پیش‌تر در پست 538 در مقاله «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» یکایک ادله مشروعیت تفسیر تنزیلی (بر مبنای نزول) را بررسی و نقد کرده و تفاوت قرینه و مبنا را بیان کرده‌ایم، لیکن در این پست پاسخ دلیل نخست آن مقاله را با تفصیل بیشتر ارائه خواهیم کرد:

دلیل اول و شاید مهم‌ترین دلیل مشروعیت تفسیر بر مبنای ترتیب نزول:

سیر ابلاغی و تعلیمی رسول اکرمˆ

در توضیح این دلیل آمده است: «اصلی‌ترین پایه مشروعیت این سبک سیر ابلاغي وتعليمي رسول اللهˆ است. آیات قرآن مجید در نوبت‌های مختلف نزول برایشان خوانده می‌شد و آن حضرت نیز به همین نسبت برمردم تلاوت می‌کردند، آنان را از نظر روحی آماده می‌نمودند وبه تعلیم محتوای آیات و بیان حکمت‌های نهفته درآنها می‌پرداختند.» (بهجت‌پور، 1392، ص 49)

نویسنده با استنناد به روایاتی مبنی بر این‌که پیامبر ص پس از نزول آیه یا آیات و یا سوره‌ای از قرآن، آن را بر مردم تلاوت می‌کردند و تعلیم می‌دادند،‌ کوشیده مطلب خود را بیان کند.

نقد و بررسی

الف) این استدلال تمام نیست؛ زیرا زمانی می‌توان به روش ابلاغی و تعلیمی پیامبرˆ بر مبنا بودن ترتیب نزول در تعلیم و تفسیر قرآن استناد کرد که همه قرآن نازل شده باشد،‌ آن‌گاه پیامبرˆ روش ترتیب نزول را در تفسیر برگزیند نه این‌که تعلیم همگام با نزول سند چنین برداشتی باشد. از نوشته نه چندان صریح تفسیر تنزیلی بر می‌آید که نویسنده تلاش کرده با تمسک به نزول دفعی و این‌که پیامبرˆ اجمالاً از قرآن خبر داشته، لیکن بر اساس ترتیب مصحفی عمل نکرده بلکه بر اساس ترتیب نزول عمل کرده، به استدلال خود وجاهت بخشد (بهجت‌پور، 1392، ص 49- 50)، لیکن سستی این رویکرد بی‌نیاز از توضیح و تبیین است؛ زیرا بر فرض که پیامبرˆ از همه آیات با خبر باشد، لیکن حکمت اقتضا می‌کرده آیات به تدریج بیان شود و هر راهی جز این خلاف حکمت پروردگار است:‌ «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً» (فرقان:‌32).

ب) یک نکته دقیق که مغفول مانده این است که اگر پیامبر اکرم ص بخواهد قرآن را به شکل موجود ترتیب دهد تا بعد در ختم قرآن مورد استفاده قرار گیرد و یا ذهنیت پایه بودن (نه قرینه) ترتیب نزول را از بین ببرد و یا بر اساس حکمت دیگری که ما نمی‌دانیم، ناگزیر است تا مدینه صبر کند تا بخش قابل توجهی از سوره‌ها نازل شوند و گذشته از این و حتی پس از ترتیب دادن در مدینه، ناگزیر با نزول سوره‌ها و آیات جدید تعلیم آن‌ها در دستور کار قرار می‌گیرد؛ از این رو نمی‌توان به شیوه تبلیغی پیامبر اکرم ص بر حجت بودن تفسیر بر مبنای نزول استدلال کرد.

افزون بر این، اساساً‌ ابلاغ‌ها و تعلیم‌های پیامبرˆ همگام با نزول وحی مستند به زمان نزول نیست! یعنی پیامبرˆ پس از نزول هر آیه نمی‌فرمودند می‌خواهم این آیه را با توجه به زمان حال که نازل شده و بر مبنای آن تفسیر کنم! در این خصوص حتی پیامبر اکرم ص گاه برخلاف ترتیب نزول، آیه را مطابق سیاق آیات سوره‌ای دیگر که پیش‌تر و گاه چند سال قبل‌تر نازل شده، تفسیر می‌کردند و می‌فرمودند این آیه را در فلان سوره و بین آیات کذا و کذا قرار دهید.

