا زبان خاص نيز حتى با بيان اصطلاحات يك رشته خاص،
باز مىتواند به زبان معيار باشد. اين مطلب با بررسى مثال ترجمه تخصصى و ترجمه به زبان
خاص روشن مىشود. نويسنده براى زبان تخصصى دو مثال آورده است؛ نخست ترجمه
«يُرْسِلَ الرِّيَاحَ»[11] به «ارسال بادها» (ترجمه لفظى) و «وزيدن مستمر و رسيدن دو جناح باد»
(ترجمه علمى) و ترجمه «يولف بينه» به «پيوسته شدن قطعات به يكديگر» (ترجمه لفظى) و
«تبديل سيروسها به سيروستراتوس (پشمكى سفرهاى) و پوشيده شدن تمام سطح آسمان
از ابرهاى سفرهاى (استراتوس) و سفرهاى انباشته (استراكومولوس).»[12]
مثالى كه ايشان براى زبان فنى آورده از اين قرار است: «رژه قطار ابرها از بالا سر منطقه
مشروبشونده، راه افتادن ابرهاى انباشته (كومولوس) و پشمكى (سيروس) به همراه جبهه
و پراكنده شدن در آسمان.»[13]
چنان كه ملاحظه مىشود، دو ترجمه علمى مطرح شده هر چند با اصطلاحات فنى يك
رشته همراه مىباشند، خارج از زبان معيار نيستند؛ البته در خصوص قرار دادن يك قسم به
نام ترجمه تخصصى و فنى در تقسيمبندى ترجمهها به خاطر چند آيه كه به روش آزاد و يا
تفسيرى ارائه مىشود نيز جاى سخن است؛ زيرا هر علمى جز چند آيه را نمىتواند با
اصطلاحات خاص همراه كند كه آن نيز چهره غالب ترجمه را تغيير نمىدهد؛ بنابراين ادعاى
اينكه «در عصر حاضر، ناچاريم كه بر اساس تخصص مخاطبين، ترجمههايى براى اديبان،
شاعران، متخصصان كيهانشناسى، علوم پزشكى و... پديد آوريم كه در آن از اصطلاحات
خاص آنها استفاده شده و منطبق با آن مطالب آيات را توضيح دهيم»[14] ناپذيرفتنى و گزاف
است؛ زيرا مىتوان، به فرض ضرورت، اصطلاحات را در پىنوشت، پانوشت، با كروشه در
درون متن و جز اينها بيان كرد.
افزون بر اينها، زبان فنى، ادبى، و... خالى از ابهام نيست و ما اين مطلب را با همين اشاره
رها مىكنيم.
4. تقسيم ترجمه بر اساس ترجمه خالص (بدون توضيحات و دخالت عناصر تفسيرى) و
ترجمه تفسيرى (خلاصة التفاسير)؛
نقد و نظر: اين دو نيز نمىتوانند سبك به شمار آيند، و در ذيل انواع و روشهاى ترجمه
قرآن قرار مىگيرند؛ چنان كه نويسنده محترم خود اين دو را در روشهاى ترجمه نيز
آورده است!
5 . تقسيم ترجمه بر اساس گرايشهاى مترجم و عدم آن (بىطرف و گرايشى)؛
نقد و نظر: وجود ترجمهاى بىطرف ـ چنان كه نويسنده نيز خود به آن اشاره كرده ـ
مشكوك است؛ از اينرو، نمىتوان آن را به درستى ارزيابى كرد تا احتمالاً از آن شاخصههاى
يك سبك را استخراج نمود.
6 . تقسيم ترجمه بر اساس اعتبار ترجمه و عدم اعتبار؛
نقد و نظر: شاخصههاى اعتبار و عدم اعتبار در ترجمه آنچنان نمايان نيست كه بتوان از آن
يك سبك استخراج كرد و نويسنده نيز مطلبى در اين خصوص نياورده كه نمايانگر يك
سبك باشد. افزون بر اين، اعتبار و عدم اعتبار را مىتوان در ذيل شماره پنجم قرار داد.
