درسنامه ترجمه 1-2 / قسمت دوم

    1. 1.01 فصل دوم

      1. سبک‌ها و روش‌های ترجمه قرآن
        • (i) گفتار اول: سبک‏های ترجمه
          1. 1. سبک‌های ترجمه
            1. Description: Khat 1-1. مفهوم‌شناسی و گونه‌شناسی سبک

یکی از ویژگی‏های مهم متن مورد ترجمه که مترجم باید آن را لحاظ کند، «سبک» آن است. سبک[1] در زبان عربی به معنای گداختن و ریختن زر و نقره و «سبیکه» به معنای قطعه ذوب شده است: «سَبَک الذهبَ والفضة و نحوه من الذائب یسبُکهُ و یسبِکه سَبْکاً و سَبَّکه: ذَوَّبه و أفرغه فی قالبٍ. والسَّبِیکةُ: القِطْعة المُذوَّبة منه»‏.[2] سبک دراصطلاح، ویژگی‏هایی در کلام است که آن را از سخنان دیگر متمایز می‏کند.[3] از سبک با واژه‌های دیگری مانند طرز، شیوه، سیاق، طریقه و جز اینها نیز یاد شده است. تعریف پیش‌گفته سبک، بسیار ساده و کلی است. حقیقت این است که «سبک» معنای روشن و واحدی ندارد و تعریف‌های گوناگونی برای آن ارائه شده است؛ اما در هر صورت لفظ و معنی - چنان که مرحوم بهار نیز در سبک‌شناسی گفته - جزء مهم‌ترین اجزای آن به شمار می‌رود،[4] و در هر صورت، در ادبیات شرط احتساب یک ویژگی به عنوان ویژگی سبک، بسامد داشتن کاربرد آن است؛ یعنی در یک دوره آن‌قدر کاربرد داشته باشد که بتوان آن را ویژگی آن دوره به شمار آورد و در غیر این صورت، یک ویژگی نمی‌تواند نماینده سبکی خاص باشد؛ برای مثال، آوردن دو حرف اضافه برای متمم، از ویژگی‏های سبک خراسانی است؛ زیرا چنین شیوه بیانی در سبک خراسانی دارای بسامد است؛ مانند:

اگر با من نسازند اهل دنیا

به من بر زان نباشد هیچ عاری[5]

این روش بیانی در سبک عراقی هم دیده می‏شود، اما به دلیل عدم بسامد آن، ویژگی سبک عراقی به شمار نمی‏رود. بدین ترتیب، بسامد در حوزه ترجمه به ویژگی‌های تمایزبخش یک متن در همان متن یا آثار یک نویسنده یا زمان و دوره خاص یا مواردی دیگر که بتوان از آنها سبک را نتیجه گرفت، تعریف می‌شود. برخی نویسنده‌ها از سبکی خاص برخوردارند؛ برای مثال، از زبان کهن استفاده می‌کنند یا واژه‌های کهن و مهجور در اثر یا آثار آنان فراوان است یا اینکه بسیار احساسی می‌نویسند؛ هر یک از این ویژگی‌ها یا مانند آنها، چون در یک اثر یا آثار یک فرد تکرار می‌شود و بسامد دارد، سبک خاصی را رقم می‌زند که مترجم باید در ترجمه به گونه‌ای آنها را ظاهر کند. مثلاً اگر نویسنده از واژه‌های کهن و مهجور استفاده می‌کند، مترجم باید در ترجمه از برابرهای مربوط به زبان گذشته بهره گیرد تا تأثیری همسان بر مخاطب ترجمه بر جای گذارد.

سبک در ادبیات، براساس عناصر هنری و غیر هنری به گونه‏های ذیل تقسیم می‏شود:

1. براساس گوینده یا نویسنده اثر؛

2. براساس زمان اثر (کهن، معاصر، و...)؛

3. براساس جغرافیای اثر (خراسانی، عراقی، و...)؛

4. براساس درون‏مایه اثر (عرفانی، اخلاقی، داستانی و...)؛

5. براساس مخاطبان اثر (عالمانه، کودکانه، عامیانه، و...)؛

6. براساس هدف اثر (تهییجی، تعلیمی، و...)؛

7. براساس زبان اثر (آهنگین (نظم و نثر) و نثر ساده).

پیش از ورود به بحث لازم است یادآور شویم که برخی «سبک» را به معنای نوع و شیوه ترجمه به کار می‏برند که این معنا مقصود ما نیست.

چنان که در اعجاز بیانی قرآن به‌تفصیل بحث می‏شود، قرآن کریم سبکی‏ کاملاً ابداعی و متفاوت با سبک‏های شناخته‌شده عرب دارد؛ نه شعر است، نه نثر ساده، و نثر مسجعِ متناسب کاهنان آن روزگار. در شعر، اولویت نخست وزن و چینش کلمات است نه معانی؛ یعنی گاه معنی فدای لفظ و وزن می‌شود. نثر مسجع نیز، افزون بر محدودیت‌های شعری، در بسیاری موارد - اگر نگوییم همه موارد - با طولانی شدن، به متنی آزاردهنده تبدیل می‏شود؛ اما در سبک قرآن کریم، اهمیت نخست از آنِ معانی است، ولی هر گاه معنا مصون بوده، نمکی از سجع نیز بر آن پاشیده شده است، آن‏گونه که خواننده به‌هیچ‌روی از آهنگین بودن الفاظ فسرده و خسته نمی‏شود.

