قسمت اول:

امروز (دوشنبه، ۲۲ خرداد ۱۴۰۲) به لطف الهی گفتگوی علمی بین حقیر و دکتر اخوان مقدم در دانشگاه علوم و معارف قرآن، در ساختمان مرکزی برگزار شد. دانشکده‌های این دانشگاه نیز به صورت مجازی این گفتگو و مناظره علمی را دنبال می‌کردند. فرصت بسیار مناسبی بود که نکات تکمیلی سه کارگاه را ارائه کنم. مطالب اصلی عرایض بنده در نقد مطالب خانم دکتر اخوان در لابه‌لای مقاله ایشان آمده است، البته به طور طبیعی نحوه ارائه در جلسه لازم است با زمان و مکان تناسب داشته باشد؛ از این رو گاه از فضای مقاله خارج می‌شدیم. ضمناً‌ اصل این گفتگو بدین جهت بود که پس از جلسه نخست کارگاه، خانم دکتر اخوان مقدم طی پیامی مقاله خویش را فرستادند که در آن اصل تحدی را انکار کرده بودند. مسؤولان دانشگاه به این تصمیم رسیدند که گفتگویی بین این حقیر فقیر الی الله و خانم دکتر اخوان مقدم که عضو هیئت علمی آن مرکز علمی است، در خصوص مسائل مطروحه در مقاله شکل گیرد که البته در جلسه توسط ایشان مباحث خارج از محور گفتگو نیز مطرح شد.

تحدی" در محک عقل و نقل، و نقد سیر نزولی آیات موسوم به آن(1)

زهره اخوان مقدم[1]، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم قرآن تهران

نکات کلی نگارنده در باره مقاله خانم دکتر اخوان مقدم

باسمه تعالی؛ به رغم زحمات کاملاً‌ مشهود نویسنده محترم و آرزوی اجر اخروی برای ایشان، مقاله از جهات متعددی قابل تأمل و نقد است که عمدتاً‌ در هامش [که در این فایل داخل قلاب به متن منتقل شده]‌ تذکر داده‌ام، لیکن در یک جمع‌بندی عرض می‌شود:

1. اصلاً‌ ما کاری به واژه «تحدی»‌ و ریشه‌های آن نداریم و اساساً‌ هر اسمی خواستیم می‌توانیم روی مطالبه پروردگار از منکران برای آوردن سوره‌ای مانند قرآن یا ملاک‌های دیگر بگذاریم؛ مهم این است که خدا مطالبه کرده اگر کسی در خارق العاده بودن قرآن شک دارد یا انکار می‌کند، اگر می‌تواند مانند سوره‌‌ای بیاورد یا مانند ده سوره در قالب. حال این مطالبه می‌تواند با عناوین متعددی منعکس شود، مهم اصل مطلب است.

2. مقایسه تحدی با مسابقه نادرست است؛ آیا جنگ تن به تن مسابقه است؟ در استعاره واژگان یک وجه شبه کافی است. البته در خود مسابقه هم همه شرایط یکسان نیست. گذشته از این که اگر هم مشکلی باشد مربوط به کلامی هاست و نمی‌توان به خاطر مشکل یک حقیقت را انکار کرد...

3. می‌توان نظریه ارائه کرد که اصلاً‌ کاری به ترتیب نزول نداشته و با کمک قرائن و سیاق ارائه شده باشد؛ بنابراین، بدون نیاز به ترتیب نزول می‌توان از ابتدا تا انتهای بحث را گذراند. ترتیب نزول برای کسانی مشکل‌ساز شده که به قرائن آیه توجه لازم را نداشته‌اند.

البته در برخی روایات (مانند فهرست ابن ندیم) مشکل سیر نزول هم وجود ندارد.

4. اختلاف نظرها در مورد آیات تحدی و ملاکات آن‌ها و نیز ترتیب نزول اصلاً‌ مهم نیستند؛ زیرا ما مأمور به حل اختلاف‌ها نیستیم، ما تنها وظیفه داریم آیات تحدی را به دقت با توجه به قرائن آن بفهمیم و تحلیل کنیم. صاحبان نظریه‌های دیگر خود باید دیدگاه‌هایشان را بر آیات عرضه و تصحیح کنند و نادیده گرفتن قرائن و گرفتار حاشیه‌ شدن مشکل خودشان است.

5. لزوم تحدی یا ایجاد فضای تحدی در تعریف معجزه

اولاً: وظیفه پیامبر است نه خدا؛ بنابراین، نزول آیات تحدی مزید بر تحدی پیامبر و فضای تحدی بسیار قویّ ایجاد شده با نزول سوره‌های مسد و توحید است.

ثانیاً: نیافتن تصریح بر تحدی از سوی پیامبر ص دلیل بر نبود آن نیست.

ثالثاً: در داستان حضرت موسی ع اصلا تصریح به تحدی نبود ولی هم حضرت موسی ع و هم فرعون می‌دانستند که آنچه ارائه شده خارق العاده است. در عبارت سخنی از آیه یا معجزه یا برهان یا سلطان و مانند این‌ها هم نیست ولی مطلب کاملا روشن است و فرار فرعون به سحر دلیل آن است:

شعرا: قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبِينٍ (30) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (31) فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (32) وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ (33) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (34)

6. مخاطبان تحدی همگان‌اند لیکن غیر متخصصان به متخصصان مراجعه می‌کنند و این مسئله در همه معجزات برقرار است و اختصاصی به قرآن ندارد درست مثل تکلیف و تفقه در دین که غیر متخصصان به متخصصان رجوع می‌کنند.

7. معنای مثل برای مخاطب اولیه روش بوده است (تقریبا معادل هم‌وزن)؛ لذا هیچ کس در این خصوص شبهه ای مطرح نکرد بلکه گفتند: لو نشاء لقلنا مثل هذا. شماری از معارضان هم چیزهایی به عنوان مثل ارائه کردند که سخیف بود.

8. برای پاسخ به شبهات مطرح شده در این مقاله ر.ک: کتاب «درسنامه اعجاز قرآن» و نیز کتاب «اعجاز و تحدی و پاسخ به شبهات» و مقاله «واکاوی آیات تحدی و نقد منطق تنزلی» منتشر شده در پژوهش‌های قرآنی.

سیدمحمدحسن جواهری[2]

اردیبهشت 1402

تذکر: در متن زیر مطالب کامنت‌ها به درون متن و داخل دو قلاب منتقل شد.

چکیده

در کتب تفسیر، کلام و نیز علوم قرآنی، به مناسبت اعجاز قرآن سخن از "تحدّی" به میان می‌آید، که در لغت به معنای "مبارزه طلبی و هماورد جوئی"، و در اصطلاح علوم فوق، به معنای این است که قرآن، همة مشرکان و معاندان را به میدان مبارزه فراخوانده که اگر می‌توانند مشابهی بیاورند تا عجز آنان را ثابت کند. در این باب، به پنج آیه استناد می‌شود، که در ترتیب نزول آنها، چگونگی دلالت آنها بر تحدی، سیر نزولی تحدی، چیستیِ واژگان موجود در آیات فوق (از قبیل سوره، هذا القرآن، حدیث، مِثل، و غیره)، وجه یا وجوه مورد تحدی، سیاق آیات پنجگانه و نیز مسائل دیگر اختلاف شدیدی به چشم می‌خورَد. [نقد:‌ در مورد اختلاف بزرگنمایی شده است.] مقالة حاضر در صدد اثبات این مطلب است که اساساً قرآن تحدّی نفرموده، بلکه استدلال کرده و بینه و برهان ارائه نموده، که هدف و وظیفة اوست؛ زیرا اگر قرار بود تحدی صورت بگیرد، طبق تعریفی که غالب عالمان برای معجزه ارائه نموده اند (مقارنٌ لِلتَّحَدّی)، می‌بایست این تحدی مقارن بعثت و دعوت پیامبر ص باشد، نه بعد از نزول پنجاه سوره. نیز می‌بایست سیر نزول تحدی مراعات شود، و با توجیهات سست بنیان، این همه اختلاف در آن نباشد [نقد:‌ اولا: وظیفه پیامبر ص است نه خدا و پیامبر ص از همان ابتدا در فضای تحدی کار کرد و سوره مسد دال بر آن است.

