هزار بار استغفار كن![1]

يكى از فرزندان مرحوم شيخ رجبعلى خياط نقل مى‏كند: شخصى از اهل هندوستان به نام «حاج محمّد» همه ساله يك ماه مى‏آمد ايران. در راه مشهد براى نماز از قطار پياده مى‏شود و در گوشه‏اى به نماز مى‏ايستد. موقعِ حركت قطار، هر چه دوستش فرياد مى‏زند كه «سوار شو! قطار راه مى‏افتد!» اعتنا نمى‏كند و با قدرت روحى كه داشته، نيم ساعت مانع از حركت قطار مى‏شود. وقتى از مشهد برمى‏گردد و خدمت شيخ مى‏رسد، جناب شيخ به او مى‏گويد:

«هزار بار استغفار كن!»

گفت: براى چه؟

شيخ فرمود:

«كار خطايى كردى!»

گفت: چه خطايى؟ به زيارت امام رضا عليه‏السلام رفتيم، شما را هم دعا كرديم.

شيخ فرمود:

«قطار را آن‏جا نگه داشتى، خواستى بگويى من بودم كه...! ديدى شيطان گولت زد، تو حقّ نداشتى چنين كنى!»


[1] . كيمياى محبت، ص 156.