سبک قرآن دقایق و ظرایف فراوان و ابعادی گوناگون دارد که بازشناسی آنها در این مختصر نه ممکن است و نه مقدور؛ از این‏رو، به اجمال به ارائه نکاتی بسنده می‏شود، باشد که به یاری خدا صاحب‌نظران توانمند وارد این عرصه شوند و پرده‏های بیشتری از شاهد آیات الهی برگیرند و جویندگان و علاقه‏مندان را بیش از پیش از این آب حیات بهره‏مند سازند.

کارشناسان برای تشخیص نوع سبک راهکارها و معیارهایی مطرح کرده‏اند که مهم‏ترین آنها بدین شرح‌اند:

الف) ارزشیابی واژه‏ها، اصطلاح‏ها و آرایه‌های به‏کاررفته در متن از جهت علمی، ادبی، فرهنگی، بلاغی و جز اینها؛

ب) کالبد شکافی دستوری و بلاغی آیات برای آشکار کردن ظرایف بیانی و عوامل مؤثر در سبک؛

ج) بررسی جنبه‌های آوایی متن.

            1. 2_1. قالب‌های کلی سبک‏ قرآن

برخی کارشناسان در یک تقسیم‌بندی کلی، آیات قرآن را در سه سبک خطابی، ادبی و علمی جای داده‏اند. آقای باقوری در کتابی که با نام تأثیر قرآن بر زبان عربی ترجمه شده است، در تعریف سبک خطابی آورده است:

این سبک را از آن جهت به خطابه منسوب کرده‏اند که نمود و جلوه آن در خطابه آشکارتر و استفاده آن در فن خطابه نسبت به دیگر فنون مناسب‏تر است، به گونه‏ای که حُسن آن تنها در خطابه ظاهر می‏شود و شعله‏های آن در خطابه زبانه می‏کشد... .

امتیاز سبک خطابی بر دو سبک دیگر آن است که معانی در این سبک قوت بیشتری دارند و تصویر آن از مبالغه بیشتری برخوردار است. واژه‏ها در سبک خطابی واژه‏های معمولی نیستند؛ واژه‏هایی هستند که گلچین شده‏اند و از لحاظ جزالت معنا واژه‏های دهان‏پُرکنی هستند؛ واژه‏هایی که طنین آنها قلب را به لرزه می‏اندازد و پرده گوش را چون رعد آسمانی تکان می‏دهد. سبک خطابی واژه‏ها را در قالب‏هایی می‏ریزد چون نسیمی که گویی پیش از آن اجازه ورزیدن به آن نمی‏دادند و اسامی را در آن قالب چنان قرار می‏دهد که عواطف را به حرکت اندازد و احساسات خاموش را به شور آورد. سبک خطابی با تکرار فقرات کلام، شعله‏های احساس را ملتهب می‏سازد و با ذکر کلمات مترادف، بر وضوح معنا می‏افزاید.

از ویژگی‏های دیگر سبک خطابی، کوتاه بودن جمله‏های آن است. در آن چندان به استدلال توجه نمی‏شود و به جای آن بر عواطف و شواهد عینی تکیه می‏شود. از بین سوره‏های قرآن معمولاً سوره‏های کوتاه مکی در زمره سبک خطابی است. البته لازم است یادآور شویم که منظور از «خطابی» در سبک خطابی با آنچه در صناعات خمس منطق گفته می‏شود، تفاوت دارد هرچند از بعضی جهات اشتراک‏هایی نیز دارند. در اینجا مناسب است از سوره‏های کافرون، تبت، کوثر، و مانند اینها یاد کرد.

نویسنده یادشده در تفسیر سبک ادبی گفته است:

از ویژگی‏های این سبک، رقّت واژه‏ها و تناسب آنها با یکدیگر است؛ چنان که هر یک از عبارات آن به رشته‌مروارید دربندکشیده شباهت دارد. در سبک ادبی، هیچ لفظ غریب و نامأنوسی به چشم نمی‏خورد و تناسب حروف و کلمات مجاور هم کاملاً رعایت شده است. واژه‏های سبک ادبی الزاماً واژه‏هایی هستند که به سهولت و نرمی بر زبان جاری می‏شوند و با آوای دلنشینی بر گوش می‏نشینند. در این سبک، گزینش واژه‏ها و کلمات و شکل و قالب بیان آنچنان از روی دقت و تناسب اختیار شده‏اند که به روانی آب و لطافت نسیم شباهت دارند.