ثانیاً: نیافتن تصریح بر تحدی از سوی پیامبر ص دلیل بر نبود آن نیست.

ثالثاً: در داستان حضرت موسی ع اصلا تصریح به تحدی نبود ولی هم حضرت موسی ع و هم فرعون می‌دانستند که آنچه ارائه شده خارق العاده است. در عبارت سخنی از آیه یا معجزه یا برهان یا سلطان و مانند این‌ها هم نیست ولی مطلب کاملا روشن است و فرار فرعون به سحر دلیل آن است:

شعرا: قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبِينٍ (30) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (31) فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (32) وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ (33) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (34)

رابعا: سیر تحدی اگر قرائن لحاظ شود، مشکلی ایجاد نمی‌کند]. بعلاوه تحدی برای اثبات ضعف مخاطب است در جائی که ضعف او مورد تردید باشد، ولی خداوندی که قدرت و غلبه و تسلط محض است، برای مخلوقاتی که ضعف محض هستند، چه نیازی به تحدّی.[نقد:‌ منکر الهی بودن قرآن باور ندارد که قرآن از خدای قادر متعال است؛ او مدعی است پیامبر ص آن راخو ساخته یا از کسی وام گرفته. بله اگر کسی بپذیرد، نیازی به تحدی نیست و اساسا نیازی به ارائه معجزه نیست مانند جایی که پیامبر قبلی بر پیامبر بعدی صحه گذارد و در قید حیات و حاضر باشد.] از همه اینها گذشته اولاً در بسامد واژگان قرآنی ابداً به این واژه بر نمی‌خوریم و نیز در کلام نبیّ اکرم و اهل بیت گرامی ایشان ع نه تنها خود واژه، بلکه چنین مفهومی دیده نمی‌شود. [نقد:‌ در روایات آمده و در قرآن هرچند نیامده ولی مفهوم آن کاملا مشهود است و مخاطب آن را درک کرده است مانند فرعون در آیات فوق.] ثانیاً این مفهوم اساساً با فرهنگ هدایتی و ارشادی قرآن، هماهنگی و سازگاری ندارد و آیات فراوانی دالّ بر این مدّعاست. [نقد:‌ به هیچ وجه با فرهنگ هدایتی و ارشادی قرآن ناسازگار نیست بلکه از باب لطف در راستای تکلیف یا فرهنگ هدایتی و ارشادی است.] از طرف دیگر دقت در سابقة این واژه نشان می‌دهد که در سه قرن ابتدائی، اثری از آن در بین مسلمانان نبوده و این لغت و مفهوم آن، در قرن سوم، آنهم توسط ادیبان و متکلمان، و نه مفسران و قرآن پژوهان، وارد حوزه قرآن شده و از مفاهیم وارداتی به حساب می‌آید، و همین بیگانگی و نامأنوسی است که سبب این همه تفرق در آراء و اشکالات متعدد این نظریه می‌شود. پس چه بهتر، که به سرچشمة قرآن برگردیم.

واژه‌های کلیدی: اعجاز قرآن، تحدی، سیر نزول، هدایت، علم خدا، فصاحت.

مقدمه

قرآن مجید کتابی است استوار و پابرجا بر فراز قدرت‌ها و علم‌ها؛ کتابی بی نظیر و بی مانند که خود به یکتایی و بی همتایی خود و نیز آورنده اش دلالت دارد و نیازمند برهان و دلیل نیست. [نقد:‌ ؟] تنها کتابی که کلام خداست و خدا در آن تجلی کرده، و از همین رو کسی نمی‌تواند مانند آنرا بیاورد، چون خدا در کلامی دیگر تجلی نخواهد کرد.[نقد:‌ مدرک ؟ادعاست؟] کتابی برای هدایت بشر که توسط آخرین رسول و پیام آور الهی بر مردم خوانده شده است. زبان دارد، ولی زبان علم، که در نهایت فصاحت در عمق جان‌ها نفوذ می‌کند، احتجاج می‌کند، مدح می‌نماید، هجو می‌سراید، پند می‌دهد، می‌ترساند، بشارت می‌دهد، تسلیت می‌دهد، سرزنش می‌کند، تعلیم می‌دهد، قضاوت می‌نماید، مقررات را پایه می‌ریزد، عبرت می‌آموزد، قصه می‌گوید، و... بی نظیر بوده و بی نظیر خواهد ماند، و همة جن و انس هم نتوانند مانند آن بیاورند، چون کلام خدای بی مانند است.

آیات قرآن[1] گواهی می‌دهد که مردم عصر نزول، به پروردگار عالم ایمان داشته و او را خالق هستی می‌دانستند، و ضد خدا نبودند، و آیات متعددی تصریح آنان را به وجود خدا با جملة "لَيَقُولُنَّ اللَّه‏" نشان می‌دهد[2]. علاوه بر قرآن، تاریخ نیز گواهی می‌دهد که الله نزد ایشان تنها پروردگار بود، چنانکه سخن ابوجهل در آغاز جنگ بدر بر این مهم دلالت دارد آنجا که دعا کرد: اللَّهُمَ‏ أَقْطَعَنَا لِلرَّحِمِ‏ وَ آتَانَا بِمَا لَا نَعْرِفُ فَأَحِنْهُ الْعَذَاب‏ََ، یعنی خداوندا، هر یک از ما دو طرف جنگ، که بیشتر قطع رحم نموده و سخن‌های غیر معروف گفته، عذاب را بر وی جاری کن[3]. اما در اعتقاد ایشان شرک وارد شده بود و لذا نبود توحید که لازمة خداپرستی است، ایمان آنان را دچار مشکل می‌نمود. آنان کارگزارانی برای خدا قائل بودند که نظام هستی را حفظ می‌کنند. نیز برخی عقاید انحرافی مانند اینکه اگر خدا عقاید ما را نمی‌پسندید، با قدرت خویش مانع شده و ما را تنبیه می‌نمود، یا این عقیده که اگر جهان دیگری هم باشد، باز هم ما برخوردار از نعمت الهی هستیم، چون امروز هم بر اساس لیاقت و شایستگی خودمان متنعم هستیم[4]. بر این اساس تعلیمات الهی بر این محور قرار گرفت که شرک را هدف گرفته و با تخریب مبانی و آثار شرک، نابودی آنرا به ارمغان آورد. به همین سبب است که مفسران و عالمان به درستی موضوع کل قرآن را "توحید محوری" برشمرده اند. به این منظور خداوند با هدف هدایت و با لطف بی انتهائی که به مخلوقاتش دارد قرآن را فروفرستاد و از هر راه و اسلوبی که لازم بود، پیوسته افکار غلط را هدف قرار داده و پوچی و بی اعتباری و کهنگی فلسفة اعتقادی آنان را گوشزد می‌نمود. پیوسته با رحمانیت و رحیمیت شروع به سخن می‌نمود، نه با دشمنی و نزاع، و از همان آغاز و همواره، "رَبّ بودن" خویش را یادآوری می‌کرد و از همة راهکارهای تهذیب و تربیت استفاده می‌نمود تا بلکه ایشان هدایت شوند. با نگاه جامع و "منظومه گونه" به آیاتِ "کلام خدا"، به نظر می‌رسد در برخی عناوین و اَعمالِ منسوب به قرآن، که در سخن خدا و اولیاء الهی یافت نمی‌شود، بعلاوه از فرهنگ تربیتی و هدایتیِ قرآن فاصله دارد، باید تجدید نظر نمود.