7. تقسيم ترجمه به نثر غير آهنگين و ترجمه هنرى (آهنگين، آوايى و منظوم)؛
نقد و نظر: نخست اينكه مىتوان اين بند را در شماره سوم جاى داد و ديگر اينكه تفاوت
«آهنگين» و «آوايى» در سخن نويسنده روشن نيست. (گفتنى است نويسنده خود در شرح
سبكها از «آهنگين» اعراض كرده است).
به سخن خويش باز مىگرديم. در فن ترجمه بهطور كلى، مترجم بايد با شناخت هر چه
دقيقتر سبك متن مبدأ، آن را به زبان مقصد منتقل كند، بهويژه اگر نويسنده يا گوينده از
سبك خاص زبان مبدأ هدفى ويژه را تعقيب كرده باشد كه دور افتادن از سبك گاه به معناى
از دست رفتن متن مبدأ است. اين مطلب در ترجمههاى قرآن به خوبى قابل رديابى است،
هر چند كليت سبك قرآن به جهت معجزه بودن آن، از دسترس مترجمان دور است؛ براى
مثال، برخى آيات به دليل ويژگى خاص زمانى و مكانى و يا با ملاحظه مخاطب خاص،
شعارگونه و يا همراه با تمسخر و تهديد است كه در ترجمه برتر، اين فضاى كلى حاكم بر
الفاظ قرآن كه در دايره سبكشناسى قرار مىگيرد، بايد بازسازى شود.
ترجمههاى موجود را مىتوان از جهت مخاطب به عمومى و كودكانه و از جهت آفرينش
متن به ساده و هنرى (آهنگين) تقسيم كرد كه البته هر يك از موارد ياد شده مىتواند زبان و
سبكهاى گوناگونى را پذيرا باشد.
بررسى ترجمههاى موجود نشان مىدهد كه اغلب مترجمان، عموم مخاطبان را در نظر
داشتهاند و بيشتر آنها هر چند دغدغه دور نشدن از زبان متن مبدأ را داشتهاند، دورنماى
ترجمه خويش را هر چه نزديكتر شدن به زبان معيار زمان خود ترسيم كردهاند.
ترجمههاى آهنگين
ترجمههاى آهنگين كه خود مشتمل بر منظوم و مسجع است، نسبت به ترجمههاى با نثر
ساده به دليل محدوديتهاى آنها از اقبال و دقت كمترى برخوردارند، ولى با اين حال اين
نوع ترجمه از گذشتههاى دور مورد توجه برخى اديبان بوده است.
ترجمهاى آوايى
دانشور گرامى، رجايى بخارايى ترجمهاى خطى منسوب به قرن چهارم هجرى منتشر كرده
كه در آن بعضى آيهها و سورههاى كوتاه با آهنگ و رعايت سجع ترجمه شده است. به باور
برخى محققان، اين ترجمه احتمالاً پس از ترجمه تفسير طبرى تدوين شده و شايد دومين
ترجمه باشد. براى نمونه ترجمه سوره انشراح بدين شرح است:
«نه فراخ گردانديم دل تو را؟
و فرو نهاديم از تو بار گران تو را
آنكه فرو شكست پشت تو را
و بلند گردانديم تو را، نام تو را
هر آينه با هر سختى آسانى است
با هر سختى آسانى است
چون بپردازى رنج بر دعا كردن
به سوى خداوند خويش رغبت كردن.»[15]
ترجمه آوايى نسفى
ترجمه آوايى ديگر، ترجمه آيههاى تفسير نسفى، اثر ابوحفص نجمالدين عمر نسفى
(462ـ 538 ق) است. ترجمه آيه 27ـ30 سوره فجر به قرار ذيل است:
«اى جانآرميده به ذكر مولا
و دل نهاده به وعدههاى ثواب عقبى
بازگرد به پروردگار خويش
خشنود بدآنچه يافتى از پروردگار خويش
اندر آى در ميان بندگان من
و اندر آى در بهشت جاويدان من.»[16]
ترجمه كامل آوايى ديگر، «آواى قرآن» اثر محمود صلواتى است. براى نمونه ترجمه
سوره مسد را از اين ترجمه يادآور مى شويم:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
بريده باد دستان ابولهب و نيست باد
دارايى و اندوختهاش سودى نداد
به زودى در شعله كشيده آتش وارد شود
و همسرش كه بىامان هيزم كشد
بر گردنش از ليف ريسمانى فِتَد.»