شاید سبک ادبی بیشترین نیاز را به درس بلاغت و ذوق ادبی داشته باشد؛ همچنان که آشنایی با متون فصیح ادبی و دست داشتن در این نوع کلام نیز از دیگر لوازم این سبک است؛ به جهت آنکه این سبک هرگز از تشبیهات دقیق و به تصویر کشیدن صور اعلای خیال بی‏نیاز نخواهد بود و پیوسته در پی آن است که برای وصول به شناخت، به جای آنکه از طریق تفکر وارد شود، از راه فطرت درآید.

لازمه سبک ادبی آن است که با انواع استعاره، با شیوه دلچسب حُسن تعلیل و با دیگر فنون و اغراض پسندیده علوم بلاغت، راه صواب را طی‏کرده تا به مقصد برسد... .

از مهم‏ترین ویژگی‏های آن، انتخاب کلماتی است که برای گوش نغمه‏ای خوش‏آهنگ و نیکو داشته و به جانب خیال عالی پرواز کند و با وضوح معانی همراه باشد.

گفتنی است جداسازی سبک ادبی از سبک‏های دیگر به معنای جدا بودن کامل آنها از هم نیست؛ زیرا همه آیات قرآن ادبیاتی معجزه‌آسا و فرابشری دارند؛ یعنی آیاتی که به سبک خطابی‏اند، همزمان ادیبانه نیز هستند؛ اما از یک‌سو، سخن در این است که برخی آیات افزون بر ادبیات بسیار عالی، ویژگی‏های سبکی دیگر را نیز دارند و همین مطلب، زمینه جداسازی آنها را فراهم می‏آورد و از دیگرسو، در مقایسه میان آیات قرآن، هرچند همه آیات قرآن اعجاز بیانی دارند و فرابشری‌اند، ولی برخی آیات جنبه‌های ادبی برجسته‌تری دارند و از همین‌رو است که می‌توان بخشی از آیات و سوره‌ها را ذیل عنوان سبک ادبی جای داد؛ اما چنان که گفتیم، سبک ادبی را می‏توان نقطه مشترک همه آیات دانست.

سبک علمی در دیدگاه نویسنده مزبور عبارت است از: آرام‏ترین و راحت‏ترین و ساده‏ترین سبک‏ها؛ سبکی است که با نزدیک‏ترین و ساده‏ترین روش‏ها برای توضیح حقایق به کار برده می‏شود. در این اسلوب از خیال شاعرانه خبری نیست؛ به جهت آنکه قوه خیال به جانب اشباع عاطفه و تغذیه وجدان فرامی‏خواند، در حالی که این سبک عقل‏ها را مورد خطاب قرار می‏دهد و با افکار نجوا می‏کند و با استعاره و مجاز و کنایه سروکاری ندارد. تشبیهی که از دقت زیادی برخوردار بوده و به تأمل و اندیشه فوق‌العاده یا به دقت نظر و موشکافی نیاز داشته باشد، در این سبک ارزش چندانی ندارد و تشبیهاتی که مورد استفاده قرار می‏گیرند، صرفاً برای آن به ‏کار رفته‏اند که یک شیء مجهول را معلوم نمایند؛ یعنی در این سبک تنها از تشبیهات ساده‏ای استفاده می‏شود که طرفین تشبیه جنس ظاهر و واضحی‏ دارند؛ زیرا قصد تشبیه در این سبک شرح و توضیح علوم است. آنچه می‏تواند برای وصول به این غرض مزاحمت ایجاد کند، وجود ابهام در خود شیوه کشف و توضیح اشیاست؛ مثل آنکه برای شناساندن یک شیء نامعلوم از شیوه‏ای استفاده شود که خود آن شیوه مبهم و سؤال برانگیز باشد.

البته مقصود آن نیست که سبک علمی از جمال و زیبایی به دور است؛ چنان که شواهد آن را در کتاب‏های برخی متأخران مشاهده می‏کنیم و هنگام مطالعه آنها گویی ذهن را به مشقت می‏اندازیم و خیال را قربانی می‏کنیم.

کسانی که به این‏گونه سبک‏ها عادت کرده‏اند، آنچنان خود را از ادبیات و مظاهر ادب دور ساخته‏اند که از عهده نگارش یک نامه زیبا یا به تصویر کشیدن یک منظره دلپذیر برنمی‏آیند؛ بلکه مراد این است که سبک علمی نیز زیبایی خاص خود را دارد و با گزینش کلماتی که از اشتراک لفظی یا معنوی به دور بوده و معنای واضحی دارند، دوشادوش دو سبک دیگر زیبایی و جمال آن شکوفا می‏گردد.

از این نوع سبک در قرآن به‌ندرت یافت می‏شود و تنها در برخی آیات مانند آیات‌الاحکام می‏توان آن را جستجو کرد؛ زیرا قرآن سخنان علمی خود را در مباحث دیگری مانند قصص قرآنی و مواعظ، اشراب و بازگو کرده است؛ اما - چنان که پیش‏تر گفتیم - این نوع سبک نیز در قرآن با سبک ادبی همراه است و مزایای سبک ادبی را نیز تا حدی که موضوع اقتضای آن را داشته باشد، به همراه دارد؛ زیرا خروج از اقتضای موضوع و نیاز مخاطب مانند این است که مسئول هواشناسی به هنگام گزارش وضع هوا به جای آسمان از «گنبد مینا» استفاده کند یا یک دندان‌پزشک به جای دندان‏ها، از «مرواریدهای نشسته در قفای غنچه رخ» بهره گیرد!