1-تحدی در لغت

تحدّی مصدر باب تفعّل از ریشه سه حرفی "حدی" می‌باشد. ابن منظور می‌گوید: "التَّحَدِّي‏ مِن "حَادَيْتُ‏ فلانا" إذا باريتَه و نازعتَه في فعلِهِ لِتَغلِبَهُ"‏ یعنی تحدّی زمانی گفته می‌شود که با کسی در عملی مسابقه بدهی و منازعه بنمایی تا بر او غلبه یافته، پیروز شوی. "حداه و تحدا خصمَه" یعنی از دشمن خواست تا با او مسابقه دهد.[نقد:‌ ترجمه اشکال دارد.] ابن سیده، طریحی، جوهری و دیگر واژه نویسان هم سخنی بر خلاف معنای فوق نگفته اند، زیرا تحدی، لغتی پر چالش نبوده و در مولّفه‌های معنایی آن، اختلافی به چشم نمی‌خورد. "ابن فارس" که به اصل واژه‌ها عنایت ویژه دارد، ریشه "حدا" را به معنای سوق دادن و راندن دانسته و آواز "حدا" برای چهارپایان را نیز به همین معنا می‌داند، زیرا باعث سوق و راندن آنان به مقصد مورد نظر است. وی برای "تحدی" همان معنای "منازعه و مسابقه جهت غلبه" را ذکر کرده، و در باره ارتباط ریشه "حدا" با مصدر مزیدِ "تحدّی" می‌نویسد: این مصدر از همان اصل سرچشمه گرفته، زیرا کسی که تحدی می‌کند گویا طرف مقابل را به کاری که می‌خواهد سوق داده و می‌راند[5]. آنچه در مولفه‌های معنایی این واژه، بر اساس سخن متخصصان فن قابل توجه است نکات زیر می‌باشد.

الف: سوق دادن و راندن؛ تحدی کننده، طرف مقابل خود را به سوی دلخواه سوق داده می‌کشاند. این معنا، به تصریح ابن فارس، معنایی است که اصل لغت بر آن دلالت دارد.

ب: منازعه؛ لغت شناسان متفق هستند تحدی هنگامی تحقق می‌پذیرد که نزاعی در کار باشد.

ج: دشمنی؛ متحدّی هیچگاه با دوست چنین نمی‌کند، بلکه شخص مقابل او دشمن است.

د: مسابقه؛ سبقت گرفتنِ متحدّی نیز از مؤلفه‌های این واژه است و اساساً تحدی به همین دلیل صورت می‌پذیرد.

[نقد:‌ مسابقه با رقابت فرق می‌کند.]

ه: غلبه؛ هدف تحدی کننده در این منازعه و مسابقه، غلبه بر طرف مقابل، یعنی بر دشمن است. او دشمنش را به وادی منازعه می‌کشاند و سوق می‌دهد، تا غلبه و برتری خویش را بر او اثبات نماید.

نتیجه آنکه اگر معتقد به تحدی خداوند باشیم یعنی اینکه خدا دشمن مردم است، و خودش ایشان را به سوی این عمل کشانده، و سوق می‌دهد و به جهت نزاع و مسابقه با آنها وارد میدان منازعه می‌شود تا پیروزی و برتری خود را ثابت کند.

[نقد:‌ عجب نتیجه شگفتی؟!!

خدا روی لطفی که به مردم دارد، آن‌ها را تحریض می‌کند که با ورود به میدان هماوردی، با تمام وجود خارق العاده بودن معجزه را باور کنند و همین امر سبب شود به پیامبر ایمان آورده و از او پیروی نمایند تا به هدایت و سعادت بار یابند. آیا این دشمنی است؟!! گذشته از این، این فرصت برای کسانی که در تشخیص امر خارق العاده تخصصی ندارند، که به حقیقت راه یابند؛ مانند مردمان زمان ما که در صورت عدم برخورداری از تخصص لازم در تشخیص امر خارق العاده - از ناتوانی مخاطبان قرآن به اعجاز آن پی می‌برند.

افزون بر این، مگر موضوع بحث ما لفظ «تحدی»‌است؟ اصل مفهوم آن است و هرکس مایل نیست از لفظ تحدی استفاده کند، می‌تواند عنوان دیگری برای آن برگزیند. مفهوم تحدی آن است که خدای متعال برای این‌که «خارق العاده»‌ بودن معجزه برای همگان آشکار شود، از مخاطبان آن می‌خواهد اگر به معجزه بودن آن باور ندارند، مانند آن را بیاورند.]

2-شرایط تحدی و مبارزه طلبی از نظر عقلی

آنچه مسلّم است و عرف و عقل نیز بر صحت آن حکم می‌نماید، انسان‌ها در تحدی چهار مبنای مهم را در نظر می‌گیرند. این شرایط، هم از حیث نظری، و هم از حیث عملی، با مراجعه به تاریخ و نیز مبارزه‌ها در زمان حاضر قابل دست یابی است.

شرط اول: آنکه تحدی کننده در حوزه مورد مهارتش تحدی نموده و افرادی را به مبارزه می‌طلبد که در همان حوزه صاحب نظرند، یا حدّ اقلّ، ادّعای صاحب نظر بودن دارند. مثلا شاعر، دیگر شاعران را، صنعتگر، دیگر صنعتگران را، وزنه بردار، دیگر وزنه برداران را و... هیچگاه نمی‌شود که یک کُشتی گیر، مثلاً، همه مردم شهر را برای مبارزه دعوت کند، و یا یک خیاط، به جهت اثبات برتری خود، همه بنّاها، غواص‌ها، و همه نقاش‌ها را به مبارزه بطلبد، و قس علیهذا. اگر هم کسی چنین شرطی را مراعات نکند، هم عُقلا و هم مردم معمولی او را کم خرد شمرده و سرزنش می‌نمایند.

[نقد:‌ خطاب عمومی در تحدی از این رو است که همه باید به معجزه بودن امر خالق العاده‌ای که پیامبر آورده ایمان آورند. حال اگر کسی در این خصوص تخصصی ندارد، باید به متخصص مراجعه کند؛ درست مثل احکام که مخاطبان آن عموم‌ مردم‌اند لیکن کسانی که اجتهاد ندارند، به مجتهدان مراجعه می‌کنند و با یاری گرفتن از آن‌ها به وظیفه خود واقف و به آن عمل می‌کنند.

در خطاب گفته نشده که همه مردم حتماً‌ باید به میدان بیایند بلکه تصریح شده اگر باور ندارند از دیگران کمک بگیرند «وادعوا من استطعتم من دون الله».]

