واقعيت‏هاى پنهان[1]

برادر بزرگوار و استادم ـ مرحوم آقاى حاج شيخ على حيدرى، رحمه‏اللّه‏ ـ كه مردى ملا و با تقوا بود (م 1368 ش)، فرمود: سالى كه در منى آتش‏سوزى رخ داد، فردى از اهالى اطراف كاشان كه به مكه مشرف بود، پس از بازگشت برايم نقل كرد: آتش سوزى ظهر بود و مردم فرارى شدند. من هم فرار كردم، بى‏هدف مى‏رفتم و هليكوپترها از بالا صدا مى‏زدند كه به كوه‏ها فرار كنيد. من بيابان را گرفتم رفتم، خسته و تشنه شدم، نشستم، ديدم مثل اين‏كه خيلى از منى دور شده‏ام و راه را گم كرده‏ام. ديگر غروب شده بود، گريه كردم و به آقا امام زمان توسل نمودم. ناگاه سوارى ديدم، به زبان فارسى با من حرف زد و دستم را گرفت و پشت سر خود سوارم كرد و دستش را گذاشت روى پاى من و با من صحبت مى‏كرد، رسيديم به جايى كه خيمه‏هاى سوخته و معدودى آدم ديده مى‏شد، اما حيوانات مختلف در هم لوليده بودند، آقا فرمود: برو پايين همين جاها دوستان خود را پيدا مى‏كنى. گفتم: آقا اين‏ها كه... آقا نگذاشت بگويم، فرمود: همين جاها هستند. دستم را گرفت، پايين آمدم، ديدم همه انسان و آدمند در بين آن‏ها اهل كاروان و همراهان خود را ديدم. ريختند دورم كه كجا بودى، من متحير گفتم: شما كسى را نديديد اين‏جا، گفتند: چرا، الآن يك سوار اين‏جا آمد، تعجب كرديم، ديديم يك روباه پشت سر او نشسته است، ولى حالا آن سوار و روباه نيست، فهميدم كه خودم نيز چگونه‏ام. اين جسارت نيست، بايد ديد چى بر ما مسلط است؛ اخلاق و اوصاف و ملكات ربوبى و ملكى يا رذايل حيوانى و نفسانى.


[1] . سيرى در آفاق، ص 337ـ338.