ج) بر پاسخ‌های فوق می‌افزاییم اگر اراده پیامبرˆ در ابلاغ و تعلیم همگام با نزول وحی مبنا قرار دادن ترتیب نزول بود، چرا گاه دستور می‌دادند برخی آیات بر خلاف ترتیب نزول در سوره‌های دیگر ثبت شوند؟ (مانند آیه 281 سوره بقره (طباطبائی، 1417ق، ج‏2، ص 424) و آیه اکمال (مائده:‌3) به ویژه در مقایسه با آیه ابلاغ در همان سوره (مائده: 67) و جز این‌ها) این دقیقاً به معنای بطلان فرضیه پایه بودن ترتیب نزول در تفسیر و ابلاغ همگام با وحی است. این نکته را نیز می‌افزاییم که ما نمی‌دانیم چه تعداد آیه بر خلاف ترتیب نزول ثبت شده‌اند،‌ اما آنچه بر آن بحث شده کم‌ نیست! (ر.ک: معرفت، 1415، ج‏1، ص 170- 240)؛ همچنین در باره مکی یا مدنی بودن حدود یک‌چهارم سور قرآن نیز بحث است (ر.ک: همان، ج‏1، ص 146- 168)، هرچند بسیاری از مطالب مطرح شده در این باره استوار نیست همان گونه که بعضاً‌ نقد آن‌ها نیز چندان استوار نیست! (مانند سوره الرحمن که بر خلاف روایات ترتیب نزول مکی بودن آن ادعا شده و نقد ضعیفی که در این خصوص ارائه گردیده است. (ر.ک:‌ معرفت، 1415، ج1، ص 150- 151) ) حتی بسیار شده که سوره‌ای آغاز شده و نیمه‌کاره رها شده و سوره‌ دیگری آغاز شده و سپس سوره قبل تکمیل شده است. پنج آیه سوره علق نمونه آن است (معرفت، 1415، ج‏1، ص 127). جالب این است که کسانی که قائل‌اند ترتیب سوره‌های قرآن پس از پیامبرˆ شکل گرفته – که از نظر نگارنده این نظریه مخدوش و مرجوح است- عنوان «فاتحة الکتاب» را که در زمان پیامبرˆ نیز به سوره حمد اطلاق می‌شد، به «اولین سوره‌ای که کامل نازل شد» تفسیر می‌کنند (معرفت، 1415، ج‏1، ص 109 و 127) و این یعنی سوره علق در وهله نخست کامل نازل نشده بوده است. ما هیچ راهی نداریم که حتی بتوانیم به شکل معتبری حدس بزنیم که چه تعداد آیه بر اساس غیر ترتیب نزول چینش شده‌اند. جالب‌تر این است که حتی خدای متعال نیز گاه یک حادثه را برخلاف وقوعش در قرآن نقل کرده است. نمونه آن را می‌توان در آیات 65 تا 73 سوره حجر مشاهده کرد: « فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنكم أَحَدٌ وَ امْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ، وَ قَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَالِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ، وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ، قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيْفِى فَلَا تَفْضَحُونِ، وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخزُونِ، قَالُواْ أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ، قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتىِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ، لَعَمْرُكَ إِنهمْ لَفِى سَكْرَتهِمْ يَعْمَهُونَ، فَأَخَذَتهمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ».

د) همه متفق‌اند که ترتیب آیات در سوره‌های قرآن توقیفی است؛ یعنی به دستور پیامبر اکرمˆ و با راهنمایی پروردگار چیده شده است و هیچ کس حق تغییر در آن‌ها را ندارد،‌ لیکن گاه در این چینش‌ها ترتیب نزول یکسره طرح شده است؛ برای نمونه،‌ در سوره ممتحنه، آیات ابتدایی در سال هشتم، آیات دهم و یازدهم در سال ششم، آیه دوازدهم پس از فتح مکه،‌ و آیه سیزدهم از نظر معنا متناسب با آیات صدر سوره و آستانه فتح مکه است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابائی و دیگران، 1379، ص 105)

ه) این دلیل بر این مبنا استوار است که «ترتیب و زمان نزول»‌ نیز مانند «تدریج در نزول» حکیمانه است؛ توضیح این‌که:‌