شرط دوم: آنکه تحدی کننده، با کسانی تحدی می‌کند که در زمینه مورد نظر، تا حدودی هم قدّ و اندازه او باشند و لذا از مبارزه با کسانی که در آن حوزه، محلی از اِعراب نیستند، نه تنها دوری نموده، بلکه کسر مقام خود می‌داند. مثلا یک شاعر برجسته، هیچگاه با یک شاعر نوپا وارد میدان تحدی نمی‌شود، چه رسد به آنکه خود تحدّی را آغاز نماید. حتی اگر آن شاعرِ تازه کار، پی در پی ادعاهای بزرگ نموده و او را به مبارزه بطلبد، شاعر برجسته در شأن خود نمی‌داند که با او هم کلام شود. اگر کسی چنین کند و پیروز هم بشود، مسلماً عاقلان نه تنها چنین پیروزی را به او تبریک نمی‌گویند، بلکه عملش را تقبیح نموده و خواهند گفت: ابراز قدرت به چند تازه کار ضعیف که هنر نیست.

[نقد:‌ این اوج لطف و رحمت خدای متعال است که برای کمک به مکلفان و برای هدایت مردم، از آن‌ها می‌خواهد اگر به صداقت پیامبر ایمان ندارند و کار خارق العاده او را که نشانه صدق او است، منکرند، خود امر خارق العاده‌آی مانند او بیاورند که باطل کننده ادعای مدعی منصب الهی باشد؛ در حقیقت در تحدی از مردم خواسته شده در برابر امرخارق العاده پیامبر به میدان بیایند و این چه ارتباطی به خود خدا دارد؟!!]

شرط سوم: سیر نزول در تحدی شرط عقلی است. مثلا اگر یک وزنه بردار با رقیبش تحدی کند، ابتدا از وزنه سنگین آغاز می‌کند. چنانچه طرف مقابل نتوانست، نرخ را پایین آورده و وزنه را سبک تر می‌کند و اگر باز هم نتوانست، دگربار کم میکند تا بهر شکل، قدرت و غلبه و چیرگی خود را به وی ثابت نماید. بر این اساس اگر شنیدیم کسی نرخ تحدی را بالا برده، لامحاله نتیجه خواهیم گرفت که رقیبش شکست نخورده، بلکه این متحدی است که در نرخ قبلی طرفی نبسته، و لذا ناچار شده حدّ بیشتری را پیشنهاد نماید.

[نقد:‌ به قول معروف ثبت العرش ثم انقش!

اولاً:‌ چه حجتی بر ترتیب نزول یاد شده وجود دارد که ضرورتاً‌ لازم باشد به آن گردن گذاریم؟

ثانیاً‌: می‌توان با توجه به قرائن متصل در آیات تحدی بدون نیاز به مسئله ترتیب نزول مشکلات را حل کرد بگونه‌ای که این محذور عقلی پیش نیاید.]

شرط چهارم: نتیجه تحدی و مبارزه اگر چه قابل پیش بینی است، ولی هرگز به یقین نمی‌توان گفت پیروزی از آنِ کیست و چه کسی کم می‌آوَرَد. به هر حال باید مسابقه تا انتها انجام شود نا نتیجه قطعی به دست آید. اگرتحدی کننده ای به قطع و یقین، قبل از مبارزه، ادعای پیروزی کرده و شکست خود را محال بشمارد، سرزنش دیگران را برای خود مهیا ساخته است.

[نقد:‌ قصه تحدی مانند مسابقه نیست، بلکه اثبات حقانیت است که لازم است مدعی نبوت آن را ادعا کند و اگر قرار باشد در این امر تزلزلی رخ دهد و قاطعانه سخن نگوید، اساساً‌ معجزه در دلالتش بر صداقت پیامبر ناکام می‌ماند. اشکال یاد شده از سوی کسی می‌تواند ارائه شود که تصور و تصدیقی درست از معجزه و چگونگی دلالت آن بر صداقت مدعی منصب الهی نداشته باشد.]

2-"تحدی" در اصطلاح

تحدی اصطلاحی است که در "علوم قرآنی" ذیل بحث اعجاز، در "تفسیر" ذیل تبیین آیات تحدی، و در "کلام اسلامی" ذیل بحث نبوت خاصه بکار می‌رود و به معنای هماوردجوئی قرآن کریم در برابر مخالفان و معاندان می‌باشد. البته در معنای گسترده تر بر هماورد جوئی همه پیامبران، و با هدف اثبات معجزه شان اطلاق می‌شود. در این معرکه، تحدی کننده، پروردگار دو عالم، رقیب، همة جن و انس، و مورد تحدی، قرآن می‌باشد. غالب عالمان گفته اند که خدا با کفار تحدی نمود و آنان را به اِتیان مانند قرآن دعوت نمود، ولی با آنکه در فصاحت و بلاغت پیشتاز بودند و نیز انگیزة قوی بر ابطال دعوت پیامبرW داشتند، ولی نتوانستند مشابهی بیاورند[6]. البته تعدادی از آنان، که "رافعی" نُه نفر را برشمرده[7]، اقدام به معارضه نمودند ولی عبارات ایشان به قدری سخیف بود که رسوا شدند[8].

3-بسامد قرآنی و روائی واژة "تحدّی"

در هیچیک از آیات قرآن کریم از این واژه اثری نیست. حتی در مواضعی که اقتضا دارد، و سخن از سبقت به میان آمده، از این واژه استفاده نشده است. لازم به ذکر است که نه فقط کاربرد فعلی، چه مجرد و چه مزید، بلکه در هیچیک از کاربردهای اسمی یا وصفی، ردّ پایی از این واژه به چشم نمی‌خورد و اساسا در آیات متعددی از مجادله و نزاع کردن نهی شده است[9]. در روایات پیامبر و اهل بیت مطهرشU نیز همینطور است.

[نقد:‌ مسئله مطالبه خدا در آوردن مانند قرآن یا جزئی از آن را نباید «مجادله یا نزاع»‌ نامید. همه موظف‌اند به پیامبر ایمان آورند و یکی از راه‌های ایمان آوردن به صداقت پیامبر معجزه او است و اگر کسی در معجزه (در صورت انحصار در آن) تشکیک کند یا آن را انکار نماید، کافر است. خدای متعال برای هدایت چنین افرادی ازآن‌ها خواسته مانند آن را بیاورند و اگر نتوانستند، به معجزه بودن آن ایمان آورند. اگر چنین راهکار معقولی را نوعی از جدال بنامیم، مورد تأیید عقلای عالم است و خدای متعال خود در قرآن به جدال احسن امر فرموده است.]

4-آیات موسوم به "تحدی"

طبق دیدگاه مشهور، قرآن کریم در پنج سوره تحدی نموده که عبارتند از: آیه 88 سوره اسراء، آیه 38 سوره یونس، آیه 13 سوره هود، آیه 33 سوره طور، و آیه 23 سوره بقره. البته با توجه به مضمون این پنج آیه، آیات مشابه دیگری می‌توانند در همین حوزه معنایی قرار گیرند، ولی غالبا بر همین تعداد اکتفا می‌شود.