نتیجه اینکه مترجم توانا بنا را بر این نمی‏گذارد که سراسر ترجمه قرآن را بر یک سبک تنظیم نماید، بلکه همواره به معیارها و ویژگی‏های انواع سبک توجه دارد و متناسب با آنها، بیان خود را تغییر می‏دهد؛ چنان که برخی مترجمان قرآن، برای مثال، سوره‏های کوتاه قرآن را با سبکی نسبتاً ادبی ترجمه کرده‏اند، برخلاف سوره‌های بلند قرآن.

برای آثار منظوم، در ادبیات سبک‏های متعددی شناخته شده است و در آثار منثور نیز سبک، بروز و ظهور و گونه‏های متعددی دارد که می‏توان به سبک‏های مرسل ساده، مرسل عالی، فنی مرسل، فنی و جز اینها اشاره کرد؛[6] البته گفتنی است که نمی‏توان برای همه سبک‏های شناخته‌شده در ادبیات از ترجمه‏های قرآن مصادیقی یافت؛ اما آگاهی از سبک‌ها می‏تواند برای طبقه‏بندی ترجمه‏های قرآن و شناخت بهتر آنها، به‏ویژه ترجمه‏های بازمانده از گذشته و نیز ایجاد تنوع در ترجمه‌ها راهگشا باشد.[7]

در فن ترجمه به‌طور کلی، مترجم باید با شناخت هرچه دقیق‏تر سبک متن مبدأ، آن را به زبان مقصد منتقل کند، به‏ویژه اگر نویسنده یا گوینده از سبک خاص زبان مبدأ هدفی ویژه را تعقیب کرده باشد که دور افتادن از سبک گاه به معنای از دست رفتن متن مبدأ است. این مطلب در ترجمه‏های قرآن به‌خوبی قابل ردیابی است، هرچند کلیت سبک قرآن به جهت معجزه بودن آن، از دسترس مترجمان دور است؛ برای مثال، برخی آیات به دلیل ویژگی خاص زمانی و مکانی یا با ملاحظه مخاطب خاص، شعارگونه یا همراه با تمسخر و تهدید هستند که در ترجمه برتر، این فضای کلی حاکم بر الفاظ قرآن که در دایره سبک‏شناسی قرار می‏گیرد، بازسازی می‌شود.

در یک تقسیم‌بندی کلی، ترجمه‏های موجود از جهت مخاطب به عمومی و کودکانه و از جهت آفرینش متن به ساده و هنری (آهنگین) تقسیم می‌شوند که البته هر یک از موارد یادشده می‏تواند زبان و قالب‌های گوناگونی را پذیرا باشد.

          1. 2. ترجمه‏های آوایی

ترجمه‏های منظوم و مسجع که اغلب از روش‌های معنایی یا آزاد برای خلق آنها استفاده می‌شود، نسبت به ترجمه‏های با نثر ساده به دلیل محدودیت‏های آنها اقبال و دقت کمتری دارند، ولی با این حال، این نوع ترجمه از گذشته‏های دور مورد توجه برخی ادیبان بوده است.

يكى از ويژگى‏هاى مهم متن مورد ترجمه كه مترجم بايد آن را در ترجمه به زبان مقصد
رعايت كند، سبك گفتار يا نوشتار نويسنده متن اصلى است. مراد از سبك
(Style)
ويژگى‏هايى در كلام است كه آن را از سخنان ديگر متمايز مى‏كند. البته در ادبيات شرط
احتساب يك ويژگى به عنوان ويژگى سبك، بسامد داشتن كاربرد آن است؛ يعنى در يك
دوره آن‏قدر كاربرد داشته باشد كه بتوان آن را ويژگى آن دوره به شمار آورد و در غير اين
صورت، يك ويژگى سبك خاصى به شمار نمى‏رود؛ براى مثال، آوردن دو حرف اضافه
براى متمم از ويژگى‏هاى سبك خراسانى است؛ زيرا چنين شيوه بيانى در سبك خراسانى
داراى بسامد است؛ مانند: «اگر با من نسازند اهل دنيا ـ به من بر زان نباشد هيچ عارى.»[8] اين
روش بيانى در سبك عراقى هم ديده مى‏شود، اما به دليل عدم بسامد آن، ويژگى سبك
عراقى به شمار نمى‏رود؛ بنابراين، مراد از سبك در حوزه ترجمه‏شناسى كمى با ادبيات
متفاوت است.