به نص قرآن تدریج در نزول حکیمانه است (وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا) اما نیاز ما اثبات حکیمانه بودن ترتیب نزول است؛‌ یعنی باید ثابت شود حوادثی که در طول ۲۳ سال رخ داده، همه متناسب با زمان نزول آیات بوده؛ یعنی اگر زمان نزول آیه‌ای فرا می‌رسیده، خدا حادثه آن را ایجاد می‌کرده تا آیه را نازل کند. برای آسان شدن فهم مطلب، مثالی می‌زنیم: فرض کنیم استادی بخواهد مطلبی که 10 بند دارد، بر اساس ترتیب منطقی آن بیان کند، لیکن در مقام ارائه پس از بیان سه بند با پرسشی از سوی دانشجویان رو به رو می‌شود که ناگزیر می‌گردد بند مثلا نهم را بر بند چهارم مقدم کند، و سپس بندهای دیگر را به ترتیب ارائه نماید. حال اگر دانشجویی بخواهد مطلب استاد را تقریر کند، باید بکوشد با الغای تأثیر حادثه پرسش دانشجویان بر ارائه منطقی بندها و درهم ریختن نظم آن‌ها، نظام حاکم در ذهن استاد را به دست آورده و مطلب را بر اساس آن تنظیم کند نه این که برای آن حادثه در تنظیم بندها نقشی قائل شود؛ یعنی تصور کند حوادث در کلاس درس با ارائه استاد تنظیم شده و بند نهم در واقع بند چهارم است و پرسش دانشجویان از بند نهم دقیقاً به وقت ارائه آن بوده و در واقع آن بند چهارم است نه غیر آن! او برای چنین تصور عجیبش باید دلیل و حجت بیاورد؛ زیرا به صورت طبیعی، جریان برعکس است و ارائه با حوادث هماهنگ می‌شود نه حوادث با ارائه!!

اگر این مطلب (روند بر عکس روند طبیعی) ثابت شود، ما می‌توانیم ترتیب نزول را – البته بر فرض که از راه صحیحی به آن دست یافتیم – با احتیاط فراتر از قرینه به کار ببریم؛ اما دست یافتن به چنین حجتی و اثبات چنین مطلبی به قول عرب‌ «اصعب من خرط القتاد» است!

و) این دلیل بر فرض پذیرش نهایتاً‌ «قرینه بودن زمان نزول»‌ را مشروع معرفی می‌کند نه مبنا بودن آن را؛ منظور از قرینه بودن این است که مثلاً اگر در سوره قبل تعریفی از طهارت آمده و در سوره بعد سخن از طهارت شد، معنای آن همان معنایی است که در سوره پیش آمده بود. اما «مبنا» پا را از «قرینه» فراتر می‌گذارد؛ مانند این که بگوییم:‌ چون حکم حج زودتر از حکم حجاب نازل شده، پس حکم حج از حکم حجاب مهم‌تر است؛ ... (ر.ک: مقاله قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر)؛ (ر.ک:‌ بند آخر)

بنابراین، زمان نزول (آن هم نزول آیات نه سوره‌ها) نهایتاً‌ در اندازه قرینه تفسیری به کار می‌آیند نه مبنا (البته مبنا وجوه مختلفی دارد که دو نمونه ذکر شد)؛ حتی ما نمی‌توانیم مطلوب بودن سبک تبلیغ دین را بر اساس ترتیب و زمان نزول استفاده کنیم و تنها چیزی که می‌توان استفاده کرد این است که در زمان پیامبر اکرم ص چه حوادثی رخ داده و ترتیب رخداد این حوادث چگونه بوده است؛ همین!

ز) در جای خود ثابت شده که بر اساس قرائن بسیار مهم، ترتیب سوره‌های قرآن به شکل حاضر در زمان پیامبر اکرم ص بوده (هرچند بنا به مصالحی بین الدفتین قرار نگرفت و بر عهده امیر المؤمنین علی ع گذاشته شد) (در این باره در چند پست مفصل توضیح داده شده است؛ در این بحث و در بحث تحریف ناپذیری). این در حقیقت تعیین مسیر تفسیر در آینده است؛ یعنی تفسیر قرآن بر اساس ترتیب آیات سوره‌ها که توقیفی است ولی در مورد ترتیب مصحفی سوره‌ها ما دلیلی بر مبنا یا قرینه قرار دادن آن‌ها در دست نداریم.

ح) قرینه بودن زمان نزول در تفسیر نیز مشروط به عدم وجود قرینه‌ای بر خلاف آن است؛ یعنی اگر قرینه دیگری متصل یا منفصل یافت شود که بر اساس آن نتوان به قرینه زمان نزول تمسک کرد، بی‌تردید قرینه دوم مقدم بوده و قرینه زمان نزول کنار گذاشته می‌شود ولی در هر صورت، مبنا بودن قرینه نزول پذیرفتنی نیست؛ زیرا حجتی ندارد.