5-نگاهی به ترتیب نزول آیات موسوم به "تحدی"

صرف نظر از اینکه قرآن نزول دفعی داشته یا نه، در نزول تدریجی آن شکی نیست[10]. این تدریج، موجب تقدم و تأخر نزول سوره‌ها بر یکدیگر شده، و علاوه بر تقدم کلیّ سوره‌های مکی بر مدنی، برای هر گروه ترتیبی نقل شده است. در ترتیب نزول سور قرآن چند گونه نقل موجود است که برخی همه آنها را بی اعتبار می‌دانند[11]، اگر چه در عمل، بر اساس آنها آیات را مورد بحث قرار می‌دهند[12]. روایات ترتیب نزول سند تامی‌ ندارند و برخی مقطوعه اند، ولی در مجموع، همگونی این روایات، و نیز تطابق نسبتا زیاد آنها با حوادث تاریخی مکه و مدینه، می‌تواند اطمینان آور باشد[13]. [نقد:‌ اطمینان آور نیست بلکه از باب مؤید و شاهد اگر قرائن علیه آن‌ها نباشد، می‌توان به آن ها مراجعه کرد. در مورد تقدم یا تأخر سوره‌های یونس و هود قرینه‌ تعیین کننده‌ای وجود ندارد، هرچند در تفسیر آیات تحدی در این دو سوره به ترتیب نزول آن‌ها نیز نیاز نیست و طرح این بحث رهزن است.] اجمالا طبق ترتیبی که در کتاب‌های مجمع البیان[14]، الاتقان[15]، و البرهان[16] آمده، ترتیب سوره‌های پنجگانه مورد بحث این پژوهش عبارتند از:

اِسراء ‚ یونس ‚ هود ‚ طور ‚ بقره

در ترتیب دیگر که از سوی ابن ندیم نقل شده[17]، سورة هود، بعد [نقد:‌ قبل] از یونس ذکر می‌شود. با پذیرش نقل ابن ندیم، اشکالی که در بحث سیر نزول تحدی، به سبب تقدم سوره یونس بر سوره هود وجود دارد، از بنیان برطرف می‌شود [نقد:‌ با این فرض نیز مشکل حل نمی‌شود؛ زیرا در آیه تحدی موجود در سوره هود قید تعیین کننده «مفتریات»‌ وجود دارد که ملاحظه آن بحث را از میدان ترتیب نزول به طور کامل خارج می‌کند.]؛ اما چون اعتبار نقل اول بیشتر است، لذا عالمان بر آن شده اند تا پاسخگوی مشکل موجود در سیر تحدی باشند. لازم به ذکر است که با دیدگاه مقاله حاضر، تفاوت نقل‌ها در ترتیب نزول مهم نمی‌نماید.

6-مروری اجمالی بر مدلول آیات موسوم به "تحدّی"

پنج آیة نظریة مشهور تحدّی را از نظر می‌گذرانیم:

یک: تحدی به "مثل هذا القرآن" در سوره 50 قرآن = اِسراء

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقرآن لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً [18]

دو: تحدی به "سورهٍ مثلِهِ" در سوره 51 قرآن = یونس

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ[19]

سه: تحدی به "عشرِ سورٍ مثلِهِ مُفتَرَیاتٍ" در سوره 52 قرآن = هود

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ [20]

چهار: تحدی به "حدیثٍ مثلِهِ" در سوره 76 قرآن = طور

فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ [21]

پنج: تحدی به "سورهٍ مِن مِثلِهِ" در سوره 87 قرآن = بقره

وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ [22]

7-وجوه اختلاف در آیات موسوم به "تحدّی"

اگر چه این آیات در برخی جهات تا حدودی مشابهند، مانند جواب کافران و معاندان، اثبات وحیانیت و حقانیت قرآن، وجود واژه "مثل" در همه، امر مستقیم یا غیر مستقیم به آوردن مشابه قرآن؛ اما جهات اختلاف و محل دقت و تأمل در آنها بسیار است، مانند:

وجه اول: مکی بودن چهار آیه و مدنی بودن یکی از آنها، زیرا مورد پنجم از سوره بقره مدنی است.

وجه دوم: در مورد سوم یعنی سوره هود، واژه "مفتَرَیات" بعد از "عَشر سُوَر" آمده که در موارد دیگری به چشم نمی‌خورد.

وجه سوم: در چهار مورد، قبل از آیه تحدی به انکار منکران تصریح شده، ولی در اولین مورد یعنی سوره اِسراء چنین اشاره ای وجود ندارد و قبل از آن مسئله سؤال از روح مطرح شده است.

وجه چهارم: تصریح و یا عدم تصریح به اینکه همانند سازی محال است، چنانچه در مورد اوّل تصریح شده که "لا یأتونَ بمثله" و در مورد پنجم نیز جمله "لَن تَفعلوا" را می‌بینیم که نفی ابد می‌نماید، ولی در سه آیه دیگر چنین نیست.

[نقد:‌ هرچند به صراحت نیامده اما فضای آیه کاملاً‌ بر ناتوانی مخاطبان دلالت دارد و اگر چنین نباشد، نقض غرض است؛ بنابراین موارد ذکر شده را می‌توان از باب تأکید دانست.]

وجه پنجم: تعدد بیان دراحوال وعاقبت منکران و مخالفان، زیرا در مورد اول اصلا نیامده و در حدّ کنایه است، و در دو مورد بعدی فقط اشاره به اعتقاد غلط آنان شده که از غیر خدا یاری می‌طلبند (وادعو من استطعتم من دون الله)، و این اشاره را در آیه آخر نیز به گونه ای دیگر می‌بینیم. همچنین در چهار مورد (غیر از مورد اول) کنایه به کذب و دروغ گویی مشرکان نموده (ان کنتم صادقین)، ولی در مورد پنجم علاوه بر تعریض به کذب ایشان، و نیز اعتقاد غلط به خدایان دیگر، وعده آتش سوزان با شدیدترین بیان آمده است.

وجه ششم: در شمول افراد مورد تحّدی نیز تساوی به چشم نمی‌خورد. تنها در اولین آیه که طبق قول معروف، اولین مرتبة تحدی است، خطاب به "جن و انس" شده، و تصریح شده که اگر چنین کنفرانس دوجانبه ای با حضور همه تشکیل شود، باز هم نخواهند توانست مثل قرآن بیاورند. در بقیه موارد، سخن از انسان‌ها خصوصاً منکران عصر رسالت است.

[نقد:‌ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ

این فراز مخاطب را به جن نیز گسترش می‌دهد. تمرکز بر انس به دلیل سبب نزول و سیاق است.]

وجه هفتم: تنها در اولین آیه واژه "قرآن" آمده، آن هم با اسم اشاره "هذا". با توجه با اینکه آیه مورد بحث، بخشی از سورة پنجاهم قرآن است، و هنوز بیشتر قرآن نازل نشده که مورد اشاره قرار بگیرد، مسئله جای تامل است [نقد:‌ به اعتبار نزول استدامه‌ای سور قرآن، می‌توان بر همین تعداد سوره «قرآن» به معنای همه مصحف و بین الدفتین ونیز «کتاب» اطلاق کرد؛ چنان که آغاز نزول تدریجی قرآن در شب قدر- بنابر نظریه راجح- با عنوان «قرآن» انعکاس یافته است.] در سه آیة بعد ضمائری آمده که به قرآن بر می‌گردد، و در آیه آخر عبارت (مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا) جایگزین اسم قرآن و نیز ضمیر آن شده است.