سبك در ادبيات بر اساس عناصر هنرى و غير هنرى به گونه‏هاى ذيل تقسيم مى‏شود:

1. بر اساس گوينده يا نويسنده اثر؛

2. بر اساس زمان اثر (كهن، معاصر، و...)؛

3. بر اساس مكان جغرافيايى اثر؛

4. بر اساس درون‏مايه اثر (عرفانى، اخلاقى، داستانى و...)؛

5 . بر اساس مخاطبان اثر (عالمانه، كودكانه، عاميانه، و...)؛

6 . بر اساس هدف اثر (اقتصادى، تعليمى، و...)؛

7. بر اساس زبان اثر (آهنگين (نظم و نثر) و نثر ساده).

براى آثار منظوم، در ادبيات سبك‏هاى متعددى شناخته شده است و در آثار منثور نيز
سبك بروز و ظهور و گونه‏هاى متعددى دارد كه مى‏توان به سبك‏هاى مرسل ساده، مرسل
عالى، فنى مرسل، فنى و جز اين‏ها اشاره كرد؛[9] البته گفتنى است كه نمى‏توان براى همه
سبك‏هاى شناخته شده در ادبيات از ترجمه‏هاى قرآن مصاديقى يافت؛ اما مى‏تواند براى
طبقه‏بندى ترجمه‏هاى قرآن و شناخت بهتر آن‏ها، به‏ويژه ترجمه‏هاى بازمانده از گذشته و نيز
تدوين ترجمه‏هاى مناسب‏تر راهگشا باشد.

گفتنى است برخى كارشناسان[10] براى سبك‏هاى ترجمه قرآن تقسيماتى را ارائه كرده‏اند
كه جاى تأمل دارد و ما چكيده‏اى از تقسيمات وى را همراه با نقد خود در اين‏جا
گزارش مى‏كنيم.

سبك‏هاى ترجمه قرآن بر اساس كتاب ياد شده:

1. تقسيم ترجمه بر اساس «هدف مترجم» كه خود بر دو نوع تقسيم مى‏شود: ترجمه
جايگزين با اين هدف كه بتواند جايگزين قرآن در زبان مقصد شود و ترجمه بيانى كه فهم
نسبتا خوبى از متن قرآن ارائه دهد، هر چند نتواند جايگزين متن شود.

نقد و نظر: روشن است كه چنين اهدافى را نمى‏توان سبك شمرد و نهايت اين‏كه مى‏توان
آن را در انواع و روش‏هاى ترجمه قرآن تحليل نمود. گذشته از اين‏كه نمى‏توان ويژگى‏هاى
قابل ملاحظه‏اى براى تفكيك اين دو سبك برشمرد.

2. تقسيم ترجمه بر اساس عموم مردم و تخصصى.

3. تقسيم ترجمه بر اساس زبان ترجمه كه خود به زبان عام (زبان عرفى) و زبان خاص
(زبان فنى يا ادبى يا...) تقسيم مى‏شود.

نقد و نظر: نخست بايد به تباين ترجمه تخصصى و ترجمه به زبان خاص (فنى يا ادبى
يا...) توجه كرد. به نظر مى‏رسد نتوان بين اين دو و نيز بين زبان عرفى يا عام يا معيار و زبان
خاص تباينى در نظر گرفت؛ زيرا زبان خاص نيز حتى با بيان اصطلاحات يك رشته خاص،
باز مى‏تواند به زبان معيار باشد. اين مطلب با بررسى مثال ترجمه تخصصى و ترجمه به زبان
خاص روشن مى‏شود. نويسنده براى زبان تخصصى دو مثال آورده است؛ نخست ترجمه
«يُرْسِلَ الرِّيَاحَ»[11] به «ارسال بادها» (ترجمه لفظى) و «وزيدن مستمر و رسيدن دو جناح باد»
(ترجمه علمى) و ترجمه «يولف بينه» به «پيوسته شدن قطعات به يكديگر» (ترجمه لفظى) و
«تبديل سيروس‏ها به سيروستراتوس (پشمكى سفره‏اى) و پوشيده شدن تمام سطح آسمان
از ابرهاى سفره‏اى (استراتوس) و سفره‏اى انباشته (استراكومولوس).»[12]

مثالى كه ايشان براى زبان فنى آورده از اين قرار است: «رژه قطار ابرها از بالا سر منطقه
مشروب‏شونده، راه افتادن ابرهاى انباشته (كومولوس) و پشمكى (سيروس) به همراه جبهه
و پراكنده شدن در آسمان.»[13]

چنان كه ملاحظه مى‏شود، دو ترجمه علمى مطرح شده هر چند با اصطلاحات فنى يك
رشته همراه مى‏باشند، خارج از زبان معيار نيستند؛ البته در خصوص قرار دادن يك قسم به
نام ترجمه تخصصى و فنى در تقسيم‏بندى ترجمه‏ها به خاطر چند آيه كه به روش آزاد و يا
تفسيرى ارائه مى‏شود نيز جاى سخن است؛ زيرا هر علمى جز چند آيه را نمى‏تواند با
اصطلاحات خاص همراه كند كه آن نيز چهره غالب ترجمه را تغيير نمى‏دهد؛ بنابراين ادعاى
اين‏كه «در عصر حاضر، ناچاريم كه بر اساس تخصص مخاطبين، ترجمه‏هايى براى اديبان،
شاعران، متخصصان كيهان‏شناسى، علوم پزشكى و... پديد آوريم كه در آن از اصطلاحات
خاص آن‏ها استفاده شده و منطبق با آن مطالب آيات را توضيح دهيم»[14] ناپذيرفتنى و گزاف
است؛ زيرا مى‏توان، به فرض ضرورت، اصطلاحات را در پى‏نوشت، پانوشت، با كروشه در
درون متن و جز اين‏ها بيان كرد.