افزون بر ترجمههاى ياد شده و برخى ترجمههاى آوايى به زبانهاى ديگر (مانند ترجمه
آوايى آربرى)،[17] ترجمههاى ناقص متعددى از گذشته در دسترس است؛ مانند پلى ميان شعر
هجايى و عروض فارسى بازمانده از قرون نخستين هجرى؛ ترجمههاى آهنگين از دو جزء قرآن
و نيز ترجمه ذيل كه در كنار گنبد امام رضا عليهالسلام كشف شده و متعلق به اواخر قرن سوم هجرى
و از مترجمى ناشناس است: «آنان كه در بلا صابران باشند، و اندر كردار از صالحان باشند،
آمرزيدگان مأجوران باشند.»
ترجمههاى منظوم ناقص نيز فراوان است كه مثنوى يوسف و زليخاى قريب سى تن از
شعرا[18] از جمله مثنوى منسوب به فردوسى و نيز مثنوى يوسف و زليخاى جامى، و نيز قلب
قرآن با طبش منظوم و بسيارى ديگر را مىتوان نام برد.
ترجمههاى منظوم
از بين گونههاى مختلف زبانى، ترجمه منظوم شايد نامناسبترين نوع ترجمه باشد. قرآن
كريم مىفرمايد:
«وَ مَا عَلَّمْنَـهُ الشِّعْرَ وَ مَا يَنمـبَغِى لَهُو إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِينٌ؛ و [ما] به او شعر نياموختيم و
درخور وى نيست؛ اين [سخن ]جز اندرز و قرآنى روشن نيست.»
بنابراين، شأن قرآن فراتر از آن است كه در غل و زنجير قالبهاى شعرى درآورده شود؛
گذشته از آن، چه اصرارى مىتواند وجود داشته باشد كه ما را به سوى ترجمه منظوم سوق
دهد. به قول استاد خرمشاهى:
«من در [ترجمههاى منظوم] هنرى نديدم؛ يعنى من ترجمه منظومى نديدم كه از منثور آن
بهتر باشد.»[19]
اين به جهت استوار بودن ترجمه منظوم بر انديشههاى پربار و زلال قرآنى است كه گاه آن
را فرسنگها از روح و فضاى يك شعر دور مىكند. به گفته آقاى انصارى (مترجم قرآن كريم
و از برادران اهل سنت):
«هر جا كه رگههايى از انديشه وارد شعر شده، شعريت از هنر افتاده است.»
افزون بر آنچه گفته شد، ترجمه منظوم «عام» و «ساده» بودن مخاطب و كلام قرآن را به
«خاص» و «پيچيده و طولانى بودن» تبديل مىكند. همه مردم، خاص و عام، به ترجمه منثور
روى مىآورند، ولى همه كس به ترجمه منظوم علاقهمند نمىشود. اينك براى نمونه، ترجمه
كوچكترين سوره قرآن را از سه ترجمه منظوم آقايان محمد شائق، اميد مجد و
سيد محمدعلى محمدى مىآوريم:
«به نام خداوند كون و مكان
كه بخشنده است و دگر مهربان
نموديم ما در حقيقت عطا
يكى كوثر و خير افزون ترا
به جاى آر پس بهر ربت صلات
نما نيز قربانى اندر حيات
كه البته باشد بدون عجب
همى دشمنت ابتر و بىعقب»
(ترجمه محمد شائق)
«سرآغاز گفتار نام خداست
كه رحمتگر و مهربان خلق راست
همانا كه اينك بداديم ما
به تو كوثرى پاك اى مصطفى
تو هم پس به شكرانه مىخوان نماز
براى خدايت بكن ذبح باز
همانا همان كس كه عيبت بخواند
خودش نسل مقطوع و ابتر بماند»
(ترجمه اميد مجد)
«مىكنم آغاز با نام كريم
من به «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
اى محمد صلىاللهعليهوآله ما تو را ز لطف خويش
بهرهور كرديم از اندازه بيش
ما به تو كوثر بداديم از كَرَم
كثرت اولاد و هرگونه نِعَم
پس تو هم با ذكر بنما نماز
كن تو قربانى كه گردى سرفراز
دشمنت مقطوع نسل و كافر است
آنكه بخشايد خداى غافر است»
(ترجمه محمدى)
ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازى: «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * ما به تو كوثر [و خير
و بركت فراوان] عطا كرديم * پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن * [و بدان]
دشمن تو قطعا بريدهنسل و بىعقب است.»