وجه هشتم: در اولین و آخرین مورد، اشاره به نوع تکذیب مخالفان نشده، ولی در مورد دوم و سوم به نوع تکذیب آنان تصریح شده که قرآن را "مفتَری" شمرده اند یعنی پیامبر از روی افترا آنرا به خدا بسته است. در چهارمین مورد نیز به نوع دیگری از تکذیب برمی‌خوریم که منکران گفتند: پیامبر "تقوُّل" کرده است. اگر چه غالب مفسران و مترجمان، این واژه را نیز مرادف "مفتری" به حساب آورده، و هر دو را "فرابافته" یا "اِختَلَقَهُ مِن تِلقاءِ نفسِهِ" معنا کرده اند[23]، ولی به نظر می‌رسد معنای "تَقوّل" مساوی با افتراء نبوده و با توجه به آیة 44 سورة "حاقّه"شدیدتر از آن است. در هردو "بستن سخن به دیگری" وجود دارد، ولی تقوّل، به اقتضای باب تفعل بودنش به "برساختن از سرِ زور و چسباندن به دیگری از سرِ گردن کلفتی" تأکید می‌کند[24]. شیخ طوسی در واژة "تقوّل"، دو مؤلّفة "لا یکونُ اِلّا کِذباً" و نیز "مِن غَیرِ اِقتِضاءِ العقل" را مؤثر شمرده است[25].

وجه نهم: ریشه "اِتیان" در همه آیات به چشم می‌خورد، ولی به یک شکل و صیغه خاص نیست. در سه مورد دوم و سوم و پنجم مشابه، و با صیغه امر حاضر"فَأتوا" آمده، ولی در مورد اول به صورت مصدری با "اَن ناصبه" است که پس از تأویل به مصدر، مجرور به "عَلی" شده و به فعل شرط "اِجتَمَعَت" متعلق می‌شود. بر این اساس در آیه اوّل تحدی، ابداً صورت امر یا دعوت به یک فعل و کار دیده نمی‌شود، بلکه در قالب شرط بیان شده، آنهم شرطی که امکان اجرای آن در جزا منتفی شمرده می‌شود. [نقد:‌ هرچند به صورت ظاهر امری در آن یافت نمی‌شود ولی فضای حاکم بر آن خبر از عجز مخاطب است که از «امر صریح» قوی‌تر و موثرتر است؛ همانند این که پدری خطاب به فرزندانش بگوید: امروز هیچ کس پایش را از خانه بیرون نمی‌گذارد؛ یعنی هیچ‌کس بیرون نرود.] در مورد چهارم نیز امر غایب به صورت "فَلیَأتوا" دیده می‌شود.

وجه دهم: متعلَق یا وجهِ تحدی نیز بسیار جای تأمل است و در قرون گذشته و نیز عصر حاضر مورد بحث و گفتگو می‌باشد. غالب عالمان بر فصاحت و بلاغت تأکید نموده اند، اگر چه دلیل واضح ارائه نشده، و نیز برخی "صرفه" را پذیرفته و معتقدند وجه تحدی، صرف و منع همت‌های منکران از آوردنِ همانند قرآن است[26]. واژه "مثل" در همه آیات تکرار شده، ولی در آیه آخر، بر سر آن حرف جرّ "مِن" آمده که جای بحث و اختلاف نظر بسیاری شده است. واژه مثل به معنای همگونی و هم نوائی دو شیء با یکدیگر[27]می‌باشد[28]. نکته قابل توجه و مهم در آیات فوق اینست که مراد خدا، مثلِ چه چیزی از قرآن است.

[نقد:‌ مثل نزد مخاطبان اولیه کاملا مشخص است لذا هیچ بحثی در باره ابهام آن طرح نشده و حتی در آیه از قول آن‌ها گفته شده که لو نشاء لقلنا مثل هذا؛ این یعنی روشن بودن مثل. در زمان ما نیز مثل روشن است و بازگشت می‌کند به مؤلفه‌های ارزیابی دو اثر؛ مانند مقایسه دو نقاشی یا دو مقاله.]

وجه یازدهم: مرز تحدی مشخص نیست. [نقد:‌ مرز تحدی کاملا مشخص و همراه با تنزل بیان شده است و ملاک حداقل در تحدی است و حداقل یا یک سوره در لفظ و محتوا (یونس) یا ده سوره در قالب (هود) است با تفصیلی که در جای خود آمده .] در مورد اول یعنی 88 اسراء "مثل این قرآن" خواسته شده، و در مورد دوم یعنی 38 یونس و مورد پنجم یعنی 23 بقره آوردن "سوره" مطرح شده، و در مورد سوم یعنی 13 هود "ده سوره"، و در مورد چهارم یعنی 34 طور، "حدیثی" مثل قرآن برای همانند سازی پیشنهاد شده است[29].

وجه دوازدهم: سیر تحدی نیز جای تآمل است و عالمان تنها به این وجه اختلاف در آیات مزبور اهمیت داده اند. ابتدا مثل قرآن خواسته شده، که چون سوره اسراء پنجاهمین سوره قرآن است، شاید مراد پنجاه سوره باشد و شاید همه قرآن. سپس نزول کرده و به یک سوره می‌رسد. دوباره سیر صعودی یافته و به ده سوره ارتقاء می‌یابد.[نقد:‌ این نگرش به دلیل بی توجهی به قرینه «مفتریات» است.] از "حدیثی مثل قرآن" که در مورد چهارم ذکر شده و ابهامش بیشتر است بگذریم، دوباره شاهد نزول سیر و آوردن "یک سوره" هستیم[30].

[نقد:‌ باید توجه داشت که ملاک ابهام نداشتن برای مخاطبان اولیه است که وقوف کامل بر زبان داشتند نه مردمان بعد از نزول که از زبان آن‌ها فاصله گرفته‌اند. آنچه مسلم است این است که واژه «حدیث» برای مخاطبان اولیه کاملا آشکار و مفهوم بوده، هرچند برای مردمان دیگر زمان‌ها به دلائل عرضی ابهامی رخ داده باشد، هرچند با وجوه ذکر شده نیز مشکلی در سیر تحدی پیش نمی‌آید.]

8-سیر نزول تحدی در بیان عالمان

چنانکه گذشت ترتیب نزول در آیات موسوم به تحدی جای بحث دارد. مفسران و متکلمان و دانشمندان علوم قرآنی در این باب همداستان نبوده واختلاف نظر گسترده ای بین ایشان دیده می‌شود ، که خود عقلاً حاکی از صحیح نبودن کل نظریه‌ها، و یا حداکثر، صحت یکی از آنها می‌باشد. اینک این دیدگاه‌ها بطور جداگانه مطرح شده و سپس در بخش اشکالات وارده، یکجا نقد آنها ذکر می‌شود

دیدگاه اول: بیان سیر نزول دلخواه، بدون توجه به ترتیب نزول

برخی عالمان معتقدند که سیر عُقلائی در تحدی مراعات شده، زیرا ابتدا به تمام قرآن، سپس به ده سوره، و در نهایت به یک سوره (در دو آیه) تحدی شده است. ایشان "بحدیثٍ مثلِهِ" را اعم دانسته و لذا توجیه خاصی ننموده اند. بر این اساس، آنها با ترتیب نزول مشهور مخالفت کرده و ترتیب نزول مذکور در فهرست ابن ندیم را پذیرفته اند که سوره هود را مقدم بر یونس آورده است. زرکشی، زمخشری، و رافعی بر این باورند[31].

دیدگاه دوم: اعتبار ترتیب مشهور، و اعتقاد به تقدّم نزول یک آیه از سوره هود

این گروه، به عکس گروه اول، ترتیب نزول مشهور یعنی تقدم سوره یونس بر هود را پذیرفته اند، ولی برای حل اشکالِ سیر نزول، بدون ارائة هیچ دلیلی، معتقدند فقط آیه (عشر سور) از سوره هود، قبل از سوره یونس نازل شده است[32].