افزون بر اين‏ها، زبان فنى، ادبى، و... خالى از ابهام نيست و ما اين مطلب را با همين اشاره
رها مى‏كنيم.

4. تقسيم ترجمه بر اساس ترجمه خالص (بدون توضيحات و دخالت عناصر تفسيرى) و
ترجمه تفسيرى (خلاصة التفاسير)؛

نقد و نظر: اين دو نيز نمى‏توانند سبك به شمار آيند، و در ذيل انواع و روش‏هاى ترجمه
قرآن قرار مى‏گيرند؛ چنان كه نويسنده محترم خود اين دو را در روش‏هاى ترجمه نيز
آورده است!

5 . تقسيم ترجمه بر اساس گرايش‏هاى مترجم و عدم آن (بى‏طرف و گرايشى)؛

نقد و نظر: وجود ترجمه‏اى بى‏طرف ـ چنان كه نويسنده نيز خود به آن اشاره كرده ـ
مشكوك است؛ از اين‏رو، نمى‏توان آن را به درستى ارزيابى كرد تا احتمالاً از آن شاخصه‏هاى
يك سبك را استخراج نمود.

6 . تقسيم ترجمه بر اساس اعتبار ترجمه و عدم اعتبار؛

نقد و نظر: شاخصه‏هاى اعتبار و عدم اعتبار در ترجمه آن‏چنان نمايان نيست كه بتوان از آن
يك سبك استخراج كرد و نويسنده نيز مطلبى در اين خصوص نياورده كه نمايان‏گر يك
سبك باشد. افزون بر اين، اعتبار و عدم اعتبار را مى‏توان در ذيل شماره پنجم قرار داد.

7. تقسيم ترجمه به نثر غير آهنگين و ترجمه هنرى (آهنگين، آوايى و منظوم)؛

نقد و نظر: نخست اين‏كه مى‏توان اين بند را در شماره سوم جاى داد و ديگر اين‏كه تفاوت
«آهنگين» و «آوايى» در سخن نويسنده روشن نيست. (گفتنى است نويسنده خود در شرح
سبك‏ها از «آهنگين» اعراض كرده است).

به سخن خويش باز مى‏گرديم. در فن ترجمه به‏طور كلى، مترجم بايد با شناخت هر چه
دقيق‏تر سبك متن مبدأ، آن را به زبان مقصد منتقل كند، به‏ويژه اگر نويسنده يا گوينده از
سبك خاص زبان مبدأ هدفى ويژه را تعقيب كرده باشد كه دور افتادن از سبك گاه به معناى
از دست رفتن متن مبدأ است. اين مطلب در ترجمه‏هاى قرآن به خوبى قابل رديابى است،
هر چند كليت سبك قرآن به جهت معجزه بودن آن، از دسترس مترجمان دور است؛ براى
مثال، برخى آيات به دليل ويژگى خاص زمانى و مكانى و يا با ملاحظه مخاطب خاص،
شعارگونه و يا همراه با تمسخر و تهديد است كه در ترجمه برتر، اين فضاى كلى حاكم بر
الفاظ قرآن كه در دايره سبك‏شناسى قرار مى‏گيرد، بايد بازسازى شود.

ترجمه‏هاى موجود را مى‏توان از جهت مخاطب به عمومى و كودكانه و از جهت آفرينش
متن به ساده و هنرى (آهنگين) تقسيم كرد كه البته هر يك از موارد ياد شده مى‏تواند زبان و
سبك‏هاى گوناگونى را پذيرا باشد.

بررسى ترجمه‏هاى موجود نشان مى‏دهد كه اغلب مترجمان، عموم مخاطبان را در نظر
داشته‏اند و بيشتر آن‏ها هر چند دغدغه دور نشدن از زبان متن مبدأ را داشته‏اند، دورنماى
ترجمه خويش را هر چه نزديك‏تر شدن به زبان معيار زمان خود ترسيم كرده‏اند.

ترجمه‏هاى آهنگين

ترجمه‏هاى آهنگين كه خود مشتمل بر منظوم و مسجع است، نسبت به ترجمه‏هاى با نثر
ساده به دليل محدوديت‏هاى آن‏ها از اقبال و دقت كمترى برخوردارند، ولى با اين حال اين
نوع ترجمه از گذشته‏هاى دور مورد توجه برخى اديبان بوده است.