آنچه گذشت، نگاهى كلى به ترجمه منظوم بود، ولى مشكلات ترجمه منظوم به اين
مقدار پايان نمىپذيرد. تنگناهاى حاصل از قيود شعرى و هنرنمايىهاى بىمورد مترجمان،
گاه ترجمه را به جايى مىكشاند كه به هيچوجه پذيرفتنى و قابل توجيه نيست. اين گذشته از
ناهمخوانى وزن با برخى مفاهيم است؛ براى مثال آيا داستان حضرت يوسف عليهالسلام با وزن
حماسى تناسب دارد؟!
در هر صورت، براى نمونه دو مورد از لغزشهاى ترجمه منظوم آقاى اميد مجد را از نظر
مىگذرانيم. ايشان در ترجمه «كُفُوًا أَحَدُم» سروده است: «نه دارد شريكى خدا هيچگاه»؛
احتمالاً منظور از شريك، شريك در منزلت و قدر است. عجيبتر و بعيدتر اينكه استاد
فولادوند و استاد خرمشاهى كه هر دو آنها مترجم قرآن كريماند و ترجمههاى خوبى ارائه
كردهاند، كه عبارتاند از:
ترجمه فولادوند: «و او را هيچ همتايى نباشد»؛
ترجمه خرمشاهى: «و او را هيچ همتا نيست»؛
ترجمه مكارم: «و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است.»
و ترجمههاى ديگر نيز همين معنا را ارائه كردهاند و از كتابهاى لغت نيز چيزى جز اين
برداشت نشده است. (ر.ك: مفردات راغب، قاموس قرآن، شرح و تفسير لغات قرآن و...)
نمونهاى ديگر: همان مترجم در ترجمه سوره الرحمن، ترجمه آيه «فَبِأَىِّ ءَالاَءِ رَبِّكُمَا
تُكَذِّبَانِ» را به تعداد تكرار آن، با تغييراتى همراه كرده است. اين كار از توانايى شايسته مترجم
و همت بلند او خبر مىدهد، ولى هنرمندى جاى مناسب مىطلبد. اينك برخى ترجمههاى
اين آيه را با هم مقايسه كنيد:
كدامين نعم را زيكتا خدا
دروغين بخوانيد آيا شما (13)
كنون راه انكار گيريد پيش
كدامين نعم را ز يزدان خويش (16)
كنون پس نعمات يزدان خويش
چرا راه انكار گيريد پيش (51)
كنون بر چه نعمت برانيد ظنّ
از الطاف يكتا رب خويشتن (53)
كنون اين همه نعمت از كردگار
بر انكار آيد آيا دچار؟ (65)
خدا اين همه لطف دارد تمام
بخوانيد زآنها دروغين كدام؟ (67)
به درياى نعمت كه بخشد جدا
شناور به شكّيد اكنون چرا (71)
كنون بر چه نعمت زپروردگار
به انكار و شكّيد آيا دچار؟ (77)
ترجمه فولادوند: «پس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟»
ترجمه خرمشاهى: «پس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟»
يادآورى: نقد ما تنها براى پيگيرى بحث و شاهد آوردن است و نه نقد و ارزيابى
ترجمه هاى منظوم و يا كمارزش نشان دادن زحمات مترجمان اين آثار[20] كه خداوند به
شايستگى از همه آنها بپذيرد و پاداش نيكو عطا فرمايد.