دیدگاه سوم: تغییر ترتیب نزول، به جهت اصلاح سیر نزول

برخی از مفسران به منظور برطرف کردن اشکال سیر تحدی، معتقدند حتما به جهت صحت سیر، باید سوره هود بر یونس مقدم باشد و این تقدیم، اشکالی پیش نمی‌آوَرَد، چرا که حفظ سیر نزول تحدی مهم تر است از حفظ روایات ترتیب نزول. از سخن این عالمان، که فخر رازی یکی از ایشان است[33]، می‌توان برداشت کرد تئوری ایشان بر سه اصل استوار است: اول آنکه حفظ ترتیب در تحدی لازم است. دوم آنکه اثبات سیر تحدی با وجود مقدم بودن سوره یونس بر هود امکان ندارد. سوم آنکه نمی‌توان معتقد شد که یک آیه از یک سوره، بدون دلیل محکم، قبل از سوره ای دیگر نازل شده باشد.

دیدگاه چهارم: حذف سوره یونس، برای فرار از اشکال سیر تحدی

برخی عالمان مثل قرطبی[34] بدون توجه به آیة سوره یونس، ترتیب آیات تحدی را چنین بیان کرده اند: کل قرآن در اسراء، ده سوره در هود، و "حدیث" در سوره طور که می‌تواند اعم از یک سوره باشد، و در نهایت یک سوره در بقره.

دیدگاه پنجم: اثبات سیر نزولی تحدی، با تغییر جدّی در دلالت آیة سورة هود

این نظریه بر این محور استوار است که "افتراء" در صدر و ذیل سورة هود معنایی متفاوت دارد، زیرا افتراء اول با واقعیت منطبق نیست چون قرآن افتراء نیست، ولی در دوّمی ‌واقعاً مطالبة مطالب دروغ و نادرست شده است. پس سیر تحدی در سه مرحله صحیح است، چون ابتدا به مجموع قرآن و در همة جهات لفظی و معنوی تحدّی شده، سپس به یک سوره باز در همة جهات، و در مرحلة سوم اگر چه از نظر مقدار، شاهد صعود هستیم ولی از حیث جهتِ تحدی نزول چشمگیری صورت گرفته، زیرا از همة جهات تنها به یک جهت یعنی نظم و اسلوب تحدی شده است. صورت پرداز این نظریه، در مورد دو آیه طور و بقره توجیهی ارائه نکرده است[35] [نقد:‌ ظاهرا دیدگاه آیت الله فاضل دقیق منتقل نشده است. هرچند بیان ایشان چندان روشن نیست ولی گویا مرادشان آوردن یک سوره در ده سوره یا به عدد کثرت از جهت صورت و قالب است. دو سوره دیگر چندان نیاز به توجیه ندارد مگر «من» در «من مثله» در سوره بقره. گویا «حدیث» را هم به معنای سوره در نظر گرفته اند.] محققی دیگر همین نظریه را با کمی تغییر بیان نموده و برای مورد چهار و پنج نیز توجیهاتی نه چندان استوار اضافه نموده است[36].

دیدگاه ششم: هماهنگی آیات تحدی با جوّآفرینیِ مشرکان، و عدم لزوم سیر نزول

این گروه که نبود ترتیب منطقی را مسلم گرفته اند، معتقدند سرّ اختلاف در متعلَق تحدی، شرایط زمانی متعدد، و اقتضای پاسخ مناسب برای اشکال تراشی‌های مشرکان است. به عنوان نمونه سید قطب معتقد است در تحدی، حالت منکران در نظر گرفته شده و ترتیب زمانی خاصی مدّ نظر نبوده است، زیرا تحدی نسبت به نوع قرآن است نه به مقدار آن، و در عجز معاندان، مجموعه قرآن با یک سوره یا ده سوره آن مساوی است[37].

دیدگاه هفتم: کفایت اثبات هدف تحدی، حتی با وجود اختلاف متعلَق تحدی

گروهی معتقدند هدف اساسی تحدی، اثبات برتری نظم قرآن بر کلام عرب است، و این مهم اثبات شده، حال چه با تحدی به یک سوره، یا ده سوره، یا همه قرآن. این گروه که طبرسی از ایشان است[38]، اشکالی در تحدُی به اقلّ یا اکثر نمی‌بینند.

دیدگاه هشتم: نبود تفاوت محتوائی بین دو واژه "قرآن" و "سوره"

برخی مانند نویسندگان تفسیر نمونه، ضمن اینکه نیازی به اثبات ترتیب برای تحدی نمی‌بینند، معتقدند سوره در اصل به معنای محدوده و مجموعه است[39] و بر مجموعه ای از آیات دلالت دارد، چه این مجموعه بین دو بسم الله واقع شده باشد (و سوره به معنای مصطلح امروزی شود) و چه نباشد. واژه قرآن نیز می‌تواند هم به معنای همه قرآن باشد و هم بخشی از آن[40]. پس هم می‌تواند بر یک سوره اطلاق شود و هم بر چندین سوره. لذا تحدی به کل قرآن، مفهومش تمام قرآن نیست که لازمه اش اثبات سیر نزول از زیاد به کم باشد[41].

دیدگاه نهم: تبیین سیر نزول بر این اساس که وجه تحدی، قصص قرآن است

برخی معتقدند که سیر تحدی از کل قرآن به یک سوره مراعات شده، و مراد از "عشر سور" سوره‌های مشخصی است و آن، ده سوره ماقبل سوره هود می‌باشد. بر این اساس، تحدی با ده سوره مشخص، از سیر تحدی جدا شده و با تحدی به یک سورة نامعلوم تفاوت دارد، و لذا ناقض سیر تحدی نمی‌شود[42].

دیدگاه دهم: حذف آیة سورة اسراء از سیر نزول، و تأکید به تحدی بر "قصص" و بر " آورندة قرآن"

این دیدگاه که از حیث معتبر دانستنِ وجهِ تحدی مانند نظر نهم است، از جهاتی با آن تفاوت دارد. تئوری پرداز آن رشید رضا، که به اعتقاد قرآن شناس معاصر، دچار تکلف شده[43]، معتقد است که اساساً آیة88 سوره اِسراء را نباید از آیات تحدی شمرد، زیرا "امر" به مشابه سازی نشده است. لذا چهار آیه را ناظر به تحدی می‌شمرد، و در باره سیر نزول تحدی معتقد است که نخستین مورد، یعنی آیه38 سوره یونس، درخواست آوردن یک سوره از قرآن است با رعایت همه جهات، از قبیل شمول بر غیب، عدم تناقض، بلاغت و...؛ سپس دعوت به آوردن ده سوره، ولی با قید شمول بر بلاغت و آوردن یک معنا با الفاظ و اسلوب‌های متعدد مثل قصه‌های قرآن؛ و بعد از آن با آیه سوره طور و لفظ "حدیث" تحدی به کل قرآن با رعایت همه جهات اعجاز؛ و در نهایت با آیه 23 بقره، تحدی به همانند سوره ای با رعایت همه وجوه اعجاز، اما از شخصی چونان پیامبرW[44].