ترجمه‏اى آوايى

دانشور گرامى، رجايى بخارايى ترجمه‏اى خطى منسوب به قرن چهارم هجرى منتشر كرده
كه در آن بعضى آيه‏ها و سوره‏هاى كوتاه با آهنگ و رعايت سجع ترجمه شده است. به باور
برخى محققان، اين ترجمه احتمالاً پس از ترجمه تفسير طبرى تدوين شده و شايد دومين
ترجمه باشد. براى نمونه ترجمه سوره انشراح بدين شرح است:

«نه فراخ گردانديم دل تو را؟

و فرو نهاديم از تو بار گران تو را

آن‏كه فرو شكست پشت تو را

و بلند گردانديم تو را، نام تو را

هر آينه با هر سختى آسانى است

با هر سختى آسانى است

چون بپردازى رنج بر دعا كردن

به سوى خداوند خويش رغبت كردن.»[15]

ترجمه آوايى نسفى

ترجمه آوايى ديگر، ترجمه آيه‏هاى تفسير نسفى، اثر ابوحفص نجم‏الدين عمر نسفى
(462ـ 538 ق) است. ترجمه آيه 27ـ30 سوره فجر به قرار ذيل است:

«اى جان‏آرميده به ذكر مولا

و دل نهاده به وعده‏هاى ثواب عقبى

بازگرد به پروردگار خويش

خشنود بدآنچه يافتى از پروردگار خويش

اندر آى در ميان بندگان من

و اندر آى در بهشت جاويدان من.»[16]

ترجمه كامل آوايى ديگر، «آواى قرآن» اثر محمود صلواتى است. براى نمونه ترجمه
سوره مسد را از اين ترجمه يادآور مى شويم:

«به نام خداوند بخشنده مهربان

بريده باد دستان ابولهب و نيست باد

دارايى و اندوخته‏اش سودى نداد

به زودى در شعله كشيده آتش وارد شود

و همسرش كه بى‏امان هيزم كشد

بر گردنش از ليف ريسمانى فِتَد.»

افزون بر ترجمه‏هاى ياد شده و برخى ترجمه‏هاى آوايى به زبان‏هاى ديگر (مانند ترجمه
آوايى آربرى)،[17] ترجمه‏هاى ناقص متعددى از گذشته در دسترس است؛ مانند پلى ميان شعر
هجايى و عروض فارسى بازمانده از قرون نخستين هجرى؛ ترجمه‏هاى آهنگين از دو جزء قرآن
و نيز ترجمه ذيل كه در كنار گنبد امام رضا عليه‏السلام كشف شده و متعلق به اواخر قرن سوم هجرى
و از مترجمى ناشناس است: «آنان كه در بلا صابران باشند، و اندر كردار از صالحان باشند،
آمرزيدگان مأجوران باشند.»

ترجمه‏هاى منظوم ناقص نيز فراوان است كه مثنوى يوسف و زليخاى قريب سى تن از
شعرا[18] از جمله مثنوى منسوب به فردوسى و نيز مثنوى يوسف و زليخاى جامى، و نيز قلب
قرآن با طبش منظوم و بسيارى ديگر را مى‏توان نام برد.

ترجمه‏هاى منظوم

از بين گونه‏هاى مختلف زبانى، ترجمه منظوم شايد نامناسب‏ترين نوع ترجمه باشد. قرآن
كريم مى‏فرمايد:

«وَ مَا عَلَّمْنَـهُ الشِّعْرَ وَ مَا يَنمـبَغِى لَهُو إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِينٌ؛ و [ما] به او شعر نياموختيم و
درخور وى نيست؛ اين [سخن
]جز اندرز و قرآنى روشن نيست.»

بنابراين، شأن قرآن فراتر از آن است كه در غل و زنجير قالب‏هاى شعرى درآورده شود؛
گذشته از آن، چه اصرارى مى‏تواند وجود داشته باشد كه ما را به سوى ترجمه منظوم سوق
دهد. به قول استاد خرمشاهى:

«من در [ترجمه‏هاى منظوم] هنرى نديدم؛ يعنى من ترجمه منظومى نديدم كه از منثور آن
بهتر باشد.»[19]

اين به جهت استوار بودن ترجمه منظوم بر انديشه‏هاى پربار و زلال قرآنى است كه گاه آن
را فرسنگ‏ها از روح و فضاى يك شعر دور مى‏كند. به گفته آقاى انصارى (مترجم قرآن كريم
و از برادران اهل سنت):

«هر جا كه رگه‏هايى از انديشه وارد شعر شده، شعريت از هنر افتاده است.»

افزون بر آنچه گفته شد، ترجمه منظوم «عام» و «ساده» بودن مخاطب و كلام قرآن را به
«خاص» و «پيچيده و طولانى بودن» تبديل مى‏كند. همه مردم، خاص و عام، به ترجمه منثور
روى مى‏آورند، ولى همه كس به ترجمه منظوم علاقه‏مند نمى‏شود. اينك براى نمونه، ترجمه
كوچك‏ترين سوره قرآن را از سه ترجمه منظوم آقايان محمد شائق، اميد مجد و
سيد محمدعلى محمدى مى‏آوريم:

«به نام خداوند كون و مكان

كه بخشنده است و دگر مهربان

نموديم ما در حقيقت عطا

يكى كوثر و خير افزون ترا

به جاى آر پس بهر ربت صلات

نما نيز قربانى اندر حيات

كه البته باشد بدون عجب

همى دشمنت ابتر و بى‏عقب»


(ترجمه محمد شائق)

«سرآغاز گفتار نام خداست

كه رحمت‏گر و مهربان خلق راست

همانا كه اينك بداديم ما

به تو كوثرى پاك اى مصطفى

تو هم پس به شكرانه مى‏خوان نماز

براى خدايت بكن ذبح باز

همانا همان كس كه عيبت بخواند

خودش نسل مقطوع و ابتر بماند»


(ترجمه اميد مجد)

«مى‏كنم آغاز با نام كريم

من به «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم»

اى محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ما تو را ز لطف خويش

بهره‏ور كرديم از اندازه بيش

ما به تو كوثر بداديم از كَرَم

كثرت اولاد و هرگونه نِعَم

پس تو هم با ذكر بنما نماز

كن تو قربانى كه گردى سرفراز

دشمنت مقطوع نسل و كافر است

آن‏كه بخشايد خداى غافر است»


(ترجمه محمدى)

ترجمه آيت اللّه‏ مكارم شيرازى: «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * ما به تو كوثر [و خير
و بركت فراوان] عطا كرديم * پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن * [و بدان]
دشمن تو قطعا بريده‏نسل و بى‏عقب است.»

آنچه گذشت، نگاهى كلى به ترجمه منظوم بود، ولى مشكلات ترجمه منظوم به اين
مقدار پايان نمى‏پذيرد. تنگناهاى حاصل از قيود شعرى و هنرنمايى‏هاى بى‏مورد مترجمان،
گاه ترجمه را به جايى مى‏كشاند كه به هيچ‏وجه پذيرفتنى و قابل توجيه نيست. اين گذشته از
ناهمخوانى وزن با برخى مفاهيم است؛ براى مثال آيا داستان حضرت يوسف عليه‏السلام با وزن
حماسى تناسب دارد؟!

در هر صورت، براى نمونه دو مورد از لغزش‏هاى ترجمه منظوم آقاى اميد مجد را از نظر
مى‏گذرانيم. ايشان در ترجمه «كُفُوًا أَحَدُم» سروده است: «نه دارد شريكى خدا هيچ‏گاه»؛
احتمالاً منظور از شريك، شريك در منزلت و قدر است. عجيب‏تر و بعيدتر اين‏كه استاد
فولادوند و استاد خرمشاهى كه هر دو آن‏ها مترجم قرآن كريم‏اند و ترجمه‏هاى خوبى ارائه
كرده‏اند، كه عبارت‏اند از:

ترجمه فولادوند: «و او را هيچ همتايى نباشد»؛

ترجمه خرمشاهى: «و او را هيچ همتا نيست»؛

ترجمه مكارم: «و براى او هيچ‏گاه شبيه و مانندى نبوده است.»

و ترجمه‏هاى ديگر نيز همين معنا را ارائه كرده‏اند و از كتاب‏هاى لغت نيز چيزى جز اين
برداشت نشده است. (ر.ك: مفردات راغب، قاموس قرآن، شرح و تفسير لغات قرآن و...)

نمونه‏اى ديگر: همان مترجم در ترجمه سوره الرحمن، ترجمه آيه «فَبِأَىِّ ءَالاَءِ رَبِّكُمَا
تُكَذِّبَانِ» را به تعداد تكرار آن، با تغييراتى همراه كرده است. اين كار از توانايى شايسته مترجم
و همت بلند او خبر مى‏دهد، ولى هنرمندى جاى مناسب مى‏طلبد. اينك برخى ترجمه‏هاى
اين آيه را با هم مقايسه كنيد:

كدامين نعم را زيكتا خدا

دروغين بخوانيد آيا شما (13)

كنون راه انكار گيريد پيش

كدامين نعم را ز يزدان خويش (16)

كنون پس نعمات يزدان خويش

چرا راه انكار گيريد پيش (51)

كنون بر چه نعمت برانيد ظنّ

از الطاف يكتا رب خويشتن (53)

كنون اين همه نعمت از كردگار

بر انكار آيد آيا دچار؟ (65)

خدا اين همه لطف دارد تمام

بخوانيد زآن‏ها دروغين كدام؟ (67)

به درياى نعمت كه بخشد جدا

شناور به شكّيد اكنون چرا (71)

كنون بر چه نعمت زپروردگار

به انكار و شكّيد آيا دچار؟ (77)


ترجمه فولادوند: «پس كدام‏يك از نعمت‏هاى پروردگارتان را منكريد؟»

ترجمه خرمشاهى: «پس كدام‏يك از نعمت‏هاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟»

يادآورى: نقد ما تنها براى پيگيرى بحث و شاهد آوردن است و نه نقد و ارزيابى
ترجمه ‏هاى منظوم و يا كم‏ارزش نشان دادن زحمات مترجمان اين آثار[20] كه خداوند به
شايستگى از همه آن‏ها بپذيرد و پاداش نيكو عطا فرمايد.