دیدگاه یازدهم: عدم لزوم سیر تحدی و اعتقاد به تعدد اَغراض در "عشر سور"

در این نظریه لزومی به توجیه سیر تحدی نشده، ولی در مورد "عشر سور" بیانی جدید مطرح گردیده است. علامه طباطبایی، ضمن اینکه تقدم سوره یونس را بر هود می‌پذیرد، این نظریه را چنین صورت بندی می کند که هر آیه تحدی، غرض خاص خود را دارد. در سوره یونس به آوردن یک سوره دعوت می‌کند و سپس به ده سوره و سپس به "حدیث" که می‌تواند از یک سوره هم کمتر باشد. سرّ دعوت به ده سوره این است که دربردارندة فنون مختلف از هدف‌ها، و تنوع در غرض‌ها می‌باشد، که تصادفی نتوان مانند آن آورد. تحدی به جمیع قرآن نیز از همین دریچه است، یعنی کتابی بیاورید مانند قرآن که دربردارنده همه اهداف هدایتی و همه اغراض الهی، با تفنن در بیان و کثرت در اسلوب باشد. ایشان ضمن یادکرد آیه "فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ" [45] و تأکید بر آن، معتقد است دلیل عدم توانائی بر همانند سازی آن است که خدا قرآن را به علم خود نازل نموده و کسی بر علم غیب خدا دسترسی ندارد مگر آنکه خدا بخواهد. وی بر آن است که وجه تحدی نمی‌تواند فصاحت و بلاغت باشد، چرا که مخاطب تحدی غیر اعراب هم هستند[46].

دیدگاه دوازدهم: پیوند بین وجه تحدی، و مفاهیم سورة مشتمل بر آیة تحدّی

مفسری معاصر معتقد است وقتی به یک سوره تحدی شد، فقط اقامة برهان بر توحید شده بود، لذا یک سوره کافی بود. اما آنجا که تحدی به ده سوره می‌شود، مردم سرکشی‌ها و گردن فرازی‌ها را آغاز کردند و ادعا نمودند که می‌توانند مثل آن بیاورند و لذا مناسب با این مقامِ کثرت، تکثیر در تحدی است[47].

دیدگاه سیزدهم: اقامه برهان لِمی ‌با تأکید بر "آورندة قرآن" در وجه تحدی

مفسر معاصر دیگری ضمن پافشاری بر جریان قانون علیّت در همة مخلوقات حتی در کتب آسمانی و معجزات، معتقد است ارسال رسل و معجزات انبیاء مستقیماً بر ارادة پروردگار متوقف نیستند، بلکه معلول علت خود می‌باشند. وی که صرفه را نیز با همین استدلال مردود می‌شمارد، نزول وحی را با عناصر تکوینی و ویژگی‌های شخصیتی در جوهر وجود پیامبرW مرتبط می‌داند. ایشان معتقد است چون شرایط و زمینه‌های نزول قرآن، هرگز در انسان دیگری حاصل نخواهد شد، لذا قرآن با صدای بلند تحدی نموده و ندای "مِن مِثلِهِ" سر می‌دهد و مردم معاصر بعثت اگر اندکی به احوال شخصی خود دقت می‌کردند، هرگز ادعای آوردن مثل قرآن ننموده و خود را مفتضح نمی‌ساختند. پس معجز بودن قرآن به این سبب است که علل و اسباب آن در شخص دیگری یافت نمی‌شود و این نوع استدلال، برهان لِمّی است که بر برهان اِنّی برتری دارد و اَقواست. با این وجود دیگر نیازی به برهان اَنی و ملاحظة فصاحت و بلاغت و الفاظ و معانی و حکمت‌ها و سایر امور اینچنینی نیست[48].

دیدگاه چهاردهم: تکیه و تأکید بر وجه فصاحت در تحدی، و محال بودن غیر آن

قرآن پژوه معاصر عرب معتقد است معارضه و نظیرآوری در دورة جاهلیت مرسوم بوده و شعرا و خطبای ایشان در قصائد و خطب خویش به جهت شهرت و بلندنامی تحدّی نموده و از دیگران می‌خواستند تا نظیر یا بهتر از آن را بیاورند. از همین رو قرآن نیز ابتدا به کل، و سپس به ده سوره و یک سوره تحدی نمود. وی با اصرار در صدد تأکید بر وجه نظم و بیان در تحدی است زیرا از نظر او قرآن آنچنان ویژگی داشت که هر کس می‌شنید، می‌فهمید که از سنخ کلام بشر نیست، فقط در جهت نظم و بیان مردد بودند و گمان می‌کردند که آوردن مثل آن ممکن است. به اعتقاد وی در تحدی مسائل دیگر از قبیل اخبار غیبی، دقائق تشریع، شگفتی‌های آفرینش، رموز خلقت، و مانند اینها، که گاه قرن‌ها بعد دست بشر بدان رسیده مورد توجه نبوده و رسول اکرم از عرب آنروز نمی خواست که با غور در این مسائل، به اصالت وحی و در نتیجه به نبوت ایشان ایمان بیاورد، زیرا همان نظم کافی بود تا بدانند که کلام بشر نیست. پس هرگز تحدی به معانی و مفاهیم قرآن نشده، بلکه خواسته شده تا همان معانی و اغراض خود را به مثل فصاحت قرآن بیاورند، و امور پیش گفته همگی از این تحدی متمایزند[49].

9-وجه تحدی در بیان عالمان

علاوه بر اختلاف در سیر تحدی و لزوم یا عدم لزوم سیر نزولی، اختلاف عالمان مختص به این مطلب نیست، بلکه در وجه مورد تحدی نیز تشتت و تفرق شدیدی به چشم می‌خورد، چنانکه تا حدودی در بخش گذشته به این آراء اشاره شد. بسیاری از عالمان، تنها جهت تحدی را فصاحت و بلاغت می‌دانند. برخی دیگر این وجه را از شأن کتاب خدا به دور دانسته و معارف و حکمت‌ها را وجه تحدی به حساب می‌آورند، و انحصار اعجاز قرآن را در فصاحت، از راهکارهای غاصبان خلافت می‌دانند، که برای مخفی کردن وجه اصلی اعجاز بکار برده اند، تا مردم را از اهل بیتU دور نمایند[50]، و برخی دیگر فقط الفاظ را، برخی الفاظ با نظم و اسلوب را و برخی الفاظ توأم با معانی را، و برخی علم الهی را، و برخی مجموعة صفات قرآن را و برخی آورندة قرآن را، و برخیمسائل عرفانی و معنوی قرآن ر[51]ا. طرح و نقد این موارد گسترده تر از آنست که این مقال، مجال دارد[52]، به طوری که قطب راوندی با آنکه کتابش را با هدف اثبات معجزات، نوشته ولی باز هم جایی برای ذکر این همه اختلاف ندیده و می‌گوید: اگر ما نصف آنچه را متکلمان در این باب آورده اند را بیاوریم، کتاب طولانی می‌شود[53]. گر چه در بخش نقدها اشاراتی به آنها خواهد آمد.

[نقد:‌ با توجه به اطلاق وجه کاملا روشن است و اگر کسی قیدی می‌گذارد می‌باید دلیل ارائه کند و دلیلی بر این قیدهای رنگارنگ وجود ندارد؛ بنابراین، هر وجه امتیازی در لفظ و معنا مشمول است و البته عرف متخصص در این خصوص داوری را برعهده دارد و این عرف فهم مشخصی در این خصوص دارد و مشتمل بر مؤلفه‌های کلی شامل همه سوره‌ها و مؤلفه‌های خاص هر سوره است.]